در پست قبل تعریفی از هوش ارائه کردم و گفتم دو نوع نگاه به هوش هست که یکی اون رو یک استعداد و ظرفیت خدادادی و ذاتی تعریف می‌کنه و دیگری هوش رو توانمندی ذهنی می‌دونه که قابل ارتقا و افزایشه. در این پست این دو نگاه رو در شخصیت و رشد کودک مورد بررسی قرار میدم.

اولا باید پذیرفت که بچه‌‎ها از نظر ذهنی با هم فرق دارند و ظرفیت ذهنی اون‌ها (یعنی هوش با نگاه اول) با هم فرق داره. این فرق در رشد و پرورششون هم تأثیر داره. اینایی که می‌گن همه از اول مثل همند و همه باهوشند و این‌ها بیراهه میرن. اینکه بگیم همه باهوشند مثل اینه که بگیم همه بلندقدند یا همه درشت هیکلند یا ظرفیت‌های فیزیکیشون با هم برابره. توی ویژگی‌های فیزیکی چون ملموسه کسی شک نداره اما مسائل ذهنی و روانی رو می‌پیچونن! خوب این هم واضحه که ظرفیت‌ها و ویژگی‌های فیزیکی و ذهنی و روانی در رشد و پرورش کودک تأثیر داره. همه نمی‌تونند حسین رضازاده بشن، همه نمی‌تونن شجریان بشن، همه هم نمی‌تونن دکتر حسابی و پروفسور سمیعی و علامه جعفری بشن. حتی اگر همه محیط و شرایط رشد و روند تربیتیشون یکسان هم باشه آینده آدم‌ها یک جور نخواهد بود. برای اینکه ظرفیت‌ها متفاوته. این کم بودن و زیاد بودن یک ظرفیت هم ممکنه در نظر جامعه یک عیب به حساب بیاد اما فی نفسه بد نیست. یعنی ممکنه جامعه آدم‌های قدبلند رو بهتر بدونه حتی این باعث بشه که قد و هیکل در رشد اجتماعی و اعتماد به نفس هم تأثیر بذاره. اما کوتاهی قد به خودی خود منفی و قابل سرزنش نیست. مهم اینه که از این ظرفیت چطور استفاده شده و چقدر رشد کرده و به کمال رسیده.

در مورد هوش هم مثل قد و ظرفیت‌های فیزیولوژیکی است. یعنی هرچند ظرفیت بالای ذهنی یا همون هوش بالا (با تعریف اول) باعث تسریع در رشد میشه و مزایایی رو برای صاحبان ذهن‌های پرظرفیت ایجاد می‌کنه اما بهره هوشی کم، قابل سرزنش نیست. حالا اینکه این عادلانه است که یکی از ظرفیت بیشتری بهره ببره و یکی دیگه نه بحث دیگری است که جاش اینجا نیست.

اما توان ذهنی بالفعل (همون هوش با تعریف دوم) کاملا قابل پرورش و رشده و اتفاقا خیلی‌ها که ظرفیت‌های به نسبت پایین‎‌تری دارند از کسانی که ظرفیت‌های بالاتری دارند موفق‎‌تر می‌شن و توان ذهنی‌‎شون هم بالاتره. بخوام مثال بزنم مثل زور و قدرت افراده که بعضی‎‌ها که جثه ظریف‌تر و ریزنقش‌تری دارند نسبت به بعضی افرادی که خیلی هم درشتند، قوی‎‌ترند و اتفاقا خیلی‌‎ها رو می‌بینیم که با یک هیکل درشت چقدر شل و ضعیف هستند. در مورد توان ذهنی هم همینطوره. یعنی فقط یکی از عوامل ظرفیت و استعداد خدادادی است و عوامل متعدد دیگه‌‎ای در رشد و شکوفایی اون‌ها تأثیر داره. یک دوستی بررسی‎‌ای انجام داده بود که نشون می‌داد در ایران افراد با ضریب هوشی متوسط از افراد باهوش و تیزهوش موفق‌‎ترند (با شاخص‌های رایج موفقیت مثل درآمد و جایگاه سازمانی و تحصیلات آکادمیک و …). البته این هم دلایل مختلفی داره که یکیش نظام آموزشی ناکارآمد و نخبه‌‎کش (نظرم این نیست که به جای این سیستم آموزشی نظام آموزشی آمریکا و غرب باید باشه و اون‌ها خیلی خوبن) ماست!!

پس ظرفیت‌های خدادادی به عنوان یک عامل در رشد ذهنی مهم هستند. یکی به دلیل اینکه باید متناسب با هر ظرفیت و استعدادی انتظارات و توقعات درستی از بچه داشت و دوم اینکه رشد و پرورش این ظرفیت‌ها نیازمند شناخت درستشونه. یک نکته رو هم اشاره می‌کنم و اون اینکه روش‌ها و راه‌‎های استاندارد و یکسان پرورش هوش اعم از سی‌‎دی‎‌ها، کتاب‌ها، پکیج‌ها و … خیلی قابل اعتماد نیست. البته این موضوع نیاز به تحلیل و تفسیر داره که خدا بخواد در پست‌های بعدی بهش خواهم پرداخت.

این رو هم حتما باید بهش توجه کرد که موفقیت و رشد شبیه شدن به یک الگوی واحد نیست. متأسفانه امروزه ما داریم حالت مطلوب زندگی و ویژگی‌های ایده‌‎آل رو استاندارد می‌کنیم. مثلا همه خانوم‌ها باید مانکن باشن!!! یا آقایون باید مثل آرنولد بشن و هیکل گلدونی داشته باشن!!! با اینکه برای بعضی از ساختارهای فیزیولوژیکی و مزاج‌ها این کار اصلا شدنی نیست و اگر به زور هم بخوای این کار رو بکنی باید با روش‌های غیر طبیعی مثل عمل کردن و داروهای مختلف و رژیم‌های عجیب و غریب این کار رو بکنی که برای سلامتی خیلی مضره. در مورد ذهن هم همینطوره. یک استانداردهایی از موفقیت ایجاد کردیم که مثلا بچه باهوش باید این شکلی باشه، جوون این شکلی و حتی تا دانشجو و استاد دانشگاه هم پیش رفتیم و گفتیم فرضا هر کی مقاله‌‎هاش بیشتر باشه بهتره که نتیجه‌اش رو می‌بینید! در مورد بچه این مهمتره. یعنی مثلا همه بچه‌‎ها نمی‌تونن و نباید ۳ – ۴ سالگی خوندن و نوشتن یاد بگیرند و اگر دوپینگی بخوایم این کار رو براشون انجام بدیم، بهشون آسیب زدیم.

حالا آیا این به این معنیه که هیچ کاری انجام ندیم چون ممکنه برای بچه ضرر داشته باشه؟ قطعا اینطور نیست. بازم از ورزش و فیزیک بدنی کمک می‌گیرم. حتما می‌دونید که بچه رو تا یک سنینی میگن بعضی ورزش‌ها نذارید مثلا وزنه‎‌برداری برای رشد فیزیکی بچه ضرر داره و اصطلاحا میگن بدن رو می‌سوزونه اما ورزش‌های مادر مثل دو و ژیمناستیک و این‌ها خوبه برای بچه. ورزش‌های ذهنی هم همینطوره یعنی یک سری تمرینات و ورزش‌های ذهنی هست که پایه است و بچه هر طور ذهنی که داشته باشه البته متناسب با ظرفیتش می‌تونیم از اون‌ها برای رشد ذهنی استفاده کنیم. دقت کنید در این‌ها هم به اندازه ظرفیت بچه باید ازش کار کشید. یعنی بازم مثل ورزش‌های فیزیکی بچه رو نباید خسته کرد چون هم براش ضرر جسمی داره هم انگیزه و علاقه‌‎اش رو برای ادامه از دست میده. بچه رو مقایسه هم نکنید. تا حالا دیدید کسی به بچه‌اش بگه ببین بچه فلانی چقدر تند میدوه تو چرا نمی‌تونی اینجوری بدوی!؟ اما در مسائل ذهنی مدام داریم بچه‎‌هامون رو با سایر بچه‌‎ها مقایسه می‌کنیم که بسیار مضره. کلا در این مورد با دیگران کاری نداشته باشید. روش‌هایی که دیگران برای بچه‌‎هاشون استفاده می‌کنند در حد استفاده از تجربه و گرفتن ایده خوبه نه برای تقلید و مقایسه و رقابت.

اما برای ذهن این ورزش‌های پایه چیاست؟ سه تا اصل توی ورزش‌های پایه هست که برای رشد فیزیکی بچه مهمه. اولیش اصل تحرکه یعنی خود داشتن تحرک مهمترین اصل ورزشه. بر خلاف ساخته‏‌های بشر، خلقت انسان جوریه که از اعضا و استعدادها و ظرفیت‌ها اگر کار نکشی فرسوده می‌شن و با استفاده درست تقویت می‌شن و رشد پیدا می‌کنن. پس تحرک برای جسم بچه لازمه که متأسفانه سبک زندگی امروز این تحرک جسمی بچه‌‎ها رو تهدید می‌کنه و بچه‎‌ها دارن روز به روز شل و تنبل و پفکی! میشن. بعد مجبوریم بذاریمشون کلاس ورزش! (خود کلاس ورزش هم ترکیبی برای خودش و جای تأمل داره!!). ذهن هم همینطوره و نیاز به تحرک و فعالیت ذهنی داره و بی‌تحرکی تنبلش می‌کنه. اینکه دو ورزش مادره یکی از دلایلش اینه.

دومین اصل انعطاف‌پذیریه که در رشد جسمی خیلی مهمه و از این جهته که ژیمناستیک رو هم جزء ورزش‌های پایه می‌دونن. انعطاف بدن در خیلی فعالیت‌ها و حرکات برای آدم مهمه. در ذهن هم همینه، انعطاف ذهن در فکر کردن، حل مسأله، فعالیت‌های ذهنی و اجتماعی خیلی مهمه. حالا اسم این رو مثلا گذاشتن خلاقیت. بگذریم که بعضی از کلاسای خلاقیت به جای ژیمناستیک، وزنه‎‌برداری است و موجب بسته شدن و سوختن ذهن می‌شه!

سومین اصل مهم در رشد فیزیکی و ورزش‌های بدنی هم استقامته. یعنی باید استقامت و تحمل بدنی بچه زیاد بشه و بتونه فشارهای بدنی رو تحمل کنه. در فعالیت‌های ذهنی و فکری هم همینطوره یعنی باید فرد بتونه خوب به یک مسأله فکر کنه با چالش‌ها و فشارهای ذهنی مواجه بشه و از عهده اون‌ها بربیاد. اسم این رو هم مثلا می‌شه گذاشت تمرکز یا چیزهایی شبیه این. در هر صورت برای کم نیاوردن در مسائل ذهنی و مواجهه با مسائل پیچیده و حالت‌های ابهام‌آمیز و چالش‌های فکری بالا بردن استقامت، قدرت و توان ذهنی لازمه. حالا البته این بحث مفصله که استقامت انواعی داره. مثلا یکی می‌تونه بار زیادی رو برداره یکی می‌تونه مدت زیادی بدوه و یکی هم مثلا در مقابل گرسنگی مقاومه در فرایندهای ذهنی و فکری هم انواع استقامت و قدرت داریم که فعلا نمی‌خوام وارد این بحث بشم.

فواید دیگه‎‌ای هم برای ورزش هست. مثلا هماهنگ کردن حرکات، حفظ تعادل و … که در تمرینات ذهنی هم باید مورد توجه قرار بگیره. البته به نظرم همون سه تایی که در بالا گفتم مهمترین اصول ورزش‌های جسمی و ذهنی برای بچه است. نکته دیگه هم اینه که همینطور که ورزش حرفه‎‌ای داریم و ورزش برای سلامتی یا همون نرمش، برای ذهن هم همینطوره اونی که برای همه لازمه در حد نرمشه و تمرین‌ها عمومی برای سلامتی و پویایی ذهنی.

برای حسن ختام این پست هم یک مطلب جالب از علامه حسن‌زاده دیدم که قریب به این مضمون بود. همونطور که ورزش (عرب‌ها به ورزش میگن ریاضه) تمرین بدنه ریاضی هم ورزش ذهنه. واقعا هم همینطوره هیچ چیز مثل ریاضی باعث ورزیده شدن ذهن نمی‌شه. البته نه اینکه به بچه بدیم انتگرال حساب کنه یا جمع ۶۰ رقمی انجام بده و لگاریتم بگیره. این هم اصولی داره که اگر فرصتی شد در پست‌های بعدی چیزهایی راجع بهش می‌نویسم.