در پست قبل چیزهایی در مورد ساختارهای ذهن کودک نوشتم که امیدوارم مفید بوده باشه. دوستی یک کامنت خوب روی این پست گذاشته بودند و مطالب رو نقد کرده بودند که توصیه می‌کنم کامنتشون رو بخونید. یک مورد در پاسخ به این کامنت باید بگم و اون اینکه شاید لحن نوشته زیادی تند شده بود وگرنه منظورم نفی محتوا نبود. منظور این بود که ساختارها در این سنین مهمترند و البته باید نسبت به محتواهایی که در این سنین به بچه می‌رسه هم خیلی دقت داشت. اساسا این دو با هم به صورت یکپارچه به بچه منتقل می‌شن و ضمنا ساختار و محتوا سطوح مختلفی داره و می‌شه چند سطح ساختار و محتوا در یک بسته محتوایی تعریف کرد که من وارد این بحث نمی‌شم. اجمالا اینکه نکته اینه که والدین عموما نسبت به ساختارها کم توجه‌ترند و باید بیشتر توجه کنند.
اما در این پست ان‌شاءالله بر نکات دیگه‌‎ای در انتخاب بازی و اسباب‌بازی تمرکز می‌کنم. برای شروع یک سؤال که شاید شما هم باهاش مواجه شده باشید مطرح می‌کنم.
محدودیت رشددهنده است و بسیاری خلاقیت‌‎ها، ابتکارات و نوآوری‌ها حاصل همین محدودیت‌ها و مشکلاته. از طرفی امکانات، ابزار و وسائل هم می‌تونه به خلاقیت و نوآوری کمک کنه. حالا موضوع اینه که حد تعادل فراهم کردن امکانات برای بچه چیه؟ مثلا بچه‌‎های قدیم چون امکانات نداشتن خیلی چیزا رو خودشون می‌‎ساختند. از عروسک، تیله و توپ گرفته تا گاری و خونه اسباب‎‌بازی و خیلی چیزای دیگه. تا نسل قبل از ما هم این بود و پدر و مادرهای ما از اون داشته‎‌های بچگی‌‎هاشون برای ماها یک چیزایی می‌‎ساختند. مثلا مادر ما برای ما خونه اسباب‌‎بازی و برای خواهرمون عروسک درست می‌کرد و پدرم مهارت عجیبی در درست کردن تیله سنگی داشت که البته یه چیزایی هم به ما یاد دادند!! اما الآن چطور؟ راه‌حل همه چیز خریدنه. بچه عروسک می‌خواد میگه پول بده، ماشین می‌خواد میگه پول بده، تفنگ می‌خواد همینطور و کلا پاسخ همه نیازها شده یا پول بده یا بخر.
حالا ما چه کار کنیم؟ بخریم بچه تنبل و وابسته و پَپِ بار میاد نخریم عقده‎‌ای و بی‌‎سواد و عقب‌‎مونده میشه!!
اینکه بچه باید محدودیت داشته باشه و برای بدست آوردن چیزهایی که می‌خواد زحمت بکشه یک اصل درسته. اما این محدودیت هم اندازه داره و هم جا و هم باید منطقش رو بچه بفهمه. این آخری در حال حاضر کمی سخته یعنی قدیم منطق محدودیت راحت فهمیده می‌‎شد. خانواده وضع مالیش خوب نبود و نمی‌تونست یک سری امکانات رو برای بچه فراهم کنه و بچه هم به تدریج این جبر رو به عنوان یک منطق بسیار قوی درک می‌کرد و انتظار هم نداشت. ضمنا تقریبا همه همینطور بودن لذا کمتر مشکل عقده‌ای بودن و این حرفا پیش می‌اومد. البته باز هم بعضی‌ها عقده‌ای می‌شدن!
این روزا اما اینطور نیست. خدا رو شکر وضع خانواده‌ها بهتر شده، بچه‎‌ها کمتر شدن، به یه بچه هم خیلی می‌رسه. بچه هم می‌فهمه که پدر و مادری که مثلا هفته‌ای ۱۰۰ هزار تومن میدن میوه و گوشت یا مثلا پول مدرسه میشه سالی ۳ – ۴ میلیون، می‌تونه یک اسباب‌بازی ۵۰ هزار تومنی یا یک وسیله ۱۰۰ هزار تومنی هم بخره. تازه اگر هم پدر یا مادر بگن ندارم بعضا یا بچه میگه این مشکل شماست یا میذاره روی بی‌عرضگی پدر و مادر بیچاره. (این چیزایی که نوشتم برای مخاطبین این وبلاگه که همین که اینجا میان معلومه یک سطح حداقلی رو دارند. وگرنه خبر دارم که هنوز هم توی این کشور خیلی از مردم احتیاجات اولیه‌شون رو هم نمی‌تونند تأمین کنند. این خودش یه موضوع مهمه که فعلا موضوع بحث ما در این وبلاگ نیست.)
خب بگذریم! محدودیت در وسایل بچه چقدر و چطور باید اعمال بشه؟
اول اینکه بچه باید اول نیاز رو احساس کنه و بعد وسیله براش تهیه بشه یعنی یک چیزی رو نذارید زیر دست بچه که نه تمایلی بهش داشته باشه نه بدونه باهاش چیکار کنه. این نیاز هم باید نیاز درستی باشه یعنی توی یک کاری برای یک فرایندی به مشکل یا چالشی خورده باشه نه اینکه یک چیزی رو دیده و دلش خواسته بگیم خب نیاز داره دیگه. در مورد نیاز در بچه‎‌ها چند نکته وجود داره که خیلی باید به اون‌ها توجه کرد که عبارتند از:
۱- نیاز بچه لزوما اونی نیست که میگه بلکه بچه نیاز به پایش داره تا نیازهاش کشف بشه. علتش هم چند تا چیزه. اول اینکه بچه در لحظه زندگی می‌کنه و هر چی دلش بخواد رو میگه و خواسته‌‎هاش لزوما با نیازهاش همپوشانی ندارد. مثلا سوپ درست می‌کنی بچه میگه سیرم ماکارونی می‌ذاری جلوش میگه خیلی گشنمه!! دوم اینکه بچه اطلاعات و دانشش کمه و نمی‌دونه به چه چیزی نیاز داره. مثلا برای اینکه بتونه بخونه باید چکار کنه و آخر هم اینکه در ذهنش خیلی محدودیت‌ها وجود نداره، مخصوصا در بچه‌های کوچکتر.
۲- نیاز بچه خیلی شکل گرفته نیست و می‌شه نیازهاش رو مهندسی کرد که اتفاقا خیلی هم مهمه. یعنی حسب چیزهایی که می‌بینه و می‌شنوه و در معرضشون قرار می‌گیره، نیازهاش شکل می‌گیرند.
۳- بچه از اول شیوه رفع نیاز رو نمی‌دونه و این ماییم که بهش یاد می‌دیم. یعنی می‌فهمونیم که تشنگی پاسخش آبه یا نوشابه و آب میوه! یا راه دستیابی به یک وسیله ساختنشه یا خریدنش.
با این تفاسیر میشه محدودیت رو یک جوری تعریف کرد که بچه عقده‎‌ای بار نیاد و همه چیز هم بلافاصله در اختیارش نباشه. یعنی اول نیازهاش رو بشناسیم و راه درست رو برای رفع نیازهاش جلوی پاش بذاریم. این مطلب خیلی مهمه یعنی بچه راه‎های مختلف برای رفع یک نیاز رو بشناسه و یاد بگیره. یعنی یکی از علت‌های اینکه بچه‌‎های امروز خودشون رو می‌کشن تا یک چیزی رو براشون بخریم همینه که راه دیگه‌ای بلد نیست وگرنه خیلی از بچه‌ها هم هزینه ساختن یا تهیه از روش‌های دیگه براشون کمتر از منت پدر و مادر کشیدنه!!
ما همه راه‎ها رو بستیم بعد هم می‌گیم بچه چرا اینقدر گیر میده به خریدن. مطمئن باشید راه‎‌های دیگه رو هم اگر بچه بلد باشه و دیده باشه، برای رسیدن به هدفش امتحانشون می‌کنه. خصوصا اگر در مسیر اول با مقاومت و مانع روبرو بشه. مثلا همین دو سه هفته پیش پسر من به جای خرید تفنگ رفت و با اره و دو سه تا تیکه چوب یک چیزی ساخت (که انصافا هم نسبت به سنش قشنگ بود) فقط به مادرش گفته بود با چسب چوب این تیکه‌ها رو به هم بچسبونه. اینقدر هم کیف کرده بود که همه جا با خودش می‌برد. البته پاش رو هم با اره بریده بود!! که به نظرم بهترین بخش این تجربه‎‌اش همین بود فکر کنم به نظر خودش هم همین بود چون به هرکی می‌‎رسید نشون می‌داد که ببینید پام رو وقتی داشتم تفنگ درست می‌کردم بریدم.
خب دیگه باید بحث رو جمع کنم و یک سری چیزها رو به عنوان نکاتی در این موضع عرض کنم. البته موضوع محدودیت و سختی کشیدن بچه موضوعی فراتر از بحث وسائل زندگی و بازی و اسباب‌‎بازی بچه است. که فعلا در نکات زیر در مورد همین بخش چیزهایی می‌نویسم.
۱- بچه باید با زحمت به چیزهایی که می‌خواد برسه. حالا این زحمت ممکنه تلاش برای ساخت و تهیه باشه. می‌تونه پذیرفتن شرط‌ها و انجام کارهایی باشه مثلا یک عادت خوب رو مثل مسواک زدن رو چند روز انجام بده تا یک چیزی براش بخرید که البته خود سازوکار شرط گذاشتن خیلی حساسه و باید بهش دقت کرد.
۲- بچه باید بفهمه اون محور کائنات نیست که هر چی بخواد باید براش فراهم بشه. لذا مقاومت کردن در مقابل برخی خواسته‎‌ها به نحوی که دلیل مقاومت و مخالفت رو بچه بفهمه لازمه.
۳- بچه باید محدودیت رو بفهمه. یعنی بفهمه حتی اگر بعضی خواسته‌‎هاش منطقی هستند ممکنه محدودیت‌هایی وجود داشته باشه که نشه اون رو برآورده کرد. ضمنا باید یاد بگیره که خودش باید محدودیت‌هایی داشته باشه برای خواسته‎‌هاش و لزوما جبر مالی یا شرایط نیست که باید خواسته‎‌هاش رو محدود کنه. (هرچند که این در بزرگترهامون هم دیگه خیلی نیست.)
۴- بچه باید بفهمه، درسته که پول نداره که بخواد باهاش چیزی بخره، اما اعتباری داره که باید از اون هزینه کنه و برای اینکه راحت‎‌تر به خواسته‎‌هاش برسه باید اعتبارش رو که پدر و مادر بیشتر بهش میدن رو زیاد کنه. والدین باید کاملا توجه داشته باشند که این مکانیزم‌های اعتباردهی به بچه باید قانونمند، منطقی و هماهنگ باشه و خودشون هم حتما به اون‌ها مقید باشند.
۵- بچه باید راه‌‌‎های مختلف رسیدن به خواسته‎‌های منطقی‎‌اش رو بشناسه و یاد بگیره که این کار در بستر تجربه اتفاق میفته نه آموزش. یعنی باید یکی دو بار براش انجام داد یا جایی که این رو انجام میدن حضور پیدا کنه.
۶- هزینه راه‎‌های مختلف برآورده کردن یک خواسته مبنای تصمیم‌گیری کودک برای استفاده از اون‌هاست. پس باید روش‌های طلبکارانه، بر پایه تنبلی و بی‌زحمت رو پر هزینه کرد و در مقابلش مقاومت کرد و در مقابل، هزینه راه‌‎های پرزحمت‎‌تر و آموزنده‎‌تر رو پایین آورد. برای این کار می‌تونید موارد زیر رو در دستور کار قرار بدید:
اول: در خریدها به سمت مواد سازنده برید تا محصولات ساخته شده. کلا بچه‎‌ها الگوی خرید والدین رو بعد از مدت کوتاهی درک می‌کنند. مثلا بچه من فهمیده که به من بگه ماشین، آدم آهنی، عروسک، سی‌دی  و … بخر من به هیچ وجه زیر بار نمیرم. اما اگر بگه تیر و تخته و اره و انبر و فنر و موتور و آهن ربا بخر خیلی راحت‌تر براش می‌خرم. اینه که خودش رو خیلی خسته نمی‌کنه و معمولا با هم به تفاهم می‌رسیم. با این‌ها هم که به صورت خام نمی‌تونه بازی کنه. باید با هم بشینیم چیزایی بسازیم. یک چیز جالب‎‌تر که من خودم بعد از این کار فهمیدم اینه که اساسا موضوع بازی عوض میشه. یعنی بچه با اون‌هایی که می‌سازه بازی هم نمی‌کنه و خود ساختن براش میشه بازی. یادم اومد که برادر کوچکترم برای همه بچه‎‌های محله تفنگ چوبی می‌ساخت که با یک تیکه کش صدای تیر هم در میاورد. همه بچه‌‎ها با این تفنگ بازی می‌کردن اما خودش کمتر بازی می‌کرد. بیشتر بازیش ساخت این تفنگا و بهبود در کارکردش بود!
دوم: اگر بچه با یک وسیله‎‌‌ای بازی نمی‌‌کنه از جلوی دست و پاش جمعش کنید. یعنی تنوع زیاد خیلی خوب نیست. متأسفانه ما خیلی نتونستیم این رو مدیریت کنیم. چون خیلی هدیه اسباب‌‎بازی برای بچه‌ها میارن و ما هم کمتر همت کردیم به جمع کردن. البته هر از چندی جوگیر می‌شیم و بعضی چیزها رو جمع می‌کنیم که بچه‌‎ها هم هر طور شده بهش دسترسی پیدا می‌کنن. اسباب‎‌بازی هم طوری نیست که بشه اگر یه مدت استفاده کردی و بعد احتیاج نداشتی بدیش کسی دیگه. آدم هم دلش نمیاد دور بریزه (هرچند من چشم بچه‌‎ها رو دور ببینم دور می‌ریزم!!). نکته اینجاست که آدم وقتی در یک کاری به مشکل می‌خوره دوست داره دورش بزنه و بره سراغ یک کار دیگه و اتفاقا پیشرفت وقتی اتفاق میفته که شما با این مشکل دست و پنجه نرم کنید. تنوع باعث میشه راه‎‌های پیچوندن چالش‌ها و محدودیت‌ها برای بچه زیاد بشه. یعنی بچه تا در بازی یا کار با یک اسباب‌‎بازی و وسیله کم میاره ولش کنه بره سراغ بعدی. در خود ما هم اینجوریه. هزار تا کار رو شروع کردیم و اولش انگیزه داشتیم یه کم که سخت شده ول کردیم رفتیم سراغ یک کار دیگه.

سوم: چیزهایی رو که می‌‎بینید بچه توش واقعا با محدودیت‌هایی روبرو است که نمی‎‌تونه پیشرفت کنه محدودیت‌ها رو رفع کنید. این اتفاق معمولا در مواد اولیه، لوازم تولید یا قطعاتی که میشه باهاشون چیزهایی ساخت اتفاق میفته. مثلا یه وقت ممکنه تعداد قطعات خونه‌سازی محدودیت‌زا باشه. اشکالی نداره یه بسته دیگه از همون بخرید اتفاقا از این نظر که تنوع رو افزایش نمیده بهتر هم هست. یا مثلا برای ساخت یک چیزی به یک ابزار احتیاج داره این رو بخرید. به عبارت کلی اسباب و وسایلی که می‎‌خرید مکمل لوازم و وسائل قبل باشه و تا حد امکان مستقل از قبلی‌ها نباشه. مثلا بچه با یک اره، موتور، سیم، لامپ یا پارچه، کاموا، قلاب و … کاری نمی‌تونه بکنه مگر قبلش یک سری وسائل داشته باشه و یک سری کارها کرده باشه. در اسباب‎‌بازی‌ها هم همینطوره مثلا لِگو بسته چرخ و در و پنجره داره که اگر شما قطعات پایه‌اش رو داشته باشید، این‌ها می‌تونه مکمل اون‌ها باشه و محدودیت‌‌های بچه رو در ساخت کم کنه و فعالیت‌‌هاش رو توسعه بده.
چهارم: خرید رو قانونمند کنید. هر چیزی رو نخرید. اول تصمیم بگیرید بعد برید خرید. یعنی نرید ببینید چی هست بعد بخرید. یعنی بچه بفهمه که برای خرید اول باید تصمیم گرفته بشه استدلالی آورده بشه بعد خرید انجام بشه نه اینکه می‌‎تونه توی خیابون و مغازه هرچی دید رو وایسه و بگه اینو می‎‌خوام.
پنجم (خیلی مهم): کارهای خونه رو تا اونجایی که ممکنه برون‌سپاری نکنید. یعنی اگر می‌‌تونید یک چیزی که خراب شده رو خودتون تعمیر کنید به کسی نسپرید. اگر نمی‌شه هم وقتی تعمیرکار میاد خودتون (والبته بچه تون) کنارش باشید و کمکش کنید. خواهید دید که بهترین بازی برای بچه بازی با چیزهای واقعیه یعنی بچه حاضره بره توی آفتاب داغ کنار تعمیرکار کولر وایسه و حتی شبکه پویا هم نتونه از این کار منصرفش کنه (یک تجربه شخصی)! برای دختردارها شاید راحت‌تره چون خانوم‌ها خیلی کارهای اینجوری مثل دوختن و بافتن و پختن و .. رو انجام میدن که می‌شه بچه رو مشارکت داد. چند تا تیکه پارچه، نخ، کاموا و … برای دختر بچه‎‌ها دنیایی داره. خلاصه این راه‌‎های غیر از خرید رو از خودمون شروع کنیم. و اگر میشه یک چیزی رو تعمیر کرد، عوضش نکنیم نه چون نداریم که عوضش کنیم چون یه فرهنگه که بچه داره ازش الگو می‌‌گیره.