کودک و فضای مجازی

بحثمون در مورد بازی و اسباب‌‎بازی بود که البته در پست قبل کمی از مسیر انحراف داشتیم. در این پست ان‌شاءالله سعی می‌کنم در مورد بازی‌های کامپیوتری و اینترنتی و کلا حضور بچه در فضای مجازی و استفاده‌‎اش از ابزارهای جدید مثل کامپیوتر و تبلت و موبایل مطالبی بنویسم. خوبه از داستان بچه‌‎های قدیم شروع کنیم و یه نگاهی به بچه‌‎های نسل‌های گذشته و این نسل داشته باشیم.
اگر به بچه‌‎های قدیم تا حدود ۱۰۰ سال پیش برگردیم، داستان اینجوری بود که تقریبا همه بچه‎‌ها وقتی به دنیا می‌اومدن و به سنی می‌رسیدن که ارتباطشون با محیط شروع می‌شد، خانواده رو می‌شناختن و فامیل و محیط رشدشون هم خونه بود و محله و طبیعت پیرامونشون. بازی‌ها و سرگرمی‌های این بچه‌‎ها هم بازی با هم سن و سال‌ها بود، پدر مادرها هم معمولا درگیر کارهاشون و زندگیشون بودن بعضا از بچه به عنوان وسیله بازی و سرگرمی خودشون و بزرگترای فامیل هم استفاده می‌کردند (البته استثنائاتی هم بوده که خواهم گفت). تعداد بچه‌‎ها هم معمولا اینقدر بود که نشه به یکیشون توجه خاص کرد. بازی بچه‌‎ها هم در طبیعت بود و خاک‌‎بازی، آب بازی و آتیش بازی و بازی با حیوانات و … جزئی از برنامه اغلب بچه‎‌ها بود. بعد هم ۶ -۷ سالگی اون‌هایی که فرهیخته‎‌تر بودند بچه رو می‌ذاشتن مکتب یا پیش یک معلمی که با سواد بشه و درس بخونه بقیه هم می‌شدن همکار پدر مادرا، یعنی دخترا می‌شدن وردست مادرا توی کارای خونه پسرا هم می‌رفتن سر کار پدرها که معمولا یا کشاورزی بود و یا مغازه‎ بود یا بنایی و نجاری و از این جور چیزا. از این به بعد بازی بچه‌‎ها در همون محیط جدی بود و شیوه کودکانه زندگی بود که براش جذاب بود وگرنه کار، کار کودکانه‎‌ای نبود. من بچه ۵ ساله دیدم که گوسفندا رو برای چرا برده بوده!! خیلی هم لذت می‌برد برای اون بازی بود و برای پدر و مادرش کار. حتی پدر و مادرهای ما هم همینطور بودن. اغلب از ۷ – ۸ سالگی مشغول کار می‌شدن حالا یکی قالی می‌بافته یکی می‌رفته سر زمین، یکی آشپزی و نگهداری از بچه کارش بوده و … مثلا خیلی دخترای ۷ – ۸ ساله از برادر خوهرای کوچکترشون نگهداری می‌کردن که برای خودشون هم بازی بوده. 
در این بین یک عده آدم متمول یا ویژه بودن که زندگیشون فرق داشت، خان بودن یا خانواده عالمی بودن که بچه تحت مراقبت‌های ویژه قرار می‌گرفت و وسائل و امکاناتی خاص براش مهیا میشد. بعضا از ۴ سالگی شروع به درس خوندن می‌کردن و آموزش‌های مهارتی هم براشون بود مثل سوارکاری و تیراندازی برای پسرها و بعضی هنرها برای دخترها. این‌ها خیلی نبودن و حسابشون از بقیه جدا بود.
بعد از مدتی تغییراتی در زندگی پیش اومد. این تغییرات در ابعاد مختلف بر زندگی آدم‌ها و طبیعتا سیر رشد کودکان تأثیر گذاشت. روستا‎ها شهر شدن، ارتباطات کمرنگ شد، شغل‌ها متنوع شد، امکانات توسعه پیدا کرد، رسانه‌‎ها اومدن، رفت‌وآمد به نقاط دورتر آسان شد، یعنی مشاغل از خونه دور شد، خدمات تخصصی شد و مردم کارهاشون رو به دیگران سپردن، پول و نهادهای مالی به معنی امروزی ایجاد شد، زن‌ها وارد کارهای اجتماعی شدن و خلاصه خیلی تغییرات دیگه به وجود اومد که زندگی امروز ما برآیندی از اون‌هاست و شرایطی هم که در رابطه با رشد و تربیت کودک به وجود اومده رو همین تغییرات شکل داده.
اگر بخوام در مورد هر کدوم از این تغییرات صحبت کنم و تأثیراتش بر کودک و تربیتش باید مثنوی هفتاد من کاغذ بنویسم لذا فقط یک بعد رو که رسانه و فضای مجازیه مورد بررسی قرار میدم. هرچند همه این ابعاد متأثر از هم هستند و ممکنه بررسی یک بعد به تنهایی نقایصی رو ایجاد کنه اما در حد پست چاره‌‌‎ای جز این نیست.
تا قبل از اومدن رادیو و تلویزیون تنها رسانه بچه‌‎ها پدر و مادر و اطرافیان بودن. بچه هم که سواد نداشت کتاب و مطبوعات رو بخونه. کتاب‌های تصویری به درد بخور بچه هم عمرش تقریبا اندازه تلویزیون و رسانه است. تازه مدرسه و مهد کودک و کلاس‌های مختلف و مربی و مشاور و … هم نبود که بچه ازشون چیزهای مختلف بشنوه. لذا میشد حدس زد که بچه ساختارهای ذهنی، باورهاش و حتی رفتارهاش چیزی شبیه والدین و اطرافیانش بشه. بعد از رادیو و تلویزیون و مدرسه ورودی‌‌های بچه‌‌‎ها وسیع شد. بچه‌‎‌ها کم‌‌کم از یه جنبه‌هایی از پدر و مادرا جلو افتادن سؤالاتی براشون پیش می‌اومد که جوابش پیش پدر مادرا نبود. ساختارهای تأثیرگذار بر بچه تغییر کرد. ورودی‌ها تغییر کرده بود اما هنوز خروجی‌‌ها و رفتارها در همون روستا یا شهر و اطرافیان بروز می‌کرد. لذا یک کنترل و محدودیت ناخودآگاه بر روی بچه‎‌ها بود یعنی هرچی هم که از رادیو و تلویزیون یاد گرفته بودن نمی‌تونستن بروز بدن و خلاف فرهنگ خانواده و محله و اطرافیان عمل کنند. این عامل بازدارنده بعضا باعث اصلاح حتی باورها هم میشد. ارتباطات هم همه دیده میشد و طرف تحت نظر بود و ترس دیده شدن داشت.
اما وقتی کامپیوتر و موبایل و اینترنت و فضای مجازی در زندگی وارد شد یا بهتره بگیم بخشی از زندگی ما شد، دیگه بچه می‌تونه بروزاتی رو که می‌خواد هم بدون نظارت یا حساسیت والدین داشته باشه و اونچه که توی ذهن داره رو پیاده کنه. اینجا چند تا اتفاق می‌افته که در ادامه به اون‌ها خواهم پرداخت.
اول جذابیت فضای مجازی به مرور برای بچه بیش از فضای حقیقی میشه. چون در اونجا می‌تونه چیزهایی رو که می‌خواد بدون اینکه مقاومتی جلوش باشه به دست بیاره. مثال خیلی ساده‌اش اینه که بچه اگر در خونه ۲ تا شکلات برداره برای سومیش با مقاومت مواجه میشه اما در فضای مجازی اینطور نیست یا اگر کسی رو توی عالم واقع بزنه حتما باهاش برخورد میشه اما در فضای مجازی می‌تونه هر کسی رو خواست بزنه. خوب طبیعیه که این فضا براش جذاب‌تر میشه.
دوم کم شدن صبر بچه است. در فضای مجازی و خصوصا بازی‌های کامپیوتری خیلی زود نتیجه یک رفتار چه خوب و چه بد (از منظر طراح بازی) مشخص میشه. مثلا اگر بچه زیاد غذا بخوره یکی دو ساعتی طول می‌کشه تا دل‌درد بگیره! اما در این بازی‌های کامپیوتری شیرینی زیاد رو می‌خوره و دل‌درد یا دندون‌درد می‌گیره. در مورد پاداش‌ها و نتایج خوب هم همینطور. یعنی بچه تا یک کار مثبتی از نظر بازی انجام میده، امتیاز یا جایزه‌اش رو می‌گیره که در واقعیت اینطور نیست و نمی‌تونه باشه. اینطوری میشه که بچه انتظار داره خیلی زود نتیجه کارهاش رو ببینه. این موضوع باعث میشه صبر بچه کم بشه و صبر یکی از مهمترین عوامل موفقیت افراده.
سوم افزایش توهم و خیال‌‎پردازی بچه و غیر منطقی شدنشه. در فضای مجازی کارهایی که واقعا نمی‌شه انجام داد رو بچه می‌تونه انجام بده. مثلا ۳ متر بپره بالا، پرواز کنه، غیب بشه، رانندگی کنه و …. خوب بچه سه چهار ساله طبیعتا نباید بتونه مرز خیلی مشخصی بین این دو فضا در ذهنش ایجاد کنه. بنابراین خیلی بچه‌ها رو می‌بینیم که در فضای واقعی هم حرف‌های عجیب غریب و حرکات غیر طبیعی دارند و بعضا وقتی باهاشون صحبت می‌کنید اصلا انگار دارید با یکی از این شخصیت‌های تخیلی کارتون‌ها یا بازی‌های کامپیوتری صحبت می‌کنید. بگذریم که بعضی از پدر و مادرهای شاد از این رفتارهای بچه‎‌ها تعبیر به باهوش بودن و خلاق بودنشون می‌کنن. واقعا باید به روحیه این والدین تبریک گفت!
چهارم ایجاد تهور و کم کردن ترس و احتیاط در بچه‌‎هاست. یعنی بچه توی بازی کامپیوتری از ارتفاع ۳ متری پایین می‌پره، آدم می‌کشه، می‌زنه و خیلی کارهای خطرناک دیگه انجام میده. میاد توی فضای واقعی هم می‌خواد این کار رو انجام بده. مثلا رفتیم یه جا بچه یکی از آشناها از روی مبل با شکم پریده روی پسر من و میگه مثل فلان بازی که پلیسه می‌پره دزده رو می‌گیره!!! اگر دقت کنید این موارد رو زیاد در بچه‌های امروز می‌بینید. به نظر من خیلی از این قتل‌هایی که در کشورهای غربی در مدارس اتفاق می‌افته، پیشرفته همینه. طرف ۱۰ -۱۲ سال توی فیلم دیده با مسلسل آدم می‌کشن و توی بازی‌ها همینطوری آدم کشته، خوب طبیعیه اسلحه دستش بیفته بیاد بگیره رو به همکلاسی‎‌هاش و بازی رو اونجا پیاده کنه. بعد از اون طرف ترس رو در زمینه‌های دیگه زیاد می‌کنه. مثلا می‌بینی بچه از مورچه و سوسک و قورباغه همچین می‌ترسه که انگار جن دیده!!
مورد پنجم یک اثر جانبیه. یعنی وقتی بچه جذب تلویزیون و کامپیوتر و تبلت و موبایل شد طبیعتا از محیط واقعی خانواده دور میشه. به هر حال این چند ساعتی که بچه پای اینجور چیزاست غیر از اثراتی که اون‌ها دارند از اثرات محیط‌های جایگزین مثل خانواده، طبیعت و محیط‌های اجتماعی دور میشه. این موضوع فردگرایی رو در بچه تقویت می‌کنه که خودش عامل خیلی ویژگی‌های نامطلوب، مثل انسان‌محور شدن، خودخواه شدن، درون‎‌گرایی افراطی و حتی افسردگی است.
نکته ششم هم اثرات بعدی این رسانه‌‎ها و فضاها روی بچه است. برای پسر خود من به کرات اتفاق افتاده که خواب فیلم یا شخصیت توی کارتون‌ها و فیلم‌های تلویزیون رو دیده و چندین بار حتی از خواب پریده یا پیش اومده که مثلا دیدیم داره به چیزی فکر می‌کنه و غرق در خیالات خودشه پرسیدیم داری به چی فکر می‌کنی میگه به یک برنامه تلویزیونی یا یک موضوعی که می‌فهمیم از اون برنامه نشأت گرفته.
موارد دیگه‌ای هم هست که ازش می‌گذرم چون پست خیلی طولانی شد.
حالا این سؤال پیش میاد که آیا در این فضاها و رسانه‎‌ها هیچ چیز مثبتی نیست و آیا شما به کل این‌ها رو رد می‌کنید؟
جواب اینه که کاربردها و خاصیت‌های مطلوب زیادی در این قالب‌های فناورانه وجود داره که میشه ازش درست استفاده کرد. اما چند تا نکته در مورد بچه وجود داره که باید بهش توجه کرد.
اولا خیلی از خاصیت‌های مثبتی که در این فضا هست، مثل دسترسی سریع به منابع علمی، اخبار و اطلاعات که مهمترین کارکرد فناوری اطلاعاته به درد بچه نمی‌خوره. یعنی بچه زیر هفت سال نمی‌تونه این استفاده رو از این فضاها بکنه.
ثانیا در برخی موارد نفع و ضرر مخلوط هستند. مثلا بازی‌ای است که خلاقیت رو افزایش میده. اما چه از نظر محتوایی و نمادها چه از نظر ساختارها و سناریوها به بچه آسیب می‌رسونه. در این شرایط مابه‌ازاهای مناسبی در فضای واقعی هستند که فواید این ابزارهای فضای مجازی رو دارند و مضراتش رو ندارند.
ثالثا هم اینه که شروع استفاده از این ابزارهای فناورانه معمولا دست ماست. اما ادامه‌اش از کنترل ما خارج می‌شه. بچه هم خیلی عاقلانه و بر اساس نفع و ضرر تصمیم نمی‌گیره. هر چی دلش بخواد و براش جذاب باشه رو طلب می‌کنه و معمولا هم زورش زیاده و به زور ما می‌چربه!
نکته مهم اینه که اگر منصفانه نگاه کنیم، اغلب ما فقط به خاطر یک مزیت از این‌ها استفاده می‌کنیم که فایده‌اش هم برای خودمونه نه برای بچه و اون ساکت کردن بچه است. بعد حالا هی می‌شینیم دلیل میاریم که این‌ها برای بچه خوبه و خلاقیتش رو افزایش میده. اصلا اگر بچه کامپیوتر و این‌ها رو بلد نباشه در آینده بی‌سواده و … .
بگذریم مثل بقیه پست‌ها در آخر این پست هم یک سری راهکار برای کنترل و مدیریت این موضوع می‌نویسم که امیدوارم مفید باشه.
اول اینکه تا جایی که می‌تونید جلوی استفاده بچه‌‎ها خصوصا بچه‌های زیر هفت سال از این وسائل رو بگیرید و حتی برای تلویزیون هم محدودیت بگذارید. اولش سخته اما یک مقدار مقاومت کنید، درست میشه و راحت. نکته‌اش هم اینه که باید خودتون رو کنترل کنید نه بچه رو!
دوم تا می‌تونید به سمت وسائل با سیم و بزرگ برید. خونه که می‌رسید موبایل رو خاموش کنید (تلفن که هست) یا دایورت کنید روی تلفن. توی خونه اگر کار کامپیوتری دارید، بشینید پشت کامپیوتر و تا می‌تونید از تبلت و لپ‌تاپ استفاده نکنید. یعنی معلوم بشه که کار دارید و رفتید سر کارتون نه اینکه یک وسیله است که بخشی از زندگی‌تونه و همیشه باهاتون هست. 
سوم برید به سمت مونیتورهای بزرگ و در جمع یعنی اولا از چیزهایی که می‌شه ببری و یواشکی استفاده کنی دوری کنید و در دسترس بچه نذارید. کامپیوتر و تلویزیون و چیزهای مثل این رو هم جایی بذارید که رفت و آمد هست و بچه حتی اگر هم استفاده می‌کنه، می‌دونه که دیده میشه.
چهارم هم اینکه اگر به هر دلیلی می‌خواید به بچه بازی کامپیوتری یا موبایل و تبلت بدید بازی‌هایی رو بدید که با واقعیتش خیلی فرقی نمی‌کنه. مثلا منچ و بازی‌های کارتی و پازل و از این حرفا. بازی‌هایی که شخصیتی توش بازی می‌کنه، حرکتی داره که در عالم واقع قابل انجام نیست، فضاها و شخصیت‌های تخیلی داره رو زیر دست بچه نذارید. انواع بازی‌های جنگی و اکشن، بازی‌هایی مثل قارچ‌خور قدیم و نسخه‌‎های متعدد جدیدش، مسابقات ماشین و موتور و … بازی‌هایی هستند که برای بچه‌ها اصلا خوب نیستند.
در مورد تلویزیون و سی‌دی و این حرفا هم زمان منظم براش داشته باشید. یعنی معلوم باشه بچه مثلا ۳ تا ۴ می‌تونه یک برنامه رو ببینه. یعنی محدود کردن هم نباید بی‌قاعده قانون باشه. هرچی نظم‌دارتر باشه بچه‌ها بهتر تکلیف خودشون رو می‌دونن. یعنی اینجوری نباشه که یه روز ۳ ساعت یه روز نیم ساعت یه روز هم هیچی. و اینطور نباشه که یک روز یک برنامه فردا یک برنامه دیگه. در مورد برنامه‌‎ها پیشنهادم برنامه‌‎های مجری محور و آموزش‌محوره تا کارتون و برنامه‌‎های سرگرمی‌محور. البته از ۳ – ۴ سالگی بچه‌ها علاقه زیادی به مستندات حیوانات و بعدا هم مستندات علمی (آزمایشات علمی و ساخت چیزهای مختلف) پیدا می‌کنند که این برنامه‌ها هم می‌تونه بخشی از وقتی که بچه‌‎ها پای تلویزیون هستند رو پر کنه.

کودکان معتاد

شاید با توجه به پست‌های قبل عنوان کمی عجیب به نظر برسه اما قبل از ادامه بحث بازی و اسباب‌‎بازی لازم دونستم این موضوع رو یعنی اعتیاد بچه‎‌ها رو یک توضیحی بدم. اول بگم که فکر نکنید مخاطب این پست کسانی هستند که خودشون معتادن یا بچه‌‎هاشون به مواد یا چیزی شبیه به اون معتاد شدن. نه! بچه‎‌های خیلی از ماها انواع اعتیاد رو پیدا می‌کنن و ما خودمون هم خبر نداریم یا اصلا خودمون معتادشون می‌کنیم.
اما خوبه قبل از شروع یک تعریفی از اعتیاد بگم که معلوم بشه دارم راجع به چه موضوعی صحبت می‎کنم. با چند تا مثال زمینه برای تعریف اعتیاد فراهم میشه. ما چرا به کسی که سیگار می‌کشه و نمی‌تونه کنار بذاره میگیم به سیگار اعتیاد پیدا کرده؟ چون نمی‌تونه از این لذت کوتاهش برای یک هدف بلندتر و مهمتر که حفظ سلامتی و طول عمرشه بگذره وگرنه بعید می‌دونم کسی به آدمی که میدونه ۲ ساعت دیگه زنده است (مثلا یک اعدامی!!) بگه سیگار نکش برات ضرر داره! یا فرضا چرا می‌گیم فلانی به بازی‌های کامپیوتری معتاده چون نمی‌تونه از این لذت کوتاه‌مدت بگذره و روی چیزهایی مثل مطالعه وقت بگذاره که در بلندمدت به موفقیت مهمتری منجر می‌شن. وگرنه کسی به نوجوونی که دو سه ماه بیشتر زنده نیست (مثلا خدای نکرده سرطان داره) نمیگه بچه بازی نکن و برو سر درس و مشقت معمولا میگن بذار این دو سه ماهه رو لذت ببره (البته بگم که این نگاه رو قبول ندارم اما اون چه که در جامعه رایجه اینه) بنابراین می‌تونیم اعتیاد رو اینطور تعریف کنیم: عادت کردن به یک امر کم‎‌فایده، بی‌‎فایده یا مضر که لذت کوتاه‌مدتش موجب میشه آدم نتونه برای موفقیت و رشد بلندمدت برنامه داشته باشه و اقدام کنه. در حقیقت این لذت گذرا و بعضا کاذب اراده کارهایی رو که آدم می‌دونه درسته و مفیده رو از آدم می‌‎گیره.
خوب حالا قبل از اینکه ادامه رو بخونید یه مقدار فکر کنید ببینید بچه‌‎هامون به چه کارهایی اینجوری عادت کردن که اراده کارهای مفید رو ازشون سلب کرده … .
اگر موبایل رو از بچه می‌گیرید گریه می‌کنه و نق میزنه، اگر تلویزیون رو خاموش می‌کنید، داد می‌زنه و دائما جلوی تلویزیونه، اگر یه چند تا سی‌دی داره که فقط با اونا ساکت میشه، اگر یک ماشین کنترلی یا یک اسباب بازی موزیکال دستشه و هر کاریش می‌کنید که یه نقاشی‌ای، کاردستی‌ای فعالیتی بکنه نمی‌کنه … . ممکنه نوعی از اعتیاد در بچه شما هم باشه.
خب حالا چه اتفاقی میفته که یکی معتاد میشه؟ یک چیز مضر یا بی‌فایده‌ای رو که لذتی داره رو یکبار یا چند بار امتحان می‌کنه، یک مدت که می‌گذره دیگه هی بهانه‌‎اش رو می‌گیره تا این حد که دیگه اگه اراده هم بکنه که ولش کنه این میل و کشش اینقدر زیاده که دیگه نمی‌تونه. حالا سرعت و شدت این معتاد شدن به چند عامل بستگی داره یکی میزان لذتی که در این تجربه هست یعنی هرچی لذتش بیشتر باشه زودتر گرفتارش میشه اینه که مثلا مواد مخدر هرچی قوی‌ترن و بیشتر طرف رو می‌برن توی هپروت زودتر معتاد می‌کنن و شدت اعتیادشون هم بیشتره. یکی زمانی که فرد این تجربه رو ادامه داده و یکی هم اراده فرد که هر چه قوی‌‎تر باشه دیرتر گرفتار میشه و اعتیاد پیدا می‌کنه.​ حالا بچه خصوصا در سنین پایین چقدر اراده‌اش قویه؟ خوب مسلما هرچی که لذتی داشته باشه ولو ضرر هم داشته باشه بهش وابسته و معتاد میشه. در حقیقت اراده ماست که باید جلوی بچه رو بگیره نه اراده خودش.
یک چیز دیگه در اعتیاد هست که غیر از اینکه چیزی که بهش اعتیاد پیدا می‌‌کنیم مضره اعتیاد برای خود اراده هم مهمه یعنی اراده رو نابود می‌‌کنه. اینه که در هیچ کار دیگه و نه لزوما در ترک اعتیاد نمی‌تونیم به تصمیمی که گرفتیم عمل کنیم. یعنی کسی که به هر چیزی مثلا سیگار، بازی کامپیوتری، تلویزیون، مواد مخدر، حتی خوردن زیاد معتاد شده باشه نه تنها ترکش براش سخته بلکه در کارهای دیگه هم اراده‌اش ضعیف میشه.
حالا اگر برگردید و یک نگاه به پستی بندازید که در مورد ساختارهای ذهنی بچه نوشته بودم اهمیت این زیرساخت مهم یعنی اراده در آینده و سرنوشت بچه رو متوجه می‌شید. خوب این بحث خیلی طولانیه و من فقط به این اشاره بسنده می‌کنم که بتونم اصل مطلب رو بگم.
خوب مثل اول خیلی از پستا اولش خیلی سخت شد که یعنی بچه نباید هیچ کاری بکنه؟ چون ممکنه اعتیاد بهش پیدا کنه! نه اینطور نیست. اولا همه چیز اینقدر جذاب و لذت‌بخش نیست که بچه بهش اعتیاد پیدا کنه ثانیا حد اعتیاد و الگوی رفتاری عادت کسی که به چیزی اعتیاد پیدا کرده با فرد متعادل فرق می‌کنه! نکته اول یعنی اینکه مثلا معدود میشه که بچه‎‌ای مثلا به کتاب خوندن یا مثلا بازی با خونه‌‎سازی یا کمک به پدر و مادر اعتیاد پیدا کنه که البته اگر این‌‌ها هم به حد اعتیاد برسه باید درمانش کرد. یک مورد رو سراغ دارم که به خوندن کتاب اعتیاد پیدا کرده بود (تو سنین ۱۳- ۱۴ سالگی) پدر و مادرش دنبال راهی بودند که این رو از سرش بندازند یعنی روزی ۱۰ -۱۲ ساعت سرش توی کتاب بود. توی مهمونیا نمی‌اومد توی جمع هیچ تفریح و گردشی رو با میل نمی‌اومد مگر با زور پدر مادرش و خلاصه داستانی بود! این هم بده و باید حد اعتدال (ما چقدر به اعتدال گرایش پیدا کردیم اخیرا) رعایت بشه. نکته دوم هم حد و الگوی رفتاریه. یک معلم شیمی خیلی خوب داشتیم که می‌گفت همه مواد سمی هستند فقط دز مصرفشون فرق می‌کنه می‌گفت اگر آب رو هم روزی ۲۰ لیتر بخوری آدم رو می‌کشه!! اینجا هم همینه همه چیز می‌تونه مضر باشه و باید حدش رو فهمید. حتی در عبادات هم به ما توصیه کردن افراط نکنیم (البته خیالتون راحت باشه ما خیلی راه داریم تا به حد افراط برسیم ما باید مواظب اینورش باشیم). بنابراین حد نگه داشتن لازمه. اما الگوی استفاده و یا مصرف یک چیز هم نشون میده بهش اعتیاد پیدا کردیم یا نه. مثلا اگر بچه روزی یک ساعت تلویزیون می‌بینه و اگر مثلا مهمونی بیاد اون رو هم نمی‌بینه معتاد نیست. اما اگر ۶ – ۷ ساعت پای تلویزیونه و هیچ برنامه‌ای هم نمی‌تونه از او جداش کنه، می‌تونه به تلویزیون اعتیاد پیدا کرده باشه.
اما چیزهایی که برای بچه‌ها اعتیاد آورند و ممکنه در زندگیشون اثر منفی بذاره عبارتند از:
بازی‌های کامپیوتری و موبایل و تبلت. به نظر من یکی از قوی‌ترین مخدرها برای بچه همین‌هاست. که خیلی هم زود اعتیاد میاره و مصرفش هم به شدت بالا میره اگر کنترل نشه. بنابراین تا جایی که ممکنه خصوصا قبل از اینکه بچه بفهمه اینا چین که داره باهاشون بازی می‌کنه زیر دستش نذارید. از این توجیهاتی هم که میگن نه بازی‌های خوب هم داره و برای ذهن بچه خوبه بترسید. مثل اینه که میگن سیگار و شیشه برای کاهش وزن خوبه!!!
دومین مورد تلویزیون و کارتون و خلاصه رسانه‎‌های یک طرفه است. یعنی بچه می‌شینه و بدون اینکه تأثیری بر اون چیزی که داره می‌بینه یا می‌شنوه داشته باشه نگاه می‌کنه. نکته کلیدی اینجا اینه که اعتیاد به خود این نشستن و نگاه کردن مهمه و لزوما به برنامه بد و خوب مربوط نیست. اعتیاد به این رسانه‌ها به شدت اولی نیست و به نظر من در حد محدود و مدیریت شده (یعنی بچه بدونه که استفاده از این‌ها قاعده و قانون و محدودیت داره) می‌شه ازشون استفاده کرد.
سومین چیز وسایل و برنامه‌‎های موزیکاله. موسیقی هم چیزیه که خیلی در ضعیف شدن اراده خصوصا در بچه مؤثره. این رو هم بگم باز اینجا منظورم اینکه چه نوع موسیقی باشه نیست. کلا چیزایی که با موسیقی همراه هستند بچه رو مسخ می‌کنن. حتما دیدید اغلب بچه‎‌ها وقتی تبلیغات تلویزیون شروع میشه میخ میشن جلوی تلویزیون و حرکاتی غیر ارادی هم دارن! اصلا بچه‌‎ها اغلب بدون اینکه اراده کنن با موسیقی خودشون رو تکون میدن. این بدون اراده کار انجام دادنه منجر به اعتیاد میشه. بنابراین تا جایی که ممکنه از موسیقی و چیزای موزیکال برای ساکت کردن بچه استفاده نکنید. هرچند اثرات کوتاه‌مدت خیلی خوبی داره، اما در بلندمدت در عزم و اراده بچه‌ها خیلی اثر منفی میذاره.
چهارمین چیز مربوط به طعم‌هاست. یعنی بچه به طعم‌های مختلف خصوصا به طعم‌های تند اعتیاد پیدا می‌کنه. مثلا وقتی به مزه شور عادت کنه دیگه غذاهاش باید پر نمک باشه تا بخوره. با چیپس و پفک هم ساکت میشه و دائما هم بهانه می‌گیره.
دقت کردید اینا همون مواردی هستند که آدم‌های سودجو از اون‌ها برای کسب سود استفاده می‌کنن! خیلی از کسب‌وکارهایی که مخاطبش بچه‌هان بر اساس همینا شکل گرفتن و توی تبلیغاتشون هم به همینا تکیه میشه!
حالا چه کنیم که بچه به این‌ها اعتیاد پیدا نکنه؟ خیلی ساده است.
اول اینکه برای راحتی خودتون بچه رو به طرق مختلف از سر باز نکنید چون خیلی از چیزهایی که باهاش میشه بچه رو از سر باز کرد همیناست. ضمنا خیلی از جاهایی هم که بچه رو میدید نگه دارند با همینا سر بچه رو گرم می‌کنن (البته استثنائاتی هم هست).
دوم همون کنترل ورودی‌هاست که قبلا مفصل راجع بهش نوشتم. بچه تا چیزی رو نبینه نمی‌خواد و تا طعمش رو نچشه بهانه نمی‌گیره. پس جلوی آشنایی بچه با خیلی از چیزا رو بگیرید. خیلی هم سخت نیست. در برخی موارد باید جلوی خودتون رو بگیرید در برخی موارد هم یک چیزهایی رو محدود کنید مثلا من شبکه پویا رو حذف کردم!!
سوم اگر بچه‎‌هاتون الآن به یکی از این موارد گرفتارند هر چه زودتر برای ترکش اقدام کنید. برای این کار هم تدریج و حوصله لازمه و باید هم با چیزهای خیلی جذاب شروع کنید نه یه دفعه بچه رو از پای تلویزیون بردارید و تست کنکور بدید بزنه!
آخریش هم اینکه خیلی به این چیزهایی که میگن برای بچه خوبه توجه نکنید. دقت کنید اغلب این چیزها برای اینکه اثبات کنند به درد می‌خورن باید در کوتاه مدت یک اثری رو به شما نشون بدن و برای اینکار خیلی وقتا باید از همین روش‌های اعتیادآور استفاده کنند. و باز در اغلب موارد این نتایج کوتاه‌مدت به همراه ضررهای بلندمدته! مثلا خیلی از روش‌های شرطی یا آموزش‌های موزیکال و امثال این‌ها (باید این رو توضیح بدم که این پست جاش نیست ان‌شاءالله توی یک پست دیگه).
از هر جا هم شروع می‌کنیم به این می‌رسیم که باید برای بچه بیشتر وقت گذاشت و بچه رو از سر باز نکرد خصوصا در این دوران. قدیم‎‌ترها خیلی اینطور نبود بچه رو ول میکردن توی طبیعت به قول پدربزرگ ما صبح با گوسفندا می‌رفت شب هم با گوسفندا برمی‌گشت!! خیلی هم نگران این چیزایی که ما نگرانشیم نبودند. فکر می‌کنم از این جهت کار ما خیلی سخت‌تره.

تعادل در بازی‌ها و اسباب‎‌بازی‌های بچه

در مورد بازی و اسباب‌‎بازی سؤالات متعددی وجود داره که سعی می‌کنم در این پست و پست‌های بعد به برخی از اون‌ها بپردازم.
یک سؤال که در خیلی جاها شنیدم و در برخی شبکه‌‎های اجتماعی و فروم‌های فضای مجازی هم مطرحه اینه که آیا بچه فقط باید با بازی‌ها و اسباب‎‌بازی‌های فکری مشغول باشه یا نه بعضی چیزهایی که صرفا جنبه سرگرمی داره و لزوما هم موجب رشد و توانمندی به صورت مستقیم نمی‌شه لازمه؟ مثلا یکجا می‌خوندم که نوشته بود بچه نباید مثل این اسکلا (ببخشید عین عبارتی است که در اون مطلب نوشته بود) همش بازی‌های فکری انجام بده. بازی‌های پرهیجان هم لازمه و بعد هم با این استدلال نتیجه گرفته بود که ماشین برقی و موتور برقی برای بچه خیلی خوبه. یا مثلا جای دیگه دیدم که نوشته بود برای بچه باید بازی کامپیوتری هم خرید و اگر لپ‌تاپ و تبلت هم به اندازه و متعادل باشه، مشکلی نیست.
این جملات در نگاه اول کاملا منطقی به نظر می‌رسند و آدم تصدیق می‌کنه که تعادل و اعتدال! چیز خوبیه. اما آیا واقعا این کار باعث تعادل در بچه می‌شه یا نه؟ یعنی آیا اگر ما نسبت بازی‌‌ها و اسباب‌‎بازی‌های ورودی رو به نظر خودمون متعادل کردیم در ویژگی‌های بچه هم تعادل ایجاد میشه؟ مثلا اگر به نظر ما می‌‎رسه که باید ۲۰ درصد به خلاقیت بچه بپردازیم، سی درصد به تربیتش و ۲۰ درصد به سرگرمی و تخلیه انرژی و ۳۰ درصد هم به آموزش، باید ۲۰ درصد اسباب‌‎بازی‌هاش فکری و خلاقانه باشه و سی درصد وسائل کمک آموزشی و ۳۰ درصد کتب تربیتی و ۲۰ درصد هم وسائل و لوازمی که بچه رو سرگرم می‌‎کنه و انرژیش رو تخلیه می‌کنه!!!؟
برای پاسخ به این سؤال باید به چند نکته توجه کنیم:
اول اینکه میزان تأثیر یک وسیله، بازی، رویداد و سایر اشیاء و رخدادهایی که پیرامون کودک هست لزوما نسبت مستقیم با میزان حضورشون در زندگی کودک نداره. یعنی ممکنه یک چیز خیلی کوچک تأثیری بزرگ داشته باشه و چیزهای بزرگ تأثیری خیلی کمرنگ. به عنوان مثال ممکنه شما ۶۰ تا کتاب و کارتون و فیلم با موضوع مثلا راستگویی برای بچه بخرید و همش هم با این‌ها مشغول باشه اما هیچ تأثیری روی بچه نداشته باشه ولی یک ارتباط یک ساعت در هفته با یک بچه یا جمعی خاص باعث بشه بچه دروغ گفتن رو یاد بگیره!
نکته دوم این که تنظیم اولیه میزان حضور این موارد در زندگی کودک با ماست اما کنترل ادامه این حضور معمولا از دست ما خارج میشه و به دست بچه میفته. یعنی مثلا شما ۱۰۰ تا کتاب خوب می‌خری ۶۰ تا اسباب‌بازی فکری و یک دونه هم بازی کامپیوتری به نظر نسبت این‌ها به سمت کتاب و وسائل فکری سنگینی می‌کنه اما در عمل همون یک بازی رو بچه اینقدر گیر میده که می‌بینید بخش زیادی از وقتش رو می‌گیره یا حتی اگر وقتش رو هم تنظیم کنید فکر و ذهنش رو به خودش مشغول می‌کنه که دیگه جلوی این رو نمی‌تونیم بگیریم.
نکته سوم هم اینه که بعضی چیزها هم عرض هم نیستند که بشه بینشون نسبت برقرار کرد. به عبارتی اساسا چه در ورودی و چه در خروجی اخلاق با تخلیه انرژی و خلاقیت با شادی و خیلی ویژگی‌های دیگه با هم قابل مقایسه و جمع و ضرب نیستند که بتونیم بینشون با این حساب و کتاب‌های عادی تعادل و موازنه برقرار کنیم. روابط خیلی پیچیده است و گاها غیر قابل درک که بهتره ما به جای حساب و کتاب منطقی یک سری اصول داشته باشیم و بر مبنای اون‌ها تصمیم بگیریم.
حالا چه باید کرد؟ با این حساب آیا کلا استفاده از این چیزهایی که رقیب موارد مفید هستند بد و ممنوعه یا راهی برای استفاده درست از این‌ها هم وجود دارد؟ در ادامه چند نکته رو در این زمینه عرض می‌کنم که می‌تونه مفید باشه:
نکته اول اینه که ترکیب این وسائل و موارد با توجه به شرایط بچه باید ترکیب خوبی باشه. به عبارتی میشه گفت ترکیب محیط بچه باید با ویژگی‌ها و شرایطش تناسب داشته باشه و ترکیب خوش ساختی رو ایجاد کنه. ممکنه برای یک بچه ذاتا درون‌گرا یک نوع برنامه و وسائل و لوازم مناسب باشه برای یک بچه شلوغ و برون‌گرا یک نوع دیگه که این بحث مفصله و امیدوارم بتونم در آینده بهش بپردازم.
دومین نکته اینه که زمان و شرایط ورود هر وسیله به زندگی کودک خیلی مهمه این که یک برنامه، رویداد یا وسیله چرا و در چه شرایطی در اختیار بچه قرار می‌گیره شیوه مصرف و تأثیر اون رو در زندگی بچه تعیین می‌کنه. مثلا یک وقت با گیر دادن بچه و برای ساکت کردنش تبلت یا موبایل رو میدیم دستش و می‌گیم بیا اینم مال تو دیگه صدات در نیاد! یا برای تولدش تبلت می‌خریم که میشه مالک اون و طبیعتا انتظار داره خودش هم در مورد وسائلش تصمیم بگیره. یک وقت هم هست موبایل مال شماست و یکی دو تا بازی کنترل شده هم بیشتر روش نیست و بچه هم می‌دونه که این لطف شماست که وسائل خودتون رو در اختیارش می‌ذارید. اینم بگم که بچه در شرایط دوم خیلی از شما بیشتر ممنونه تا شرایط اول. این رو خیلی بهش توجه کنید که باز کردن یک راه و بعد محدود کردنش خیلی سخت‌تره تا بستنش و بعد باز کردنش در مواقع نیاز! به این خیلی خوب توجه کنید شما حکم بازکننده و ایجادکننده مطلوبیت رو داشته باشید نه حکم محدود کنند و بازدارنده بچه. مثلا در مورد برنامه‌ها و وسائلی که محتوا دارند، تعیین شرط محتوایی در استفاده باید قبل از استفاده باشه. مثلا اجازه دیدن برنامه تلویزیون باید به اجازه دیدن برنامه خاص محدود بشه نه اینکه اول تلویزیون آزاد بشه بعد بخواید مدیریتش کنید.
نکته سوم شیوه در اختیار گذاشتن یک چیزه. مثلا همین ماشین برقی و موتور برقی رو میشه برای بچه خرید که دیگه از دست شما در میره میشه بچه رو برد شهر بازی و سوار این چیزا کردش. روش دوم هم جذاب‌تره هم هیجان‌انگیزتر، هم تخلیه انرژی بیشتری داره و هم قابل مدیریت‌تره. ما که بچه بودیم آتاری اومده بود و خیلی از فامیل خریده بودن. برای ما نمی‌خریدن! قیمتش بود حدود ۳ هزار تومن و اجاره یک شبش حدود ۵۰۰ تومن یعنی با اجاره ۶ شبش میشد یکیش رو خرید اما مادر ما مثلا آخر سال اگر معدلمون خوب میشد برای ما یک یا دو شب اجاره می‌کرد. شاید پول اجاره‌ای که داد ۲ یا ۳ برابر هزینه خریدش بود و ما هم که فکر می‌کردیم خیلی حالیمونه با خودمون فکر می‌کردیم اینا چرا نمی‌تونن یک حساب کتاب ساده بکنن! اما نکته‌اش این بود که پیچش دست اونا بود، جذابیتش برای ما حفظ شده بود، معتادش نشدیم، برای به دست آوردن دوباره‌اش باید زحمت می‌کشیدیم و خیلی چیزهای دیگه که در فامیل برعکس بود. اونا باید وقت امتحانا این رو از زیر دست بچه ورمیداشتن که بده می‌شدن، جذابیت این وسیله از بین رفت و مجبور شدن بعدش میکرو و سگا و این حرفا هم بخرن و وقت بچه‌ها خیلیش به این می‌گذشت. پس استفاده کردن از یک چیز لزوما به معنی خرید و در اختیار قراردادنش نیست.
آخرین نکته هم اینه که اگر بشینیم و صادقانه فکر کنیم خیلی چیزهای کم‌ضررتر با همین کارکردهایی که می‌خوایم هست اما ما دنبال راه‌حل‌هایی میریم که برای خودمون هم نفع داشته باشه. وگرنه تخلیه انرژی‌ای که در طبیعت رفتن هست و شادی و نشاطی که در پارک رفتن یا ساختن یک خونه گلی هست، هیچ وقت در بازی با یک ماشین برقی و بازی کامپیوتری و دیدن کارتون نیست. (البته در یکی دو روز اول ممکنه بچه خیلی ذوق داشته باشه اما از بین میره) عجیبه که ما دقیقا دنبال چیزهایی هستیم که نفع و ضررشون با هم قاطیه و بعضا ضررشون بیشتره اما از چیزهایی که معلومه که کاملا مفیدن و ضرری هم ندارند، غافلیم یا دوست داریم غافل باشیم چون سخته.
در هر صورت این جمله که نباید بازی و تفریح بچه فقط به کار با بازی‌های فکری و کتاب و این‌ها محدود بشه درسته اما این به معنی این نیست که کنار این‌ها بازی‌ها و اسباب‌‎بازی‌هایی که می‌تونن به بچه ضرر برسونند رو باید اضافه کنیم. بلکه برنامه‎‌ها و فعالیت‌هایی رو باید در برنامه بچه بذاریم که نشاط، جنب و جوش، خلاقیت و تخلیه درست انرژی رو داشته باشه وگرنه ممکنه به روحیات، شخصیت و حتی رشد بچه آسیب وارد بشه. یعنی بچه‌‎‌ای که ۲۴ ساعته نشسته و بازی فکری می‌کنه یا کتاب می‌خونه و نقاشی می‌کشه هم شخصیت متعادلی نداره. کلا ما طرفدار اعتدالیم!

بهداشت در لوازم کودک و اسباب‎‌بازی

قبل از ورود به موضوع یک نکته در دو تا کامنت بود که باید اشاره کنم. و اون هم موضوع درست کردن خونه کودکانه با چادر و وسائل منزل بود که وقتی بچه بودیم خیلی این کار رو انجام می‌دادیم. حتی توی کوچه هم دختر بچه‌ها چادر رو می‌بستند به دو تا درخت یا گیره و توش بازی می‌کردند. در پست‌های قبل من به خونه کودکانه اشاره کرده بودم اما این روش رو نگفته بودم و دوستان تذکر دادن که ممنونم.
اما در انتخاب بازی و اسباب‌‎بازی یک نکته بهداشت و سلامت بچه است. یعنی در خرید بازی و اسباب‎‌بازی یا وسائلی که در اختیار بچه می‌گذارید به بهداشت و سلامت بچه خیلی توجه کنید. من در ادامه یک سری نکات رو در این زمینه می‌نویسم که امیدوارم مفید باشه.
۱- اول اینکه امروزه ظاهر زیبا با تمیزی اشتباه گرفته می‌شه. یعنی یک چیزی که برق می‌زنه فکر می‌کنیم تمیز و بهداشتیه. خیلی وقت‌ها کلا نگاه ما نسبت به بهداشت مبنایی نداره. فرضا بچه اگر پاش رو بذاره توی دستشویی یا حمام داد می‌زنیم و سریع ورش می‌داریم با اینکه احتمالا این جاها تمیزترین جاهای خونه است ولی اگر گوشی موبایل رو دستش بگیره یا توی دهنش بذاره خیلی چیزی بهش نمی‌گیم یا حتی برای ساکت کردنش گوشی رو می‌دیم دستش. من یک مطلبی رو چند سال پیش دیدم که گوشی همراه به طور متوسط ۵ برابر کاسه توالت کثیفه!!. شما می‌ذارید بچه کاسه توالت رو لیس بزنه؟ ولی گوشی رو می‌کنه توی دهنش و ما هم عین خیالمون نیست. پس خوبه حساسیت ما نسبت به بهداشت مبنا داشته باشه. این موضوع علاوه بر سلامت بچه در نگاه بچه هم تأثیر داره. یعنی حساسیت ما نسبت به موضوعات مختلف حساسیت‌های بچه رو در آینده شکل میدن.
۲- یکی دیگه از موضوعات استفاده از مواد طبیعیه که این هم داره بد جا میفته. بچه به خاک، چوب یا سنگ دست بزنه پدر و مادرش دعواش می‌کنن و دستش رو چند بار می‌شورن. اما اگر به این لوازم پلاستیکی و لاستیکی و شیمیایی دست بزنه اصلا حساسیت نشون نمی‌دیم. بچه‌ها خیلی از این وسائل لاستیکی و پلاستیکی و شیمیایی توی خونه رو می‌ذارن توی دهنشون. تا حالا کسی نگفته خاک و سنگ و این‌ها سرطان‌زا هستند اما خیلی در مضرات و سرطان‌زا بودن این مواد جدید گفتند و شنیدیم.
۳- شکل، وزن، ابعاد و سایر مشخصات فیزیکی وسائل هم بسته به سن بچه باید دقت‌هایی روش بشه. مثلا وسائل با لبه تیز، وسائلی که سنگین هستند و قابل پرتاب یا ریز هستند و قابل بلعیدن باید از دست بچه‎‌ها دور بمونن.
۴- برای وسائلی که بچه دهن می‌ذاره قابل شستشو بودن مهمه. توجه به جنس و رنگ وسائل هم مهمه. رنگ وسائلی که در دسترس بچه می‌ذارید رو هم خیلی دقت کنید که رنگ استاندارد و طبیعی و پایه آب باشه.
بر اساس این موارد میشه موارد زیر رو به عنوان توصیه در انتخاب بازی و اسباب‌‌‎بازی عنوان کرد.
        • تا جایی که ممکنه وسائل و اسباب‎‌بازی‌های طبیعی جلوی دست بچه بذارید. وسائل چوبی، فلزی، سنگی، سفالی و حتی چیزهایی مثل صدف و حبوبات و دانه‌‎هایی مثل بادام و گردو این‎ها خیلی بهتر از وسائل پلاستیکی و پلیمری هستند. حتی مثلا خمیر نون یا گِل از خمیرهای بازی مصنوعی خصوصا اون‌هایی که رنگ‌های غیر استاندارد دارن بهتره. برای بچه‎‌های زیر سه سال اصلا این مواد مصنوعی و پلیمری رو توصیه نمی‌کنم.
        • در لوازم پلاستیکی هم به استاندارد جنس و رنگ توجه کنید. برای سایر مواد هم رنگ مهمه یعنی مثلا جنس‌های چوبی چینی هست که رنگش خیلی بی‌کیفیته و در بسته رو که باز می‌کنی بوش سرطان‎‌زا است!!
        • در لوازم مصنوعی و پلیمری مواد خشک از مواد نرمی که احیانا کنده می‌شن یا چیزهایی مثل فوم‌ها و مواد متخلخل که با دندون یا دست تیکه می‌شن بهتره.
        • وسایلی که خیلی درز و تیکه دارند مثل ماشین‌های کنترلی، وسائلی که کیبورد دارند و امثال این‌ها که آلودگی در درزهاشون جمع می‌شه و نمی‌شه تمیزشون کرد تا حد ممکن باید از دسترس بچه‎‌های کوچک دور باشه.
        • یک سری چیزها خیلی برای بچه مضر هستند که باید خیلی بهشون توجه بشه حتی از خوردن خاک و چوب و سوسک! هم بدتره. بعضیاش این‌ها هستند: روغن‌های صنعتی که به قطعات بعضی از اسباب‌بازی‌ها مخصوصا این اسباب‌بازی‌های بنجل کوکی و کنترلی می‌زنند و معمولا هم ازشون بیرون میزنه، کرک فرش و موکت که اتفاقا بچه‌‎های کوچیک که مثل جاروبرقی می‌مونن خیلی به خوردنشون علاقه‎مند هستند، گرد و غباری که روی وسائلی که حالت مغناطیسی پیدا می‌کنه می‌شینه مثل شیشه تلویزیون و مونیتور و …، انواع موادی که رنگ‌‌های پایه تینری دارند که معمولا از بوشون هم معلومه و خود این بو بسیار خطرناکه، وسائل و اسباب‌بازی‌هایی که از مواد پرزدار غیر طبیعی درست شدن مثل خیلی از عروسک‌ها. از یک متخصص شنیدم عامل خیلی از آلرژی‌ها همین مواد پرزدار هستند. یکی از دوستان هم می‌گفت وقتی این عروسک‌ها رو از خونه بیرون برده آلرژی پسرش خوب شده. خلاصه این موارد و بعضی چیزهایی از این دست رو خیلی جدی بگیرید.
        • برای سلامتی بچه‌‎های کوچک وسائلی که قطعات ریز یا تیز دارند رو از دسترسشون دور کنید و برای سلامتی خودتون و سایر اعضای خانواده وسائل سنگینی رو که میشه پرتاب کرد رو از جلوشون بردارید!
        • وسائلی که بچه دهنش می‌ذاره رو بشورید این یعنی اینکه مثلا وسائل چوبی علی‌رغم همه مزایاشون برای دهن گذاشتن بچه اصلا مناسب نیست چون چوب رو نمیشه شست. اگر هم جلا خورده باشه یا رنگ شده باشه هم دیگه چوب نیست که بچه دهنش میذاره جلا یا رنگه! البته برخی رنگ‌های پایه آب یا خوراکی هستند که روی چوب می‌زنند و برای بچه ضرر نداره که تشخیص این‌ها متخصص می‌خواد.
این هم یک پست نسبتا کوتاه در مورد بهداشت و سلامت در لوازم و وسائل کودک. البته مطالب در مورد بهداشت و سلامت کودک زیاد هست و با یک جستجوی ساده مطالب زیادی رو می‌تونید ببینید. من سعی کردم چیزهایی رو بنویسم که کمتر جاهای دیگه به این شکل گفته شده.

دو نکته در انتخاب اسباب‌‌بازی

در پست‌های قبلی مواردی رو در مورد بازی و اسباب‌بازی گفتم که البته نکات جانبی هم زیاد داشت. در این پست هم خدا بخواد نکات دیگه‎‌ای را در همین موضوع خدمت شما عرض می‌کنم.
از جمله نکاتی که در خرید و انتخاب وسائل زندگی و اسباب‎‌بازی کودک باید بهش توجه کنید تکرارپذیر بودن کار با اون‌ها است. در حقیقت بعضی اسباب‌بازی‌ها یکی دو بار که ازشون استفاده می‌شه، کارکرد خودشون رو از دست میدن و تکراری می‌شن. مثلا این اسباب‌بازی‌هایی که بچه باید یک چیزی رو توی سوراخ هم شکلش بندازه یا چند قطعه با شکل‌های مختلف رو به ترتیب خاصی روی هم بذاره. این‌ها رو وقتی بچه یاد گرفت و یکی دو بار انجام داد دیگه هم برای خودش تکراری می‌شه هم دیگه کارکرد مهارت‌افزایی و توانمندسازی نداره. خوب هم نیست که بعد از اینکه بچه یاد گرفت، زیاد با این‌ها بازی کنه چون ممکنه سرعت رشد رو کم کنه. البته این اسباب‌‎بازی‌ها و وسائل در سنین رشد و مراحل مختلف هم لازمند و  هم کمک‌کننده. یعنی اینطور نیست که بگیم چون تکراری می‌شه پس به درد نمی‌خورند. اما کارکردشون یکی دو روزه. در این‌ها تنوع مهمه. یعنی حالت‌های مختلفی از این‌ها در اختیار بچه‌‎ها قرار بگیره که بتونند مسائل مختلفی رو حل کنند و با چالش‌های متفاوتی مواجه بشن. این کار می‌تونه ساختارهای حل مسأله و توانمندی کلی برخورد با چنین مسائلی رو در بچه تقویت کنه. از طرفی خرید زیاد این‌ها هم درست نیست و گرون هم تموم می‌شه. مثلا به طور متوسط هر کدوم رو ۲۰ هزار تومن هم که حساب کنید در یک دوره که بچه نیاز به این‌ها داره ممکنه ۲۰ – ۳۰ جور از این‌ها رو باید براش بخریم. ضمن اینکه این‌ها بعد دو سه روز میشه یه مشت وسائل تقریبا به درد نخور و دست‌وپاگیر که الآن توی خونه یکی از معضلات ماست (البته بیشترش رو هدیه آوردن و ما نخریدیم اما هست دیگه!). برای این نوع اسباب‌بازی‌ها درستش اینه که محیط‌های کودکانه باشه و بچه‌‎ها‎ توی همچین محیط‌هایی از این وسائل استفاده کنند. یعنی یک مجموعه‌‎ای از این‌ها باشه و بچه بره و با انواع مختلف این نوع بازی‌ها بازی کنه. از اونجا که غیر از مهد کودک‌ها (اون هم بعضی مهد کودک‌های خاص) جایی این وسائل نیست راهکار بومیش!! اینه که یه چند نفر که بچه‌‎هاشون توی یک بازه سنی هستند با هم هماهنگ کنند و وسائل رو عوض کنند. این وسایل بیشتر برای سنین پایین یعنی از حدود ۶ ماهگی تا ۳ سالگی مفیده که توصیه نمی‌کنم در این سنین بچه رو مهد بذارید. در نهایت اگر خواستید این نوع اسباب‌بازی بخرید ارزون‌هاش رو بخرید البته بهداشت رو در نظر داشته باشید، اما دوام و جنس خوب خیلی در اینها مهم نیست (اینجوری راحت‌تر هم دلتون میاد دور بندازید!!!)
دسته دوم وسائل و اسباب‌بازی‌هایی هستند که می‌شه مدت‌ها با اون‌ها بازی کرد و به صورت خلاقانه یا در فرایندهای مختلف از اون‌ها استفاده کرد. این‌ها رو خوبه برای بچه تهیه کنید (خرید یا ساخت). چیزهایی مثل خونه و عروسک و لوازمِ خونه برای دخترها و خونه و ماشین و تفنگ و لوازم نجاری برای پسرها، خمیربازی، خونه‌‎سازی، وسائل نقاشی و کاردستی و خلاصه این جور چیزها وسایلی هستند که میشه بارها و بارها ازشون استفاده کرد. در خرید و انتخاب و ساخت اسباب‎‌بازی به این توجه کنید.
در این مورد یک نکته هم بگم که بحث ما در مورد اسباب‌‎بازی‌های مفیده وگرنه این وسائل سرگرم‌کننده و از سر باز کننده بچه رو می‌شه خرید و مدت‌ها بچه رو باهاش سر کار گذاشت. حتی با یک سی‌دی کارتون هم می‌تونید این کار رو بکنید. یا یکی از این میمون‌ها که طبل میزنه بخرید و این هی بچرخه و طبل بزنه و بچه هم نگاه کنه و لذت ببره!!!
یک نکته دقیق دیگه که در مورد دسته دوم اسباب‌بازی‌ها مطرحه اینه که این بازی‌ها خودشون به دو دسته تقسیم می‌شن یکی اون‌هایی که یک ماکت یا مدلی از وسائل واقعی زندگی هستند. مثل خونه، ماشین، عروسک، ظروف آشپزخونه کوچک، تفنگ و … و یکی دسته وسائل و لوازمی هستند که بچه کارهایی غیر از فرایندهای واقعی زندگی رو باهاشون انجام میده مثلا خونه‌سازی، خمیربازی، قطعات و پازل‌های مختلف و امثال این‌هاست. اسباب‌بازی‌هایی که زود تکراری می‌شن اغلب از این نوع دوم هستند، یعنی وسائل واقعی زندگی نیستند.
خب حالا در مورد این وسائل و لوازمی که ماکت یا مدلی از لوازم و وسائل زندگی است، بچه دو تا حالت نسبت به این وسائل می‌‌تونه داشته باشه، یکی با اون‌‌ها زندگی کنه، دوم اینکه با اون‌ها بازی کنه. این خیلی به ابعاد وسائل بستگی داره. مثلا اگر بچه یک خونه کوچک ۳۰ در ۴۰ سانتی داشته باشه، نمی‌تونه توش زندگی کنه یا اگر ظروفش به قدری کوچک باشند که نشه توش چیزی ریخت نمی‌تونه با اون‌ها زندگی کنه اما اگر خونه طوری بود که بشه بره توش و مثلا صندلی‌های کوچکی بود که بتونه روش بشینه یا توی ظرف‌های کوچکش یک چیزی بریزه، می‌تونه با اون‌ها زندگی کنه. در مورد خیلی از این وسائل همینطوره. به این نوع محصولات می‌گیم اسباب‌‎بازی‌های در ابعاد واقعی که متأسفانه هم در کشور ما کمتر هست و هم گرونه. اما این‌ها برای رشد بچه خیلی مفیده و شخصیت و استقلال بچه رو هم تقویت می‌کنه. اگر می‌تونید یک خونه کوچک برای بچه تهیه کنید یا بخرید (الآن پلاستیکی و پارچه‌ای و چوبی‌اش توی بازار هست البته کمه) و چیزهایی بخرید که بتونه توی این خونه ازش استفاده کنه. ماشین هم همینطوره و سایر وسائل هم اگر بتونید جوری انتخاب کنید که بشه واقعا باهاش زندگی کودکانه کرد بهتره تا فقط بازی. تفنگ نمونه خوبیه معمولا تفنگ‌ها در ابعاد واقعی هستند که بچه خودش رو در سناریوی کار با تفنگ قرار میده. مثلا اگر وسائل نجاری می‌خرید یک چیزی بخرید که بشه دو تا کار واقعی هر چند کوچک باهاش کرد نه اینکه بچه الکی باهاش سرگرم بشه. خلاصه اینکه اسباب‌بازی‌های در ابعاد واقعی رو جدی بگیرید با این‌ها بچه بازی نمی‌کنه زندگی می‌کنه!

انتخاب بازی و اسباب‌‌بازی

در پست قبل چیزهایی در مورد ساختارهای ذهن کودک نوشتم که امیدوارم مفید بوده باشه. دوستی یک کامنت خوب روی این پست گذاشته بودند و مطالب رو نقد کرده بودند که توصیه می‌کنم کامنتشون رو بخونید. یک مورد در پاسخ به این کامنت باید بگم و اون اینکه شاید لحن نوشته زیادی تند شده بود وگرنه منظورم نفی محتوا نبود. منظور این بود که ساختارها در این سنین مهمترند و البته باید نسبت به محتواهایی که در این سنین به بچه می‌رسه هم خیلی دقت داشت. اساسا این دو با هم به صورت یکپارچه به بچه منتقل می‌شن و ضمنا ساختار و محتوا سطوح مختلفی داره و می‌شه چند سطح ساختار و محتوا در یک بسته محتوایی تعریف کرد که من وارد این بحث نمی‌شم. اجمالا اینکه نکته اینه که والدین عموما نسبت به ساختارها کم توجه‌ترند و باید بیشتر توجه کنند.
اما در این پست ان‌شاءالله بر نکات دیگه‌‎ای در انتخاب بازی و اسباب‌بازی تمرکز می‌کنم. برای شروع یک سؤال که شاید شما هم باهاش مواجه شده باشید مطرح می‌کنم.
محدودیت رشددهنده است و بسیاری خلاقیت‌‎ها، ابتکارات و نوآوری‌ها حاصل همین محدودیت‌ها و مشکلاته. از طرفی امکانات، ابزار و وسائل هم می‌تونه به خلاقیت و نوآوری کمک کنه. حالا موضوع اینه که حد تعادل فراهم کردن امکانات برای بچه چیه؟ مثلا بچه‌‎های قدیم چون امکانات نداشتن خیلی چیزا رو خودشون می‌‎ساختند. از عروسک، تیله و توپ گرفته تا گاری و خونه اسباب‎‌بازی و خیلی چیزای دیگه. تا نسل قبل از ما هم این بود و پدر و مادرهای ما از اون داشته‎‌های بچگی‌‎هاشون برای ماها یک چیزایی می‌‎ساختند. مثلا مادر ما برای ما خونه اسباب‌‎بازی و برای خواهرمون عروسک درست می‌کرد و پدرم مهارت عجیبی در درست کردن تیله سنگی داشت که البته یه چیزایی هم به ما یاد دادند!! اما الآن چطور؟ راه‌حل همه چیز خریدنه. بچه عروسک می‌خواد میگه پول بده، ماشین می‌خواد میگه پول بده، تفنگ می‌خواد همینطور و کلا پاسخ همه نیازها شده یا پول بده یا بخر.
حالا ما چه کار کنیم؟ بخریم بچه تنبل و وابسته و پَپِ بار میاد نخریم عقده‎‌ای و بی‌‎سواد و عقب‌‎مونده میشه!!
اینکه بچه باید محدودیت داشته باشه و برای بدست آوردن چیزهایی که می‌خواد زحمت بکشه یک اصل درسته. اما این محدودیت هم اندازه داره و هم جا و هم باید منطقش رو بچه بفهمه. این آخری در حال حاضر کمی سخته یعنی قدیم منطق محدودیت راحت فهمیده می‌‎شد. خانواده وضع مالیش خوب نبود و نمی‌تونست یک سری امکانات رو برای بچه فراهم کنه و بچه هم به تدریج این جبر رو به عنوان یک منطق بسیار قوی درک می‌کرد و انتظار هم نداشت. ضمنا تقریبا همه همینطور بودن لذا کمتر مشکل عقده‌ای بودن و این حرفا پیش می‌اومد. البته باز هم بعضی‌ها عقده‌ای می‌شدن!
این روزا اما اینطور نیست. خدا رو شکر وضع خانواده‌ها بهتر شده، بچه‎‌ها کمتر شدن، به یه بچه هم خیلی می‌رسه. بچه هم می‌فهمه که پدر و مادری که مثلا هفته‌ای ۱۰۰ هزار تومن میدن میوه و گوشت یا مثلا پول مدرسه میشه سالی ۳ – ۴ میلیون، می‌تونه یک اسباب‌بازی ۵۰ هزار تومنی یا یک وسیله ۱۰۰ هزار تومنی هم بخره. تازه اگر هم پدر یا مادر بگن ندارم بعضا یا بچه میگه این مشکل شماست یا میذاره روی بی‌عرضگی پدر و مادر بیچاره. (این چیزایی که نوشتم برای مخاطبین این وبلاگه که همین که اینجا میان معلومه یک سطح حداقلی رو دارند. وگرنه خبر دارم که هنوز هم توی این کشور خیلی از مردم احتیاجات اولیه‌شون رو هم نمی‌تونند تأمین کنند. این خودش یه موضوع مهمه که فعلا موضوع بحث ما در این وبلاگ نیست.)
خب بگذریم! محدودیت در وسایل بچه چقدر و چطور باید اعمال بشه؟
اول اینکه بچه باید اول نیاز رو احساس کنه و بعد وسیله براش تهیه بشه یعنی یک چیزی رو نذارید زیر دست بچه که نه تمایلی بهش داشته باشه نه بدونه باهاش چیکار کنه. این نیاز هم باید نیاز درستی باشه یعنی توی یک کاری برای یک فرایندی به مشکل یا چالشی خورده باشه نه اینکه یک چیزی رو دیده و دلش خواسته بگیم خب نیاز داره دیگه. در مورد نیاز در بچه‎‌ها چند نکته وجود داره که خیلی باید به اون‌ها توجه کرد که عبارتند از:
۱- نیاز بچه لزوما اونی نیست که میگه بلکه بچه نیاز به پایش داره تا نیازهاش کشف بشه. علتش هم چند تا چیزه. اول اینکه بچه در لحظه زندگی می‌کنه و هر چی دلش بخواد رو میگه و خواسته‌‎هاش لزوما با نیازهاش همپوشانی ندارد. مثلا سوپ درست می‌کنی بچه میگه سیرم ماکارونی می‌ذاری جلوش میگه خیلی گشنمه!! دوم اینکه بچه اطلاعات و دانشش کمه و نمی‌دونه به چه چیزی نیاز داره. مثلا برای اینکه بتونه بخونه باید چکار کنه و آخر هم اینکه در ذهنش خیلی محدودیت‌ها وجود نداره، مخصوصا در بچه‌های کوچکتر.
۲- نیاز بچه خیلی شکل گرفته نیست و می‌شه نیازهاش رو مهندسی کرد که اتفاقا خیلی هم مهمه. یعنی حسب چیزهایی که می‌بینه و می‌شنوه و در معرضشون قرار می‌گیره، نیازهاش شکل می‌گیرند.
۳- بچه از اول شیوه رفع نیاز رو نمی‌دونه و این ماییم که بهش یاد می‌دیم. یعنی می‌فهمونیم که تشنگی پاسخش آبه یا نوشابه و آب میوه! یا راه دستیابی به یک وسیله ساختنشه یا خریدنش.
با این تفاسیر میشه محدودیت رو یک جوری تعریف کرد که بچه عقده‎‌ای بار نیاد و همه چیز هم بلافاصله در اختیارش نباشه. یعنی اول نیازهاش رو بشناسیم و راه درست رو برای رفع نیازهاش جلوی پاش بذاریم. این مطلب خیلی مهمه یعنی بچه راه‎های مختلف برای رفع یک نیاز رو بشناسه و یاد بگیره. یعنی یکی از علت‌های اینکه بچه‌‎های امروز خودشون رو می‌کشن تا یک چیزی رو براشون بخریم همینه که راه دیگه‌ای بلد نیست وگرنه خیلی از بچه‌ها هم هزینه ساختن یا تهیه از روش‌های دیگه براشون کمتر از منت پدر و مادر کشیدنه!!
ما همه راه‎ها رو بستیم بعد هم می‌گیم بچه چرا اینقدر گیر میده به خریدن. مطمئن باشید راه‎‌های دیگه رو هم اگر بچه بلد باشه و دیده باشه، برای رسیدن به هدفش امتحانشون می‌کنه. خصوصا اگر در مسیر اول با مقاومت و مانع روبرو بشه. مثلا همین دو سه هفته پیش پسر من به جای خرید تفنگ رفت و با اره و دو سه تا تیکه چوب یک چیزی ساخت (که انصافا هم نسبت به سنش قشنگ بود) فقط به مادرش گفته بود با چسب چوب این تیکه‌ها رو به هم بچسبونه. اینقدر هم کیف کرده بود که همه جا با خودش می‌برد. البته پاش رو هم با اره بریده بود!! که به نظرم بهترین بخش این تجربه‎‌اش همین بود فکر کنم به نظر خودش هم همین بود چون به هرکی می‌‎رسید نشون می‌داد که ببینید پام رو وقتی داشتم تفنگ درست می‌کردم بریدم.
خب دیگه باید بحث رو جمع کنم و یک سری چیزها رو به عنوان نکاتی در این موضع عرض کنم. البته موضوع محدودیت و سختی کشیدن بچه موضوعی فراتر از بحث وسائل زندگی و بازی و اسباب‌‎بازی بچه است. که فعلا در نکات زیر در مورد همین بخش چیزهایی می‌نویسم.
۱- بچه باید با زحمت به چیزهایی که می‌خواد برسه. حالا این زحمت ممکنه تلاش برای ساخت و تهیه باشه. می‌تونه پذیرفتن شرط‌ها و انجام کارهایی باشه مثلا یک عادت خوب رو مثل مسواک زدن رو چند روز انجام بده تا یک چیزی براش بخرید که البته خود سازوکار شرط گذاشتن خیلی حساسه و باید بهش دقت کرد.
۲- بچه باید بفهمه اون محور کائنات نیست که هر چی بخواد باید براش فراهم بشه. لذا مقاومت کردن در مقابل برخی خواسته‎‌ها به نحوی که دلیل مقاومت و مخالفت رو بچه بفهمه لازمه.
۳- بچه باید محدودیت رو بفهمه. یعنی بفهمه حتی اگر بعضی خواسته‌‎هاش منطقی هستند ممکنه محدودیت‌هایی وجود داشته باشه که نشه اون رو برآورده کرد. ضمنا باید یاد بگیره که خودش باید محدودیت‌هایی داشته باشه برای خواسته‎‌هاش و لزوما جبر مالی یا شرایط نیست که باید خواسته‎‌هاش رو محدود کنه. (هرچند که این در بزرگترهامون هم دیگه خیلی نیست.)
۴- بچه باید بفهمه، درسته که پول نداره که بخواد باهاش چیزی بخره، اما اعتباری داره که باید از اون هزینه کنه و برای اینکه راحت‎‌تر به خواسته‎‌هاش برسه باید اعتبارش رو که پدر و مادر بیشتر بهش میدن رو زیاد کنه. والدین باید کاملا توجه داشته باشند که این مکانیزم‌های اعتباردهی به بچه باید قانونمند، منطقی و هماهنگ باشه و خودشون هم حتما به اون‌ها مقید باشند.
۵- بچه باید راه‌‌‎های مختلف رسیدن به خواسته‎‌های منطقی‎‌اش رو بشناسه و یاد بگیره که این کار در بستر تجربه اتفاق میفته نه آموزش. یعنی باید یکی دو بار براش انجام داد یا جایی که این رو انجام میدن حضور پیدا کنه.
۶- هزینه راه‎‌های مختلف برآورده کردن یک خواسته مبنای تصمیم‌گیری کودک برای استفاده از اون‌هاست. پس باید روش‌های طلبکارانه، بر پایه تنبلی و بی‌زحمت رو پر هزینه کرد و در مقابلش مقاومت کرد و در مقابل، هزینه راه‌‎های پرزحمت‎‌تر و آموزنده‎‌تر رو پایین آورد. برای این کار می‌تونید موارد زیر رو در دستور کار قرار بدید:
اول: در خریدها به سمت مواد سازنده برید تا محصولات ساخته شده. کلا بچه‎‌ها الگوی خرید والدین رو بعد از مدت کوتاهی درک می‌کنند. مثلا بچه من فهمیده که به من بگه ماشین، آدم آهنی، عروسک، سی‌دی  و … بخر من به هیچ وجه زیر بار نمیرم. اما اگر بگه تیر و تخته و اره و انبر و فنر و موتور و آهن ربا بخر خیلی راحت‌تر براش می‌خرم. اینه که خودش رو خیلی خسته نمی‌کنه و معمولا با هم به تفاهم می‌رسیم. با این‌ها هم که به صورت خام نمی‌تونه بازی کنه. باید با هم بشینیم چیزایی بسازیم. یک چیز جالب‎‌تر که من خودم بعد از این کار فهمیدم اینه که اساسا موضوع بازی عوض میشه. یعنی بچه با اون‌هایی که می‌سازه بازی هم نمی‌کنه و خود ساختن براش میشه بازی. یادم اومد که برادر کوچکترم برای همه بچه‎‌های محله تفنگ چوبی می‌ساخت که با یک تیکه کش صدای تیر هم در میاورد. همه بچه‌‎ها با این تفنگ بازی می‌کردن اما خودش کمتر بازی می‌کرد. بیشتر بازیش ساخت این تفنگا و بهبود در کارکردش بود!
دوم: اگر بچه با یک وسیله‎‌‌ای بازی نمی‌‌کنه از جلوی دست و پاش جمعش کنید. یعنی تنوع زیاد خیلی خوب نیست. متأسفانه ما خیلی نتونستیم این رو مدیریت کنیم. چون خیلی هدیه اسباب‌‎بازی برای بچه‌ها میارن و ما هم کمتر همت کردیم به جمع کردن. البته هر از چندی جوگیر می‌شیم و بعضی چیزها رو جمع می‌کنیم که بچه‌‎ها هم هر طور شده بهش دسترسی پیدا می‌کنن. اسباب‎‌بازی هم طوری نیست که بشه اگر یه مدت استفاده کردی و بعد احتیاج نداشتی بدیش کسی دیگه. آدم هم دلش نمیاد دور بریزه (هرچند من چشم بچه‌‎ها رو دور ببینم دور می‌ریزم!!). نکته اینجاست که آدم وقتی در یک کاری به مشکل می‌خوره دوست داره دورش بزنه و بره سراغ یک کار دیگه و اتفاقا پیشرفت وقتی اتفاق میفته که شما با این مشکل دست و پنجه نرم کنید. تنوع باعث میشه راه‎‌های پیچوندن چالش‌ها و محدودیت‌ها برای بچه زیاد بشه. یعنی بچه تا در بازی یا کار با یک اسباب‌‎بازی و وسیله کم میاره ولش کنه بره سراغ بعدی. در خود ما هم اینجوریه. هزار تا کار رو شروع کردیم و اولش انگیزه داشتیم یه کم که سخت شده ول کردیم رفتیم سراغ یک کار دیگه.

سوم: چیزهایی رو که می‌‎بینید بچه توش واقعا با محدودیت‌هایی روبرو است که نمی‎‌تونه پیشرفت کنه محدودیت‌ها رو رفع کنید. این اتفاق معمولا در مواد اولیه، لوازم تولید یا قطعاتی که میشه باهاشون چیزهایی ساخت اتفاق میفته. مثلا یه وقت ممکنه تعداد قطعات خونه‌سازی محدودیت‌زا باشه. اشکالی نداره یه بسته دیگه از همون بخرید اتفاقا از این نظر که تنوع رو افزایش نمیده بهتر هم هست. یا مثلا برای ساخت یک چیزی به یک ابزار احتیاج داره این رو بخرید. به عبارت کلی اسباب و وسایلی که می‎‌خرید مکمل لوازم و وسائل قبل باشه و تا حد امکان مستقل از قبلی‌ها نباشه. مثلا بچه با یک اره، موتور، سیم، لامپ یا پارچه، کاموا، قلاب و … کاری نمی‌تونه بکنه مگر قبلش یک سری وسائل داشته باشه و یک سری کارها کرده باشه. در اسباب‎‌بازی‌ها هم همینطوره مثلا لِگو بسته چرخ و در و پنجره داره که اگر شما قطعات پایه‌اش رو داشته باشید، این‌ها می‌تونه مکمل اون‌ها باشه و محدودیت‌‌های بچه رو در ساخت کم کنه و فعالیت‌‌هاش رو توسعه بده.
چهارم: خرید رو قانونمند کنید. هر چیزی رو نخرید. اول تصمیم بگیرید بعد برید خرید. یعنی نرید ببینید چی هست بعد بخرید. یعنی بچه بفهمه که برای خرید اول باید تصمیم گرفته بشه استدلالی آورده بشه بعد خرید انجام بشه نه اینکه می‌‎تونه توی خیابون و مغازه هرچی دید رو وایسه و بگه اینو می‎‌خوام.
پنجم (خیلی مهم): کارهای خونه رو تا اونجایی که ممکنه برون‌سپاری نکنید. یعنی اگر می‌‌تونید یک چیزی که خراب شده رو خودتون تعمیر کنید به کسی نسپرید. اگر نمی‌شه هم وقتی تعمیرکار میاد خودتون (والبته بچه تون) کنارش باشید و کمکش کنید. خواهید دید که بهترین بازی برای بچه بازی با چیزهای واقعیه یعنی بچه حاضره بره توی آفتاب داغ کنار تعمیرکار کولر وایسه و حتی شبکه پویا هم نتونه از این کار منصرفش کنه (یک تجربه شخصی)! برای دختردارها شاید راحت‌تره چون خانوم‌ها خیلی کارهای اینجوری مثل دوختن و بافتن و پختن و .. رو انجام میدن که می‌شه بچه رو مشارکت داد. چند تا تیکه پارچه، نخ، کاموا و … برای دختر بچه‎‌ها دنیایی داره. خلاصه این راه‌‎های غیر از خرید رو از خودمون شروع کنیم. و اگر میشه یک چیزی رو تعمیر کرد، عوضش نکنیم نه چون نداریم که عوضش کنیم چون یه فرهنگه که بچه داره ازش الگو می‌‌گیره.

اهمیت ساختارهای ذهنی کودک

غیر از مواردی که در مورد توجه به ویژگی‌های بچه بود یک سری موارد هم در مورد بازی‌ها و اسباب‎‌بازی‌ها هست که در مهندسی اسباب و وسایل زندگی کودک و انتخاب بازی و اسباب‎‌‌بازی مهمه.
یک موضوع کلیدی پرهیز از ایجاد قالب‌ها و ساختارهای غیرضروری برای کودک خصوصا در سنین پایینه. این ساختارها و قالب‌ها می‌تونن در آینده خلاقیت کودک رو با مشکل مواجه کنند، شجاعت و توانمندی حل مسأله رو کاهش بدن، قدرت درک رو ضعیف کنند و فرد رو به آدمی متعصب در موضوعات و ضعیف در استدلال تبدیل کنند.
در یکی از پست‌ها گفته بودم که ساختارهای ذهنی بچه قبل از ۷ – ۸ سالگی با ذهن بزرگسالان فرق می‌کنه و وعده داده بودم که بعدا توضیح میدم. اینجا جای خوبی برای توضیح این موضوعه چون اهمیت قالب گرفتن ذهن کودک خصوصا قالب‌های نادرست رو نشون میده.
با یک مثال شروع می‌کنم. میگن اگر بچه‎‌ای زبانی رو قبل از ۷ سالگی یاد بگیره می‌تونه مثل زبان مادریش صحبت کنه. اما بعد از اون هر چه هم مسلط بشه و حتی بتونه مثل زبان مادری با زبان دیگه‎‌ای صحبت کنه، جایگاه زبان مادری رو در ذهنش پیدا نمی‌کنه. یعنی وقتی با خودش حرف می‌زنه خصوصا وقت‌هایی که آدم عصبانی یا احساساتی می‌شه و شروع می‌کنه تند تند با خودش حرف زدن با زبان مادریش صحبت می‌کنه. حتی بعضی وقت‌ها لهجه حرف زدن آدم با خودش با لهجه حرف زدنش با دیگران فرق می‌کنه. البته ممکنه بعد از مدت زیاد (مثلا بیش از ده سال) که شما در محیطی با زبان دیگه قرار بگیرید بتونید با همین زبان یا لهجه هم فکر کنید، اما کمتر از اون بعیده. موضوع بعدی هم اینه که اگر زبانی رو حتی خیلی خوب هم یاد بگیرید و یک مدت زیادی ازش استفاده نکنید از یادتون میره اما برای زبان مادری خصوصا اگر تا ۷ – ۸ سالگی با اون زبان صحبت کرده باشید بعیده همچین اتفاقی بیفته.
این موضوع به دلیل شکل‌گیری ساختارهای مغز در دوران طفولیته. یعنی شبکه مغز بچه از بدو تولد شروع می‌کنه به شکل گرفتن و هر چی بزرگ‌تر می‌شه ساختارهای شکل گرفته، مبنای ایجاد ساختارهای جدید می‌شن و بعد از مدتی دیگه خیلی سخت ساختاری ایجاد می‌شه یا تغییر می‌کنه. یعنی ورودی‌های بچه تا یک مدتی زیرساخت‌های درکی و فهمی و استدلالی اون رو ایجاد می‌کنه و از اون به بعد ورودی‌ها با ساختارهای ایجاد شده تحلیل و درک می‌شن. خوب توضیح بیشتر این موضوع کمی تخصصی می‌شه و دوستانی که می‌خوان با این موضوع آشنا بشن می‌تونن به بحث شبکه‎‌های عصبی و تفاوت دوره ترِین (یادگیری سیستم) و اجرای مدل مراجعه کنند. اما یک مثال ساده که هرچند ناقصه ولی می‌تونه ذهن رو به این موضوع نزدیک کنه اینه که اگر شما اولین عدد رو وارد یک جدول کنید، میانگین با خودش برابر می‌شه. عدد دو و سوم هم می‌تونه میانگین رو تغییر جدی بده، اما فرض کنید ۴۰۰۰ عدد دارید که میانگینش شده ۱۰۰ عدد ۴۰۰۱ام اگر ۱۰۰۰ هم باشه میانگین رو ۰.۲۲ تغییر میده. البته در ذهن از این هم سخت‌تره. یعنی بعد از هفت سالگی ساختارها جلوی تغییر رو می‌گیرند نه صرفا کم تأثیری ورودی در مقابل ورودی‌های قبل. یعنی مثلا کسی که تا ۷ سالگی ساختار ذهنیش این شد که برای تعامل با آدم‌ها و اعتماد به اون‌ها باید حساب کتاب سود و زیان کرد، دیگه همه رو با این مبنا و ساختار تحلیل می‌‌کنه و این فرق می‌کنه با کسی که ساختارهای ذهنیش بر مبنای اخلاق، اعتماد و انتظار نداشتن از دیگران شکل گرفته.
این هم که میگم ۷ سال یک عدد دقیق نیست که از تولد تا هفت سال کلا ساختارها شکل می‌گیره و از اون به بعد هیچ اتفاقی نمی‌افته. چند سال پیش مقاله‎‌ای دیدم که نوشته بود ۵۰ درصد دانسته‎‌های یک فرد تا ۱۸ ماهگی شکل می‌گیره. در برخی نوشته‌ها هم ماه‌‎های اول زندگی خیلی مهم گفته شدن. حتی از دوستی شندیم که دانشمندان خیلی به دنبال اینن که بفهمن نگاه نوزاد در لحظه ورود به این دنیا چگونه است و معتقدند که این لحظه و نگاه خیلی در آینده کودک اهمیت داره. البته ما به آداب و توصیه‌‎های دینی خودمون هم که مراجعه می‌کنیم و از تأکیداتی که شده می‌فهمیم که این دوران و حتی قبل از اون، دوران مهمی در شکل‌گیری شخصیت و رفتارهای کودکه. بنابراین میزان حساسیت و شکل‌‎پذیری کودک در بدو تولد بسیار بالاست و با افزایش سن کم‌‎تر می‌شه تا یک سنی که دیگه ساختارها تغییر نمی‌کنه و فقط محتواست که اضافه می‌شه که معمولا این رو بین ۷ تا ۱۰ سالگی میگن. مثلا اگر بچه‌‎ای تنبلی چشم داشته باشه تا قبل از این سن با بستن چشم سالم می‌تونن کاری کنند که چشم تنبل کارایی خودش رو به دست بیاره اما بعد از این سنین چون ساختارها تثبیت شده امکان چنین چیزی وجود نداره. بعد از ۷ سالگی هم شخصیت کودک از محتوا خیلی تأثیرپذیره و محتوا می‌تونه تغییرات زیادی رو ایجاد کنه در سنین بالاتر مثلا بعد از دوران جوانی دیگه حتی تغییرات محتوایی هم (به دلیل همون مثال میانگین) خیلی سخت می‌شه و دیگه تغییر در ابعاد مختلف کار بسیار سختی می‌شه. دانستن این موارد و اینکه در هر سنی چه ورودی‌هایی می‌تونه بر کودک مؤثر باشه می‌تونه به ما در تعامل با اون کمک کنه.
اینکه در برخی پست‌های قبل چه در مراحل رشد و چه در بعدی‌ها اهمیت سن زیر هفت سال رو تذکر دادم و گفتم ویژگی‌های شخصیتی و فردی افراد اغلب در این سن شکل می‌گیره، یکی از دلایلش همین ساختارهای ذهنی است.

خوب مقدمه خیلی طولانی شد که البته به نظرم تا حدودی لازم بود. حالا این موضوع چه تأثیری بر مهندسی فضای زندگی کودک و انتخاب بازی و اسباب‌‎بازی می‌ذاره؟ طبیعتا تأثیرش خیلی زیاده. مثلا اینکه باید دانست که دادن محتوا هرچقدر هم خوب در این هفت سال اول اگر ساختارها درست شکل نگیره مفید نیست. مثل اینکه شما با واداشتن بچه به حفظ کردن بعضی چیزها یا استفاده از روش‌های شرطی‎‌سازی درسته که یک سری چیزها رو بهش یاد می‌دین و خیلی هم خوشحالید که مثلا بچه ۴ ساله شما کلی شعر بلده یا سوره‎‌های قرآن رو حفظه یا مثلا پایتخت همه کشورها رو بلده، می‌تونه بخونه یا کارهایی از این دست انجام بده، اما ساختارهای یادگیری و حافظه و فهم و درکش رو نابود می‌کنید. اینه که بعدا بچه میره مدرسه جای ۲ رو با ۳ توی یک مسأله عوض می‌کنن نمی‌تونه حل کنه. بنابراین در این سنین پایین باید ساختارها درست شکل بگیره. حالا اگر محتوای خوب هم کنارش بود چه بهتر اگر نبود هم خیلی مهم نیست وقت برای پر شدن محتوا و انتقال دانش هست اما فرصت اصلاح ساختارهای پایه فکری، ذهنی و حرکتی از دست میره!

بر این اساس چند نکته رو برای انتخاب بازی، اسباب‎‌بازی و محیط و وسائل زندگی کودک می‌شه ارائه کرد:

 اول اینکه در بچه‌‎های کوچک خصوصا زیر سه سال هر چه از لوازم و اسباب‎‌بازی‌های ساده و بدون ساختار استفاده کنیم در رشد خلاقیت و قدرت حل مسأله مؤثره. ضمن اینکه شما می‌تونید توانمندی‌ها و محدودیت‌های ذهنی بچه رو هم بشناسید و هدایتش کنید. به عبارتی وسایلی مثل مکعب‌های ساده که می‌شه باهاشون شکل‌های مختلف ساخت خیلی بهتر از اسباب‎‌بازی‌های ترکیبی هستند. حتی مواد بی‌شکل مثل خمیر و خاک و گل هم خیلی برای بچه‎‌ها خوبه و این مواد تا ۷ سالگی هم مفیده. مثلا اگر بتونید امکان خاک‌بازی و گل‌بازی بچه رو فراهم کنید، خیلی براش خوبه. خلاصه به جای اسباب‌بازی‌های ترکیبی پیچیده که بچه بر ساختارش تسلط نداره و در قالب اون وسیله قرار می‌گیره از وسائل ساده که تحت کنترل بچه است، استفاده کنید. متأسفانه این بازی‌ها و وسائل هم داره کمتر می‌شه. چند هفته پیش رفتم نمایندگی لِگو فکر کنم ۲۰۰ – ۳۰۰ جور بازی داشت. میگم یک بسته به من بده که قطعات عمومی داشته باشه و بشه باهاش چیزای مختلفی ساخت نه اینکه فقط برای ساخت یک سازه خاص مفید باشه. کلی گشت تا یک بسته پیدا کرد اون هم خیلی عمومی نبود اما باهاش چهار پنج جور چیز مختلف می‌شه ساخت. این خونه‌‎سازی‌های ساده مکعب‌های چوبی و بیلدینگ بلاک‌ها چیزهای خوبی هستند. از وسائل و لوازم خونه هم غافل نشید نخود و لوبیا، خمیر نون، میوه‌‎ها، نخ و کاموا، ظروف و خلاصه خیلی چیزای دیگه می‌تونه مصالح بچه برای ساختن چیزای مختلف باشه.
البته یک نکته هم بگم داشتن اسباب‎‌بازی‌هایی مثل عروسک و ماشین و اینها هم به اندازه‌اش خوبه و بچه رو با کارکردها و ترکیب این وسائل با بقیه چیزها آشنا می‌کنه. اما در این‌ها هم سعی نکنید جلوی استفاده‎های غیر طبیعی (به نظر خودتون) رو بگیرید. مثلا ممکنه بچه ماشین رو روی زمین بکوبه یا عروسک رو بذاره و یه چیزی بهش پرت کنه یا وسائلش رو به قطعات سازنده تجزیه کنه. این‌ها کارکردهایی از وسائل بچه هستند که ممکنه حتی فایده‌شون از کارکردهای طبیعی بیشتر باشه. البته می‌تونید کم‌‎کم به خراب کردن‌ها جهت بدید. مثلا اول بچه ماشین رو می‌کوبه و می‌شکنه و چرخاش رو در میاره، در و پنجره‌اش رو می‌کنه و خورد می‌کنه و خلاصه لهش می‌کنه. می‌تونید کم‌کم بهش یاد بدید که پیچ‌‎ها رو باز کنه و قطعات رو بدون اینکه خراب بشن جدا کنه. ضمن اینکه می‌تونید عمق تجزیه رو افزایش بدید. مثلا اول آرمیچر یا بلندگوی اسباب‌بازی رو در بیارید، بعد کم‌کم خود اون‌ها رو هم باز کنید یا بذارید بچه باز کنه.
آگهی‎های میان برنامه در این فرایندهای غیر طبیعی هم خیلی خوبه. مثلا بپرسید می‌دونی اونی که الآن توی دستته چیه و چه طوری کار می‌کنه و اگر برای بچه جذاب بود توضیح بدید.
در این وسائل ترکیبی هم خوبه از وسائلی استفاده کنید که قطعاتشون باز و سر هم می‌شه. یادمه بچه بودم میک‌جیپ داشتم که روی خودش هم یک آچار پلاستیکی کوچیک داشت. این ماشین رو می‌شد کاملا باز کرد و بست. خب این خیلی بهتر از یک ماشینه که فقط می‌شه عقب جلو کشیدش.
به صورت کلی خوبه ساختارهای تجزیه و ترکیب بچه تقویت بشه و ما باید بهش کمک کنیم. این قطعات ساده قدرت ترکیب رو افزایش میدن و اجازه دادن برای خراب کردن و قطعه‌‎قطعه کردن وسائل قدرت تجزیه رو زیاد می‌کنه. ضمن اینکه ترس بچه رو می‌ریزه. می‌فهمه که می‌تونه یه چیزایی رو خودش بسازه. خطاهای خودش رو به صورت خودکنترلی اصلاح می‌کنه (یعنی حلقه بازخورد براش ایجاد می‌شه که یکی از مهمترین عوامل رشد بچه است) یعنی می‌فهمه چه جوری بسازه درست می‌شه و چه جوری درست نمی‌شه. و خلاصه همین تجزیه و ترکیب و ساختن و خراب کردن خیلی ویژگی‌های ذهنی، مهارتی و حرکتی بچه رو تقویت می‌کنه. حالا اگر چند تا بچه با هم یک چیزی رو بسازند یا حتی خراب کنند، وجهی از مهارت‌های تعامل و ارتباطی هم در اون‌ها رشد می‌کنه که در مهمونی و بازی و این طور برنامه‎‌ها اتفاق نمی‌افته.
یکی دیگر از مواردی که برای درست شکل گرفتن ساختارهای پایه مفیده و در دنیا هم خیلی الآن روش تأکید می‌کنند یادگیری از طریق تجربه به جای یادگیری از طریق انتقال مفاهیم و گفتن به بچه است. یعنی به جای اینکه به بچه بگید بیا بشین تا بهت بگم این کار رو چه طور می‌شه انجام داد یا براش سی‌دی آموزشی بخریم که یک کارایی رو یادش بده باید بستر تجربه کردن رو براش فراهم کنیم. تا در حین تجربه یاد بگیره. البته طبیعیه که برای رشد بچه این بستر تجربه هم باید رشد کنه. یعنی اگر یه بچه مدت طولانی فقط یک کار رو بکنه که چیز جدیدی یاد نمی‌گیریه. شاید بشه گفت ما باید برای بچه زمینه اشتباهات جدید رو فراهم کنیم و وقتی اشتباه اصلاح شد باید بستر اشتباه یا تجربه جدید رو فراهم کنیم و خودمون در اصلاح اشتباه همراهیش کنیم. بد نیست بگم که اگر می‌خواید در مورد این نوع آموزش بدونید می‌تونید با واژه آموزش شناختی جستجو کنید. چند تا کتاب هم در این زمینه ترجمه شده که دیدنشون بد نیست. سیستم‌هایی هم در دنیا بر این اساس شکل گرفته که خیلی جذابه هرچند به قول یکی از اساتید این حوزه هنوز زوده که بگیم این روش کاملا موفق بوده یا نه چون هنوز اونقدری از عمرش نمی‌گذره که خروجی‌هاش کاملا مشخص شده باشند.
نکته آخر هم اینه که بچه گاهی وقت‌ها در کارهاش توی بن‌بست گیر می‌کنه و ما می‌بینیم که یک کار رو داره با یک ساختار ثابت و به صورت تکراری انجام میده. اینجا باید ذهن بچه رو از بن‌بست درآورد. این مهمترین نقش پدر و مادر در این بعده. یعنی کمک کنند بچه ساختارشکنی کنه و کارهای جدید انجام بده. مثلا می‌بینید بچه فقط داره خمیر رو لوله می‌کنه و مار می‌سازه از این کار هم خوشش میاد. یک مدت کوتاه تکرار این کار طبیعیه و بچه هی سعی می‌کنه مارهای مختلف و بلند و کوتاه بسازه. اما باید نشست کنارش و براش مثل توپ ساخت و اشکال دیگه و همینطور باهاش پیش رفت. یا می‌بینیم بچه فقط شکل‌های دو بعدی می‌سازه باید با درست کردن چیزهای سه بعدی ذهنش رو باز کرد که همچین کاری هم می‌شه کرد. البته این رو هم بگم که در خیلی موارد ذهن بچه‎‌ها جلوتر از ماست و خیلی ساختارشکن کارهایی رو انجام میدن. اما خود خلاقیت هم ممکنه در چارچوب و قالبی قرار بگیره که میشه با شکستن این قالب‌ها توسعه‌‌اش داد. (عجب جمله‎ای نوشتم). مثلا ممکنه بچه در درست کردن چیزاهای دو بعدی با قطعات خونه‌سازیش خیلی خلاقانه کار کنه اما هیچ چیز سه بعدی نسازه، اگر این رو بفهمه که می‌شه سه بعدی هم ساخت این خلاقیتش خیلی توسعه پیدا می‌کنه. من در خیلی موارد در ارتباط با بچه‌‎های خودم این رو تجربه کردم. مثلا وقتی پسرم کار با قیچی رو شروع کرد، خیلی خوب شکلای مختلف می‌ساخت و اغلب هم تشویقش می‌کردند و همین هی باعث می‌شد به روش خودش ادامه بده. یک روز کاغذ رو چند تا کردم و یک چیزی درآوردم وقتی کاغذ رو باز کردیم و دید چه شکلای متقارن قشنگی درست شده از اون به بعد شروع کرد علاوه بر کارای قبلی شکلای متقارن رو هم درآوردن و کارای جالبی کرد. از این مثالا خیلی زیاده که خودتون هم احتمالا تجربه‌اش رو دارید (البته اونایی که بچه دارند).

انتخاب اسباب‌بازی

در پست قبل یک سری نکات کلی در مورد تقسیم‎‌بندی اسباب‎‌بازی و کارکردهاش نوشتم. در این پست هم می‌خوام در مورد بازی و اسباب‌‎بازی بنویسم و بیشتر در مورد اینکه چه شرایطی رو باید برای خرید یا در اختیار قرار دادن بازی و اسباب‌‎بازی برای کودک مد نظر قرار داد.
باز هم لازمه بگم که منظورم از بازی و اسباب‌‎بازی لزوما اون چیزایی که تو بازار بهش میگن بازی و اسباب‌‎بازی نیست. ممکنه یک مشت نخود و لوبیا، یک کیسه فریزر، یک تشت آب، یک گونی شن یا چند تا تیکه چوب اسباب‎‌بازی باشه که اتفاقا در خیلی موارد بهتر از چیزاییه که ما به عنوان اسباب‌‎بازی به بچه می‌دیم!
اما قبل از خرید، ساخت و انتخاب هر بازی و اسباب‌بازی باید اول یک برآوردی از برخی ویژگی‎‌ها و شرایط کودک داشته باشید.

اول جنسیت بچه است که طبیعتا در چیزهایی که در اختیارش می‌ذاریم مؤثره، هرچند الآن بعضا قاطی‌پاتی شده و برای پسرا هم عروسک میارن و برای دخترا ماشین! اما این اینقدر مهم هست که حتی برای زیر سه سال یه شرکتی مثل لِگو، بسته‌‎های جداگانه دخترانه و پسرانه با کارکرد ثابت زده و حتی رنگ قطعات و جعبه هم فرق می‌کنه. حالا یه کم فکر کنید ببینید توی برنامه‎‌های کامپیوتری، سی‌‎دی‎‌های کارتون و بازی و برنامه‎‌های تلویزیون کدومش دخترونه است کدومش پسرونه؟ احتمالا نمی‌دونید (اگر می‌دونید به من هم بگید) حالا فکر کنید اینکه نمی‌دونید یعنی چی؟

دوم سنه که طبیعتا عامل بسیار مهمیه. اما سن عامل درستی در انتخاب نیست. اینکه میگن مثلا برای بالای ۳ سال یا بین ۳ تا ۵ سال یا ۴ تا ۷ سال یک متوسطی است که میگن و ممکنه برای بچه شما فرق کنه. دقت کنید برای بچه مهمتر از اینکه چی در اختیارش قرار می‌گیره اینه که اون چیزایی که در اختیارش قرار می‌گیره به وقت باشه. مثلا اگر زودتر از موعد یا دیرتر از موعد شما قطعات خونه‌سازی رو در اختیار بچه قرار بدید ممکنه اون کارکردی رو که انتظار دارید نداشته باشه و دیگه حتی اگر وقتش هم برسه به دلیل زده شدن بچه از اون وسیله استفاده درست نکنه. مثلا رفتن برای بچه ۴ ساله از این رباتایی که قطعاتش رو به هم میچسبونی می‌شه ربات خریدن. بچه هم به عنوان گوشکوب ازش استفاده می‌کنه. اولا اینکه این دیگه چیزیش نمی‌مونه برای وقتی که بچه عقلش به این حرفا برسه. اگر هم بمونه دیگه براش جذابیت نداره.

اما در مورد اینکه هر چیزی در چه سنی برای بچه‌‌‎ها مناسبه هم بسته به هر بچه فرق می‌‌کنه و این وظیفه پدر و مادره که بفهمند بچه در چه مرحله‎‌ایه و متناسب با اون وسائل رو در اختیارش قرار بدن. مثلا یه وقت یک بچه دو سالگی می‌تونه قشنگ قطعات رو بچینه و یه شکلی بسازه. یه بچه هم ممکنه تا سه سالگی این قطعات به دردش نخوره یا یک بچه از ۶ – ۷ ماهگی بتونه وایسته و یکی بعد از یک سالگی این کار رو انجام بده، خب سنی که باید واکر (تاتی‌‎رو) رو در اختیار این‌ها قرار داد متفاوته. بنابراین به اون چیزایی که روی جعه اسباب‎‌بازی‌ها نوشته اکتفا نکنید. از طرفی این برای اسباب‌‎بازی‌های خریدنی است که بخش کوچکی از لوازم بچه رو تشکیل میده. برای بقیه مواد و وسائل هم باید سن رو مد نظر قرار بدید. مثلا اینکه وقت آب‌بازی کیه؟ چه وقت بچه می‌تونه خاک‌بازی و گل‌بازی کنه؟ ساختن حباب با صابون برای چه سنی مناسبه؟ و خیلی از مواد و وسائل دیگه.
نکته دیگه در مورد سن هم اینه که سن بازی فقط به وسیله یا ماده تعلق نمی‌گیره. یعنی مثلا خونه‎‌سازی برای چه سنی خوبه؟ گل‌بازی برای چه سنی و اسباب‎‌بازی‌های کاغذی برای چه سنی؟ در این سؤالات فقط وسیله نیست که تعیین‌کننده سن مخاطبه. بلکه شیوه و نحوه استفاده از اون هم مهمه. ممکنه یه نوع استفاده از یک ماده یا وسیله برای بچه ۲ ساله خوب باشه و همون وسیله یا اسباب‎‌بازی رو بشه با شیوه استفاده دیگه برای بچه ۵ ساله هم استفاده کرد. مثلا یک سری مکعب‌های ساده رنگی هست که روش هم معمولا نوشته برای زیر دو سال یا زیر سه سال. خب بله برای زیر دو سال یا سه سال این مکعب‌ها می‌تونه برای آشنایی با رنگ‌ها و گذاشتن چند مکعب روی هم مفید باشه. اما من و پسرم با همینا تا الآن (که ۶ سالشه) هم گاهی وقتا بازی می‌کنیم. واقعا چیدن هر ۱۶ تای این‌ها روی هم کار سختیه یا اینکه این‌ها رو بچینیم از دور با توپ بزنیم ببینیم کی تعداد بیشتری رو می‌زنه می‌ریزه. این در مورد موادی مثل آب و خاک و خمیر و این‌ها خیلی واضح‌تره.
نکته بعدی که باید مد نظر والدین قرار بگیره توانایی‌ها و ضعف‌های بچه‌‎هاست. والدین باید به یک چیزی توجه جدی داشته باشند و اون اینه که بچه به چیزهایی که در  اون‌ها موفق‎‌تر و توانمندتره علاقه‌‎مندتره و این می‌تونه باعث عدم رفع ضعف‌ها بشه. مثلا جالبه بدونید که بچه‌‎هایی که خوب می‌تونن با اشاره و صدا درآوردن منظورشون رو برسونن و کارشون رو پیش ببرند، دیرتر حرف می‌زنن و کمتر سعی می‌کنند کلمه‎‌ای رو بگن یعنی نیازی به این کار احساس نمی‌کنند. در موارد دیگه هم همینه یه بچه در جلب توجه والدین و اطرافیان از طریق مثلا شیرین‎‌کاری یا مثلا حفظ کردن شعر  و قرآن و این‌ها موفقه خوب ضرورتی نمی‌بینه که مثلا روی کارهای دیگه که نیاز به تمرکز داره یا مهارت‌های حرکتی تمرین کنه مخصوصا اگر در اینها ضعف هم داشته باشه. این ماجرا وقتی وخیم می‌شه و در حلقه تشدید میفته که والدین هم بچه رو تشویق به همون کاری می‌کنند که بلده که بیشتر هم برای نمایش بچه بیچاره جلوی دیگرانه! من بچه‌‎ای رو می‌شناسم که از حدود ۳ سالگی توی همه مهمونی‎‌ها ازش می‌خواستند سخنرانی کنه و شعر بخونه و خیلی هم شیرین و جذاب این کار رو می‌کرد و همه هم تشویقش می‌کردند اما ۶ سالگی خیلی کارهایی رو که هم سن‌‎هاش می‌تونستند انجام بدن مثل کشیدن اشکال خیلی ساده رو نمی‌تونست انجام بده!!! بنابراین توجه به ضعف‌ها حتی بعضی وقت‌ها از کشف استعدادها هم مهمتره. یعنی خیلی وقت‌ها همون ضعف‌ها اگر درست نشه، مانع از رشد و شکوفایی استعداد بچه می‌شه. بنابراین پدر و مادر محترم لطفا جوگیر نشید دقت کنید ببنید کجای کار بچه می‌لنگه و کمکش کنید که این بخش‌ها رو تقویت کنه. انتخاب درست بازی و اسباب‎‌بازی خصوصا در سنین پایین در تقویت ضعف‌ها و اصلاح اون‌ها خیلی خیلی می‌تونه مهم باشه. پس یکی از معیارهای اینکه ما چی در اختیار بچه قرار بدیم یا چی براش بخریم اینه که اون الآن در چه شرایطیه و قوت‌ها و ضعف‌هاش کجاست. البته فقط یه کاری هم نکنید که بچه بیچاره توانمندی‌ها و قوت‌هاش رو هم از دست بده!!! یعنی در تقویت اون‌ها هم تلاش کنید اما حرف اینه که رشد متعادل و رفع ضعف‌ها خیلی مهمه.
یک سری نکات هم باید از سمت بازی و اسباب‌‎بازی یا وسائلی که در اختیار بچه قرار می‌گیره مورد توجه قرار بگیره. اولیش اینه که وسیله برای بچه خطر نداشته باشه. روی بعضی اسباب‎‌بازی‌ها مثلا نوشته برای زیر سه سال ممنوع که ممکنه به خاطر قطعات ریز باشه یا قطعات تیز!
مثلا بازی با خاک برای بچه کوچک هم جذابه هم مفید اما اگر بچه خاک رو می‌خوره خب براش خطرناکه دیگه! خیلی وسائل خونه هم همینطورن در یک سنینی برای بچه خطر دارند که در یک پست گفتم رویکرد هم باید برداشتن اون‌ها از جلوی چشم و دسترس بچه باشه نه نهی بچه.
از نظر سلامتی خیلی از این اسباب‎‌بازی‌ها خطرناکند. این اسباب‎‌بازی‌های پلیمری خصوصا این چینی‎‌ها که از نفت خام هم بیشتر بو میدن ضررشون رو ظرف چند ثانیه احساس می‌کنید!!! بنابراین تا جایی که می‌تونید این اسباب‌‎بازی‌ها رو برای بچه تهیه نکنید. خدا رو شکر بعضی شرکت‌های اسباب‎‌بازی داخلی محصولات با کیفیتی می‌زنن هم پلاستیکی و هم چوبی که طبیعتا چوبی از این نظر ارجحه البته اگر رنگ مضر روش نباشه. ضمنا چوب یه خطر دیگه هم داره. قطعات پلاستیکی معمولا تو خالی و سبک هستن و اگر بچه پرت کنه یا به سر و صورتش بزنه خیلی چیزیش نمیشه اما قطعات چوبی بعضا سنگین هستند که باید به این نکته هم توجه کنید خصوصا در بچه‎های زیر دو سال. ضمنا اسباب‌‎بازی چوبی گرون‌‎تره. البته اگر کمی حوصله داشته باشید بعضی چیزای چوبی رو خودتون هم می‌تونید بسازید که هم فاله هم تماشا و یک کلاس آموزشی هم برای بچه.
بچه کنجکاوه پس از در دسترس قراردادن وسائلی که سؤالاتی برای بچه ایجاد می‌کنه که نمی‌تونید یا نباید جواب بدید هم خودداری کنید. عروسک پسر بچه را خریدن برای دختر کوچولوشون می‌خواد لباساش رو عوض کنه حالا یه سؤالاتی می‌پرسه که هی باید بگی هوا چقدر خوبه یا بچه رفته سر لوازم آرایش هی سؤالاتی می‌پرسه که باید بگی این چیزا برات زوده یا بچه این چیزا به تو مربوط نیست! ببخشید از توضیح بیشتر این بند معذورم!!!
در نهایت هم به نمادها و تصاویر و صداها و حرکات اسباب‌‎بازی‌ها توجه کنید. اگه می‌بینید بچه ادای دراکولا درمیاره بگردید توی وسایلش ببنید کجا عکس دراکولا داره یا کدوم برنامه رو که می‌بینه توش این هست! اگر بچه شما هم مثل چند سال پیش پسر من یه مشت پرت و پلا می‌خونه که نه خودش می‌فهمه چی میگه نه شما، بگردید حتما یکی براش ماشینی، موتوری، مرغی، شتری چیزی آورده که یه آهنگ می‌زنه و یه چیزایی به زبان اسپرانتو می‌‌خونه که بچه هم همون رو می‌خونه. البته من از اول جهت حفظ اعصاب خودم همون شب اول اینا رو باز می‌کردم و سیم صداش رو قطع می‌کردم اما این یکی از دستم در رفته بود!!

انواع بازی و اسباب‌‌بازی

در پست قبل موضوع چالش‌برانگیز بازی و اسباب‌‎بازی رو شروع کردم و ان‌شاءالله قصد دارم در این پست کمی بیشتر در این مورد توضیح بدم و یک سری اصول و کلیات رو در موردش توضیح بدم.
اول یک دسته‌بندی ساده ارائه کنم! بازی‌ها و اسباب‌‌بازی‌ها را به طور کلی می‌‌توان به دو دسته تقسیم کرد. اول بازی‌ها و اسباب‌‌بازی‌های مفید و رشددهنده برای کودکان و دوم بازی‌ها و اسباب‌‌بازی‌های سرگرم‌کننده و از سر باز کننده کودکان که معمولا برای والدین مفید است نه برای کودکان!
البته طبیعی است که این دو دسته دو سر یک طیف هستند و اسباب‎‌بازی‌ها معمولا ترکیبی از این دو رو دارند اما اغلب الآن تمایل به دسته دومه!!
یک موضوع دیگه هم ابعادی است که بازی و اسباب‌‎بازی روی بچه تأثیر می‌ذاره که عبارتند از:

اول – انتقال دانش و مفاهیم به کودک. یعنی اینکه بازی یا اسباب‎‌بازی باعث می‌شه بچه یک موضوع، مفهوم یا مطلبی رو یاد بگیره. خیلی از آموزش‌های مبتنی بر بازی از این بعد تأثیر بازی استفاده می‌کنند و سعی می‌کنند مثلا لغات زبان، سوره‎‌های قرآن، شعر و … رو به بچه منتقل کنند. البته خود اینکه این انتقال چه روش‌هایی داره و کدومش بهتره و عمق یادگیری توی هر کدومش چقدره، خودش مبحث مفصلیه که موضوع این پست نیست.

دوم – ایجاد یا تقویت مهارت. یعنی اینکه برخی بازی‌‌ها باعث می‌شن بچه مهارت استفاده از برخی توانمندی‌هاش رو پیدا کنه که خیلی از بازی‌ها و اسباب‎‌بازی‌های سنین زیر سه سال از این دسته هستند. مهارت‌ها هم خیلی متعدد هستند. مهارت‌های حرکتی و ذهنی و اجتماعی برخی از این مهارت‌هاست که بازی و اسباب‎‌بازی می‌تونه در اون‌ها مؤثر باشه. مثلا برخی بازی‌ها باعث هماهنگی اعصاب و عضله می‌شن، برخی یک کاری مثل چیدن روی هم و حفظ تعادل و خلاصه خیلی چیزهای دیگه رو تقویت می‌کنن. این بازی‌ها و اسباب‌بازی‌ها خیلی مهمند که در یک فرصت مناسب در موردشون توضیح خواهم داد ان‌شاءالله.

سوم- شکل‌‎گیری ویژگی‌های شخصیتی. ویژگی‌های شخصیتی یکی از چیزهایی است که ریشه‌‎های وراثتی هم داره. مثلا صبر، آرامش، اعتماد به نفس، شجاعت و … . این ویژگی‌ها هرچند متأثر از پدر و مادر هستند، اما کاملا قابلیت پرورش، تربیت و شکل‌‎گیری دارند. یعنی مثلا بچه خجالتی و درون‌‎گرا رو می‌شه با توجه و ایجاد بسترهای مناسب به بچه‎‌ای اجتماعی تبدیل کرد یا ترس رو در بچه‎‌ها کم کرد یا حتی از بین برد (البته اگر بتونیم ترس خودمون رو کنترل کنیم!) و خیلی ویژگی‌های دیگه. بازی‌ها و اسباب‎‌بازی‌ها خصوصا در سنین پایین در شکل‌‎گیری و اصلاح و تربیت این ویژگی‌ها خیلی مؤثرند. توجه کنید که اگر در سنین پایین یک ویژگی شخصیتی در بچه شکل گرفت، در سنین بالا تغییرش خیلی سخت می‌شه.

چهارم – شکل‌دهی سبک زندگی و فرهنگ زندگی کودکان. خوب ممکنه دو تا بچه به فرض دانسته‌‎هاشون شبیه باشه، مهارت‌های مشابهی هم داشته باشند و ویژگی‌های پایه یکسانی هم داشته باشند، اما شیوه زندگیشون و نوع استفاده و جای استفاده از این داشته‌‎هاشون فرق کنه. یکی باهوش و شجاعه و مهارت‌های حرکتی بالایی هم داره می‌شه دزد، یکی هم می‌شه آتش‌نشان!! هر دو هم در کارشون موفقند اما جایی که از دانسته‎‌ها و مهارت‌ها و ویژگی شخصیتی‌شون استفاده کردن متفاوته. بنابراین اینکه بچه شما چی بلده و چه مهارت‌هایی و چه ویژگی‌های شخصیتی داره خیلی مهمه. اما از اون مهمتر اینه که این داشته‎‌ها رو کجا و چه جوری استفاده می‌کنه. این رو با تساهل می‌شه گفت شیوه و سبک زندگی بچه که بازی و اسباب‌‎بازی در شکل‎‌گیریش خیلی مهمه. تعیین اولویت موضوعات، جایگاه مسائل مختلف، ارزش‌‌های حاکم بر زندگی و خیلی چیزهای دیگه باعث این روش زندگی می‌شه که باید در سنین پایین روش کار کرد و گرنه دیر می‌شه. یکی از موضوعاتی که خیلی در بازی و اسباب‌‎بازی مهمه و کمتر والدین بهش توجه می‌کنند، همین موضوعه یعنی صرف اینکه یک بازی یا اسباب‌‎بازی داره مهارتی رو به بچه شما یاد میده یا دانشی رو بهش منتقل می‌کنه نمی‌تونه به معنی خوب بودن اون بشه. البته باید به این جنبه نیز توجه بشه. معمولا هم این چیزها در لایه‎‌های پنهان بازی‌ها و اسباب‌‎بازی‌ها است و کمتر جلوی چشمه آدمه. نمادهای موجود در بازی‌ها، سناریوهاشون، محرک‌هاشون و خیلی چیزهای دیگه در این رابطه مهمند که فرصتی بشه در موردش توضیحاتی خواهم داد.

پنجم – ارتقا و شکوفایی توانمندی‌های خدادادی. این هم موضوعی است که البته در موردش اختلافاتی هست. ضمنا همپوشانی‎‌هایی هم با ویژگی‌های شخصیتی داره. بعضی چیزها مثل هوش، حافظه، ویژگی‌های جسمی و ویژگی‌هایی از این دست، خدادادی هستند. البته این به معنی عدم امکان تغییر، رشد و اصلاح اون‌ها نیست. اما فرضا کسی که استخوان‎‌بندی ریزی داره رو نمی‌شه درشت هیکلش کرد، کسی که مثلا طبع پایه‌اش گرمه متفاوته با بچه‌‎ای که طبع پایه‌اش سرده. این‌ها چیزهایی هستند که بیش از اینکه در صدد ایجادشون باشیم باید بشناسیمشون و بر مبنای شناخت، برنامه و روش درست تعامل با بچه رو انتخاب کنیم که به بهترین نحو بتونه از توانایی‎‌های خدادادیش استفاده کنه. مثلا یه بچه حافظه‌اش خوبه یکی ذهن توصیفی و هنریش و یکی هم مهارت‌های حرکتی بالایی داره. اولا باید این‌ها رو خوب شناخت، ثانیا بر قوت‌هاش تمرکز کرد و سعی کرد ضعف‌هاش رو جبران کرد. مثلا یک بچه حافظه خیلی قوی داره اما نمی‌شینه یکجا و تمرکز کنه. خب اینکه باید از حافظه خوبش استفاده بشه خیلی مهمه اما این نباید باعث رشد تک بعدی بشه. اتفاقا در برخی موارد باید بر جنبه‌‎های دیگه بیشتر تمرکز کرد تا تعادل در رشد بچه ایجاد بشه. بازی‎‌ها و اسباب‌‎بازی‌هایی که برای رشد و تقویت این توانمندی‌ها می‌تونه مفید باشه رو باید شناخت و استفاده کرد. نظر شخصی من اینه که لااقل در مورد توانایی‎‌های ذهنی در سنین پایین حتی امکان رشد و افزایش توانایی هست. یعنی حافظه می‌تونه تقویت بشه (این فرق می‌کنه با اون چیزهایی که برای بزرگترها مثلا کلاس حافظه می‌ذارن و تکنیک‌هایی یادشون میدن که بتونن چیزها رو حفظ کنند. منظور قدرت حافظه است.) هوش می‌تونه اضافه بشه و خیلی توانمندی‌های ذاتی دیگه. بعضی چیزها رو هم باید پذیرفت. هیچ وقت نه خودتون و نه بچه رو به خاطر ضعف در چیزهایی که درش مقصر نبوده، سرزنش نکنید و در این زمینه‎‌ها اصلا بچه‌تون رو با هیچ کس مقایسه نکنید. بگذریم. نقش بازی و اسباب‎‌بازی و خصوصا انتخاب بجای بازی‌های مناسب در این مسأله خیلی مهمه.

یک نکته کلیدی هم اینه که از چه بازی و اسباب‎‌بازی در چه شرایطی استفاده می‌کنیم. یعنی بعضی وقت‌ها ترتیب، زمان و شرایط انجام یک بازی یا در اختیار داشتن یک اسباب‌‎بازی طوریه که علی‌رغم مفید بودنش ممکنه به بچه ضرر بزنه که در این مورد هم در پست‌های بعدی چیزهایی خواهم نوشت.
خوب باز هم به اصل مطلب نرسیدم و شد مقدمه. اما فکر کنم خود شما بتونید از همین مقدمه یک چیزهایی برداشت کنید.

جدی گرفتن بازی!

خوب در پستای اولیه یه گریزی به بحث بازی و اسباب‌بازی زده بودم. گفتم که بازی زندگی کودکانه است. ما بزرگترا اصولا به چیزی می‌گیم بازی که هدف خاصی از انجامش وجود نداشته باشه یا خیلی کار تأثیرگذاری توی عالم نباشه. اینه که مثلا فوتبال برای بچه‌ها یا حتی بزرگترهای آماتور بازیه اما برای حرفه‌ای‌ها دیگه بازی نیست، شغلشونه و ازش پول در میارن. بگذریم که الآن خیلی‌ها از بازی دیگران و بازی دادن اون‌ها پول در میارن و اتفاقا یکی از بدبختی‎‌ها هم در حوزه کودک همینه.

بگذریم! در نوزاد عملا ما از هیچ فعالیتی غیر از خوردن و خوابیدن نوزاد انتظار خاصی نداریم و هدفی براش متصور نیستیم. بنابراین هر کاری می‌کنه می‌گیم داره بازی می‌کنه. بیچاره دستش رو تکون میده می‌گیم داره بازی می‌کنه! وسائل اطرافش رو دست می‌زنه، می‌گیم داره بازی می‌کنه! برای ما شکلک در میاره یا به شکلک‌های ما عکس‎‌العمل نشون میده، می‌گیم داره بازی می‌کنه و خلاصه غیر از خوردن و خوابیدن و گریه کردن بقیه‌اش داره بازی می‌کنه و چون بازی برای ما مهم نیست، فقط به خوردن و خوابیدن و گریه کردنش می‌رسیم. بزرگتر که می‌شه کم‌کم به نظر ما یک کارای هدف‌‎داری انجام میده. لباساش رو می‌پوشه یا در میاره، کم‌کم یه چیزایی می‌کشه، سؤالاتی می‌پرسه و … . و بازیش کم می‌شه اما هنوز اغلب زندگیش بازیه. آب‌بازی می‌کنه، خاک‌بازی می‌کنه (البته اگر ما بذاریم)، با نخود لوبیا بازی می‌کنه، با بچه‌های دیگه بازی می‌کنه، با ما بازی می‌کنه و خلاصه اغلب روزش اگر ما بذاریم بازی می‌کنه. و ما باز چون بازی برامون مهم نیست روی چیزای مهم متمرکز می‌شیم. چی بخور، چی نخور، چی بپوش، چی بکش، چی بخون،  وسایلت رو جمع کن، درست رفتار کن و … . همینطور بزرگ می‌شه تا می‌رسه سن مدرسه و ما باز روی مسائل جدی و مهم متمرکزیم. کدوم مدرسه میره، معلمش کیه، چه کلاسای جانبی باید بره، زبانش چی می‌شه، هوشش چطور زیاد می‌شه، نمره‎‌هاش چند می‌شه و اون وقته که همش بهش می‌گیم بازی بسه بیا برو بشین سر درس و مشقت!
اینجوری که رفتار می‌کنیم و به بازی بچه به عنوان یک چیز جانبی و غیر ضروری نگاه می‌کنیم بچه ممکنه بشه انیشتین اما بزرگ نمی‌شه! اسباب‎‌بازیاش بزرگ می‌شه! هیچ دقت کردید توی سنین خود ما هم همینه؟! آدما خودشون بزرگ نشدن اسباب‎‌بازیاشون بزرگ شده! به جای ماشین کنترلی دنبال ماشین واقعین. به جای این گوشی پلاستیکیا که آهنگ میزنن، دنبال عوض کردن مدل به مدل گوشین، هنوز هم با بقیه خاله‌بازی می‌کنن! همش دوست دارن وقت خالی کنن و با یه کامپیوتری، گوشی‌‎ای، تبلتی چیزی بازی کنن. میری اداره طرف دیگه از زور کمی امکانات نشسته داره مین‌روب و ورق ویندوز رو بازی می‌کنه، مترو سوار می‌شه از هر ۳ نفر ۲.۲ نفر دارن با موبایل یا تبلت بازی می‌کنن. اصلا ابایی هم نداریم بگیم دارم مثلا اس ام اس بازی می‌کنم! یعنی هدفی ندارما فقط محض سرگرمی. خلاصه وقتی بازی از اول شوخی گرفته بشه زندگی آخرش شوخی می‌شه که متأسفانه شده. یعنی کارای جدی ما مال جاهاییه که زور بالای سرمونه! یعنی مطالعه می‌کنم چون استاد و معلم گفته و باید نمره بیارم و گرنه دیوانه‌ام مگه بازی و فیلم رو ول کنم بیام بشینم پای کتاب، کار می‌کنم چون باید پول در بیارم وگرنه مریضم مگه کارکنم تازه سر کار هم وقت پیدا کنم بازی می‌کنم!!
پس اینکه می‌گیم بازی زندگی جدی کودکانه است و فرق بین اون بازی که برای بچه‌‎ها می‌گیم و این بازی ما منظور اینه. یعنی این بازی و اون بازی یک اشتراک لفظی دارن فقط. حالا ما عوضی می‌گیریم و بازی خودمون رو می‌دیم دست بچه، مشکل ماست. اینجوریه که طرف میره برای تولد دو سالگی بچه آی‌پد می‌خره. خوب از بازی همین رو فهمیده بنده خدا!!
پس وسائل کار و زندگی و تحصیل چقدر برامون مهمه؛ بازی و اسباب‎‌بازی بچه هم همین قدر بلکه بیشتر براش مهمه. چرا بیشتر؟ چون ما دیگه سن رشد و تشکیل ساختارهای ذهنی و شکل‌‎گیری ویژگی‌‎های شخصیتی‎‌مون گذشته اما بچه نه. و همین بازی‌ها و اسباب‌‎بازی‌ها است که شخصیت و شاکله‌اش رو شکل میده. البته اینجا منظورم از بازی عامه. یعنی مثلا بچه با مادربزرگ و پدربزرگ هم بازی می‌کنه، با آب و خاک و آتش هم بازی می‌کنه، با وسایل خونه هم بازی می‌کنه و خلاصه با خودش هم می‌شینه و بازی می‌کنه. پس منظورم از بازی اون کارایی که با اسباب‌‎بازی می‌شه نیست.
این بازی که گفتم بستر تجربه، یادگیری، رشد، فهم و درک کودکه. از همون بازی‌های بچه چند هفته‎‌ای که با دستاش و پاهاش انجام میده تا بازی‌های گروهی بچه‎ مدرسه‎‌ای‎‌ها همش زندگی واقعی و جدی است که در بستر اون داره شخصیت و توانمندی‌ها یا ناتوانی‌‎های بچه شکل می‌گیره. پس اگر تونستیم این بستر رو درست شکل بدیم، می‌تونیم انتظار داشته باشیم خروجی حاصل از اون هم خوب باشه (البته این تنها عامل نیست و عوامل دیگه‌‎ای هم مؤثرند که بعضیش مثل برخورد و رفتار والدین رو قبلا گفتم).
خوب یک نکته هم بگم و این پست رو ختم کنم!
اون جایی که ما اذیت می‌شم اونجاهایی است که وسائل زندگی (همون بازی) بچه با وسائل زندگی ما یکی میشه یا خود ما بخشی از زندگی (همون بازی) بچه می‌شیم. یعنی بچه می‌خواد از سر و کول ما بالا بره ما حال نداریم می‌زنیم شبکه پویا یا موبایل رو می‌دیم دستش. یا می‌خواد با نخود، لوبیا و قاشق، چنگال و متکا و پشتی و وسائل کمد و کتابای ما بازی کنه و چون این وسائل برای ما مهمن اما بازی بچه بازیه دیگه و اهمیتی نداره ما ترجیح می‌دیم وسائلمون رو داشته باشیم تا بازی بچه رو! اینجاهاست که زمینه‌‎ای که گفتم به هم می‌ریزه و زندگی بچه با مشکل مواجه می‌شه و ما با کمال خودخواهی خودمون رو به بچه ترجیح می‌دیم. مشکل بچه هم اینه که صاف و ساده است و نمی‌تونه پیچیدگی‎‌های ما رو درک کنه و بفهمه که ما داریم با روشن کردن تلویزیون دادن یک ماشین یا عروسک اتوماتیک حواسش رو پرت می‌کنیم (نمی‌خوام بگم خرش می‌کنیم!). اگر آدم بزرگ بود و منظور ما رو می‌فهمید حتما ناراحت می‌شد یا شاید هم دعوامون می‌شد. ما وقتی با بزرگترها به مشکل می‌خوریم چی کار می‌کنیم! مثلا وقتی روی کانال‌های تلویزیون به توافق نمی‌رسیم! یا می‌خوایم کسی برامون کاری انجام بده یا وسیله‎‌ای رو بهمون بده یا … هرچند اینجا هم شاید اول سعی کنیم خرش کنیم اما چون معمولا این اتفاق نمی‌افته با خواهش یا استدلال ازش می‌خوایم و خیلی وقت‌ها هم به نتیجه نمی‌رسیم اما بیچاره بچه اینجوری نیست. در ۹۰ درصد اوقات در منحرف کردنش موفقیم در ده درصد بقیه هم بهش زور می‌گیم!
البته اینایی که گفتم به معنی این نیست که فرمون زندگی رو بدیم دست بچه و هر چی خواست بهش بدیم و هرکاری خواست بذاریم انجام بده. بلکه  معنیش جدی گرفتن بازی و زندگی بچه است و برخورد منطقی و بجا با اونه که اگر فرصت و توفیق بود در پست‌های بعدی به اندازه فهمم یه چیزایی می‌نویسم.