یکی از دلایل اهمیت ابزار انتقال اصول و ارزش‌ها و قالب‌های حاکم بر ذهن طراح به ذهن کاربران است. به عنوان مثال اگر کسی به عنوان کاربر مدل‌های برنامه‌ریزی شخصی موجود باشد، تصورش این است که برنامه‌ریزی برای زندگی یا درس خواندن یعنی کارهای روزش را در جدولی به زمان‌های آن روز تخصیص دهد و نحوه فکر کردن درمورد هر برنامه‌ریزی خارج از قالبی که توسط آن مدل‌ها به ذهنش منتقل شده برای وی بسیار دشوار است. کاربران برنامه‌ریزی راهبردی در سازمان‌ها نیز تصورشان این است که باید به هر نحوی برنامه‌ریزی استراتژیک سازمان را با ابزار SWOT انجام دهنداین یعنی اینکه تعریف برنامه‌ریزی در ذهن افراد بر اساس تصوری که ابزارهای مرتبط برای‌شان ایجاد کرده است، استوار شده است. یا به عنوان مثال بارزتر در جامعه‌ی امروز کسی نمی‌تواند بدون اینکه پول و بانک را در نظر بگیرد، در مورد کار، روزی و درآمدش فکر کند. مگر اینکه یک محققی در یک فضای انتزاعی چنین کاری انجام دهد.

از این جهت، رفتار کودکان جالب است. چون آشنایی خاصی با ابزارها ندارند، می‌توانند بدون ساختار ابزارها به مسائل فکر کنند. مثلاً کودک ممکن است برای بریدن سیم، به‌جای استفاده از انبردست یا سیم‎چین، از چاقو استفاده کند. در حالی که افراد بالغ برای بریدن سیم، از سیم‌چین استفاده می‌کنند. اصولاً یکی از چیزهایی که خلاقیت را از بین می‌برد، همین ابزار است. در حالی که اگر ابزار وجود نداشت، می‌شد راهکارهای جدیدی را با لوازم در دسترس ایجاد کرد. نکته‌ی مهمی که در اینجا قرار دارد این است که خود این ایده‌های نو می‌توانند مبنای تولید ابزارهای نو قرار بگیرند.

وابستگی به ابزارها در مسائل سخت کم‌اهمیت‌تر از مسائل نرم است؛ چرا که محدودیت‌هایی که در مسائل فیزیکی وجود دارد، در مسائل نرم کمتر هستند و این باعث می‌شود که در صورت کنار گذاشتن ابزارها، ایده‌های بیشتری نیز به ذهن برسند که می‌توانند کارها را با کیفیت بیشتری انجام بدهند. با این نگاه است که می‌توان توصیه کرد «در طراحی سیستم، برنامه‌ریزی، سیاست‌گذاری و امثالهم نباید خیلی مُصِر بود که از متدولوژی، روش و یا ابزار مشخصی استفاده کرد»؛ چون وقتی ماهیت مسئله مقداری تغییر می‌کند، ممکن است ابزارها و روش‌ها کارایی خود را از دست بدهند.

این ادعا در مسائل فیزیکی ملموس‌ترند. برای مثال برای «بُریدن» پارچه‌های معمولی از قیچی استفاده می‌شود؛ ولی وقتی که پارچه مقداری ضخیم‌تر می‌شود، دیگر نمی‌توان از این قیچی استفاده کرد و باید قیچی جدیدی طراحی کرد؛ یا وقتی که قرار است یک ورق فلزی بریده شود، باید از قیچی با مدل دیگری استفاده کرد؛ و یا برای بریدن یک ورق فلزی ضخیم، دیگر مکانیزم قیچی به کار نمی‌آید و باید از گیوتین استفاده کرد. به همین خاطر است که در صنعت مشاهده می‌شود که ابزارهای برش مختلفی مورد استفاده قرار می‌گیرند که هر کدام به خاطر شرایط مسئله طراحی شده‌اند. اما در مسائل نرم، مشاهده می‌شود که از یک «روش یا ابزار برنامه‌ریزی» هم در حوزه‌ی کشاورزی استفاده می‌شود؛ هم در صنعت لبنیات؛ هم در خودروسازی؛ و هم در نهادهای حاکمیتی. بدیهی است که یک روش یا یک ابزار، متناسب با همه‌ی مسائل نرم نیست؛ ولی از آنجا که تفاوت در شرایط مسائل نرم به‌درستی درک نمی‌شود، برای مواجهه با همه‌ی این مسائل از یک نوع ابزار مشخص استفاده می‌شود.