آمار و ارقام سرمایه‌گذاری‌های جسورانه دنیا را که نگاه می‌کنی، یک روند منطقی در تعداد و ابعاد سرمایه‌گذاری‌ها وجود دارد. تعداد کم و میزان سرمایه‌گذاری زیاد می‌شود. نکته اینجاست که کل میزان سرمایه‌گذاری در ابعاد بزرگتر بسیار بیشتر از سرمایه‌گذاری‌های خرد و مراحل ابتدایی است. این موضوع به وضوح در گزارشات پیچ‌بوک قابل مشاهده است. نمودار زیر ابعاد سرمایه‌گذاری در مراحل مختلف سرمایه‌گذاران جسورانه (VCها) را در آمریکا نشان می‌دهد.

دو نمودار زیر هم نسبت تعداد و حجم قراردادهای بسته شده در این اکوسیستم را نشان می‌دهد.

این یعنی هرچند قراردادهایی با ابعاد بزرگ (سری B به بعد) کمتر از یک چهارم قراردادها را از نظر تعداد تشکیل می‌دهند، اما بیش از هفتاد درصد مبلغ قراردادها را به خود اختصاص داده‌اند.
اما در کشور ما چه اتفاقی می‌افتد؟ مدتی جوگیر می‌شویم روی چند صد یا شاید چند هزار استارتاپ کوچک سرمایه‌گذاری می‌کنیم. اما نه پول دنبال کردن تیم‌های موفق را داریم نه اراده و ذهنیتش را. به عبارتی کلی نهالستان داریم، اما زمین آماده‌ای که نهال‌ها را در آن بکاریم تا به بار بنشیند نه! پس نباید به انتظار میوه بود.
اما چرا این اتفاق می‌افتد؟ سرمایه‌گذاران دولتی و سه‌لتی که اساسا به دنبال موفقیت تیم‌ها نیستند. آنها تیم‌ها را می‌خواهند تا با آن گزارش به مدیران و جامعه دهند و در گزارش دادن خیلی فرقی بین یک تیم که تازه محصولش را ارائه کرده با یکی که ۱۰۰ هزار محصول می‌فروشد، نیست. ضمن اینکه یک مورد را مگر چند بار می‌شود گزارش داد؟ فوق فوقش دو سه بار. ضمن اینکه مورد جدید برای گزارش بهتر هم هست. شما جای آنها باشید چه می‌کنید؟ پولتان را می‌دهید به یک تیم که تا حالا چند نفر گزارشش را داده‌اند یا تیم‌های جدیدی می‌آورید که می‌شود با آنها گزارش داد و افتتاحشان کرد و هزینه خیلی کمتری هم دارند؟ یعنی هر صد‌تایشان به اندازه یک شرکت افتتاح شده هم هزینه ندارد!!
اما خصوصی‌ها؛ یک دسته از آنها با سرمایه‌گذاری خرد می‌خواهند حمایت‌های مادی و معنوی همان دولتی و سه‌لتی‌ها را جلب کنند که حسابشان مثل همان قبل است. گرد و خاکی می‌کنند و مجوزهایی و حمایت‌هایی می‌گیرند و دیگر کارشان با تیم تمام می‌شود. اما آنها که واقعا می‌خواهند سرمایه‌گذاری کنند؛ اغلبشان تصور می‌کنند کاسه ماست دریا را دوغ می‌کند. وارد کار که می‌شوند می‌بینند اینها از خارجی‌ها کاسه ماست اول را دیده‌اند و دوغ آخر را، این وسط این همه نهاد و سرمایه‌گذار و ساختار تأمین مالی بوده و دیده نشده‌اند. فعلا هم آنها که با ادبیات ونچر آشنا هستند، خیلی پولدار نیستند که پولدارها عمدتا اگر سالم پولدار شده باشند، موفقان نسل قبلند که همان موفقیتشان در پارادایم قدیم مهمترین عامل مقاومتشان در مقابل ایده جدید است و سخت قبول می‌کنند که وارد یک سرمایه‌گذاری جسورانه که درست هم معلوم نیست آخرش چه می‌شود، بشوند. این می‌شود که ما می‌مانیم یک‌سری تیم که کلی جایزه بردند و همه گفتند موفقی، اما کسی حاضر نشده پول به آنها بدهد و داستان‌های موفقیت‌مان هم می‌شود همان چند داستانی که سرمایه‌گذار بیرونی ساخته و عده‌ای که اول ایجاد شدند و چند سال بعد فهمیدند که استارتاپند!!

[پاییز ۹۸]