بعد از مدتی که از نوشتن مطلب برای وبلاگ دور بودم و برنامه‌‌ای هم برای نوشتن نداشتم، سؤالات یکی از دوستان در مورد آموزش‌های کارآفرینی به کودکان این دوره‌هایی که مهدکودک‌ها و مدارس برگزار می‌کنند، بهانه‌‌ای شد که یک چیزهایی برای ایشون بنویسم و بد ندیدم در وبلاگ هم منتشرش کنم. شاید چند نفر دیگه هم ازش استفاده کنند.

خوبه قبل از اینکه در مورد کارآفرینی کودک چیزی بگم در مورد کارآفرینی، اهدافش، کارآفرین‌ها و ویژگی‌هاشون کمی توضیح بدم. اساسا به هر کی که یک کار راه انداخت رو نمی‌تونیم بگیم کارآفرین. یعنی مثلا هر کی مغازه‌‎ای داره یا یک چیزی می‌خره و می‌فروشه رو نمی‌شه گفت کارآفرینه. کارآفرینی یک سری ویژگی‌ها داره. من در متون علمی و تعاریف که نگاه می‌کردم بین کارآفرینی و تیزهوشی خیلی شباهت‌ها وجود داره. ویژگی‌هایی که برای کارآفرین‌ها گفتند با ویژگی‌هایی که برای افراد تیزهوش و استعدادهای برتر گفتند خیلی نزدیکه. بعضی ویژگی‌ها مثل ریسک‎‌پذیری، خلاقیت، تحمل شرایط ابهام، قدرت تصمیم‎‌گیری، قدرت حل مسأله و خلاصه ویژگی‌هایی از این دست در کارآفرین و تیزهوش مشابهه. البته یک سری ویژگی مثل روابط عمومی بالا و قدرت ارائه و هوش هیجانی و این‌ها هم برای کارآفرین‌ها گفتند که در بعضی تعاریف تیزهوش نیست، حتی در بعضی مقالات برعکسه، مثلا بعضیا نوشتند افراد تیزهوش خصوصا بچه‌‎ها خجالتی‌تر و درون‌گراتر هستند.

خب این‌ها رو گفتم که مفهوم کارآفرینی بسط پیدا کنه و بفهمیم وقتی می‌گیم طرف کارآفرین بشه، یعنی چه ویژگی‌هایی داشته باشه و با چه کارهایی می‌شه این ویژگی‌ها را درش تقویت کرد. این موضوع خصوصا در بچه‌‎ها خیلی مهمه. به عبارتی اگر بخوایم بچه در آینده یک کارآفرین بشه باید خلاقیت، ریسک‎‌پذیری، شجاعت مواجهه با موقعیت‌های غیرقطعی و مبهم، قدرت حل مسأله، قدرت تعامل با دیگران، مهارت‌های زندگی و خیلی چیزهای دیگه رو در او رشد بدیم.

همینجا یک نکته در مورد برخی روش‌های رایج در مورد کارآفرینی بگم. الآن می‎‌بینیم در برخی آموزش‌های کارآفرینی خصوصا در بچه‌‎ها اونم متأسفانه در مدارس یک چیزی مد شده که به بچه میگن برو یک چیزی رو بفروش یا ازش درآمد کسب کن و بیا. این نوع آموزش ممکنه یک فروشنده، ویزیتور یا حداکثر بازاریاب تربیت کنه، اون هم از طریق زیاد کردن روی بچه اما به تنهایی قطعا نمی‌تونه کارآفرین درست کنه. البته این نوع آموزش‌ها که از غربی‌ها و نگاه مادی به زندگی گرفته شده، مبناش اینه که شما برای اینکه موفق باشی باید بتونی هر چی داری رو به پول تبدیل کنی و براش مشتری گیر بیاری تا این دارایی تبدیل به ارزش بشه یا به عبارتی هر چیزی که مستقیم یا غیر مستقیم تبدیل به پول نشه به درد نمی‌خوره. این نگاه خطرناک که ما هم داریم به بچه‎ها القا می‌کنیم، ممکنه به این منجر بشه که اون‌ها در آینده حاضر بشن چیزهای باارزش‎‌تری مثل اخلاق و صداقت و آزادگی و شرافتشون رو هم بفروشن، چون به این نتیجه می‌رسن که هر چی نشه فروختش به درد نمی‌خوره!

وقتی ما به بچه می‌گیم برو یک چیزی به عنوان کاردستی درست کن و بفروش و معیار ارزیابی بچه رو می‌ذاریم میزان فروشی که داشته یعنی پولی که درآورده، ببینید در ذهن بچه چه اتفاقی می‌افته؟ اولا علاقه و انگیزه و این‌ها به تدریج میره کنار. بچه میره دنبال چیزی که بتونه بفروشه. دومین اتفاق اینه که به آدم‌هایی علاقه پیدا می‌کنه که حاضرن بیشتر بهش پول بدن و به تدریج نسبت به افرادی که توانایی مالی کمتری دارن به صورت ناخودآگاه احترام کمتری می‌گذاره و میشه مثل بانکا که مشتری رو بر اساس پولشون رتبه‌‎بندی و دسته‎‌بندی می‌‎کنن. سوم هم اینکه چون ما ایرانی هستیم و دلسوز و به بچه‎‌ها ترحم می‌کنیم، پولی که می‌دیم با اون چیزی که می‌گیریم تناسب نداره. مثلا دیدم در یک مهمونی برای یک کاردستی کاغذی ساده که شاید نیم ساعت هم از یک دختر بچه ۹ – ۱۰ ساله وقت نگرفته بود، یکی از فامیل‌ها ۱۰ هزار تومن داد. خب این بچه تدریجا متوقع می‌شه و فکر می‌کنه ارزش کار همینه. آخه توی ایران به خلاف غرب اینطور نیست که بچه‌ها یک چیزی بسازن برن توی خیابون به مردم بفروشن و قیمت واقعی‌اش رو بگیرن (البته قدیما این بود و چقدر خوب بود، نه اینکه ورداریم همون طبق و بساط سابق رو بیاریم، درست بشه. نه! اون بساط و طبق در ترکیب زندگی اون زمان خوب بود و بچه  رو رشد می‌داد).

حالا کاش با این کار و اثرات منفی که گفتم بچه کارآفرین می‌‎شد. شما فکر می‌کنید اینطوری بچه خلاق می‌شه، قدرت حل مسأله پیدا می‌کنه، توانایی برخورد با موقعیت‌های مبهم و چالش‌‎زا درش زیاد می‌شه؟ واقعا بعیده.

خوب حالا چه باید کرد؟ اولا باید فهمید که کارآفرینی با فروشندگی برابر نیست. خیلی کارآفرین‌ها ممکنه خودشون نتونن محصولات خودشون رو بفروشن، اما چند صد یا چند هزار نفر زیر دستشون کار می‌کنه. کارآفرینی یعنی اینکه بتونی با تشخیص درست نیاز و بهره‌‎گیری از توانمندی‌های موجود محصول یا خدمتی تولید کنی که به درد مردم بخوره و به واسطه این تولید بتونی شغلی ایجاد کنی که خودت و دیگران از این طریق درآمد کسب کنند. بگذریم که نیت و هدف کارآفرینی هم در نگاه مادی و الهی فرق داره که خودش یک بحث مفصل می‌خواد و جاش اینجا نیست.

برای اینکه روحیه کارآفرینی در بچه رشد کنه باید روی ویژگی‌هایی مثل خلاقیت و قابلیت حل مسأله کار کرد، این خصوصا برای بچه‎‌های پیش از دبستان و دبستانی خیلی مهمه. ضمنا خود دیدن مسأله و ارائه راه‌حل‌های خلاقانه مختلف برای مسائل هم یک ویژگی است که پدر و مادر تا دیدن باید بچه رو تشویق کنند. اگر بچه برای بالا رفتن از یک جا از راه‎‌هایی استفاده می‌کنه که دردسرسازه این ممکنه کارآفرین از آب در بیاد، اگر بچه روش‌های مختلف رو برای انجام یک کار ساده روتین تست می‌کنه و شما هم اعصابتون خرد می‌شه که بابا تو مگه مریضی که این کار رو می‌کنی ممکنه بچه در آینده کارآفرین بشه. اگر بچه به جای پیروی از قواعد بازی‌هایی که بهش می‌دید، قانون اختراع می‌کنه و به شیوه‌‎های عجیب و غریب بازی می‌کنه و تلاش هم می‌کنه که قواعد عجیبش رو به هم‌بازیاش بقبولونه، ممکنه ازش کارآفرین خوبی دربیاد. اما اگر همه کارهاش روی یک قاعده و قانون خاصی است که شما یا معلم یا دیگران بهش گفتن باید فکر یک شغل خوب براش باشید تا سرمایه‌‎گذاری روی کارآفرینیش. اینم بگم که لازم نیست همه کارآفرین بشن. یعنی یک متخصص خوب که برای یک شرکت یا یک سازمان کار می‌کنه هم خیلی مفید و لازمه و همه خلاقیت‌ها و استعدادها لازم نیست کارآفرین بشن.

در سنین بالاتر یعنی مثلا بعد از ۷ – ۸ سالگی خوبه بچه‌‌‎ها کارهای واقعی انجام بدن و چیزهایی درست کنند و مهارت‌های لازم برای کارآفرینی رو هم یاد بگیرن. اما اینکه این رو محدود به فروش کنیم، درست نیست. این تمرین‌هایی که میگن مثلا یک استاد ۵ دلار به شاگرداش داد و گفت هر کی تونست توی یک روز بیشتر از این درآمد کسب کنه و تیم اول مثلا ۶۰۰ دلار درآمد کسب کرد و تیم دوم فلان قدر اولا برای دانشجوهاست، ثانیا در کشور آمریکاست و ثالثا در دانشگاه استنفورده که ورودی‌هاش به صورت پیش‌‎فرض خیلی از ویژگی‌های لازم مثل استعداد و هوش و توانمندی و تخصص در حوزه خودشون رو دارن. اینکه بیایم این کار رو در مدرسه ابتدایی، اونم توی ایران شبیه‌‎سازی کنیم و منتظر نتیجه خوب باشیم کمی ساده‎‌انگارانه است. ما باید متناسب با شرایط خودمون و بچه‌‎ها، کارهایی انجام بدیم. مثلا یک سری از دوستان کارهایی کردن که به نظرم خیلی جالب بود. به بچه‌ها میگن همه مسائلی که در مدرسه یا خونه می‌بینید رو لیست کنید و در این فرایند هم کمکشون می‌کنند. هر دانش‌‎آموز یا هر تیم لیستی بلندبالا از مسائل در میاره بعد مسائل مهم رو با هم انتخاب می‌کنند و دنبال راه‌حل می‌گردن و به صورت عملی حلش می‌کنند. البته این فرایند ۷ – ۸ ماه طول می‌کشه. من نتیجش رو که می‌دیدم برام خیلی جالب بود. مثلا یک مسأله که چند نسله که باهاش درگیریم این بود که بچه‌ها روی نیمکت یا این صندلی دسته‎‌دارها که می‌شینن و کیفشون رو پشتشون می‌ذارن کیف می‌افته و خاکی می‌شه. راه‌حل‌های بسیار جالبی رو بچه‌ها برای این مسأله ارائه کرده بودند. این می‌شه تمرینی برای کارآفرینی یعنی یک مسأله از مردم و جامعه رو پیدا کردن و حل کردن و یک نیاز رو رفع کردن.

یا خوبه که در سنین دبیرستان جاهایی رو برای فروش محصولات دانش‎‌آموزی درست کنند و تیم‌های دانش‎‌آموزی محصولاتی که فکر می‌کنند مخاطب نیاز داره رو بسازند و بذارن اونجا که در یک فضای واقعی و ترجیحا بدون حضور خودشون فروش بره. اینجوری بچه‌ها می‌فهمن چیزی که ساختن واقعا به درد می‌خورد یا نه و واقعا بدون دلسوزی و آشنا بازی و … کسی حاضر می‌شه برای چیزی که اونا ارائه کردن پول بده یا نه.

خیلی کارهای دیگه می‌شه کرد که هم به خلاقیت و شناسایی و حل مسأله کمک کنه، هم کارهای تیمی و پروژه‎‌ای رو در بچه‌‎ها تقویت کنه و هم ویژگی‌‌های مدیریتی و تعاملی و اجتماعی رو ارتقا بده. بعد امیده از این آدم‌هایی که این ویژگی‌ها درشون رشد کرده، کارآفرین‌های خوبی دربیاد.

نکات دیگه و نمونه‌‎های متعددی هست که دیگه بحث طولانی شد و من می‌گذرم ولی جا داره که در این مورد بیشتر کار بشه و روش‌هایی متناسب با سن بچه‌‎ها و شرایط کشور طراحی بشه و مورد استفاده در مراکز آموزشی و تربیتی کودک قرار بگیره.

 فکر می‌کنم فعلا تا همین حد درباره کارآفرینی کودک کفایت می‌کنه، البته یه موضوع مرتبط دیگه هست و اون پول و درآمد کودک در سنین مختلف هست که امیدوارم دوباره فرصتی پیش بیاد و بتونم بهش بپردازم.