تعریف ابزار نرم

با توجه به تعریف ابزار و همچنین دسته‌بندی‌های ارائه شده از ابزار، می‌توان تعریفی از «ابزارهای نرم» ارائه داد:

ابزار نرم، ابزاری است که یکی از این ۲خصوصیت را داشته باشد:

          • ماهیت‌ش غیرفیزیکی باشد.

          • ضمن اینکه ماهیت فیزیکی و کارکرد نرم دارد، ابزار بین «گروه انسان‌ها» باشد، (مثل پول).

اگر ابزاری ماهیت غیرفیزیکی داشته باشد، چه کارکرد فیزیکی داشته باشد و چه کارکرد غیرفیزیکی داشته باشد ابزار نرم محسوب می‌شود. ابزاری با ماهیت فیزیکی درصورتی ابزار نرم محسوب می‌شود که همانند «پول» هم کارکرد غیرفیزیکی داشته باشد و هم ابزاری بین انسان و انسان باشد.

همانطور که مشاهده می‌شود، خصوصیت اول چندان پیچیده نیست و نمونه‌هایی از آنها در بخش «دسته‌بندی بر اساس ماهیت ابزار و کارکرد آن»، آن ذکر شد. اما در مورد خصوصیت دوم لازم به ذکر این نکته‌ی دقیق است که اگر ابزاری ماهیت فیزیکی و کارکرد غیرفیزیکی داشته باشد، ولی ابزار بین انسان و انسان نباشد، ابزار نرم محسوب نمی‌شود. در این شرط، یک ابزار باید رابط بین انسان‌ها باشد تا به آن ابزار نرم گفته شود؛ این تفاوت کاملاً از نوع استفاده از آن ابزار می‌آید. مثلاً ممکن است انسانی با یک تلسکوپ، انسان دیگری را ببیند؛ ولی چون انسان از منظر طبیعت‌ش دیده می‌شود، این ابزار، ابزار نرم محسوب نمی‌شود. در مقابل، مشاهده می‌شود که ابزاری مثل «پول»، ابزار ارتباط اقتصادی انسان‌ها می‌شود و در شرایط اقتصادی امروز تمامی تعاملات اقتصادی بر پایه‌ی پول تعریف می‌شود و به همین علت پول، یک ابزار نرم محسوب می‌شود.

ابزاری، ابزار سخت محسوب می‌شود که فیزیک آن ابزار در کارکردش موثر است. برای مثال، اندازه یک چاقو در کارکردش موثر است یا اندازه عدسی‌های تلسکوپ در کارکرد تلسکوپ تفاوت ایجاد می‌کند، در حالی که اندازه کتاب در کارکرد آن تاثیری ندارد.

اجزای ابزار نرم

هر ابزار نرمی از سلسله‌ای از «قالب» و «محتوا» تشکیل می‌شود. منظور از «قالب»، «ساختار، منطق، قواعد و اصول حاکم بر یک ابزار است» و منظور از «محتوا»، «مفاهیم و اطلاعاتی است که بر اساس قالب ابزار شکل می‌پذیرند». این اجزا به‌طور مبسوط در بخش «تجزیه و تحلیل ابزار» مورد بحث قرار خواهد گرفت و هدف از ذکر مختصر در این بخش، استفاده از آن در ارائه‌ی یک دسته‌بندی از ابزارهای نرم است.

دسته‌بندی ابزارهای نرم از منظر قالب

ابزارهای نرم از نظر قالب به ۵ دسته تقسیم می‌شوند که در شکل زیر  اشاره شده است. در ادامه‌ی این بحث به بررسی مختصر هر یک از این دسته‌ها پرداخته خواهد شد.

ابزارهای توصیفی و توصیه‌ای

ویژگی‌های این نوع ابزارها عبارت‌اند از:

    • عموماً مبتنی بر تجربه موفق بشری هستند.
      • مثلاً در مدیریت جلسه، یک یا چند نفر یک تجربه موفق داشته‌اند و این تجربه موفق تبدیل به یک توصیه شده است. مثال‌هایی همچون کتاب «قورباغه‌ات را قورت بده» همه یک تجربه موفق بشری هستند. در بسیاری از موارد بدون ابزارهای توصیفی و توصیه‌ای نمی توان ابزار پیچیده ساخت. البته در این دسته از ابزارها اگر بحث ابزارهای اسلامی و بومی مطرح شود، می‌توان این ویژگی را تغییر داد؛ یعنی گزاره‌های درستِ گرفته شده از منابع الهی، وحی و زندگی معصومین را جایگزین کرد.
    • با فرمت گزاره‌ها و توصیه‌های توصیفی هستند.
    • قابلیت فهم و اجرای چندگانه دارند.
    • نیاز به ابزار دیگر در اجرای برخی توصیه‌ها دارند. مثلا در شش کلاه یک سری جداول و فرمها تعریف می شود.
    • بستگی موفقیت به ذهن، تجربه و قدرت استفاده کننده دارند. مثلا تکنیک خلاقیت، بسته به فرد می‌تواند موثر یا بی فایده باشد.
    • استفاده از این ابزارها به کسانی که توانمندی ذهنی مناسب و سبکی خاص برای زندگی و کار دارند اصلا توصیه نمی‌شود. کسانی که توانمندی ذهنی دارند باید خود اقدام به تولید ابزار کنند. توصیه‌ها و سبک‌ها فرد به فرد متفاوت است. کسی که قدرت دارد می تواند برای خود تکنیک خلاقیت ایجاد کند.

ابزارهای سامان‌دهنده ذهن

ویژگی‌های این نوع ابزارها عبارت‌اند از:

    • عمدتا بر اساس یک فرایند منطقی استوارند.
    • عمدتا مبتنی بر پرسش‌های مکرر هدایت‌گر هستند.
    • دقت و کیفیت نتیجه بستگی زیاد به قدرت و انسجام ذهنی استفاده‌کننده دارد.
    • عمدتا نیاز به وجود عامل سوم برای استفاده از ابزار موجود دارد (مشاور، تحلیل‌گر، طراح یا …)
    • استفاده از این ابزارها نیز ممکن است نیاز به ابزارهای دیگری داشته باشد. عمدتا این ابزارها به صورت ترکیبی استفاده می‌شوند.
    • به استخراج حداکثری داده موجود در ذهن کمک می‌کنند.
    • لایه مفهومی را به خوبی استخراج می‌کند و برای کاویدن ذهن افراد و گروه‌ها مناسب است. این ابزارها خصوصا قبل از اینکه به ساختار برسند کلیدی هستند. عمدتا در ابزارهای ترکیبی و ترتیبی از این ابزارها وجود دارد.
    • از گم شدن در عوامل و متغیرهای متعدد جلوگیری می‌کنند.
    • از بازگشت و دوباره‌کاری ذهنی جلوگیری می‌کنند.
    • برای طراحی چنین ابزارهایی آشنایی با منطق بسیار کلیدی است. توانمندی استفاده از این کلمات کلیدی است: چی؟، کی؟، کِی؟، کجا؟، چرا؟، چگونه؟، که چی؟ و …
    • آشنایی با این ابزارها به کسانی که ذهن توانمند و سبک خاص فکر کردن دارند به شدت توصیه می‌شود؛ چون کمک می کند این افراد ذهن خود را مدون و منظم کنند.

ابزارهای ساختاردهنده

ویژگی‌های این نوع ابزارها عبارت‌اند از:

    • مهم‌ترین بخش ابزارهای منطقی هستند. (تقریبا در اغلب ابزارهای ترکیبی مهم این نوع ابزار وجود دارد.)
    • قالب‌های قوام یافته و ساختارهای مشخص دارند.
    • طراحی ابزارها باید توسط متخصصین حوزه‌ها صورت گیرد.
    • نزدیکترین ابزارها به لایه اجرا هستند.
    • خوانش‌های حداقلی در استفاده و فهم ابزارها وجود دارد.
    • تعداد ابزارها در یک موضوع زیاد است. (مثلا در برنامه ریزی استراتژیک که مفهوم واحدی است چندین ابزار متفاوت وجود دارد.)
    • ابزارهای ساختاردهنده حوزه‌ای است که علمای علم برنامه‌ریزی و مدیریت و کسانی که ابزار می‌سازند، بدان ورود می‌کنند.
    • ابزار کمکی در استفاده از ابزارهای قبلی هستند.

علت اهمیت این ابزارها عبارت‌اند از:

    • توانمندسازی افراد در ثبت اطلاعات و تحلیل‌های زمان‌مبنا. در لایه های قبلی ذهن فرد در زمان گم می‌شود، وقتی امروز فرد یک سیری را طی می‌کند روز بعد سیر دیگری را طی خواهد کرد.
    • یکپارچه‌سازی ترمینولوژی و فهم (خوانش چندگانه بسیار کم است)
    • ایجاد قابلیت تحلیل تعداد زیادی متغیر به صورت همزمان (مثلا در IFE همزمان ۱۶۰ نوع متغیر همزمان در یک روش اعمال می شود.)
    • ایجاد قابلیت نگاشت مفاهیم ذهنی به صورت همه فهم
    • فراهم کردن امکان تست و آزمون یک ایده
    • مدل کردن و ساده‌سازی مفاهیم پیچیده

البته این ابزارها تهدیداتی نیز دارند که عبارت‌اند از:

    • استفاده از این ابزارها بدون توجه به لایه بالاتر آنها گمراه کننده است. منظور از لایه‌ی بالاتر:
      • در سطح انتخاب: که انتخاب و طراحی این ابزارها باید حسب مساله‌ای که قرار است حل شود، باشد.
      • در سطح کاربرد: مفهومی که پشت این ابزارها بوده است، چیست و برای چه منظوری ایجاد شده‌اند.
    • ابزارها را به صورت کل غیرقابل تجزیه و غیر قابل تغییر دیدن باعث می‌شود تا پاسخ به یک مسئله برحسب ابزار داده شود که ممکن است این پاسخ متناسب با مسئله نباشد. راه حل خروج از این مشکل تجزیه کردن ابزار است. در یک ابزار همیشه نیاز نیست که تا آخرین مرحله آن پیش رفت بلکه گاهی می‌توان یک بخشی از آن را حذف کرد و یک ماژول دیگر از یک ابزار دیگر جایگزین آن کرد. تجزیه ابزار به فهم بهتر کمک می کند. وقتی تمام اجزای یک ابزار شناخته شود، روش‌های مختلف ترکیب اجزا می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد. شاید بهترین ترکیب همان ترکیب اولیه باشد ولی صرف اتکا به آن ترکیب شاید مفید نباشد.
    • تبدیل شدن استفاده از ابزار به هدف آفت فراگیری است. به عنوان مثال در بسیاری از سازمان‌ها برنامه‌ریزی استراتژیک یا نقشه استراتژیک تبدیل به هدف شده‌اند، در صورتی که خود این‌ها ابزارهایی برای رسیدن به اهداف دیگر هستند. ابزارها خیلی زود به هدف تبدیل می‌شوند.

ابزارهای هدایت‌کننده

ویژگی‌های این نوع ابزارها عبارت‌اند از:

    • کاربر عمدتاً از مفاهیم و موضوعات مطلع نیست. (منظور از کاربر، کاربر نهایی است. مثلا در شاخص ISO عمدتا کاربر نمی‌داند برای چه منظوری باید به شاخص‌های مطرح شده دست یابد و فقط می‌داند که اگر این شاخص‌ها محقق شوند به گواهینامه خواهد رسید. یا مثلا افزایش حضور زن در جامعه یکی از شاخص های آمادگی برای ورود به جامعه جدید اطلاعاتی است اما دلیل آن مشخص نیست.)
    • ابزارها بیشتر اعتباری و قراردادی هستند. ( افراد قرارداد کرده‌اند که این ابزارها مناسب هستند)
    • با تغییر اهداف، تغییر می‌کند.
    • عمدتاً محتوا و قالب با هم است و جداکردن یا تغییرات اساسی در محتوا سخت امکان‌پذیر است.
    • تغییر محتوا اعتبار ابزار را با مشکل مواجه می‌کند. مثلاً اگر شاخص توسعه تغییر داده شود، کسی با شاخص‌های جدید توسعه یافتگی را تایید نمی‌کند. یا اگر مفاهیم ISO تغییر داده شوند و حتی شاخص‌های مثبتی جایگزین شوند چون با شاخص‌های اصلی ISO متفاوت است گواهینامه صادر نخواهد شد.
    • طراحی و تولید این ابزارها برای اداره جامعه و توسعه گفتمان بسیار حیاتی است.
    • برای طراحی این ابزارها اشراف داشتن روی ابزارهای سه‌گانه قبل و استفاده از آنها ضروری است.

ابزارهای پیچیده

ویژگی‌های این نوع ابزارها عبارت‌اند از:

    • از ترکیب یا ادغام سایر ابزارها حاصل می‌شوند. (بین ترکیب و ادغام تفاوت وجود دارد به طوری که جداسازی اجزای ابزار مرکب تا حدودی ساده است، اما جداسازی اجزای یک ابزاری که حاصل ادغام چند ابزار ساده است، مشکل است.)
    • غالب ابزارهای رایج لایه منطقی از این دست هستند.
    • در ابزارهای پیچیده معمولا سامان‌دهی، ساختاردهی و هدایت اذهان همزمان انجام می‌شود.
    • مطلوبیت این ابزارها بسیار بیشتر از جمع جبری ابزارهای ساده استفاده شده در آنها است.
    • تجزیه این ابزارها به ابزارهای پایه کاری مشکل است.
    • برای تجزیه و فهم درست این ابزارها، تسلط به ابزارهای چهارگانه بالا و قدرت تجزیه و تحلیل مناسب و توانمندی جداسازی محتوا از قالب نیاز است.

دسته‌بندی ابزارها

یکی از روش‌های تحلیل، «دسته‌بندی» و «طبقه‌بندی» موضوع مورد مطالعه است. لودویک برتالنفی اولین نظریه‌ی عمومی سیستم‌ها را بر مبنای دسته‌بندی و طبقه‌بندی مطرح کرد. دسته‌بندی و طبقه‌بندی برمبنای ویژگی‌های اصلی موضوع مورد بحث انجام می‌گیرد که مجموعه‌ی این ویژگی‌ها تأثیر بسزایی در شناخت نسبت به آن موضوع ایجاد می‌کند. برای مثال در موضوع «حمل و نقل عمومی»، ابزارهای حمل و نقل به سه دسته ابزارهای حمل و نقل زمینی، هوایی و آبی تقسیم می‌شوند. این دسته‌بندی و ویژگی تمییزدهنده‌ی دسته‌ها، خود یک مبنای مهم برای شناخت موضوع محسوب می‌شود و منجر به شفافیت موضوع در ذهن تحلیلگر می‌شود.

در بررسی ابزارها نیز بعد از تعریف و تعیین حد و مرز آن می‌توان از منظرهای مختلفی، ابزارها را دسته‌بندی کرد تا شناخت شفاف‌تری از آن حاصل گردد. با توجه به بررسی‌های انجام شده، به نظر می‌رسد  که دسته‌بندی ابزارها از ۶ منظر معنی‌دار و مفید باشد:

هر ابزاری در هر یک از این ۶ بعد به یک دسته تخصیص پیدا می‌کند که بر اساس قواعد و شرایط ذکر شده در مورد هر یک از این دسته‌ها می‌توان به شناخت نسبتاً خوبی از مصادیق ابزارها دست یافت. در ادامه دسته‌های ایجاد شده در هر یک از این ابعاد و ذکر برخی از ویژگی‌های هر یک از این دسته‌ها بررسی خواهد شد:

۱. دسته‌بندی بر اساس  سطوح کاربرد

منظور از سطوح کاربرد، سطحی از انتزاع است که ابزار در آن لایه مورد استفاده قرار می‌گیرد. از آنجایی که در چرخه ایده تا عمل یا اجرا، یک مفهوم باید مراتبی را طی کند تا به یک واقعیت تبدیل شود، می‌توان مراحلی را مبنایی برای دسته‌بندی قرار داد. در اینجا سه سطح «مفهومی یا محتوایی»، «منطقی» و «اجرایی» به‌عنوان دسته‌های این دسته‌بندی مدنظر قرار می‌گیرند. تعریف مختصر از ابزارهای هر یک از این سطوح عبارت است از:

  1. ابزارهای لایه‌ی مفهومی: ابزارهایی هستند که ذهن، نگاه و رویکردهای انسان را تحت تأثیر قرار می‌دهند. ابزارهای این لایه باعث تسهیل در تفکر و مفهوم‌سازی می‌شوند. ویژگی کلیدی این لایه، تفسیرپذیری (هرمونوتیک) بالای آنها است.
  2. ابزارهای لایه‌ی منطقی: ویژگی ابزارهای این لایه ، تفسیرپذیری حداقلی است و اغلب افراد حتی با دیدگاه‌ها و سلایق متفاوت به یک شکل از آنها استفاده می کنند. خروجی این ابزارها، عمدتاً نرم است.
  3. ابزارهای لایه‌ی اجرایی: برای کارهای عملیاتی و اجرایی به کار می رود. جنس ابزارهای این لایه عمدتاً فیزیکی است.

در شکل زیر برای ابزارهای هر لایه و همچنین اشتراک‌های بین لایه‌ها ، مثال‌هایی ذکر شده است:

همانطور که در مثال‌های ذکر شده در تصویر مشاهده می‌شود، فصل مشترک بین این لایه‌ها نیز از اهمیت بسیار بالایی برخوردارند و ابزارهای تولید شده در این لایه اثرات ویژه‌ای را در جامعه ایجاد می‌کنند. برای مثال، در قسمت اشتراک بین لایه‌ی منطقی و لایه‌ی اجرایی، ابزارهایی مثل «شبکه‌ی اجتماعی» وجود دارند که از یک طرف چارچوب «تعاملات جامعه» را شکل می‌دهند و از این منظر در لایه‌ی منطقی است و از طرف دیگر تعاملات در بستر ایجاد شده توسط آن انجام می‌شوند و از این منظر در لایه‌ی اجرایی نیز قرار می‌گیرند و همین دو سویه بودن این ابزارها است که اهمیت آنها را دوچندان می‌کند.

۲. دسته‌بندی بر اساس کاربردهای ابزار

همانطور که پیش‌تر در تعریف ابزار نیز اشاره شد، ابزارها مصنوع بشر هستند و از این رو طبق ادبیات مرسوم «علم سیستم»، سیستم‌هایی هدفمند محسوب نمی‌شوند؛ چراکه قابلیت تصمیم‌گیری در شرایط مختلف را ندارند. ابزارها به‌منظور انجام کارکردی در سیستم فرادست خود تعریف می‌شوند و همانطور که در تعریف نیز بدان اشاره شد، ابزارها در بالاترین سطح انتزاع، ۳ کارکرد اصلی دارند: «توانمندسازی»، «تسهیل‌گری» و «هدایت‌گری». در شکل زیر، این سه کارکرد و نمونه‌هایی از هر کدام از این موارد نشان داده شده است:

البته ابزارهایی که با کارکرد هدایت‌گری ایجاد می‌شوند، لاجرم باید کاربر خود را در انجام کاری «توانمند» کنند و اینکه انجام یک کار را برای او «تسهیل» کنند تا امکان ترویج و همه‌گیر شدن را داشته باشند. نکته‌ی دیگری که در این دسته‌بندی باید مدنظر داشت، فصل مشترک بین این دسته‌ها است؛ یعنی این طور نیست که این سه دسته، فضای «ابزارها» را افراز کنند. لذا برخی از ابزارهای پیچیده که مجموعه‌ای از ابزارهای ساده‌اند، ممکن است که هم تسهیل‌گر باشند؛ هم توانمندساز؛ و هم هدایت‌کننده.

۳. دسته‌بندی بر اساس مراحل انجام کار

بشر برای انجام هر کاری ابتدا شناخت پیدا می‌کند؛ بعد در مورد انجام آن کار تصمیم‌گیری می‌کند؛ و نهایتاً اقدام به انجام آن کار می‌کند. لذا در انجام کارهای مختلف، ابزارهایی برای هر یک از این مراحل ایجاد شده و توسعه یافته‌اند؛ لذا با انتزاع ابزارها از این منظر، می‌توان ابزارها را به دسته‌هایی با عناوینِ این سه مرحله، دسته‌بندی کرد. در شکل زیر این مراحل ارائه شده و برای هر یک مثال‌هایی ذکر شده است:

در ادامه سعی می‌شود که با تجزیه‌ی هر یک از این سه مرحله، ابزارهای ایجاد شده در هر یک از این دسته‌ها ذکر گردد:

  1. مراحل شناخت:

 

  1. مراحل تصمیم‌گیری:

تفاوت ترازوی دیجیتال و دوکفه‌ای در این است که ترازوی دو کفه‌ای جرم دو شیء را با هم مقایسه کرده و سبک‌تر و سنگین‌تر بودن‌شان نسبت به هم را مشخص می‌کند، درحالی که ترازوی دیجیتال جرم یک شیء را تعیین می‌کند و در آن مقایسه‌ای رخ نمی‌دهد. بنابراین ترازوی دیجیتال ابزار ارزیابی و ترازوی دوکفه‌ای ابزار مقایسه است.

  1. مراحل اقدام:

اکثر این مثال‌ها و ارتباط‌شان با مراحلی که ذیل‌شان ذکر شده‌اند، مشخص است. فقط شاید لازم باشد به نکته‌ای در مورد «سخت‌افزار» اشاره شود. سخت‌افزار گاهی بستر انجام کار است؛ ولی گاه حین اقدام نیز از آن بهره گرفته می‌شود و از این رو است که هم ذیل «مقدمات اقدام» و هم ذیل «اقدام» بدان اشاره شده است.

۴. دسته‌بندی بر اساس ماهیت «ابزار و کارکرد»

یکی از مهم‌ترین دسته‌بندی‌هایی که در مورد ابزارها قابل ارائه است، دسته‌بندی بر اساس «ماهیت خود ابزار» و «ماهیت کارکرد ابزار» است. منظور از «ماهیت»، «فیزیکی» یا «غیرفیزیکی» بودن آنها است. با توجه به این توضیح مختصر، ۴ فضای مختصاتی ایجاد می‌شوند که هر ابزار را می‌توان به یکی از این ۴ فضا تخصیص داد. در شکل زیر به این فضاها و مصادیقی از هر کدام از آنها اشاره شده است:

ابزارها و کارکردهای «فیزیکی» عمدتاً چندان متأثر از فلسفه و جهانبینی نیستند؛ اما همانطور که از نوع مثال‌ها مشخص است، ابزارهایی که «ماهیت ابزار» یا «ماهیت کارکرد ابزار»، غیرفیزیکی باشند، نوع نگاه طراحان آن، اثرات ویژه‌ای بر ذهن کاربران خواهد گذاشت. اهمیت این دسته‌بندی نیز از همین منظر است.

۵. دسته‌بندی بر اساس سطح کاربران ابزار

دسته‌بندی دیگری که در شفاف‌سازی ابزارها قابل ارائه است، سطح کاربرانی است که ابزار برای استفاده‌ی آنها طراحی می‌شود. در اینجا، کاربران به ۵ سطح تفکیک شدند:

  1. سطح فردی: ابزارهایی که افراد در امور شخصی‌شان مورد استفاده قرار می‌دهند.
  2. سطح گروهی: ابزارهایی که برای هماهنگی گروه‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد.
  3. سطح سازمانی: ابزارهایی که برای سازماندهی سازمان‌ها و نهادها استفاده می‌شود.
  4. سطح اجتماعی ملی: ابزارهایی که برای رصد، انسجام، ارتباط و … در سطح ملی استفاده می‌شود.
  5. سطح اجتماعی فراملی: ابزارهایی که برای رصد و هدایت در سطح بین‌الملل استفاده می‌شود.

اهمیت این ابزارها در تحلیل و طراحی ابزارها کاملاً واضح به نظر می‌رسد. در شکل زیر به رابطه‌ی بین این سطوح و نمونه‌هایی از ابزارهای هر سطح اشاره شده است:

برعکس بودن هرم فوق به این علت است که تعداد مخاطبان طبقات بالایی بیشتر و اهمیّتش نیز بیشتر است؛ چون «گروه»، «سازمان» و «اجتماع» از افراد تشکیل می‌شود و اگر افراد جامعه اصلاح شوند، عملاً مدیران، طراحان، مسئولین و اجتماعات نیز اصلاح می‌شوند. البته این موضوع اهمیت ابزارها در سطوح دیگر را نفی نمی‌کند و ضعف در هر سطح می‌تواند مشکلاتی را به وجود آورد. یعنی هرچند افراد خوب باشند اگر ابزارهای اجتماعی و سازمان خوب نباشند مشکلاتی پیش خواهد آمد.

۶. دسته بندی بر اساس نوع کاربری

علاوه بر دسته‌بندی‌های فوق، دسته‌بندی دیگری نیز برای ابزار لازم است و آن دسته‌بندی از منظر نوع کاربری است. به عبارتی ابزارها براساس نحوه استفاده به سه دسته استفاده فردی، استفاده گروهی و استفاده ترکیبی فردی و گروهی تقسیم می‌شوند. ابزارهای ترکیبی‌، یعنی هم به‌صورت فردی و هم به‌صورت گروهی قابل استفاده‌اند.  این دسته‌بندی در زیر آمده است:

این دسته‌بندی با دسته‌بندیِ سطوح کاربران – شامل فرد و گروه – (دسته‌بندی پنجم) متفاوت است. ممکن است یک فرد برای یک سازمان برنامه‌ریزی استرات‍ژیک انجام دهد که در این صورت «مدل برنامه‌ریزی استراتژیک»، برای فرد برنامه‌ریز کاربری دارد؛ ولی نتیجه‌اش به‌صورت برنامه‌ی استراتژیک در لایه‌ی سازمانی خواهد بود. به عبارت دیگر ابزار برنامه‌ریزی استراتژیک در دسته‌بندی براساس سطح کاربران ابزار در سطح سازمان قرار دارد و در دسته‌بندی براساس نوع کاربری در قسمت استفاده فردی قرار دارد. مثلاً وقتی که یک فرد تحلیلگر، جدول SWOT را برای یک سازمان پر می‌کند، آن فرد تحلیلگر، کاربر این جدول است؛ ولی کاربری این ابزار در سطح سازمانی معنی پیدا می‌کند.

تعریف «ابزار» و تعیین جایگاه آن در انجام کار

با توجه به نکات ذکر شده در تعریف‌های موجود، می‌توان یک تعریف دقیق ارائه کرد که ویژگی‌های تعریف را داشته باشد و جامع‌تر و مانع‌تر از تعاریف موجود باشد:

ابزار عبارت است از:

هر مصنوع بشر که بدون مصرف در فرآیند، مستقیماً در انجام کاری دخالت داشته باشد.

مهم‌ترین انگیزاننده‌هایی که موجب ایجاد ابزارها توسط انسان‌ها شده است، «تسهیل‌گری» و «توانمندسازی» است. مثلا انسان نمی­توانست پرواز کند چیزی ساخت که با آن پروازکند. هر مصنوع بشری که او را قادر به انجام کاری کند یا توانمندی او را در انجام کاری افزایش دهد ابزار است. با دست هم می‌توان پیچ را باز کرد اما آچار ساخته می­شود که با آن، این کار راحت­تر انجام شود. این مفهوم کلی ابزار است که در حوزه‌های مختلف از این مفهوم استفاده می­شود. انسان می­خواهد کاری را انجام­دهد که قادر به انجام آن نیست، لذا چیزی را ابداع می­کند، اختراع می­کند و می­سازد تا به کمک آن خود را در انجام آن کار قادر و توانمند سازد.

برای روشن شدن معنای «دخالت مستقیم» و «مصرف نشدن»، بهتر است که از یک مثال فیزیکی بهره گرفته شود و سپس به لایه‌های انتزاعی و ذهنی تعمیم داده شود. پیش‌تر بیان شد که ابزارهای مسائل فیزیکی تقریباً مشخص است و کسی در ابزار بودن‌شان شک نمی‌کند. مثلاً ابزارهای لوله‌کشی، چیزهایی است که لوله‌کش در کاری که انجام می‌دهد، از آن استفاده می‌کند؛ بدون اینکه مصرف شوند؛ جالب است که خودشان هم بین آنچه که مصرف می‌شود و آنچه که ابزار کارشان است، تفکیک قائل می‌شوند.  مثلا اگر موادی خریده شود (مثل لوله و واشر)، هزینه‌ی مواد را از کارفرما دریافت می‌کنند؛ ولی پول ابزار را نمی‌گیرند؛ چون مصرف نمی‌شود. پس ابزار نه مصرف می‌شود و نه پولی بابت‌ش گرفته می‌شود؛ اما اگر نباشد کار یا دشوارتر می‌شود یا امکان انجامش از بین می‌رود.

یکی از دلایلی که تعریف «ابزار» را در مسائل نرم مشکل می‌سازد، این است که درکی از مصرف شدن یک ابزار انتزاعی وجود ندارد. مثلاً آیا این تمپلیتی که در ترازنامه استفاده می‌شود، مصرف شده است یا نه؟ این همان چیزی است که موجب شده است به تمام چیزهایی که در مسائل نرم مورد استفاده قرار می‌گیرد، ابزار اطلاق شود. مثلاً نرم‌افزار دارد مصرف می‌شود یا نه؟ یا همان ترازنامه مصرف می‌شود یا نه؟ پس مشکل اینجا است که در مسائل نرم، «مصرف شدن» یا «مصرف نشدن» درست تعریف نشده است.

حد جامعیت و مانعیت در «تعریف ابزار»

لازم نیست که تعاریف ارائه شده، جهان‌شمول باشد. به عنوان مثال ممکن است در برخی مجموعه‌ها و اجتماعات یک تعریف که لزوما جامع و مانع نیست، مبنای گفتمان، مطالعه و بررسی قرار گیرد و موجب رشد و تولید مفاهیم و محتوایی حول آن تعریف شود و ادبیات مشترکی بین افراد و اعضای مختلف ایجاد نماید. البته بدیهی است که هر چقدر این تعاریف بیشتر پذیرفته شود، رشد تولیدات و سرعت توسعه‌ی مفاهیم تولید شده برمبنای آن بیشتر می‌شود.

نکته‌ی دیگری که در علم ابزارسازی یک فرصت کلیدی است این است که «لزومی ندارد که کاربر ابزار، تعریف ابزار را بداند». مخاطب این علم، طراح ابزار است و حداکثر کسی است که می‌خواهد ابزار انتخاب کند. حتی برای انتخاب کنندگان ابزار هم دانستن و پذیرفتن این تعاریف، چندان ضروری نیست. پس مخاطبان علم ابزارسازی و تعاریفی که در آن انجام می‌شود، بسیار محدود هستند. چرا که بسیاری از کسانی که طراح سیستم، برنامه‌ریز و سیاست‌گذار هستند نیز کاربران ابزار هستند. لذا لازم نیست که تعاریف جهان‌شمول ارائه شود تا همه بخواهند این تعاریف را بپذیرند. بلکه تعریف‌ها اگر در حدی قابل قبول باشد که ذهن به‌طور کلّی آن را بپذیرد و اکثر مصادیق در آن صدق کنند، کافی است. چرا که در حوزه‌ی علوم انسانی هیچ گاه نمی‌توان مانند علوم فنی گزاره‌های دقیق و صددرصدی ارائه کرد.

بنابر یک نظر در انجام تعریف در فضای علوم انسانی نباید به دنبال تعریفی بود که جامعیت و مانعیت صددرصدی داشته باشد؛ چون چنین تعریفی، مثل کلیدی است که به همه‌ی درها بخورد؛ و چنین کلیدی هوا است که با وجود اینکه به همه‌ی درها می‌خورد، هیچ دری را باز نمی‌کند[۱]. لذا تعریف باید علاوه بر جامعیت و مانعیتی که ایجاد می‌کند، برای کسی که می‌خواهد از آن استفاده کند، کارایی هم ایجاد کند. به همین خاطر است که چنین شیوه‌ای در این حوزه‌ها به‌شکل یک اصل در آمده است که بیان می‌کند «النادر کالمعدوم»؛ یعنی «بپندار که مصادیق کم‌یاب، اصلاً وجود ندارند».

تعریف ارائه شده هرچند با ترکیب جدیدی ارائه شده است اما برمبنای تعاریف قبلی است که برخی از آنها در مطالب قبل ذکر شد. به نظر می‌رسد این تعریف به حد کافی خوب باشد و اغلب مصادیق را دربرگیرد. به عنوان مثال حتی پاک‌کن و سمباده که به‌عنوان ابزار مورد استفاده قرار می‌گیرند و در حین استفاده مصرف می‌شوند، اثرشان در خروجی فرآیند (محصول) باقی نمی‌ماند.

کارکردهای ابزار

مهم‌ترین کارکردهای ابزار می‌توان همان چیزهایی دانست که به‌خاطرش طراحی و تولید شده‌اند؛ یعنی «تسهیلگری» و «توانمندسازی». البته یکی از کارکردهای بسیار مهم ابزارها، هدایتگری آنها است که در بخش‌های بعد به‌طور مفصل به آن پرداخته خواهد شد.

ابزار کاری را تسهیل‌ می‌کند یا انجام آن را سرعت می‌بخشد یا یک فضای جدیدی را باز می‌کند. برای مثال حرکت کردن روی زمین قبل از اتومبیل انجام می‌شد، اما اتومبیل آن را تسریع یا تسهیل کرد؛ ولی حرکت در هوا امکان‌پذیر نبود و هواپیما یک قابلیت جدیدی را ایجاد کرد.

تفکیک کارکردها

در مصداق‌یابی برای تعریف ارائه شده از «ابزار»، «تفکیک کارکرد»ها بسیار اهمیت دارد. برای مثال ظروفی وجود دارند که جنس آنها از مواد خوراکی است. آیا «ظرف‌های قابل خوردن» که هم برای نگهداری غذا مورد استفاده قرار می‌گیرند و هم مصرف می‌شوند، «ابزار» محسوب می‌شود؟ در چنین مواردی باید دقت شود که زمانیکه ظرف خورده می‌شود، دیگر این ظرف کارکرد ابزاری ندارد و در اینجا یک ماده‌ی خوراکی است و کارکرد غذا دارد. ظرف خوراکی، تنها زمانی که در فرآیند خوردن غذای دیگر به‌عنوان ظرف استفاده می‌شود، ابزار محسوب می‌شود. لذا درمورد یک وسیله یا یک سیستم برای تشخیص ابزارهای مورد استفاده یا جنبه‌های ابزاری آن، باید کارکردهای آن را تفکیک کرد.

پس مثال‌هایی از این دست نیز آسیبی به تعریف ارائه شده، وارد نمی‌کند. البته در بحث‌های فیزیکی، تفکیک مصرف شدن و مصرف نشدن تقریباً ساده است؛ اما وقتی مسائل نرم‌تر مدنظر باشند، در برخی موارد این تفکیک بسیار سخت‌تر و پیچیده‌تر است.

بسیاری از وسایل را نیز می‌توان چندمنظوره استفاده کرد که در این مواقع تفکیک کارکردهای آن بسیار اهمیت دارد و در این صورت خدشه‌ای به تعریف وارد نخواهد شد. مثلاً برخی می‌پرسند که «آیا سنگ – زمانی که برای شکستن گردو استفاده می‌شود – ابزار است؟». این سؤال هم از این بُعد قابل بررسی است که سنگ برای شکستنِ گردو ایجاد نشده است؛ بلکه گاهی انسان در شکستن گردو از سنگ استفاده‌ی ابزاری می‌کند.

وسیله؛ هدف

کلمه‌ی «ابزار» گاهی به‌جای کلمه‌ی «وسیله» استفاده می‌شود؛ در حالیکه «ابزار» معادل با کلمه‌ی «tool» است و «وسیله» معادل کلمه‌ی «mean» است. در اینجا توضیح مختصری از وسیله، ضروری به نظر می‌رسد.

وسیله و هدف یک زنجیره تشکیل می­دهند، خیلی از اوقات انسان برای ارضای یک هدف، یک سری اهداف میانی تعریف می‌کند و برای رسیدن به این اهداف، یک سری وسیله‌ها را طراحی می­کند. خود این وسیله‌ها در یک لایه تبدیل به هدف می­شود و برای رسیدن به آن یک سری وسیله‌های دیگر باید طراحی شود. این وسیله‌ها ممکن است سلسله‌مراتبی یا خطی با هدف ارتباط پیدا کنند. مثلاً افراد می­خواهند خود را در برابر اتفاقاتی که در محیط بیرون رخ می­دهد مثل طوفان و باد و باران حفظ کنند، و مطابق شأن و منزلت خود یک خانه بسازند. خانه یک ابزار است، چون مصنوع دست بشر است که او را قادر به انجام کاری می­کند، یا او را برای انجام کاری توانمند می‌سازد. اما در سطحی دیگر، خانه یک هدف می­شود که برای رسیدن به آن هدف افراد شروع می­کنند به طراحی ابزارهایی که ساختن خانه را برای آنها تسهیل می­کند. در این سطح، ابزارهای ساخت خانه برای استفاده کننده حکم ابزار را خواهند داشت و چیدن مصالح کنار همدیگر حکم هدف را پیدا می‌کنند. برای اینکه این کار راحت­تر انجام­شود، یک سری ابزارهای بتون­ریزی و … طراحی می­کنند تا این کار را برای آنها تسهیل کنند، و این زنجیره همچنان ادامه پیدا می­کند.

جایگاه ابزار و روش در لایه‌های انجام کار

همان‌طور که ذکر شد مرز مشخص و دقیقی بین ابزار، روش، متدولوژی، تکنیک و … وجود ندارد. ضمن اینکه در جایگاه‌ها و سطوح مختلف و حسب کاربردهای متفاوت ممکن است به مفاهیم و موجودیت‌های مختلفی، ابزار یا روش گفته شود. فرضا در برخی موارد در استفاده از یک روش نیاز به یک ابزار است که خود آن ابزار می‌تواند برای استفاده روشی داشته باشد. مثلا در روش‌های مختلفی مثل SWOT، تحلیل ریسک و … ابزارهایی برای تسهیل در استفاده از آنها ایجاد شده است که خود آنها هم ممکن است روش‌هایی برای بکارگیری داشته باشند.

گاه برای تبدیل متدولوژی به روش، تبدیل روش به تکنیک و حتی برای فکر کردن در لایه‌ی ایدئولوژی و فلسفه نیز از ابزار استفاده می‌شود. در واقع در هر کدام از این ۴ لایه و در ارتباط بین هر کدام از اینها، امکان دارد که از ابزار استفاده شود.

در اینجا هم یک تفکیک از یک جهت دیگر برای تعیین ابزار بودن یا نبودن می‌توان معرفی کرد. اتلاق واژه ابزار به یک مفهوم وابسته به تاثیر آن در خروجی یک فرآیند است. برای یک فعالیت و خروجی مشخص اینکه به صورت مستقیم تاثیر دارد یا غیرمستقیم اثر می‌گذارد تعیین کننده است. اگر به صورت مستقیم در خروجی موثر است به آن ابزار آن فعالیت گفته می‌شود در غیر این صورت ابزار آن فعالیت نیست. برای مثال دوحالت محاسبه مقدار لوله مورد نیاز برای یک ساختمان را در نظر گرفته می‌شود. در حالت اول به لوله‌کش یک چک‌لیست داده می‌شود و شیوه‌ی محاسبه‌ی مقدار لوله‌های مورد نیاز برای او توضیح داده می‌شود تا وی بتواند با استفاده از آن چک لیست محاسبه را انجام دهد.؛ در حالت دوم ابزاری ایجاد می‌شود که از فرد ورودی‌هایی می‌گیرد و مقدار لوله و جنس آن را به عنوان خروجی می‌دهد. در این مثال مشخص است که در حالت دوم ابزار به صورت مستقیم در خروجی موثر است.

[۱] -رمضانی خورشیددوست عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی امیرکبیر تهران

نقد تعریف‌های ارائه شده از «ابزار»

قبل از ورود به «تعریف ابزار»، لازم است که ابتدا به بررسی معتبرترین و پراستنادترین تعاریفی که از این کلمه شده است، پرداخته شود. در مقالات و سایت‌های معتبر فارسی تعریف قابل ملاحظه‌ای از ابزار – البته با عرض و طولی متناسب با فضای بحث – ارائه نشده بود و بسیاری از متون علمی نیز از تعریف این کلمه گذر کرده بودند. با این وجود تعدادی از این تعاریف انتخاب شده و مورد نقد و واکاوی قرار گرفته است؛ بدین صورت که ابتدا «تعریف» ارائه شده و سپس اجزای اصلی آن اقتباس شده و در انتها هر کدام از این اجزا به بررسی شده است.

  1. یک شیء یا اسبابی که برای هدف خاصی استفاده می‌شود. ابزار می‌تواند یک شیء فیزیکی از قبیل ابزارهای مکانیکی مانند اره و چکش و آچار و … باشد، می‌تواند یک نرم‌افزار مانند ابزارهای نوشتن وب یا برنامه نرم‌افزاری باشد. یا می‌تواند یک مفهوم باشد. به این جمله توجه کنید: «خلاقیت ابزاری است که اجازه می‌دهد ذهن کودک رشد کند». (businessdictionary.com)
    • ابزار وسیله‌ای است که برای هدف خاصی استفاده می‌شود.
    • ابزار می‌تواند فیزیکی، نرم‌افزار یا مفهومی باشد.
  2. یک وسیله یا اسباب، بخصوص چیزی که با دست گرفته می‌شود، که برای یک عملیات خاص استفاده می‌شود. (oxford dictionaries)
    • ابزار یک وسیله‌ی فیزیکی است که با دست گرفته می‌شود.
    • ابزار برای یک عملیات خاص استفاده می‌شود.
  3. ابزار یک شیء فیزیکی است که می‌تواند برای رسیدن به یک هدف خاص استفاده شود، بخصوص اگر آن شیء در آن فرآیند مصرف نشود. به طور غیر رسمی برای شرح روش یا فرآیند مورد استفاده قرار می‌گیرد. استفاده ابزار توسط بشر به میلیون‌ها سال پیش برمی‌گردد. سایر حیوانات هم همچنین استفاده از بعضی ابزارهای ساده را می‌دانند. (wikipedia, 2013)
    • ابزار یک وسیله‌ی فیزیکی است.
    • ابزار می‌تواند برای رسیدن به یک هدف خاص استفاده شود.
    • ابزار در فرآیند استفاده، مصرف نمی‌شود.
    • ابزار برای شرح روش یا فرآیند مورد استفاده قرار می‌گیرد.
    • حیوانات نیز از ابزارهای ساده استفاده می‌کنند.
  4. ابزارهای رسانه اجتماعی فراوانی وجود دارد که هر یک می‌تواند از راه‌های مختلفی برای رسیدن به اهداف[۱] مختلفی استفاده شود. ابزار دیجیتال یک توانمندساز[۲] است. استفاده کنندگان ابزار نیاز است بدانند که در انجام چه عملی می‌خواهند توانمند شوند، آن وقت می‌توانند بفهمند چه ابزاری می‌توانند استفاده کنند، چگونه استفاده کنند و چرا از آن ابزار استفاده کنند. (Blevis, 2013)
    • یک ابزار ممکن است برای رسیدن به اهداف مختلفی استفاده شود.
    • ابزارها، توانمندساز و تسهیل‌گر هستند.
  5. ابزار توانمندکننده‌ و تسهیل‌گری است که برای تکمیل یک کار کمک می‌کند. (Marjorie Pappas, 2002)

با توجه به تعاریف ارائه شده، نکات مستخرج از آنها در این جدول ارائه شده است:

ردیف نکات موجود در ابزار از نظر ما
درست ناقص نادرست
۱ ابزار وسیله‌ای است که برای هدف خاصی استفاده می‌شود. *
۲ ابزار می‌تواند فیزیکی، نرم‌افزار یا مفهومی باشد. *
۳ ابزار یک وسیله‌ی فیزیکی است که با دست گرفته می‌شود. *
۴ ابزار برای یک عملیات خاص استفاده می‌شود. *
۵ ابزار یک وسیله‌ی فیزیکی است. *
۶ ابزار می‌تواند برای رسیدن به یک هدف خاص استفاده شود. *
۷ ابزار در فرآیند استفاده، مصرف نمی‌شود. *
۸ ابزار برای شرح روش یا فرآیند مورد استفاده قرار می‌گیرد. *
۹ حیوانات نیز از برخی ابزارهای ساده استفاده می‌کنند. *
۱۰ یک ابزار می‌تواند برای رسیدن به اهداف مختلفی استفاده شود. *
۱۱ ابزارها، توانمندساز و تسهیل‌گر هستند. *
  1. نکته اول ابزار را «وسیله‌ای برای رسیدن به هدف» فرض می‌کند. تعریف اول ارائه شده تعریف ابزار را همین نکته می‌داند. تعریف باید حتی‌الامکان مانع و حتی‌الامکان جامع باشد. از آنجایی که روش، تکنیک و متدولوژی نیز همین ویژگی را دارند. یعنی مثلا متد هم وسیله‌ای برای رسیدن به هدف است. همچنین نیازی نیست ابزار برای هدفی خاص باشد. یک ابزار ممکن است چند کارایی داشته باشد. می‌توان ابزاری داشت که هم برای بریدن باشد، هم سوهان دادن، که البته این یک ابزار ترکیبی است. بنابراین این نکته از هر دو جهت دارای اشکال است. از جهت مانع بودن غیر از ابزار هم وجود دارد که وسیله‌ای برای رسیدن به هدف باشند و از جهت جامع بودن ابزارهایی وجود دارد، که برای یک هدف نیستند و می‌توان ابزارهایی با اهداف مختلف هم داشت.
  2. نکته دوم ابزار را دارای انواع فیزیکی، نرم‌افزار و مفهومی می‌داند که این دسته‌بندی قابل قبول است. ابزارها دارای انواع فیزیکی و انتزاعی یا نرم هستند. در این دسته‌بندی نرم‌افزار یا ابزارهای مفهومی، ابزار نرم محسوب می‌شوند.
  3. نکته سوم ابزار را وسیله‌ای که در دست جا می‌گیرد، معرفی می‌کند. البته در تعریف ابزار تعریف‌کننده فقط منظورش ابزارهای فیزیکی است که این خود نوعی نقص در تعریف است، شاید بهتر بود تعریفش را با عنوان «ابزار فیزیکی» آغاز می‌کرد. نقص این تعریف فقط به همین جا ختم نمی‌شود. حتی ابزارهای فیزیکی فراوانی یافت می‌شوند که در دست جا نمی‌گیرند، مانند بسیاری از ماشین آلات سنگین. ابزارهای فراوانی وجود دارند که اهمیتی ندارد که در دست جا بگیرند، مثلا آیا این که صندلی در دست جا بگیرد اهمیتی دارد؟ آیا وقتی از یک کوره ذوب آهن حرف می‌زنیم، قابلیت در دست قرار گرفتن آن به ذهن خطور می‌کند؟ بنابراین نه تنها این تعریف درست نیست بلکه داشتن این ویژگی برای بسیاری ابزارهای فیزیکی اهمیتی ندارد.
  4. نکته چهارم که در برخی از تعاریف فرض شده است، ابزار را «برای عملیات خاص» فرض می‌کند. در نقد نکته اول توضیح داده شد، این که ابزار برای هدف خاص در نظر گرفته شود، جامعیت تعریف را دچار مشکل می‌کند. به طریق اولی وقتی ابزار برای یک عملیات خاص در نظر گرفته شود، درنتیجه برای هدف خاص در نظر گرفته شده است، که اشاره شد این فرض برخی از ابزارها را ابزار نمی‌داند، یعنی جامع نیست. پس این نکته هم نمی‌تواند برای ابزار نکته مناسبی باشد و ناقص است.
  5. نکته پنجمی که از بین تعاریف استخراج شد، ابزار را یک وسیله فیزیکی می‌داند. ابزار یک وسیله فیزیکی هم می‌تواند باشد، اما ابزار غیرفیزیکی هم وجود دارد. درواقع این نکته در تعریف مربوطه ناقص است که شرح آن در نکته ۲ آمده است.
  6. نکته ششم ابزار را وسیله‌ای می‌داند که می‌تواند برای رسیدن به هدف خاص از آن استفاده کرد. این نکته چون می‌گوید که ابزار «می‌تواند» این ویژگی را داشته باشد پس مدعی نیست که همه ابزارها این گونه‌اند، اما این که این ویژگی فقط ویژگی ابزارهاست باید گفت خیر که این بحث نیز در نقد نکته اول آمده است. به نوعی باید گفت این ویژگی غلط نیست اما چون مانع نیست، ناقص است. البته نکته تعریف به تنهایی نمی‌تواند مانع و جامع بودن را داشته باشد، توضیحات فوق باتوجه به کل تعریفی که حاوی این نکته بود (تعریف سوم) ارائه شد.
  7. نکته هفتم برای ابزار این ویژگی را متصور است که در فرآیند استفاده، مصرف نمی‌شود. این ویژگی یک ویژگی درست است، اما نمی‌توان تنها با این ویژگی ابزار را از غیر ابزار جدا کرد. مثلا روش هم این ویژگی را دارد، تفاوتشان را در تعریف درستی که در ادامه ارائه خواهد شد توضیح می‌دهیم. به طور خلاصه به این ویژگی باید «شرکت مستقیم در فرآیند» را اضافه کرد تا مانع بودن را هم داشته باشد.
  8. نکته هشتم استفاده ابزار را برای شرح روش یا فرآیند می‌داند. این در صورتی می‌تواند درست باشد که ابزار خود حامل یک روش خاص باشد. مثلا ماهیگیری با استفاده از قلاب ماهیگری روش مربوط به خود را دارد در حالی که روش‌های دیگر ماهیگیری وجود دارند که با ابزارهای دیگری انجام می‌شوند، مثل استفاده از تور ماهیگیری. اما سوال این جاست که آیا همه ابزارها به گونه‌ای در حال شرح روش هستند یا خود به خود آن روش را دارند؟ جواب خیر است. به عنوان مثال آیا استفاده از دیگ آشپزی، روش آشپزی خاصی را به همراه دارد؟
  9. نکته نهم یک جمله خبری است و در تعریف ابزار کاربرد ندارد البته برای فهم بیشتر مفهوم ابزار و اهمیت استفاده از آن مفید است. حیواناتی که دندان دارند، از دندان خود به عنوان ابزاری برای خوردن به طور غریزی استفاده می‌کنند. در آزمایش‌ها نشان داده شد که میمون‌ها برای رسیدن به موز که در ارتفاع قفسشان بود از نردبان به عنوان ابزار استفاده کردند.
  10. نکته دهم می‌گوید ابزار می‌تواند برای رسیدن به اهداف مختلف استفاده شود. این نکته کاملا درست است. اشکالی که در نکته اول وارد شد این بود که ابزار حتما برای یک هدف خاص نیست که اینجا این اشکال برطرف شد. البته باز هم باید ذکر شود که این نکته همه ابزارها را در برمی‌گیرد ولی همه غیر ابزارها را خارج نمی‌کند. به طور خلاصه، جامع است ولی مانع نیست.
  11. نکته یازدهم اشاره دارد که برخی از ابزارها توانمندساز هستند. این نکته نیز صحیح است. هواپیما یک ابزاری است که به انسان این توانایی را داده است که بتواند پرواز کند. تلفن ابزاری است توانایی انتقال صدا به جای دور را داده است. ابزارهای فراوانی وجود دارند که این ویژگی را دارند. البته همه ابزارها این ویژگی را ندارند. مثلا قبل از بودن خودکار «نوشتن» انجام می‌شد، اما خودکار این عمل را تسهیل کرد. قبل از اختراع اتومبیل حرکت روی زمین انجام می‌گرفت اما اتومبیل آن را تسهیل یا درواقع تسریع کرد. قبل از اینکه ماشین‌های پخت نان باشد سال‌های سال نان پخته می‌شد اما این ماشین‌ها این عمل را تسهیل کردند. با توجه به اینکه این نکته هم ابزار را توانمند کننده و هم تسهیل‌گر می‌داند، نکته درستی است.

[۱] Purposes

[۲] Enabler

ترمینولوژی در حوزه ابزارها

عدم وجود ادبیات (ترمینولوژی) مشترک حول واژه‌ی «ابزار»

در این بخش به بررسی «ابزار» و اینکه به چه مفاهیمی اطلاق می‌شود، پرداخته شده و تفاوت‌ش با کلماتی چون «روش» و «تکنیک» تشریح می‌شود. بسیاری از اوقات این کلمات به‌جای یکدیگر به‌کار می‌روند و این موجب می‌شود که در مواجهه‌ی با چیزهایی که انجام می‌شود، نتوان تشخیص درستی در مورد ماهیت آن داد. البته قبل از اینکه بحث به طور مستقل وارد تعاریف آنها شود، توضیح داده خواهد شد که مرزبندی بین این کلمات چه اهمیتی دارد و شناخت آنها چه کمکی در بهره‌گیری از مفاهیم خواهد داشت.

این مشکل در زبان انگلیسی کمتر به چشم می‌خورد؛ چون کلمات حول «ابزار»، عمدتاً در همین زبان ایجاد شده‌اند و در زبان فارسی برای آنها معادل‌سازی شده است و یا حتی گاهی همان کلمه عیناً و فقط با رسم‌الخط جدید وارد زبان فارسی شده است. متأسفانه در متون ترجمه‌ای فارسی برای زیبایی متن و عدم تکرار، هربار از کلمه‌ای متفاوت استفاده می‌شود. مثلاً برخی مفاهیم که در کتاب زبان اصلی «ابزارهای ذهنی[۱]» به‌عنوان «ابزار» معرفی شده‌اند، در کتاب «تکنیک‌های کلیدی مدیریت»، در یک جا «تکنیک» نامیده شده و جای دیگر «روش»؛ مثلاً در متون فارسی جمله به این صورت است که « AHP یک تکنیک است؛ در این روش خواهیم گفت که این ابزار …». یعنی در یک جمله AHP هم تکنیک، هم روش و هم ابزار نامیده شد. در مقابل، در کتاب‌های انگلیسی وقتی که یک کلمه به‌جای یک مفهوم به‌کار گرفته شود، تا آخر با همان کلمه خوانده می‌شود.

از بین کلمات مرتبط با «ابزار»، در مورد خود «ابزار»[۲]، «تکنیک»[۳]، «روش»[۴]، «روش‌شناسی»[۵]، «سازوکار»[۶]، «چارچوب»[۷]، «فلسفه»[۸] و «ایدئولوژی»[۹] تقسیم‌بندی‌ها و حرف‌های زیادی در ادبیات مطرح شده است؛ اما کار مدون و مشخصی در این زمینه وجود ندارد. در کتاب‌هایی هم که در مورد روش‌ها یا ابزارها نوشته می‌شوند، عمدتاً از تعریف روشن این اصطلاحات صرف‌نظر می‌کنند و این طور به نظر می‌رسد که یا ادبیاتی در این زمینه وجود ندارد و یا اینکه این ادبیات به‌قدری بدیهی فرض می‌شوند که تعریف‌شان به‌نوعی اتلاف وقت محسوب می‌شود.

یکی از دلایلی که باعث می‌شود تعریف واژه‌های مذکور به راحتی امکان‌پذیر نباشد، عدم وجود مرز مشخص بین آنهاست. به عبارتی به صورت دقیق نمی‌توان مرزی را برای ابزار یا روش یا تکنیک مشخص کرد. ضمن اینکه یک مفهوم می‌تواند در شرایط و جایگاه‌های مختلف نقش‌های متفاوتی به خود گیرد. به عنوان مثال یک چک لیست می‌تواند در دست کاربر یک روش و برای طرح یک ابزار باشد. این موضوع باعث می‌شود ارائه تعریفی که از نظر منطقی همه مصادیق را در برگرفته و ضمنا مانع اغیار نیز باشد تقریبا غیرممکن گردد. لذا هرچند تعاریف این واژه‌ها بدیهی نیستند به نظر می‌رسد تعاریف قراردادی نانوشته‌ای وجود دارد که برخی مفاهیم را «ابزار» می‌نامند و برخی مفاهیم را «روش»، «تکنیک» یا نام‌های دیگر نام می‌نهند. برای مثال در همان کتاب «ابزارهای ذهنی» برخی از مدل‌ها را در جایی «ابزار» می‌نامد و در جایی دیگر «تکنیک» و حتی در جای دیگری «روش‌شناسی». لذا قرارداد مدون و استانداردی که همه بر روی آن اتفاق نظر داشته باشند و به‌نوعی جهان‌شمول باشد، دیده نشده است.

ضمنا بعید به نظر می‌رسد مرجع و تعریف معتبر پذیرفته شده‌ای در این حوزه‌ها وجود داشته باشد چرا که در صورت وجود چنین مرجعی می‌بایست معتنابهی از مستندات و مقالات موجود در این حوزه به آن ارجاع می‌دادند. چنان‌که در بسیاری از حوزه‌ها که تعاریفی وجود دارد برای ارائه تعریف به منبع اصلی ارجاع می‌شود. حال آن‌که در موضوع این نوشتار چنین مراجعی به چشم نمی‌خورد. به عبارتی همه از قاعده‌ای نامعلوم تبعیت می‌کنند؛ درحالی که رفتارها و دسته‌بندی‌هایی که در منابع مختلف وجود دارد، یکسان نیست. کتاب‌های زیادی وجود دارد که در آنها برای اشاره به یک مفهوم از عناوین مختلفی استفاده شده است که این یک فرصت بسیار خوب برای انجام یک کار علمی است.

اهمیت وجود ادبیات (ترمینولوژی) مشترک

وقتی که بتوان فهمید که «ابزار» چیست و چه تفاوتی با «روش» و «تکنیک» دارد، آن وقت می‌توان تشخیص داد که «آیا کسی که ادعای حل یک مسئله را دارد، ابزارهای مورد نیاز حل آن مسئله را در اختیار دارد یا اینکه فقط به روش‌های حل آن مسئله مسلط است». به عنوان مثال فردی که مدعی باشد می‌تواند با روش برایسون برای یک سازمان برنامه‌ریزی استراتژیک انجام دهد، مثل این است که فردی با یک دست‌نامه‌ی[۱۰] لوله‌کشی به خانه‌ای مراجعه کند و مدعی رفع مشکلات لوله‌کشی آنجا باشد. در مثال لوله‌کشی تمییز «ابزار» از روش‌های لوله‌کشی کاملاً محسوس است؛ اما در مسائل انتزاعی‌تر مثل برنامه‌ریزی، تصمیم‌گیری، سیاست‌گذاری، قانونگذاری و مواردی از این دست، تشخیص اینکه آیا فرد مدعی، مسلح به ابزارهای مورد نیاز برای انجام کارش است یا خیر، دشوار است.

ناظران پروژه‌های انتزاعی نمی‌توانند قابلیت انجام این کار را در مدعیان انجام آن ارزیابی کنند؛ در حالیکه این وضعیت در مسائل فیزیکی و محسوس بسیار روشن‌تر است. به عنوان مثال در راه‌سازی، سدسازی، ایجاد نیروگاه و مواردی از این دست، شرط حضور در مناقصه این است که شرکت تعداد مشخصی از ماشین‌آلات مخصوص همان کار در اختیار داشته باشد. در چنین کارهایی اگر تیمی اعلام کند  به تمام کتاب‌های راه‌سازی مسلط است و ده‌ها استادتمام این رشته در استخدام شرکت دارد، نمی‌تواند در مناقصه شرکت کند؛ چون با وجود اینکه این تیم از نظر دانشی بسیار قوی هستند و شاید به تمامی روش‌های راه‌سازی تسلط داشته باشند، اما ابزارهای لازم برای انجام آنچه که ادعا می‌کنند را در اختیار ندارند. در مقابل آیا می‌توان قابلیت‌های کسی را که مدعی مهندسی فرآیند یک سازمان است، سنجید و فهمید که آیا ابزارهای موردنیاز برای پیاده‌سازی دانش‌هایش را دارد؟ بدیهی است که در شرایطی که تعریف مشخصی از «ابزار» وجود ندارد، نمی‌توان به این تشخیص و فهم رسید.ضمن اینکه حتی تشخیص اینکه در این موارد دانش مورد نیاز وجود دارد یا خیر یا این دانش با مساله موجود متناسب است یا خیر، کار چندان ساده‌ای نیست.

عدم توجه به ابزار و پیچیدگی کار شناسایی ابزارهای مورد نیاز در مسائل نرم باعث می‌شود در بسیاری موارد راه حل‌های ارائه شده به سرانجام نرسد. چرا که به فرض ارائه روش‌های درست ابزارهای لازم برای انجام آنها یا طراحی و ایجاد نشده یا در صورت وجود شناسایی نشده و در اختیار مجری قرار نگرفته است. به‌عنوان یک مثال بسیاری از رویکردهای سند نخبگان تا لایه‌ی «روش» ترجمه شد؛ ولی چون ابزار آن وجود نداشت، انجام نشدن‌شان قابل پیش‌بینی بود. مثلاً وقتی سیستم اطلاعاتی که ابزار انجام یک اقدام و یا إعمال یک روش است، وجود نداشته باشد کارهایی که تعریف می‌شود و اهدافی که مشخص می‌گردد، قابل دستیابی نیستند. به عبارتی افدامات حداکثر از جنس روش هستند که اغلب آنها بدون وجود ابزارهای لازم محقق نخواهد شد. وقتی قرار است به فرض شناسایی صورت گیرد غیر از روش که آن هم به صورت کلی بیان شده، نیاز به ابزارهایی وجود دارد که باید طراحی شده و در اختیار مجریان قرار گیرد. یا فرضا در نظام آموزش و پرورش بسیاری از روش‌ها و رویکردهای بیان شده مناسبی با ابزارهای موجود مثل مدارس و سیستم‌های تعلیم و تربیت فعلی ندارند که یا باید ابزار مناسب را طراحی کرد یا روش‌هایی روش‌هایی را پیشنهاد داد که با ابزارهای موجود قابل اجرا باشند.

در بسیاری از موارد روش‌ها، تکنیک‌ها، متدولوژی‌ها و مفاهیم نرم به ابزار فیزیکی نیازمند می‌شوند. مثلاً تا یک سازمان به صورت فیزیکی ایجاد نشود، برخی از ایده‌ها قابل اجرا نخواهند بود؛ تا زمانی که بیلبورد یا شبکه‌های تلویزیونی وجود نداشته باشد، تبلیغات ممکن نخواهد بود؛ یا مثلاً برای بازاریابی محصولات فرهنگی اگر کسی مدعی باشد که «به تمام روش‌های بازاریابی مسلط است»، هیچ فایده‌ای ایجاد نخواهد کرد. تا زمانی که او یک شبکه‌ی توزیع در اختیار نداشته باشد، نمی‌تواند اثری بر میزان فروش محصولات داشته باشد؛ چون ابزار بازاریابی، شبکه است. کسی که در مسائل انتزاعی ایده می‌دهد، مثل کسی است که راهنمایی‌هایی را برای لوله‌کشی انجام می‌دهد؛ نه این که بخواهد خودش لوله‌کشی کند. با توجه به آنچه ذکر شد شناخت ابزار و توانمندی در ارزیابی و اعتبارسنجی آن در مسائل نرم بسیار کلیدی و مهم است. برای ورود به این موضوع قدم اول داشتن یک تعریف (حتی قراردادی) است که بتوان این مفهوم را بیان نمود و قواعد و قوانینی را برای شناخت و سنجش آن وضع کرد. لذاست که تعریف جامع و مانع «ابزار» و بیان شاخص‌هایی برای تمییز آن از سایر کلمات، این امکان را ایجاد می‌کند که بتوان قابلیت انجام کارهای انتزاعی را سنجید. البته همان‌طور که قبلا هم گفته شد شاید با توجه به ابهام موجود در این فضا رسیدن به یک تعریف دقیقا جامع و مانع در ابتدای امر میسر نباشد لاکن ارائه تعریفی که بتواند تکیه‌گاهی برای شروع سایر بررسی‌ها و فعالیت‌ها در این حوزه باشد، ضروری است.

[۱] Mind tools

[۲] Tool

[۳] Technique

[۴] Method

[۵] Methodology

[۶] Mechanism

[۷] Framework

[۸] Philosophy

[۹] Ideology

[۱۰] Hand book

مقدمه‌ای بر اهمیت روشها و ابزارها

مقدمه

مدیریت و برنامه‌ریزی برای رسیدن به اهداف تعیین شده همیشه از مسائل مهم فراروی بشر بوده که با پیچیده‌تر شدن مسائل و برنامه‌ها روشهای و ابزارهای مختلفی برای این منظور طراحی و به‌کار گرفته شده. در این بحث مختصر با دیدی کاربردی به نقش ابزارها و روشهای مورد استفاده در طراحی و پیاده‌سازی سیستمها و نیز متدولوژیها و ابزارهای مدیریت، برنامه‌ریزی، کنترل و ارزیابی فعالیتها و سیستمها می‌پردازیم. در بخشهای ابتدایی با ذکر موارد و مسائل واقعی اهمیت استفاده از ابزارها و روشها و چگونگی تأثیر استفاده از ابزارهای غلط در دستیابی به اهداف و نیز اثرات ناشی از بی‌توجهی به آن را بیان خواهیم نمود. در بخشهای بعد مشخصات ابزار و روش مناسب، چگونگی جهت‌دهی و رهبری سیستم و جامعه بوسیله طراحی ابزارهای مناسب و نیز ویژگیها و شرایط روش و ابزار مناسب را مورد بررسی قرار خواهیم داد و در نهایت چند پیشنهاد اجرایی با توجه به وضعیت فعلی سازمانها، سیستمها و شرایط جامعه بیان خواهیم داشت.

قبل از ورود به بحث ذکر چند نکته ضروریست:

      • قطعا نظر نویسنده برا آن نیست که ریشه تمام مشکلات در ابزارها و روشها و مشکلات ناشی از آنها خلاصه می‌شود اما این موضوع به عنوان یکی از مسائل اساسی که تا حدودی مغفول واقع شده و کمتر از این لایه به آن نگاه شده در این متن مورد توجه واقع می‌شود. بنابراین هدف از این نوشته نفی راه‌کارهای ارائه شده توسط صاحبنظران و محققان علوم مدیریت و برنامه‌ریزی نمد‌باشد
      • نکته‌ دیگری که در ابزارها وجود دارد اینست که به دلیل قرین بودن این ابزارها در زندگی و برنامه‌ریزی روزمره و حتی تفکر افراد جامعه نگرش از یک لایه بالاتر به آنها و بررسی خود آنها بدون استفاده از خودشان با پیچیدگیهایی همراه است که دقت مضاعفی را طلب می‌کند. ازین‌روست که اغلب محققان در این زمینه به نحوه استفاده از ابزارها پرداخته‌اند و تأثیرات آنها به خودی خود کمتر مورد توجه واقع شده است.
      • در این بحث گرچه هدف ورود به مصادیق نبوده و بیان یک مفهوم کلی مورد نظر است اما برای تقریب ذهن به موضوع در بخشهای مختلف از مثالها و سؤالهای مطرح استفاده شده که باید توجه شود که این مثالها ذهن را از موضوع کلی منحرف نسازد، چرا که پرداختن دقیق به مصادیق نیاز به روشن شدن چارچوبها و کلیات اولیه و نیز بررسی موشکافانه در مصداق مورد نظر دارد.

چند سؤال:

      • چرا با اینکه در بسیاری از علوم و صنایع و فناوریها پیشرفتهای چشم‌گیری داشته وداریم این پیشرفتها منجر به اعتلا و پیشرفت جامعه نمی‌شود و هنوز جزء کشورهای توسعه نیافته و یا در حال توسعه تقسیم بندی می‌شویم؟
      • به چه دلیل قالب مدیران و مسئولان در سمتهای مختلف به فکر تغییر و اصلاح نطامها و فرایندها افتاده‌اند؟
      • چرا اقدامات وسیع به همراه احساس نیاز شدید به این اصلاحات و تغییرات هنوز ثمره مثبت قابل ملاحظه‌ای در پی نداشته است؟
      • به چه دلیل اغلب برنامه‌های کلان و برنامه‌ریزیها در لایه‌ها وسطوح بالا، در سطوح پایین‌تر مدیریتی و کارشناسی قلب و یا تحریف می‌شود؟
      • علت تناقض در آمارهای منابع مختلف چیست؟
      • چرا در پروژه‌های فنی، مهندسی و حتی پزشکی موفق‌تریم تا پروژه‌های خدماتی، فرهنگی، ساختاری و اجتماعی؟
      • چرا بسیاری از جلسات حتی در سطح کلان بی‌ثمر یا کم‌ثمرند و بسیاری موفقیتها (از دید برخی) از دید عده ای دیگر حتی هم‌کیشانشان شکست محسوب می‌شود، و هیچ محکی برای محکومیت یااثبات حرف طرفین نیست؟
      • چرا گزارشات اغلب راضی‌کننده و عملکردها کم توفیقند؟
      • علت عدم توفیق طرحهای جامع و کلان را کجا باید جستجوکرد؟
      • چرا طرحی که در کشورهای دیگر حتی کشورهای مسلمان بسیار خوب نتیجه داده در کشور ما با شکست مواجه می‌شود؟
      • به چه دلیل اغلب پروژه‌های پژوهشی و تحقیقی در گوشه کتابخانه سازمانها و نهادهای کشور بایگانی می‌شوند؟
      • چرا مدیران لایه‌های بالا از ۵ صبح تا ۱۱ شب جلسه دارند ولی کار مفید کارمندان و کارشناسان در برخی سازمانها ۲۰ دقیقه برآورد می‌شود؟

این سؤالها و بسیاری سؤالات دیگر مسائلی است که امروزه ساختارهای اداری و مدیریتی کشور ما با آنها مواجه است. و کم و بیش اقدامات پراکنده‌ای با شدت و ضعف متفاوت به دلیل قدرت منشأ آن در سطوح مختلف برای حل این مسائل به چشم می‌خورد. امروز بسیاری از سازمانها، مدیران و متخصصان با واژه‌هایی مثل مهندسی مجدد فرآیندها، اصلاح ساختار، اصلاح نطام اداری، مدیریت پروژه، ارزیابی عملکرد و بسیاری واژه‌های از این دست آشنا هستند. و چه بسا نه یکبار که چندین بار انجام هر کدام از این طرحها را به خود دیده‌اند. طرحهای چند هزار صفحه‌ای با هزینه‌های چند میلیارد تومانی به اسمهای طرح جامع، تعیین استراتژی، مهندسی مجدد، اصلاح ساختار اداری، ارزیابی عملکر، سیستم یکپارچه و … توسط شرکتهای ریز و درشت ایرانی و خارجی در سازمانها در حال اجراست.

از طرف دیگر درخود این حرکت برای هماهنگ نمودن سازمانها و برنامه‌ها و اصلاح ساختارها هر ارگان و نهادی به حد وسع خود جریان را به سمت خود می کشد و داعیه سردمداری آن را دارد. گویی برنامه‌ای جامع نیاز است برای تدوین برنامه‌های جامع اگر خودر این برنامه جامع با مشکلات برنامه جامع اول دچار نشود و این قضیه در دور باطل نیفتد.

در این مختصر خواهیم کوشید برخی از دلایل بروز این مسائل، دلایل کم توفیقی راه حلها و راهکارهایی واقع‌بینانه با رویکردی نو را بررسی و ارائه کنیم.

گر چه هدف از این بحث پرداختن به مصداقها و موارد جزئی نیست برای تقریب ذهن و همسو کردن خواننده با چند مثال و مصداق وارد بحث خواهیم شد. ابتدا مثالها را بدون توضیح و بررسی علل و عوامل آورده و در بخشهای بعد به صورت کلی و با یک جمع‌بندی مشترک به تحلیل آنها خواهیم پرداخت.

  • بازارهای اقتصادی:

در جهان بازارهای بورس که قابلیت خرید و فروش در لحظه را به صورت الکترونیکی دارند، از مراکز تجمع سرمایه هستند که دهها و شاید صدها میلیون نفر سرمایه‌های ریز و درشت خود را برای تجارت و بدون هیچگونه هزینه سربار برای دولتهایی که بانیان این بازارها بوده‌اند در این بازار وارد معاملات تجاری می‌کنند. که با توجه به حجم چند هزار میلیاردی این بازارها فقط به اصطلاح سود خواب این سرمایه در بانکهای کشورهای مذکور اعداد بسیار قابل ملاحظه‌ای خواهد شد. این تنها سود اقتصادی است. حال با نگاهی متفاوت به این بازارها از زویای غیر اقتصادی که کمتر هم مورد توجه قرار می‌گیرد مشاهده خواهد شد که این بازارها علاوه بر سرمایه‌های مادی شرایط تجاری، فکری و ایدئولوژیکی صاحبان (نا شناس) خود را نیز بر این میلیونها نفر- که اغلب هم به علت داشتن سرمایه، درست یا غلط، از افراد تأثیرگذار جامعه هستند- تحمیل می‌نمایند. شاید جالب باشد که کوچکترین تغییر و تأثیر این بازارها بر مسلمانان تغییر تعطیلی آنها از جمعه به یکشنبه است. اخبار کشورهای سرمایه‌دار که معمولا جهت‌های خاصی را هم دنیال می‌کنند در میان این افراد – به دلیل تأثیر اخبار بر بازار- بیش از اخبارهای داخلی و مسائل مربوط به هم وطنان و همکیشان پیگیری می‌شود. پس از مدتی سرما در کانادا از کشتار در فلسطین و عراق برای این دسته که اتفاقا از قشر بی‌تفاوت جامعه هم نبوده‌اند اهمیت بیشتری پیدا میکند.

در مورد این بازارها نکته بسیار دقیق دیگری نیز وجود دارد. ابزاهای تحلیل، فرمولها و قواعد حاکم که اغلب هم اعتباریند و در بسیاری موارد با واقع سازگاری ندارند، روند اصلی بازارها را مشخص می‌کنند سازندگان و طراحان این ابزارها به نحوی صاحبان سرمایه را مشغول به این ابزارها کرده‌اند که به دلیل پیروی عرضه و تقاضای بازار از این ابزارا و قوانین جعلی اغلب واقعیتها مثلا در ارزش واحد پول یک کشور تأثیر کمتری از پیشبینی این ابزارها دارند. تفصیل این بحث و تأثیرات آن بر اقتصاد و نیز تغییر مطلوبیتهای ذهنی و حتی اعتقادی سرمایه‌گذاران و بالتبع محیط پیرامون آنها خود مجالی جدا مستقل طلب می‌کند. که از حوصله این نوشته خارج است.

  • مجلات علمی ISI و سایر منابع علمی:

امروزه خوشبختانه آمارهای علمی کشور در تولید مقالات رشد چشم‌گیری دارد و جالب اینکه بر خلاف بسیاری از موارد نسبت رشد آن به کشورهای پیشرفته نیز وضعیت مطلوبی دارد این وضعیت در بسیاری از کشورهای در حال توسعه به چشم می‌خورد و به یکی از معیارهای رقابت علمی در این کشورها بدل شده است. شاید این موضوع از دید بسیاری مدیران فرهنگی و علمی کشور بسیار شایسته به نظر برسد که در اغلب دانشگاههای معتبر کشور داشتن مقاله در این مجلات شرط دفاع از پایان‌نامه‌های مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری شده است. اما سؤالی در اینجا ذهن انسان را به خود مشغول می‌سازد که چرا با اینکه در مجلات یا به اصطلاح ژورنالهای علمی معتبر کنترل کیفیت اغلب مقالات از دانشجویان، پژوهشگران و اساتید کشورهای در حال توسعه است که غالبا نیز مسلمانان نویسندگان این مقالات هستند تفاوت کیفیت کالاهای کشورهای صنعتی و توسعه یافته با سرعت بالاتری در حال رشد است تا کورهای صاحبان مقالات علمی در این زمینه. چرا دانشجویان ما در مورد مسائلی بررسی و تحقیق می‌کنند که مبتلی‌به آنهاست تا خود ما. و موضوعات کاربردی خودمان به عنوان موضوعات پیش‌پا افتاده‌ای تلقی می‌شوند که حتی برخی از اساتید حاضر به قبول پایان‌نامه در آن موضوعات نیستند چرا که مقاله‌ای که بتواند در مجلات خارجی منتشر شود آز آن حاصل نخواهد شد. شاید بتوان گفت دانشگاههای ما با صنایع و جوامع  غربی و صنعتی بیشتر ارتباط دارند تا صنایع و مسائل خود ما.

دراین مورد نیز ابزارها و روشهای امتیازدهی، رد یا پذیرش مقاله است که تعیین کننده جهت مقالات و پژوهشهاست. و اگر قبول بکنیم که در بسیاری از این نشریات رد نیازهای صنایع بزرگ و دولتهای متبوعشان پیگیری می‌شود تأثیر آن روشن خواهد بود. مضافا اینکه دسترسی به مقالات هم‌وطنان و هم‌مسلکان خودمان از کانال آنها سریعتر و سهلتر است. تاآنجا که گاهی محصولات خودمان را بدون صرف هیچ هزینه‌ای به خودمان می‌فروشند. ضمنا می‌توانند مسائل با ارزش را (پس از اینکه آن را در اختیار گرفتند) بی‌ارزش جلوه دهند و بالعکس که مجال تشریح بیشتر این مطلب در این مختصر نیست.

از طرف دیگر با استفاده از ابزارهای اطلاع رسانی و همین منابع که بسیاری از آنها توسط سایر کشورها تولید شده منابع درسی، دوره‌های آموزشی و وسایل کمک آموزشی تهیه می‌شود که به دلیل سهولت دسترسی و به کمک ذهنیت ایجاد شده در مورد اعتبار منابع خارجی به متون درسی و به اصطلاح سیلابس درسی دانشگاههای ما مبدل می‌شود. در این متن علت عدم توفیق یا کم توفیقی فعالیتها در جهت‌دهی به محتوای دروس برمبنای اعتقادات، نیازها و فرهنگ بومی کشور توضیحاتی ارائه خواهد شد.

  • ابزارهای تحلیل و طراحی:

ابزارهای تحلیل و طراحی از یک خط‌کش ساده گرفته تا پیشرفته‌ترین و پیچیده‌ترین متدولوژیهای تحلیل و طراحی سیستمها از مهمترین اجزا در تبدیل ذهنیات و به عبارتی مدلهای مفهومی و ذهنی به واقعیتها و مدلهای منطقی و اجرایی هستند. که بدون بیان و ارائه یک طرح و مفهوم که در ذهن شکل می‌گیرد با زبان و سیاقی که قابل فهم برای مخاطب، برنامه‌ریزان و مجریان باشد امکان تبدیل صحیح یک مدل ذهنی و مفهومی به یک واقعیت بالفعل نخواهد بود مگر کسی به تنهایی ذهنیات خود را پیاده‌سازی نماید. با این مقدمه کوتاه در مورد اهمیت ابزارهای تحلیل و طراحی به مثالهایی از این نوع ابزارها خواهیم پرداخت.

      • یکی از ساده ترین ابزارهای انتقال و بیان مفاهیم ذهنی که بشر همواره با آن سر و کار داشته زبان است. مشاهده می‌شود که هر زبان متناسب با نیازهای معنایی یک جامعه و یک فرهنگ شکل گرفته که حتی ترجمه نیز قادر به بیان دقیق مفاهیم وارد شده در یک زبان برای کسانی که آن زبان را نمی‌دانند نیست. مثلا فرض کنید بخواهیم این بیت از حافظ را به یک زبان علی‌الخصوص زبانهایی که اشتراکات فرهنگی کمتری با ما دارند ببریم:

عشق بازی و جوانی و شراب لعل‌فام         مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام

ملاحظه می‌شود که رساندن مفهوم این بیت با متنی چند صفحه‌ای نیز برای مثلا اینگلیسی زبانان غیر ممکن یا بسیار مشکل بوده و علاوه‌بر این زیبایی ادبی و ظاهری آن نیز به هیچ وجه قابل انتقال به قالب دیگری نیست.

      • با نظری اجمالی در ابزارهای مشاغل و حرف ملاحظه می‌گردد که منظور از ایجاد و توسعه آنها آسان نمودن انجام کارها و تسریع در آنها و بالا بردن دقت و کیفیت کار بوده است. اما نکته ظریفی که در این ابزارها قابل تأمل است انتقال چارچوبهای ذهن سازندگان ابزارها در ابزارهای ساخته شده است. به همین نسبت محدودیتها و اولویتهای سازندگان نیز در ابزارهای بوجود آمده نمایانگر خواهد بود.
      • مهمترین ابزارهایی که در شکل‌گیری ساختارهای اجتماعی و فرهنگی مؤثرند و امروزه با پیچیده‌تر شدن سیستمها و گسترش علوم و افزایش حجم داده‌ها مورد توجه ویژه‌ای قرار گرفته‌اند ابزارها و روشهای طراحی، مدلسازی و مدیریت سیستمها می‌باشند. در این حوزه به خلاف مثال قبل چون سر و کار ابزار به خلاف حرفه‌ها و تولیدات با انسانها و سیستمهای اجتماعی و نیز مدیریت و برنامه‌ریزی بر جامعه و سیستمهای متشکل از انسانهاست حساسیت بیشتری می‌طلبد. این ابزارها که تخصص در آنها و طراحی آنها به یک رشته مستقل و مهم مبدل شده وظیفه کمک به مدیریت، برنامه‌ریزی و تحلیل و طراحی ساختارهای اجتماعی و فرهنگی را عهده دارند. حال بیت حضرت حافظ را که پیشتر به آن اشاره شد ملاحظه کنید، چگونه وقتی نمی‌توان یک جمله را با قالبی غیر از زبان خود گوینده آن بیان کرد انتظار داریم بتوانیم افکار، عقاید، روشها و اولویتهای ذهنی خود را با قالبها و ابزارهای دیگرانی که کمترین شباهت اعتقادی با ما ندارند بیان و مدل کنیم. این قسم از ابزارها که عدم توجه لازم به آنها در بسیاری عرصه‌ها باعث شده نتوانیم تفکرات صحیح خود را بیان و اجرا کنیم و متأسفانه باید گفت در بسیاری جاها نیز با تحمیل محدودیتهای خود به ما و مسؤلان در حال تغییر اولویتها و شکل دادن به تفکرات سیستمی و کاری جامعه ما هستند، در ادامه این بحث بیشتر مورد بررسی قرار خواهد گرفت و سعی خواهد شد به برخی خسارات بی‌توجهی به آنها و علل و راهکارهای اصلاح روند و نگرش به این ابزارها اشاره شود.

چند مثال فوق به همراه بسیاری مثالهای دیگر که ذکر آنها از حوصله این نوشته خارج است ابزارها و اجزاییست که به محیط، انسانها، سیستمها و اجتماع جهت، شکل و هویت می‌دهند. تأمل و توجه در دیگر ابزارها که در اینجا فقط برای تأمل خواننده به برخی از آنها اشاره می‌شود قطعا برای درک اهمیت موضوع مفید خواهد بود:

      • جایزه‌های علمی، هنری، فرهنگی و ورزشی و تأثیر آنها بر آثار علمی، ادبی، فیلمها، مدها و … (در این زمینه نمونه‌های خوب و موفقی در کشور اجرا شده مثل جوایز خوارزمی و رویان، جشنواره‌های فیلم فجر و …)
      • اینترنت، وسایل ارتباط جمعی و پایگاههای اطلاعاتی و الکترونیکی
      • ابزارهای نرم‌افزاری مدیریت، سنجش عملکرد، گردش کار و … و تأثیر آنها را در روش مدیریت، برنامه‌ریزی و کنترل منابع انسانی
      • کتب مرجع و دائره المعارفعها و فرهنگها به صورت الکترونیک و تأثیر آنها در نحوه آشنایی مردم با موضوعات جدید
      • و بسیاری مصادیق از این دست که پرداختن به هر یک مقاله‌ای مفصل طلب می‌کند.

 دلیل عدم توفیق یا کم توفیقی اصلاح ساختارها، روشها و  برنامه‌ها

با نگاهی دقیقتربه دو مقدمه‌ای (برخی سوالات و مشکلات در پیش روی برنامه‌ها و اهداف و بیان مصادیقی در نحوه تأثیر پذیری جامعه) که مختصرا گذشت پاسخ برخی سؤالات روشن خواهد شد.

در نقدها و بیان علل کم توفیقیها و عدم موفقیتها و نیز کند بودن حرکت برنامه‌ها و بسیاری مسائل از این دست مطالب مختلفی از مراجع مربوط و منتقدان و دلسوزان شنیده می‌شود. کم‌کاری‌ها، عدم برنامه‌ریزی صحیح، مشکلات اجرایی، نبود فرهنگ درست، بی تجربگی، مدیران ناکارآمد، بدنه کارشناسی ضعیف، عدم وجود اطلاعات درست و …. دلایلی است که غالبا در توجیه و بیان علت شکستها عنوان می‌شود. البته لازم به ذکر است که در مقام رد این دلایل برای شکست یک برنامه و فعالیت نیستیم بلکه قصد داریم دلیل دیگری را نیز که اتفاقا از دلایل دیگر کم اهمیت‌تر نیست و مورد کم لطفی و بی‌توجهی واقع شده بیان کنیم، شاید بتواند در پیشبرد اهداف و برنامه‌های کشور اسلامیمان کمکی کوچک باشد.

دلایلی را که در فوق برای علت شکست برنامه‌ها و نرسیدن به اهداف بیان شد را در نظر گرفته و سؤالات زیر را مورد توجه قراردهید.

      • آیا متوسط جامعه ما از کشورهای توسعه‌یافته کم‌کارترند؟ و اگر چنیند با اینهمه اعتقادات و ارزشها و توصیه‌ها در مورد کار کردن چرا با چنین وضعی مواجهیم؟
      • مشکلات برنامه‌ریزی ما از کجا ناشی می‌شود؟ در برنامه‌ریزی چه مشکلی وجود دارد که ما نمی‌دانیم و دانسته‌های دیگران نیز به دردمان نخورده‌است؟
      • چرا در اجرای یک برنامه دچار مشکل می‌شویم؟
      • آیا واقعا فرهنگ ما از سایر جوامع دنیا پایین‌تر است؟ و اگر چنین است با این همه سوابق فرهنگی چرا به چنین جایی رسیده‌ایم
      • علت ناکارآمدی مدیران ما چیست؟ کم‌کاری‌، عدم دلسوزی لازم، نداشتن علم مدیریت یا…؟
      • کارشناسان ما چطور، آیا آنها کمتر از بقیه می‌دانند؟ مگرهمینها هر کدام در رشته خود برتریشان را به رخ دیگر کشورها نکشیده‌اند؟

این سؤالها و نظایر آنها نشان از مطلبی مغفول در علل شکست کارها و برنامه‌های ما دارد. توفیق اشخاص و اجزا  و عدم توفیق سیستم نشان از تواناییهای بالا و ناموفقیت در هماهنگ کردن و استفاده درست از پتانسیلها است. سوابق فرهنگی، آموزه‌های غنی دینی و اعتقادی و جهت عکس جامعه در برخی موارد بیانگر وجود مطلبی است که کمتر به آن توجه شده. زحمات و تأکیدات زیاد بر اولویتهایی نظیر چشم‌انداز ۲۰ ساله، مهندسی فرهنگی، جنبش نرم‌افزاری، مبارزه با فساد اقتصادی، اسلامی نمودن دانشگاهها و … به همراه تلاشهای غیر قابل کتمان مسؤولان و متولیان و عدم حصول نتیجه به میزان تأکیدات و هزینه‌ها بیانگر وجود علتی است که کمتر در رفع آن کوشیده‌ایم.

با فعالیت در چند سازمان (هر چند کوتاه) و دقت در برنامه‌ها، عملکردها و مدیران (متعهد و دلسوز) وجود مطلبی نامحسوس در فعالیتها حس شد. اغلب مشکلات حتی با تغییر مدیران، ساختارها و بدنه با کمی شدت و ضعف پابرجا بودند. مشکل را از سیستم یافتیم و تلاشهای زیادی را در طراحی سیستم و ساختار و معماری سازمانی  بررسی کردیم و چند بار نیز در سازمانهای مختلف پیگیر آنها شدیم، معهذا گویا راه و روش‌های موجود در این موضوع دچار مشکلاتی بود که منجر به عدم توفیق این تلاشها می‌شد. بررسی را از سر گرفتیم، به نظر هیچیک از مدیران و برنامه‌ریزان و مجریان نتوانسته‌ بودند به نحو مطلوبی عقاید خود را اجرا و حتی بیان کنند. خروجی طرحها چیزی غیر از آن است که طراحان در ذهن دارند و بالاخره مستندات به این دلیل بی‌استفاده می‌شوند که خروجی آنها حتی باب میل سفارش دهنده‌ آنها هم نیست.

مدیران و برنامه‌ریزان مانند جنگجویا بی‌سلاح شده‌اند یا به عبارت بهتر ابزاری به‌دستشان است که قابلیت بیان و گنجایش افکار آنها را ندارد. نمی‌توان با ابزارهای طراحی بنگاههای اقتصادی غربی که اصل آن بر بهره و سود از هر طیق است یک شرکت یا بنگاه اقتصادی اسلامی طراحی و بنا نمود. نمی‌توان با ابزارهای مهندسی غربی که بنای اصلی آنها انسان‌محوری و جدایی دین از کار و مدیریت است مهندسی فرهنگی کشور اسلامی را پایه‌ریزی کرد. نمیتوان با ابزارهای ارزیابی عملکرد طراحی شده توسط شرکتهای صهیونیستی ارزیابی عملکرد اخلاق محور پیاده نمود و هزار نمی‌توان دیگر که مدیران ما اغلب بی توجه به آنها مشغول پیاده سازی برنامه‌های خود با این ابزارها هستند.

مهمتر اینکه همچنانکه در برخی مثالهای فوق‌الذکر نیز آمد استفاده از ابزارهای نامناسب قهرا منجر به تغییر رفتارها، معیارها و در نهایت اعتقادات خواهد شد. و قتی ارزیابی عملکرد با روشی و ابزاری مطابق با اعتقادات دیگران صورت گرفت و دستمزد و پاداش بر اساس آن محاسبه شد، طبیعی است که رفتار پرسنل به خلاف اعتقادات ما مایل شود و معتقدین منزوی گردند. مختصرا اینکه بیم آن می‌رود استفاده از ابزارهای غربی برای اهداف اسلامی و ایرانی (که اتفاقا با علاقه نیز مورد استفاده قرار می‌گیرند و با افتخار تمام از آنها یاد می‌شود) کم‌کم جامعه را به گرایشات غربی متمایل کند و ارزشهایی کاذب در جامعه حکم فرما شود. در ادامه از خواص ابزارها و روشها، شیوه تأثیر آنها، روش به‌کارگیری، گسترش و توسعه آنها مورد بحث قرار خواهد گرفت.

چند نکته کلی راجع به ابزارها و روشها:

قبل از اینکه در خصوص طراحی و استفاده از روشها و ابزارهای مناسب پیشنهادی ارائه گردد و اهداف حاصل از این کار تبیین شود لازم است با توجه به مطالبی که بالاتر به آنها اشاره شد خصوصیات، شرایط، آفتها و تواناییهای ابزارها و روشها و همچنین نکاتی که در طراحی و پیاده‌سازی آنها اهمیت دارد در قالب جملاتی موجز ذکر شود.(در اینجا از توضیح مفصل موارد به دلیل رعایت اختصارصرفنظر می‌شود):

      • ابزارها و روشها خواه ناخواه برخی محدودیتها و شرایط حاکم بر ذهن طراحان و سازندگان خود را به کاربران منتقل می‌کنند، لذا این دید که این ابزار بی جهت است و می‌توان آن را برای مصارف مثبت یامنفی به کار برد و نتیجه فقط به نحوه استفاده از آن بستگی دارد، همیشه درست نخواهد بود.
      • در بسیاری موارد به دلیل سادگی کار با روشها و ابزارهای موجود کاربران حاضرند اهداف خود را مطابق با قابلیتها ی ابزارها تغییر دهند که این موضوع در بسیاری مواقع منجر به قلب اهداف و تنزل آرمانها می‌گردد.
      • همیشه امکان بومی‌سازی یک روش وجود ندارد چراکه گاه بنیانهای ایدئولوژیک و فلسفی طراحان کاملا متفاوت با کاربران و در بسیاری موارد نیز مخالف با عقاید آنهاست
      • برای طراحی و تولید یک ابزار مناسب لزوما نیاز به دور ریختن همه ابزارهای موجود نیست و چه بسا استفاده از تجربه دیگران راه رسیدن به یک روش مناسب را بسیار تسهیل نماید اما آنچه قطعا نیاز به بازنگری دارد نوع نگرش به ابزارها و بیرون آمدن از چارچوبهای تعیین شده و نگاه از یک لایه بالاتر به مسائل است.
      • در بسیاری موارد میبینیم که تمرکز بر همین ابزارها و روشهای موجود موجب بی‌توجهی به اصل مسأله می‌شود تا جایی که خود استفاده از آنها در بسیاری از پروژه‌های به هدف مبدل شده. حال آنکه تمرکز بر مسأله برای رسیدن به راه حل بسیار مفید تر از تمرکز بر ابزار است. به علاوه در تمرکز بر مسأله ابزار مورد نیاز و مناسب نیز قابل حصول است.
      • از نقاط قوت یک ابزار و روش که در اختیار طراحان آن است قابلیت مدیریت پنهان موجود در آنهاست. به عبارت دیگر طراحان یک روش بدون تحمیل آشکار یک ایده بر یک سیستم می‌توانند با اعمال شرایط و عقاید خود در ابزار یا روش طراحی شده به کاربران و استفاده‌کنندگان جهت‌ فکری بدهند.(همانطور که در مثالهای بخشهای قبل به برخی از آنها اشاره شد.)
      • یکی از مسائلی و راهکارهایی که بسیاری از مدیران و تصمیم‌گیران در جامعه به دنبال آن هستند هماهنگ نمودن و هم جهت ساختن سیستمها و اجزای مختلف جامعه در راستای اهداف تعیین شده است. برای این‌ کار تا کنون از راه حلهای مختلفی از قبیل قوانین، تدوین ساختارها، تشکیل کمیته‌ها و راههای کنترلی و نظارتی مختلف استفاده شده است که بعضا نیز در جایگاه خود از ارزش و توفیق نسبی برخوردار شده‌اند. اما نکته‌ای که اغلب این راهکارهای مختلف با مسئله‌ای مشترک مواجهند. مقاومت سیستمها و مدیران در برابر راه‌کارهای مختلف ارائه شده، عدم مقبولیت راه‌حلها نزد سایر عناصر تأثیرگذار و نیز فهم نادرست از طرح ارائه شده به‌دلیل عدم همزبانی طراحان با مجریان از آفتهای اغلب این راه‌کارهاست. استفاده از ابزارها و روشهای یکسان و مناسب علاوه بر ایجاد زبان مشترک بین اجزای مختلف یک طرح می‌تواند در عین حفظ استقلال فکری هر یک از اجزا گام مؤثری در همجهت نمودن اقدامات مختلف داشته باشد. در حالی که مشاهده‌ می‌کنیم در حال حاضر به دلیل نبودن ابزاری مناسب و درخور اعتقادات، اهداف و برنامه‌ها هر جزئی روشی و نحوه بیانی را برای خود برمی‌گزیند که موجبات سوءتفاهمات و ناهماهنگیهای بسیاری را فراهم می‌آورد.
      • با توجه به اینکه تبدیل مدلهای مفهومی در ذهن افراد مختلف به مدلهای منطقی و قابل انتقال با استفاده از ابزارها و روشهای مدلسازی و طراحی انجام می‌گیرد وجود ابزاری مناسب و مشترک مزایای فزاوانی خواهد داشت که برخی از آنها عبارتند از
        • جلوگیری از دوباره‌کاریهای ناشی انتقال ناصحیح مفاهیم.
        • امکان سنجش و ارزیابی کارها و طرحهای ارائه شده با میزانی یکسان و ثابت
        • توزیع مناسب فعالیتها، مدیریت و نظارت صحیح بر برنامه‌هایی که با یک روش و ابزار یکنواخت انجام گرفته‌اند.
        • امکان توسعه ابزارها و روشها مطابق با نیازهای جدید. با توجه به اینکه اساس و پایه این روشها بر مبنای عقاید اولیه و یقینیات شکل می‌گیرد بستر مناسبی برای توسعه را فراهم خواهد آورد.
        • مجبور نمودن سایر تفکرات برای تدوین نظرات و تفکرات خود در قالب ابزارها و روشهای طراحی شده. اگر شیوه‌ای برای بیان نظرات نهادینه شود دیگرانی که قصد بررسی و اظهار نظر در این موارد را داشته باشند ناگزیر از فراگیری و بکار بردن ابزارها و روشهای مخصوص به این موضوعات خواهند شد و بالتبع با مبانی و عقاید سازنده این روشها نیز آشنایی پیداخواهند کرد، همانگونه که امروزه متفکران و دانشمندان ما برای بیان بسیاری از نظرات خود ناگزیر از بیان آن در قالبهای تعیین شده و بوسیله ابزارهای تدوین شده توسط غربی‌ها هستند.
        • در سایه تدوین ابزارها و روشهای بومی و کارا امکان یکپارچه‌سازی سیستمها و مستندات مختلف فارق از عقاید و جهت‌گیریهای صاحبان و تولیدکنندگان آنها فراهم خواهد شد که امروزه عدم یکپارچگی در سیستمها از چالشهای اساسی فراروی سیستمهای جامعه ما می‌باشد.

توسعه عرضی مأموریت‌ها

جلوه کارها در جامعه لزوما با ارزش و اولویت‌های آن‌ها ارتباط ندارد. همین است که بزرگترین دانشمندان شهرتشان حتی با بازیگران ضعیف قابل مقایسه نیست و شاید تأثیر کوتاه‌مدت آن ها بر جامعه هم کمتر از سلبریتی‌ها باشد. این موضوع که یک قاعده و واقعیت در جوامع است تبعات فردی، سازمانی و اجتماعی فراوانی دارد که مدیران و حاکمان باید به آن ها توجه کنند. اگر نه توجهات جامعه که لزوما مثبت و به صلاح نیستند، جهت دهنده رفتار نخبگان و سازمان ها و نهادها خواهند شد و پیش بردن امور مهم و با ارزش سخت خواهد شد.

در این نوشته از تبعات متعدد این قاعده به تغییر ماموریت و تدریجا تغییر ماموریت بخش‌ها، دستگاه‌ها و نهادهای دولتی خواهیم پرداخت.

مقدمه اول اینکه هر دستگاه دولتی و حاکمیتی و هر بخش داخلی این دستگاه‌ها ماموریتی دارند که اگر ماموریت خود را درست انجام ندهند در کلان کشور و در دستگاه ها مشکلات و چالش‌هایی به وجود خواهد آمد و رسیدن به اهداف تعیین شده را سخت و حتی غیر ممکن خواهد نمود. مقدمه دوم اینکه برخی کارها و ماموریت‌ها در سازمان‌ها و بخش‌های مختلف آن ها جلوه و وجهه بهتر و جذاب تری برای مردم و حتی نخبگان دارند. برخی بیشتر دیده می‌شوند و برخی کمتر. برخی ایجابی و حمایتی هستند و برخی سلبی و بازدارنده. یکی ماموریتش کمک کردن است و دیگری تنبیه کردن. یکی حقوق می دهد یکی مالیات می گیرد. طبیعتا مردم از آنکه حمایت می‌کند و چیزی می دهد بیشتر خوششان می آید و از آنکه می ستاند و محدود می کند دل خوشی ندارند.

اما حرف این است که اگر درست مدیریت نشود همه دوست دارند به سمت کارهایی بروند که برای دیگران جذاب است و چالش آن ها کمتر است و جایگاه و اعتبار آن ها را در جامعه بالا می برد. حال اگر یک اراده بالا دستی نباشد به تدریج ماموریت‌ها قلب می شود، توازن ماموریت‌های سلبی و ایجابی به هم می خورد، ستادی ها به سمت کارهای صفی می روند و آن ها که مامور به انجام کارهای ناخوشایند و سلبی هستند به سمت کارهای غیر مرتبط و جذاب می‌روند و البته هزینه‌ای برای ماموریت خود نمی‌پردازند و تلخی ها را به بالا حواله می دهند و البته بعضا هم برای درست کردن وجهه خود با تخفیف و دادن امتیازهای نابجا یا حتی فسادانگیز، وجهه خود را ترمیم می‌کنند. مامور مالیات به کسبه خواهد گفت من هم با گرفتن مالیات مخالفم اما بالا دستی‌های ظالم من را مجبور کرده‌اند. حالا اگر برایم صرف کند به شما تخفیف خواهم داد!!!

در سطح کلان کشور این موضوع وقتی شدیدتر و چالشی‌تر می‌شود که وضعیت اقتصادی – اجتماعی دچار چالش و مشکل می‌شود. در این شرایط ماموران، مسئولان و نهادهای دولتی و حکومتی به هر طرفی می‌کوشند خود را از مواضع هزینه‌زا و نامطلوب برای جامعه دور کرده و به عنوان حامی، منجی و حل­کننده مشکلات جامعه نشان دهند. در این شرایط است که همه دستگاه ها به سمت کارهای خیریه، حمایتی-اجتماعی و بدتر از همه کارها و شوهای توخالی خواهند رفت. موضوعی که این مشکل را دوچندان می‌کند تغییر ذائقه و مدهای جامعه است که باعث می‌شود دستگاه‌ها و نهادهای مختلف با شرایط و ذائقه جامعه تغییر ماموریت بدهند. یک مدت همه در محیط زیست فعال می‌شوند، مدتی در سلامت، فصلی دیگر در کمپین‌های خیریه و موقعی در امور فناورانه و دانش بنیان. این یعنی از بین رفتن استراتژی‌های بلند مدت، قلب ماموریت‌های ذاتی و صرف منابع نهادها و دستگاه‌ها برای ایجاد وجهه اجتماعی. تاسف بار این است که چون این موضوع در سلسله مراتب مدیریتی و حاکمیتی نیز امری مطلوب است نه تنها جلوی این حرکت‌ها و اقدامات توسط سطوح بالاتر گرفته نمی‌شود بلکه چون مدیران بالادست هم احساس می‌کنند این کار برای آن ها هم وجهه ایجاد می‌کند و چالش‌های اجتماعی و مشکلات را حل می‌کند مدیران زیرمجموعه و دستگاه‌های تابعه را تشویق می‌کنند. غافل از اینکه این رفتارها ساختارهای کلان را ویران و اولویت‌ها را از دستور کار خارج خواهد کرد. علاوه بر این هزینه‌ها نیز بیشتر خواهد شد چرا که این رفتارهای دستگاه‌ها و مسئولان در جامعه انتظارات نابجا ایجاد خواهد نمود. این موضوع در این شرایط سخت اقتصادی و مشکلات مدیریتی کشور به صورت گسترده ای در حال گسترش است و اگر درست به آن توجه نشود، بیم آن می‌رود که مسائل کشور به جای حل شدن به آینده منتقل و منابع و دارائی‌های دستگاه‌ها و سازمان های کشور که برای انجام ماموریت‌های آن‌ها اختصاص داده شده صرف کارهای نمایشی و اجتماعی بی‌پشتوانه شوند.

برای این موضوع ابتدا باید در سطح کلان یک بازنگری در ماموریت های دستگاه ها انجام شود و شاخص‌های کلان و دقیقی برای آن‌ها تعیین شود و جلوی توسعه‌های عرضی ماموریت دستگاه‌ها گرفته شود. باید توجه نمود که این توسعه ماموریت‌ها باعث همپوشانی ماموریتی دستگاه‌های مختلف و بروز رقابت‌ها و اختلافات مشکل‌زا خواهد شد که همین حالا هم این خلط مسئولیت‌ها و اختلافات که روی دیگر آن عدم پذیرش مسئولیت یک مشکل توسط دستگاه‌ها و حواله دادن علت بروز مشکلات به دستگاه‌های دیگر است، یک چالش و معضل بزرگ ساختاری و مدیریتی کشور است.

مشروعیت‌سازی

مدیران بیشتر از زیر دستانشان حقوق می‌گیرند چون مسئولیت بیشتری نسبت به سازمان و موفقیت و شکست آن دارند و باید نسبت به عملکرد سازمان پاسخگو باشند. این یعنی مدیر باید تصمیمی بگیرد و تبعات تصمیمش را بپذیرد. اما چه خوب می‌شود اگر انسان بتواند منافع و درآمد مدیریت را داشته باشد اما مسئولیت و هزینه‌های حاصل از آن را نپذیرد! همین جمله ساده مبنای توسعه مفهومی در سازمان‌ها است به اسم فرایندهای مشروعیت ساز یعنی مدیران سازمان بتوانند هر تصمیمی بگیرند اما این تصمیم‌ها کاملا مشروع و با طی کردن روال‌های اداری و اظهارنظر کارشناسی و تصویب در کارگروه‌ها و کمیته‌های مختلف مستند شود و تا جای ممکن ردی از دستور تصویب و حتی تأیید مدیر هم در آن نباشد و مدیر عزیز حداکثر تصمیم لایه پایین را تنفیذ کند.

قبل از اینکه به توضیح فرایندها و ساختارهای مشروعیت ساز بپردازم لازم است یک علت دیگر ایجاد چنین سازوکارهایی را هم بیان کنم به عبارتی غیر از ترس مدیر از تصمیم گیری و فرار از پذیرفتن مسئولیت تصمیمات یک علت مهم دیگر وجود دارد که باعث می‌شود حتی مدیران مسئولیت‌پذیری که حوصله­گیر و گرفتاری و افتادن در فرایندهای نظارتی احمقانه و بی پایان را ندارند به این فرایندها و ساختارهای مشروعیت‌ساز تن دهند و خود را خلاص کنند. پذیرفته نبودن اشتباه در تصمیم‌گیری و خطا در فرایند پیشرفت کار توسط سازمان‌های نظارتی باعث می‌شود مدیران اولا تصمیم جسورانه‌ای که احتمال خطا یا شکست در آن وجود دارد نگیرند و ثانیا همان تصمیات کلیشه‌ای، کم خاصیت را هم طوری بگیرند که مسئولیت مستقیم حاصل از تبعات آن دامنگیر آن‌ها نشود.

اما فرایندها و ساختارها را می‌توان به دو دسته کلی از منظر هدف وجودی آن‌ها تقسیم کرد. اول فرایندها و ساختارهایی که نقش عملی سازی، تولید پشتیبان کارشناسی و اثبات عاقلانه بودن تصمیمات را بازی می‌کنند و دوم آن‌هایی که مسئولیت را از مدیران منحرف می‌نمایند یا مسئولیت را بین تعداد زیادی از مدیران و کارکنان سازمان به نحوی تثسیم می‌کنند که مشکل چندانی برای کسی پیش نیاید. مثلا اینکه یکی از اساتید حمل و نقل می‌گفت من را داخل تونل نیمه کاره‌ای برده‌اند و گفته‌اند برای این تونل مطالعات امکان سنجی و مکان یابی انجام بده، در دسته اول قرار می‌گیرد و کارهایی که اعراب جاهلی برای قتل پیامبر(ص) کشیدند که از هر گروه شخصی بیاید تا گناه قتل بین همه تقسیم شود، در دسته دوم فرایندهای و ساختارهای مشروعیت‌ساز قرار می‌گیرند. البته این فرایندها و ساختارها در سازمان‌های ما بسیار حرفه‌ای تر! و پیچیده‌تر از این است که به سادگی قابل شناسایی باشند و در طول سال‌ها مدیران توانسته‌اند به شکل این ساختارها و فرایندها را ایجاد کنند که به وجود آن‌ها افتخار کنند و حتی آن‌ها را در قالب گزارشات و الگوهای پیشرفته مدیریتی ارائه نمایند. شناخت این ساختارها و فرایندها و تمییز بین آن‌ها و فرایندهای نظارتی درست و لازم، کار ظریفی است که حتما باید مورد توجه مدیرانی که می‌خواهند کاری انجام دهند و البته جسارت تصمیم‌گیری و پذیرفتن مسئولیت تصمیم خود را نیز دارند قرار گیرد. چرا که گسترش مشروعیت سازی در سازمان در سازمان مانند خوره‌ای است که بتوان کارشناسی و نظارتی سازمان را تحلیل می‌برد و امکان تشخیص درست از نادرست را از مدیران می‌گیرد. اما نشانه‌های وجود و شیوع این فرایندها و ساختارها در سازمان چیست؟

۱-  اگر تعداد کمیته‌های سازمان زیاد شود و همه تصمیمات در کمیته‌های شلوغ گرفته می‌شود، به وجود این ساختارها و سازوکارها اطمینان داشته باشید. مخصوصا اگر افراد در مورد موضوعاتی اظهارنظر می‌کنند و رأی می‌دهند که در مورد آن‌ها تخصص ندارند. این موضوع در سازمان شما جدی است و مشکل بحرانی است اگر هر مسأله‌ای در سازمان مطرح می‌شود کمیته‌ای مسئول تصمیم‌گیری، بررسی و حل مسأله می‌شوند و کمیته هم متشکل از افراد سطح بالاست نه کارشناسان متخصص موضوع.

۲-  اگر افراد ستادی سازمان در اغلب کمیته‌ها هستند و در همه زمینه‌ها نظر می‌دهند بدانید که کار به دست اساتید مشروعیت‌ساز افتاده است و همه چیز مشروط انجام می‌شود و کسی نمی‌تواند مشکلی برای ما ایجاد کند!

۳-  اگر برای هر تصمیم امضای مختلف گرفته می‌شود و همه افراد ریز و درشت پای یک سند، قرارداد یا گزارش را امضا می‌کنند احتمال بدهید که فرایندهای مشروعیت‌ساز در سازمانتان تثبیت شده‌اند!

۴-  اگر شما تصمیم می‌گیرید اما دیگران امضا می‌کنند ایده‌های شما در کمیته‌های مختلف تصویب می‌شود بدانید که این کمیته‌ها و امضا کنندگان منویات شما نقش مشروعیت‌ساز را در سازمان دارند.

۵-  اگر هر چه به کمیته‌ها می‌فرستید امضا می‌شود بدانید که کمیته‌ها نه نهادها و ساختارهای تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر که ابزار علمی بازی و مشروع نمایی دستورات شما هستند. این موضوع وقتی وخیم است که کشف کنید مواردی که دستور بالادست روی آن‌ها نیست یا در این کمیته‌ها طرح نمی‌شود یا رأی مثبت نمی‌گیرد و بدتر این‌که اگر دیدید غیر از دستورات شما فقط پیشنهادات اعضا کمیته مصوب می‌شود بدانید که احتمالا بده بستان‌هایی نیز در این ساختارهای مشروعیت‌ساز ایجاد شده که نه تنها تصمیمات شما غلط و درست اعضای آن‌ها را نیز مشروع می‌کند.

۶-  روابط شفاهی و کتبی اعضای سازمان خصوصا مدیران بعد از رئیس را چک کنید اگر در روابط مکتوب همه چیز گل و بلبل است و همه مصوبات مورد تأیید همه است ولی افراد در صحبت‌های شفاهی از همه گله می‌کنند بدانید مشروعیت بسیار موضوع مهمی است. این را به سادگی می‌توانید چک کنید. به یکی از مدیران بگویید نامه‌ای جدی و مکتوب و مطالبه‌گرانه در یک موضوع کاری برای مدیر دیگر بفرستد و بازخورد او را ببینید. اگر بلافاصله اقدام به پاسخ مکتوب در مورد انجام تمام امور نمود یا سریعا جلسه‌ای برای رسیدگی به موارد مطروحه تشکیل داد به اهمیت رفع اتهام و رفع مسئولیت در سازمان پی ببرید.

۷-  اگر خودتان هم می‌فهمید که برخی روابط، قراردادها و تعاملات حدودی بین زیرمجموعه فقط و فقط برای درست کردن شکل و شمایل گزارشات درونی و خصوصا بیرونی است شک نکنید که موضوع مشروعیت‌سازی در سازمان بحرانی است. اگر مثبت بودن گزارشات و صورت‌های مالی و گزارشات عملکرد مبنای رضایت خودتان و دیگران از سازمان است و مدیران برای خوب بودن گزارش تشویق و به خاطر بد بودن آن بدون توجه به تصمیمات مسئولیت‌ها و جسارتشان مواخذه می‌شوند سازمان نیاز به طراحی جدی دارد. و بلاخره اگر بدون تغییر وضعیت گزارشات با دستور شما تغییر می‌کند و اصلاح می‌شود بدانید در سازمان هیچ  چیز غیر مشروع و مقبول بودن ظاهری کارها مهم نیست.

۸-  اگر افرادی دارید که کارشان صرفا گزارش سازی و علمی سازی تصمیمات، آن هم پس از اتخاذ آن‌هاست یا افرادی مسئول نظارت، ارزش‌گذاری و ارزیابی هستند که باید نظر شما یا سایر مدیران سازمان را از دل بررسی‌ها بیرون بیاورند حتما آفت مشروعیت‌سازی دامن سازمانتان را گرفته است خصوصا اگر تعاملات و سفارشاتی بین سازمان شما و سازمان‌های ناظر و حسابرس بیرونی برای حل دوستانه مشکلات نظارتی وجود دارد و افرادی که مشکلات شما با این نهادهای بیرونی را حل می‌کنند جایگاه ویژه‌ای در سازمان دارند بدانید که اوضاع بسیار وخیم است.

این‌ها نشانه‌هایی از این است که سازمان از مسیر اصلی خارج شده و به جای اینکه به دنبال مأموریت‌ها و اهداف خود باشد به دنبال درست کردن ظاهر تصمیمات و کارهاست که از منظر نهادهای بیرونی موفق، مشروع و مقبول به نظر برسد. این فرایندها افراد کاری، جسور و دلسوز را دلسرد و لابی کارمندی را فعال می‌کنند و سازمان را به انحطاط خواهد کشاند. و اما اگر چنین مشکلی در سازمان وجود دارد چه می‌توان کرد؟

قبل از ارائه راهکار ذکر این نکته ضروری است که مقابله با این مشکل جز از بالاترین سطح سازمان میسر نیست البته مدیران واحدهای مستقل زیرمجموعه تا حدودی می‌تواند این مسائل را حل کنند اما حل کامل مستلزم عزم و جدیت رئیس سازمان است.

۱-  تا آنجا که ممکن است کمیته‌ها و کارگروه‌ها را کم و در صورت نیاز به وجودشان اعضا را کم و تخصصی کنید. فقط برای تصمیمات در سطح خودتان اگر لازم دارید کمیته تشکیل دهید و ایجاد سازوکار تصمیم گیری در سطوح پایین­تر را به مدیران همان سطح بسپارید و هرگز دستور ندهید که برای یک کار در سطح پایین‌تر کمیته تشکیل شود.

۲-  به جای ایجاد ساختارهای ارزیابی، ارزشیابی و نظارتی داخلی از ناظران و ارزیابان بیرونی متعدد استفاده کنید و تا حد امکان ارزش‌های ارزیابی کور و بدون تعامل ناظر و مجری استفاده کنید.

۳-  برای کارها شاخص شکست و موفقیت تعیین کنید و شاخص‌ها را به دو بخش فرایندی و نتیجه‌ای تقسیم کنید و در صورتی که مدیر یا واحدی شاخص فرایندی را در حد مطلوب دارد برای حصول  نتیجه با شکست در یک کار تنبیه نکنید. سازوکار ارزیابی داخلی را از سازوکارهای بیرونی مستقل کنید و بر مبنای سازوکار مستقل که نتیجه آن حتی در سازمان هم افشا نمی‌شود تشویق و تنبیه و ارتقاء و تنزل را انجام دهید.

۴-  دستوراتتان را مکتوب کنید و مسئولیت آن را بپذیرید و تفویض اختیار به زیر دستانتان در امور مختلف را نیز مکتوب نمایید. از مدیران زیر دست هم بخواهید تصمیماتشان را مکتوب کنند و مسئولیت را بپذیرند. مکتوب کردن تعاملات و بده‌بستان‌های بین مدیران هم باید قاعده‌مند باشد به عبارتی هم باید تصمیمات و تعاملات جدی مکتوب شود و هم باید جلوی مستندسازی بیهوده و نامه نگاری برای رفع تکلیف و به اصطلاح پاس‌کاری گرفته شود.

۵-  جلوی معاملات صوری داخلی و بیرونی را در سازمان بگیرید، شاخص‌های عملکرد را بر اساس آنچه از سازمان بیرون می‌رود و به مخاطب بیرونی می‌رسد تنظیم کنید. درست­کردن گزارشات غیر واف=قعی ممکن است در کوتاه مدت مشکلات شما را حل کند اما در بلند مدت اعتبار و جایگاه شما و سازمانتان را از بین خواهد برد. نشان دادن مشکلات و شکست‌ها در گزارشات در این شرایط که هم گزارش مثبت می‌دهند در کوتاه مدت هم حس اعتماد و صداقت را در مخاطب بیرونی شما ایجاد خواهد کرد.

۶-  خواسته‌های غیرمنطقی به گسترش مشروعیت‌سازی و گزارشات بی‌مبنا دامن خواهد زد. فشار بیش از حد باعث می‌شود کارمندانتان بیش از اینکه به فکر انجام کار باشند به فکر راضی کردن شما بیفتند برای هر کار منابع معقول اختصاص دهید و فرصت لازم برای انجام کار را به بخش‌های مختلف سازمان بدید. از قول دادن و اعلام آنچه در ذهن دارید نیز خودداری کنید اغلب آن چیزهایی که در ابتدا ساده به نظر می‌رسند با مشکل مواجه می‌شوند و شما به خاطر قول‌هایی که دادید مجبور به گزارشات بی‌پشتوانه و از طرفی هم فشار غیرمنطقی به سازمان برای تحقق آن می‌شوید.

۷-  هر کاری بکنید عده‌ای با شما مخالفند و گزارشاتی منفی از شما در رسانه‌ها و سازمان‌ها منتشر خواهد شد. اولا هر چه بیشتر ادعا کنید و قول بدهید و پر سروصدا کار کنید این مطالب بیشتر خواهد شد و ثانیا اگر حس کنند شما به این مطالب حساس هستید و برای رفع اتهام و مشروعیت‌سازی تلاش ویژه می‌کنید بیشتر از این راه برای فشار آوردن به شما استفاده خواهند کرد. همه گزارشات و مطالبی که علیه شما منتشر می‌شود را پاسخ ندهید. اگر درست کار کرده باشید دیگران جواب آن‌ها را خواهند داد و نیازی به دفاع از خود نخواهید داشت. مطالبی را هم که درست است را بپذیرید! هیچ اتفاق بدی نخواهد افتاد!!!

لابی کارمندی

قبل از هر چیز باید بگویم منظورم از کارمند دراین نوشته همه کارمندان نیستند بلکه تعریف خاصی از فردی که در یک سازمان مشغول است را به عنوان کارمند مطرح می‌کنم و خدای ناکرده قصد جسارت به همه کارمندان این سازمان‌ها و نهادها را ندارم. انتخاب این واژه برای مفهوم مورد نظر نیز از دل خود سازمان‌ها بیرون آمده است که اغلب وقتی می‌گویند فلانی کارمند است، منظورشان این نیست که فرد در این سازمان مشغول کار است بلکه منظور این است که طرف کارمندی می‌کند یا رفتار کارمندی با تعریف خاصی دارد و کارمندی کردن به طور خلاصه یعنی بیشینه (ماکزیمم) کردن منافع با کمترین هزینه و تلاش که بعدن به برخی روش‌های آن اشاره خواهم کرد. یا به عبارت دیگر بودن برای حقوق گرفتن و ارتقاء نه برای انجام امور سازمان!

اما اصل موضوع:

شاید چیزهایی راجع به لابی صهیونیستی که جهان را غارت کرده‌اند و پدر مردم و کشورهای بیچاره را درآورده‌اند شنیده باشید در اغلب سازمان‌ها و نهادهای دولتی و خصولتی، یک یا چند لابی کارمندی وجود دارد که مثل خوره به جان سازمان می‌افتد که هم مانع محقق شدن اهداف و انجام مأموریت‌های اصلی آن می‌شوند و هم عرصه را بر آن‌ها که می‌خواهند کاری بکنند تنگ می‌کنند و مانع هر اصلاح و تغییر مثبتی می‌شوند. اما ویژگی‌ها و رفتارهای اصلی این لابی کارمندی چیست؟

      • این گروه به طرز عجیبی در تعریف از هم و پوشاندن عیوب یکدیگر خصوصا پیش مدیر بالادست هماهنگ و توجیه هستند. البته این را بدانید که این تعاریف حساب و کتاب دارد و هر یکی که می‌شنوی یکی باید جای دیگری پس بدهی و گرنه ممکن است که ورق برگردد و مغضوب این حلقه شوی زیر آبت بخورد! این موضوع به قدری روشن است که تعریف‌هایی را که پشت سر هم می‌کنند را هم می‌گویند تا طرف مقابل بداند که یکی بدهکار است و یا باید در جمعی با حضور خود او جبران کند یا خبر جبران کردن را برساند.
      • تابع هدف این لابی کارمندی رضایت رئیس است و در این کار هم سخت استاد و خبره هستند. رئیس در این مجموعه حرف اول و آخر را می‌زند کسی را یارای مخالفت با او نیست همه به او می‌خندند، نظراتش را تحسین می‌کنند و اوامرش را اطاعت ولو به ظاهر!!! ناگفته نماند این جماعت اینقدر باهوش هستند که اگر فکر کنند رئیس از انتقاد و مخالفت خوشش می‌آید به صورت مدیریت شده و به حد کفایت (نه بیشتر) نقش منتقد و مخالف را بازی کنند آن هم به نحوی که آخر قانع شوند و باز نظر رئیس به کرسی بنشیند.
      • این گروه استاد تقسیم منابع و منافع سازمان بین خودشان هستند هر کدام گرفتن امتیازی یا دستوری یا امکاناتی را البته برای همه بر عهده دارد و الته این هم بده بستان است اگر یکی پاداشی را برای بقیه گرفته انتظار دارد دیگران هم کارانه‌ای، اضافه‌کاری، سفری یا حداقل تشویقی را برای او بگیرند. دو جلسه که با این‌ها می‌نشینی می‌بینی همه هم و غم آن‌ها حل مسائل شخصی و ارتقاء شغلی و مالی‌شان است و آنچه برایشان مهم نیست حل مسائل سازمان و انجام مأموریت‌های آن است.
      • برای بهتر انجام شدن بند۳ این گروه اعضای خود را به سمت سمت‌هایی که تقسیم منابع به دست آن‌هاست می‌فرستند و به شدت از آن‌ها حمایت می‌کنند. مهمترین جاها هم بخش‌های مالی، رفاهی، منابع انسانی و بیخ گوش رؤساست که برای این جماعت جذابیت ویژه‌ای دارد.
      • بالاترین پست در بین این جماعت مهمترین عضو لابی است یعنی همه تلاش می‌کنند حداقل یکی را بالا بفرستند چون قدرت و نفوذ همه آن‌ها به اندازه بالاترین فردی است که آن‌ها توانسته‌اند در سازمان بچینند. کاملا شبیه مسابقات دوچرخه‌سواری است که یکی از اعضای تیم جلو می‌افتد و مقاومت و فشار هوار را می‌شکند و سایرین از این فضای به دست آمده پشت سر او استفاده می‌کنند. البته که خدمات این فرد بی‌پاسخ نمی‌ماند چون احتمال مغضوب قرارگرفتن و تنزل او هم متناسب با جایگاهش بیشتر است اگر به دلیلی پایین آمد دیگران زحماتش را جبران خواهند کرد.
      • اینها نسبت به مدیران بالادست خضوع عجیبی دارند و معمولا هم رئیس با فحش، عتاب، بغض، تمسخر و تحقیر با اینها برخورد می‌کند تا دیگران هم بدانند چه رئیس مقتدری است. این جماعت هم که این عتاب و خطاب در مقابل هدف مقدسشان اصلا اهمیت ندارد، می‌خندند و چشمی می‌گویند حتی از رئیس تقدیر هم می‌کنند که به فحشی تحویلشان گرفته است.
      • عمده وقت این افراد در جلساتی می‌گذرد که هیچ تأثیری در آن ندارند و صرفاً می‌روند تا حضور داشته باشند و دیداری تازه کنند و شاید هم از حواشی جلسه خبر جدیدی یا مزایایی کسب کنند. اوقاتی هم که در جلسه نیستند اگر مشغول به کار شخصی‌شان نباشند مشغول صحبت با تلفن هستند. دفترچه تلفن این افراد پایگاه داده کاملی است از همه مدیران قبل و حال و احتمالا بعد سازمان که بعضا در سازمان‌های دیگر مدیر شده‌اند و قدرت لابی کارمندی را فراسازمانی کرده‌اند.
      • شلوغ‌ترین و پرمشغله‌ترین زمان‌های این گروه وقتی است که مدیری می‌رود، عزل می‌شود یا می‌میرد. همه این‌ها بسیج می‌شوند تا یکی از خود یا لااقل همراه خود را جای او بنشانند. شاید اگر تلفن‌های افراد سازمان و جلسات غیر رسمی آن‌ها را بعد از این اتفاقات چک کنید با تقریب خوبی سبکه لابی کارمندی سازمان برای شما آشکار شود.
      • بیشترین حضور و اضافه کار بین کارمندان یک سازمان متعلق به همین گروه کارمندان است. هم به خاطر اینکه ریالی از مزایایی که می‌توانند بگیرند را از دست ندهند هم برای اینکه ضرورت شایعه‌ای نباشد که این‌ها خبردار نشوند. طبیعتا علی رغم بیشترین حضور کمترین بازده را از سازمان این‌ها برمی‌دارند و بیشترین هزینه را برای سازمان دارند اگر پرونده این‌ها را بررسی کنید نه اضافه کاری هست که نگرفته باشند نه خدای ناکرده پاداش و کارانه‌ای از آن‌ها فوت شده، نه وامی را از دست داده‌اند و نه صندوقی، سبد کالایی، حق جلسه‌ای یا سفری هست که این‌ها از آن استفاده نکرده باشند. همیشه هم از شلوغی کار و بار زیادی که بر دوششان هست گلایه‌مندند و البته معتقدند ایثارگرانه و تا پای جان ایستاده‌اند که خدای ناکرده آسیبی به سازمان نرسد.
      • این لابی اغلب در بین همه کارکنان خصوصا کارکنان پایین سازمان محبوبیت زیادی دارد چرا که برای این‌که خود راحت از همه منابع بهره‌مند شوند منابع سازمان را بین کارکنان تقسیم می‌کنند و به قول معروف به جلسه می‌رسند کارکنان بیچاره هم نمی‌دانند که منابعی که باید صرف کاری می‌شده یا مشکلی را از کشور و مردم حل می‌کرده تبدیل شده به کارت هدیه و سبدکالا و هزینه سفر و حق جلسه و … . این‌ها را حامی خود می‌دانند و کسانی را که حق آن‌ها را می‌دهند -نه بیشتر -ظالم می‌پندارند که همین اغلب باعث سرنگونی افرادی می‌شود که می‌خواهند عادلانه رفتار کنند.

این ویژگی‌ها باعث می‌شود این لابی ضمن اینکه خود در کار سازمان و مأموریت‌های آن خلل ایجاد می‌کنند. بخش مهمی از سازمان و کارکنان آن را نیز با خود همراه سازند و اعتبارات، منابع و اختیارات سازمانی به وجه المعامله برای کسب نفع بیشتر و جایگاه بالاتر این جماعت تبدیل شود. اما از کجا می‌توان فهمید این لابی در سازمان هست و میزان گسترش و نفوذ آن در سازمان چقدر است؟ کار سختی نیست و روسای محترم می‌توانند وجود و حدود و ابعاد این جماعت را به سادگی کشف کنند.

چند شاخص عددی ساده برای شناختن میزان نفوذ این لابی در سازمان وجود دارد. که برخی از آن‌ها در زیر آمده است!

      • تعداد ماشین‌ها و راننده‌های سازمان شاخص مهمی است.
      • تعداد مدیرانی که مسئول دفتر دارند مهم است.
      • متوسط متراژ اتاق مدیران در سازمان و نسبت آن‌ با متراژ محل کار کارکنان پایین‌تر سطح سازمان.
      • نسبت مساحت اتاق‌ها و مکان‌های جانبی مثل اتاق جلسه و اتاق استراحت و لابی و اتاق دفتر و …. به کل مساحت سازمان.
      • نسبت خالص دریافتی از حقوق، مزایا، پاداش، هدیه، کارانه و غیره به حقوق مدیران.
      • تعداد مصوبات خدماتی، رفاهی، تسهیلات و … به مصوبات کاری و مأموریتی در جلسات تصمیم­گیری.

اگر با این شاخص‌ها هنوز نتوانسته‌اید میزان حضور این لابی کارمندی را در سازمان درک کنید چند تست می‌تواند به شما کمک کند.

چند اظهار نظر بی‌ربط و غلط بکنید؛ ببینید چه کسانی استقبال می‌کنند و از آن به عنوان یک دستور حکیمانه یاد می‌کنند. تست تناقض هم تست خوبی است: در یک جلسه اظهارنظری کنید و در جلسه بعد درست خلاف آن را بگوئید؛ اگر هر دو، مورد استقبال مدیران سازمانتان بود باید فکری اساسی برای این سازمان کرد. یک چیز غیر منطقی بخواهید، کاری که ۶ ماه زمان لازم دارد در دو هفته بخواهید. ببینید چند نفر آن را شدنی می‌دانند. تست آخر هم تست سفارش است چند نفر آشنا با موضوعات نامربوط و خواسته‌های بی‌جا به مدیران سفارش جدی کنید؛ طوری که بدانند این‌ها مورد حمایت شما هستند. بعد از آن‌ها و هم از مدیران بازخورد بگیرید تا حدی خوبی لابی کارمندی سازمانتان را خواهید شناخت.

اگر هیچ اثری از لابی کارمندی در سازمانتان نبود -که بعید است!- خوشا به حال شما و سازمانتان، اما اگر بود چه باید کرد؟

      • مواظب دفترتان باشید. مهمترین جایی که مورد توجه این جماعت منفعت طلب است دفتر رؤسا است آن‌ها بیخ گوش رئیس را به هیچ قیمتی از دست نمی‌دهند. اگر دفترتان هم عضوی از آن‌ها شده فوراً اقدام به تغییر کنید.
      • مراقب ارتباط اطرافیان و نزدیکانتان با این افراد باشید. هر ارتباطی بین فرزند، برادر، خواهر و حتی آشنایان درجه دو و سه شما می‌تواند اهرم فشاری برای شما باشد که به دست این جماعت می‌افتد از این ارتباطات به ظاهر کم خیلی مفید و خیرخواهانه است به شدت پرهیز کنید.
      • فرهنگ شفاهی را تا جای ممکن با فرهنگ مکتوب جایگزین کنید. این لابی تبحر خاصی در تعاملات غیررسمی و تفاهمات شفاهی دارد تا آن‌جا که ممکن است از هر گونه مکتوب شدن پرهیز می‌کند. کوچکترین تعاملات حتی وقت دادن به افراد و دادن کوچکترین امتیاز و پاداش و منافع را منوط به ثبت و ضبط مکتوب کنید.
      • تا آن‌جایی که ممکن است این افراد را به کارهای تخصصی کم ارتباط سوق دهید. هرچند این‌ها معمولا کاری نیستند و از عهده هیچ کار تخصصی برنخواهند آمد اما مدیر پروژه شدنشان ضرر کمتر برای سازمانتان خواهد داشت تا نشستن آن‌ها در گلوگاه‌هایی که افراد و بخش‌های سازمان با آن سر و کار دارند. بخش‌های اداری، مالی، منابع انسانی و کارگزینی، حراست و بازرسی از جاهایی است که به هیچ وجه نباید پای این افراد به آن‌ها باز شود.
      • بالاترین مدیر در بین این جماعت را پایین بیاورید! برای تنزل کلی این حلقه لازم نیست با همه درگیر شوید بالاترین فرد را پایین بیاورید سطح کلی لابی کارمندی پایین خواهد آمد و همین کار را به تدریج ادامه دهید.
      • غیر از حقوق پایه، منافع و مزایای مدیران ارشد و سطح دوم و سوم را کم یا قطع کنید. مواظب باشید در این مرحله به مزایا و دریافتی سطوح پایین کاری نداشته باشید یا حتی از بالایی‌ها کم کنید و به پایینی‌ها اضافه کنید. جماعت منفعت طلب هم خود را نشان خواهد داد و هم اگر کمی صبور باشید به فکر تغییر کار خود خواهید افتاد.
      • به هیچ وجه ارتباطات سازمان با نهادها و سازمان‌های بیرونی را از طریق این افراد انجام ندهید. خصوصا در ارتباطی که انتظار دارید منجر به نتیجه شوند یا لازم است هویت مناسبی از سازمان در بیرون ارائه شود. این افراد به هیچ وجه مناسب نیستند. این جماعت از این ارتباطات و جلسات برای ایجاد تحکیم ارتباطات شخصی و غیر رسمی خود استفاده می‌کند و شبکه خود را به صورت فراسازمانی توسعه می‌دهند.
      • تعریف کارهای مشخص با شاخص‌های نتیجه‌ای (نه فرایندی) قابل اندازه‌گیری، مشخص، پیگیری و مواخذه مستمر شاخص‌های تعیین شده در اثبات کارآمدی و یا ناکارآمدی افراد بسیار ضروری است این کار افراد حاضر در لابی کارمندی را به طور طبیعی از جریان اصلی کارها حذف کرده و تنزل خواهد داد.
      • افزودن افراد غیر رسمی، صریح و عملیاتی در شبکه ارتباطی بین این افراد می‌تواند شبکه آن‌ها را از هم بپاشد. البته این کار را با ظرافت انجام دهید چون خود افراد غیر رسمی و نتیجه گرا می‌توانند مشکل‌زا شوند.