اگر بخواهیم فرایند تولید و اثرگذاری اندیشه درست اتفاق بیفتند لازم است به چیزهایی غیر از اندیشکده نیز توجه کنیم. فرایند اندیشهورزی تا رسیدن به اثر، یک زنجیره دارد که بسیاری از حلقات آن ماهیت اندیشهای ندارند. استفاده از استعاره صنایع غذایی شاید بتواند به تبیین موضوع کمک کند. اگر اندیشه را مثل محصولات کشاورزی یا غذایی طبیعی بدانیم برای رسیدن درست و مفید آن به دست مصرف کننده باید چرخهها و فرایندهای مختلفی را مدنظر قرار دهیم. در نکات زیر سعی شده با استفاده از این استعاره به موضوع زیستبوم اندیشهورزی پرداخته شود.
-
- عصر صنعت تأثیر شگرفی در نحوه و میزان تولید بساری از محصولات داشت بشر سعی کرد همه چیز را استاندارد کند، برای هر محصول خط تولید و نهادی تخصصی ایجاد کند و روشهای تولید انبوه و افزایش بازده را در تولید بسیاری محصولات به کار گرفتند. شاید نظام جدید اندیشهورزی و شکلگیری اندیشکدههای بزرگ در غرب مزارع، کارخانهها و نهادهای تولید انبوه فکر برای مصرفکنندگان متعدد و متنوع آن باشد. البته همانطور که هیچوقت عسل کندوهای گسترده طعم و خاصیت عسل طبیعی جنگل را پیدا نکرد و میوههای زیبا و خوش فرم و زیاد باغهای صنعنتی با کودهای فراوان نتوانست مردم را قانع کند که از میوههای کوهی و جنگلی مفیدتر و خوشمزهترند، هنوز بهترین اندیشهها نه خروجی اندیشگاهها و اندیشکدههای بزرگ که حاصل افرادی است که در دل طبیعت جامعه و در مبارزه با کوه و باد و باران و رقابتهای جنگلِ اجتماعات انسانی رشد کردهاند. این است که هنوز افراد برجسته از اندیشکدهها طالب بیشتری دارند و بعضا دور آنها اندیشکده تشکیل میدهند.
- یکی از مهمترین عناصر در رسیدن به محصول خوب بذر خوب است در فرایند اندیشهورزی، یا افراد به صورت طبیعی توانمندیهای بالقوه خوبی دارند (مثل بذرهای طبیعی برتر که حاصل انتخاب طبیعی طبیعتند) یا بر اساس نظامات آموزشی تواناییهای حل مسئله و اندیشیدن در آن ایجاد شده است (مثل بذرهایی که با مهندسی ژنتیک ایجاد شدهاند) این هر دو میتواند مبنای اندیشهورزی باشد اما دومی طبیعتا در فرایندهای خاص به عمل خواهد آمد و بعید است در شرایط طبیعی و غیر حراست و حفاظت شده به نتیجه برسد. برای توسعه فضای اندیشهورزی هم شناخت بذرهای خوب طبیعی کلیدی است و هم تولید و پرورش بذرهای مهندسی شده که البته پایه اغلب آنها هم بذرهای مطلوب طبیعی است. در کشور ما به دلیل نقص و ضعف نهادهای پرورنده، تمرکز بر نوع اول میتواند رشد بهتر و سریعتری را در این عرصه ایجاد کند.
- محتوا و فکر و اندیشه نوع بذر است اینکه ما چه میکاریم مشخص میکند که چه درو خواهیم کرد. بذر درخت غیر مثمر میوه نخواهد داد و کسی بذر میوه سمی را کشت نمیکند. رها کردن بیهدف منابع و حمایتها مثل آبیاری و مراقبت از زمینی است که همه نوع بذر خوب وبد در آن هست. هم میوهها و بذرهای خوب رشد میکنند هم علف هرز و میوههای سمی. احتمالا علفهای هرز گیاهان مفید را خواهد خشکاند و اگر ثمری هم از آن بیرون بیاید اینکه موجب قوت است یا باعث ضعف و مریضی محل سؤال خواهد بود.
- تولید اندیشه و رسیدن یک کار اندیشهورزانه به محصول، تازه اول راه است. بسیاری میوهها که میرسند یا خوراک پرندگان میشوند یا به زمین میافتند و تباه میشوند و این اتفاقا برای میوههای خوشمزه جنگل بیشتر اتفاق میافتد تا محصولات کمخاصیت، سمخورده و تراریخته باغات صنعتی. اندیشه هم همینطور است باید چرخههایی برای رساندن درست آن به مصرف کننده باشد تا بتواند اثربخش شود. بسیاری از مشکلات زیستبوم اندیشهورزی ما حاصل نبود این حلقههاست.
- اولا همه مواد خام تولید مزرعه قابل خوردن نیستند! اینجا فرایندهای تحلیل و پردازش مواد اولیه اندیشهورزی آغاز میشود که اهمیت آن کمتر از کاشت و برداشت محصول اولیه نیست. بسیاری از نقاط ضعف ما در این بخش است. نه کارخانه یا حداقل مطبخی برای فرآوری و پخت این محصولات اولیه، نه ساز و کار مناسبی برای رساندن و تأمین مواد اولیه برای این کارگاهها و مطبخهای ابتدایی موجود و نه روش و ابزار مناسبی برای ترکیب و پخت و پز این محصولات اولیه. وقتی مواد اولیه مثل ایدهها و نگرشهای مناسب، داده متناسب، محتوای مطلوب و شناخت درست از فضای مسئله، نرسد یه به موقع و به متناسب نرسد، نمیتوان انتظار داشت غذایی دلچسب و مقوی آماده شود. بعضی مواد اولیه از جمله دادهها مثل شیر است اگر دیر برسد فاسد میشود و نه تنها مفید نیست که بسیار مضر هم خواهد بود و ما را به خطا خواهد انداخت. تجربیات کوتاهمدت واقعی (در موردکاویها) مثل ادویهجات هستند تنها خورده شوند میسوزانند و انسان را به یک موضوع جزئی محصور خواهند کرد و در ترکیب با سایر مواد به یک غذای مفید و دلچسب تبدیل میشوند. اندیشههای مخالف اگر بدون مصلح مصرف شوند یا صفرا میافزایند یا سودا. پس رسیدن به موقع، متناسب و به قاعده مواد اولیه تفکر و کار اندیشهورزانه در رسیدن به یک محصول مطلوب و مفید بسیار مهمند. بسیاری از ضعفها، بیخاصیتیها و بیمصرفماندن کارها نه حاصل اندیشمندان و کار آنها که نقص در تأمین مواد اولیه برای آنها است. خصوصا در مورد دسترسی به داده، تجربیات، شناخت به موقع فضای واقعی و آشنایی جهتمند با پدیدههای مختلف هم نظام آموزشی ناکارآمد است و هم نظامات رسمی و غیر رسمی پرورش فکر مشکلات جدی دارد.
- اما روشها و ابزارها در درست شدن یک غذای مفید اهمیت بسیار دارد. همه مواد اولیه باشد، به موقع هم برسد تا دستور پخت و ترکیب نباشد و ابزارهایی که بذر را به محصول نهایی تبدیل کند، نمیتوان انتظار رسیدن به محصول مطلوب را داشت. هر چه نیازها پیچیدهتر، ابعاد وسیعتر و مخاطبان و سلایق آنها متعدد میشود اهمیت روشها و ابزارها بیشتر میشود. اگر قبلا میشد با بیل و داس کاشت و برداشت و با دستاس آسیاب کرد و در تنور خانگی نان پخت و با شیری که همان روز از گوسفند خودمان دوشیدهایم خورد؛ امروز دیگر بدون دستگاههای پیشرفته و روشها و فرمولهای متعدد و پیچیده نمیتوان پاسخ نیازهای غذایی این جامعه صنعتی بزرگ و تنوعطلب را داد. در امر اندیشهورزی هم همینطور است اگر قبلا با چند کتاب و یک قلم و چند سال درس خواندن و در قالب جلسات و مراجعات فردی میشد نیازهای اندیشهای جامعه را پاسخ داد و حکومتها هم در بهترین حالت با راهاندازی شورایی از دانشمندان و ایجاد کتابخانهها و جلسات درس و بحث نیازهای خود به اندیشه و اندیشهورزی را پاسخ میدادند، امروز دیگر استفاده از این روشها و ایزارها برای پاسخ به تصمیم در حوزهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و تأثیر و تأثرات اینها بر یکدیگر کفایت نمیکند. ابزارهای جمعآوری و تحلیل داده به همان نسبت از ابزارهای سنتی این حوزه پیچیدهتر شدهاند که کارخانجات تولید لبنیات از روشهای سنتی دوشیدن شیر و تبدیل کردن آنها به ماست! ناگفته نماند که اینجا آنچه فدا شده حکمت است و همانقدر که مدیر تولید کارخانه لبنیات در فهم خواص و ترکیبات آنها نسبت به سرآشپزان دربار قاجار سطحیتر است، عمق اغلب اندیشهورزان اندیشکدهها هم از حکما و علمای سلف پایینتر آمده و ای بسا ما با مکانیزه کردن تولید اندیشهورزی به مقصد نرسیم اما چاره چیست؟ تقابل اندیشهورزی مدرن با اندیشهورزی برآمده از نهادهای حکمتزا مثل تقابل صنایع غذایی مدرن است با محصولات سنتی و طبیعی! “ارزان، متنوع و خوشمزه! در مقابل گران، محدود و به مذاق بچههای امروز بیمزه”. شاید تمرکز بر روشها و ابزارهایی که با مبانی ما تناسبی داشته باشند بتواند ابزارها و روشهایی را توسعه دهد که از اندیشهورزیها، فعالیتهای فکری و تصمیمگیریهای حکیمانه پشتیبانی کند. در این عرصه خلأ زیاد است. به عبارتی باید برخی اندیشکدهها به جای حل مسأله بر طراحی و تولید ابزارها و روشهای مناسب برای حل مسائل تمرکز کنند.
- اما حلقه بعد رساندن محصول به دست مصرفکننده است. اگر همه این کارها انجام شد و غذایی مطبوع و مطلوب تهیه شد اما یا مشتری به مصرف آن قانع نشد یا درست و به موقع به دست او نرسید همه این زحمتها بیفایده خواهد بود. شیوه ارائه و روش رساندن یک محصول در مصرف مشتری شاید از خاصیت و غنای آن مهمتر است. این است که فستفود و پفک و از غذاها و خوراکیهای مفید طبیعی مشتری بیشتری دارند! بسیاری از اندیشهورزان و اندیشکدههای ما در اقناع مخاطب و رساندن درست مطلب به او مشکل دارند. افزایش مهارتهای نوشتن، بصریسازی، ارائه و امثال آنها در خود افراد و تیمهای اندیشهورز به همراه توسعه نهادهایی که بتواند با فهم درست، در ارائه و توزیع شکیل محتوا و اندیشه تولید شده کمک کند باعث ارتقاء زیستبوم اندیشهورزی خواهد شد. این موضوع هم برای اندیشکدههایی که مخاطب خود را حاکمیت و مسئولان میدانند و هم از آن بیشتر برای اندیشکدههایی که کارهای فکری و محتوایی برای مخاطب عمومی و اجتماعی میکنند اهمیت دارد. متأسفانه اندیشههای رقیب با تمرکز بر جذابیت ارائه و با داشتن کانالهای رساندن محتوا از ما پیش افتادهاند و اقبال به آنها به این دلیل حتی در برخی مسئولان انقلابی هم دیده میشود.
- دست آخر اگر همه این زحمتها کشیده شود اما هاضمه مصرف کننده مشکل داشته باشد این کاشت، داشت، برداشت، فراآوری و بستهبندی و توزیع هیچ فایده نخواهد کرد. اول باید مصرفکننده را درمان کرد تا این غذا مفید واقع شود. هاضمه بسیاری از بخشهای دولتی و حاکمیتی ما سالم نیست! محصولات محتوایی، اندیشهورزانه و فکری هر قدر هم خوب و مفید باشند در این سیستم هضم و جذب نمیشود. هرچند برخی از روشهای درمان از طریق درست کردن سوپ و مواد غذایی سهلالهضم توسط اندیشکدهها ممکن است اما در بسیاری موارد کار از این حرفها گذشته و به جراحی و درمانهای هجومیتر نیاز است که این اراده و تصمیم حاکمیت را میطلبد. اگر این درمان صورت نگیرد حاکمیت روز به روز ضعیفتر و نحیفتر خواهد شد و دیگر تحمل درمانهای پرهزینه را نخواهد داشت. در این شرایط نباید انتظار زنده ماندن این موجود را داشت.
طبیعتا هر استعاره و تمثیلی ریزش محتوایی نسبت به موضوع دارد و تشبیه فضای پیچیده اندیشهورزی به اکوسیستم غذایی نیز ریزش شدیدی را به همراه خواهد داشت اما باعث تقریب ذهن میشود. ما حصل این استعاره اینکه اندیشهورزی برای دولت و جامعه مثل مواد غذایی و موجب رشد و بقا است و حلقات بسیار دیگری غیر از خود اندیشیدن برای توسعه اندیشهورزی و ارتقاء آن در جامعه لازم است که باید در سیاستگذاریها و برنامهریزیها به آنها توجه ویژه شود و ایبسا توسعه زیستبوم اندیشهورزی کشور از نقاطی غیر از خود اندیشکدهها و اندیشهورزان آغاز شود که باید به دقت آنها را شناخت و مدیریت کرد. در نهایت اینکه در سطح کلان این تولید انبوه اندیشه هرچند حل کننده مسائل فکری و اجرایی کشور است اما خود نیاز به بازنگری عالمانه دارد. شاید آن روشها، ساز و کارها و ساختارهایی که بتواند ضمن حل مسائل، حکمت و معنویت را در اندیشهورزی توسعه دهد تفاوتهایی با آنچه امروز به این عنوان شناخته میشود داشته باشد.