پس از بررسی مسائل مختلف کشورها و چالش­های آنها در مورد موضوع علم‌وفناوری، باید به تصمیمات و راه­حل­هایی که برای حل این مسائل در کشورها و حکومت­های مختلف مدنظر قرار می­گیرد، اشاره شود. معمولاً سطح کلان این راه­حل­ها، به شکل سیاست­ها و برنامه­هایی در قالب اسناد کلان حوزه علم‌وفناوری لحاظ می‌شود. این اسناد از دو منظر قابل بررسی‌اند: اول از منظر ساختاری، یعنی ساختار اسناد، سازوکارها و روش­های تدوین آنها چگونه بوده است؛ و دوم از منظر محتوایی که درون این اسناد چیست و در آنها به چه راهکارها، راهبردها و سیاست­هایی اشاره شده است.

برای حل مسائلی که گفته شد، تحلیلی روی اسناد علم و فناوری کشورهای مختلفی از نظر جغرافیایی، وضعیت اقتصادی، تنوع شرایط و وضعیت آنها انجام شد؛ ۲۱ کشور که اولاً سطوح مختلفی در حوزه‌ی علم‌وفناوری، اقتصاد و پیشرفت دارند و ثانیاً امکان الگوبرداری از آنها برای کشور ایران وجود دارد و یافته‌های مناسبی برای تصمیم‌گیری ارائه می­کنند، انتخاب شده و اسناد کلان حوزه‌ی علم‌وفناوری آنها بررسی گردید. البته باید گفت مباحث مرتبط با علم‌وفناوری فقط در اسناد خاص حوزه علم‌وفناوری قرار ندارند؛ چراکه امروزه علم‌وفناوری با حوزه­های دیگر زندگی اعم از اقتصادی، اجتماعی، نظامی، سیاسی و امنیتی عجین شده است. برای مثال در حوزه­های اقتصادی و بخش اقتصاد دانش­بنیان بسیاری از سیاست‌ها هستند که حوزه‌ی علم‌وفناوری را تحت تأثیر قرار می­دهند. و یا بعنوان مثالی دیگر، سیاست­های صنعتی نیز بخاطر اینکه بسیاری از فناوری­ها در صنعت ایجاد شده و استفاده می­شوند، مستقیم یا غیرمستقیم به توسعه‌ی فناوری‌ها و حتی علوم پشتیبان آنها نیز اشاره می‌کنند. همچنین در نظامات فرهنگی و آموزشی نیز اسنادی وجود دارد که به‌نوعی به حوزه‌ی علم‌وفناوری مربوط می‌شود.

با این وجود، آنچه در این بخش مورد بررسی قرار گرفته و یافته­ها بر اساس آن ارائه می‌شود، اسنادی است که مستقیماً حوزه‌ی علم‌وفناوری در سطح ملی را مدنظر قرار داده و کارکردشان اختصاصاً به علم‌وفناوری بازمی­گردد؛ نه اینکه کارکردهای دیگری داشته باشند و حوزه­های علم‌وفناوری هم در آن اشاره شده باشد. به این منظور ابتدا به ساختارها، چارچوب­ها و سازوکارهای تدوین این اسناد اشاره می‌شود و تفاوت اسناد ملی کشورهای مختلف و نوع طبقه­بندی و دسته­بندی آنها بررسی می‌گردد.

اسناد علم‌وفناوری در برخی کشورها مطابق با «حوزه­های علم‌وفناوری» دسته­بندی شده­اند و هر سند یک یا چند حوزه را مدنظر داشته و راهبردها، راهکارها و سیاست­های آن حوزه را تعیین کرده است. مهمترین کشوری که این دسته­بندی را برای تدوین اسناد اتخاذ کرده است، کشور امریکا است. البته این مسئله می­تواند دلایل خاص خود را داشته باشد؛ از جمله اینکه یکی از اهداف امریکا پیشرو بودن در تمام حوزه­های علم‌وفناوری است و نظام علم‌وفناوری‌اش در سایر نظام­ها توزیع شده است؛ یعنی فناوری فضایی در یک مؤسسه، فناوری هسته­ای در مؤسسه دیگر و هر فناوری در مؤسسه‌ای اختصاصی پی گرفته می‌شود. لذا اسناد سیاستی این کشور نیز بصورت حوزه­بندی تدوین شده­اند. کشورهایی مثل هند و ترکیه نیز همین رویکرد را داشته­اند. در برخی کشورها به حوزه­ها اشاره شده است؛ اما ساختار اسناد – حداقل در سطح کلان – بر اساس حوزه­های مختلف نیست.

در مقابل این نوع تقسیم اسناد به حوزه­های مختلف، اسنادی وجود دارند که نظام علم‌وفناوری را بصورت کلی مورد بررسی قرار داده و راهبردها و راهکارها را بصورت کلان در تمام حوزه­ها ذکر کرده­اند. هر چند ممکن است به حوزه­هایی نیز به‌عنوان اولویت اشاره شده باشد؛ اما راهبردها، راهکارها و شاخص­ها مربوط به حوزه‌ی خاصی نیستند و در اسناد اغلب کشورها – چه کشورهای پیشرفته و چه کشورهای کمترتوسعه­یافته – به چشم می­خورد.

از نظر سطح اسناد نیز تفاوت­هایی بین اسناد کشورها وجود دارد. به عنوان مثال در کشور امریکا با اینکه اسناد ملی در حوزه­های متخلف تدوین می­شوند، اما در سطح راهبردی باقی مانده و وارد سطوح عملیاتی نمی‌شوند و برای نهادهای مختلف تکلیف تعیین نکرده و چگونگی اجرای سیاست­ها را دنبال نمی­کنند. شاید این مسئله در امریکا به این علت باشد که زیرساخت­های سیاستگذاری، استانداردهای فرآیندی، استانداردهای عملکردی و استانداردهای برنامه و بودجه بشکل دقیقی در سایر نظامات وجود دارد و صرف تعیین راهبردها و سیاست­های کلان و شاخص­های ارزیابی سطح بالا، برای اینکه هر نهادی بتواند کار خود را انجام دهد، کافی است و دولت امریکا صرفاً بصورت کارکردی بر نظام علم‌وفناوری نظارت می­کند. علت دوم نیز احتمالاً این است که در نظام امریکا بخش عمده‌ای از اجزای عملیاتی را بخش خصوصی تشکیل می­دهد و حتی با اینکه سیاست‌گذاری و بودجه­های کلان نظام علم‌وفناوری دولتی است، اجزای عملیاتی آن مستقل و خصوصی‌اند و خودشان تصمیم می­گیرند؛ لذا وارد شدن به بخش عملیات، اساساً در هیچ حوزه­ای در دستور کار دولت قرار نمی­گیرد و خود نظام اقتصادی و خصوصی غرب این عملیات را بر عهده دارد و راهبردهای دولت، تنها تعیین سیاست­ها و چارچوب‌های کلان و تخصیص بودجه­های دولتی است که فعالیت‌های بخش خصوصی را حمایت می­کند.

در سایر کشورها نیز ممکن است همین رویکرد وجود داشته باشد؛ در کشورهایی مثل کانادا، ژاپن، انگلستان و ونزوئلا نیز اسناد ملی، راهبردی‌اند؛ یعنی وارد مسائل کارکردی، عملیاتی و اهداف خرد نمی‌شوند. در این کشورها معمولاً دولت­ها می­کوشند با استفاده از اهرم­هایی که در اختیار دارند، رفتارهای اجزای مختلف نظام علم‌وفناوری را جهت­دهی و مدیریت کنند تا نهادهای مختلف خصوصی و عمومی بتوانند در راستای این اهداف کار کنند.

در مقابل، در برخی کشورها سطح اسناد پایین­تر است و در قالب نگاشت نهادی، برای بخش‌های مختلف، تعیین تکلیف می‌شود؛ البته سطح ورود کشورها متفاوت است. مثلاً در اسناد رژیم صهیونیستی، تکلیف دستگاه­های ذیربط در اسناد راهبردی ملی بصورت دقیق مشخص شده است و تولیت هر کاری به یک دستگاه مشخص سپرده شده است. این رویکرد، نشان­دهنده‌ی سیاست­های دولتی این کشور در حوزه‌ی علم‌وفناوری است و اثبات می‌کند که پیشبرد و توسعه‌ی این حوزه را خود دولت بصورت متمرکز بر عهده گرفته است. میزان اختصاص بودجه­های دولتی نیز در این کشور بیشتر است؛ این کشور می­کوشد راهکارهای حاکمیتی و دولتی در حوزه‌ی فناوری رشد کند.

برخی کشورها یک حالت بینابینی دارند؛ یعنی یک ساختاربندی برای سیاست­ها اتفاق افتاده و به بازیگران نیز نزدیک است؛ اما تعیین تکلیف دقیقی برای بازیگران یا تعیین راهکارهای عملیاتی جزئی صورت نگرفته است.

برخی از اسناد نیز از سطوح راهبردی تا مراحل اجرایی پیش رفته­اند؛ مثل اسناد کشورهای «روسیه»، «کره‌ی جنوبی» و «پاکستان» که در اسنادشان هم به سطوح راهبردی اشاره شده و هم به سطوح عملیاتی و پروژه­های کلان ملی و متولیان هر پروژه. در اسناد کره‌ی جنوبی و روسیه، ربط وثیقی بین سطح راهبردی و سطح عملیاتی وجود دارد؛ یعنی اگر راهبردها به یک موضوع اشاره کنند، بخش­های عملیاتی­تر و جزئی­تر و پروژه­ها نیز پشتیبان این سیاست‌ها و راهبردهای کلان خواهند بود. اما مشکلی که در اکثر کشورهای کمترتوسعه‌یافته – مثل عربستان و مصر – مشاهده می‌شود، کلی­گویی در اسناد است؛ حتی جاهایی که جزئی شده­اند، نیز کلی‌گویی کرده­اند و صحبت دقیق در اسناد نشده است.

یک سری کشورها نیز در اسناد خود بجای برنامه­ریزی به دنبال نهادسازی‌اند؛ یعنی به دنبال این هستند که با ایجاد مؤسسات و سازوکارها و ابزارهای جدید به نظام علم‌وفناوری شکل دهند و معتقدند که اگر نظام علم‌وفناوری و نهادهای آن درست طراحی شوند، نیاز نیست که دولت سیاست­ها و پروژه­ها را بصورت متمرکز تعیین و ابلاغ کند؛ بلکه کافی است جهت‌دهی‌های کلی را انجام دهد و نهادها و مؤسسات مرتبط را در آن حوزه ایجاد کند تا بتواند سیاست­ها و مقاصد خود را پیش ببرد. کشورهایی مثل «برزیل»، «چین»، «قطر»، «کوبا»، «سنگاپور» و «لوگزامبورگ» از این دسته­اند. خصوصاً این کشورها دنبال این هستند که سازوکارهای جدیدی را برای ارزیابی نظام علم‌وفناوری خودشان توسعه دهند تا بتوانند اول یک ارزیابی و شناخت درستی از وضعیت خودشان داشته باشند و بعد بتوانند برنامه­ریزی کنند و راهبردها را تعیین و تدوین نمایند.

یکی از نکاتی که در بررسی ساختار اسناد کشورهای مختلف بدست آمد، شباهت بین این اسناد است که بعضاً برآمده از یک درک و فهم راهبردی و یک قصد هوشمندانه است. مثل شباهت اسناد رژیم صهیونیستی با امریکا که شبیه شدن و همکاری با امریکا یک اولویت مهم برای این رژیم محسوب می‌شود. برخی جاها نیز این الگوبرداری صرفاً یک تقلید کورکورانه است؛ مثل عربستان که تدوین اسناد را به کسانی که سیاست­های کشورهای پیشرفته را نوشته­اند، سپرده می‌شود و به همین دلیل اسنادش شبیه اسناد امریکا و اسرائیل است؛ در حالیکه طبیعتاً شرایط عربستان حکم نمی­کند که رفتاری مشابه این دو کشور داشته باشد. در اسناد پاکستان نیز شباهت­هایی با کشورهایی مثل «چین» و «رژیم صهیونیستی» دیده می‌شود.

موضوع دیگری که در اسناد علم‌وفناوری قابل توجه است، تناسب محتوای اسناد با وضعیت کشورها است. اینکه یک کشور فقیر، اولویت­هایی در علم‌وفناوری داشته باشد که از عهده‌ی کشورهای ثروتمند دنیا نیز خارج باشد، نشان­دهنده‌ی قابل اجرا نبودن و صوری بودن اسناد است که در برخی کشورها مثل «پاکستان»، «مصر» و حتی در برخی موارد در اسناد «هند» دیده می‌شود. این کشورها از نظر نهادهای بین‌المللی، جزء کشورهای فقیر دنیا محسوب می‌شوند؛ اما سیاست­های بسیار وسیع و پرهزینه و اولویت‌های کلانی را تعیین کرده­اند. یا کشوری مثل «لوگزامبورگ» با اینکه کشور ثروتمندی است؛ اما با داشتن ۶۰۰ هزار نفر جمعیت، منابع انسانی لازم برای تمرکز در ۲۶ حوزه‌ی علم‌وفناوری – که به عنوان اولویت خود اعلام کرده است – ندارد.

غیر از امریکا که اسناد متفاوتی در حوزه­های مختلف دارد و چند کشور پیشرو دیگر که اولویت­های بالایی دارند، بسیاری از کشورها اولویت­های خود را محدود به چند حوزه‌ی خاص کرده­اند؛ البته بعضاً اولویت­ها بصورت هوشمندانه طوری تعیین می­شوند که پیشران توسعه‌ی حوزه­های دیگر علم‌وفناوری باشند. اما دولت‌ها در اسناد خود غالباً متناسب با شرایط بر اولویت­های محدودی تمرکز کرده­اند؛ به عنوان مثال، روسیه اولویت‌های خود را فقط در نیازهای خود و یک سری فناوری­های خاص مثل فناوری نظامی و دفاعی متمرکز کرده است.

نکته‌ی ساختاری دیگر که در اسناد به چشم می­خورد، «زنجیره اسناد» است. به عبارتی یک سند ملی کلان به دلیل کلان بودن، قابلیت اجرایی شدن را ندارد و برای اینکه به دست مجریان خُرد – که در میدان عملیات هستند – برسد، لازم است اسناد پایین­دستی تا مرحله عملیات تدوین شود. یکی از ویژگی­های کشورهای پیشرفته در موضوع علم‌وفناوری، وجود این سلسله‌مراتب کامل در اسناد علم‌وفناوری است. کشورهایی مثل «امریکا» و «ژاپن» این سلسله‌مراتب را تا رساندن به پروژه­ها و بودجه­های عملیاتی سالانه لحاظ کرده­اند.

یکی دیگر از نکات مهم در اسناد کشورها، شیوه‌ی شکستن اسناد است. اسناد کلان معمولاً به ۳ طریق شکسته می­شوند: ۱- در حوزه­های علوم و فناوری ۲- در حوزه­های جغرافیایی یا نهادهای مختلف در یک ایالت و نهاد خاص و ۳- بصورت زمانی؛ یعنی یک برنامه که برای افق ۱۰، ۱۵ یا ۲۰ ساله در سطح کلان تعیین شده (یا حداقل ۵ ساله) در بازه­های زمانی کوتاه­تر و سالانه باید تعریف شود. شیوه‌ی شکستن عملیاتی یک سند نشان­دهنده‌ی بلوغ نظام تصمیم­گیری و سیاست­گذاری یک کشور است. در اغلب کشورهای کمترتوسعه‌یافته، این سیر منطقی نیست؛ یعنی یا اسناد پایین­دستی تعریف نمی‌شود یا ربط وثیقی بین اسناد پایین­دستی و بالادستی وجود ندارد و اسناد عملیاتی به‌صورت مستقل نوشته شده­اند. از آن بدتر اینکه در بین اسنادی که در سطوح بعدی قرار می­گیرند تناقضات متعددی به وجود می­آید.

یکی از نکات مهم در سازوکارهای تدوین سند، روش کلی تدوین سیاست‌ها است. در برخی کشورهای پیشرفته مثل امریکا، ژاپن و انگلستان، در سیاستگذاری­ها از «روش­های نظرسنجی از خبرگان و نخبه­ها» استفاده می‌شود. «روش دلفی» که در ژاپن برای تعیین اولویت‌های علم‌وفناوری انجام می‌شود، قبلاً هر ۵ سال یکبار صورت می­گرفت؛ ولی چند سالی است که هر دو سال یک بار بین تعداد بسیار زیادی از دانشمندان و متخصصین ژاپنی انجام می­گیرد و سیاست­ها و اولویت­ها بر اساس آن تعریف می‌شود. در کشورهای کمترتوسعه­یافته، سازوکارهای علمی خاصی برای تدوین اسناد وجود ندارد و معمولاً سیاست­ها بصورت کمیته­ای، با مصاحبه و بصورت غیردقیق تعیین می­شوند.

کشورهای پیشرفته در تدوین اسناد برای شناخت وضعیت فعلی ابزارهای لازم برای شناسایی و رصد وضعیت علم‌وفناوری خود در اختیار دارند؛ مثل انواع سیستم­های اطلاعاتی بزرگ و کلان که پشتیبان تصمیم آنها است و این امکان را برای آنها ایجاد می‌کند که بتوانند گزینه­های سیاستی را تحلیل، نقد و یا شبیه­سازی نموده و بر اساس آن تصمیم بگیرند. اما کشورهای کمترتوسعه‌یافته و درحال‌توسعه به این ابزارها و سیستم­های اطلاعاتی دسترسی ندارند و عموماً سیاست­های غیرعلمی و کم‌دقتی تدوین می‌کنند.

در بررسی محتوای موجود در اسناد – از جمله سیاست­ها، راهبردها، اولویت­ها و شاخص­ها – نیز نکات قابل ملاحظه و قابل استفاده­ای وجود دارد که در ادامه به چند نمونه‌ی مهم اشاره می‌شود:

یکی از حوزه­هایی که در اسناد علم‌وفناوری در مورد آن بحث شده، موضوع جذب نیروی انسانی، توسعه، آموزش و آماده­سازی آن برای استفاده است. این موضوع در اغلب کشورها یا کمتر مورد توجه قرار گرفته و یا در کشورهای کمترتوسعه‌یافته، اشاره‌ی کلی به آن شده و راهبرد مشخص و مدونی برای آن وجود ندارد. مثلاً در اسناد کشور مالزی و مصر راهبردی با این عنوان که «باید یک برنامه درسی بهتر تدوین شود» ذکر شده است. پاکستان نیز فقط آموزش را مهم دانسته و اشاره کرده که «یک برنامه‌ی اجرایی شفاف باید در امر آموزش وجود داشته باشد؛ که فعلاً وجود ندارد». تنها کشوری که در اسناد سطح بالای علم‌وفناوری‌اش، اهداف دقیقی از این موضوع را آورده است، امریکا است: «آماده­سازی مردم امریکا در مهارت­های علوم، فناوری، مهندسی و ریاضیات». این سیاست نشان می­دهد که آموزش­های پایه باید روی مهارت­های علوم، فناوری، مهندسی و ریاضیات تمرکز کنند.

باید توجه داشت که آموزش، زیرساخت سایر راهبردها در نظام علم‌وفناوری است؛ چرا که سایر راهبردهای نظام علم‌وفناوری باید توسط افرادی اجرا شود که در سیستم آموزشی و با سازوکارهای آموزشی پرورش یافته­اند. علاوه بر این، کیفیت افرادی که از سیستم آموزشی خارج می­شوند نشان­دهنده‌ی فعالیت‌هایی است که می­توانند انجام دهند و از این رو آموزش زمینه‌ی کشف و شکوفایی و استفاده از استعدادها را نیز فراهم می­کند. یعنی اگر سیستم آموزشی درست نباشد، استعدادها درست کشف نشده، درست پرورش نیافته و درست از آنها استفاده نمی‌شود. وقتی امریکا سیاست نظام آموزش عمومی خود را مهارت­های علوم، فناوری، مهندسی و ریاضیات تعیین می­کند، می­توان پیش­بینی کرد که کارهای علمی و فناورانه­ای که این افراد می­توانند انجام دهند و آینده­ای که این افراد با این مهارت­ها رقم می­زنند، چه خواهد بود.

همانطور که پیش‌تر اشاره شد، «نیروی انسانی» مهمترین عامل در توسعه‌ی نظام علم‌وفناوری است و منبع اصلی انجام فعالیت­های علمی و فناورانه، منابع انسانی متخصص و متناسب با فعالیت­ها است. بنابراین تقریباً همه‌ی کشورها اعم از توسعه­یافته و کمترتوسعه­یافته و درحال‌توسعه، راهبردهایی را متناسب با شرایط خود برای این منظور در اسناد اشاره کرده­اند. کشورهایی مثل امریکا، انگلستان، روسیه و رژیم صهیونیستی با توجه به اهداف و امکاناتی که در اختیار دارند، تمرکز جدی­تری روی آن داشته­اند.

رژیم صهیونیستی، «تبدیل شدن به یک اهرم نیروی کار علمی و فناورانه» را به‌عنوان راهبرد خود در نظر گرفته است. این کشور در نظر دارد تبدیل به قطب نیروی انسانی برجسته در علم‌وفناوری دنیا شود. همانطور که گفته شد، وقتی عوامل اثرگذار در دنیای آینده عوامل فکری‌اند، نخبگان نیز نخبگان فکری و علمی جهان‌اند و آنها هستند که هدایت­گر دنیا خواهند بود. لذا رژیم صهیونیستی با اینکه جمعیت کمی دارد، ولی روی این مسئله بصورت جدی تمرکز کرده تا همین جمعیت کم متشکل از افراد متخصص علمی و فناورانه باشد.

راهبرد و چشم­انداز انگلستان نیز «تبدیل شدن به بهترین مکان در دنیا برای فعالیت­های علمی و تحقیقاتی دانشمندان و محققان» است و ذیل این راهبرد نیز سیاست­ها و راهبردهای اجرایی­تری را ذکر کرده است؛ اعم از «انجام پروژه­های بزرگ بین­المللی»، «تمرکز روی پژوهش­های دانشجویان» و «ایجاد محیط، تسهیلات و ابزار مناسب برای محققان».

روسیه، «افزایش همکاری­های بین­المللی» را برای جذب نخبگان مدنظر قرار داده و روی مشارکت بخش خصوصی برای جذب دانشمندان خارجی تمرکز کرده است و به دنبال این است که مؤسسات و نهادهایی را بین صنعت و دانشگاه ایجاد کند تا تعاملات و تبادل نیروی انسانی را تسهیل کنند و از این طریق بتواند هم نیروی انسانی متخصص جهان را جذب کند و هم از آن استفاده نماید.

امریکا نیز سال­ها است که مشغول جذب نخبگان دنیا است و جالب است که سیاست خود را از «جذب نخبگان» به «حمایت از نخبگان» تغییر داده است. امریکا با سیستم­ها و زیرساخت­هایی که ایجاد کرده، نیازی به جذب فیزیکی نخبگان به کشور خود ندارد و کافی است فقط از فعالیت­های آنها حمایت کند. این نخبگان در هر نقطه­ای از دنیا که هستند با فعالیت‌های علمی و فناورانه‌ی خود به توسعه‌ی نظام اقتصادی و سیاسی امریکا کمک می­کنند. سایه‌ی این راهبرد را در عملیات و پروژه­های اجرایی نیز می­توان مشاهده کرد. امریکا در برخی حوزه­ها کمتر دنبال این است که نخبگان را جذب کند و فقط در حوزه­هایی که باید آموزش دهد، این جذب صورت می­گیرد؛ در مرحله‌ی بهره­برداری در اقتصاد دانش­بنیان، این روند شاید حتی در برخی موارد معکوس شده و دولت امریکا اتفاقاً بازگشت نخبگان کشورهای مختلفی که در امریکا هستند به کشورهای خودشان را تسهل می­کند؛ چون اینها ابزارهای دست امریکا در نقاط مختلف دنیا هستند.

عربستان و پاکستان نیز صراحتاً به جذب نخبگان اشاره کرده­اند که البته برخی در حد آرزو است و بعید است محقق شود. کشورهایی مثل سنگاپور و تا حدودی مالزی در این راهبردها موفق بوده­اند. نکته­ای که در عملیاتی شدن جذب نخبگان مهم است، این است که امنیت و تأمین اعتبار برای فعالیت­های علمی و فناورانه بسیار اهمیت دارد. اعتبارات علمی و مادی برای محققان و دانشمندان مهم هستند؛ لذا مؤسسات معتبر علمی که اعتبار خود را از فعالیت­ها، خروجی­ها جوایز و منابع مالی خود کسب کرده­اند، می­تواند جذاب باشند؛ ضمن اینکه امنیت نیز نقش بسیار مهمی در جذب نخبگان دارد. رژیم صهیونیستی با اینکه درگیر جنگ است؛ اما توانسته شرایطی را در بخش­هایی از این کشور فراهم کند تا فضای بسیار مناسبی برای پژوهش و سایر فعالیت­های علمی در کشورش فراهم شود و مؤسساتی در این حوزه فعالیت کنند که برای دانشمندان سایر نقاط جهان جذاب باشد؛ البته پشتیبانی­های مالی و اعتباری مؤسسات و نهادهای اقتصادی و علمی امریکا در این زمینه بی­تأثیر نبوده است.

نکته­ای که در بحث جذب در این اسناد به چشم می­خورد این است که هر کشوری با توجه به اهداف و مقاصد خود در چه سن و مرحله­ای می­خواهد نخبگان و استعدادهای کشورهای دیگر را جذب کند. دانشجو، محقق و پژوهشگر، اساتید و دانشمندان یا نیروی کار علمی و متخصص؟

سیاست روسیه در این راستا قرار دارد که صنعت و دانشگاه در بستر بخش خصوصی بتوانند افراد علمی و فناور را جذب کرده و در نظام اقتصادی و تولید ثروت نیز از اینها استفاده کند. امریکا بیشتر در حوزه جذب دانشجو فعال است؛ چون می­خواهد افراد همتراز امریکا و با استانداردهای امریکا تربیت شوند و با توجه به زیرساخت­های علمی و فناورانه که در دنیا وجود دارد و تحت کنترل است، هر جا بروند اگر آن استانداردها را داشته باشند برای توسعه نظام علم‌وفناوری این کشور مفید خواهند بود. کشورهایی مثل انگلستان و اسرائیل که به دنبال افزایش اعتبار علمی خود هستند، برای اینکه چرخه‌ی اعتباری را فعال کنند و این چرخه عامل جذب دیگران شود، بر جذب اساتید و دانشمندان و پژوهشگران برتر تأکید دارند و سعی می­کنند مؤسسات و کرسی­هایی ایجاد کنند که برای افراد سطح بالا در نظام علم‌وفناوری جذاب باشد.

در کشورهای کمترتوسعه‌یافته بخاطر اینکه با چالشی بر عکس این کشورها مواجه‌اند (یعنی فرار مغزها)، دو رویکرد فعال و انفعالی وجود دارد؛ برخی کشورها، علیرغم اینکه با مشکل مهاجرت مغزهای خودشان مواجهند، جذب نخبگان سایر کشورها را در دستور کار قرار داده­اند و برخی کشورها، راهکارهای منفعلانه‌ی جلوگیری از خروج نخبگان. البته در همه‌ی کشورها – از جمله ایران – روشنفکرانی هستند که مهاجرت مغزها را برای ارتقای تعاملات با دنیا مفید می­دانند؛ اما به این نکته دقت ندارند که تعاملاتی که با مهاجرت مغزها به کشورهای پیشرفته شکل می­گیرد با استانداردهای کشورهای پیشرفته است نه با استاندارد کشورهای مبدأ. لذا برای کشورهایی که این استانداردها را پذیرفته­اند، این تعامل یک فرصت محسوب می شود؛ اما برای کشورهایی مثل ایران که این استانداردها برای‌شان مطلوب نیست این تعامل، تهدیدآمیز خواهد بود.

مطلب مهم دیگری که در اسناد به چشم می­خورد «محرک­های علم‌وفناوری» است؛ یعنی فعالیت­هایی که در علوم و فناوری انجام می‌شود، غیر از راهبردهای کلان و سیاست­ها، نیاز به یک سری محرک و پشتیبان دارند. معمولاً نقش این پیشران­ها را پروژه­های کلان ملی و پروژه­های بزرگ علمی‌پژوهشی به عهده دارند و در برخی از اسناد به این پروژه­های کلان اشاره شده است. خصوصاً در کشورهای پیشرفته و کشورهایی که به طور دقیق­تری می­دانند هدف‌شان چیست.

در امریکا – که هر حوزه­ای برای خود سند خاصی دارد و سیاست­های خاص این حوزه در آن مشخص شده است – پروژه­ها در سطوح بعدی و اسناد پایین­دستی تعیین می­شوند؛ اما در برخی کشورها، پروژه­های بزرگی تعریف شده که پیشران­های فعالیت­های علمی و فناورانه و مبنای ایجاد نهادهای تحقیقاتی و پژوهشی هستند و برای افراد فعال در حوزه علوم و فناوری جذاب‌اند. برای مثال در اسناد کلان چین حدود ۱۷ پروژه‌ی کلان ملی تعریف شده است که معمولاً چون این پروژه­ها فناوری­های متعددی لازم دارند و پروژه­های ترکیبی و پیچیده­ای هستند، خودشان پیشران توسعه‌ی فناوری­های متعددی هستند.

همانطور که پیش‌تر گفته شد، از آنجایی که برخی از این پروژه­ها بسیار هزینه­زا هستند، ممکن است هر کشوری نتواند به تنهایی از عهده‌ی آن برآید؛ لذا در برخی اسناد، این پروژه­های بزرگ با همکاری بین کشورها تعریف شده است. برای مثال در همکاری­هایی که بین ونزوئلا و برزیل تعریف شده، «تشکیل اتحادیه­ای جهت انجام مطالعات وسیع در مورد منابع طبیعی جنگل­های آمازون» وجود دارد که یک پروژه‌ی گسترده است و پژوهش­های متعددی در حوزه‌های مرتبط لازم دارد. در مقیاس‌های جهانی نیز در اسناد کشورهای اتحادیه‌ی اروپا، پروژه­های بزرگی مثل «شبیه­سازی مغز»، «تلسکوپ إسکا»[۱] یا «پروژه­های پژوهشی سِرْنْ»[۲] اشاره شده است. همکاری­های بین­المللی در پروژه­های بزرگ بین­المللی در اسناد اکثر کشورها مثل عربستان، پاکستان، مالزی، کوبا، چین، سنگاپور، انگلستان، روسیه، هند، رژیم صهیونیستی و حتی امریکا (با اینکه خودش پیشرو است) دیده می‌شود.

در اسناد همه‌ی کشورها، منظور از همکاری، بیشتر کسب اعتبار در انجام کارهای تحقیقاتی بزرگ است؛ اما در اسناد امریکا، «همکاری» باید ترجمه شود به «بهره­کشی علمی از سایر کشورها و تقسیم کار پروژه­های بزرگ امریکا بین سایر کشورها». در حقیقت امریکا برخی پروژه­های بزرگ خود را تقسیم کار می­کند و در بخش­هایی از آن کشورهای مختلف مشارکت می­کنند و از ماحصل و نتایج آنها فقط امریکا استفاده می­کند. در برخی حوزه­ها – مثل حوزه‌ی فناوری اطلاعات و حوزه­هایی که امریکا آزمایشگاه­های آن را ایجاد کرده است – توسعه‌ی بسیاری از فناوری­ها با توجه به اینکه زیرساخت‌های آن در امریکا فراهم شده اینگونه انجام می‌شود؛ یعنی پژوهشگران و مؤسسات مختلف کشورهای دیگر برای کسب اعتبار کار می­کنند، اما در حقیقت بخشی از کارهایی که در پروژه­های بزرگ امریکا تعریف شده را انجام می­دهند.

پیشران دیگری که در اسناد زیاد به چشم می­خورد و اکثر کشورها کم و بیش به آن توجه دارند، جوایز ملی و بین­المللی است. در دوران صنعتی چیزی که مایه‌ی اعتبار بود، جایگاه شغلی و درآمد بود؛ اما امروزه برای یک دانشمند، پژوهشگر یا کسی که در بخش‌های غیراقتصادی نظام علم‌وفناوری فعالیت می­کند، بیش از منابع مالی و درآمد، اعتبارات علمی مهم است. به عنوان مثال شاید ارزش مادی جایزه‌ی نوبل معادل ۱.۵ میلیون دلار باشد؛ اما ارزش اعتباری آن نزد فعالان حوزه علوم و فناوری بسیار بالاتر و با ارزش‌تر است. لذا در اسناد کلان به کسب جوایز بین­المللی و ایجاد و تعیین جوایز و اعتبارات ملی و بین‌المللی توجه بسیاری شده است.

البته صرف تعیین یک جایزه – حتی با مبالغ مادی بالا – نمی­تواند اعتبار جوایز بین­المللیِ معادل آن را به ارمغان آورد؛ چون سازوکارهای پشتیبان اعتباری جوایز فقط پول نیست و عوامل بسیاری در آن دخیل‌اند. این مسئله در اسناد کشورهای کمترتوسعه یافته مغفول واقع شده و تصور می‌شود که فقط تعریف یک جایزه‌ی ملی یا بین­المللی می­تواند تغییر بزرگی در جذب منابع انسانی علمی و فناورانه ایجاد کند. همانطور که قبلاً نیز اشاره شد، بخش مهمی از نظام علم‌وفناوری امروز، بخش اقتصادی آن و اقتصاد دانش‌بنیان و مبتنی بر علم‌وفناوری است که به دلیل اهمیت آن، بخش مهمی از اسناد علم‌وفناوری به این حوزه اختصاص داده شده است و با عناوین مختلفی مثل نظام نوآوری و اقتصاد دانش­بنیان به آن اشاره شده است.

در سند کشور ژاپن زیرساخت­های نسل جدید به عنوان یک عنصر کلیدی در حوزه علوم، فناوری و نوآوری ذکر شده است و رسیدن و ایجاد بهترین زیرساخت نوآوری در دنیا به عنوان هدف آمده است که یکی از راهبردهای آن تبدیل شدن به گلوگاه نوآوری و توسعه‌ی این گلوگاه است. گلوگاه­ها – به معنی محل جمع شدن و تقاطع تمام اجزایی که با یکدیگر تعامل دارند – در مدیریت نظامات اجتماعی، اهمیت فوق­العاده­ای دارند. اگر بتوان بستری فراهم کرد که برای فعالان یک حوزه مطلوبیت داشته باشد تا فعالیت‌های خود را در بستر آن انجام دهند، این مکان تبدیل به گلوگاهی خواهد شد که صاحب آن امکان هدایت کسانی که در آن فعالیت می­کنند را تا حدود زیادی پیدا خواهد کرد.

کشورهای دیگر نیز برای توسعه‌ی نظام نوآوری، سیاست­های متعددی اعمال کرده­اند. مثلاً رژیم صهیونیستی، عربستان و پاکستان برای این منظور زیرساخت­های نیروی انسانی، تجهیزات، مؤسسات و شبکه‌های اطلاعاتی را در دستور کار قرار داده و در راهبردهای خود ذکر کرده­اند.

رویکرد دیگری نیز وجود دارد که کشورهایی مثل کره جنوبی، روسیه و کانادا آن را دنبال می‌کنند و آن «اکوسیستم کارآفرینی و نوآوری» است. این موضوع اخیراً مطرح شده و در اسناد علوم و فناوری به عنوان جزئی از نظام علم‌وفناوری و نوآوری مورد بررسی قرار گرفته است که به معنی ایجاد یک زیست­بوم برای اقتصاد دانش­بنیان و ایجاد شرکت­ها و فعالیت­های ارزش­زا در این حوزه است. این اکوسیستم شامل اجزای مختلفی است؛ فعالان اقتصادی، صاحبان ایده، صاحبان علوم پژوهشی و تحقیق و توسعه و بازار و محصولات مرتبط که توسعه‌ی آنها منجر به توسعه‌ی اقتصاد دانش‌بنیان[۳] می‌شود. این اکوسیستم علاوه بر اینکه خدمات علمی و فناوری را به مصرف­کننده می­رساند و تبدیل به ارزش می­کند، از سوی دیگر نیازهایی نیز ایجاد می­کند و محرکی است برای حرکت نظام علم‌وفناوری برای توسعه علوم و فناوری در راستای تأمین نیازهای جامعه. اهمیت این بخش در توسعه‌ی اقتصادی کشورها باعث شده خیلی از کشورها اکوسیستم کارآفرینی و بخش اقتصاد دانش­بنیان را در اسناد علمی و فناورانه بیاورند و راهبردهایی را برای آن تعیین کنند.

رژیم صهیونیستی در اکوسیستم کارآفرینی و بخش­های دانش­بنیان پیشرو است و در سال ۲۰۱۵ حدود ۳.۵ میلیارد دلار در این حوزه سرمایه­گذار جذب کرده و در ۱۴۰۰ حوزه‌ی اقتصاد دانش­بنیان سرمایه‌گذاری نموده که نسبت به جمعیت اسرائیل بسیار بالا است. در سال ۲۰۱۵ به ازای هر نفر، ۴۲۳ دلار سرمایه در اسرائیل جذب اقتصاد دانش­بنیان شده است و این کشور را به یک کشور پیشرو در این حوزه تبدیل نموده است. البته هم­جهت بودن امریکا با این کشور و مطلوب بودن توسعه فناوری دانش­بنیان با الگوهای اقتصادی و دانشی امریکا در این قضیه بی­تأثیر نبوده است. این مسئله ممکن است برای سایر کشورها به این اندازه مطلوبیت نداشته باشد و تهدیداتی داشته باشد که باید مورد توجه قرار گیرد.

در اسناد سایر کشورها نیز حمایت از کارآفرینی و گسترش اقتصاد دانش­بنیان در اولویت قرار گرفته است. کشورهایی مثل برزیل، مصر، هند عربستان، چین، سنگاپور، لوگزامبورگ و مالزی هم این راهبردها را جزء اولویت­های مهم قرار داده­اند؛ اما روسیه راهکار دیگری اتخاذ کرده و شرکت­های نوآوری را که دستاوردهای جانبی دانشگاه­ها و مؤسسات تحقیقاتی را تجاری می­کنند، مبنا قرار داده است. در حقیقت نه مکانیسم دانش­بنیان، بلکه نوآوری وابسته به دانشگاه­ها و پژوهشگاه­ها را مورد حمایت قرار داده که شاید با رویکرد «توسعه‌ی ارتباط صنعت و دانشگاه در راستای تولید ثروت» انجام شده است و طبیعتاً مقداری متفاوت با رویکرد دانش­بنیان و خصوصی است که در کشورهای دیگر مورد توجه قرار گرفته است.

در فضاهای دانش‌بنیان و کارآفرین، فناوران و نوآوران هستند که جهت­گیری­ها را تعیین می­کنند؛ اما روسیه به جای اینکه بر تمام حوزه­ها تمرکز کند، اولویت­های خود را در یک سری حوزه­های خاص مثل هوافضا، نانو، انرژی هسته­ای و فناوری اطلاعات تعیین کرده و به دنبال رهبری جهانی در این حوزه­ها است. برخی کشورها نیز می­خواهند بصورت متمرکز یک سری صنایع جدید را  توسعه دهند.

آخرین مطلبی که در مورد محتوای اسناد می‌توان اشاره کرد، «شاخص­هایی» است که در اسناد کلان کشورها آمده است. هرچند کارکردی که برای این شاخص‌ها بیان می شود، کارکرد ارزیابی نظام علم‌وفناوری است؛ اما این شاخص­ها بیش از اینکه نقش ارزیابی­کننده داشته باشند، نقش هدایت­گری دارند. وقتی شاخصی به‌عنوان مبنای ارزیابی تعیین می‌شود و بر اساس آن تصمیم­گیری شده و بودجه و اعتبار اختصاص داده می‌شود (اعتبار مادی و معنوی) طبیعتاً این شاخص، سیستم و بازیگران مختلف آن را هدایت می­کند. وقتی در یک کشور، شاخص تعداد مقالات مبنای ارزیابی قرار می­گیرد، نظام علم‌وفناوری نیز برمبنای تعداد مقالات سنجیده می‌شود؛ همینطور مؤسسات دانشگاهی، پژوهشی و اجزای داخلی آن شامل اساتید، پژوهشگران و دانشجویان نیز با شاخص تعداد مقالات سنجیده می‌شوند؛ طبیعی است که این اجزا شروع می­کنند به نوشتن مقاله تا این شاخص ارتقا پیدا کند. لذا شاخص­ها خصوصاً در اسناد کلان از این جهت اهمیت دارند که مبنای جهت­دهی به کار بازیگران مختلف این حوزه می‌شوند.

در اسناد کشورهایی مثل پاکستان، ونزوئلا، کوبا، چین و رژیم صهیونیستی، «نوسازی و بهبود نظام ارزیابی و رصد سیاست­های علوم و فناوری» به عنوان یک راهبرد معرفی شده است که بسیار مهم است؛ یعنی تصمیم‌گیران و سیاستگذاران این کشورها به این نتیجه رسیده‌اند که نظام ارزیابی علم‌وفناوری و رصد آن اهرم مهمی در این نظام است و اگر معیوب باشد بسیاری از کارکردها را تحت تأثیر قرار می­دهد؛ لذا بهبود این نظام به عنوان راهبرد مشخص شده است.

شاخص­هایی که در اسناد کشورهای مختلف مدنظر قرار گرفته‌اند، متفاوت است؛ البته یک سری شاخص استانداردی که سازمان­های بین­المللی ارائه کرده­اند (بعضاً بیش از ۱۰۰ شاخص هستند) در خیلی از کشورها به خصوص کشورهای کمترتوسعه‌یافته دیده می‌شود. در اسناد این کشورها انواع و اقسام شاخص­هایی که مشخص نیست چه هدفی را دنبال می­کنند، تعیین شده­اند که هر کدام می­توانند مبنای پیشرفت یک بخش خاص باشند.

در مورد شاخص­هایی که در اسناد به چشم می­خورد یک سری شاخص‌ها هستند که با هدف خاص از آنها استفاده شده است؛ مثل «تعداد مراکز تحقیق و توسعه در قالب شرکت­های چندملیتی» که در اسناد برخی کشورها مثل اسرائیل، پاکستان، چین و سنگاپور آمده است. مشخص است که هدف این کشورها از این شاخص، توسعه‌ی همکاری­های بین‌المللی در حلقه­های آخر زنجیره‌ی علم‌وفناوری (نوآوری، کارآفرینی و ارزش­زایی اقتصادی) است. بعنوان مثالی دیگر، «رقابت­پذیری جهانی» شاخصی است که کشورهایی از آن استفاده می­کنند که مایل‌اند در رقابت­های جهانی حوزه‌ی علوم‌وفناوری حرفی برای گفتن داشته باشند.

یک سری شاخص­ها نیز منحصربه‌فرد و وابسته به اهداف خاص کشورها است؛ مثلاً انگلستان، «تبدیل شدن به بهترین منطقه برای فعالیت پژوهشگران و دانشمندان» را هدف گرفته و به همین خاطر شاخص‌هایی چون «تعداد جوایز نوبل» و «تعداد دانشگاه­های برتر جهان» در اسناد این کشور تعریف شده است. انگلستان اهمیتی به تعداد مقالات در شاخص­های خود نداده و آنچه از انتشارات علمی ذکر شده، رتبه‌ی جهانی از نظر تعداد مقالات باکیفیت است؛ یعنی هر مقاله­ای برای این کشور اهمیت ندارد و چون فقط می­خواهد دانشمندان و افراد معتبر را جذب کند، تنها برای مقالات باکیفیت ارزش قائل می‌شود. روسیه و رژیم صهیونیستی نیز شاخص­های خاصی دارند؛ مثل «تعداد جایزه‌ی نوبل» و «تعداد دانشگاه‌های برتر جهان». روسیه با اینکه در میان دانشگاه­های برتر دنیا دانشگاه مطرحی ندارد، اما مشخص است که یک هدف مهم در این راستا دارد.

کشوری که شاخص­های متناسب با اهداف را لحاظ کرده است، کره جنوبی است که هدف خود را در سال­های اخیر از «تقلید» به «ایجاد»، تغییر داده است. کره جنوبی فعالیت‌های فناورانه‌ی خود را با تقلید از کشورهای پیشرفته شروع کرد و به کشور مقلد معروف شد؛ اما سیاست‌گذاری در علوم و فناوری این کشور تغیی کرده و ۳۰ اولویت در علم‌وفناوری با شاخص سرمایه­گذاری در پروژه­های کلان  تعیین شده است.

[۱] SKA

[۲] CERN

[۳] در اقتصاد دانش­بنیان، دانش به معنای علمی که عده خاصی عالم آن باشند یا پژوهشگر آن حوزه‌ی خاص باشند، نیست؛ بلکه هر چیزی که مبتنی بر اطلاعات، محتوا و دانش باشد ولو اینکه افرادی که با آن کار می­کنند، دانشمند یا عالم نباشد، جزء بخش نوآوری اقتصاد­ دانش­بنیان طبقه­بندی می­شوند.