تمرکز عامل توفیق است و باعثِ جمع شدن نیرو، توان و منابع در اختیار انسان برای پیشبرد یک کار، که اگر با استمرار همراه شود، نتایج غیر قابل باوری را به همراه خواهد داشت. نور که متمرکز میشود، آهن را ذوب میکند و آب، سنگ را میشکافد. یعنی تمرکز و البته استمرار در جنسهای لطیف باعث غلبه آنها بر پدیدههای خشن و سخت عالم میشود. در اراده و و نیروهای انسانی هم همینطور است. تمرکز و استمرار ظرفیت غلبه بر موانع سخت و ناملایمات را فراهم میکند و غلبه بر موانع و ناملایمات یعنی موفقیت. در تمرکز هم، آنچه مهم است، تمرکز ذهن و حواس است بر موضوعات و قدرت حفظ و استمرار آن. برخی نکاتی که در به دست آوردن و حفظ تمرکز مهم است را در ادامه میآورم.
ترس و لذت دو عامل مهم در تمرکزند! شاید کمی عجیب به نظر برسد، اما هم منشأ ایجاد و هم علت به هم خوردن تمرکز انسان ترس است و لذت. محرک اغلب انسانها برای انجام یک کار همین دو تا است و وقتی منشأ ترس و لذت در طول کاری ثابت است تمرکز بر آن وجود دارد. اما اگر این منشأ تغییر کند، تمرکز انسان به هم میخورد. مثلا یک نفر از ترس معلم و نمره ممکن است درس بخواند یا با انگیزه رسیدن به یک لذت (مادی یا معنوی) مثل جایزهای که به او قول دادهاند یا تشویقی که در مدرسه میشود و جایگاهی که پیش معلم و همکلاسیها پیدا میکند. حال اگر بین درس خواندن ترسی بر انگیزه غلبه کند یا لذتی، تمرکز فرد به هم خواهد خورد. مثلا اگر کسی فریاد بکشد، صدای مهیبی بیاید یا ترسی در او پیدا شود، او را از کار اصلی منحرف خواهد کرد. همینطور است اگر بوی غذای دلچسبی بیاید، آهنگ دلنشینی بشنود یا خیالی دلربا از او رهزنی کند. پس هر چه منشأ ترس و لذت افراد بالاتر و با ثباتتر باشد، تمرکزشان بیشتر و مستمرتر خواهد بود و این است که تمرکز در علت با شجاعت و وارستگی گره خورده و این به اوج خود نمیرسد الا با وحدت منبعِ ترس و لذت در واجب الوجود. به عبارتی حتی ترس از جهنم و شوق بهشت هم دو منشأ متفاوت است احتمالا برای از ما بهتران محل تردید؛ که گذشتن از این حرفها که در دسترس امثال من نیست برای من بهتر است.
این دو عامل را برای کنترل بیرونی کنترل تمرکز خیلی به کار میبریم. یعنی هم برای ایجاد تمرکز بر یک موضوع، هم برای غافل کردن فرد از یک موضوع و متمرکز کردنش بر یک امر جذاب یا ترسناک دیگر. مثلا بچه غذا نمیخورد یا با «اگر نخوری آقا پلیسه میاد» قانعش میکنند یا با «تبلت و تلویزیون» که وقتی جذب میشود، حواسش از زجر غذا خوردن پرت میشود. برخی موارد هم ترس از «از دست دادن لذتِ در اختیار»، موجب تمرکز است که هر دو عامل را به همراه دارد. حالا هر چه ترس و لذتی که عامل تمرکز شده، بالاتر باشد، به هم زدن تمرکز سختتر است و عوامل کمتری میتوانند تمرکز را به هم بزنند، ضمن اینکه فردی که از لذتی اشباع میشود دیگر آن لذت برایش تمرکزآور نیست و کسی هم که ترسش از یک پدیده ریخت، دیگر آن عامل برایش عامل تمرکز نمیشود؛ مثل بچهای که ترسش از تنبیه پدر و مادر ریخته باشد. پس عمده کاری که باید برای حل مبنایی تمرکز کرد، تقویت عنصر شجاعت است و غلبه بر ترس. کسی که نمیتواند از لذتِ خوردن، خوابیدن، شهوت، قدرت، توهم و خیال، آن هم در سطح پایین آن بگذرد، باید فکر تمرکز را از ذهن بیرون کند (این را حتی در بچههای کنکوری هم میتوان دید، یعنی آنهایی موفقند که میتوانند از لذت بازی و مهمانی رفتن و فیلم دیدن و خوردن و تفریح – ولو به خاطر لذت بزرگتری از همین جنس- بگذرند). کسی هم که ترسو و استرسی و دارای تشویش است هم نمیتواند تمرکز کند. ترس از شکست، فقر، پیشآمدهای بد، از دست دادن داراییها و موهبتها، واکنشهای دیگران و هزاران ترس دیگری که ذهن انسان را درگیر میکند، همه قاتل تمرکزند. این است که کسانی که اسطورههای تمرکز هستند را که میبینیم حتی آنها که مثل مرتاضها مسیر غلط پیمودهاند، بر این دو موضوع تکیه کردهاند؛ گذشتن از لذتها (لااقل لذتهای پیشپا افتاده) و غلبه بر ترسها (خصوصا از پدیدههای موهومی و خیالی).
اما از این علل مبنایی که بگذریم با فرض اینکه من در یک سطحی از ترس و لذت قرار دارم و اصلاح این دو پدیده هم از مثل منی گذشته (هر چند به فضل خدا امیدوارم)، آیا راهکارهایی هست که بتوان تمرکز را تقویت کرد و جلوی به هم خوردن آن را گرفت. فیالجمله اینکه بله هست و اتفاقا مؤثر است و حتی امید میرود که لایه بالاتر یعنی ترسها و لذتها را هم اصلاح کند. اساسا گویا این یک قاعده است در عالم خلقت که اثر دو طرفه است. شما برای اینکه وزنه سنگین برداری باید قوی باشی و برای اینکه قوی بشوی باید وزنه بزنی. و جالب اینکه از هر کدام شروع کنی، آن یکی حاصل میشود اما در تدریج و تکرار. در ویژگیهای روحی و ذهنی هم گویا همینطور است. بگذریم. قرار شد راهکارهایی را بگوییم که میتواند تمرکز را تقویت کند.
تمرکز همزاد نظم است و نظم را در سه سطح (آنقدر که من میفهمم وگرنه قاعدتا از این بالاتر هم عوالمی است که مرا در آنها ورودی نیست) بیان کردم؛ نظم محیط فیزیکی، نظم زمانی و نظم ذهنی (در پست نظم در کودکان در این مورد توضیحاتی دادهام). اگر از منظر علی معلولی نگاه کنیم، نظم ذهنی عامل نظم در زمان و این هر دو باعث نظم در محیط است. اما باز هم اصلاح ریشه سختتر است، لذا با عوامل بیرونی و با سختی میشود از پایین به بالا عمل کرد و نظم محیطی و زمانی را درست کرد تا ذهن هم به تدریج منظم شود. بنابراین منظم کردن محیط یعنی اولا تعیین جا برای هر چیز و بعد قرار دادن هر چیز سر جای خود اهمیت دارد. به تدریج هم این نظم باید دقیقتر و سختگیرانه شود. تا قبل از منظم شدن ذهن استفاده از مشوقها و بازدارندهها بیرونی مثل جریمه و استفاده از افرادی که در ذهن انسان بزرگند، برای کنترل نظم محیطی و زمانی مؤثر است. تفکیک زمان و محیط کار در کارهای مختلف هم میتواند نظم و تمرکز را همزمان افزایش دهد. یعنی یک کار مشخص در یک زمان مشخص و در یک جای مشخص انجام شود. حتی خوب است انسان در یک اتاق هم که کار میکند، بخشهای مختلف آن را به کارهای مختلف اختصاص دهد. مثلا یک گوشه برای مطالعه یک جا برای نوشتن یا مثلا کار با کامپیوتر، یک جا برای عبادت و غیره یا حتی مثلا برای دانشآموزی که برای کنکور میخواند یک جا برای ریاضی و یک جا برای ادبیات و امثال این. خود این مرزبندی اگر درست رعایت شود، مرزهای ذهنی را هم تقویت میکند. تمرکز برای افرادی که کارهایشان را در هر زمان و در هرجایی انجام میدهند، سخت است.
جلوگیری از ورود عواملی که تمرکز را به هم میزنند، خیلی راحتتر از کنترل و بیرون کردن آنها است. اینکه شما جلوی تلویزیون یا جمعی که در حال تعریف داستانی جذاب هستند، بنشینی و بخواهی تمرکز کنی بسیار سخت است. اما میشود از اول در جایی نشست که ورودیها محدود شوند. در توصیههای علمای قدیم برای تمرکز و ایجاد حضور قلب، مطالب بسیار جالبی هست، مثل اینکه در حال گرسنگی نماز نخوانید که میل به غذا انسان را به خود مشغول خواهد کرد و تصویر را از جلوی چشمتان بردارید و بر فرشی که تصاویر موجودات زنده بر آن نقش بسته نماز نخوانید. اینها و خیلی توصیههای دیگر در ایجاد شرایط تمرکز بسیار مفید است. امروز اما مهمترین کاری که باید برای تمرکز کرد، کنار گذاشتن ابزارهای متصل به اینترنت است. خصوصا ابزارهای اکتیو بسیار خطرناکند؛ نوتیفیکیشن مهلکترین قاتل تمرکز است. هر ابزاری که شما را با صدا، نور و لرزش به خود میخواند را وقتی میخواهید تمرکز کنید، کنار بگذارید. فکر تمرکز کردن پشت کامپیوتری که به اینترنت وصل است را هم از سر بیرون کنید. (توصیه میکنم کتابِ اینترنت با مغز ما چه میکند نیکلاس کار را بخوانید)
کِشدار زندگی کردن یکی از عوامل مهم عدم تمرکز است. یعنی انسانی که دائما در فکر کارهایی است که در گذشته انجام داده یا کارهایی که میخواهد در آینده انجام دهد، نخواهد توانست تمرکز کند. اگر بعد از خرید دائما فکر میکنید که آیا خرید خوبی داشتهاید یا نه یا بعد از جلسه دائما تصور همه افراد از حرفهایی که زدید را در حالتهای مختلف مرور میکنید، باید در وضعیت خود تجدید نظر کنید. همچنین اگر دائما فکر این هستید که احتمالا فردا هر کس در جلسه چه خواهد گفت و باید چه جوابی به او بدهید، یا دارید فکر میکنید اگر در قرعهکشی برنده شوید با آن چه میکنید هم گرفتار زندگی کشدار شدهاید. زندگی در لحظه هم عامل تمرکز است و هم پیامد آن. اگر بتوانیم در لحظه زندگی کنیم قدرت سوییچ کردن سریع بین کارهای مختلف به نحوی که در هر کار متمرکز باشیم را پیدا خواهیم کرد.
تشخیص میزان زمان لازم برای تمرکز در کارهای مختلف ضروری است. میزان زمانی که لازم است تا فرد بتواند بر خودش مسلط شود و حواسش را حول یک کار جمع کند، بسته به توان فرد و نوع کار، متفاوت است. مثلا از رضا امیرخانی میخواندم که گفته بود من اگر ۴ – ۵ ساعت (عدد درست در خاطرم نیست) وقت نداشته باشم، دست به نوشتن نمیبرم، چون تا پشت میز بنشینم و پیامها و اخبار را چک کنم و به اصطلاح برای نوشتن گرم شوم، یکی دو ساعت کار میبرد. اینکه انسان بفهمد در هر بازه زمانی چه کاری را انجام دهد، بسیار مهم است. هر کاری برای افراد یک زمان وارمآپ یا گرم کردن دارد. کدنویسی که روی یک پروژه بزرگ کار میکند، برای اینکه سوار کد شود و دستش بیاید کجای کار بوده و الآن باید چه کند، کلی وقت لازم دارد. پس اگر ۱۰ تا نیم ساعت هم پشت کامپیوتر بنشیند، نخواهد توانست به جایی برسد. اما مثلا کتاب رمان یا تاریخ را میشود در بازه ده دقیقهای هم خواند و جلو رفت. بسیاری از تکنیکهای مدیریت ذهن بر روشهای کمتر کردن این زمان وارمآپ متمرکزند. ضمنا در کارهای دنبالهدار، اگر کار در یک وعده به یک حالت با ثبات نرسد، در مرحله بعد تمرکز کردن سختتر میشود و اگر این موضوع تکرار شود سردرگمی پیش میآید و دیگر کار به نتیجه نخواهد رسید. برای این کار هم تعیین نقطهای که انسان میخواهد در یک وعده کار به آن برسد و اصرار بر آن و استفاده از ابزاری که دفعه بعد بتواند کار را از آنجا که رها کرده، ادامه دهد، بسیار مهم است. مثلا اگر کتابی میخوانید که بین خواندن وقفه میافتد، اگر از نشانکها استفاده نکنید، احتمالا پیدا کردن اینکه تا کجا خوانده بودید برایتان مسئله خواهد شد و بدتر اینکه آنجایی را که تمام کرده بودید پیدا میکنید و دو صفحه بعد میفهمید که اینجا را هم خوانده بودید. اعصاب خوردی این دو صفحه تمام تمرکزتان را به هم خواهد ریخت. پس برای هر کار نشانکهایی لازم است که البته در اغلب موارد، مشخص کردن آن، بدون تعیین یک هدف مشخص برای هر وعده که به هر شکل باید به آن برسید، ممکن نخواهد بود.
رو به عقب زندگی کردن آفت تمرکز است. انسانهای خیالپردازی که دائما در حال رویاپردازی در مورد آینده کاری که انجام میدهند، هستند نخواهند توانست تمرکز کنند. به عبارتی وقتی شما یک نتیجه را در ذهن تصویر میکنی و شروع میکنی برعکس برای رسیدن به آن برنامهریزی میکنی، دچار دو آفت میشوی: اول اینکه مدام آن آینده را چک، بازسازی و بازطراحی میکنی. مثلا کسی که در حال آماده کرده خود برای کنکور است، ناگهان متوجه میشود که در حال سخنرانی در مراسم دریافت جایزهاش برای کسب رتبه برتر کنکور است. دوم هم اینکه با توجه به اینکه معمولا شرایط به سمت حالت ایدهآلی که ساختهاید، پیش نمیرود، دچار تغییر جهت و تغییر برنامه مداوم خواهید شد که این هم برای تمرکز سم است. اما کسی که رو به جلو زندگی میکند یعنی تصمیمی میگیرد و تلاش و کاری را شروع میکند و فارغ از نتیجه قواعد کار را رعایت میکند، از این آفت در امان است. در این مورد صحبت بسیار است که حوصله این نوشته اجازه توضیح بیش از این به من نمیدهد.
معتاد نمیتواند تمرکز کند! معتاد چون دلش مدام هوای آنچه به آن معتاد است را میکند، نمیتواند روی چیزی به جز آن متمرکز شود. اما اعتیاد فقط به مواد مخدر و الکل نیست. هر چیزی که به صورت کاذب در انسان ایجاد نیرو کند و با گرفتن آن آن نیرو زائل شود، عامل اعتیاد است. این را از اینترنت و بازی رایانهای بگیرید تا چیزهایی مثل موسیقی که اصلا برخی آن را برای ایجاد تمرکز توصیه میکنند. این طور که نگاه کنی خیلی از ما به چیزهایی معتادیم و برای تمرکز اول باید اعتیادمان را ترک کنیم. در مورد اعتیاد هم حرف زیاد است که برخی مسائل آن را در اعتیاد در کودکان نوشتهام.
تنهایی پرتگاه تمرکز است و جولانگاه خیال. شاید عجیب به نظر برسد، اما تنهایی برای کسانی که توان خالی کردن ذهن خود را ندارند، بسیار مضر است. کم هستند کسانی که بتوانند در تنهایی تمرکز خود را حفظ کنند و جلوی بندبازی ذهن و خیال خود را بگیرند، خصوصا اگر در تنهایی تلویزیون و یخچال و گوشی و اینترنت هم در دسترس باشد. پس برای شروع، وجود همراه برای تمرکز لازم است. یا همراه ساکت که مانع به هم خوردن تمرکز شود (مثل حضور در سالن مطالعه) یا همراه فعال که میتواند تمرکز هم ایجاد کند (مثل هممباحثه). اگر میخواهید تنهایی روی کاری تمرکز کنید، توصیه میکنم اولا شروع کار را در جمعی انجام دهید و آن را اعلام کنید، بعد در جایی تنها باشید که خلوت هم باشد، یعنی خبری از عوامل رهزن تمرکز در آن نباشد.
ذهن بیکار نمیماند. ذهن هر فرد، توان و ظرفیتی دارد، مثلا در این دورههای تندخوانی میگفتند توان پردازش ذهن انسان معمولی بین ۶۰۰ تا ۸۰۰ کلمه است. یعنی اگر انسان توانست این مقدار را با اراده و مدیریت خودش پر کند، میتواند تمرکز کند، اگر نه، خود مغز با خیالات و افکار پراکنده این ظرفیت آزاد را پر میکند. پس سرعت در ایجاد تمرکز مهم است. سرعت با عجله هم فرق دارد. در عجله انسان به در هر مرحله به فکر مرحله بعدی است، اما در سرعت اتفاقا چون در همین کار متمرکز است با سرعت بیشتری پیش میرود. در این مورد هم به همین مقدار اکتفا میکنم.
خب نکات کلی را خیلی خلاصه گفتم. طبیعتا هر کدام از این نکات قابل تفصیل و تبیین است که فرصت من اجازه بسط بیشتر نداد. ضمنا تکنیکهای ریزتری هم برای تمرکز هست، مثل تنظیم کردن ضربآهنگ ذهن با یک کار جسمی مثل قدم زدن یا استفاده از نوشتن و نقاشی کردن یا قول دادن برای ارائه کار به افراد، که این موارد را دیگران هم گفتهاند و به نظرم بشود آنها را در متون و کتابهایی که به این موضوع مرتبط است پیدا کرد. البته توجه کنید برخی تکنیکها و نکاتی که در این کتابها و نوشتهها هم آمده، توهمِ تمرکز در انسان ایجاد میکند یا به وسیله غفلت از عدم تمرکز، انسان را راضی میکند یا به جای تقویت تمرکز از روشهای شرطی برای ذهن استفاده میکند که جای نقد آنها اینجا نیست.
[بهمن ۹۸]