بارها با این سؤال مواجه شده‌ام که چطور می‌شود تناقض‌هایی که بین بعضی از ویژگی‌های اخلاقی به ظاهر شبیه هم را توجیه کرد؟ ویژگی‌هایی که یکی مثبت است و دیگری منفی. مثلا فرق سرعت با عجله یا فرق صبور بودن با کند بودن چیست؟ چطور متوجه شویم که تاخیر در یک کار از روی کُندی و تنبلی است یا از روی صبر و حوصله؟ انجام یک کار از روی ترس است یا احتیاط؟ ریسک‌پذیری است یا تهور؟ از خودگذشتگی است یا ضعف؟ به عبارتی هر برونداد و رفتاری از انسان می‌تواند از دو منشأ کاملا متفاوت صادر شود. انگار نوعی تناقض در این ویژگی‌های اخلاقی وجود دارد. در این شرایط این سوال پیش می‌آید که چطور می‌توان منشأ یک رفتار را تشخیص داد و بر چه مبنایی می‌توان ویژگی مثبت را تقویت کرد و ویژگی منفی را از بین برد؟ مثلا مرز بین پررویی با جرأت و جسارت داشتن کجاست و اگر کسی جسورانه حرف بزند، کجا پررویی محسوب می‌شود و کجا رک بودن و صراحت داشتن است؟ صحبت نکردن، در چه صورتی حیا و مراعات و در چه صورتی کم‌رویی و خجالت است؟ این سوالات و سوالات مشابه معمولا برای هر کسی در طول زندگی ایجاد می‌شود. برای پاسخ دادن به این سوالات نکات توصیفی فراوان و متنوعی گفته و نوشته شده، اما کمتر معیاری ارائه شده که با استفاده از آن بتوانیم به خوبی مرز بین این ویژگی‌ها را تشخیص بدهیم.

جالب اینجاست که عدم توجه به تعادل بین این ویژگی‌های متناقض‌نما در بسیاری مکاتب روانشناسی و توصیه‌های رفتاری باعث می‌شود در یکی افراط و در دیگری تفریط بوجود بیاید. مثلا در بسیاری از رویکردهای روان‌شناسانه به رک بودن و صریح حرف زدن توصیه می‌شود. این ویژگی اگر با روشی متعادل نشود منجر به حریم‌شکنی، بی‌ادبی و عدم ملاحظه دیگران خواهد شد. یا توصیه به سرعت بدون داشتن عاملی برای کنترل آن منجر به عجله و به تبع آن از دست دادن آرامش می‌شود. حال سؤال این است که مرز بین این ویژگی‌ها و نقطه تعادل آنها کجا است و چگونه می‌توان هر دو ویژگی مثبت متناقض‌نما را در خود رشد داد یعنی مثلا هم سرعت را هم صبر را؟

به نظر می‌رسد در این ویژگی‌ها یک حالت درونی و یک حالت بیرونی وجود دارد؛ به عبارتی یکی از این ویژگی‌ها در مورد ارتباط انسان با خودش است و دیگری در مورد ارتباط انسان با سایر انسان‌ها و موجودات. با این معیار تفاوت صبر با کندی این می‌شود که انسان در مورد خود و کارهایی که به خودش مربوط است، باید سرعت داشته باشد و نباید در انجام آن کارها کندی و کاهلی کند، ولی نسبت به نتایجِ کارها و عملکردهایی که از بیرون از خودش انتظار دارد، باید صبور باشد. اینکه کسی کُندی در انجام کاری را که به خودش مربوط است، صبر بداند، و در انجام چیزی که به خودش مربوط است تأخیر و کوتاهی کُنَد اشتباه است و کُندی. اما اگر کسی کاری را که مربوط به خودش است با سرعت انجام داده و در عین حال می‌تواند با آرامش منتظر به دست آوردن نتیجه باشد و برای تحقق آن چیزهایی که از دست خودش خارج است (در برابر متغیر‌های غیر قابل کنترل) صبر کند، رفتار درستی داشته است. پس اگر مثلا یک کودک در نوشتن تکالیفش تعلل و کندی دارد، این ویژگی نامطلوب است. همانطور که اگر آن کودک چیزی را از پدر و مادر خواست و نتوانست برای اینکه آنها تقاضای او را برآورده کنند صبر کند، هم نامطلوب است.

با این معیار و تعریف، هم می‌توان بین ویژگی‌های متناقض‌نما مرزبندی کرد و هم می‌توان فهمید که جنبه مثبت آنها با هم جمع‌پذیرند. مثلا یک نفر هم می‌تواند، صبور باشد و هم سریع. برعکس هم این می‌شود که یک نفر می‌تواند عجول و همزمان با آن کُند باشد؛ یعنی آن فرد در مورد خودش تنبلی، کُندی و کاهلی داشته باشد، اما در مورد بیرون خودش عجله داشته باشد و عجولانه دنبال به دست آوردن یک نتیجه یا وقوع یک اتفاق باشد. در مورد ترس یا مراعات کردن دیگران هم همین معیار کار می‌کند. اگر انسان به خاطر اینکه به او ضربه‌ای نخورد، رفتاری داشته باشد، رفتار او از ترس است، نه حیا و خویشتن‌داری؛ و اگر جرأت و جسارت دارد که کاری را انجام دهد و مطلبی را بگوید، اما مراعات دیگران را می‌کند و نسبت به بیرون از خود ملاحظه دارد، رفتارِ او حیا، مراعات و خویشتن‌داری است، نه ترس.

پس برخورد نسبت به درون و بیرون انسان بایستی دو برخورد متفاوت باشد. به این صورت که برخورد او نسبت به خودش باید تسلط و کنترل حداکثری و نسبت به بیرون از خودش باید پذیرش قواعد و احترام به حقوق دیگران باشد. این دو نوع برخورد، یک تعادل بین ویژگی‌های اخلاقی که به ظاهر متناقض هستند، ایجاد خواهد کرد. فقط با جمع شدن این ویژگی‌های متناقض‌نما است که فرد می‌تواند در شرایط مختلف رفتار متعادل از خود بروز دهد. یعنی در عین اینکه می‌تواند گذشت کند و از حق خود بگذرد، ظلم هم نپذیرد و در جای لازم محکم از حق خود و دیگران دفاع کند؛ یا در عین اینکه می‌تواند محکم و رک حرف خود را بزند با توجه به شرایط و جایگاه مخاطب ادب به خرج دهد و خویشتن‌داری کند. لازم به ذکر است که این تعادل فقط در صورتی ایجاد می‌شود که انسان به یک درون، روح و هویتی غیر مادی قائل باشد که بتواند رفتار خود در مورد درون و بیرون خود را مدیریت کند وگرنه امکان مرزبندی بین این ویژگی‌ها در درون و بیرون وجود نخواهد داشت.

اما چرا این تفکیک و تعادل بین ویژگی‌های متناقض‌نما مهم است؟ نکته اینجاست که اگر این ویژگی‌های اخلاقی درون و بیرون با همدیگر هم‌تراز و هم‌راستا شود، آن ویژگی، معمولا مبتنی بر طبیعت فرد است و لزوما مثبت نیست. مثلا سرعت و عجله از یک عنصرند و معمولا افرادی که این عنصر را دارند افرادی سریع و در عین حال عجولند. یا افراد کند، صبور به نظر می‌رسند. در این صورت سریع بودن، لزوما برای آنها حسن نیست بلکه یک ویژگی ذاتی است که معمولا با ویژگی‌های نامطلوبی مثل بی‌دقتی نیز همراه می‌شود یا در دسته دوم صبر نمی‌تواند ویژگی مطلوبی به حساب آید چون با سستی و کاهلی همراه خواهد شد. ولی اگر کسی بتواند بر خودش کنترل داشته باشد آن‌وقت این ویژگی‌های او ارزشمند می‌شود. مثلا کسی که در عین حال که سریع است، عجول نیست و صبر دارد، هم سریع بودن و هم صبور بودن، خصلت‌های اخلاقی مثبت و با ارزشی برای او خواهند بود و در رفتارش تعادل ایجاد خواهند کرد. در مورد سایر خصلت‌های انسانی مثل ترس و احتیاط، تهور و شجاعت، غبطه و حسادت، ضعف و خویشتن‌داری و بسیاری موارد دیگر نیز همین وضعیت صادق است.

پس آنچه که انسان را به تعادل می‌رساند، این است که در هر کدام از این ویژگی‌های متناقض‌نما، یک ویژگی را در درون خودش و در مورد خودش رعایت کند و ویژگی دیگر را درباره پدیده‌های بیرونی رعایت کند. در این صورت این ویژگی‌ها، فضیلت‌های اخلاقی محسوب می‌شود. انسان برای زندگی کردن، رفاقت کردن، یاد گرفتن و شراکت کردن باید دنبال افرادی بگردد که این تعادل در رفتارهایشان باشد. اگر بخواهیم دنبال کسی بگردیم که بتوانیم با او کار کنیم، مثلا باید دنبال آدمی باشیم که در کار خودش سریع باشد، ولی نسبت به دیگران صبور باشد؛ یا به دنبال باشیم که صریح و رک است، ولی ادب را رعایت و حرمت‌ها را حفظ می‌کند. اما اگر انسان بخواهد به ساز طبیعتِ خودش برقصد، هر دو ویژگی را در یک جهت تنظیم می‌کند و چون شخصیت متعادلی ندارد بخش مثبت ویژگی او مثل سرعت یا صراحت نتیجه نامطلوب خواهد داشت.

حالا اگر این حالت برعکس شد و هر دو ویژگیِ منفیِ متناقض‌نما در یک نفر جمع شد، یک فاجعه اتفاق می‌افتد. مثلا کسی هم کُند است و هم عجول، هم ترسو است و هم متهور یا هم هتاک و دریده است و هم نمی‌تواند حرفش را رک بزند. این فرد حتی از طبیعت خودش هم که هم‌راستا بودن ویژگی‌های اخلاقی است، در اثر تربیت فاسد، خارج شده است. این فاجعه، معمولا حاصل عدم توجه به درون خود و ماهیت الهی آن و اصل دانستن بیرون و برداشت‌های بیرونی و مادی است.

[آذر ۹۸]