معمولا وقتی حرف از عادت میشه، عادات رو به دو دسته خوب و بد تقسیم میکنند. مثلا عادت به مطالعه و مسواک زدن رو میگن عادتهای خوب و دیر بیدار شدن و دست تو دماغ! کردن رو میگن عادتهای بد. من میخوام یه کم متفاوت به عادات نگاه کنم و یک دستهبندی دقیقتر ارائه بدم که بعد بر اساسش بهتر بشه این موضوع رو بررسی کرد و احتمالا راهکارهایی ارائه کرد. اولا عادت با اعتیاد فرق داره و مثلا کسی که به سیگار اعتیاد پیدا کرده رو در اینجا مورد بررسی قرار نمیدیم (البته هر دو این کلمات از یک ریشه هستند و بازگشت و تکرار یک کار رو نشون میدن اما از نظر اتفاقی که درون فرد میفته تفاوتهایی بینشون وجود داره). در مورد اعتیاد یک پست به نام کودکان معتاد نوشتم که میتونید یه نگاهی بهش بندازید. ضمنا به چیزهایی که برای رفع نیازهای طبیعی انجام میشه هم نمیگیم عادت. مثلا ما هر روز غذا میخوریم اما روی این اسم عادت نمیذاریم. پس از این نوع رفتارها هم میگذریم!
در ابتدا خوبه با دو تا اصل شروع کنم که اگر خوب درساتون رو خونده باشید، باید براتون آشنا باشه! در درسامون میخوندیم که گازها بلکه همه چیز در دنیا تمایل دارند به سمت انرژی حداقل و بی نظمی حداکثر برن (آنتروپی). آدم هم همینطوره و بچه هم یه جور آدمه!! یعنی اگر بچه رو به حال خودش بگذاری اولا دلش میخواد همه چیز رو به هم بریزه (احتمالا همه بچهدارها با این مشکل مواجهند و این رو وقتی مهمون میخواد بیاد خونههاشون بیشتر حس میکنند.) انرژی حداقل هم مثل اینکه بچه دوست داره ولو بشه و حال نداره هیچ کار درست درمونی انجام بده. معمولا هم اینجوری که انرژی که زیاد میشه بینظمی هم زیاد میشه و نظم که زیاد میشه، انرژی کم میشه. مثلا دیدید آدم که مطالعه میکنه یا سر کلاسه خوابش میبره. نظم که زیاد شد انرژی میاد پایین.
خوب اینا چه ربطی به عادت داشت؟ ربطش اینه که اگر اعتیاد و کارهای بیاراده رو بذاریم کنار، عادت غلبه بر این دو تا قانونه. یعنی نمیتونیم به کسی که تا لنگ ظهر میخوابه بگیم عادت به دیر بیدار شدن داره. باید بگیم عادت نداره زود بیدار شه. چون تا لنگ ظهر خوابیدن که کاری نیست و طبیعت انسان به همین طرف میره. اونی که عادت میخواد سحرخیزیه! بنابراین در این نوشته عادت رو اینطور تعریف میکنیم که عادت یعنی انجام دادن کاری به صورت مستمر تا جایی که فرد بتواند به سادگی و بدون سختی بر نیروی بینظمی و حرکت به سمت انرژی حداقل غلبه کنه. به این میگیم عادت. با این حساب از این به بعد نمیگیم عادت به درس نخوندن داره! بلکه میگیم عادت نداره درس بخونه چون درس خوندنه که عادت میخواد نه درس نخوندن.
حالا عادت بد و خوب دیگه تعریف قبلی رو نداره یعنی این نیست که وقتی کسی در جهت طبیعت خودش (یعنی بینظمی و انرژی حداقلی) پیش میره بگیم عادت بد داره بلکه عادت بد میشه کسی که داره به این نیروها غلبه میکنه اما جهت و هدفش نادرسته. مثلا طرف عادت کرده به خوندن کتابهای سیاه و زد و خاکستری و … ! یعنی داره به نیروهای طبیعی غلبه میکنه اما در جهت بد. لذا راهکار اصلاح کسی که عادتهای بد داره کاملا متفاوته با کسی که عادتهای خوب نداره. مثلا اصلاح این آدمی که عادت به مطالعه کتابهای به درد نخور یا مضر داره با اون کسی که اساسا عادت به مطالعه نداره متفاوته. معمولا همین نکته خیلی ساده و بدیهی قاطی میشه، خصوصا در بچهها و خیلی تبعات منفی هم داره. فتأمل!!!
در این پست قصد ندارم به اصلاح عادتهای بد بپردازم و فقط روی مکانیزم عادت کردن بچهها و اینکه چی میشه بچه به یک چیزی عادت میکنه متمرکز میشم. باز از فیزیک و شیمی کمک میگیرم. توی قانون گازها اگر بخواید نظم رو زیاد کنید (همون حجم رو کم کنید) باید یک نیرویی وارد کنید. برای اینکه بدونید چقدر نیرو میخواد، یک سرنگ بردارید البته سوزنش رو نذارید!!! سوراخ جلوی سرنگ رو با انگشت بگیرید و سعی کنید ته سرنگ رو فشار بدید هرچی بیشتر جلو میره فشار بیشتری میخواد. زیاد کردن نظم هم همینطوره هرچی بیشتر میشه برای بیشتر کردنش انرژی بیشتری لازمه. (امیدوارم بتونم یه جایی مبسوط راجع به نظم بنویسم). اما در مورد انرژی؛ فرض کنید حجم ثابته (در ادبیات ما همون نظم) اگر بخواید انرژی و حرکت رو زیاد کنید، سادهترین راهش اینه که شعله بگیرید زیر محفظه که داخلش گاز هست، تازه اگر محفظه شما خیلی محکم نباشه، تمایل به بینظمی اینقدر زیاد میشه که باعث ترکیدن محفظه میشه!
در آدم هم همینطوره یعنی زیاد کردن نظم نیرو میخواد، زیاد کردن انرژی هم همینطور. حالا زیاد کردن هر دوی اینها با هم واقعا سخته مخصوصا با نیروی بیرونی. اینقدر که ممکنه موجب کم آوردن (ترکیدن) افراد بشه و کلا قید همه چیز رو بزنن. یکی از دلایل بینظمی افراد باهوش هم شاید همینه که چون انرژی و فعالیتشون (لااقل در ذهن) زیاده منظم شدنشون به مراتب سختتره.
خوب اما این نیروهای نظمدهنده و در عین حال افزایشدهنده سطح انرژی در آدمها دو دسته هستند: نیروهای درونی و بیرونی. بیرونی مثل زور پدر و مادر و معلم و برنامههای درسی و آموزشی و درونی مثل علم و اعتقاد و باور و انگیزه. حالا به چیزی میگیم عادت که نیروی درونی لازم برای انجامش به وجود آومده باشه و نیازی به نیروی بیرونی نداشته باشه. مثلا اگر دیدید بچهای با تغییر نیروی بیرونی درس خوندنش فرق نمیکنه یعنی شبهای عادی هم به اندازه شب امتحان درس میخونه، میشه گفت به درس خوندن عادت کرده.
برای اینکه یک قدم جلوتر بریم خوبه باز هم از یک قانون فیزیکی کمک بگیرم. قانون اینرسی. یعنی هر جسمی تمایل داره حالت خودش رو چه حرکت چه سکون رو ادامه بده، مگر نیرو یا نیروهایی باعث تغییر حالتش بشن. جالبه در طبیعت نیروی چندانی به جسم ساکن وارد نمیشه اینه که اجسام ساکن همینطور ساکن میمونن. اما نیروهای متعددی مثل اصطکاک و مقاومت هوا و از این دست نیروها دست به دست هم دادند تا جسم متحرک رو متوقف کنند. البته مثلا نیروی جاذبه باعث حرکت اجسام میشه که اون هم موجب سقوطه و کاهش سطح انرژی و در مقابل در بالا رفتن و ارتقای سطح انرژی، جاذبه هم مانع محسوب میشه! در آدم هم همینطوره یعنی تا وقتی نشستی و نمیخوای کاری انجام بدی، هیچ نیروی طبیعی به حرکت وادارت نمیکنه اگر هم نیرویی وارد بشه، معمولا در جهت سقوطه! پس ایجاد عادت علاوه بر اینکه نیروی برای حرکت لازم داره نیرویی هم برای فائق آمدن بر نیروهای متوقفکننده و ساقطکننده میخواد. یعنی برای اینکه یک حرکت دائمی داشته باشیم، نیازه اولا به حرکت در بیایم یا کسی رو به حرکت در بیاریم و ثانیا نیرویی داشته باشیم که در طول حرکت بر نیروهای مخالف غلبه کنه. اینجوری میتونه یک عادت شکل بگیره. علت اصلی اینکه آدم باید خودش رو بکشه تا به یک چیزی عادت کنه، ولی دو دفعه که انجام نداد این عادت ترک میشه همینه!!
یک موضوع فیزیکی دیگه هم بگم (این پست داره میشه شبیه کتاب فیزیک دبیرستان). وقتی میخوایم یک جسم از جاذبه فرار کنه و در مدار قرار بگیره دو تا راه داریم: یا باید سرعت اولیه بسیار زیادی داشته باشه (برای جاذبه زمین چیزی حدود ۱۱ کیلومتر بر ثانیه) یا باید مثل موشک سوخت داشته باشه که در مسیر بتونه اون رو خلاف جهت جاذبه بالا ببره. در افراد حالت اول، انگیزه اولیه برای یک کاره که اگر به قدر کافی زیاد باشه، میتونه جوری فرد رو به حرکت وادار کنه که از نیروهای مخالف فرار کنه و یک حرکت مستمر داشته باشه. در روش دوم یک انگیزه اولیه برای حرکت لازمه اما معمولا این انگیزه اینقدر نیست که بتونه فرد رو تا آخر ببره و کار یا رفتار رو براش تبدیل به عادت و ملکه کنه. در این حالت در مسیر حرکت نیاز به نیروهای دیگه مثل تشویق و انگیزه دادن و حتی تنبیه و اجبار هست تا فرد بتونه به حالت مطلوب برسه.
تا اینجا یک سری اصول کلی گفتم تا منظورم رو از عادت بیان کرده باشم. حالا میخوام بپردازم به موضوع کودک و شکل گرفتن عادت در او. یعنی چگونه یک رفتار یا عمل در بچه به عادت و ملکه تبدیل میشه و راهکارهای ایجاد عادات مطلوب در کودکان چیه؟
اولا بدیهی است که عادت در بچه خیلی مهمتر از افراد بزرگساله. چون هم سریعتر ایجاد میشه و هم وقتی ایجاد شد سختتر ترک میشه. یکی از علل سریعتر ایجاد شدنش اینه که نیروهای مخالف و جاذبههای مختلف در بچه کمتر از بزرگترهاست و لذا بچه راحتتر به یک کار عادت میکنه و علت سختتر ترک شدنش هم اینه که در ساختارهای ذهنی، جسمی و حتی نظم بیولوژیک بچه اثر میذاره و تغییر اینها کار بسیار سختی است. بنابراین توجه به عادتهای خوب و بد کودک بسیار مهمه و باید توجه بشه که عادات رفتاری خوب در کودک علاوه بر اینکه خودشون حسن محسوب میشن، جا رو برای رفتارهای بد و نامطلوب تنگ میکنن. مثلا بچهای که عادت به مطالعه پیدا میکنه یا شبها زود میخوابه و سحرخیزه طبیعتا کمتر در معرض اعتیاد به تلویزیون و بازیه و کمتر احتمال رفتارهای برخاسته از تنبلی درش هست.
از این قواعد فیزیکی که گفتم و تعریفی که از عادت ارائه دادم میشه نتیجه گرفت که کودک برای اینکه یک کار خوبی بکنه نیاز به یک انرژی اولیه داره که این با تشویق، وعده و وعید!! و قول جایزه و اینها قابل انجامه. از طرفی یک فرقی بین کودک و آدم بزرگ هست و اون اینه که بچه در لحظه زندگی میکنه. یعنی بچه نمیتونه به خاطر یک جایزه یا مشوق که یک هفته بعد قرار بهش بدن الآن خوب باشه. بچه میخواد همون لحظه که یک کار خوبی انجام داد، نتیجهاش رو ببینیه. البته این با افزایش سن بیشتر میشه اما خیلی نمیشه روی اهداف بلندمدت برای بچه تمرکز کرد. از طرفی با توجه به اینکه یک رفتار یا عمل وقتی عادت و ملکه میشه که یک مدت نسبتا طولانی انجام بشه، در بچه نمیشه از حالتی که همه انرژی حرکت رو اول بدیم استفاده کرد. پس تنها راهی که باقی میمونه اینه که یک انرژی و انگیزه اولیه بهش بدیم که حرکت رو شروع کنه و ضمنا طوری برنامهریزی کنیم که در بین راه هم بهش نیرو و انگیزه بدیم تا حرکتش ادامه پیدا کنه.
بالاتر اشاره کردم که برای تبدیل شدن یک کار به عادت باید کاری کنیم که نیروهای درونی برای ادامه حرکت کافی باشه و نیازی به نیروی بیرونی نباشه. در کودک باید این نیروهای بیرونی و درونی رو شناخت تا بدونیم چطور میشه با نیروی بیرونی حرکتی رو در کودک ایجاد کرد و پایدار نگهش داشت. ضمنا چکار باید کرد که به تدریج نیروهای درونی جایگزین نیروهای بیرونی بشه.
نیروها و انگیزههای بیرونی در کودک رو همه میشناسیم. انواع مشوقهای مادی و معنوی مثل دادن هدیه، جلب توجه دیگران، تحسین بچه و خیلی چیزهای دیگه که ممکنه مفید یا مضر باشه میتونه نیروهای بیرونی باشه. مثلا خریدن چیپس و پفک هم که مضره برای بچه انگیزه است. یک نیروی بیرونی دیگه هم داریم که دفع ضرره یعنی مثلا بچه از ترس تنبیه و مجازات شدن یا محروم شدن از یک حق، کاری رو انجام بده که البته هرچند این نیرو در برخی موارد مفیده اما باید استفاده از اون در حداقل ممکن باشه. چون میتونه تبعات منفی به همراه داشته باشه. خوب استفاده از نیروهای بیرونی در ایجاد یک رفتار یا عادت در بچه مثل هل دادن میمونه. یعنی مثل اینه که ماشین رو همش هل بدیم و خوشحال باشیم که داره راه میره. درستش اینه که سوختی درونش بریزیم که روشن بشه و هم خودش راه بره و هم بتونه ما و دیگران رو هم با خودش ببره. این سوخت در بچه در مرحله اول محبت و عاطفه است. در مرحله بعد علم و باوره و در مرحله سوم هم باز محبته که البته جنسش با اولی فرق میکنه. در بچه نمیشه اول علم و باور رو ایجاد کرد. یعنی خیلی بعیده بچه مثلا ۴ – ۵ ساله از روی علم و باور به چیزی یک کاری رو به صورت مدام انجام بده. مثلا مسواک زدن بچه در ابتدا به خاطر علم و اعتقاد به این که دندان چیز مهمیه و نگهداری از اون لازم و واجبه نیست، بلکه به خاطر وعده و وعیدهای ما یا ترس از مجازات و تنبیهه.
خوب هرچند نصفه کاره موند اما خیلی طولانی شد، امیدوارم در مطلب بعدی بتونم مطالب تکمیلی رو بنویسم. راستش فکر نمیکردم اینقدر زیاد بشه اما شد و هنوز خیلی سؤالات بدون پاسخ موند که بعضیاش اینهاست:
– چه کنیم که نیروهای درونی جایگزین نیروهای بیرونی بشه؟
– روشهای انگیزشی برای ایجاد یک عادت در بچه چیه؟
– چطور میشه جلوی ترک عادتهای خوب رو گرفت؟
– آیا انجام دادن کار از روی عادت خوبه یا نه؟
– آیا انجام کار از روی عادت باعث یکنواخت شدن زندگی بچه و از بین رفتن خلاقیتش نمیشه؟
– عادتهای بد چطور در بچه شکل میگیرن؟
این سؤالات و برخی سؤالات اساسی دیگه موند که خدا بخواد بعدا یه چیزایی در موردش مینویسم.