در پست قبل مطالبی رو در مورد عادت نوشتم و یه مقدماتی رو هم در مورد عادت در کودکان توضیح دادم. بحث به اینجا رسید که چطور میشه یک کاری رو در کودکان به عادت تبدیل کرد. یک روش استفاده از نیروها و انگیزههای بیرونی است که سریعترین و اولین روشه. یعنی بچه به خاطر یک جایزهای یا قولی که پدر و مادر بهش میدن یک کاری رو انجام بده و طبیعتا این جایزه و قول باید مستمر باشه تا کار هم مستمر باشه. تازه باید این مشوقها و انگیزانندهها تقویت بشه چون به تدریج جذابیتش رو از دست میده. یعنی شکلات دو سه مرتبه کار میکنه! بعد باید بشه پاستیل و بعد پفک و چیپس و بعد آب میوه و بعد ساندویچ و پیتزا خلاصه همینطور پیش میره یا توی اسباببازی هم از تیله شروع میشه از ماشینهای برقی و اینا سر در میاره. این رو هم دیگه نمیشه اسمش رو گذاشت عادت. چون شرطی شدن بچه است، اگر چیزی بهش بدی یک کاری رو انجام میده وگرنه نه. لذا باید کاری کرد که این مشوقهای بیرونی به تدریج به نهادینه شدن رفتار در بچه منجر بشه. برای این که این اتفاق بیفته باید یک سری نکات رو توجه کرد.
جمع مشوقها به مجموع کار انجام شده باید به تدریج کم بشه نه زیاد. اما این یعنی چی؟ یعنی اینکه اگر برای یک کار یک شکلات میدید احتمالا دفعه بعد باید دو تا شکلات یا یک چیز بهتر بدید. خوب این رو باید برای تعداد دفعات بیشتری در نظر بگیرید. یعنی اگر مثلا برای یک شب مسواک زدن فرداش به بچه یک شکلات میدید و حالا نیازه که یک چیزی بهتر بدید این رو برای ۳ شب یا مثلا یک هفته بهش بدید. اینجوری هم انگیزاننده قویتر میشه هم میزان ارزش مشوق به مجموع کار انجام شده کم میشه. صبر بچه هم بیشتر میشه و کمکم میتونه برای یک مشوق بلندمدت که مثلا همون سلامتیشه خودش رو قانع کنه که این کار رو انجام بده.
حالا در بچههای قبل از دبستان ممکنه اینکه بخواید بچه رو وادار کنید یک کاری رو یک هفته انجام بده، سخت باشه. برای این کار میشه از علامتها یا کارتهای امتیازی استفاده کرد. یعنی مثلا به جای اینکه بگیم یک هفته مسواک بزن تا مثلا یک کتاب یا اسباببازی رو برات بخرم میشه گفت شبی یک کارت یا علامت ستاره بهت میدم، هر وقت اینا شد هفت تا این جایزه رو برات میگیرم. اینجوری بچه یک چیزی توی دستش داره و احساس میکنه یک بخشی از مسیر رو رفته و حیفه که ولش کنه. این مکانیزم هم یک عامل مهم در عادت خصوصا در اوائلشه. حتی در بزرگترها هم همینه. ما زیاد با خودمون میگیم حالا که تا اینجاش رو رفتیم بذار بقیهاش رو هم بریم! این کارت امتیازی این فرایند رو در بچه ایجاد خواهد کرد. میتونید از امتیاز منفی هم استفاده کنید. مثلا اگر بچه یک شب مسواک نزد به جای صفر شدن امتیازش یکی از کارتهاش کم بشه اینجوری هزینه انجام ندادن یک کار هم براش زیاد میشه. بعد از یک مدتی میتونید سبدی از کارهای خوب رو با امتیازات مختلف برای بچه تعریف کنید و جوایزی برای رسیدن به یک امتیاز معین. مثلا مسواک زدن یک کارت یا امتیاز، منظم کردن اتاق مثلا ۲ امتیاز و به موقع خوابیدن یک امتیاز و … اینجوری هم بچه سعی میکنه رفتارهای درستش رو منظم انجام بده هم اینکه شما با تعیین امتیازها میتونید اهمیت یک موضوع رو در زندگی بچه تعیین کنید. مثلا وقتی نماز امتیاز بالایی داره معلومه که این چیز مهمی در زندگی است. از اون طرف امتیازهای منفی هم همینطوره. مثلا مسواک نزدن یک امتیاز کم میکنه ولی بداخلاقی و بیادبی ۱۰ امتیاز. خوب این تدریجا اهمیت کارها رو در ذهن بچه ایجاد میکنه.
بعد از یک مدت میشه امتیاز مثبت رو برای یک کار برداشت. یعنی بچه بفهمه که این وظیفه است و باید انجامش بده و اگر انجام نده، امتیاز منفی میگیره. این به تدریج باعث میشه سطح کارهای خوب که بابتش مشوق تعریف میشه بره بالا و انتظار بچه از خودش هم به تدریج بالا بره.
من تقریبا قبل از سه سالگی با چیزهای خیلی ساده با پسرم شروع کردم و چند سالی از این روشها استفاده کردم و خوشبختانه نتایج خوبی هم از این روش گرفتم.
اما موضوع بعدی که در درونی شدن رفتارها و ایجاد عادتهای مطلوب مؤثره تبدیل مشوقهای مادی به معنوی و روانی است. یعنی تبدیل کردن شکلات و پاستیل و اسباببازی به توجه دیگران و جایگاه اجتماعی و لذت موفقیت و در مراحل بعد لذت کمک به دیگران و مفید بودن برای جامعه. این کار بسیار مهمتر و عمیقتر از نکته قبلی است. عادتهایی که به این مرحله میرسند، بسیار پایدارترند تا اونهایی که به خاطر مشوقهای مادی و امتیاز و این چیزها شکل گرفته. لذا باید سعی کرد به تدریج انگیزهها و مشوقهای روانی و اجتماعی رو جایگزین مشوقهای بیرونی مادی کرد. برای این کار هم دونستن چند نکته لازمه.
اول این مشوقها و انگیزهها باید در خانواده و جامعه پیرامون بچه ارزش باشه. در جایی که پول درآوردن و خریدن ارزشه و شیک بودن و خوب خوردن و راحت زندگی کردن مهمه، حرکت از مشوقهای مادی و خوراکی و اسباببازی به مشوقهای روانی و اجتماعی تقریبا غیر ممکنه! لذا این چیزهایی که میخوایم برای بچه مشوق باشه اول باید برای خودمون ارزش داشته باشه.
دومین نکته اینه که شیرینی این کارها با تأخیر مشخص میشه. یعنی بچه با یک کار خوب نمیتونه این مشوقها رو لمس کنه و در استمرار و تکراره که بازخوردهای اجتماعی و روانی این موضوع رو درک میکنه. مثلا بچه یک کتاب میخونه خوب ممکنه یک تشویقی بشه اما اونی که بتونه براش انگیزه دائمی باشه اتفاق نمیافته. اما حالا فرض کنید یک بچه به مدت یک سال هفتهای یک کتاب میخونه این کمکم از طرف اطرافیان مورد توجه قرار میگیره، خودش به خودش میباله و این موضوع براش میشه انگیزه. یا در مورد نظم اتاق خیلی کار میبره تا بچه در ذهن خودش و نظر اطرافیان به یک بچه منظم معروف بشه و این براش انگیزه بشه. در خیلی کارهای دیگه مثل حفظ قرآن، انجام یک سری رفتارها و عادتهای شخصی مثبت، رعایت هنجارهای اجتماعی و … همین موضوع صادقه. در اینکه بچه به این حد برسه هم دو تا عامل مهمه همراهی اطرافیان خصوصا پدر و مادر و دوم استفاده از انگیزههای بیرونی مکمل تا رسیدن به اون انگیزههای روانی و اجتماعی.
نکته سوم هم اینکه بچه وقتی به این رسید خود حفظ این جایگاه براش موضوعیت پیدا میکنه. یعنی وقتی به یک بچه گفتند نفر اول کلاس یا بچه پرمطالعه یا حافظ قرآن و … دیگه برای اینکه این جایگاه و عنوان رو حفظ کنه حاضره زحمت بکشه و این خودش یک انگیزه است برای ادامه رفتارهای خوب و ایجاد عادتهای مثبت.
تا اینجایی که گفتم میشه گفت مرز انگیزههای عالم طبیعت و ماده است. یعنی هر چی در علوم جدید در مورد مشوقها و انگیزه میگن یه جورایی همین دو نوعه. حتی حسهای درونی هم وابسته به بازخورد بیرونه یعنی طرف از خودش احساس رضایت میکنه، چون در جامعه موفقه و دیگران بهش توجه میکنن. یا اینکه مستقیما مربوط به جامعه است، مثلا طرف از اینکه برای جامعه مفیده یا داره به مردم کمک میکنه، لذت میبره و براش این یک انگیزه است. معمولا انگیزههای ترکیبی از همینهاست. غیر از اینها هم که همون انگیزههای مادی سطح پایینه که اول نوشتم. یعنی طرف کار میکنه که پول بیشتری در بیاره، رفاه بیشتری داشته باشه، راحتتر زندگی کنه، سالم باشه و … .
یک انگیزه بسیار مهمتر هست که مختص نگاه الهی به زندگی است و لازمهاش اعتقاد به یک سری چیزهای ماوراء ماده است و اون لذتها و انگیزههای روحی و معنوی است. اینها حس کردنشون سخته ولی اگر کسی حس کرد در لحظه نتیجه عملش رو میبینه. یعنی همون وقتی که کتاب میخونه لذت علم رو درک میکنه، لذت رفتارهای خوب رو در همون لحظه که انجام میده میبینه و هزینه و سختی رفتارهای بد یا انجام ندادن کارهای خوب رو هم بلافاصله میبینه. این میشه پاداش در لحظه و انگیزه دائمی و اینه که واقعا موتور محرک در عادتهای خوبه. به نظر من اگر کسی به این نوع انگیزه نرسه، همیشه احتمال اینکه عادتهای خوبش رو فراموش کنه هست. یا اینکه در جمع یک کاری رو انجام بده ولی در زندگی شخصیش نه. خلاصه این نیروی قوی اگر فعال شد فرد از اون دو تای دیگه مستغنی میشه. نه نیاز داره انگیزاننده مادی براش داشته باشیم، نه انگیزانندههای روانی و اجتماعی. (در این عالم عشق حتی از نوع مجازیش هم یک همچین چیزیه منتها عشق مجازی چون زایل میشه معمولا عادتها و رفتارهایی هم که مبتنی بر اون شکل گرفتن از بین میره!!)
حالا در بچه چطور میشه این نیرو رو فعال کرد؟ بچه زمینه دریافتهای روحی و معنویش از ماها خیلی بیشتره و اگر ما بذاریم این لذتها رو بهتر درک میکنه. سن تجارب معنوی و حس کردن لذتهای روحی هم سنین بچگی و نوجوانی است. یعنی اگر کسی این دوران رو از دست داد، خیلی سخت ممکنه بشه این لذتها رو بهش فهموند. من چیز زیادی در این زمینه نمیدونم فقط نکته مهمی که هست اینه که ما باید مواظب باشیم در بچه همه انگیزهها رو به سمت انگیزههای مادی و روانی و اجتماعی نبریم که بچه همه کاراش برای اینها باشه و به تدریج باید بفهمه که یک چیزی بالاتر از اینها هست که آدم داره برای اون زندگی میکنه.
نکته آخر هم این که در بچهها ساعت بیولوژیک و ریتم زندگیشون خیلی راحتتر از ما تنظیم میشه. اگر بتونیم مدتی اونها رو روی سبک درست و مطلوب تنظیم کنیم بدنشون به این روش عادت میکنه و خیلی راحتتر میتونن به این کار ادامه بدن. البته خوب طبیعتا این مستلزم تنظیم کردن خودمونه که ممکنه سخت باشه. مثلا اگر بخوایم بچه سحرخیز باشه، اول خودمون باید بیدار بشیم. از این روش برای عادتهای زمانی و ترکیب زندگی که اتفاقا خیلی مهمتر از تجزیهاشه خیلی خوب میشه استفاده کرد.