در پست قبل موضوع چالشبرانگیز بازی و اسباببازی رو شروع کردم و انشاءالله قصد دارم در این پست کمی بیشتر در این مورد توضیح بدم و یک سری اصول و کلیات رو در موردش توضیح بدم.
اول یک دستهبندی ساده ارائه کنم! بازیها و اسباببازیها را به طور کلی میتوان به دو دسته تقسیم کرد. اول بازیها و اسباببازیهای مفید و رشددهنده برای کودکان و دوم بازیها و اسباببازیهای سرگرمکننده و از سر باز کننده کودکان که معمولا برای والدین مفید است نه برای کودکان!
البته طبیعی است که این دو دسته دو سر یک طیف هستند و اسباببازیها معمولا ترکیبی از این دو رو دارند اما اغلب الآن تمایل به دسته دومه!!
یک موضوع دیگه هم ابعادی است که بازی و اسباببازی روی بچه تأثیر میذاره که عبارتند از:
اول – انتقال دانش و مفاهیم به کودک. یعنی اینکه بازی یا اسباببازی باعث میشه بچه یک موضوع، مفهوم یا مطلبی رو یاد بگیره. خیلی از آموزشهای مبتنی بر بازی از این بعد تأثیر بازی استفاده میکنند و سعی میکنند مثلا لغات زبان، سورههای قرآن، شعر و … رو به بچه منتقل کنند. البته خود اینکه این انتقال چه روشهایی داره و کدومش بهتره و عمق یادگیری توی هر کدومش چقدره، خودش مبحث مفصلیه که موضوع این پست نیست.
دوم – ایجاد یا تقویت مهارت. یعنی اینکه برخی بازیها باعث میشن بچه مهارت استفاده از برخی توانمندیهاش رو پیدا کنه که خیلی از بازیها و اسباببازیهای سنین زیر سه سال از این دسته هستند. مهارتها هم خیلی متعدد هستند. مهارتهای حرکتی و ذهنی و اجتماعی برخی از این مهارتهاست که بازی و اسباببازی میتونه در اونها مؤثر باشه. مثلا برخی بازیها باعث هماهنگی اعصاب و عضله میشن، برخی یک کاری مثل چیدن روی هم و حفظ تعادل و خلاصه خیلی چیزهای دیگه رو تقویت میکنن. این بازیها و اسباببازیها خیلی مهمند که در یک فرصت مناسب در موردشون توضیح خواهم داد انشاءالله.
سوم- شکلگیری ویژگیهای شخصیتی. ویژگیهای شخصیتی یکی از چیزهایی است که ریشههای وراثتی هم داره. مثلا صبر، آرامش، اعتماد به نفس، شجاعت و … . این ویژگیها هرچند متأثر از پدر و مادر هستند، اما کاملا قابلیت پرورش، تربیت و شکلگیری دارند. یعنی مثلا بچه خجالتی و درونگرا رو میشه با توجه و ایجاد بسترهای مناسب به بچهای اجتماعی تبدیل کرد یا ترس رو در بچهها کم کرد یا حتی از بین برد (البته اگر بتونیم ترس خودمون رو کنترل کنیم!) و خیلی ویژگیهای دیگه. بازیها و اسباببازیها خصوصا در سنین پایین در شکلگیری و اصلاح و تربیت این ویژگیها خیلی مؤثرند. توجه کنید که اگر در سنین پایین یک ویژگی شخصیتی در بچه شکل گرفت، در سنین بالا تغییرش خیلی سخت میشه.
چهارم – شکلدهی سبک زندگی و فرهنگ زندگی کودکان. خوب ممکنه دو تا بچه به فرض دانستههاشون شبیه باشه، مهارتهای مشابهی هم داشته باشند و ویژگیهای پایه یکسانی هم داشته باشند، اما شیوه زندگیشون و نوع استفاده و جای استفاده از این داشتههاشون فرق کنه. یکی باهوش و شجاعه و مهارتهای حرکتی بالایی هم داره میشه دزد، یکی هم میشه آتشنشان!! هر دو هم در کارشون موفقند اما جایی که از دانستهها و مهارتها و ویژگی شخصیتیشون استفاده کردن متفاوته. بنابراین اینکه بچه شما چی بلده و چه مهارتهایی و چه ویژگیهای شخصیتی داره خیلی مهمه. اما از اون مهمتر اینه که این داشتهها رو کجا و چه جوری استفاده میکنه. این رو با تساهل میشه گفت شیوه و سبک زندگی بچه که بازی و اسباببازی در شکلگیریش خیلی مهمه. تعیین اولویت موضوعات، جایگاه مسائل مختلف، ارزشهای حاکم بر زندگی و خیلی چیزهای دیگه باعث این روش زندگی میشه که باید در سنین پایین روش کار کرد و گرنه دیر میشه. یکی از موضوعاتی که خیلی در بازی و اسباببازی مهمه و کمتر والدین بهش توجه میکنند، همین موضوعه یعنی صرف اینکه یک بازی یا اسباببازی داره مهارتی رو به بچه شما یاد میده یا دانشی رو بهش منتقل میکنه نمیتونه به معنی خوب بودن اون بشه. البته باید به این جنبه نیز توجه بشه. معمولا هم این چیزها در لایههای پنهان بازیها و اسباببازیها است و کمتر جلوی چشمه آدمه. نمادهای موجود در بازیها، سناریوهاشون، محرکهاشون و خیلی چیزهای دیگه در این رابطه مهمند که فرصتی بشه در موردش توضیحاتی خواهم داد.
پنجم – ارتقا و شکوفایی توانمندیهای خدادادی. این هم موضوعی است که البته در موردش اختلافاتی هست. ضمنا همپوشانیهایی هم با ویژگیهای شخصیتی داره. بعضی چیزها مثل هوش، حافظه، ویژگیهای جسمی و ویژگیهایی از این دست، خدادادی هستند. البته این به معنی عدم امکان تغییر، رشد و اصلاح اونها نیست. اما فرضا کسی که استخوانبندی ریزی داره رو نمیشه درشت هیکلش کرد، کسی که مثلا طبع پایهاش گرمه متفاوته با بچهای که طبع پایهاش سرده. اینها چیزهایی هستند که بیش از اینکه در صدد ایجادشون باشیم باید بشناسیمشون و بر مبنای شناخت، برنامه و روش درست تعامل با بچه رو انتخاب کنیم که به بهترین نحو بتونه از تواناییهای خدادادیش استفاده کنه. مثلا یه بچه حافظهاش خوبه یکی ذهن توصیفی و هنریش و یکی هم مهارتهای حرکتی بالایی داره. اولا باید اینها رو خوب شناخت، ثانیا بر قوتهاش تمرکز کرد و سعی کرد ضعفهاش رو جبران کرد. مثلا یک بچه حافظه خیلی قوی داره اما نمیشینه یکجا و تمرکز کنه. خب اینکه باید از حافظه خوبش استفاده بشه خیلی مهمه اما این نباید باعث رشد تک بعدی بشه. اتفاقا در برخی موارد باید بر جنبههای دیگه بیشتر تمرکز کرد تا تعادل در رشد بچه ایجاد بشه. بازیها و اسباببازیهایی که برای رشد و تقویت این توانمندیها میتونه مفید باشه رو باید شناخت و استفاده کرد. نظر شخصی من اینه که لااقل در مورد تواناییهای ذهنی در سنین پایین حتی امکان رشد و افزایش توانایی هست. یعنی حافظه میتونه تقویت بشه (این فرق میکنه با اون چیزهایی که برای بزرگترها مثلا کلاس حافظه میذارن و تکنیکهایی یادشون میدن که بتونن چیزها رو حفظ کنند. منظور قدرت حافظه است.) هوش میتونه اضافه بشه و خیلی توانمندیهای ذاتی دیگه. بعضی چیزها رو هم باید پذیرفت. هیچ وقت نه خودتون و نه بچه رو به خاطر ضعف در چیزهایی که درش مقصر نبوده، سرزنش نکنید و در این زمینهها اصلا بچهتون رو با هیچ کس مقایسه نکنید. بگذریم. نقش بازی و اسباببازی و خصوصا انتخاب بجای بازیهای مناسب در این مسأله خیلی مهمه.
یک نکته کلیدی هم اینه که از چه بازی و اسباببازی در چه شرایطی استفاده میکنیم. یعنی بعضی وقتها ترتیب، زمان و شرایط انجام یک بازی یا در اختیار داشتن یک اسباببازی طوریه که علیرغم مفید بودنش ممکنه به بچه ضرر بزنه که در این مورد هم در پستهای بعدی چیزهایی خواهم نوشت.
خوب باز هم به اصل مطلب نرسیدم و شد مقدمه. اما فکر کنم خود شما بتونید از همین مقدمه یک چیزهایی برداشت کنید.