با توجه به نکات ذکر شده در تعریف‌های موجود، می‌توان یک تعریف دقیق ارائه کرد که ویژگی‌های تعریف را داشته باشد و جامع‌تر و مانع‌تر از تعاریف موجود باشد:

ابزار عبارت است از:

هر مصنوع بشر که بدون مصرف در فرآیند، مستقیماً در انجام کاری دخالت داشته باشد.

مهم‌ترین انگیزاننده‌هایی که موجب ایجاد ابزارها توسط انسان‌ها شده است، «تسهیل‌گری» و «توانمندسازی» است. مثلا انسان نمی­توانست پرواز کند چیزی ساخت که با آن پروازکند. هر مصنوع بشری که او را قادر به انجام کاری کند یا توانمندی او را در انجام کاری افزایش دهد ابزار است. با دست هم می‌توان پیچ را باز کرد اما آچار ساخته می­شود که با آن، این کار راحت­تر انجام شود. این مفهوم کلی ابزار است که در حوزه‌های مختلف از این مفهوم استفاده می­شود. انسان می­خواهد کاری را انجام­دهد که قادر به انجام آن نیست، لذا چیزی را ابداع می­کند، اختراع می­کند و می­سازد تا به کمک آن خود را در انجام آن کار قادر و توانمند سازد.

برای روشن شدن معنای «دخالت مستقیم» و «مصرف نشدن»، بهتر است که از یک مثال فیزیکی بهره گرفته شود و سپس به لایه‌های انتزاعی و ذهنی تعمیم داده شود. پیش‌تر بیان شد که ابزارهای مسائل فیزیکی تقریباً مشخص است و کسی در ابزار بودن‌شان شک نمی‌کند. مثلاً ابزارهای لوله‌کشی، چیزهایی است که لوله‌کش در کاری که انجام می‌دهد، از آن استفاده می‌کند؛ بدون اینکه مصرف شوند؛ جالب است که خودشان هم بین آنچه که مصرف می‌شود و آنچه که ابزار کارشان است، تفکیک قائل می‌شوند.  مثلا اگر موادی خریده شود (مثل لوله و واشر)، هزینه‌ی مواد را از کارفرما دریافت می‌کنند؛ ولی پول ابزار را نمی‌گیرند؛ چون مصرف نمی‌شود. پس ابزار نه مصرف می‌شود و نه پولی بابت‌ش گرفته می‌شود؛ اما اگر نباشد کار یا دشوارتر می‌شود یا امکان انجامش از بین می‌رود.

یکی از دلایلی که تعریف «ابزار» را در مسائل نرم مشکل می‌سازد، این است که درکی از مصرف شدن یک ابزار انتزاعی وجود ندارد. مثلاً آیا این تمپلیتی که در ترازنامه استفاده می‌شود، مصرف شده است یا نه؟ این همان چیزی است که موجب شده است به تمام چیزهایی که در مسائل نرم مورد استفاده قرار می‌گیرد، ابزار اطلاق شود. مثلاً نرم‌افزار دارد مصرف می‌شود یا نه؟ یا همان ترازنامه مصرف می‌شود یا نه؟ پس مشکل اینجا است که در مسائل نرم، «مصرف شدن» یا «مصرف نشدن» درست تعریف نشده است.

حد جامعیت و مانعیت در «تعریف ابزار»

لازم نیست که تعاریف ارائه شده، جهان‌شمول باشد. به عنوان مثال ممکن است در برخی مجموعه‌ها و اجتماعات یک تعریف که لزوما جامع و مانع نیست، مبنای گفتمان، مطالعه و بررسی قرار گیرد و موجب رشد و تولید مفاهیم و محتوایی حول آن تعریف شود و ادبیات مشترکی بین افراد و اعضای مختلف ایجاد نماید. البته بدیهی است که هر چقدر این تعاریف بیشتر پذیرفته شود، رشد تولیدات و سرعت توسعه‌ی مفاهیم تولید شده برمبنای آن بیشتر می‌شود.

نکته‌ی دیگری که در علم ابزارسازی یک فرصت کلیدی است این است که «لزومی ندارد که کاربر ابزار، تعریف ابزار را بداند». مخاطب این علم، طراح ابزار است و حداکثر کسی است که می‌خواهد ابزار انتخاب کند. حتی برای انتخاب کنندگان ابزار هم دانستن و پذیرفتن این تعاریف، چندان ضروری نیست. پس مخاطبان علم ابزارسازی و تعاریفی که در آن انجام می‌شود، بسیار محدود هستند. چرا که بسیاری از کسانی که طراح سیستم، برنامه‌ریز و سیاست‌گذار هستند نیز کاربران ابزار هستند. لذا لازم نیست که تعاریف جهان‌شمول ارائه شود تا همه بخواهند این تعاریف را بپذیرند. بلکه تعریف‌ها اگر در حدی قابل قبول باشد که ذهن به‌طور کلّی آن را بپذیرد و اکثر مصادیق در آن صدق کنند، کافی است. چرا که در حوزه‌ی علوم انسانی هیچ گاه نمی‌توان مانند علوم فنی گزاره‌های دقیق و صددرصدی ارائه کرد.

بنابر یک نظر در انجام تعریف در فضای علوم انسانی نباید به دنبال تعریفی بود که جامعیت و مانعیت صددرصدی داشته باشد؛ چون چنین تعریفی، مثل کلیدی است که به همه‌ی درها بخورد؛ و چنین کلیدی هوا است که با وجود اینکه به همه‌ی درها می‌خورد، هیچ دری را باز نمی‌کند[۱]. لذا تعریف باید علاوه بر جامعیت و مانعیتی که ایجاد می‌کند، برای کسی که می‌خواهد از آن استفاده کند، کارایی هم ایجاد کند. به همین خاطر است که چنین شیوه‌ای در این حوزه‌ها به‌شکل یک اصل در آمده است که بیان می‌کند «النادر کالمعدوم»؛ یعنی «بپندار که مصادیق کم‌یاب، اصلاً وجود ندارند».

تعریف ارائه شده هرچند با ترکیب جدیدی ارائه شده است اما برمبنای تعاریف قبلی است که برخی از آنها در مطالب قبل ذکر شد. به نظر می‌رسد این تعریف به حد کافی خوب باشد و اغلب مصادیق را دربرگیرد. به عنوان مثال حتی پاک‌کن و سمباده که به‌عنوان ابزار مورد استفاده قرار می‌گیرند و در حین استفاده مصرف می‌شوند، اثرشان در خروجی فرآیند (محصول) باقی نمی‌ماند.

کارکردهای ابزار

مهم‌ترین کارکردهای ابزار می‌توان همان چیزهایی دانست که به‌خاطرش طراحی و تولید شده‌اند؛ یعنی «تسهیلگری» و «توانمندسازی». البته یکی از کارکردهای بسیار مهم ابزارها، هدایتگری آنها است که در بخش‌های بعد به‌طور مفصل به آن پرداخته خواهد شد.

ابزار کاری را تسهیل‌ می‌کند یا انجام آن را سرعت می‌بخشد یا یک فضای جدیدی را باز می‌کند. برای مثال حرکت کردن روی زمین قبل از اتومبیل انجام می‌شد، اما اتومبیل آن را تسریع یا تسهیل کرد؛ ولی حرکت در هوا امکان‌پذیر نبود و هواپیما یک قابلیت جدیدی را ایجاد کرد.

تفکیک کارکردها

در مصداق‌یابی برای تعریف ارائه شده از «ابزار»، «تفکیک کارکرد»ها بسیار اهمیت دارد. برای مثال ظروفی وجود دارند که جنس آنها از مواد خوراکی است. آیا «ظرف‌های قابل خوردن» که هم برای نگهداری غذا مورد استفاده قرار می‌گیرند و هم مصرف می‌شوند، «ابزار» محسوب می‌شود؟ در چنین مواردی باید دقت شود که زمانیکه ظرف خورده می‌شود، دیگر این ظرف کارکرد ابزاری ندارد و در اینجا یک ماده‌ی خوراکی است و کارکرد غذا دارد. ظرف خوراکی، تنها زمانی که در فرآیند خوردن غذای دیگر به‌عنوان ظرف استفاده می‌شود، ابزار محسوب می‌شود. لذا درمورد یک وسیله یا یک سیستم برای تشخیص ابزارهای مورد استفاده یا جنبه‌های ابزاری آن، باید کارکردهای آن را تفکیک کرد.

پس مثال‌هایی از این دست نیز آسیبی به تعریف ارائه شده، وارد نمی‌کند. البته در بحث‌های فیزیکی، تفکیک مصرف شدن و مصرف نشدن تقریباً ساده است؛ اما وقتی مسائل نرم‌تر مدنظر باشند، در برخی موارد این تفکیک بسیار سخت‌تر و پیچیده‌تر است.

بسیاری از وسایل را نیز می‌توان چندمنظوره استفاده کرد که در این مواقع تفکیک کارکردهای آن بسیار اهمیت دارد و در این صورت خدشه‌ای به تعریف وارد نخواهد شد. مثلاً برخی می‌پرسند که «آیا سنگ – زمانی که برای شکستن گردو استفاده می‌شود – ابزار است؟». این سؤال هم از این بُعد قابل بررسی است که سنگ برای شکستنِ گردو ایجاد نشده است؛ بلکه گاهی انسان در شکستن گردو از سنگ استفاده‌ی ابزاری می‌کند.

وسیله؛ هدف

کلمه‌ی «ابزار» گاهی به‌جای کلمه‌ی «وسیله» استفاده می‌شود؛ در حالیکه «ابزار» معادل با کلمه‌ی «tool» است و «وسیله» معادل کلمه‌ی «mean» است. در اینجا توضیح مختصری از وسیله، ضروری به نظر می‌رسد.

وسیله و هدف یک زنجیره تشکیل می­دهند، خیلی از اوقات انسان برای ارضای یک هدف، یک سری اهداف میانی تعریف می‌کند و برای رسیدن به این اهداف، یک سری وسیله‌ها را طراحی می­کند. خود این وسیله‌ها در یک لایه تبدیل به هدف می­شود و برای رسیدن به آن یک سری وسیله‌های دیگر باید طراحی شود. این وسیله‌ها ممکن است سلسله‌مراتبی یا خطی با هدف ارتباط پیدا کنند. مثلاً افراد می­خواهند خود را در برابر اتفاقاتی که در محیط بیرون رخ می­دهد مثل طوفان و باد و باران حفظ کنند، و مطابق شأن و منزلت خود یک خانه بسازند. خانه یک ابزار است، چون مصنوع دست بشر است که او را قادر به انجام کاری می­کند، یا او را برای انجام کاری توانمند می‌سازد. اما در سطحی دیگر، خانه یک هدف می­شود که برای رسیدن به آن هدف افراد شروع می­کنند به طراحی ابزارهایی که ساختن خانه را برای آنها تسهیل می­کند. در این سطح، ابزارهای ساخت خانه برای استفاده کننده حکم ابزار را خواهند داشت و چیدن مصالح کنار همدیگر حکم هدف را پیدا می‌کنند. برای اینکه این کار راحت­تر انجام­شود، یک سری ابزارهای بتون­ریزی و … طراحی می­کنند تا این کار را برای آنها تسهیل کنند، و این زنجیره همچنان ادامه پیدا می­کند.

جایگاه ابزار و روش در لایه‌های انجام کار

همان‌طور که ذکر شد مرز مشخص و دقیقی بین ابزار، روش، متدولوژی، تکنیک و … وجود ندارد. ضمن اینکه در جایگاه‌ها و سطوح مختلف و حسب کاربردهای متفاوت ممکن است به مفاهیم و موجودیت‌های مختلفی، ابزار یا روش گفته شود. فرضا در برخی موارد در استفاده از یک روش نیاز به یک ابزار است که خود آن ابزار می‌تواند برای استفاده روشی داشته باشد. مثلا در روش‌های مختلفی مثل SWOT، تحلیل ریسک و … ابزارهایی برای تسهیل در استفاده از آنها ایجاد شده است که خود آنها هم ممکن است روش‌هایی برای بکارگیری داشته باشند.

گاه برای تبدیل متدولوژی به روش، تبدیل روش به تکنیک و حتی برای فکر کردن در لایه‌ی ایدئولوژی و فلسفه نیز از ابزار استفاده می‌شود. در واقع در هر کدام از این ۴ لایه و در ارتباط بین هر کدام از اینها، امکان دارد که از ابزار استفاده شود.

در اینجا هم یک تفکیک از یک جهت دیگر برای تعیین ابزار بودن یا نبودن می‌توان معرفی کرد. اتلاق واژه ابزار به یک مفهوم وابسته به تاثیر آن در خروجی یک فرآیند است. برای یک فعالیت و خروجی مشخص اینکه به صورت مستقیم تاثیر دارد یا غیرمستقیم اثر می‌گذارد تعیین کننده است. اگر به صورت مستقیم در خروجی موثر است به آن ابزار آن فعالیت گفته می‌شود در غیر این صورت ابزار آن فعالیت نیست. برای مثال دوحالت محاسبه مقدار لوله مورد نیاز برای یک ساختمان را در نظر گرفته می‌شود. در حالت اول به لوله‌کش یک چک‌لیست داده می‌شود و شیوه‌ی محاسبه‌ی مقدار لوله‌های مورد نیاز برای او توضیح داده می‌شود تا وی بتواند با استفاده از آن چک لیست محاسبه را انجام دهد.؛ در حالت دوم ابزاری ایجاد می‌شود که از فرد ورودی‌هایی می‌گیرد و مقدار لوله و جنس آن را به عنوان خروجی می‌دهد. در این مثال مشخص است که در حالت دوم ابزار به صورت مستقیم در خروجی موثر است.

[۱] -رمضانی خورشیددوست عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی امیرکبیر تهران