آتش که روشن میشود خشک و تر با هم میسوزد. بیچاره فرزندان و بستگان مسئولان در این کشور هم همینطورند. خوب و بدشان با یک چوب رانده میشوند. انصافاً خوب هم بینشان زیاد پیدا میشود اما خوب مثل شربت هیئت است. با حساب من در چهار سال دانشگاه بیشتر از ۱۴۰۰ بار چای و شربت دادیم در هیئت، هیچکس صدایش در نیامد؛ اما یکبار شکرش کم شده بود؛ خیلیها آمدند و توبیخآمیز، مشفقانه، به خاطر امر به معروف و … تذکر دادند. حالا آقازادهها هم همینطورند. اگر صدتا مسئول هم فرزندان و بستگان خوبی داشته باشند، کسی از آنها تقدیر نمیکند؛ اما خدا نکند یک نفر پایش بلغزد! البته این را هم باید دانست که درست هم همین است. کسی که در حکومت اسلامی مسئولیت میپذیرد، وظیفه دارد جلوی سوء استفاده از موقعیتش را توسط نزدیکان بگیرد. لذا خلاف این موضوع امری غیرطبیعی و حساسیتبرانگیز است. در این بخش میخواهم قدری به طرفداری از آقازاده و سختی کارشان بپردازم که بدانند به همین سادگی هم نیست که آقازاده باشی و سرت را مثل مردم عادی پائین بیندازی و زندگی عادی داشته باشی. در مورد سران مملکت که معلوم است اصلا شرایط زندگی آنها به تبع مسئول نزدیکشان تا حدی با مردم متفاوت میشود. اما بحث در مورد آنهایی است که میتوانند مثل مردم زندگی کنند. این بیچارهها هم مشکلاتی دارند برای خودشان. البته بگذریم از آن عدهای که این تهدید را برای خودشان به فرصت بدل کردهاند!! مشکل از اینجا شروع میشود که در همان سلام و احوالپرسی میگویند بهبه آقازاده فلانی یا حین معرفی گویند پسر، برادر، خواهرزاده، نوهعموی دکتر فلانی، حاجآقا فلانی یا … هستند. از همینجا شروع میشود. دیگر خود فرد نیست؛ نسبتش شناخته میشود. صحبتها هم عمدتاً حول آقاست نه آقازاده؛ فلانی چطورند، پدر خوبند، حاجآقا بهترند الحمدلله، دکتر برگشتند از سفر و … آخر هم به فلانی سلام برسانید و تمام. شما باشید چه احساسی پیدا میکنید.
فرض کنید یکی این خوان را گذارند و به سلامت توانست احساس هویت مستقل کند و شروع کرد به تحصیل و کار و زندگی مثل بقیه. حالا اگر موفق شود موفقیت او پای نسبتش نوشته میشود و اگر شکست بخورد علتش بیعرضه بودن خود اوست. این خوان دوم است فرض کنید طرف به این مسائل هم بیتوجه بود و سرش را انداخت پائین و کارش را درست انجام داد. خوان سوم شروع میشود.
در هر رابطهای، هر پیشنهادی، هر فرصتی باید هزار و یک حساب و کتاب بکند و ببیند که آیا این به خاطر خود اوست یا به خاطر نسبتش. آدمهای مختلف فرصتهای گوناگون ممکن است دامی باشند برای استفاده از او با نسبتش. فرض کنید آنقدر هم کیّس بود که از این مرحله هم سالم به درآمد و به کارش ادامه داد.
خوان چهارم جنگ با احساس تکلیف و احساس وظیفه کاذب است. بالاخره هر آدمی، حقکشی میبیند، ضعیف میبیند، نیازمند میبیند و نسبت به موضوعی احساس وظیفه میکند. حال فرض کنید امکانش را هم داشته باشد که از طریقی غیررسمی کاری انجام دهد. تشخیص اینکه آیا این وظیفه است یا توهم احساس وظیفه، خیلی سخت است و کمتر از آن سالم در میآیند. هر اقدامی براساس توهم احساس وظیفه هم یک قدم انحرافی است برای آقازاده.
چالش پنجم پیچیده شدن کارها و مشکلات به خاطر محدودیت عدم استفاده از رابطه است. آقازاده بیچاره باید کلی بگردد که کسی را پیدا کند که او را نشناسد تا بتواند مسئله خود را مثل سایر مردم حل کند. چرا؟ چون وقتی به کسی که او را میشناسد، میگوید، طرف میخواهد به صورت کاملاً داوطلبانه! مشکل آقازاده را حل نماید و این خود میشود مشکلی روی مشکل برای آن آقازاده بیچارهای که نخواهد از ارتباطش استفاده کند.
ششمین چالش، عدم استفاده از موقعیت به خاطر وسواس و ملاحظه بیش از حد است؛ در جاهایی که باید استفاده کرد. فهم این موضوع خیلی سخت است. این مشکل و مشکل چهارم دو سوی یک سکه است افراط و تفریط در این مسئله فراوان مشاهده میشود. برخی آقازادههای زیاد از حد سالم، از این در بام میافتند و تقوای گریز را پیش میگیرند و اما خوان هفتم که کمتر دیده شده که کسی از آن گذشته باشد، استفاده سایرین بدون اطلاع خود او از نسبتش است.
هر چند این برای همه آقازادهها ممکن است پیش نیاید؛ اما چه میتوان کرد وقتی میگویند فلانی آمد و گفت من نسبتی با آقازادهای دارم و کاری کرد یا امتیازی گرفت. این معضل علاج نمیشود؛ مگر با اصلاح این آقازادهزدگی جامعه که قبلاً راجع به آن نوشتم.
این هفت خوان تازه خوانهای بیرونی بود برای یک آقازاده و صد خوان درونی هست برای او که خودپسندی، غرور، کبر و ریا، فخرفروشی و هزار رذیله دیگر را شامل میشود. حقیقتاً گذر از این خوانها نیز شیرخدا میخواهد و رستم دستان (البته این دومی را به خاطر شاعر و جور درآمدن قافیه آوردم)
خلاصه پس چنان که همه میگویند آقازادهها باید و فلان باشند و سلامت زندگی کنند و مثل مردم باشند، ساده نیست و ای بسا همین مردم در جایگاه چنین افرادی بسیار بدتر عمل کنند. پس آقازادگی را هم میتوان یکی از امتحانهای سخت خداوند به حساب آورد که باید به خودش توکل کنند تا سربلند از آن بیرون آیند.
اما مطلب آخر این بخش هم در مورد کارکردهای مثبت یک آقازاده است.
آقازادهها چنان که اغلب عوام تصور میکنند مشکلزا نیستند بعضا خاصیتهایی دارند که هیچ مابهازایی برای آنها نیست. امکان شکستن بعضی حلقات بسته مسئولین و وارد کردن افرادی از خارج این حلقه به سیستم، آوردن اطلاعات مستقیم از سطح جامعه برای مسئولین، ارزیابی افراد دور و بر آقایان و مسئولان، نگاه از بیرون به ارتباطات غیررسمی یک مسئول و در نهایت یک شاخص خوب برای سنجش میزان پخته شدن تدریجی مسئولان، از خاصیتهای یک آقازاده است که خوانهای گفته شده را به سلامت گذرانده باشد.
لذا آنها که با مسئولی که این امکانات برایشان فراهم است، نسبتی دارند میتوانند از خودِ سیستم آقازادگی، علیه خودش استفاده کنند که اگر سیستمی از درون پوست ترکاند زندهتر و پویاتر میشود؛ ولی اگر به دلیل عملکرد بد از بیرون آن را ترکاندند، خواهد مرد و مرگ آقازادهها با مرگ آقایان همراه خواهد بود. در این یک خطر برای نظام است.