در خصوص قوای مختلف ذهنی مقدمه‌ای رو گفتم و در این پست سعی می‌کنم کمی دقیق‌تر در مورد ذهن و حافظه بنویسم.

اما همونطور که گفتم برای یک درک و فهم خوب باید ورودی‌های خوبی داشت و البته این ورودی‌ها خوب نگهداری بشه و پردازش و تحلیل هم درست انجام بشه. ضمنا این آخر راه نیست بلکه لازمه این فهم، خوب هم بتونه منتقل و ارائه بشه.

در مورد ورودی‌ها که معمولا از حواس پنجگانه دریافت می‌شه خیلی چیزها گفتند و اینکه چگونه باید این حواس رو رشد داد و تربیت کرد. اهمیت این ورودی‌ها خصوصا در کودکی بسیار زیاده چون مبانی و زیرساخت‌های اطلاعات و حتی ساختارهای منطقی رو همین ورودی‌ها شکل میدن. اینکه بچه چی می‌بینه، چی می‌شنوه، چی لمس می‌کنه و خلاصه حواسش چی احساس می‌کنه، بسیار اهمیت داره. در این موضوع ویژگی‌های ذاتی در بچه مؤثره مثلا به صورت طبیعی دخترها بیشتر از پسرها از درد متأثر می‌‎شن و خود این در نوع نگاه و تحلیل و ذهنیتشون مؤثر می‌شه. مثلا فرض کنید خدای نکرده بچه‎‌ای کم‌بینایی یا کم‌شنوایی داشته باشه خوب این طبیعتا در یادگیری و فهم و حتی هوش بچه می‌تونه خیلی تأثیر بگذاره. و می‌بینید که معمولا ناشنواها قدرت تکلم هم ندارن چون طبیعتا ورودی که بخوان ازش یاد بگیرن ندارند و مهمتر از اون بازخوردی از صداهایی که تلفظ می‌کنند، نمی‌گیرند که بتونن با فرایند مقایسه و بهبود مهارت کلامی رو رشد بدن. لذا یکی از کارکردهای حواس ایجاد امکان بازخورد گرفتن فرد از کارها و رفتارها است که هر چه این‌ها قوی‌‎تر باشه بازخوردها هم قوی‌تر می‌شه و طبیعتا رفتارهای بعدی بهتر و هوشمندانه‎‌‌تر خواهد بود.

همینجا یک نکته کاربردی بگم که خیلی هم مهمه. تست‌های شنوایی، بینایی و سایر تست‌های مربوط به حواس بچه مثلا لامسه بسیار مهمه و خدای نکرده اگر نقیصه‌ای هست هر چه زودتر تشخیص داده بشه و برای درمان یا استفاده از راه‌‎های جایگزین برنامه‎‌ریزی بشه بهتره.

در ورودی فقط قدرت و ضعف حواس اهمیت نداره. یک مسأله دیگه اینه که این حواس چی حس می‌‎کنند. دو نفر با قدرت بینایی برابر یک صحنه رو نگاه می‌کنند و هر کدوم یک چیزی می‌بینند که ممکنه خیلی با هم متفاوت باشه. این رو می‌شه اسمش رو گذاشت دقت یا مثلا نوع نگاه یا حتی میزان استفاده از یک حس در شناخت پیرامون. حواس‌پرتی که میگن و خیلی پدر مادرها هم اظهار می‌کنن که بچه‌هامون حواس‌پرتن یکی از دلایلش عدم توجه به ورودی‌هاست. یعنی بچه درست نگاه نمی‌کنه، درست نمی‌شنوه، درست لمس نمی‌کنه و خلاصه درست حس نمی‌کنه. این رو باید روش کار کرد. با توجه دادن مکرر، با رفع کردن عوامل حواس‌پرتی (در ادامه یه توضیحاتی در مورد این میدم.) و توجه دادن به چیزهایی که احتمالا ممکنه در نگاه یا گذر اول بچه نبینه یا نشنوه.

این رو داشته باشید تا یک مختصری در مورد ساختار حافظه بگم و این ورودی‌ها رو وصل کنم به حافظه!

در مورد ساختارهای حافظه انسان خیلی مطالب گفتند و تحقیقات مفصلی هم در موردش انجام دادند. خیلی تقسیم‎‌بندی‌ها از مناظر مختلف برای حافظه ارائه شده حتی بعضی‌ها اساسا ذهن و مغز رو تقریبا معادل حافظه گرفتند و فرایندهایی که در حافظه اتفاق میفته رو عامل تجزیه و تحلیل معرفی کردند. فعلا با این مطالب تخصصی کاری ندارم. اما یک تقسیم‌‎بندی رایج در مورد حافظه هست که معمولا ازش استفاده می‌‎کنند و حافظه رو به سه حافظه حسی، کوتاه‎‌مدت و بلندمدت تقسیم می‎‌‌کنند.

حافظه حسی اولین بخشی از مغزه که اطلاعات و داده‌‎های دریافتی از حواس مستقیما در اون می‌شینه، گنجایشش بی‌نهایت و نامحدوده اما طول زمانی که داده‌ای رو توی خودش نگه می‌داره کمتر از چند ثانیه است. هر چی حواس حس کرده باشند به این حافظه منتقل می‌‌شه. برای هر حسی هم در این حافظه بخش خاصی وجود داره.

برگردم به اون موضوع حواس‌پرتی! همه چیزهایی که در حافظه حسی وارد می‌شن ظرف دو سه ثانیه پاک می‌شن. مگر اون‌هایی که به حافظه کوتاه‌‎مدت سپرده بشن و فقط اون‌هایی وارد حافظه کوتاه‌مدت میشه که بهشون توجه بشه. حالا علت اینکه بچه یا حتی بزرگترها یک چیزی می‌بینن، می‌شنون یا حس می‌کنند اما متوجه نمی‌شن (یعنی حتی به حافظه کوتاه‎‌مدتشون هم وارد نمی‌شه) یکیش اینه که ورودی‌های متعددی داره وارد می‌شه و توجه طرف به چیزی غیر از اون چیزی است که شما می‌خواید. بنابراین ورودی‌هایی که وارد حافظه حسی شدن به حافظه کوتاه‎‌مدت منتقل نمی‌شن. البته این غیر از چیزی است که قبلا گفتم. یعنی وقتی که اصلا بچه نگاه نمی‌کنه یا گوش نمی‌کنه و اصلا چیزی وارد حافظه حسیش هم نمیشه. ضمنا داده‌ها و اطلاعاتی که وارد حافظه حسی می‌شن تا وارد حافظه کوتاه‎‌مدت نشن قابل بازیابی و تحلیل و ارائه نیستند.

نکته جالب بعدی اتفاقی است که در حافظه کوتاه‌مدت می‌افته. این بخش حافظه ظرفیتش محدوده و زمان نگهداری یک چیز در اون هم کوتاهه مثلا چیزی حدود ۳۰ ثانیه. ظرفیت این حافظه رو بین ۵ تا ۹ قلم داده یا اطلاعات گفتند. البته در یک متن علمی دیدم که آزمایشات اخیر ظرفیت این بخش رو ۴ نشون داده. در هر صورت این ۵ – ۶ تا چیزی که وارد حافظه کوتاه‌مدت می‌شه سریع قابل بیان و قابل ارائه است و معمولا هم به صورت دیداری و شنیداری ذخیره می‌شه لذا نیاز به رمزگردانی نداره. پس توجه کنید که بچه در یک لحظه می‌تونه حدود ۵ – ۶ قلم داده رو از حافظه حسی به حافظه کوتاه‎‌مدت منتقل و بیان کنه. شما اگه بتونید یکی – دو مورد از این رو هم مدیریت کنید خیلی خوبه. ضمن اینکه شما نمی‌تونید بفهمید اون چیزی که در حافظه نشسته چیه. یعنی ممکنه اون چه که از جمله یا رفتار شما در حافظه بچه می‌شینه با منظور خودتون متفاوت باشه.

پس به طور خلاصه راه حل مشکل حواس‎‌پرتی بچه‎‌ها این‌هاست:

اول محدود کردن ورودی‌های غیر مطلوب و مدیریت ورودی‌ها که قبلا راجع بهش چیزهایی نوشتم. در حقیقت وقتی ذهن الکی شلوغ شد، نمی‌شه انتظار توجه و تمرکز داشت.

دوم متمرکز کردن توجه و تمرکز کودک بر یک نقطه. یعنی تعدد نقاط تمرکز باعث می‌شه بچه نتونه یک چیز رو خوب بفهمه و یاد بگیره. پس مسلسل‌وار محتوای ارزشمند!! رو به سمت بچه شلیک نکنید. البته تمرین‌هایی هست که قدرت ذهن رو در مدیریت موضوعات متعدد افزایش میده که جای طرحشون اینجا نیست.

سوم در لحظه‌‎هایی که بچه حواسش به یک کاری هست یا روی یک چیزی مثلا برنامه کودک تمرکز داره وقت خوبی برای توجه به چیزهای دیگه نیست. وقتی هم که از اون کار جداش می‌کنید، معمولا ذهنش درگیر می‌مونه.

چهارمین و مهمترین نکته هم اینکه چیزایی رو که می‌خواید بچه بهش توجه کنه و درک کنه رو با یک قالب و روش جذاب بهش بگید یا بدید. نمی‌شه که مثلا یک اسباب‌بازی به درد نخور اینقدر جذاب باشه که بچه ذوق مرگ بشه ولی یه وسیله آموزنده اینقدر زشت و غیرجذاب باشه که اصلا بچه طرفش نره. مثل اینه که برای اینکه بچه به سمت چیپس و پفک و فست فود و این‌ها نره باید آدم وقتی می‌خواد یه غذای مقوی به بچه بده خوش رنگ و طعم و بو درست کنه. نمی‌شه که یه غذای سیاه و سفید با بوی شلغم درست کنیم، بعد انتظار داشته باشیم بچه این رو به پیتزا ترجیح بده (هرچند اگر ذائقه درست تربیت شد، این اتفاق می‌تونه بیفته). برای توجه و تمرکز هم همینه. البته ظرافت‌هاش از غذا بیشتره یعنی نباید چیزهایی که برای جلب توجه به کار میره خودش مختل‌کننده توجه و تمرکز و پرت‌کننده حواس باشه.

خوب مرحله آخر در حافظه هم انتقال از حافظه کوتاه‌‎مدت به حافظه بلندمدته که با تکرار و توجه و استفاده و یادآوری اتفاق می‌افته. اینکه اطلاعات چه جوری در حافظه بلندمدت می‌شینه و چه جوری فراخوانی و رمزگردانی می‌شه هم موضوع مهمی است که چون بحث مفصلی است به پست بعد موکولش می‌کنم.

از زمانی که پست قبلی رو نوشتم تا الآن یکی از دوستان رو دیدم که مطلبی در مورد ذهن و ویژگی‌های اون می‌گفت (البته به نقل از یک مجموعه تخصصی که در این زمینه کار می‌کنند). اون‌ها ۴ ویژگی برای ذهن تعیین کرده بودند که تا اونجایی که یادم میاد این‌ها بود:

عمق که فهم رو مشخص می‌کنه.

سرعت که هوش رو مشخص می‌کنه.

کمیت که دانش رو مشخص می‌کنه.

حافظه که ماندگاری رو مشخص می‌کنه.

این ویژگی‌ها به نظرم جالب اومد، البته هنوز این ساختار و خصوصا نحوه اندازه‎‌گیریش رو درست نفهمیدم اما چون برام جالب بود نوشتم.