خلاقیت چیزی است که خیلی‌ها دنبال آن هستند هم برای خودشان و هم بیشتر برای بچه‌هایشان. علتش هم این است که فکر می‌کنند خلاقیت عامل موفقیت آدم‌ها است. هرچند که خلاقیت هم مثل خیلی ظرفیت‌ها و قابلیت‌های انسان است که هم می‌تواند عامل خوشبختی یا بدبختی یا بی‌خاصیت باشد اما فعلا با این موضوع و فرضیه ذهنی کاری ندارم و من هم فرض می‌کنم پذیرفته‌ایم که خلاقیت چیز خوبی است (البته شما به این سادگی نپذیرید!). حالا چطور می‌شود خلاقیت را در انسان توسعه داد و چه روش‌ها و ابزارهایی می‌تواند به پرورش این قابلیت کمک کند؟

قبل از اینکه به پاسخ این سؤال بپردازم لازم است یک نکته را تذکر دهم. وقتی یک مسئله مفهومی که درک درست آن سخت است در ذهن مردم مهم شد، کلاه‌برداری و شارلاتان‌بازی هم دور و بر آن زیاد می‌شود. از این اهمیتِ بی‌شکل که هرکس چیزی از آن برداشت می‌شود، استفاده می‌کنند و آنچه را می‌توانند بسازند و بفروشند به مردم قالب می‌کنند. واقعا چقدر آدم‌ها می‌دانند که خلاقیت چیست و چه چیزی به درد رشد آن می‌خورد؟ حالا اگر کسی که اسمی هم در کرده بیاید و یک محصول که مثلا حافظه را تقویت می‌کند به عنوان خلاقیت‌افزا معرفی کرد هم خیلی طوری نیست. کما اینکه در بسیاری از مسائل مربوط به شخصیت و روانشناسی هم این مشکل جامعه ما را تهدید می‌کند. بنابراین خوب است قبل از اینکه دنبال محصولی بگردیم که خلاقیت را، حافظه را، اعتماد به نفس را، مهارت‌های ذهنی و اجتماعی را در خودمان یا کودکانمان افزایش می‌دهد، ببینیم این چیزی که دنبالش هستیم چه شکلی است و باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد.

حالا به سؤال اول بر می‌گردم؛ یعنی با فرض اینکه خلاقیت خوب است، چه کنیم که آن در انسان ارتقا پیدا کند؟ و فعلا هم سؤال را کمی محدود می‌کنم و به رشد خلاقیت در کودکان می‌پردازم. چون رشد دادن خلاقیت و بسیار از ویژگی‌های ذهنی و شخصیتی و حتی جسمی در کودکان با بزرگسالان متفاوت است که این هم خودش بحث مفصلی است. بگذارید با چند سؤال شروع کنم که کمی داستان خلاقیت را برای شما واضح‌تر و مرزش را با سایر چیزهایی که ممکن است با آن اشتباه گرفته شود، روشن کند.

اگر یک بچه بعد از اینکه ۱۰ بار از روی یک الگوی ساخت‌وساز، نقاشی، کاردستی، موسیقی یا هم ساختار موزون و مهندسی توانست یک ساختمان، نقاشی، کاردستی یا موسیقی جذاب بسازد خلاق‌تر است یا اگر توانست بدون الگو یک ساختار ولو ناقص‌تر و نه چندان پیچیده بسازد؟

اگر یک بچه با همه امکانات و مواد مختلف توانست یک خانه یا یک سازه بسازد خلاق‌تر است یا اگر با یک سری مواد دورریختنی که دم دست است یک چیزی ساخت، حتی اگر به زیبایی و کاملی ساختمان و سازه بچه اول نبود؟

اگر یک بچه با مداد رنگی ۴۸ رنگ یک نقاشی کشید که ترکیب رنگ‌هایش هوش از سر آدم می‌برد خلاق‌تر است یا اگر یک بچه با ذغال و سیاه سفید همان منظره را طوری کشید که فهمیدیم چیست؟

بچه‌ای که با ۱۰۰ نوع قطعه خانه‌سازی در طرح‌ها، رنگ‌ها و اندازه‌های مختلف یک خانه یا پل یا برج قشنگ می‌سازد، خلاق‌تر است یا بچه‌ای که با چوب بستنی یک خانه، پل یا برج می‌سازد؟

این سوالات و صدها سؤال دیگر را باید وقتی با محصولاتی که ادعا می‌کنند خلاقیت را در بچه افزایش می‌دهند از خودمان بپرسیم. واقعیتش این است که تولیدکنندگان کتاب، کاردستی و بازی کودکان و مربیانی که کلاس و دوره افزایش خلاقیت برگزار می‌کنند فهمیده‌اند که برای پدر و مادرهای خروجیِ زیبا و پیچیده کارهای کودکان مهم است نه خلاقیت چرا؟ چون خلاقیت را نمی‌شود دید و اندازه گرفت و مردم هم به اشتباه خروجی زیبا را حاصل خلاقیت می‌دانند. اگر بچه با گل و خمیر و سنگ یک چیز ساده درست کند، توی ذوقش می‌زنند اما کلاس لگو می‌فرستند و برای ساختن یک ساختمان لگویی پیچیده از روی الگو تشویقش می‌کنند. این را هم بگویم که این ذائقه بازار باعث شده لگو هم که یک شرکت بزرگ است برای سود بیشتر به سمت محصولات خلاقیت‌کش برود. یعنی بسته‌های لگوی زمان بچگی ما (۳۰ تا ۳۵ سال پیش معمولا قطعات محدود عمومی بود که با آنها می‌شد کارهای مختلفی کرد اما بسته‌های امروزی یک سری قطعات برای ساخت یک سازه پیچیده است یعنی تبدیل به یک پازل سه‌بعدی شده است.)

البته این را هم بگویم جواب سؤالات بالا لزوما این نیست که بچه دوم از بچه اول خلاق‌تر است، یعنی ممکن است همان بچه اول که از الگو هم یک چیزی ساخته از بچه دوم که از خودش یک چیزی ساخته خلاق‌تر باشد. این سؤالات را فقط از این جهت نوشتم که ساختارهای ذهنی موجود در خواننده را به هم بریزم وگرنه بر اساس اینکه خلاقیت آن چیزی نیست که تصور می‌شود، نمی‌توان نتیجه گرفت که عکس و نقطه مقابلش خلاقیت است.

اما نشانه‌های خلاقیت در بچه چیست؟ خیلی ساده اینکه خلاقیت باعث می‌شود که انسان بتواند اشیاء، مفاهیم، پدیده‌ها و خواص و ویژگی‌های آنها را متفاوت از آنچه اغلب مردم می‌بییند ببیند و بفهمد و به همین دلیل هم بتوان از آنها استفاده‌های مختلف و گوناگون کند و آنها را طوری ترکیب کند که پدیده‌های جدید و خلاقانه‌ای به وجود بیاید. اصلا فرق «خلق کردن» با «ساختن» همین است. یعنی خلق یعنی چیزی که نبوده را آفریدن و ساختن یعنی ترکیب و چیدن یک سری از اجزا بر اساس الگو، فهم و قاعده‌ای که قبلا هم بوده است. (و خدا هم خالق است و هم صانع – فتأمل)
حالا این را چطور می‌شود رشد داد؟ یعنی چه کار باید کرد که خلاقیت بچه و نگاه متفاوتش به پدیده‌ها و استفاده ابتکاریش از اشیاء و وسائل رشد یابد. با ریختن این همه وسائل مختلف زیر دست و پایش؟ نه! با درست کردن محدودیت‌های مدیریت شده! حتی محدودیت‌های مدیریت نشده هم خلاقیت را در کسانی که ناامید نشوند، افزایش می‌دهند. دقت که بکنید کسانی که در کودکی دچار فقر و سختی بودند و در استفاده از امکانات محدودیت داشتند اگر توانسته‌ باشند این محدودیت‌ها را هضم کنند و دچار سرخوردگی، عقده و ناامیدی نشده باشند، انسان‌های خلاق‌تر و موفق‌تری نسبت به عموم جامعه هستند. پس محدودیت به همراه تلاش برای غلبه بر آن است که انسان را خلاق می‌کند وگرنه اگر کسی توانست با کاربری‌ها و ویژگی‌های عادی امکانات و وسائلی که دارد نیازهایش را برطرف کند چه نیازی به خلاقیت دارد؟ بدتر اینکه در دنیای بچه‌سالار که رفع نیازهای بچه اولویت اول را دارد، حتی اگر نیازی هم پیدا شود که امکانات محدود باشد، خریدن و تهیه امکانات رفع آن در دستور کار خانواده قرار می‌گیرد نه استفاده از وسائل و امکانات موجود و یک روش خلاقانه برای حل مسئله.

اما محدودیت مدیریت شده چیست؟ ایجاد محدودیت در حد کشش بچه و تشویق او برای غلبه بر این محدودیت بدون استفاده از چیزهای جدید. مهمترین ابزار انتقال این مفهوم و رشد آن در کودکان خصوصا در کودکان پیش از دبستان و سال‌های اول دبستان، مثل خیلی از ویژگی‌های دیگر، بازی است. یعنی بازی‌هایی که بچه تلاش کند با امکانات محدود کارهای متنوع و خلاقانه انجام دهد و مدیریت شده یعنی توجه به دو موضوع: اول ناامید نشدن بچه از اینکه می‌شود یا می‌تواند با این امکاناتی که دارد کار خلاقانه، جذاب و مفیدی انجام دهد و دوم نیفتادن بچه در یک مسیر تکراری و پس از خروجی‌های اولیه که ممکن است برایش تبدیل به یک الگوی تکراری و کلیشه‌ای شود.

فکر کنم پیچیده شد! شاید یک مثال بتواند این موضوع را روشن‌تر کند. ما برای بچه قطعات خانه‌سازی می‌خریم. خوب اولا معمولا تنوع اینها زیاد است و طبیعتا اینها را برای یک استفاده‌ای ساخته‌اند. اغلب بچه‌ها وقتی با این محصولات مواجه می‌شوند یک چیزهایی که این محصول برایش ساخته شده را می‌سازند که این هم خوب است و مهارت‌های دستی و تمرکز و … را بسته به محصول و پیچیدگی و زمانی که برای درست کردن سازه می‌برد، افزایش می‌دهد اما تا اینجا خلاقیت فعال نشده است. خلاقیت وقتی شروع می‌شود که بچه بخواهد چیز جدیدی بسازد و قطعه متناسب برای آن را پیدا نکند یا تعدادش کم باشد. اگر به بچه دقت کنید می‌بینید دارد چیزهای مختلف را آزمایش می‌کند. خراب می‌کند دوباره می‌سازد. (اگر چنین چیزی را ندیده‌اید یعنی احتمالا فرزند شما هنوز وارد وادی خلاقیت نشده است!) خب بچه‌ها بسته به توان ذهنی و شخصیت و تربیتشان یک مدتی آزمون و خطا می‌کنند و سه دستاورد دارند یا اینقدر تلاش می‌کنند که آن چیزی را که می‌خواند یا لااقل چیزی را که خوشحال و قانعشان کند می‌سازند؛ یا بعد از مدتی (که طول این مدت مهم است) ناامید می‌شوند و اسباب‌بازی را کنار می‌گذارند یا دنبال یک چیز ساده‌تر برای ساختن می‌روند؛ یا تصمیم می‌گیرند که آنچه را ندارند تهیه کنند و معمولا از پدر و مادر می‌خواهند یک بسته دیگر یا قطعات دیگر را تهیه کنند تا آنها بتوانند کارشان را تکمیل کنند. (این البته مربوط به بچه‌های از ما بهتران است! چون ما معمولا همان اولی را هم هدیه گرفته‌ایم!)

اگر می‌خواهید خلاقیت در بچه رشد کند، تن دادن به خواسته دسته سوم را اصلا توصیه نمی‌کنم. در حالات دوم اما باید بچه را کمک کرد. هم با همراهی در شکستن محدودیت‌ها که بفهمد این امکان شکستن محدودیت‌ها وجود دارد، البته به نحوی که اعتماد به نفسش ضایع نشود و فکر نکند بدون شما نمی‌تواند، باید حداقل کمک را کرد. و راه دوم هم این است که حداقل‌هایی از امکانات که می‌تواند کمکش کند تا محدودیت‌ها را از جلوی رویش بردارد را برایش تهیه کنید. البته تأکید می‌کنم حداقل‌هایی که می‌تواند در شکستن محدودیت‌ها کمکش کنم نه حتی حداقل‌هایی که محدودیت‌ها را رفع می‌کند. دسته اول را باید رصد کرد و پایید. در این بچه‌ها که خودشان به مسیر خلاقیت افتاده‌اند دو کار باید کرد اولا محدودیت‌های مدیریت‌شده را افزایش داد و دوم کلیشه‌ها و قالب‌هایی را که حاصل تکرار خلاقیت‌های قبلی است، شکست. چطور؟ اگر دیدید بچه مثلا با بلوک‌های خانه‌سازی خانه‌های مختلف می‌سازد به سمت پل و کشتی و ماشین ساختن هلش دهید، اگر می‌بینید دو بعدی می‌سازد به سه بعدی ساختن خلش دهید اگر دیدید ارتفاع کم می‌سازد به ساختن در ارتفاع زیاد سوقش دهید و خلاصه خوب که نگاهش کنید می‌فهمید توی چه کوچه بن‌بستی گیر کرده! بن بست را باز کنید.

خب یکی از راه‌های خوب برای رشد خلاقیت و وادار کردن بچه به نگاه متفاوت به قطعات، گرفتنِ تنوع از او است. خود تنوع باعث می‌شود بچه قبل از اینکه خوب به یک شیء، قطعا یا وسیله نگاه و در مورد ویژگی‌ها و کاربردهایش فکر و تحلیل کند به سراغ بقیه اشیاء و قطعات برود. از مستطیل طرفی نمی‌بندد، برود سراغ مثلث از آنجا به دایره و مربع و لوزی و … . حالا اگر به مربع محدودش کردید مجبور است با مربع شکل مثلث را شبیه‌سازی کند و حوض دایره بسازد. این شروع بازی خلاقیت در درون کودک است.

در اسباب‌بازی‌هایی که به بازی‌های ساختنی و خانه‌سازی معروفند، سه ویژگی داریم: اندازه، شکل و رنگ که در بازی‌ها تعداد هم به آن‌ها اضافه می‌شود. هر چه سه ویژگی اول محدودتر باشد، خلاقیت را بیشتر افزایش می‌دهد. یعنی به عقیده من اگر بچه با یک سری قطعه ساده یک اندازه و مثلا چوب خام و بی‌رنگ، بتواند سازه درست کند بیشتر خلاقیتش رشد خواهد کرد تا «با قطعات رنگی» و تا «قطعات رنگی با اندازه‌های مختلف» و تا «قطعات رنگی با شکل‌ها و اندازه‌های مختلف». البته طبیعی است که هر چقدر این سه ویژگی را محدود کنید باید تعداد را افزایش دهید. ساختن یک مثلث با مربع حداقل به ۶ قطعه احتیاج دارد (البته با سه تا هم می‌شود اما حس مثلث را منتقل نمی‌کند) و طبیعی است که هر چه تنوع قطعات کمتر باشد، باید تعداد آنها برای ساخت سازه‌های متنوع بیشتر شود.

[دی ۱۴۰۱]