وقتی وارد محیط حوزه‌های قدیم می‌شوید در همان دقایق و ساعات اول بدون اینکه از کسی بپرسی، افراد را محک بزنی یا کار خاصی انجام دهی، با کمی دقت می‌توانید فهمید استاد برجسته کدام است، طلبه مستعد و نخبه کیست و حتی بفهمید چه کسی در چه حوزه و شاخه‌ای سرآمد است کمی که با این سیستم بیشتر مأنوس می‌شوی معلوم می‌شود که این شناسایی فقط به محدوده مدرسه هم منحصر نیست علما و فضلا و حتی طلاب جوان‌تر که استعداد ویژه و توانمندی‌های خاصی دارند شاخص هستند و مرجع مراجعه. جالب‌تر اینکه شایسته‌سالاری در معنی کاملش در این سیستم به چشم می‌خورد و باز عجب اینکه سیستم حمایتی هم طوری است که نیازی به سیستم مجزایی برای حمایت از طلبه و فاضل و عالم نخبه وجود ندارد (البته توقعات و نیازها در این سیستم و افراد موجود در آن تفاوت باهری با سیستم‌های امروزی ما دارد.)

وقتی در احوالات علما می‌خوانی چیزهایی می‌بینی که باعث شگفتی است که فلانی چقدر مستعد بوده که در ۱۳ سالگی ۱۸ سالگی، ۱۹ سالگی یا ۲۳ سالگی مجتهد شده. همه انگشت به دهان می‌مانند از استعداد افراد. اما عجیب‌تر سیستمی است که چنان بستری فراهم کرده که یک فرد می‌تواند حسب توانمندی‌های خود پیشرفت کند محدودیتی ندارد. این موضوع را وقتی بیشتر درک می‌کنیم که می‌بینیم مثلا یک کودک ۱۰-۱۱ ساله که دیپلم گرفته تیتر اول اخبار می‌شود. آن هم وقتی خوب دقیق می‌شوی پدر یا مادرش خارج از سیستم آموزش و پرورش خودشان به فرزندشان درس داده‌اند تازه یک سری مشکل هم با آموزش و پرورش داشتند که نمی‌گذاشته این بچه خارج از سیستم درس بخواند و امتحان دهد.

تفاوت‌های این سیستمی که ما الآن به عنوان سیستم آموزش رایج داریم با آنچه در حوزه‌های قدیم ما بوده از زمین تا آسمان است و این تفاوت از جهات گوناگون قابل بررسی است و از هر جهت که نگاه می‌کنی تأسف می‌خوری که چه بودیم و چه شدیم. فعلاً می‌خواهم بر پرورش و شکوفایی نخبه در این دو سیستم متمرکز شوم هر چند خیلی علاقه‌مندم فرصتی پیش آید و در مورد تأثیرات فرهنگی اجتماعی و حتی اقتصادی این آموزش بنویسم و بنویسم که چگونه مشکلاتی را که این سیستم در افراد و شبکه‌های اجتماعی ایجاد می‌کند صد عاقل هم نمی‌توانند حل کنند!!!

بگذریم! بعد از انقلاب اسلامی تلاش‌هایی آغاز شد برای ایجاد سیستم‌های آموزشی خاص نخبگان که بنده نیز از محصولات یکی از همین سیستم‌ها هستم و در این شرایط و با این سیستم آموزشی آن را مفید و بلکه لازم می‌دانم. فعلا با اینکه اینها موفق بوده‌اند یا نه کاری ندارم. اما یک نکته جای سؤال است چه چیز باعث می‌شود احساس شود نیاز به چنین مدارسی داریم؟ چه چیز باعث می‌شود به این نتیجه برسیم که نخبگان ما در سیستم‌های موجود هدر می‌روند؟

در اینجا آنقدر که حضور ذهن دارم چند نکته را در مورد علت وجود این احساس و انتخاب این راه حل می‌نویسم:

مطلب اول این است که سیستم فعلی، آموزش ثابتی را برای جمعی متفاوت ارائه می‌کند همه باید یک مطلب را و به یک صورت بیاموزند. حتی معلم و بالاتر از آن مدرسه اختیاری در تغییر سرفصل‌ها و در برخی موارد روش‌ها را ندارد و خوب بدیهی است که باید متون، روش‌ها و سرعت پیشرفت بر مبنای سطح پایین یا حداکثر متوسط مخاطبان این آموزش طراحی و تعیین شود. خوب مسلم است که نخبه در این سیستم خسته و افسرده و دلزده خواهد شد.

مطلب دوم این است که اساسا فکر می‌کنیم کسی که نخبه است و استعدادهای بالاتری دارد باید آموزش بهتری ببیند. اما آموزش ببیند که چه؟ کمتر کسی می‌داند یا به آن فکر می‌کند. پدر و مادری که صاحب فرزندان مستعد هستند را تصور کنید. تمام تلاششان این است که بچه در یک مدرسه خوب ثبت نام شود و خوب درس بخواند، که چه؟ که مثلاً راهنمایی در تیزهوشان پذیرفته شود، که چه؟ که دانشگاه خوبی قبول شود، که چه؟ که از اینجا به بعد خود تیزهوش و نخبه هم در ادامه راه مؤثر است. اینجا دیگر احتمالاً با جوانی مواجهیم که طبق جو حاکم خوب درس خوانده الآن هم در یکی از دانشگاه‌های تراز اول کشور مشغول تحصیل است. می‌نشیند و می‌خواهد برای آینده‌اش تصمیم بگیرد.

در ۹۰ درصد (البته خوش‌بینانه) باز هم جو حاکم باعث می‌شود شروع کند به انجام فعالیت‌های علمی رایج. مقاله بدهد، درس بخواند برای ارشد و دکتری البته اگر نمی‌تواند خارج برود (این می‌شود که از ۱۴ نفر دانشجوی ارشد هوافضای شریف ۱۳ نفر می‌روند خارج) اما در ده درصد بقیه یک عده که کم هم نیستند کم کم به این نتیجه می‌رسند که نه این مسیری که آمده‌اند چندان هم درست نبوده و باید راه دیگری می‌رفتند و تردیدها شروع می‌شود اغلب با یک افت تحصیلی مواجه می‌شوند که در موارد بسیار کمی این افت جبران می‌شود و در اغلب موارد این موضوع باعث شکست و سرخوردگی خصوصا در زمینه تحصیلی می‌شود. یک عده هم همت می‌کنند و راه دیگری طی می‌کنند مثلاً حوزه می‌روند، تغییر رشته می‌دهند، وارد مباحث اجرایی و سیاسی و … می‌شوند. که فعلاً کاری نداریم این راه‌ها درست است یا غلط. البته باز هم نمی‌فهمیم که چه؟ طرف تا دکتری هم خواند می‌رود یک جایی و شروع به یک کاری می‌کند، که چه؟ که راحت زندگی کند، که چه؟ که نمی دانم.

این را قیاس کنید با سیستم حوزه که وقتی جهانگیرخان قشقایی از استادش (که اسمش خاطرم نیست) می‌پرسد من که در چهل سالگی وارد شده‌ام کی می‌رسم؟ پاسخ می‌شنود این راهی است که وارد شدن در آن رسیدن است. آیا سیستم آموزشی فعلی ما و دانشگاه‌ها و مدارس و … هم چنین است. صد البته می‌دانیم که خود تحصیل علم فی نفسه ارزشمند است و چقدر به آن توصیه شده. اما گمان کنم این تحصیل، در جهت هدفی است که بزرگان ما را به آن امر کرده‌اند.

وقتی در یکی از دانشگاه‌های خوب تهران تدریس می‌کردم یکی از دانشجویان، وقت خواست برای مشاوره و آمد و شروع کرد به صحبت که استاد!!! می‌خواهم زبانم را در دو سال تکمیل کنم، بعد فلان نرم افزار کامپیوتری را و بعد فلان کلاس و بعد آن دوره و خلاصه فکر کنم برای ۲۰ سالش برنامه ریخته بود که خود را تقویت کند. از او یک سؤال پرسیدم و جلسه ختم شد! گفتم اگر سر سال پنجم مردی این همه زحمت کجا می‌رود کمی فکر کرد و به نتیجه نرسید و رفت که فکر کند و برگردد که برنگشت!!!

حالا داستان همین است اگر در سیستم قدیم حوزه طلبه‌ای مرگش فرا می‌رسید همه می‌گفتند خوش به حالش شده چرا که در مسیر خوبی بود و اجر شهید دارد و چه و چه، اما فرض کنید مرگ دانش‌آموزی که برای کنکور می‌خواند (که الحمدلله – این دوره الآن بیش از ۲-۳ سال است) مرگش فرا برسد. همه می‌گویند بیچاره چقدر زحمت کشید آخرش هم نتیجه زحماتش را ندید و مرد. و البته مشکل هدف است و من گمان نمی‌کنم زیاد باشند تعداد افرادی که برای رسیدن به کمال و یا … برای کنکور درس بخوانند که اگر چنین فردی وجود داشته باشد که به این کمال رسیده باشد شاید اصلاً برای کنکور درس نخواند!!!

موضوع این است که ما هم مطابق سیستم‌های غربی فرد را آموزش می‌دهیم برای اینکه او را برای شغل آینده و کسب درآمد و آسایش و پیشرفت آماده کنیم و شاید به همین دلیل هم هست که موضوع انشای ما به صورت ناخودآگاه شده است دوست داری چه کاره شوی؟

باز هم اصلاح این سیستم سخت است. این است که می‌آییم حوزه را شبیه دانشگاه می‌کنیم. متأسفانه دوستان طلبه را می‌بینیم که به جای اینکه به فکر کسب معارف باشند دغدغه نمره و پاس کردن درس و … را دارند و بدتر اینکه چیزهای عجیبی می‌شنویم مثل تقلب در امتحانات حوزه آن هم در احکام!!! یا اصول فقه! اینها ناشی از سیستمی است که هدفش پاس کردن درس باشد و مدرک گرفتن برای پیشرفت در اینجا!!!

پاییز ۸۹