موضوعی که میخوام توی این پست و انشاءالله یکی دو پست آینده بهش بپردازم، برای خیلی از پدر و مادرا دغدغه و سؤاله و خیلیها هم در موردش حرف زدن و مطالب مختلفی هم راجع بهش گفتند. اینقدر که به یک موضوع فراگیر بین خانوادهها تبدیل شده. بله هوش، خلاقیت و پرورش ذهن و حافظه و این حرفا چیزایی هستند که این روزا زیاد ازشون میشنویم و میخونیم و تبلیغات میبینیم. حتما دیدید یا شنیدید تبلیغات و مطالبی رو که عنوانشون شبه اینهاست: چگونه کودکی باهوش داشته باشیم؟، کلاسهای خلاقیت مادر و کودک، پرورش هوش کودکان، کودکان تیزهوش و خلاصه خیلی از این عناوین که در مطبوعات، رسانهها شبکههای اجتماعی، سایتها و وبلاگها فراوان در موردش صحبت میشه. توی این پست میخوام با بیانی ساده بگم اصلا هوش در کودک یعنی چه؟ چون معتقدم تا والدین معنی و مفهوم این واژه و واژههای مشابه رو نفهمند و ندونند که جای این مسائل در شخصیت و رشد بچه کجاست به صورت احساسی و تحت تأثیر تبلیغات و حرفهای دیگران برای بچههاشون تصمیم میگیرند.
برای تببین این موضوع که هوش چیه و مفاهیم مرتبط با اون چیا است بهتره به جای مسائل ذهنی و غیرملموس از مثالهای ملموس استفاده کنیم که فهم موضوع سادهتر بشه.
بچه که به دنیا میاد یک سری ویژگیهایی داره. مثلا جثهاش ریزه یا درشته، طبع پایهاش گرم یا سرده، تره یا خشکه و خیلی ویژگیهای دیگه که میشه توی بچه دید. اینها ذاتی هستند. مثلا یک سری از بچهها معلولیت دارند و از همون اول یک سری انتظارات رو نمیشه از اینها داشت. یعنی اگر خدای نکرده بچهای مشکل حرکتی داشته باشه یا فلج باشه انتظار اینکه این یک دونده بشه انتظار بیجایی است. برای بقیه هم یک سری ویژگیها و قابلیتها هست که تعیینکننده چارچوب کلی رشده. مثلا کسی که به صورت ارثی قدش کوتاهه طبیعتا بسکتبالیست یا والیبالیست خوبی نخواهد شد. کسی که جثهاش ریزه نمیتونه کشتیگیر سنگینوزن بشه و … .
این ظرفیتها و ویژگیهای اولیه رو بهش میگیم استعداد یا توانمندیهای خدادادی. در مورد هوش و توانمندیهای ذهنی هم همینطوره. یعنی بچهها از اول که به دنیا میان اولا ممکنه خدای نکرده معلولیتهای ذهنی داشته باشه که خوب حسابش جداست. برای بچههای سالم هم ظرفیتها و ویژگیها هم مختلفه هم شدت و ضعفش متفاوته. یعنی اولا جنس توانمندیهای ذهنی افراد با هم فرق میکنه دقیقا مثل توانمندیها و ظرفیتهای جسمی که هر کسی را بهر کاری ساختند. اونهایی هم که برای کارای مشابه خوبند میزان ظرفیت و تواناییهاشون فرق میکنه. پس معلوم شد که اولا هوش و توانمندیهای ذهنی منشأ ژنتیک و خدادادی داره و هر بچهای ذاتا یک جنس توانمندیهایی داره و میزان ظرفیتش هم محدوده. فرضا دو نفر که استعداد وزنهبرداری دارند، حتی اگر روند مشابهی طی کنند باز هم با توجه به فیزیک بدنی خدادادیشون ظرفیتهای مختلفی برای بلندکردن وزنه دارند. در مورد فعالیتهای ذهنی هم همینطوره.
با این حساب تعرییف هوش چیست؟ تعاریف زیادی در مورد هوش ارائه شده و هرکسی چیزی گفته. یک خلاصهای از این تعاریف رو میتونید اینجا ببینید. این تعریفها همه با هم متفاوتند اما من همه اینها رو به دو دسته تقسیم میکنم: یک دسته اونهایی است که هوش رو ظرفیت ذاتی و استعداد خدادادی تعریف میکنند و دسته دوم اونهایی که هوش رو توانایی بالفعل ذهن میدونند. مثلا در یک تعریف هوش رو توانایی سازگاری با محیط و موقعیتهای جدید تعریف کردند که ناظر به توانمندیهای بالفعله. حالا فرق این دو نوع تعریف چیه؟ در تعاریف اول هوش قابل پرورش نیست یعنی یک ظرفیت ذاتی است که هرچند پایه رشد و پرورشه ذهنیه فرده اما خودش قابل پرورش نیست اما در تعاریف نوع دوم هوش علاوه بر اینکه مبنای رشد در ابعاد گوناگون هست، خودش نیز قابلیت رشد و ارتقا و پرورش داره. مثل اینه که مثلا شما استخوانبندی و جثه بچه رو مبنای اندازهگیری توان جسمیش قرار بدید یا زور و قدرت بالفعلش رو. طبیعیه که استخوانبندی و جثه معمولا یک چیز ارثی است، اما زور و تواناییهای جسمی قابل توسعه است.
هر دو تای این تعریفها مفیدند و در ادامه مطالب با هر دوی اینها کار داریم. همینجا هم مشخص شد که استعداد ذاتی و ظرفیتهای ذهنی، خدادادی و ارثی هستند و معمولا ما در اونها نقش نداریم (البته بعد از تولد). اما توان ذهنی که من از اینجا به بعد به این میگم هوش، توان بالفعل ذهن افراده که هم متأثر از عوامل وراثتی و ذاتی است و هم از محیط تأثیر میگیره و هم قابل پرورش و رشده.
با توجه به این دو نوع تعریف مهمترین کار اینه که اولا ظرفیتها و استعدادهای ذاتی و خدادادی بچه رو بشناسیم و راههای استفاده و پرورش بهینه این استعدادها و ظرفیتها رو بدونیم و زمینههای رشد و پرورش هوش و توانمندیهای ذهنی رو برای کودک فراهم کنیم.
ضمنا در این هم شکی نیست که این توانمندی ذهنی در همه ابعاد رشد کودک مؤثره و در موفقیت و آینده اون هم تأثیر مستقیم داره و تلاش برای رشد و تقویتش لازمه. این نکته هم درست و بدیهیه که بعضی زمینهها، کارها و محیطها باعث رشد و پرورش استعدادها و هوش بچه میشن و بعضی هم موجب از بین رفتن و مضمحل شدن این استعدادها و توانمندیها هستن.
مقدمه دوم اینه که چه طور هوش یک فرد رو اندازه میگیرن و به چه فردی با هوش و تیزهوش میگن؟ اندازهگیری هوش با شاخصهایی مقایسهای انجام میشه. یعنی متوسط جامعه رو حساب میکنن بعد میان میگن کسانی که از این بالاتر هستند باهوشند و افرادی که عقبتر از متوسط هستند کمهوش یا کندذهن هستند. خوب اگر هوش رو توانمندی ذهنی افراد تعریف کنیم، این معیار با سن رابطه داره. یعنی طبیعیه که هر چی سن بالاتر میره به علت افزایش اطلاعات، تجربه، مهارتهای ذهنی و آموزشهای مختلف تواناییها و قابلیتهای افراد بیشتر میشه. بنابراین روشهای اندازهگیری ضریب هوشی با سن رابطه دارند و معروفترین روشها بر اساس نسبت سن عقلی به سن حقیقی عمل میکنند. یعنی فرضا میگن متوسط بچهها یک کاری رو یک سالگی انجام میدن اگر یه بچه این کار رو ۱۰ ماهگی انجام بده باهوشتر از متوسطه و اگر دیرتر انجام بده ضعیفتره. البته این برای مثال بود وگرنه به این سادگی هم نیست که با یک نشانه بشه هوش بچه رو تعیین کرد و از جمع رفتارهاش باید به هوشش پی برد. ضمنا تستها و آزمونهایی هم برای سنین مختلف وجود داره.
پس مشخص شد که هوش و ضریب هوشی یک مفهوم مقایسهایه که حاصل مقایسه فرد با جامعه است. در مورد واژههایی مثل هوش هیجانی و هوش جمعی و امثال این واژهها نیز همین روش مقایسهای استفاده میشه. یک نکته نامطلوب در این روش اینه که افراد با دیگران مقایسه میشن و طبیعتا با توجه به اینکه ظرفیت و استعدادهای ذاتی افراد متفاوته میزان موفقیت و رشد فرد نسبت به ظرفیتش محاسبه نمیشه. مثل اینه که توانایی و قدرت جسمی افراد رو فقط با سنشون یا فقط بر اساس وزنشون با هم مقایسه کنیم که نتیجه درستی نمیگیریم.
طبیعی است که ویژگیهای ذاتی افراد با هم متفاوته و نمیشه آدما رو بدون در نظر گرفتن ظرفیتهاشون با هم مقایسه کرد. خوب برای ارائه یک تعریف و استاندارد جامع برای اندازهگیری هوش افراد مختلف چارهای جز ارائه یک شاخص کلی نیست اما پدرها و مادرها باید ظرفیتهای بچههاشون رو در انتظارات و ارزیابی از هوش اونها در نظر داشته باشند. واقعا بروز یک رفتار مشابه در دو بچه که سن یکسانی هم دارند، نمیتونه معیار خوبی برای سنجش هوش و رشد و موفقیت اونها باشه. در یکی از کلاسها یک سری نقاشی به دانشجوها نشون دادم و پرسیدم نظرتون راجع به این نقاشیها چیه همه گفتند عجب نقاشیهای ضایع و بدی است. بعد گفتم اینها رو یک فیل کشیده!!! نظر همه عوض شد همه فیل رو تحسین کردن چون این نقاشیها به نسبت ظرفیتهای فیل در کشیدن نقاشی فوقالعاده بود. در انسان هم باید ظرفیتها در قضاوت مورد توجه قرار بگیره. این نکته هرچند بدیهی است اما خیلی مهمه و اغلب هم بهش توجه نمیشه. در پستهای بعدی از این نکته استفاده مهمی خواهم کرد.
خوب همین دو مقدمه نسبتا طولانی برای این پست کافیه و طبیعتا چون به اصل مطلب نرسیدم ممکنه کمی خستهکننده به نظر بیاد، اما برای ادامه بحث لازمه. انشاءالله در پستهای بعد به مطالب کاربردیتر خواهم پرداخت و سؤالاتی از جمله سؤالات زیر را مورد بررسی قرار میدم.
ویژگیهای کودکان باهوش چیست؟
نسبت هوش و خلاقیت در کودک چیست؟
خلاقیت در کودک یعنی چه و راهکارهای پرورش خلاقیت چیست؟
چرا سالهای کودکی در پرورش هوش و خلاقیت اهمیت دارد؟
نحوه برخورد با کودکان باهوش چگونه باید باشد؟
راهکارهای پرورش هوش در کودکان چیست؟
چالشهایی که کودکان باهوش با آن مواجهند چیست؟
و …