عاملی مهمتر از دانش و فناوری در رشد و تحول اقتصادی

تصویری که از ارشمیدس وقتی لخت از حمام بیرون آمد و داد زد اورِکا در ذهنم شکل گرفته، یک مرد کامل حدود ۶۰ ساله است و از فیثاغورث هم وقتی قانونش را ارائه کرد، همین حدود. اما الآن بچه‌ها ۸ – ۹ ساله این قانون‌ها را بلدند و با آن مسئله حل می‌کنند. این تازه برای علم است، در فناوری اوضاع از این هم جالب‌تر است. شاید تعداد کسانی که می‌توانستند برای کامپیوترهای دهه ۶۰ و ۷۰ میلادیِ قرن گذشته، برنامه بنویسند محدود بود به عده‌ای متخصص که دوره‌های خاصی را گذرانده بودند. اما الآن بچه‌های ابتدایی برنامه‌هایی با پیچیدگی بسیار بیشتری می‌نویسند و در ابتدایی رباط می‌سازند و مهمتر اینکه حتی می‌توانند مبانی آنها را هم بفهمند. این یعنی دانش و فناوری به مرور عادی می‌شود، دیگر کسی که جرم حجمی می‌فهمد و می‌تواند با جذر جمع مجذور دو ضلع مثلث قائم‌الزاویه وترش را حساب کند، نه نخبه است و نه صاحب فناوری. و عادی شدن علم و فناوری هم روز به روز سریعتر می‌شود، آنقدر که والدین ولو مثلا استاد دانشگاه در برنامه‌نویسی هم بوده باشند، ممکن است از نوجوان خودشان در همان رشته تخصصی عقب بمانند.

اینها را گفتم که بگویم برای شرکت دانش‌بنیان که از ابداعات ماست احتمالا! نمی‌توان شاخص درست و باثبات داد. الآن برنامه‌نویس با جوشکار ۵۰ سال پیش برابر است. اصلا بیایید فکر کنیم معاونت علمی ۵۰-۶۰ سال پیش آمده بود و شرکت‌ها را دانش‌بنیان کرده بود. احتملا هر کسی دستگاه تراش نیمه‌اتوماتیک داشت و قطعاتی با یک پیچیدگی می‌زد، دانش‌بنیان می‌شد. تا اینجا مسئله‌ای نیست. سؤال این است که این کارگاه تراشکاری کِی از دانش‌بنیانی خارج می‌شد. شاید به همین دلیل است که شرکت دانش‌بنیان را که به انگلیسی گوگل کنید (“knowledge based company”) همه نتایج صفحه اول به ایران مربوط است.

حرف این است که مؤلفه اصلی در تغییر اقتصاد و شرکت‌های دنیا دانش و فناوری نیست که البته دانش و فناوری هم مهم است، اما مربوط به امروز نیست. از عصر کشاورزی هم بوده و در عصر صنعت هم همینطور و الآن هم هست و ارزش افزوده در کالاها و خدمات فناورانه و مبتنی بر دانش بیشتر است. آنچه مؤلفه اصلی شرکت‌ها و بنگاه‌های اقتصادی امروز است مدل توسعه، شیوه مدیریت، ساختار و قواعد مشارکت و سازوکارهای طراحی و توسعه محصول است. این مدل‌های اقتصادی است که پیشرفت‌های چشم‌گیر را در اقتصادهای پیشروی دنیا ایجاد کرده است. البته که بسیاری از شرکت‌هایی که در مدل‌های جدید توسعه پیدا کرده‌اند و پیشرو بوده‌اند از فناوری‌های نوین هم بهره برده‌اند و طبیعی است که آنها که در استفاده از مدل‌های نوین پیشرو هستند، در استفاده از فناوری‌های نو هم جلوتر از بقیه باشند. اما خیلی از بنگاه‌های فناورانه (و به اصطلاح ما دانش‌بنیان) هم هستند که مدل‌های قبل خود را حفظ کردند و از گردونه عقب ماندند. مگر علم و فناوری در شرکت‌های نفتی و هواپیمایی و خودروسازی کم است که جای خود را به آمازون و اپل و تسلا دادند؟ این الگوهای جدید که خود را در مدل‌های مبتنی بر سرمایه‌گذاری جسورانه (VC-backed) نشان داده است، الگوهای اقتصادی جدیدی را ارائه کرده است که به نظر سازوکارها، نهادها و شرکت‌هایی که در بستر آن رشد می‌کند، متفاوت از ساختارهای سنتی و رایج است و آینده اقتصاد را تغییر خواهد داد. به خلاف ما که گزارش شرکت‌های دانش‌بنیان‌مان را می‌دهیم آنچه در کشورهای پیشرفته بیشتر به چشم می‌خورد، تفکیک شرکت‌های ونچربک (مبتنی بر سرمایه‌گذاری جسورانه) از شرکت‌های سنتی است. [۱]و [۲]

[۱] نمونه: https://www.gsb.stanford.edu/gsb-cmis/gsb-cmis-download-auth/406981

[۲] ناگفته نماند که موضوع شرکت‌های فناورانه و اثر آنها در اقتصاد کشورها خصوصا در حوزهای تخصصی مثل فناوری اطلاعات، فناوری‌های مواد پیشرفته و فناوری‌های همگرا و امثال آن در گزارشات در سطح ملی آمده است، اما آنچه مرز روشن مدل‌های جدید اقتصادی با مدل‌های سنتی است، فناوری به کار رفته در شرکت‌ها نیست، بلکه رویکردهای سرمایه‌گذاری، توسعه و مدیریت آنها است.

[پاییز ۹۸]

اکوسیستمِ نهال‌های بی‌ثمر!

آمار و ارقام سرمایه‌گذاری‌های جسورانه دنیا را که نگاه می‌کنی، یک روند منطقی در تعداد و ابعاد سرمایه‌گذاری‌ها وجود دارد. تعداد کم و میزان سرمایه‌گذاری زیاد می‌شود. نکته اینجاست که کل میزان سرمایه‌گذاری در ابعاد بزرگتر بسیار بیشتر از سرمایه‌گذاری‌های خرد و مراحل ابتدایی است. این موضوع به وضوح در گزارشات پیچ‌بوک قابل مشاهده است. نمودار زیر ابعاد سرمایه‌گذاری در مراحل مختلف سرمایه‌گذاران جسورانه (VCها) را در آمریکا نشان می‌دهد.

دو نمودار زیر هم نسبت تعداد و حجم قراردادهای بسته شده در این اکوسیستم را نشان می‌دهد.

این یعنی هرچند قراردادهایی با ابعاد بزرگ (سری B به بعد) کمتر از یک چهارم قراردادها را از نظر تعداد تشکیل می‌دهند، اما بیش از هفتاد درصد مبلغ قراردادها را به خود اختصاص داده‌اند.
اما در کشور ما چه اتفاقی می‌افتد؟ مدتی جوگیر می‌شویم روی چند صد یا شاید چند هزار استارتاپ کوچک سرمایه‌گذاری می‌کنیم. اما نه پول دنبال کردن تیم‌های موفق را داریم نه اراده و ذهنیتش را. به عبارتی کلی نهالستان داریم، اما زمین آماده‌ای که نهال‌ها را در آن بکاریم تا به بار بنشیند نه! پس نباید به انتظار میوه بود.
اما چرا این اتفاق می‌افتد؟ سرمایه‌گذاران دولتی و سه‌لتی که اساسا به دنبال موفقیت تیم‌ها نیستند. آنها تیم‌ها را می‌خواهند تا با آن گزارش به مدیران و جامعه دهند و در گزارش دادن خیلی فرقی بین یک تیم که تازه محصولش را ارائه کرده با یکی که ۱۰۰ هزار محصول می‌فروشد، نیست. ضمن اینکه یک مورد را مگر چند بار می‌شود گزارش داد؟ فوق فوقش دو سه بار. ضمن اینکه مورد جدید برای گزارش بهتر هم هست. شما جای آنها باشید چه می‌کنید؟ پولتان را می‌دهید به یک تیم که تا حالا چند نفر گزارشش را داده‌اند یا تیم‌های جدیدی می‌آورید که می‌شود با آنها گزارش داد و افتتاحشان کرد و هزینه خیلی کمتری هم دارند؟ یعنی هر صد‌تایشان به اندازه یک شرکت افتتاح شده هم هزینه ندارد!!
اما خصوصی‌ها؛ یک دسته از آنها با سرمایه‌گذاری خرد می‌خواهند حمایت‌های مادی و معنوی همان دولتی و سه‌لتی‌ها را جلب کنند که حسابشان مثل همان قبل است. گرد و خاکی می‌کنند و مجوزهایی و حمایت‌هایی می‌گیرند و دیگر کارشان با تیم تمام می‌شود. اما آنها که واقعا می‌خواهند سرمایه‌گذاری کنند؛ اغلبشان تصور می‌کنند کاسه ماست دریا را دوغ می‌کند. وارد کار که می‌شوند می‌بینند اینها از خارجی‌ها کاسه ماست اول را دیده‌اند و دوغ آخر را، این وسط این همه نهاد و سرمایه‌گذار و ساختار تأمین مالی بوده و دیده نشده‌اند. فعلا هم آنها که با ادبیات ونچر آشنا هستند، خیلی پولدار نیستند که پولدارها عمدتا اگر سالم پولدار شده باشند، موفقان نسل قبلند که همان موفقیتشان در پارادایم قدیم مهمترین عامل مقاومتشان در مقابل ایده جدید است و سخت قبول می‌کنند که وارد یک سرمایه‌گذاری جسورانه که درست هم معلوم نیست آخرش چه می‌شود، بشوند. این می‌شود که ما می‌مانیم یک‌سری تیم که کلی جایزه بردند و همه گفتند موفقی، اما کسی حاضر نشده پول به آنها بدهد و داستان‌های موفقیت‌مان هم می‌شود همان چند داستانی که سرمایه‌گذار بیرونی ساخته و عده‌ای که اول ایجاد شدند و چند سال بعد فهمیدند که استارتاپند!!

[پاییز ۹۸]

چرا موفق‌ها شکست نخوردند؟

اگر علل شکست استارتاپها را گوگل کنید، هزاران مطالب می‌بینید که لیستی از عواملی که باعث شکست استارتاپ‌ها می‌شود را لیست کرده است. از ۳- ۴ دلیل مهم برای شکست استارتاپ‌ها هست تا ۳۰ – ۴۰ دلیل! یک نمونه از مطالبی که در منابع نسبتا معتبر مرتبط با استارتاپ‌ها منتشر شده را در زیر می‌بینید.[۱]

این را داشته باشید! حالا این را گوگل کنید که استارتاپ‌های بزرگ چطور ایجاد شدند (مثلا ?How Instagram started) نتایجی شبیه نمودارهای زیر و مطالب مرتبط با آنها را خواهید دید.

اینها را که نگاه میکنی اغلب مواردی که به عنوان عامل شکست در لیست اول بود را در آنها می‌بینی یعنی، پیدا نکردن سرمایه‌گذار، تیم اولیه نامطلوب، عدم تناسب محصول اولیه با بازار و موفق نبودن ارائه محصول اولیه، تغییر استراتژی و چیزهای دیگر. از این عجیب‌تر اگر نمودارهای مربوط به فرایندی که کارآفرینان موفق و معروف طی کرده‌اند را ببینیدوضع از این هم بدتر است. نمودار زیر مربوط به استیوجابز، اسطوره کارآفرینی این روزهای اکوسیستم است.[۲]

از اخراج از دانشگاه و اخراج از شرکت خودش تا تغییر مکرر حوزه فعالیت قبل از شروع اپل و تلاش برای کارهایی که هیچ وقت موفق به انجام آن‌ها نشد.

سؤال دقیقا اینجاست که اگر دلایل شکست یک استارتاپ یا یک کارآفرین آنهایی است که در لیست‌هایی شبیه آنچه در ابتدا آوردم، چطور این عوامل کارآفرینان موفق را شکست نداده است؟ به نظر می‌رسد علت اصلی شکست یک استارتاپ یا یک کارآفرین پذیرش شکست و دست برداشتن از کار و هدفی است که برای آن شروع کرده است و این پذیرش وقتی اتفاق می‌افتد که یک فرد یا افراد محوری یک استارتاپ امید به موفقیت یا انگیزه تلاش بیشتر را از دست بدهند. حالا من با این نگاه عوامل شکست را بازخوانی می‌کنم. علت اصلی که باعث شده یک نفر انگیزه‌اش را برای ادامه کار از دست بدهد یا یک تیم بپذیرد که دیگر نمی‌تواند موفق باشد، چه بوده است؟ و اگر دقیق‌تر نگاه کنیم و بپرسیم چرا این علت‌ها باعث از دست رفتن انگیزه یک فرد یا تیم شده است، به پاسخ جالبی خواهیم رسید. عوامل انگیزاننده افراد چه بوده که مثلا با پیدا نکردن سرمایه‌گذار یا عدم اقبال بازار به آنها (که در دلایل با عناوین مختلفی مثل عدم تناسب محصول با بازار به موقع نبودن زمان ارائه محصول و …) آن انگیزه را از دست داده‌اند؟ کمی که خوب دقت می‌کنی اینطور به نظر می‌رسد آنهایی که از ایجاد یک کار، رسیدن به نتیجه‌ای غیر از خود کار برایشان مهم بوده، مثلا می‌خواستند ثروتمند شوند، معروف شوند، صاحب یک یونیکورن شوند و … ، با بروز این عوامل شکست خورده‌اند یا شکست را پذیرفته‌اند. تازه این‌ها برای آنهایی است که تا مراحلی رفته‌اند که می‌شده اسم آنها را کارآفرین گذاشت و کارشان به یک استارتاپ تبدیل شده است و گرنه خیلی‌ها به این حد هم پای اهداف و آرزوهایشان نمی‌مانند و اگر در آنها دنبال دلیل بگردی، احتمالا لیستی متفاوت از دلایل خواهی یافت، مثل اینکه کسی حمایت نکرد، ساختار اقتصاد خراب بود، اصلا اجازه موفقیت به همه داده نمی‌شود و از این دست دلایل.

آن چیزی که من فهمیدم این است که اگر برای کسی یا تیمی، کاری که می‌کرده (در هر سطحی) یا کارآفرینی و خلق ارزش مهم بوده، نه نتایج مالی و اجتماعی آن، هر کدام از این دلایل شکست هم برایش پیش آمده، راهش را پیدا کرده و انگیزه‌اش را از دست نداده و بالاخره هم موفق شده است. اینکه خودِ کار و کارآفرینی برای اینها مهم بوده نه نتایج شخصی‌شان، را می‌شود از سبک زندگی و صحبت‌های پیشروان کارآفرینی مثل جابز و زاکربرگ و پیج و برین و ماسک هم فهمید.

 

[۱] https://startupdevkit.com/why-learning-about-startup-failure-is-critical-to-startup-success/

[۲] https://blog.adioma.com/how-steve-jobs-started-infographic/

[پاییز ۹۸]

واژه‌هایی که باورمان را شکل داده‌اند!

هم خیلی شنیده‌ام هم معتقدم که فرهنگ شکست خوردن باید در کشور اصلاح شود. یعنی نباید کسی از شکست خوردن شرمنده شود یا هست و نیستش را سر اینکه دست به یک کار جسورانه زده و خواسته کارآفرینی کند اما موفق نشده، از دست بدهد. اصلا در غرب، طرف به اینکه کارآفرین سریالی است، افتخار می‌کند. در اغلب موارد که نگاه می‌کنی کارآفرین سریالی یعنی اینکه N بار شکست خورده و دست از کارآفرینی برنداشته، خیلی‌ هم افتخار می‌کند و تجربه شکستش را منتشر می‌کند. حتی اینهایی هم که خیلی موفق هستند، شاید برای اینکه اثبات کنند، خیلی مردمی بوده‌اند!! یکی دو تا شکست را تعریف می‌کنند و آنها را عامل موفقیت خود می‌دانند! گویا کسی که شکست نخورده یک چیزی کم دارد!

پس چرا برای ما شکست اینقدر سخت است. کمی در شکست و پیروزی و موفقیت و اینها دقیق‌تر شدم. با ادبیات انگلیسی خیلی آشنا نیستم اما کمی که گشتم متوجه یک تفاوت کوچک شدم. آنها برای شکست استارتاپ از واژه fail یا failure استفاده می‌کنند در مقابلِ success یا موفقیت خودمان، اما مثلا برای مسابقات ورزشی هیچوقت برای شکست از این واژه استفاده نمی‌کنند، بلکه واژه lose را به کار می‌برند که معادل باخت ماست و مخالف آن برد است. اما ما معمولا باخت و شکست را معادل می‌گیریم. کمی در دیکشنری‌های آنلاین این دو واژه را مقایسه کردم، نتایج جالب بود:

– fail is to be unsuccessful while lose is to cause (something) to cease to be in one’s possession or capability due to unfortunate or unknown circumstances, events or reasons.
– Losing means comparison of you versus someone else but failing means comparison of yourself versus yourself.
– Losing comes when you give up.
– Failing is a symbol that you tried.
– Failure is always better than losing.

تفاوت جالب بود، ما شکست را معادل باخت می‌دانیم و باخت هم معادل ناامیدی و دست برداشتن از هدف است. اما fail یا عدم موفقیت (که من معادل خوبی برایش پیدا نکردم چون عدم موفقیت معادل unsuccessful است) اتفاقا عامل محکم شدن در رسیدن به نتیجه و به معنی هزینه بیشتر کردن برای رسیدن به هدف است. اینطور است که شما هرچه بیشتر برای یک هدف هزینه می‌کنی نه تنها ناامید نمی‌شوی که به موفقیت امیدوار و نزدیک خواهی شد. در جامعه هم به کسی که چنین تجربه‌ای داشته به چشم یک بازنده نگاه نمی‌شود. به نظرم باید واژه‌ای برای fail پیدا کرد. تا وقتی که در مواجهه با کلمه شکست، واژه معادل باخت در ذهنمان شکل می‌گیرد، نمی‌توانیم با افتخار به آن فکر کنیم و دیگران هم نمی‌توانند یک بازنده (همان شکست خورده) را یک انسان ارزشمند قلمداد کنند.

[پاییز ۹۸]

سرمایه‌گذاری خطرپذیر؛ سُکانک اقتصاد

اوایلی که وارد زیست‌بوم کارآفرینی شده بودم، مدتی را در آمار و ارقام و گزارشات چرخیدم. اعداد و ارقام در اهمیت سرمایه‌گذاری خطرپذیر کم نبود، اما یک گزارش خیلی توجهم را جلب کرد و سؤال برانگیز شد.[۱] اعداد و ارقام زیادی در گزارش IHS آمده بود، اما این بخش خیلی برایم جالب بود که در حوالی سال‌های ۲۰۱۰ کمتر از ۰.۲ درصد تولید ناخالص ملی آمریکا صرف سرمایه‌گذاری خطرپذیر شده بود، اما ۲۱ درصد تولید ناخالص ملی را شرکت‌هایی که با این نوع سرمایه‌گذاری تأسیس شده‌اند، ایجاد کرده‌اند.
دو سه ماه پیش هم گزارش استنفورد را در مورد اثرات سرمایه‌گذاری جسورانه در شرکت‌های بورسی آمریکا دیدم که جالب بود.[۲] ۴۳ درصد شرکت‌های بورسی آمریکا که در ۴۰ سال گذشته ایجاد شده‌اند، حاصل سرمایه‌گذاری خطرپذیرند و این ۴۳ درصد ۵۷ درصد ارزش کل را ایجاد می‌کنند، یعنی ۵۷ درصد ارزش بزرگترین شرکت‌های دنیا از طریق سرمایه‌گذاری خطرپذیر ایجاد شده است.

این موضوع وقتی عجیب‌تر می‌شود که بفهمیم الآن که نسبت به سال‌های گذشته (غیر از سال‌های حباب دات کام) وضعیت سرمایه‌گذاری خطرپذیر در آمریکا رشد خوبی داشته، کمتر از نیم درصد تولید ناخالص ملی این کشور از این طریق سرمایه‌گذاری می‌شود. اما چطور چنین چیزی ممکن است؟
پیتر سنگه در کتاب پنجمین فرمان مثال جالبی می‌زند که به سُکانک معروف است. او می‌نویسد که وقتی کشتی‌ها خیلی بزرگ می‌شوند، سکان هم خیلی بزرگ می‌شود و برای اینکه این سکان بزرگ بتواند در آب حرکت کند، روی خود آن، سکان کوچکتری قرار می‌دهند که با چرخش آن حرکت سکان بزرگ راحت‌تر می‌شود. به نظر می‌رسد سرمایه‌گذاری خطرپذیر حکم همان سکانک را دارد که اگر درست بچرخد می‌تواند به حرکت کشتی اقتصاد جهت بدهد. عملا سرمایه‌گذاری خطرپذیر هرچند کوچک است، اما را‌ه‌های جدید را باز می‌کند، مقاومت‌های بیجا را می‌شکند و راه‌های غلط را در همان ابتدای راه و بدون نیاز به صرف هزینه‌های زیاد نشان می‌دهد. این سبب می‌شود سرمایه‌گذاری‌های بزرگتر عاقلانه‌تر باشند و بازدهی بیشتری را فراهم کنند.

پی‌نوشت: کمی که دقت کردم فهمیدم که این مقدار کم سرمایه‌گذاری خطرپذیر همه سرمایه‌گذاری در آن شرکت‌هایی که بخش مهمی از اقتصاد آمریکا را تشکیل می‌دهند، نبوده است و منابع بسیاری از نهادهای سنتی و تسهیلات و بازار سرمایه به این شرکت‌ها تزریق شده است، اما محرک یا سُکانک این سرمایه‌گذاری‌های بعدی همان سرمایه‌گذاری خطرپذیر اولیه بوده است.

[۱] http://www.mkooi.com/graphics/VenImpact2011.pdf

[۲] https://www.gsb.stanford.edu/insights/how-much-does-venture-capital-drive-us-economy

[پاییز ۹۸]

افسردگیِ بعد از هیجان کاذب!

در گزارش pitchbook دیدم که میزان سرمایه‌گذاری خطرپذیر در آمریکا بعد از سال ۲۰۰۰ برای اولین بار بالای ۱۰۰ میلیارد دلار رسیده. آمارها و نمودارهای مربوط به سرمایه‌گذاری خطرپذیر را که دیدم جالب بود. یک رشد هیجانی در سال ۹۹ و ۲۰۰۰ و بعد افتی که هنوز هم بعد از حدود ۲۰ سال میزان سرمایه‌گذاری به عدد سال ۲۰۰۰ نرسیده است.

این هیجان کاذب در سال‌های ۹۳ تا ۹۵ در اکوسیستم کارآفرینی ما هم رخ داد که هم نیروی انسانی زیادی را به خود جلب کرد و هم نسبتا سرمایه‌گذارهای زیادی (هرچند در اوج هیجان هم میزان سرمایه‌گذاری ما عددی نبود به نسبت ابعاد اقتصاد ما حدودا یک بیستم آمریکایی‌ها هیجان زده شدیم). به همان سرعت هم افسردگی در اکوسیستم ایجاد شد که البته شرایط اقتصادی و چالش‌های داخلی و خارجی هم به این موضوع دامن زد و علی‌رغم هیجان کمتر، در ما افسردگی بیشتری ایجاد شد. با توجه به بازگشت نمودارهای جهانی به نظر می‌رسد بخش زیادی از این افسردگی هم کاذب بوده و ناشی از ترس و تجربه ناموفق بسیاری سرمایه‌گذاران در دوران هیجان. البته که در طول این دوره نهادها، زیرساخت‌ها و فرهنگی که لازم بوده تا بتواند سرمایه‌گذاری خطرپذیر را به نتیجه برساند، هم به بلوغ رسیده‌اند. یک نکته جالب هم اینکه خیلی از سرمایه‌گذاری‌های موفقی که امروز می‌بینیم (مثل اوبر و ایربی‌اندبی و فیسبوک) حاصل سرمایه‌گذاری‌های دوران افسردگی و حتی در بدترین سال‌ها مثل سال ۲۰۰۹ (اوج رکود اقتصادی) شکل گرفته. به نظر می‌رسد الآن وقت سرمایه‌گذاری هوشمندانه و ساختن نهادها و زیرساخت‌های اکوسیستم است و باید با استفاده از تجربه‌های موجود این دوران را کوتاه کرد و رونق منطقی را به فضای کارآفرینی برگرداند.

[پاییز ۹۸]

ریسکِ ریسک نکردن

خیلی آمار و ارقام و خبرهای درست و غلط از چالش‌ها و مشکلات کوچک و بزرگ اقتصادی و سیاسی و امثال این به گوشمان می‌رسد؛ اما کمتر خبر و اطلاعاتی به اندازه دیدن شاخص جهانی کارآفرینی (GEI) نگرانم کرده بود. نموادارهای زیر را ببینید؛ خواهید فهمید که باید برای آینده نگران بود.

شاخص جهانی کارآفرینی ۱۵ زیر شاخص دارد. ما در کل، در اواسط لیست کشورهای جهان هستیم، اما دو زیر شاخص دوم و سوم بسیار تأمل‌برانگیز است. نمودار اول کشور آمریکاست که در صدر کشورها قرار دارد. مهارت‌های استارتاپی این کشور ۱۰۰ است و ریسک‌پذیری در آن ۹۶.۹ درصد و نمودار دوم ماییم. با مهارتهای استارتاپی ۹۹.۴۲ درصد که رتبه هفتم جهانیم و ریسک‌پذیری ۱.۳۶ درصد رتبه ۴ تا به آخر را داریم. این یعنی آن همه مهارت هم به درد نمی‌خورد چون کسی نیست که روی آن ریسک کند و سرمایه‌گذاری!
خب، ربط موفقیت در آینده به خطرکردن در امروز هم آنقدر روشن است که نیازی به استدلال برای آن نیست. کافی است ریسک و آینده را گوگل کنید تا جملات و نقل قول‌های افراد مشهور و بزرگان را در این مورد ببینید و بفهمید که حتی برایان تریسی هم گفته است که آینده برای کسانی است که ریسک می‌کنند نه کسانی که راحت‌طلبی را پیشه کرده‌اند!
این ربط در سطح ملی و ساختن آینده کشور بسیار مهمتر است. ملتی که خطر نکند، جایی در آینده جهان نخواهد داشت و محکوم به حذف و فراموشی است. و ما با این ساختارها، بروکراسی‌ها، نظامات محافظه‌کار نظارت و ارزیابی و عدم تفکیک خطا و فساد عملا آینده را فدای آسایش و رفع دغدغه‌های امروز می‌کنیم. آنچه قبل از علم و فناوری و استعداد و منابع ملی برای ساختن آینده و رشد کشور نیاز است، جسارت تصمیم‌گیری و خطر کردن است که روز به روز هم با نیروهای بیرونی مثل تحریم‌ها و تهدیدات خارجی و هم با عوامل درونی مثل پیچیدگی‌های بروکراتیک و جلوگیری از هر کار جسورانه به بهانه مبارزه شعاری با فساد در حال کم شدن است. برای داشتن آینده باید خطر کرد و حاکمیت هم باید از کسانی که خطر می‌کنند، حمایت کند نه اینکه مسئولان بگویند دولت ریسک نمی‌کند و بنگاه‌های اقتصادی باید ریسک فعالیت‌ها را بپذیرند!!

[پاییز ۹۸]

عصر اطلاعات و روندها و تغییرات کلیدی در این عصر

از وقتی در عصر حَجَر، «کشاورزی» به صورت پراکنده شروع شد تا عصر کشاورزی در جهان مستقر شد و تمدن‌های عصر کشاورزی شکل گرفتند، چندهزار سال طول کشید. از وقتی در قرن ۱۶ و ۱۷ اولین اختراعات صنعتی شکل گرفت تا قرن ۱۹ که جوامع صنعتی شکل گرفتند و عصر صنعت مستقر شد چندصد سال طول کشید و از زمانی که در نیمه قرن بیستم اولین کامپیوتر‌ها پیدا شد تا مستقر شدن جوامع اطلاعاتی و آغاز عصر اطلاعات چند ده سال طول کشید. نکته‌ی کلیدی این است که در «دوران گذار» چندهزار ساله‌ی عصر کشاورزی، چندصد ساله‌ی عصر صنعت و چندده ساله‌ی عصر اطلاعات، همان قواعد عصر قبل بر جهان حاکم بود و نشانه‌های نوپدید عصر جدید از قواعد عصر قدیم تبعیت می­کرد. کشاورزی در عصر حجر یک کار جانبی کنار سبک زندگی انسان غارنشین و شکارچی آن عصر بود. در قرن ۱۶ و ۱۷ اختراعات صنعتی از پدیده‌های لوکس بود و صنعتگران و پیشروان تولید صنعتی، نخبگان جامعه بودند و اختراعات صنعتی حداکثر تسهیل­گر زندگی در عصر کشاورزی شدند؛ اما بعد از استقرار عصر جدید فعالیت‌های اصلی عصر قبل به فعالیت­های پشتیبان تبدیل شدند. کار نخبگان عصر قبل به کار کارگران عصر جدید تبدیل شد و نهادهای حکومتی، مدیریتی و پشتیبانیِ جدیدی متولی گرداندن و پیش بردن جوامع جدید شدند. مثلاً در عصر کشاورزی سازندگان دستگاه‌های مکانیکی پیشروان و قشر برتر جامعه بودند؛ اما در عصر صنعت این افراد به کارگران کارخانه‌ها و قشر متوسط جامعه تبدیل شدند و کشاورزان به‌تدریج کمتر شدند (بطوریکه در حال حاضر در جوامع صنعتی پیشرفته کمتر از ۳ درصد جامعه فعال را کشاورزان تشکیل می‌دهند.) و نقش پشتیبان جامعه صنعتی را ایفا کردند.

نکته‌ی کلیدی در مورد فضای مجازی این است که در ۳ یا ۴ دهه گذشته فناوری اطلاعات یک ابزار، یک فناوری یا یک تسهیل­گر در انجام امور و کمک به رشد جوامع صنعتی بود؛ اما در دهه‌ی اخیر فضای مجازی معنی تمدن و عصر اطلاعات به خود گرفته و در حال تغییر قواعد بنیادین و ساختارهای اساسی جوامع است. این یعنی فضای مجازی در کنار بقیه شئون عصر صنعت و جامعه صنعتی قابل تحلیل نیست بلکه همه شئون با توجه به زیرساخت­ها و قواعد عصر اطلاعات باز تعریف خواهند شد. آنچه این دوره را مهم و حیاتی می‌کند تأثیر بازیگران کلیدی در قواعد پایه­ای عصر آینده است. مبانی و اصول «اقتصاد»، «سرمایه» و «دارایی» در حال تغییر است؛ ارتباطات اجتماعی و ساختارهای جوامع متحول می‌شوند؛ مفهوم مرز و کشور و استقلال با باز تعریف روبروست؛ شغل، مفهومی جدید را تجربه می‌کند؛ حکمرانی و تنظیم­گری، شکل جدیدی گرفته است؛ و پدیده‌ها و نهادهایی در حال ظهور است که در عصر صنعت وجود نداشت. تحلیل این عصر جدید با عینک تحلیلگر عصر صنعت، حتماً ما را به بیراهه خواهد کشاند. اقداماتی که دو دهه پیش با نگاه ابزاری و تسهیل­گر به فناوری اطلاعات و ارتباطات می‌توانست درست باشد، دیگر کارآمد نیست. تفاوت­های بنیادین عصر اطلاعات با عصر صنعت که می‌تواند همه‌ی ساختارهای جامعه را تحت تاثیر قراردهد، در ادامه ارائه شده است. البته بدیهی است که تفاوت‌ها و ویژگی‌های عصر اطلاعات به همین موارد خلاصه نمی‌شوند و توضیح این ویژگی‌ها و تفاوت‌ها نیازمند مجالی است مفصل؛ اما سعی شده است موارد اساسی که علت بروز سایر تفاوت‌ها می‌شوند و می‌توانند نگرش به فضای مجازی را اصلاح کنند، فهرست شوند.

روندها و تغییرات کلیدی در فضای مجازی و عصر اطلاعات

      • واسط‌های فناورانه، ماهیت ارتباطات و مفاهیم بنیادین «هویت»، «شبکه» و «جامعه» را دستخوش تغییر جدی خواهند کرد. توسعه واسط‌های قابل مدیریت (interface ها) در همه‌ی اشیاء و اجزاء زندگی بشر و تسلط پردازش ماشین بر این واسط­ها باعث خواهد شد بسیاری از تعاملات و ارتباطات توسط هوش مصنوعی و قدرت پردازش ماشین کنترل شود. مبنای این تفاوت، مدیریتِ ارتباط هر عنصر و جزء در جامعه و طبیعت با دیگر عناصر از طریق واسط­های تکنولوژیک است. تاکنون ارتباطات تلفنی و مخابراتی، اینترنت و فناوری‌های نوظهور دیگر، بخشی از ارتباطات انسان با سایر افراد را تسهیل می‌کردند که به همان اندازه نیز قابل کنترل و مدیریت بودند؛ اما همانطور که در مقدمه بیان شد، این روند از یک تسهیل­گرِ ارتباطاتِ انسان‌ها در عصر صنعت در حال تبدیل شدن به شکل‌دهنده و مدیریت‌کننده ارتباطات انسان با دیگر انسان‌ها، طبیعت، اشیاء و حتی با خود اوست.
      • ثبت، تمدن ساز است. اینکه انسان‌ها چگونه با هم تعامل و معامله می‌کنند و چگونه آن را ثبت می­کنند، ساختارهای اجتماعی و حکومتی جوامع را شکل می­دهد. در عصر صنعت، ثبت در نهادهای واسطِ مورد اطمینان (trusted third party) توسعه پیدا کرد. بانک­ها، مراکز ثبت احوال و اسناد، روش­های انتقال مالکیت­، حسابداری و حسابرسی توسط ناظر تایید شده و بسیاری از این عناصر سوم ایجاد شد و ساختارهای اجتماعی حکومت­ها و نهادهای ملی و بین المللی بر همین مبنا شکل گرفت. تا چند سال پیش فناوری اطلاعات تسهیل­گر همین روش­های ثبت و ابزاری برای فرایند­های نهادهای واسط بود. توسعه فناوری نوین زنجیره بلوکی (block chain) و قراردادهای هوشمند، اصل نیاز به عنصر سوم و نهاد واسط را با چالش مواجه کرده است. این موضوع باعث شده اغلب حکومت‌ها خصوصاً حکومت‌های پیشرو به فکر چاره‌جویی برای بازتعریف نهادها، قدرت نرم خود و سازوکارهای تنظیم گری در این عصر نوین باشند. این تغییر شاید مهمترین تغییری است که نهادها، حکومت‌ها و جوامع عصر اطلاعات را شکل خواهد داد. به گفته‌ی یکی از اعضای هیأت مدیره بانک مرکزی آمریکا همانطور که با ایجاد «بانک» و «حسابداری دو طرفه» تحولات بزرگی در دنیا اتفاق افتاد که تا قبل از آن، امکان پیش‌بینی‌شان وجود نداشت، اکنون نیز «فناوری زنجیره بلوکی» و «قرارداد هوشمند» تغییرات بزرگ و غیر قابل پیش‌بینی را در جهان ایجاد خواهد کرد.
      • زمان ده برابر سریعتر عمل خواهد کرد. همانطور که بیان شد در عصر صنعت هزاره‌ها به سده و در عصر اطلاعات سده­ها به دهه تبدیل شده‌اند؛ یعنی سرعت تحولات هر عنصر نسبت به قبل حدوداً ۱۰ برابر شده است. این تغییر هر چند مشهود است؛ اما در اقدامات ما چندان اثر گذار نبوده است. به عبارتی سرعت تصمیم، اقدام و رسیدن به نتیجه باید ۱۰ برابر شود و جنس محاسبات و طراحی‌ها نیاز به تغییر دارد. حکومت‌های پیشرو به سرعت در حال ابداع و استفاده از روش‌های طراحی، اجرا و تجربه سریع هستند.
      • دارایی‌ها و سرمایه در عصر اطلاعات تغییرات بنیادین خواهد کرد. اگر در عصر کشاورزی، «زمین» سرمایه بود؛ و در عصر صنعت، «انرژی»، «نفت»، «طلا» و «نیروی انسانی» به سرمایه تبدیل شد؛ در عصر اطلاعات، «دارایی‌های نامشهود» عمده‌ی سرمایه بشر و بنگاه‌های اقتصادی را تشکیل خواهد داد. شاید جالب باشد همانطور که اقتصاد عصر صنعت چندده و یا چندصد برابر اقتصاد عصر کشاورزی شد، پیش‌بینی می‌شود ابعاد اقتصادی عصر اطلاعات نیز چندصد برابر عصر صنعت باشد. این یعنی دارایی‌های فعلی جوامع و کشورها بخش کوچکی از دارایی‌های آن­ها در آینده به حساب خواهد آمد.
      • سبک زندگی انسان عصر اطلاعات تفاوت بنیادین با سبک زندگی انسان عصر صنعت دارد. جامعه کارگریِ فصلی و تنظیم شده با پدیدهای طبیعی – مثل طلوع و غروب و آب و هوا – در عصر صنعت، روی به استاندار شدن و تنظیم شدن با ساعت و سوت کارخانه و قراردادهای بشری آورد؛ و جامعه‌ی مدرن که قواعد آن توسط سرمایه‌داران و حکومت‌ها تعیین می­شد را شکل داد. عصر اطلاعات عصر از بین رفتن بسیاری از قواعد استاندارد و عصر قاعده‌گذاری هر فرد و اجتماع برای خودش خواهد بود. با کمرنگ شدن مرزهای زمانی، زبانی و جغرافیایی، هر فرد حاکم و قاعده گذار دنیای خود است و هماهنگی بین افراد و جوامع را «تکنولوژی» بر عهده خواهد گرفت. این یعنی ماهیت تمدن‌های عصر اطلاعات پیوستگی و یکپارچگی تمدن‌های صنعتی را نخواهند داشت و تمدنی شناور و توزیع شده در راه است. این تحول مهم نیز رویکردهای مدیریت و تعامل با جامعه و روش‌های حکومت و تنظیم گری را با تغییرات بنیادین مواجه خواهد نمود.
      • مرز حکومت و جامعه کمرنگ خواهد شد و حکومت‌داری مفهومی نوین را تجربه خواهد کرد. تغییرات بنیادین گفته شده، همه‌ی ساختارها و سازه‌های بشری خصوصا حکومت‌ها و شیوه‌های اداره‌ی جامعه را دستخوش تغییر خواهد کرد. حاکمان عصر صنعتی که عادت به تعیین سیاست برای جامعه داشتند و خود را متولی قاعده‌گذاری و تصمیم‌گیری برای جامعه می‌دانستند یا باید کنار بروند و یا باید نقش تنظیم‌گری نهادهای اجتماعی کوچک و بزرگ را به رسمیت بشناسند و به روش‌های حکمرانی توزیع‌شده، متنوع و اقناعی تن بدهند.

اینترنت و نظریه آشوب

فضای سایبر یک پدیده پیچیده است که باعث تغییر شکل پارامترهای مختلفی در جوامع امروزی شده است (Teli, Pisanu, & Hakken, 2007). شناخت این پیچیدگی به صورت آنچه هست تغریبا غیر ممکن است لکن از آنجا که شناخت این فضا برای تحلیل و بازی در آن لازم است مدلهایی برای تعریف و تبیین این فضا قابل ارائه است. در این فصل با توجه به برخی ویژگیهای فضای سایبر (و اینترنت به عنوان یکی از اصلی‌ترین نمودهای آن) تعریفی بر مبنای نظریه آشوب برای نحوه توسعه و فعالیت این فضا ارائه می‌گردد.

آنچه از مستندات منتشر شده در خصوص ماهیت فضای سایبر اینگونه بر می‌آید که این فضا، فضایی با ویژگیهای زیر است:

      • فضای سایبر یک سیستم خود توسعه دهنده[۱] است.(I. Gritsenko, 1997)
      • فضای سایبر و اینترنت یک سیستم خود سازمانده[۲] است.(Fuchs, 2005)
      • فضای سایبر یک فضای غیر قابل پیش‌بینی[۳] است.(hussain, 2008)
      • فضای سایبر یک سیستم بدون مرز[۴] است.(hussain, 2008)
      • فضای سایبر یک فضای ساخته انسان است.(Whitfield Diffie, 2008) (Baker, 2010)
      • فضای سایبر یک سیستم توزیع‌شده است.
      • فضای سایبر مجموعه‌ای از شبکه‌ها، سیستمها و نرم‌افزارهای مختلف غیرهم‌بند[۵] است که کسی قادر به فهم درست آن نیست.(Brig Gen Brett, 2010)

این ویژگیها نشان‌دهنده یک سیستم است که هرچند نظم درونی آن قابل درک و تحلیل منطقی و علی دقیق نیست اما از یک نگاه بالاتر و از خارج این فضا نظمی کلان در آن مشاهده می‌شود. این موضوع نشان می‌دهد که هرچند این فضا یک توسعه و سازماندهی غیر متمرکز و داخلی دارد، قوانین و قواعدی بر آن حاکم است. کشف این قواعد و فهم این نظم کلان یکی از کلیدی‌ترین عوامل در برنامه‌ریزی و تعامل در این فضا و یا در قبال آن است. با توجه به مطالب عنوان شده به نظر می‌رسد نظریه آشوب سنخیت نسبتا خوب با فضای سایبر به عنوان یک سیستم پیچیده داشته باشد.

نظریه آشوب[۶]:

آشوب در لغت به معنی درهم ریختگی، آشفتگی و بی نظمی است. این واژه به معنی فقدان هرگونه ساختار یا نظم است و معمولاً در محاورات روزمره آشوب و آشفتگی نشانه بی نظمی و سازمان نیافتگی به نظر آورده می شود و جنبه منفی در بردارد. اما در واقع با پیدایش نگرش جدید و روشن شدن ابعاد علمی و نظری آن امروزه دیگر بی‌نظمی و آشوب به مفهوم سازمان‌نیافتگی، ناکارائی، و درهم ریختگی تلقی نمی‌شود بلکه بی نظمی وجود جنبه‌های غیرقابل پیش‌بینی و اتفاقی درپدیده‌های پویاست که ویژگی خاص خود را داراست. بی‌نظمی نوعی نظم غائی دربی نظمی است.

هیلز در ۱۹۹۰ آشوب یا بی‌نظمی را اینگونه تعریف می‌کند: “بی نظمی وآشوب نوعی بی نظمی منظم [۷]یا نظم در بی‌نظمی است. بی‌نظم از آن رو که نتایج آن غیر قابل پیش‌بینی است و منظم بدان جهت که از نوعی قطعیت برخوردارست”.

بی‌نظمی در مفهوم علمی یک مفهوم ریاضی محسوب می‌شود که شاید نتوان خیلی دقیق آن را تعریف کرد اما می‌توان آن ‌را نوعی اتفاقی بودن همراه با قطعیت دانست. قطعیت آن بخاطر آن است که بی‌نظمی دلایل درونی دارد و به علت اختلالات خارجی رخ نمی‌دهد و اتفاقی‌ بودن بدلیل آن‌که رفتار بی‌نظمی، بی‌قاعده و غیرقابل پیش‌بینی دقیق است. (دهقانی‌زاده, ۱۳۸۷)

نظریه آشوب، انقلابی است در درک ما از چگونگی کارکرد جهان. یافته های این نظریه، جهان تفسیر شده نیوتنی که پیرو قانون است را تبدیل به جهانی با پیچیدگی فوق العاده کرده که همه چیز در آن در یک شبکه تار عنکبوتی همواره متحول، با یکدیگر مرتبط شده است. (جعفری & صفری, ۱۳۸۴)

بی نظمی و آشوب به مفهوم سازمان نیافتگی، ناکارآیی و در هم ریختگی نیست. بی نظمی وجود جنبه های غیر قابل پیش بینی و اتفاقی در پدیده های پویاست که ویژگیهای خاص خود را دارا می‌باشد. بی نظمی، نوعی نظم غایی و نظم در بی نظمی است. در حقیقت بی نظمی و آشوب نوعی بی نظمی منظم یا نظم در بی نظمی است. بی نظمی از آن رو که نتایج آن غیرقابل پیش بینی است و منظم بدان جهت که از نوعی قطعیت برخوردار است. (جعفری & صفری, ۱۳۸۴)

با توجه به ویژگیهای آشوبی فضای سایبر به عنوان یک سیستم پیچیده اجتماعی- تکنولوژیکی معمولا نگاه‌های مختلفی در سطوح و از ابعاد متفاوت به این فضا شده است. این نگاه‌ها که در صاحب‌نظران مختلف داخلی و خارجی نیز دیده می‌شود. هر یک از نگاه‌ها و تحلیلها به نوعی ساده‌سازیهایی را در مدل کردن این فضا به کار می‌برند که بعضا منجر به نقص در شناخت کلیات این فضا می‌شود. این نگاه‌ها باعث موضع‌گیریها، اظهار نظرات و تحلیلهایی می‌شود که هرچند ممکن است در سطح خود درست باشند اما نقص یا نادرستی آنها در یک نگاه کلان مشخص است. در حقیقت می‌توان گفت این پراکندگی در نظرات، برنامه‌ها و تحلیلها ناشی از عدم شناخت درست این فضا و نگاه به بخشی از آن است. این پراکندگی نظرات در مواجهه با فضای سایبر ضرورت وجود یک مدل برای تحلیل این فضای آشوبی و گسترده را نشان می‌دهد. از طرفی به نظر می‌رسد که در این سیستم آشوبی پیچیده قوانینی حاکم است که توسعه، رفتار و تغییرات آن بر اساس این قوانین قابل توجیه است. جمله زیر از گزارش نیروی هوایی ارتش آمریکا در این خصوص قابل توجه است.

“این یک مسئله بسیار پیچیده است؛ که ذینفعان متعددی در نیروی هوایی در حوزه‌های مرتبط به آن اظهار نظر می‌کنند؛ اما استفاده از یک ادبیات رایج سازمانی برای چنین مسائلی تجربه شده است و آن این است که ما باید به اصول برگردیم. یک چارچوب کلان برای توضیح بنیادی فضای سایبر ارائه کنیم؛ چراکه این موضوع مهمی است و قابلیت ما را مشخص می‌کند. ” (Woolley, 2006)

این نکته، یعنی بازگشت به پایه‌های اساسی و شناخت فضای سایبر یک موضوع کلیدی است که شاید بتواند در درک این فضا و تحلیل آن کمک نماید. در ادامه با توجه به مطالب گفته شده در خصوص سیستمهای آشوبی و روش مدل کردن آنها به بیان ساختارهای فرکتالی و سیستمهایی که چنین ماهیتی دارند پرداخته خواهد شد. بر اساس این مدل روشی برای تحلیل فضای پیچیده سایبری ارائه خواهد شد که به نظر می‌تواند کمک مؤثری در فهم ماهیت این فضا و برنامه‌ریزی برای تعامل با آن نماید.

سیستمهای آشوبی و فراکتالها

مهمترین عامل در واهمه و اجتناب از آشوب،‌ عدم پیش‌بینی رفتار یک سیستم گرفتار شده در آشوب یا به عبارت دیگر یک سیستم آشوبی[۸] است. (مجیدی, نظام برتر: آینده آموزش و آموزش آینده, ۱۳۸۰) فضای سایبر با توجه به سرعت شگفت‌انگیز توسعه آن و پیچیدگی‌های بسیاری که دارد یک نمونه کامل از سیستمهای آشوبی است. جالب اینکه این واهمه و سردرگمی در مواجهه با این فضا در همه کسانی که به نوعی با آن سر و کار دارند مشاهده می‌شود. این موضوع وقتی عجیب‌تر است که پیشگامان این حوزه و کسانی که به نظر می‌رسد بر بسترها و زیرساختهای این فضا تسلط دارند ابراز سردرگمی و واهمه می‌کنند. برخی از عباراتی که در مستندات آمده نشان‌دهنده این سردرگمی و ناتوانی در فهم این فضا است.

” هیچ‌کس نمی‌داند، آینده جوامع در موج سوم چگونه خواهد بود یا این شکست و تغییر عظیم جوامع را به کجا سوق خواهد داد. اما این موضوع مهم است که فضای سایبر بافت جوامع آینده را شدیدا تحت تأثیر قرار خواهد داد و باعث ایجاد همسایه‌های الکترونیکی خواهد شد که نه با مرزهای جغرافیایی بلکه با توجه به علایقشان از هم تفکیک می‌شوند.” (Esther Dyson, 1994)

” متأسفانه همه ما از فضای سایبر استفاده می‌کنیم و همه ما تعریف خود را از این فضا داریم و این بخشی از مشکل است!!” (Woolley, 2006)

عموما این سردر گمی ناشی عدم توانایی در پیش‌بینی رفتارهای سیستم ناشی می‌شود. هرچند رفتار یک سیستم آشوبی معمولا نه کاملا قطعی است و نه کاملا تصادفی. معمولا رفتار کوتاه مدت سیستمهای آشوبی را تاحدی می‌توان پیش‌بینی کرد. اما هرچه به سمت رفتار دراز مدت پیش می رویم، احتمال صحت پیش‌بینی کمتر می‌شود. (مجیدی, نظام برتر: آینده آموزش و آموزش آینده, ۱۳۸۰)

بر اساس آنچه گفته شد، هدایت به این سمت است که مجبوریم برای طراحی یک سیستم باثبات،‌ آشوب را در معادلات خود مد نظر داشته باشیم و ساختاری را طراحی کنیم که بتواند در محیطی آشوبی زندگی کند. این تصور که یک تحلیل یا طراحی قوی و بسیار عالی کلاسیک، با رعایت تمام جوانب (بدون توجه به آشوب)،‌ می‌تواند مشکل سیستمهای ما را حل کند،‌ تصور باطلی بیش نیست. بخصوص وقتی صحبت از سیستمهای عظیمی نظیر فضای سایبر، که هزاران عامل کوچک و بزرگ بر آن اثر می گذارند و از آن اثر می پذیرند، یک تحلیل یا طراحی سلسله مراتبی و خط تولیدی کلاسیک، هر قدر هم که دقیق انجام شود، پاسخگو نخواهد بود و بر مشکلات روز افزون خود فائق نخواهد آمد. در اینجا اشکال از تحلیل‌گر نظام نیست، بلکه ساختار کلیشه‌ای و متمرکز به کار گرفته شده، نمی‌تواند با آشوب محیط کنار بیاید.

دومین نکته‌ آن است که نمی‌توان از روی تصاویر لحظه ای[۹] از برخی سیستمها، رفتار آنها را تشخیص داد. مثلا ممکن است کسی در یک لحظه به یک شخص یا یک سیستم آشوبی نگاه کند و ببییند که همه چیز درهم و برهم به نظر می‌رسد‌؛ اما با تجسم کل در طی یک مدت طولانی، همین شخص یا سیستم،‌ کار خود را خوب انجام می‌دهد. این موضوع به این معنا است که به سیستم و ساختاری که ما در حال طراحی و توصیف آن هستیم، نمی‌توان به صورت لحظه‌ای و با تفکیک اجزاء‌ آن از هم و بررسی تک تک آنها نگاه کرد و بر اساس آن در مورد این ساختار قضاوت نمود. بلکه باید سیستم را به شکل یک کل مورد توجه قرار داد.

یک مثال صریح از تفاوت بین ثبات سیستمهای آشوبی با ثبات سیستم خطی و غیر آشوبی را می‌توان در ساختارهای مدیریتی و حکومتی جستجو کرد. ساختارهای متمرکز و دیکتاتوری،‌ ساختارهائی هستند که ثبات بسیار بیشتری نسبت به ساختارهای مشارکتی و دموکراتیک دارند. اما ساختارهای دیکتاتوری ایستا هستند. دینامیک و تحول درونی و رشد در آنها مشاهده نمی‌شود. بنا بر این،‌ ثبات این سیستمها تزریقی و پوشالی است. معمولا تحول در اینگونه سیستمها به شکلهای رخدادی و طی یک مقطع زمان و با تغییر شخص دیکتاتور، به یکباره انجام می‌شود. اما یک سیستم مشارکتی، با اینکه به نظر دارای ثبات مقطعی کمتری است، در حال تغییر و تحول و رشد درونی است و ثبات دراز مدت آن بیشتر است. چنین سیستمی با نیازها و تغییرات محیط با سرعت بیشتری خو می‌گیرد. (مجیدی, نظام برتر: آینده آموزش و آموزش آینده, ۱۳۸۰)

به عبارت دیگر یک نظم خودجوش در این سیستمهای به ظاهر آشوبی دیده می‌شود. نظم خودجوش که به ظهور خودبخود نظم از آشوب اطلاق می‌شود، به صورت‌های مختلفی ظاهر می‌شود که از جمله‌ی آن می‌توان به تکامل حیات، زبان‌ها، و بازار آزاد اشاره کرد. در بوجود آمدن چنین نظمی، یک ناظر مرکزی بر ایجاد نظم نظارت ندارد و افراد شریک در سیستم با دنبال کردن اهداف شخصی و نه با هدف ایجاد نظم در کل سیستم، به طور خودبخود نظم سیستم را پدیدار می‌سازند

در سیستم‌های نظارتی، بخشی از ایجاد نظم با استفاده از آمار میسر می‌شود که البته چنین داده‌هایی نمی‌توانند اطلاعات کامل را منتقل کنند و همواره در انتقال اطلاعات از چنین طربقی بخشی از داده‌ها در مجردسازی از بین می‌رود.

از دیدگاه مطالعات مدرن بازی‌ها می‌توان به نظر هایک [۱۰]اشاره کرد که معتقد است «یک بازی به طور شفاف نمونه‌ای از یک رویه است که در آن اطاعت از یک دسته قانون عام توسط عناصری که به دنبال اهداف مختلف و حتی متضاد هستند به یک نظم کلی منجر می‌شود». (احمدی, ۱۳۸۸)

در مستندات علمی برای سیستمهای آشوبی ویژگیهایی را برمی‌شمارند. این ویژگیها عبارتند از: (دهقانی‌زاده, ۱۳۸۷)

      • اثر پروانه‌ای: در واقع بیانگر رد روابط خطی بین علت و معلول و تأیید غیرخطی بودن روابط در پدیده ها و سیستم‌هاست. به این معنا که یک تغییر جزیی در شرایط اولیه می تواند به نتایج وسیع و پیش‌بینی نشده در ستاده‌های سیستم منجر گردد و این سنگ بنای تئوری آشوب است. در نظریه آشوب یابی نظمی اعتقاد بر آن است که در تمامی پدیده ها، نقاطی وجود دارند که تغییری اندک در آن‌ها باعث تغییرات عظیم خواهد شد. درگذشته سیستم‌هائی که اثر پروانه‌ای ازخود نشان می‌دادند به عنوان سیستم‌های بررسی ناپذیر ازحیطه مطالعات علمی کنار نهاده می‌شد و به این جهت روش تحلیلی خاصی برای مطالعه آن‌ها به وجود نیامده بود اما امروزه این سیستم‌ها محل توجه دانشمندان است وکوشش می‌شود تا مسائلی که قبلا تصادفی، ناموزون و بی نظم تلقی می شدند با تئوری آشوب مطالعه و راه حل یابی شوند.
      • خودسازماندهی: در محیط در حال تغییر امروز، سیستم های بی نظم در ارتباط با محیطشان هم چون موجودات زنده عمل می کنند و برای رسیدن به موفقیت همواره باید خلاق و نوآور باشند. اما هنگـامی که سیستم به تعادل سازگار نزدیک می شود برای حفظ پویایی نیاز به تغییرات اساسی درونی دارد که این تغییرات به جای سازگاری و تطبیق با محیط، سازگاری پویا را موجب می شود که نتیجه آن دگرگونی روابط پایدار بین افراد، الگوهای رفتاری، الگوهای کار، نگرشها و طرز تلقی ها و فرهنگ‌ها است. در چنین شرایطی است که تغییرات کوچک می‌تواند تغییرات عمده‌ای را در رفتار سیستم ایجاد کند و تحت این شرایط است که اثر پروانه ای در کنار سازگاری پویا تبلور می یابد. دانشمندان معتقدند که آشفتگی، سازگاری‌ها و انطباق‌ها را در هم می‌شکند که این امر در ظهور نظم نوین گاهی بسیار ضروری است و باعث خلاقیت مستمر در سایه تخریب خلاق در سیستم می شود. مورگان خاصیت خودنظمی در سیستم ها را تابع چهار اصل می داند. نخست آن‌که سیستم باید توان احساس و درک محیط خود و جذب اطلاعات از آن را دارا باشد. دوم آن‌که، سیستم باید قادر به برقراری ارتباط بین این اطلاعات و عملیات خود باشد. سوم آن‌که، سیستم باید قدرت آگاهی از انحرافات را داشته باشد و چهارم آن‌که، توانایی اجرای عملیات اصلاحی برای رفع مشکلات را دارا باشد. هرگاه این چهار اصل برقرار شوند رابطه ای بین سیستم و محیط ایجادشده و سیستم خود نظم می‌گردد و در مقابل وقایع، نوعی هوشمندی از خود بروز می دهد
      • خودمانایی: در تئوری آشوب و معادلات آن نوعی شباهت بین اجزاء و کل قابل تشخیص است. بدین ترتیب که هر جزیی از سیستم دارای ویژگی‌های کل بوده و مشابه آن است. به این خاصیت هولوگرافی گفته می‌شود. اولین بار هولوگرافی در سال ۱۹۴۸ توسط دنیس گابور مطرح شد. مورگان در کتاب خود تحت عنوان « نگارهای سازمان» در استعاره سازمان به مثابه مغز ویژگی‌های هولوگرافی را عبارت از: جـزء خاصیت کـل را داشته و مانند آن عمل می کند، سیستم توانایی یادگیری را دارد، سیستم دارای توانایی خودسازماندهی است. حتی اگر قسمتهایی از سیستم برداشته شود سیستم به راحتی می تواند به فعالیت خود ادامه دهد. به عنوان مثال در رابطه با خاصیت هولوگرافی می توان به آینه اشاره کرد.این خاصیت در تمام قسمت های آن وجود دارد بگونه ای که هر قطعه آن این خاصیت کل را می تواند از خود بروز دهد
      • رباینده‌های عجیب: علی رغم غیرقابل پیش بینی و غیرخطی بودن رفتار، رباینده‌های عجیب بیانگر الگوهای منظمی هستند که از آشفتگی‌های موجود در سیستم و بی نظمی موجود به دست می‌آیند. رباینده‌های عجیب در همه جا وجود دارند همـه آنچه را که ما در نظر اول بی نظـــم و آشوب گونه می بینیم در درازمدت و با گذر زمان الگویی منظم و دارای نظم از خود نشان می‌دهد. تغییرات شدید، رفتارهای نامنظم، دگرگونی‌های غیرقابل پیش بینی، حرکات بحرانی و… همه در ذات خود دارای نظمی نهفته هستند.

ساختار فراکتالی –در ساختارهای فراکتالی، نوع جدیدی از نظم (نه یک نظم کلیشه‌ای و سازماندهی‌شده مانند نظم کلاسیک) مشابه با نظمی که در طبیعت و موجودات زنده مطرح است، وجود دارد. با توجه به این موضوع، نوع جدیدی از نظم در ساختارهای اجتماعی و رسمی جامعه وجود دارد. (مجیدی, چارچوب نظری دولت الکترونیک, ۱۳۸۴)

ویژگیهای ساختارهای فرکتالی عبارتند از: (مجیدی, نظام برتر: آینده آموزش و آموزش آینده, ۱۳۸۰)

اول آنکه فراکتال نظمی است که از دل آشوب بیرون می‌آید. دوم آنکه فراکتال معمولا از قرار گرفتن پاره‌های بدون قاعده به صورت تصادفی (در فراکتال تصادفی)، پدید می‌آید. منظور از تصادفی در اینجا لزوما درهمی نیست. بلکه منظور آن است که رفتارهای هر یک از این پاره‌ها می‌تواند غیر قابل پیش‌بینی باشد. مانند تصمیمات انسانهائی که در یک مجموعه قرار دارند. سوم آنکه فراکتال، ترکیب گراست. عوامل ناموزون، کثیر و تجزیه شده، در یک شکل فراکتالی به صورت یک صورت واحد و یک مجموعه مرکب موزون و دارای تناسب تبدیل می‌شود.

خصوصیات بعدی فراکتال از آشوبی بودن آن ناشی می‌شود. چهارمین خصوصیت آنکه معادله آشوبی مولد فراکتال مورد بحث به عنوان قواعد مستتر در بستره است که این شکل منظم و منسجم را ایجاد می‌کند. پنجم آنکه با توجه به اصل خود مشابهت، قواعد و معادلاتی که در این بستره قرار دارند، بسیار ساده‌اند. ششم آنکه ترکیب بین ساختار فراکتالی و یک مجموعه قوانین و خصوصیات ساده، می‌تواند سیستم و ساختمان عظیمی را بنا کند. هفتم آنکه فراکتال برای ایجاد انسجام، از نظم و انسجام نهفته در طبیعت و خلقت بهره می‌برد.

هشتمین خصوصیت فراکتال آن است که بر اساس همین نظم نهفته در طبیعت و خلقت، یک رباینده عجیب،‌ سازماندهی و انسجام سیستم را در دست می‌گیرد. خصوصیت نهم آنکه توسط همین رباینده، رفتارهای سیستم در محدوده‌های کوچک و ساده بسته بندی می‌شود. دهمین خصوصیت آن است که سیستم با کمک همین رباینده به تعادل و ثبات دست پیدا می‌کند.

خصوصیت یازدهم در این نهفته است که سیستم آشوبی ماهیتا یک سیستم باز و در تعامل با محیط است و معادلاتی که آن را توصیف می‌کند نیز بر چنین مبنائی بنا می‌شود. این موضوع به ما کمک می‌کند مجبور نباشیم تا سیستم را به صورت بسته تصور و بر همین اساس سازماندهی و طراحی کنیم. و دوازدهمین و شاید مهمترین خصوصیت آنکه سیستم آشوبی که در لبه آشوب در فراکتال تجلی پیدا می‌کند، طی یک مکانیزم خودسازماندهی، تکامل درونی دائمی را ایجاد می‌کند و این سیستم را در یک ”شدن“ دائمی قرار می‌دهد.

برخی از خصوصیات جامعه اطلاعاتی

برخی از خصوصیات کلیدی جامعه اطلاعاتی که به روشنی نشان می‌دهند که ما با جامعه ای متفاوت و پدیده‌های جدیدی در آن مواجه هستیم، عبارتند از (مجیدی, چارچوب نظری دولت الکترونیک, ۱۳۸۴):

      • مشارکت اقشار مختلف در فعالیتهای جامعه – در جوامع قبلی، مردم چندان در ساختارهای رسمی حکومتی نمی‌توانستند دخالت کنند، اما در جامعه اطلاعاتی، افزارها و شرایطی فراهم است تا افراد بتوانند در امور رسمی جامعه، خصوصا حکومت، مشارکت کنند. در یک جامعه اطلاعاتی مطلوب، قشرهای مختلف مردم در تصمیم‌گیری‌ها و فعالیت‌های مختلف حکومت و ساختارهای رسمی مشارکت می‌کنند.
      • تعاملی بودن بیشتر – در یک جامعه اطلاعاتی، تعامل بیشتر قشرهای مختلف مردم با یکدیگر فراهم می‌شود. در جوامع قبلی، افراد تنها با خویشاوندان و همسایگان و افراد نزدیک خود ارتباط و تعامل داشتند، اما این تعامل در جامعه اطلاعاتی، وسعت بیشتری پیدا می‌کند. مردم می‌توانند با افراد متعددی تعامل برقرار کنند. البته می‌توان گفت که تعاملات خانوادگی نسبت به جامعه قبلی کمتر شده است، ولی تعاملات کاری افزایش پیدا می‌کند. در جامعه اطلاعاتی، تعاملات فکری نیز افزایش پیدا می‌کند، هر چند اگر ارتباط کاری وجود نداشته باشد. افرادی که با یکدیگر علائق و دیدگاه‌های مشترکی دارند، می‌توانند آسان‌تر ارتباط برقرار کنند. در صورتی‌که در جوامع قبلی افرادی که علائق و وجوه مشترک و یکسانی داشتند، می‌بایست در باشگاه یا انجمنی در کنار یکدیگر قرار می‌گرفتند، از این رو، همه افراد نمی‌توانستند در این باشگاه شرکت کنند و این امکان برای همگان فراهم نمی‌شد.
      • خارج بودن از محدوده مرزهای رسمی– جامعه اطلاعاتی، از مرزهای رسمی خارج می‌شود و دیگر نمی‌توان مرز مشخصی برای آن درنظر گرفت و در واقع، جامعه اطلاعاتی می‌تواند فراتر از یک مرز شکل گیرد. به عنوان مثال، یک فرد ایرانی که در خارج از مرزهای کشورش بسر می‌برد، می‌تواند با مردم کشور خود تعامل برقرار کند و حتی می‌تواند در مسائل اجتماعی و حتی مسائل حکومتی کشور خود مشارکت نماید و یا حتی یک فرد غیر ایرانی نیز ممکن است تعاملات و مشارکت‌هائی را با مردم ایران برقرار نماید.
      • جهانیبودن – خارج‌بودن از مرزهای رسمی، ما را به جهانی‌شدن و رفتارهای یکپارچه جهانی می‌رساند. فضاهای تصمیم‌گیری جوامع با هم متداخل می‌شود و اثرگذاری‌های متقابلی در این فضاهای تصمیم‌گیری ایجاد می‌شود و حرکت‌هائی به سمت فضای تصمیم‌گیری یکپارچه جهانی انجام می‌شود، چه به شکل رسمی تحت عنوان دهکده جهانی، و چه به شکل‌های غیررسمی.
      • مردم محور – بدلیل تعاملی‌بودن جامعه اطلاعاتی و مشارک اقشار مختلف مردم در فعالیت‌های آن، خواه‌ناخواه جامعه به سمت مردم‌محوری حرکت می‌کند. در جامعه اطلاعاتی، قدرت تعامل سطوح مختلف مردم و فعالیت‌های آنان آنقدر افزایش پیدا می‌کند که رفته‌رفته منجر به محوری شدن مردم در فعالیت‌های حکومت و ساختارهای حکومتی می‌شود.
      • توزیعشدگی – یک از خصوصیات اساسی جامعه اطلاعاتی، توزیع‌شدگی است. درجامعه اطلاعاتی، فعالیت‌ها، حوزه‌ها و عملیات، در بخش‌ها و بسترهای مختلف توزیع می‌شود. بدون آنکه ساختار متمرکزی وجود داشته باشد، هر فردی در جای خود، تصمیم‌گیری می‌کند و رفتاری را از خود نشان می‌دهد. تصمیمات و رفتارهای مردم، در بخش‌های مختلف به هم پیوند می‌خورند و یک تصمیم یکپارچه در بستره فن‌آوری اطلاعات ایجاد می‌شود و رفتار یکپارچه‌ای در این بستره بروز می‌کند.
      • ویژهگرائی – در حامعه اطلاعاتی، امکان پاسخگوئی به نیازهای متنوع افراد فراهم می‌شود و ویژه‌گرائی تحقق پیدا می‌کند. هر کس می‌تواند با توجه به خصوصیات فردی خود، به نیازهایش پاسخ دهد و به علائق و سلیقه‌هایش دست پیدا نماید.
      • اشکال جدید – اشکال جدیدی از پدیده‌ها و مسائل اجتماعی در جامعه اطلاعاتی شکل می‌گیرند، مانند پدیده وبلاگ‌نویسی، که همه افراد می‌توانند به شکل یک خبرنگار غیررسمی در امور رسانه‌ای دخالت کنند و فعالیت‌های رسانه‌ای انجام دهند. این اشکال جدید می‌توانند در نظامها و ساختهای اجتماعی صورت گیرند. نظام‌ها و ساخت‌هائی در جامعه اطلاعاتی ایجاد می‌شوند که قبلا وجود نداشتند، مانند گروه‌های مجازی در اینترنت. مفهوم توسعه و پیشرفتگی و معیارهای آن، شکل‌های جدیدی به خود می‌گیرند. در جامعه قبلی، بحث توسعه تنها محدود به توسعه اقتصادی بود، در حالی که در جامعه اطلاعاتی، شکل‌های متفاوتی از توسعه و رفاه مطرح می‌شود. در جامعه اطلاعاتی، پیشرفتگی جامعه، نه تنها به فراهم‌آوردن وضعیت اقتصادی بهتر، بلکه به رشد عقلانیت، رشد مشارکت مردم و نظائر آنها مربوط می‌شود. جامعه‌ای پیشرفته محسوب می‌شود که بتواند دانش را به نحو مطلوب در جامعه به جریان بیاندازد، مشارکت مردم را افزایش دهد و نظائر آنها.
      • اشتراک وسیع و به جریانافتادن اطلاعات و دانش و تجربیات و علوم – در جامعه اطلاعاتی، اشتراک و به جریان‌افتادن اطلاعات و دانش و تجربیات و علوم، بسیار شدیدتر و وسیع‌تر از گذشته انجام می‌شود. دسترسی افراد به منابع و علم و دانش بسیار بیشتر می‌شود.
      • تضادهای (پارادوکسها) نو – در جامعه اطلاعاتی، شاهد تضادها و پارادوکس‌های نو هستیم که وجوه آنها عبارتند از:
          • رشد قدرت شرکتهای کوچک و سیطره شرکتهای جهانی بسیار بزرگ – در پهنه این تضادها، شرکت‌های کوچک رشد پیدا می‌کنند و قدرتشان افزایش پیدا می‌کند، و در عین حال، شرکت‌های جهانی بسیار بزرگ چندملیتی نیز بر نقاط مختلف دنیا، سیطره پیدا می‌کنند. مثلا، یک شرکت کوچک با تعداد کمی افراد در آن که حتی ممکن است محل کار فیزیکی هم نداشته باشد، می‌تواند فعالیت بزرگی را انجام دهد و اثر بسیار بزرگی در جامعه بگذارد، و درآمد زیادی نیز کسب نماید.
          • بومی و محلیسازی در کنار جهانیسازی – موضوع بعدی آن است که در عین حالی که تمامی جوامع در حال پیوند با هم هستند و جامعه جهانی را شکل می‌دهند، بومی‌سازی نیز رخ می‌دهد. هر حوزه و بخشی (مانند یک شهرستان) می‌تواند برای خود خصوصیات و رفتارهای خاصی داشته باشد و قواعد و مقررات و یک ویژه‌گرائی خاصی برای خود داشته باشد. فن‌آوری اطلاعات این امکان را می‌دهد که هر محیط و هر محلی برای خود ویژه‌گرائی داشته باشد و مثلا آموزشی که به افراد در یک روستا داده می‌شود، با توجه به مسائل خاص آن روستا باشد، نه با توجه به دستورالعمل کلی کشوری.
          • توزیعشدگی در کنار تمرکز – در عین اینکه ساختارهای متمرکزی برای ایجاد انسجام و یکپارچگی در فعالیت‌ها وجود دارند، بسیاری از فعالیت‌ها نیز توزیع می‌شوند. این دو در کنار هم رشد پیدا می‌کنند، در برخی از حوزه‌ها، تمرکز بیشتری می‌توان دید و در برخی حوزه‌ها توزیع‌شدگی بیشتری.
      • توسعه قواعد، مکانیزمها و استانداردها – در جامعه اطلاعاتی، با توسعه قواعد، مکانیزم‌ها و استانداردهای جدیدی مواجه هستیم که در جامعه قبلی به این صورت نبودند.
      • خودسازمانده و فعال در شکلگیری – در جامعه اطلاعاتی، با خودسازماندهی فعال در شکل‌گیری جامعه مواجه هستیم، و جامعه، به شکل بسیار قدرتمندتری نسبت به گذشته، در حال تغییر و سازماندهی مجدد و از درون است.

نتیجه گیری

در این مقاله، ملاحظه گردید که برای دگرگونی‌ها، تحولات و پدیده‌های رشد و توسعه، می‌توان از نظریه فراکتالی در مدل سازی بهره گرفت. اتخاذ چنین روشی در مطالعه سیستم های پویا، می‌تواند در درک و دریافت نحوه تکوین، رشد و حیات پدیده‌ها، واقعیت‌های وجودی و انکشاف قانون مندی‌های حاکم بر آنها، مؤثر واقع گردد. این شیوه نوین در بسیاری از پژوهش‌های علمی و بویژه در مطالعه سیستم های طبیعی و سازواره‌ها به کار گرفته شده و به نتایج جالب توجه منجر گردیده است. از آنجا که سازمان‌ها، سیستم‌های انسانی و مدیریتی نیز همچون سازواره‌ها و سیستم های طبیعی از خصلت های رشد و توسعه و اوصاف حیاتی برخوردار هستند و معمولا چنین نگرش هایی در مطالعه و بررسی سیستم های سازمانی و مدیریتی به کار گرفته می‌شود، استفاده از نظریه فراکتالی در پژوهش‌های مدیریت می‌تواند ابزار توانمندی را در اختیار پژوهشگران مدیریت قرار دهد و نیز معیارهای کمی را برای سنجه‌ها و شاخص‌های مدیریتی در ارزیابی و مقایسه فرآیندهای رشد و توسعه، استحکام و انسجام سازمان‌ها، شبیه سازی، تصمیم گیری و مانند اینها فراهم آورد.

[۱] Self-developer

[۲] Self-organizer

[۳] unpredictable

[۴] borderless

[۵] Disparate

[۶] Chaos Theory

[۷] orderly Disorder

[۸] – Chaotic System

[۹] – Snap Shots

[۱۰] Hayek

روندهای کلان فضای مجازی و عصر اطلاعات

مهمترین اصل در تجزیه، تحلیل و حل هر مسئله فهم فضای مسئله و یافتن رویکرد و منظر درست برای شناخت و تحلیل آن است. آنچه در مواجهه­ی نظام و دستگاه­های مسئول با موضوع فضای مجازی در جریان است، نشان از عدم درک درست بنیان­ها و فضای مسئله دارد. به این علت است که در حال حاضر، اغلب راه‌حل­ها و اقدامات، بی‌حاصل و کم اثرند و مسئله روزبه‌روز پیچیده می‌شود. به عبارتی همانطور که در درمان بیماری­ها – خصوصاً بیماری‌های پیچیده – شناخت بیماری و علل آن مقدم بر درمان است و تشخیص غلط می‌تواند موجب بدتر شدن اوضاع و بی‌اثر شدن درمان شود، در مسائل اجتماعی نیز شناخت و تشخیص درست از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و مقدم بر هر درمان و دارویی است. به عبارتی اگر مسئله درست فهمیده شود، خواهیم فهمید که ایجاد شبکه اجتماعی، ایمیل، موتور جستجو و پیام رسان ملی در مقابل فیسبوک و جیمیل و گوگل و تلگرام، هرچند می‌تواند مهم باشد؛ اما مسئله‌ی نظام در سطح کلان نیست!

در مواجهه با فضای مجازی رویکردها متفاوت است. عده­ای این فضا را حاصل کاربردها و استفاده‌های فناوری اطلاعات و ارتباطات در دنیای امروز می­دانند؛ برخی فضای مجازی را عرصه­ای مانند اقتصاد، سیاست و فرهنگ می‌پندارند؛ و برخی آن را ابزاری بی‌جهت برای تسهیل امور بشر – خواه در راستای خیر و خواه در جهت شر – می‌دانند. طبیعی است که هر یک از رویکردهای فوق تبعاتی دارد و نوع مواجهه یا مقابله با فضای مجازی را متفاوت می‌سازد و داشتن یک تصویر درست از این فضا برای تعیین نوع برخورد با آن ضروری است. اما از آنجا که توصیف و تعریف فضای مجازی با توجه به وسعت، پیچیدگی، سرعت تغییر و درهم تنیدگی آن با فضای واقعی، کاری سخت و شاید ناممکن است، در ادامه سعی خواهد شد با بیان نکات کلیدی و قواعد مبنایی فضای مجازی و با استفاده از استعاره‌ها و تمثیلات، ساختار و ماهیت کلان این فضا ارائه و رویکرد درست در مواجهه با آن بیان شود.

از وقتی در عصر حَجَر، «کشاورزی» به صورت پراکنده شروع شد تا عصر کشاورزی در جهان مستقر شد و تمدن‌های عصر کشاورزی شکل گرفتند، چندهزار سال طول کشید. از وقتی در قرن ۱۶ و ۱۷ اولین اختراعات صنعتی شکل گرفت تا قرن ۱۹ که جوامع صنعتی شکل گرفتند و عصر صنعت مستقر شد چندصد سال طول کشید و از زمانی که در نیمه قرن بیستم اولین کامپیوتر‌ها پیدا شد تا مستقر شدن جوامع اطلاعاتی و آغاز عصر اطلاعات چند ده سال طول کشید. نکته‌ی کلیدی این است که در «دوران گذار» چندهزار ساله‌ی عصر کشاورزی، چندصد ساله‌ی عصر صنعت و چندده ساله‌ی عصر اطلاعات، همان قواعد عصر قبل بر جهان حاکم بود و نشانه‌های نوپدید عصر جدید از قواعد عصر قدیم تبعیت می­کرد. کشاورزی در عصر حجر یک کار جانبی کنار سبک زندگی انسان غارنشین و شکارچی آن عصر بود. در قرن ۱۶ و ۱۷ اختراعات صنعتی از پدیده‌های لوکس بود و صنعتگران و پیشروان تولید صنعتی، نخبگان جامعه بودند و اختراعات صنعتی حداکثر تسهیل­گر زندگی در عصر کشاورزی شدند؛ اما بعد از استقرار عصر جدید فعالیت‌های اصلی عصر قبل به فعالیت­های پشتیبان تبدیل شدند. کار نخبگان عصر قبل به کار کارگران عصر جدید تبدیل شد و نهادهای حکومتی، مدیریتی و پشتیبانیِ جدیدی متولی گرداندن و پیش بردن جوامع جدید شدند. مثلاً در عصر کشاورزی سازندگان دستگاه‌های مکانیکی پیشروان و قشر برتر جامعه بودند؛ اما در عصر صنعت این افراد به کارگران کارخانه‌ها و قشر متوسط جامعه تبدیل شدند و کشاورزان به‌تدریج کمتر شدند (بطوریکه در حال حاضر در جوامع صنعتی پیشرفته کمتر از ۳ درصد جامعه فعال را کشاورزان تشکیل می‌دهند.) و نقش پشتیبان جامعه صنعتی را ایفا کردند.

نکته‌ی کلیدی در مورد فضای مجازی این است که در ۳ یا ۴ دهه گذشته فناوری اطلاعات یک ابزار، یک فناوری یا یک تسهیل­گر در انجام امور و کمک به رشد جوامع صنعتی بود؛ اما در دهه‌ی اخیر فضای مجازی معنی تمدن و عصر اطلاعات به خود گرفته و در حال تغییر قواعد بنیادین و ساختارهای اساسی جوامع است. این یعنی فضای مجازی در کنار بقیه شئون عصر صنعت و جامعه صنعتی قابل تحلیل نیست بلکه همه شئون با توجه به زیرساخت­ها و قواعد عصر اطلاعات باز تعریف خواهند شد. آنچه این دوره را مهم و حیاتی می‌کند تأثیر بازیگران کلیدی در قواعد پایه­ای عصر آینده است. مبانی و اصول «اقتصاد»، «سرمایه» و «دارایی» در حال تغییر است؛ ارتباطات اجتماعی و ساختارهای جوامع متحول می‌شوند؛ مفهوم مرز و کشور و استقلال با باز تعریف روبروست؛ شغل، مفهومی جدید را تجربه می‌کند؛ حکمرانی و تنظیم­گری، شکل جدیدی گرفته است؛ و پدیده‌ها و نهادهایی در حال ظهور است که در عصر صنعت وجود نداشت. تحلیل این عصر جدید با عینک تحلیلگر عصر صنعت، حتماً ما را به بیراهه خواهد کشاند. اقداماتی که دو دهه پیش با نگاه ابزاری و تسهیل­گر به فناوری اطلاعات و ارتباطات می‌توانست درست باشد، دیگر کارآمد نیست. تفاوت­های بنیادین عصر اطلاعات با عصر صنعت که می‌تواند همه‌ی ساختارهای جامعه را تحت تاثیر قراردهد، در ادامه ارائه شده است. البته بدیهی است که تفاوت‌ها و ویژگی‌های عصر اطلاعات به همین موارد خلاصه نمی‌شوند و توضیح این ویژگی‌ها و تفاوت‌ها نیازمند مجالی است مفصل؛ اما سعی شده است موارد اساسی که علت بروز سایر تفاوت‌ها می‌شوند و می‌توانند نگرش به فضای مجازی را اصلاح کنند، فهرست شوند.

روندها و تغییرات کلیدی در فضای مجازی و عصر اطلاعات

      • واسط‌های فناورانه، ماهیت ارتباطات و مفاهیم بنیادین «هویت»، «شبکه» و «جامعه» را دستخوش تغییر جدی خواهند کرد. توسعه واسط‌های قابل مدیریت (interface ها) در همه‌ی اشیاء و اجزاء زندگی بشر و تسلط پردازش ماشین بر این واسط­ها باعث خواهد شد بسیاری از تعاملات و ارتباطات توسط هوش مصنوعی و قدرت پردازش ماشین کنترل شود. مبنای این تفاوت، مدیریتِ ارتباط هر عنصر و جزء در جامعه و طبیعت با دیگر عناصر از طریق واسط­های تکنولوژیک است. تاکنون ارتباطات تلفنی و مخابراتی، اینترنت و فناوری‌های نوظهور دیگر، بخشی از ارتباطات انسان با سایر افراد را تسهیل می‌کردند که به همان اندازه نیز قابل کنترل و مدیریت بودند؛ اما همانطور که در مقدمه بیان شد، این روند از یک تسهیل­گرِ ارتباطاتِ انسان‌ها در عصر صنعت در حال تبدیل شدن به شکل‌دهنده و مدیریت‌کننده ارتباطات انسان با دیگر انسان‌ها، طبیعت، اشیاء و حتی با خود اوست.
      • ثبت، تمدن ساز است. اینکه انسان‌ها چگونه با هم تعامل و معامله می‌کنند و چگونه آن را ثبت می­کنند، ساختارهای اجتماعی و حکومتی جوامع را شکل می­دهد. در عصر صنعت، ثبت در نهادهای واسطِ مورد اطمینان (trusted third party) توسعه پیدا کرد. بانک­ها، مراکز ثبت احوال و اسناد، روش­های انتقال مالکیت­، حسابداری و حسابرسی توسط ناظر تایید شده و بسیاری از این عناصر سوم ایجاد شد و ساختارهای اجتماعی حکومت­ها و نهادهای ملی و بین المللی بر همین مبنا شکل گرفت. تا چند سال پیش فناوری اطلاعات تسهیل­گر همین روش­های ثبت و ابزاری برای فرایند­های نهادهای واسط بود. توسعه فناوری نوین زنجیره بلوکی (block chain) و قراردادهای هوشمند، اصل نیاز به عنصر سوم و نهاد واسط را با چالش مواجه کرده است. این موضوع باعث شده اغلب حکومت‌ها خصوصاً حکومت‌های پیشرو به فکر چاره‌جویی برای بازتعریف نهادها، قدرت نرم خود و سازوکارهای تنظیم گری در این عصر نوین باشند. این تغییر شاید مهمترین تغییری است که نهادها، حکومت‌ها و جوامع عصر اطلاعات را شکل خواهد داد. به گفته‌ی یکی از اعضای هیأت مدیره بانک مرکزی آمریکا همانطور که با ایجاد «بانک» و «حسابداری دو طرفه» تحولات بزرگی در دنیا اتفاق افتاد که تا قبل از آن، امکان پیش‌بینی‌شان وجود نداشت، اکنون نیز «فناوری زنجیره بلوکی» و «قرارداد هوشمند» تغییرات بزرگ و غیر قابل پیش‌بینی را در جهان ایجاد خواهد کرد.
      • زمان ده برابر سریعتر عمل خواهد کرد. همانطور که بیان شد در عصر صنعت هزاره‌ها به سده و در عصر اطلاعات سده­ها به دهه تبدیل شده‌اند؛ یعنی سرعت تحولات هر عنصر نسبت به قبل حدوداً ۱۰ برابر شده است. این تغییر هر چند مشهود است؛ اما در اقدامات ما چندان اثر گذار نبوده است. به عبارتی سرعت تصمیم، اقدام و رسیدن به نتیجه باید ۱۰ برابر شود و جنس محاسبات و طراحی‌ها نیاز به تغییر دارد. حکومت‌های پیشرو به سرعت در حال ابداع و استفاده از روش‌های طراحی، اجرا و تجربه سریع هستند.
      • دارایی‌ها و سرمایه در عصر اطلاعات تغییرات بنیادین خواهد کرد. اگر در عصر کشاورزی، «زمین» سرمایه بود؛ و در عصر صنعت، «انرژی»، «نفت»، «طلا» و «نیروی انسانی» به سرمایه تبدیل شد؛ در عصر اطلاعات، «دارایی‌های نامشهود» عمده‌ی سرمایه بشر و بنگاه‌های اقتصادی را تشکیل خواهد داد. شاید جالب باشد همانطور که اقتصاد عصر صنعت چندده و یا چندصد برابر اقتصاد عصر کشاورزی شد، پیش‌بینی می‌شود ابعاد اقتصادی عصر اطلاعات نیز چندصد برابر عصر صنعت باشد. این یعنی دارایی‌های فعلی جوامع و کشورها بخش کوچکی از دارایی‌های آن­ها در آینده به حساب خواهد آمد.
      • سبک زندگی انسان عصر اطلاعات تفاوت بنیادین با سبک زندگی انسان عصر صنعت دارد. جامعه کارگریِ فصلی و تنظیم شده با پدیدهای طبیعی – مثل طلوع و غروب و آب و هوا – در عصر صنعت، روی به استاندار شدن و تنظیم شدن با ساعت و سوت کارخانه و قراردادهای بشری آورد؛ و جامعه‌ی مدرن که قواعد آن توسط سرمایه‌داران و حکومت‌ها تعیین می­شد را شکل داد. عصر اطلاعات عصر از بین رفتن بسیاری از قواعد استاندارد و عصر قاعده‌گذاری هر فرد و اجتماع برای خودش خواهد بود. با کمرنگ شدن مرزهای زمانی، زبانی و جغرافیایی، هر فرد حاکم و قاعده گذار دنیای خود است و هماهنگی بین افراد و جوامع را «تکنولوژی» بر عهده خواهد گرفت. این یعنی ماهیت تمدن‌های عصر اطلاعات پیوستگی و یکپارچگی تمدن‌های صنعتی را نخواهند داشت و تمدنی شناور و توزیع شده در راه است. این تحول مهم نیز رویکردهای مدیریت و تعامل با جامعه و روش‌های حکومت و تنظیم گری را با تغییرات بنیادین مواجه خواهد نمود.
      • مرز حکومت و جامعه کمرنگ خواهد شد و حکومت‌داری مفهومی نوین را تجربه خواهد کرد. تغییرات بنیادین گفته شده، همه‌ی ساختارها و سازه‌های بشری خصوصا حکومت‌ها و شیوه‌های اداره‌ی جامعه را دستخوش تغییر خواهد کرد. حاکمان عصر صنعتی که عادت به تعیین سیاست برای جامعه داشتند و خود را متولی قاعده‌گذاری و تصمیم‌گیری برای جامعه می‌دانستند یا باید کنار بروند و یا باید نقش تنظیم‌گری نهادهای اجتماعی کوچک و بزرگ را به رسمیت بشناسند و به روش‌های حکمرانی توزیع‌شده، متنوع و اقناعی تن بدهند.