وبلاگ رو که نگاه می‌کردم سؤالاتی رو در کامنت‌ها دیدم که به نظرم در حد وسعم به اون‌ها جوابی بدم توی این پست بهتره که مطالب قبلی ناقص نمونه.
یکی دو مورد در مورد کنترل ورودی‌ها خصوصا وقتی بچه بزرگتر می‌شه پرسیدند و مخصوصا تلویزیون رو بلای جونشون دونستن.
درسته کنترل همه ورودی‌ها ممکن نیست. اما اغلبش ممکنه و باز برمی‌گرده به کنترل خود پدر و مادر. وقتی من و شما ۱۸ ساعت تلویزیون جلومون روشنه تازه وقتی هم که ما خوابیم اون بدبخت بی‌صدا (برای اینکه ما رو بیدار نکنه) تا صبح برای جن و پری برنامه پخش می‌کنه، خب کنترل بچه شدنی نیست. تو خونه ما تلویزیون تقریبا همیشه خواموشه مگر برنامه‌‌ای باشه که می‌دونیم می‌خوایم ببینیم مثلا ۲۰:۳۰ که جالبه پسرم الآن ۸ و نیم شب که میشه میگه. البته به خاطر اینکه اذان الآن اومده روی ۲۰:۳۰ یه یه ماهی هست که اون رو هم ندیدیم. بچه‌ها هم کم و بیش یاد گرفتند. کوچیکه که اصلا تمایلی به تلویزیون نداره. بزرگه هم روزی یک ساعت حدودا یک برنامه مشخص رو می‌بینه. دو سه روز پیش من اومدم خونه گفت یه چیزی بگم ناراحت نمی‌شی گفتم نه بگو گفت امروز ۲ ساعت تلویزیون دیدم!! از مامانش پرسیدم گفت یک کارتون ایرانی بوده من بهش اجازه دادم ببینه اونم یک ساعت و نیم شده نه دو ساعت. 
من رفقایی دارم که خونشون تلویزیون نیست.
پس تلویزیون این بلای جان بچه‌ها رو هم میشه کنترل کرد. خوب البته به جاش پدرِ پدر و مادر درمیاد! باید جایگزینش برای بچه برنامه داشت اونم مثل تلویزیون باز پخش نداره همش برنامه زنده است!!
راستش به نظرم ما وقتی خسته و بی‌حوصله‌ایم اتفاقا خیلی هم ممنون صدا و سیماییم که بچه‌ها رو یه جا می‌نشونه تا ما یه چُرتی بزنیم. یه ایمیلی چک کنیم. به کارای خونه برسیم یا راحت با تلفن صحبت کنیم. وقتایی که داریم به تربیت بچه فکر می‌کنیم به صدا و سیما و باعث و بانیش فحش می‌دیم.
در مورد موبایل و تبلت و کامپیوتر هم همینه. یعنی ما کردیم شده! بچه‌ها با این وسائل هم بازی نمی‌کنند.
اما یه موضوع مهمتر چگونگی کنترل ورودی از اطرافیانه. به قول یکی از عزیزان پدر بزرگ و مادر بزرگ و عمه و خاله و عمو و دایی و… . درسته واقعا سخته خصوصا بزرگترها رو قانع کرد که با بچه اونجوری رفتار کنند که شما می‌خواید. البته شهرنشینی و ارتباطات کم هر چیزیش بد بوده تو این یه مورد به من و شما کمک می‌کنه. شما رو نمی‌دونم اما ما خیلی که مهمونی بریم هفته‌ای یک یا دو وعده اون هم در حد ۳ -۴ ساعت. خوب کنترل این هم خیی سخت نیست. ضمنا بزرگترها هم به تدریج برخی قوانین رو می‌پذیرند هم با صحبت هم از طریق رفتار شما. 
اما یک توصیه استراتژیک! برای فامیل‌های مرد خصوصا پدر و مادر از حساسیت‌های خانوم مایه بذارید و برای فامیل‌های خانوم از حساسیت‌های مرد. البته وظیفه مدیریت فامیل‌های هر طرف با خودشونه. این روش خوب نتیجه داده. البته خوب در مورد ما، پدر و مادرا خیلی همراه بودن و شاید نشه این روش رو برای همه تعمیم داد.
دوم هم اینکه حضور پدر و مادر همراه بچه در محیط‌ها و مهمانی‌های مختلفه. یعنی تا اونجایی که میشه بچه رو تنها جایی نفرستید. یادمه برادر کوچک من ۴ سال (از ۴ سالگی تا ۸ سالگی) سه روز در هفته کلاسی می‌رفت که حدود یک ساعت و نیم طول می‌کشید. همه این جلسات رو مادرم هم باهاش می‌رفت و توی کلاس می‌‎نشست. بله خوب، بخواید بچه رو کنترل کنید زحمت داره دیگه!
یک مورد هست که من چون در شرایطش نبودم و خیلی درکی ازش ندارم نمی‌تونم خوب نظر بدم و اون هم کسانی هستند که با پدر و مادر یا یکی از فامیل‌ها و آشناها یه جا زندگی می‌کنن. بچه همینطور سرش رو میندازه پایین و میره اونجا!! به یک اصل کلی اعتقاد دارم که هر چی ارتباط بیشتر باشه درسته کنترل بچه سخت میشه، اما کنترل طرف مقابل راحت‌تر میشه. ضمن اینکه یک اصل هم قبلا گفتم خونه باید جذاب‌ترین جا برای بچه باشه، یعنی بچه بودن پیش پدر و مادر رو با هیچ چی عوض نکنه. بشینید فکر کنید اگر خودتون هم بدتون نمیاد بچه یه چند ساعتی نباشه و پیش این و اون باشه! مشکل از کنترل ورودی‌ها نیست از جای دیگه است.
اما یک نکته کلیدی هم نسبت ورودی‌هاست. یعنی بالاخره ما هر کاری کنیم صد در صد ورودی‌ها رو نمی‌تونیم کنترل کنیم اما می‌تونیم نسبت ورودی‌های غیر کنترل شده به کل ورودی‌های کودک رو خیلی پایین بیاریم. یعنی براش بیشتر حرف بزنیم، وقت بذاریم، برنامه داشته باشیم و غیره. توی این سه ماهه اول سال که گذشت برای رسوندن پسرم به پیش دبستانی همه کارهای قبل از ۹:۱۵ رو کنسل کردم و هر روز باهاش پیاده تا پیش‌‎دبستانی می‌رفتیم! حدود یک ربع راه بود. شبها یک داستان براش می‌گفتم (الان بیشتر می‌خونیم) در مورد داستان یه پست جدا لازمه که اگر خدا بخواد می‌نویسم. و توی فعالیت‌های روزانه مثل خرید و نظافت و بیرون رفتن و … زیاد با هم بودیم. تازه من نسبت به مادرش اصلا براش وقت نمی‌ذارم چون باید برم سر کار اون هم ۱۰ -۱۲ ساعت!!
یک نکته نهایی هم که باز در مورد کنترل رفتار دیگرانه اینه که اگر تا یه سنی تونستیم یه چیزایی رو کنترل کنیم بچه خودش هم به کمک ما میاد و کمک می‌کنه که دیگران رو کنترل کنیم. باز یادمه پسرم سه ساله که بود چون آلرژی داشت شکلات براش خوب نبود. مادرش می‌گفت جایی می‌ریم یا توی مسجد کسی بهش شکلات میده خودش میگه نمی‌خوام برام خوب نیست. خوب بچه هم آدمه دیگه یواش یواش می‌فهمه یه چیزایی رو!
همه این‌ها که گفتم فقط وظیفه ماست! کار تربیت دست من و شما نیست. یک بچه رو کلا کنترل می‌کنیم و نظارت داریم می‌بینی هیچ اون چیزی که می‌خوای نشد. یکی هم تو کوچه بار میاد یا اصلا پدر و مادرش رو از دست میده همون بچگی اما یه پدیده‌ای میشه مثال زدنی. اینه که هر کاری می‌کنید بدونید این وظیفه ماست و خدا اگر در اینها تأثیر قرار نده آب از آب تکون نمی‌خوره. برای من قطعیه که اساسا تربیت آدم کار آدم نیست. اما آدم در تربیت آدم وظیفه داره و می‌تونه وسیله بشه. پس سعی کنیم وظیفه‌مون رو خوب انجام بدیم و حتما بر خدا توکل داشته باشیم. که فرمود:
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست        راه‎رو گر صد هنر دارد توکل بایدش
خرداد ۹۳