به معروف‌ترین و زیباترین تابلوهای نقاشی هم که زیادی نزدیک بشوی به تدریج ناهمگونی‌ها و پستی‌بلندی‌ها رخ می‌نماید. پس‌زمینه‌ی پشت تصویر اصلی در تابلوی مونالیزا، دو تا آدم پس‌زمینه‌ی تابلوی جیغ و حتی ساقه نخل‌های کنار شاهکار عصر عاشورای استاد فرشچیان، هیچکدام جدای از کل تابلو شاهکار نیستند. این در همه ساخته‌های بشر صادق است. مینا و قلم‌زنی اصفهان، سفال لالجین، قالی کرمان و کاشان و همه صنایع دستی را باید از یک فاصله مناسب ببینی تا احساس زیبایی کنی. هم وقتی خیلی دور می‎‌شوی زیبایی را نمی‌بینی و هم اگر خیلی نزدیک شوی زیبایی از بین می‌رود. در محصولات صنعتی و فناورانه هم همین است، شاید هم بدتر! باز در صنایع دستی معمولا زیبایی جزء ذات یک کار است؛ در محصولات صنعتی روکش را زیبا می‌کنند، یعنی کافی است پیچ‌های یک دستگاه را بازکنی تا همه زیبایی مصنوعی پوسته رنگ ببازد.
اما خلقت خدا اینگونه نیست؛ هر چه نزدیک می‌شوی زیبایی‌های تازه‌ای نمایان می‌شود. جنگل را می‌بینی زیباست. نزدیک می‌شوی درخت را نگاه می‌کنی و گل را، زیباست؛ نزدیک‌تر می‌شوی و برگ و ساقه و ریشه را می‌بینی زیباست، باز هم نزدیک‌تر، رگ‌برگ‌ها و ساختار آن شگفت‌انگیز است و آنقدر که بتوانی ببینی و نزدیک شوی زیبایی‌های اعجاب‌آوری هست که هنوز کسی نمی‌داند پایان آن کجاست و بعید است بتواند بداند. برعکس زیبایی ساخته‌های بشر زیبایی خلقت خدا تمامی ندارد و آنچه نمی‌گذارد ما به آن دست‌ پیدا کنیم، محدودیت خودمان است و حواس‌مان و ضعف ابزارهایمان.
اصلا گویا این قاعده نه در مصنوعات و طبیعت که در همه جای عالم کار گذاشته شده است. کتاب آدم‌ها را که می‌خوانی یک زیبایی‌هایی دارد تا یک جایی و برای یک وقتی. اما کتاب خدا را که دست می‌گیری هر چه نزدیک‌تر می‌شوی و عمیق‌تر، زیباتر می‌شود و لطیف‌تر.
آدم‌ها هم همینطورند. بعضی که اصلا زیبا نیستند، یعنی در همان برخورد اول از چشم آدم می‌افتند. اما به برخی از آنها که در وجودشان زیبایی و کمالی هست وقتی که نزدیک می‌شوی از چشمت می‌افتند. بسیاری از آدم‌ها مثل همان محصولات صنعتی هستند، روکششان را که برداری هیچ زیبایی در آنها وجود ندارد. برخی دیگر اما به صنایع دستی و آثار هنری شبیه‌اند؛ زیبا هستند و جذاب اما با یک فاصله مناسب. دانشمند خوبی است و دلسوز برای شاگردان اما پدر خانواده‌اش را درآورده، کارآفرین موفقی است و الهام‌بخش اما هیچ دوست صمیمی را نتوانسته کنار خود حفظ کند، هنرمند و خالق آثار زیبایی است اما در زندگی شخصی یا نشئه است یا خمار! این‌ها آدم‌های دست‌سازند، زحمت کشیده‌اند یک زیبایی برای خود ایجاد کرده‌اند.
اما برخی دیگر را هرچه نزدیک می‌شوی زیباتر می‌شوند. در کار دلنشین است، رفیقش که می‌شوی زیبایی‌های جدیدی در رفتارش می‌بینی، در سفر شیفته برنامه زندگی‌اش می‌شوی و به خانواده‌اش که راه پیدا می‌کنی همان ظرافت‌های کار و رفاقت و سفر را در اوج زیبایی در خانواده‌اش هم می‌بینی و اگر حواس و مشاعرت محدود نباشد و ابزارت ناقص، به خلوتش که راه پیدا ‌کنی دنیایی از زیبایی خواهی دید. این‌ها دیگر ساخت بشر نیست، کار خداست. همان‌ که به موسی علیه‌السلام فرمود «واصطنعتک لنفسی»!
اما چگونه انسان می‌تواند زیبایی بی‌نهایت خلق کند؟ مگر بشر می‌تواند کار خدایی بکند؟ چرا نشود! بذر یک گل را بردار و در یک گلدان بکار و درست از آن مراقبت کن. یک زیبایی بی‌نهایت خلق خواهی کرد. کافی است قاعده خدا را در پدیده‌ها بدانی و خود را در مسیر آن قرار دهی آنچه خلق خواهد شد زیبا است آن هم زیبایی بی‌انتها. در بقیه کارها هم همین است هرجا بذر درست کاشته شد و طبق قواعد خلقت به آن رسیدگی شد کار رنگ خدایی می‌گیرد. زیبا می‌شود زیباییِ بی‌انتها…
و شاید یکی از حکمت‌های کریمه «صبغه الله و من احسن من الله صبغه» همین است!

پی‌نوشت:
۱- ایده این متن چند سال پیش از توصیف بزرگی در مورد حضرت روح الله به ذهنم رسید که «هر چه به او نزدیک‌تر می‌شدی دلنشین‌تر می‌شد.»
۲- این موضوع شاخص خوبی برای ارزیابی افرادی است که انسان قصد همکاری، همراهی و نشست و برخاست با آنها را دارد و ارزیابی آن هم چندان مشکل نیست. شاید یکی از دلایل اینکه گفته‌اند اگر می‌خواهی کسی را بشناسی با او سفر کن، هم همین باشد.
۳- این هم یک کلیپ در مورد زیبایی بی‌انتهای خلقت: https://tamasha.com/v/7MMdN

[اردیبهشت ۹۹]