یکی از آشنایانمان مدتی گرفتار اعتیاد بود و خدا دستش را گرفته بود و موفق شده بود ترک کند. میگفت: «من ۱۴- ۱۵ سالگی درگیر این مشکل شدم؛ وقتی که عقل درست و حسابی نداشتم. در عالم بچگی و نوجوانی شروع کردم به مصرف مواد. وقتی فهمیدم نباید به این چیزها نزدیک شد که گرفتار اعتیاد شده بودم و دیگر نمیتوانستم ترک کنم و حدود ۱۰ سال مواد مصرف کردم و الخ.
بعدها این گفتهی او را در خودم و در دیگران، بسیار دیدم. عدم مراقبت و توجه در دوران کودکی و نوجوانی، آدمها را گرفتار چیزهایی میکند که وقتی فهم انسان بالغ میشود ترک و دل کندن از آنها دشوار و بعضاً نشدنی است. اغلب آقازادهها هم همینطورند!!! یعنی اعتیاد پیدا میکنند به آقازادگی. چند حلقهی تشدید نامطلوب از زمان کودکی آقازادهها شروع میکند به فعالیت که هر کدامشان به نحوی موجب این اعتیاد میشوند.
اولین مکانیزم منفی مربوط به توانمندیهای آنها است. الان دیگر همه تقریباً بر این متفقاند که بچه از حل مسئله و آزمایش و خطا میآموزد. هر چه چالش بیشتر باشد خلاقیت و توانمندی رشد بیشتری خواهد داشت. اما بیچاره آقازادهها! یا نمیگذارند مسئله و چالش برایشان پیش بیاید یا تا مسئلهای پیش میآید قبل از اینکه بخواهند به خودشان زحمت حل آن را بدهند، برایش حل میکنند. خوب طبیعی است که یاد نگیرد. طبیعی است که ضعیف بماند. مهمترین راهحل مسئلهها در یک تلفن و پیغام خلاصه میشود. و البته زحمت پیدا کردن کسی که بلد باشد مشکل را حل کند. این هم وقتی سطح آقازادگی بالا میرود بر عهده دیگران میافتد. یعنی طرف فقط با یک نفر روبروست او دیگران را پیدا میکند این مقام آقازادگی ارشد است.
متأسفانه این حلقهی تشدید ضعیف شدن به سرعت در دورانی که وقت یادگیری و توانمندی آقازادههاست، فعال است. حالا فرض کنید یک آقازادهی ۱۸- ۱۹ ساله فهمید که قرار داشتن در این حلقه، خوب نیست – البته فهمش هم توانمندی میخواهد و بستر مناسب که غالباً فراهم نمیشود – و خواست ضعفش را جبران کند، دیگر نمیتواند؛ مگر اینکه خدا دستش را بگیرد!
اما این آخر کار نیست. حلقه دومی در کار است که کم از اولی مضر نیست. اطرافیان فقط به حل مشکل آقازادهی بیچاره بسنده نمیکنند و شروع میکنند به تحویل گرفتن و تعریف و تمجید. احسنت چه پسر باهوشی که ۱۲ سالگی کفشهایش را خودش میپوشد!!! این تحویل گرفتنها بهعلاوهی فرصت حضور در جمع بزرگان و دیدن سطوح بالا اعتمادبهنفس آقازاده را افزایش میدهد.
این افزایش اعتمادبهنفس باعث بروزات بیشتری میشود که حسب آقازادگی توجهات را بیشتر برمیانگیزد و این حلقهی تشدید دائماً اعتمادبهنفس کاذب آقازادهی بیچاره را بیشتر و بیشتر میکند.
حالا این اعتمادبهنفس را بگذارید کنار آن ضعف و کمتوانی؛ چه معجونی حاصل میشود. دقیقاً همان که مردم از آقازادهها در ذهن دارند. البته نه دقیق! چرا؟
مکانیزمهای دیگری هم فعال میشود. حس اینکه دیگران وظیفه حل مسائل آقازاده را دارند نیز در وجود او تشدید میشود. البته بیچاره چندان هم تقصیر نداشته از بچگی علت وجود بعضی را حل مسائل و مشکلات خودش دیده و حالا منت هم بر او دارد. این حس در آقازاده بیچاره ما ایجاد طلبکاری نسبت به دیگران میکند. هر چه این طلب محقق میشود که میشود طلبکاری افزایش مییابد. حالا به تصور مردم از آقازادهها نزدیکتر شدیم. آدمهایی ضعیف با اعتمادبهنفس بالا و طلبکار از مردم. اصلاً اینها را مردم میگویند آقازاده وگرنه کسی این ویژگیها را نداشته باشد (یعنی از مردم طلبکار نباشد و اعتمادبهنفس بیش از توانش هم نداشته باشد) بر بالاترین مقامات هم که باشد، مردم احترامش میگذارند.
خُب حالا فرض کنیم یک تعداد اندکی هم آدم ضعیف طلبکار از خود متشکر وجود داشته باشد؛ طوری نمیشود که. مشکلش یک نکته دیگر است که باز آقازادهی بیچاره از بچگی گرفتار آن است و آن این است که «باید مسائل دیگران را حل کنی». البته مسائل دیگران را بدهی حل کنند تا دیگران هم مسائلت را حل کنند از اینجا دیگر میشود بحران اجتماعی؛ مثل اعتیاد که معتاد به خودی خود چندان ضرر ندارد، اما اینکه معتاد اولا دیگران را هم در چاهی که افتاده میکشد و یا برای رفع نیازش دست به جرم و جنایت میزند و ….، معضلزا میشود). یعنی یک سوراخ در سیستم کشور؛ آقازادهای ضعیف که برای حل مسائلش، مسائلت را حل میکند. حالا کافی است حس مسئلهیابی آقازادگان را در خودت تقویت کنی.
اما نکاتی برای اولیای آقازادهها!
فرزندان دلبندتان را اکیداً با اشخاص حقوقی مرتبط با خودتان مرتبط نکنید. حداقل در ۱۴ سال اول از طریق فرزندانتان مسئلهی هیچ کس را حل نکنید. کلاً در ایام کودکی و نوجوانیِ فرزندانتان، تا حد ممکن از حل مسائل افراد نزد آنها خودداری کنید.
فرزندانتان را با خود سرکار نبرید!
هرچند سخت است ولی راهی پیدا کنید که در مدرسه نفهمند یک آقازاده در مدرسهی آنها درس میخواند.
طبیعتاً شما با مسئولیتی که دارید کمتر میتوانید به خانواده برسید! اما لازم نیست این کم رسیدن شما به خانواده، توسط دیگران جبران شود. یا چون شما نمیتوانید یا نمیرسید مسائل خانواده را حل کنید دیگران مسائلشان را حل کنند. بلانسبت، خانوادههایی هستند که از نعمت همین مختصر پدر هم محروماند و بچههای خوبی تحویل جامعه دادهاند.