در نگاه غربی و مادی گرایانه به زندگی سه شاخص ارزشمند وجود دارد که عبارت‌اند از قدرت، شهرت و ثروت. این سه عامل با یکدیگر یک حلقه تشدید را شکل می‌دهند و یکدیگر را تقویت می‌کنند به عبارتی اگر یکی رشد کند با یک تأخیر منطقی، دوتای دیگر را نیز رشد خواهد داد. این است که در غرب، ثروتمندان، شهیر و قدرتمند می‌شوند؛ افراد مشهور، ثروتمند و قدرتمند؛ و افراد صاحب قدرت، شهیر و ثروتمند.

یک مقدمه نسبتاً بی‌ربط هم مربوط به ریسک است و محاسبه و نحوه‌ی برخورد با آن. هرچه ریسک یا همان مخاطره یک کار افزایش یابد براساس اصل «احتیاط شرط عقل است»، محکم کاری بیشتر می‌شود. مثلاً صندلی‌ای را که قرار است یک آدم حداکثر ۱۲۰ کیلویی روی آن بنشیند طوری طراحی می‌کنند که تحمل ۲ برابر یعنی حدود ۲۴۰ یا ۲۵۰ کیلو وزن را داشته باشد. یا برای هواپیمایی که قرار است مثلاً ۵۰ تن بار و مسافر را بلند کند، ضریب بالاتری – مثلاً ۵ – را مدنظر می‌گیرند؛ چرا که خطر ناشی از یک اتفاق هواپیما بسیار بیش از خطر حاصل از شکستن یک صندلی است.

این احتیاط شرط عقل است و تحلیل ریسک موجود در ذات انسان در بسیاری سیستم‌ها مورد توجه قرار می‌گیرد که بحث مفصلی می‌طلبد مثلاً در تعیین جریمه فرضاً در کشوری بلیط اتوبوس دو دلار است و بلیط‌ها به صورت اتفاقی چک می‌شوند و از هر صدبار یک بار بلیط یک فرد به طور متوسط چک می‌شود حال می‌آیند و جریمه را مثلاً ۲۰۰ دلار در نظر می‌گیرند. طرف حساب می‌کند می‌بیند اگر صدبار هم در برود ۱۰۰ دلار صرفه‌جویی کرده؛ اما یکبار گیر بیفتد باید ۲۰۰ دلار بدهد. صرف نمی‌کند و همان بلیط را می‌خرد.

بگذریم؛ از بحث آقایان و آقازاده‌ها دور شدیم. حرف این است آقایان به منابع قدرت متصل‌اند و طبق آنچه در ابتدا نوشتم، طبیعتاً حلقه‌ی فاسد قدرت، شهرت و ثروت به‌صورت طبیعی عمل می‌کند. اگر جلوی این حلقه گرفته نشود، فساد در مدیریت و زندگی آقا یا آقازاده شروع خواهد شد. به عبارت واضح‌تر اگر این قدرت در چرخه شهرت و ثروت خودش را باز تولید کرد یعنی فاسد شده است. توضیح بیشتر اینکه، قدرت باعث شهرت می‌شود و این هر دو باعث ثروت می‌شوند. این ثروت و بعضاً شهرت قدرت ثانویه می‌آورد که این قدرت دیگر مشروع نیست. آنچه در بسیاری از مسئولین ما دیده می‌شود و به عنوان فساد مدیریتی از آن یاد می‌شود، حاصل همین قدرت باز تولید شده در این چرخه است و نه قدرتی که حاکمیت برای آنها تعیین کرده است. ضمناً جنس قدرت بازتولید شده نیز متفاوت از قدرت اولیه است و حوزه نفوذ آن نیز فرق خواهد کرد. به‌عنوان مثال یک وزیر یا مدیر تخصصی قدرت اولیه‌اش در حوزه تخصص و کار خودش است؛ لکن قدرت بازتولید شده در این چرخه می‌تواند در زمینه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی باشد. نکته بسیار کلیدی دیگر اینکه آنچه فضا را برای سوء استفاده اطرافیان و آقازاده‌ها باز می‌کند ثروت و شهرت حاصل از قدرت است نه قدرت اولیه. یعنی اگر این آقای قدرتمند شهیر نشود و ثروتمند نشود، امکان استفاده از قدرت او برای اطرافیان بسیار کاهش خواهد یافت. البته شهرت را در برخی موارد نمی‌شود کاری کرد. رئیس جمهور شهیر است؛ وزیر مشهور است؛ نماینده و استاندار و اینها مشهورند؛ اما در هشتاد درصد، بلکه بیشتر مواقع می‌شود به‌صورت حداقل نگه داشت این شهرت را. اما صحبت اصلی روی ثروت است. در صاحبان قدرت این آخرین حلقه‌ی این چرخه است که باید بسیار نسبت به آن حساس بود. آقایان اگر دیدند دارند ثروتمند و متمول می‌شوند یا در اطرافیانشان کسی دارد خارج از حد متعارف و غیرمتناسب با توانمندی‌ها و لیاقت‌ش ثروت به‌دست می‌آورد، بدانند که به احتمال قریب به یقین این چرخه آنها تکمیل شده و قدرت‌شان در حال باز تولید است؛ اما فاسد؛ حال یا قدرت خودشان یا قدرت اطرافیانشان. ریسک را چرا گفتم؟ برای اینکه خطر انحراف و فساد برای جامعه و نظام با افزایش قدرت افزایش می‌یابد؛ لذا باید بسیار حساس‌تر بود. اگر این حلقه از ثروت شروع شود و به شهرت و قدرت بیانجامد اولاً جنس قدرت‌ش فرق خواهد کرد. فساد هم در آن پیش بیاید هزینه‌ی بسیار کمتری برای نظام دارد تا شروع این چرخه از قدرت باشد. یعنی فرق است بین کسی که قدرت و شهرتش را از ثروت به دست آورده یا ثروت و قدرتش را از شهرت بدست آورده با کسی که شهرت و ثروت را از قدرت به دست آورده.

کاملاً هم واضح است مردم با دید تحسین به یک تاجر مشهور می‌نگرند. فسادش هم چندان اهمیتی ندارد یا یک هنرپیشه‌ی سینما یا بازیکن فوتبال که چرخه را شهرت آغاز می‌کند فسادش چندان برای نظام هزینه‌زا نیست. اما امان از وقتی‌که صاحب قدرتی ثروتمند شود چه حرف‌هایی که نسبت به او گفته نمی‌شود و فغان از وقتی فاسد شود!

پس طبق «اصل احتیاط شرط عقل است» و «تحلیل ریسک غربی‌ها» مسئولین باید نسبت به مال و اموال خود و اطرافیان‌شان صدچندان مراقب باشند. ضمناً فردا دیر است؛ یعنی اگر دو سر این چرخه به هم رسید و این شهرت و ثروت شما قدرتی را برای کسی ایجاد کرد، ایشان مستقلاً می‌تواند این چرخه را بازتولید کند و دیگر نیازی به حضرتعالی ندارد؛ پس شما نمی‌توانید او را کنترل و مدیریت کنید. اینجاست که یک آقازاده (با تعریف منفی عموم) متولد می‌شود یعنی وابسته‌ای به یک آقا که با استفاده یا سوءاستفاده از جایگاه آقا توانسته است چرخه‌ای مستقل از قدرت، شهرت، ثروت را برای خود ایجاد کند. با توجه به خودتوسعه‌دهندگی این چرخه اگر خود آقازاده محترم تقوا پیشه نکند از آقای بیچاره نیز دیگر کاری ساخته نیست. پس آقایان توجه داشته باشند با چنگ و دندان از به هم رسیدن دو سر این چرخه جلوگیری کنند. برای این کار اولاً از شهرت بپرهیزند و اگر ناگزیرند از معرفی وابستگان و ایجاد اسباب شهرت آنها خودداری کنند. در مرحله دوم محدودیت‌های مالی ایجاد نمایند و سعی کنند تا آنجا که ممکن است آقازاده‌های جوان را از نظر مالی وابسته به خود نگه‌دارند و اسباب کار و اشتغال را در سنین بلندپروازی ( معمولاً حدود ۱۶ تا ۲۰ سالگی ) برای فرزندان محترم ایجاد نکنند.

نکته بعد اینکه اگر از پس این کار هم برنیامدند طبق نکته‌ای که در یکی از نوشته‌ها بیان شد اشتغال در سطح بالای یک سازمان سطح پایین برای آقازاده‌ها بهتر است تا اشتغال در سطح پائین یک سازمان سطح بالا. بسیار مشاهده می‌شود که آقایان می‌بالند به اینکه فرزند دلبندشان کاری دفتری گرفته و مثل مردم است؛ اما در یک سازمان معتبر که سطوح بالایش هم آقازاده را می‌شناسند. این می‌شود که آقازاده محترم در مدت کوتاهی مسیر ترقی را طی می‌کند و می‌رسد به سطحی که باید! اما در موارد نادری که آقازاده در جای پرت – حتی در پستی مهم مشغول شده- مفسده بسیار کمتر بوده است.