… اما نشانه‎‌های کم‌تحرکی یا بدتحرکی! فکر هم چند چیزه. یکی اینکه بچه هیچ کار جدیدی انجام نده و هیچ سؤالی نکنه. بچه‎‌هایی که علاقه‌مند به کارهای تکراری و بدون نیاز به فکر هستند رو هم باید به حرکت وا داشت. مثلا بچه‌‎هایی که دائما پای تلویزیون هستند، اون هم کارتون و برنامه‌‎های صرفا سرگرم‌کننده. یا بچه‌هایی که علاقه‌شون به اسباب‌‌بازی‌هاییه که حرکت و صدا یا نوری داره مثل ماشین‌ها و عروسک‌های اتوماتیک و موزیکال. اگر این‌ها از یک حدی توی زندگی بچه بیشتر بشه یک هشداره. دیدم بچه‌ای رو که دو سه ساعت دمر خوابیده و یک قطار اسباب‌بازی رو که روی یک ریل بالا و پایین می‌رفته نگاه می‌کرده. به نظرم اگر این دائم تکرار بشه، باید بهش بیشتر توجه کرد. از علائم دیگه تحرک نامناسب ذهن خیال‌پردازیه. توجه کنید توهم و خیال با فکر و تفکر متفاوته. اینکه بچه بیاد و تعریف کنه و ایده بده و چیزهای حتی عجیب بگه خوبه. از اونجایی که محدودیت‌های عالم واقع توی بچه خیلی شکل نگرفته ممکنه حرف‌ها و کارهایی که میگه دور از ذهن باشه. مثلا میاد میگه دوست دارم سوار هواپیما بشم برم تو آسمون و ماه و این‌ها و یا خیلی حرفایی که اغلب از بچه‌ها شنیدید. این تا یک سنی بد نیست و البته از ۴ – ۵ سالگی کم کم باید فرایند منطقی شدن همین صحبت‌ها هم شروع بشه. اما یک چیزهایی هست که در بچه هم معلومه صرفا زاییده ذهن خیال‌پردازه. مثلا صحبت از موجودات خیالی، اسفاده از نام‌های خیالی و غیرواقعی، صحبت کردن‌های مبهم و توهم‌آمیز و زیاد از حد با خود (تا یه حدیش طبیعیه خصوصا وقتی بچه به اسباب‌بازی‌هاش نقش میده و با اون‌ها صحبت می‌کنه.) این‌ها باید بهشون توجه بشه خصوصا اگر بچه به ۵ – ۶ سالگی رسید و این موضوع همچنان ادامه پیدا کرد و از شدتش کم نشد. یکی از چیزهایی که توهم خیالات رو دامن می‌زنه و جلوی تحرک و فعالیت مفید ذهنی رو می‌گیره، همین دیدن کارتون‌ها و بازی‌های تخیلیه. بعضی از این برنامه‌های کودک رو ما هم که می‌بینیم تا یه مدتی دچار توهم می‌شیم. این موضوع در روش‌های جدید هم دیده میشه. یعنی مثلا در روش مونته سوری تخیل و خیال‌پردازی رد شده (البته من روش مونته سوری رو به صورت کامل قبول ندارم و ایراداتی جدی بهش وارد می‌دونم اما در این نکته نظرم به اون نزدیکه) خوندن نظر مونته سوری در این مورد خالی از لطف نیست:

مونته سوری نسبت به خیال پردازی و تخیل کودکان حسی بدبینانه و انتقاد آمیز داشت و با اینکه معتقد به رعایت تمایلات طبیعی در رشد کودک بود، خیال‌پردازی را رد می‌کرد و معتقد بود کودک عاشق این است که در عوالم سحرآمیز غیر واقعی سرگردان شود اما با این کار او ارتباط خود را با دنیای واقعی از دست می‌دهد و داستان‌های خیالی مانند جن و پری و بابا نوئل تنها او را به ساده‌لوحی تشویق می‌کند چون برخوردی غیر فعالانه دارد و فقط دریافت‌کننده است، قدرت تشخیص و داوری در او پرورش نمی‌یابد، در حالی که به این دو نیاز دارد. اگر بخواهیم تخیل خلاق را در کودک پررورش دهیم، باید قدرت مشاهده و تشخیص او را در دنیای واقعی پرورش دهیم. (خوب دیگه همش که نمیشه هر کی هر چی گفته رو رد کرد؛ یه جاهایی هم باید تأیید کرد!!!!!)

پس بی‌تحرکی و بدتحرکی ذهن و فکر کودک رو باید جلوش رو گرفت و اولا وادارش کرد (البته نه با دستور و امر و نهی) که فعالیت ذهنی داشته باشه و ثانیا به فعالیت‌های ذهنیش هم جهت داد که به بیراهه نره. این کار هم باز به تحرک جسمی شبیهه. یعنی مثلا وقتی می‌بینیم یک بچه‌ای تنبله و کم‌تحرک با روش‌های تشویقی و انگیزاننده باید به تدریج وارد فعالیت‌های پرتحرکش کرد و نظام انگیزشی و پاداش زندگی رو براش جوری چید که مجبور باشه برای افزایش امتیاز و تشویقاتش از جاش بلند بشه و حرکت کنه. در مورد فعالیت‌های ذهنی هم همینطوره وارد کردن بچه در فضاهای چالش‎‌زا، ایجاد کردن شرایط مواجهه با مسأله، رقابت‌هایی که ذهن رو به تحرک وامیداره و از این دست فعالیت‌ها کمک می‌کنه که فعالیت‌ها و تحرک ذهنی بچه افزایش پیدا کنه.

اما فعالیت‌هایی که می‌تونید از اون‌ها برای ایجاد تحرک ذهنی در کودک استفاده کنید، متعددند و البته به سن کودک هم ربط داره. در کودکان زیر سه سال بیشتر کارها و فعالیت‌های جسمی می‌تونه ذهن رو فعال کنه و باید روی همین فعالیت‌ها تمرکز کرد. در مورد بازی‌های مفید برای رشد ذهنی در پست‌های قبل چیزهایی نوشتم. اما کلا اسباب‎‌بازی‌های چیدنی، پازل‌ها، بازی‌های مونته سوری، بازی‌های دوختنی و مچ کردنی و … برای بچه خیلی خوبه. بعضی بازی‌ها مثل انواع ماز و تخته‎‌های تعادل و دوچرخه و سه چرخه (مخصوصا اگر مسیرهای خوب و چالش‎‌زا براش تعیین بشه) خیلی می‌تونه ذهن بچه رو به کار بندازه. بازی‌‌‌های رقابتی و چالشی در سنین بالاتر (۳ تا هفت سال) می‌تونه به رشد ذهنی کمک کنه. بازی‌های مثل توپ‌بازی، تیله‌بازی، نشونه‎‌گیری و … هم خیلی مفیده. در بچه‌‎های بزرگتر هم بازی‌های گروهی، بازی‌های رکورددار و رقابت‌های جمعی مفیده. مثلا بازی‌هایی مثل فوتبال و والیبال و هفت سنگ و زو … بسیار مفیدند. یک سری کارها هم برای بچه‌‎های بزرگتر خیلی خوبه و از نشانه‌‎های تحرک ذهنی (علاوه بر تحرک جسمی) به شمار میره. مثلا اگر دیدید یه بچه دائما با خودش کل کل روپایی داره یا راکت رو گرفته و داره تعداد ضربه به توپ رو می‌شماره یا یه دروازه کوچک گذاشته و توپ رو شوت می‌کنه یا دوست داره چیزهای مختلف رو جوری روی هم بذاره که بلندتر از قبل بشه یا تعادلش رو می‌خواد حفظ کنه و با خودش مسابقه یا همون رو کم کنی داره!! بدونید که ذهنش شدیدا درگیره و داره کار می‌کنه. اینا علاف نیستند! دارند رشد می‌کنند اما درون‌‎زا. (این رو هم البته باید کنترل کرد که نتیجه‌اش درون‎‌گرا شدن بچه نشه).

در سنین بالاتر از ۴ – ۵ سال تدریجا فعالیت‌های ذهنی و فکری جدای از فعالیت‌های جسمی و حرکتی هم باید اضافه بشه. انواع جداول، معماها، بازی‌های ریاضی، ضرب و جمع و مسابقات ذهنی و سرعتی و … هم لازمه که ذهن بچه رو به تحرک و فعالیت وادار کنه. همه این‌ها هم تا ۸ – ۹ سالگی باید با بازی و تشویق باشه که بچه زده نشه. دقت کنید در هیچ جا بچه نباید حس نتونستن پیدا کنه که این حس اولین قدم در ناموفقیت در یک زمینه ذهنیه.

فراهم کردن زمینه برای خراب کردن البته به صورت هدایت شده هم برای بچه‌ها خوبه. اولا جلوی خراب کردن رو نگیرید. ثانیا تدریجا جهت بدید و شرط بذارید. مثلا اجازه میدم این ماشین رو باز کنی به شرط اینکه بگی چیا توش بود و هر کدوم چی کار می‌کرد. حالا شرط‌های دیگه مثل نظم و جمع کردن و این‌ها هم میشه گذاشت که به بحث این پست ربطی نداره. کم‌کم تجهیزات خراب کردن یا بهتره بگم باز کردن مثل قیچی و آچار و پیچ‌گوشتی و برای دخترا بشکاف و … رو هم برای بچه فراهم کنید. از یک سنی می‌تونید بهش بگید تعمیر کنه (و مطمئن باشید که لاشه وسیله رو تحویل می‌گیرید.) تدریجا بچه می‌تونه تعمیرکار شما بشه البته در نوجوانی.

از همه این‌ها یک نکته کلی میشه فهمید که لزوما بچه‌ای که سرش توی کتابه یا از این کلاس به اون کلاش میره ذهن فعالی نداره. بلکه خیلی وقت‌ها بچه‎‌هایی که فعالیت جسمی زیاد و البته کنترل شده‌ای دارند ذهن پویا و فعالی دارند. همه هنر ما هم اینه که این حرکت جسمی رو طوری هدایت کنیم که نیاز به فعالیت ذهنی داشته باشه. یادمه اولین باری که پسرم رو بردم کوه (حدودا دو سالش بود) برای هر قدمی که توی سنگ‌ها برمی‌داشت چقدر باید فکر می‌کرد و سبُک و سنگین می‌کرد تا پاش رو جای درست بذاره. به قول امروزیا سی‌پی‌یوش روی ۹۹ درصد بود!! لذا ایجاد محیط‌های چالش‎‌زا (با خطرناک متفاوته) برای تحرک و بازی‌های فیزیکی منجر به تحرک و رشد ذهنی و فکری یا پرورش هوش کودک می‌شه.

آخرین نکته هم اینکه برای اینکه کسی رو به حرکت وادارید باید خودتون هم حرکت کنید. اگر ذهن خودتون خسته و تنبل باشه نمی‌تونید بچه رو هل بدید. پس خودتون هم با بچه وارد چالش‌های ذهنی بشید. خواهید دید که خیلی وقتا همینطور که از نظر حرکتی ما از بچه کم میاریم در فعالیت‌های ذهنی هم جلوی بچه‎‌ها کم میاریم.

اما دومین اصلی که در رشد ذهن گفتم انعطاف بود … (ادامه دارد!)