خطا معمولا یک مفهوم پذیرفته شده است و اساسا خطا همزاد اختیار انسان است؛ این است که میگویند «انسان جایزالخطا است». البته که با هدایتهای بیرونی و درونی باید جلوی خطا و اشتباه را گرفت، اما خطا با فساد متفاوت است. در سیستمها و نظامات مختلف هم یکی از مؤلفههای رشد و پویایی و پیشرفت، جسارت و ریسکپذیری است. پذیرش ریسک در حقیقت به این معنی است که بالاخره ممکن است خطایی در محاسبات یا در عمل اتفاق بیفتد و چه بسا در جاهایی فراهم کردن زمینهی رخ دادن خطا یا همان آزمون و خطا مطلوب هم باشد. چراکه کسی که خطا نمیکند، پیشرفت نمیکند. مخصوصا در مسائل مادی و تجربی، آزمون و خطا بخشی از مسیر پیشرفت است (در این نوشته قصد ندارم به مبانی اعتقادی آزمون و خطا و پذیرش آن بپردازم). بنابراین به خلاف فساد که نامطلوب و مذموم است، خطا میتواند مطلوب و مفید باشد، پس باید مرز بین خطا و فساد مشخص شود.
عمدتا به این دلیل گاهی خطا و فساد با هم اشتباه گرفته میشوند که هم در فساد و هم در خطا، کجکارکردی، اشتباه و عمل خلاف ماموریت وجود دارد. اما مهمترین وجه تمایز خطا و فساد آن است که خطا برعکس فساد، کجکارکردی و عمل خلاف مأموریت به صورت عامدانه و عالمانه نیست. یعنی افراد یا اجزای یک سیستم، نه تنها این نیت را ندارند که خلاف مصالح و ماموریتهای سیستم فعالیت کنند، بلکه در راستای همان اهداف و ماموریتها تلاش میکنند، اما در تشخیص، محاسبات یا اجرا دچار مشکل و خطا میشود و به دنبال آن نوعی کجکارکردی ایجاد میشود. بنابراین عمدی بودن یا نبودن ایجاد کجکارکردی مرز بین فساد و خطا است. در نتیجه میتوان گفت در سیستمهای فاقد شعور و اختیار، ممکن است خطا ایجاد شود، اما فساد نه. مثلا ممکن است در یک کامپیوتر یا ماشین بافندگی و ریسندگی خطا وجود داشته باشد، اما از این سیستمها کار فسادانگیز سر نمیزند، چون اختیاری برای کجکارکردی عامدانه ندارند.
درباره فساد گفتیم که رویکردهای اصلی مقابله با فساد مرزبندی و همراستا کردن نفع اجزا و ذینفعان مختلف در از بین بردن زمینه فساد و مقابله و برخورد با فساد بعد از وقوع آن است. اما در مورد خطا نوع برخورد و مواجهه متفاوت است. در این مقوله باید به سه نکته توجه کرد:
-
-
- یکی از راهها برای مقابله با خطا در سیستمها (خطاهای غیر مفید مثل خطای ناشی از بد عملکردن اجزای مکانیکی سیستم)، کاهش زمینه ایجاد و بروز خطا است. در حوزههایی مثل خط تولید کارخانهها، سعی میشود که با فعالیتهایی از جنس کنترل کیفیت، قرار دادن سنسورها و شناسایی محلهای وقوع خطاهای احتمالی و نظارت مستمر بر آنها زمینههای بروز خطا را کم کرد.
- خطا باید سریع تشخیص داده شود و از تکرار آن جلوگیری شود.
- از منظر راهبردی ضرورت دارد که بستر خطا در برخی حوزهها فراهم شود. آزمون و خطا یکی از راهها برای افقگشایی و حرکت در مسیرهایی است که قبل از این طی نشده است. بنابراین باید پلتفرم و زیرساختهای خطر کردن در برخی حوزهها ایجاد شود؛ اما در عین حال، باید از خطاها درس گرفت و نتایج و تجربههای کشف شده را ثبت و مستندسازی کرد. در حقیقت جنس خطاهایی که نباید از وقوع آن جلوگیری کرد، خطاهایی نوآورانه و پیشرو هستند که دانسته (نه عمدی) اتفاق میافتد، به این معنا که فرد با علم به این که ممکن است شکست بخورد و در حالی که نتیجه آن فعالیت در آینده به صورت کامل برای او مشخص نیست، دست به فعالیتی نوآورانه میزند. همین فراهم کردن زمینه مخاطره درست، عامل رشد و پیشرفتِ نظامات و ملل است. این است که میبینیم ریسکپذیرترین سیستمها و کشورها، پیشروترینها هم هستند و پذیرش خطا و شکست در آنها بسیار بالا است. البته بدیهی است که خطرپذیری عاقلانه با کار بیحساب و کتاب و از روی نادانی متفاوت است.
-
تبعات عدم تفکیک خطا و فساد
اما اگر خطا و فساد از همدیگر تفکیک نشوند و با خطا همانگونه برخورد شود که با فساد برخورد میشود، دو اتفاق رخ خواهد داد:
الف. مسدود شدن راه فعالیتهای پیشرو، مفید و جسورانه در سیستم در عین حال که از فساد در آن جلوگیری نمیشود. اگر خطا و فساد را با یک چشم نگاه کنیم، به مرور نظامات بروکراتیک برای کشف و جلوگیری از خطا و فساد توسعه پیدا میکنند و راه خطا و مخاطره را مانند راه فساد، میبندند. و چون خطا و رشد در بسیاری از مواقع همراه هم هستند، نظاماتی که از خطا کردن جلوگیری میکنند، جلوی رشد را میگیرند. علاوه بر این از آنجا که در تمام فعالیتهای انسانی امکان خطا وجود دارد، جلوگیری از خطا نه تنها جلوی رشد را میگیرد، بلکه کل سیستم را با بنبست مواجه میکند. پس عملا بستن راه خطا مساوی است با به بنبست کشاندن کل سیستم. حتی فراتر از این، جلوگیری از خطا، نه تنها منجر به بستن سیستمها میشود، بلکه خود، فسادآفرین است! به این صورت که اگر در سیستمها با خطا مقابله شود، ریسک ناشی از خطای اجزا بالا میرود و ریسکپذیری افراد پایین میآید و در کارکردهای آنها خلل ایجاد میشود. یعنی افراد و نهادها بدلیل ترس از خطای احتمالی، قید فعالیت را میزنند و ماموریتهای خود را انجام نمیدهند. همین عدم پیگیری ماموریت محوله در سازمان (با توجه به تعریفی که برای فساد ارائه شد)، فساد است.
از طرفی چون کشف و جلوگیری از خطا سادهتر از کشف و جلوگیری از فساد است، عملا نهادهای نظارتی و ستادی بر روی خطا متمرکز میشوند و از خطا کردن جلوگیری میکنند. بستن راه خطا هم بسیار راحتتر از جلوگیری از فساد است، چون در خطا عمد، طراحی و اراده وجود ندارد که با بستن راه خطا، افراد و نهادها راه جدیدی برای خطا کردن ایجاد کنند (در واقع برای خطا کردن باید زیرساخت آن فراهم شود). اما افراد یا اجزای فاسد چون عامدانه و با طراحی و هوشمندی کجکارکردی ایجاد میکنند، پس از بسته شدن یک راه تلاش میکنند راه جدیدی برای فساد و دور زدن سیستمها باز کند و چون قدرت یک زنجیر، به اندازه قدرت ضعیفترین حلقه آن است، هر چقدر هم که نظامات ستادی (حلقههای جدید) برای جلوگیری از فساد و خطا به این زنجیر اضافه شود، جلوی کسی که برای فساد اراده و طراحی دارد، گرفته نمیشود و ای بسا محلهای ایجاد فساد (محلهایی که فرد فاسد میتواند از آنجا به سیستم نفوذ کند) بیشتر میشود. این موضوع در پستهای بعد بیشتر توضیح داده خواهد شد.
ب. پیش افتادن بخشهای ستادی از صف. در سیستمهایی که خطا و فساد تفکیک نمیشوند، معمولا بخشهای ستادی (که معمولا فرآیندهای مشروعیتساز و برطرفکننده گیر نظارتهای بیش از حد در سیستم است،) از بخشهای صفی سازمان و سیستم پیش میافتند. در واقع در این حالت قبل از اینکه هر تصمیمی گرفته شود، به جای اینکه به کارکرد و نتیجه اجرای آن تصمیم توجه شود، به این توجه میشود که با این تصمیم برای سازمان مشکل، حاشیه یا چالشی پیش میآید یا نه. در نتیجه به مرور ستاد و سیستمهای مشروعیتساز جلوی صف قرار میگیرد. یعنی در عمل به جای اینکه ستاد، پشتیبانِ صف باشد، به استراتژیست صف تبدیل میشود و این مرگ یک سیستم را در پی دارد. چراکه صف، کارکردهای اصلی سازمان را تعیین میکند و بخشهای ستادی سیستم باید از فرآیندها و کارکردهای اصلی پشتیبانی کنند. اما وقتی برعکس شد، کارکردهای اصلی سیستم به حاشیه میروند و اولویت، مخالفت با فعالیتهایی میشود که برای سیستم مشکل و حاشیه درست میکنند ولو منطبق بر مأموریتهای سازمان باشند و در این صورت، سیستم، کارکرد اولیه و مورد انتظار خود را از دست خواهد داد. در این سیستم و سازمان زمینه خطرپذیری و فعالیتهای پیرو از بین میرود و خطایی رخ نخواهد داد، چرا عملا کار مهمی انجام نمیشود و دیکته ننوشته غلط ندارد! همچنین در این سازمان و سیستم گزارشهای حسابرسی، بسیار خوب خواهد بود و تصمیمات شکیل و مشروع در سازمان جاری خواهد بود، اما آن کارکردی که از سازمان و سیستم انتظار میرود، به دست نمیآید. چراکه بخشهای صف سازمان، جرات انجام کاری را ندارند و سازمان ریسکِ خطا کردن را نمیپذیرد. در حقیقت در این حالت در سازمان یک فساد سیستماتیک پدید میآید که باعث میشود ماموریتها و کارکردهای سازمان به درستی پیگیری نشوند.
[دی ۹۸]