مثل اینکه این موضوع کارآفرینی برای دوست ما جدی‌‎تر از پستی که من نوشتم بود و ایشون سؤالات دیگه‌‎ای رو در این مورد مطرح کردند که اینقدری که می‌فهمم و می‌تونم، یک چیزایی رو می‌نویسم.

یک سؤالشون در مورد پیش‌‎نیازهای کارآفرینی در کودکه و پرسیدن که آیا باید تمریناتی رو برای این موضوع انجام داد یا کودک باید ویژگی‌های خاصی داشته باشه؟ در پست قبل در تعریف کارآفرینی برخی ویژگی‌ها رو نوشتم. خب این ویژگی‌ها زیرساخت‌های کارآفرینی است. یعنی خلاقیت، قدرت حل مسأله، توانایی ارتباط مؤثر، ریسک‎‌پذیری، تحمل ابهام و موقعیت‌های چالشی و خیلی ویژگی‌های دیگه از جمله مواردی است که برای کارآفرینی لازمه. خب همونطور که در پست‌های مربوط به هوش و خلاقیت گفتم یک سری از بچه‌‎ها به صورت ذاتی و بر اساس ویژگی‌هایی که از طریق وراثت بهشون منتقل شده در این زمینه‎‌ها قوی‌‎تر هستند و طبیعتا اگر روی استعداد و توانمندی این‌ها کار بشه سریع‌تر موفق می‌شن و بیشتر پیشرفت می‌‎کنند. البته این به معنی این نیست که بقیه بچه‌‎ها نمی‌تونن کارآفرین بشن یا لزوما هر کسی این ویژگی‌های ذاتی رو داره، کارآفرین موفقی می‌شه. صرف داشتن استعداد ذاتی کافی نیست و نحوه رشد و پرورش این استعدادها و فرایندهای آموزشی و پرورشی در دوران کودکی و نوجوانی روی خیلی از این ویژگی‌ها و توانمندی‌ها تأثیر می‌گذاره. شاید در پست‌های قبل گفته باشم که لااقل در ایران افرادی با توانمندی‌های متوسط در فضای کسب‌وکار و شغل موفق‌‎تر از افراد تیزهوش و خلاق هستند. البته خب به ثمر نشستن فعالیت‌های کارآفرینانه غیر از قابلیت‌های فردی، زیرساخت‌های فرهنگی، اجتماعی و فرایندی و قانونی می‌خواد که علت بسیاری شکست‌ها در کشور ما نه توانمندی‌های افراد و کارآفرینان که ضعف این زیرساخت‌ها است.

بگذریم! پس برای رشد کارآفرینی در کودک اول شناسایی استعدادها و توانمندی‌های مرتبط با این موضوع در او بسیار مهمه و ثانیا داشتن یک فرایند آموزشی و پرورشی درست از مورد اول هم مهم‌تره. تازه این دو مورد اگر مهیا باشه یک فرد کارآفرین تربیت می‌شه و لزوما ممکنه کارآفرینی اتفاق نیفته و بسیاری عوامل دیگر در سیستم‌های مختلف لازمه تا این کارآفرین بتونه کارآفرینی انجام بده و کار رو به نتیجه برسونه. طبیعتا در این وبلاگ با سایر زیرساخت‌ها و سیستم‌ها کاری ندارم. در مورد استعداد و توانمندی‌های ذاتی هم که فقط شناساییش مهمه و در پست‌های قبل در موردش گفتم. می‌مونه آموزش و پرورش و رشد توانمندی‌ها و استعدادهای بچه‌‎ها برای کارآفرینی. قبل از اینکه این رو توضیح بدم دوباره تأکید کنم که لزوما همه نباید کارآفرین (با تعریف رایجش) بشن. یک استاد دانشگاه خوب، یک پزشک خوب، یک تعمیرکار خوب، یک هنرمند خوب و … همه در جایگاه خودشون خیلی خوبن و ممکنه لزوما کارآفرینی هم نکنند. پس اینکه به هر ترتیبی بخواین کارآفرینی رو به خورد بچه بدیم یا اصرار داشته باشیم که زورکی کارآفرین بشه کار نادرستی است.

 مسیر کارآفرینی برای افراد مختلف متفاوته. این رو بگذارید کنار این موضوع که استعدادها و توانمندی‌های اولیه افراد هم متفاوته. طبیعی است که روش‌های تقویت کارآفرینی در افراد مختلف یکی نیست. پس اغلب این‌هایی که برای بچه‌‎ها دوره کارآفرینی و خلاقیت و این‌ها برگزار می‌کنند، معمولا کاسب هستند و نمی‌شه خیلی بهشون اعتماد کرد. در پست قبل هم گفتم ویزیتور و فروشنده درست کردن با کارآفرین پرورش دادن متفاوته و اگر دیدید بچه‌‎تون می‌تونه یک چیز به درد نخور رو به قیمتی گزاف بفروشه اصلا ذوق نکنید. بلکه برای آینده‎‌اش نگران باشید!! اما یک سری موارد هست که به صورت عمومی می‌شه برای تقویت زیرساخت‌های کارآفرینی در کودکان و نوجوانان توصیه کرد.

در سنین پایین جرأت و قدرت فکر کردن و حل مسائل و پیدا کردن راه‌حل‌های مختلف برای مسائله. واژه‌هایی مثل تفکر جانبی، تفکر خارج از چارچوب، ساختارشکنی و امثال این‌ها به این موضوع اشاره دارند. این جرأت و قدرت هم معمولا در سنین خیلی پایین (شاید قبل از ۱۰ سالگی) در بچه‌‎ها شکل می‌گیره. یعنی اگر تا این سن بچه جرأت حل مسئله، فکر کردن، از چارچوب‌ها خارج شدن و راه جدیدی ابداع کردن رو پیدا نکرد، سخته بشه بهش آموزش داد. تا این سن هم مهم‌تر از هر آموزشی

      • اول ایجاد فضای باز برای فکر کردن و ارائه راه‌‎های هرچند عجیب برای موضوعات مختلفه،
      • دوم شکستن ساختارهایی است که بچه در اون‌ها گیر می‌کنه (که قبلا مختصری در موردش نوشتم)،
      • سوم جدی گرفتن بچه در فرایند زندگی و اجازه دادن به او برای گرفتن تصمیم و بازخورد گرفتن از نتایج تصمیمشه و
      • چهارم ایجاد محیط‌های چالشی در حوزه مسائل ذهنی و عملی است که در سنین پایین معمولا از طریق فعالیت‌های بازی‌گونه و بازی‌هایی که بچه‌‎ها انجام میدن اتفاق می‌افته.

 البته محیط‌های آموزشی مثل مهد و مدرسه هم بسیار مهم هستند که در ادامه راجع بهشون توضیحاتی خواهم داد. به نظر من این مهمترین زیرساخت برای فعالیت‌های خلاقانه از جمله کارآفرینی است.

در مورد مهد و مدرسه نکات مختلف و بسیار مهمی هست که متأسفانه تا حالا نرسیدم بهش بپردازم. اما در این پست در رابطه با کارآفرینی و خلاقیت و موضوعاتی از این دست یکی دو تا نکته رو عرض می‌کنم. عناصر کلیدی مهد و مدرسه معلم(ها)، محیط (کادر و امکانات و فضای فیزیکی و …)، برنامه‎‌های آموزشی و پرورشی و بالاخره دانش‌‎آموزان و همکلاسی‌‎ها هستند.

در سنین و دوره‌‎های مختلف تأثیر این عناصر متفاوته. مثلا در دوران پیش از دبستان و ۲ – ۳ سال اول دبستان، معلم کلیدی‎‌ترین رکنه. یعنی به نظرم برای این سال‌ها به جای اینکه دنبال مدرسه خوب بگردید، دنبال مربی و معلم خوب بگردید (اینو قبلا هم توی یک پست گفتم فکر کنم). بچه‎‌ها در این سن کاملا تحت تأثیر رفتار و حرف‌های معلم هستند و معلم براشون از هر کس دیگه توی کلاس مهم‌تره. یعنی مثلا اگر همه همکلاسی‌ها هم یک چیزی بگن، اما معلم یک چیز دیگه، معمولا برای بچه حرف معلم ارجحیت داره، البته اگر معلم تونسته باشه درست با بچه‌‎ها ارتباط برقرار کنه و براشون مهم بشه (خوشبختانه معلم پسرم که امسال کلاس اوله خیلی خوب تونسته این کار رو بکنه. اینقدر که ما هم به سختی می‌تونیم روی حرفش حرف بزنیم!!). خب حالا در این فضا یک معلم خلاق، خوش‎‌فکر و فعال می‌تونه زمینه‎‌های تفکر و حل مسأله و خلاقیت رو در بچه‌‎ها رشد بده که البته در این سنین عامل دوم یعنی محیط که امکانات و فضای آموزشی و کادر هست و میزان آزادی عمل معلم و امکانات و اختیاراتش برای انجام برنامه‎‌ها خیلی مهمه. برنامه در این دوران یعنی خود معلم یعنی معلم آزاده که برنامه رو اونطور که می‌خواد داشته باشه. لذا برای این سنین مدارسی که خیلی روی برنامه‎‌هاشون اون هم برنامه‌‎های خشک آموزشی تأکید دارند، خیلی مدارس خوبی نیستند. اون‌هایی که کادر قوی و محیطی جذاب و خلاق و چالش‎‌برانگیز دارند در این سنین بهتر خواهند بود.

در سنین بالاتر معمولا نقش معلم کمرنگ‎‌تر می‌شه و نقش همکلاسی و محیط بیشتر. مثلا در دبیرستان که معلم‌ها متعدد هستند دیگه تأثیر معلم مثل ابتدایی نیست. البته بعضی معلم‌ها و مربیان استثنا هستند که تأثیر ویژه‌‎ای بر دانش‎‌آموزان دارند که البته تا اونجایی که من بررسی کردم، اون هم معمولا برای دوره‌‎های خاصی اتفاق می‌افته. بنابراین در سنین بالاتر همکلاسی‎‌ها و محیط مهم می‌شن. برنامه‎‌های آموزشی هم چون به تدریج جدی‌‎تر و الزام‌‎آورتر می‌شن، نقش بیشتری می‌گیرند که البته معمولا تأثیر خودش رو در فضای ارتباطی بچه‎‌ها با هم نشون میده. لذا در سنین بالاتر و از دوره دوم ابتدایی و خصوصا دوره اول دبیرستان نقش همکلاسی‎‌ها و محیط و برنامه جدی‌‎تر می‌شه. حالا برای کارآفرینی و خلاقیت چه مدرسه‎‌ای خوبه؟ اونی که دانش‌‎آموزان و فضای مدرسه خلاقیت بیشتری داشته باشه، حل مسأله و تفکر در محیطش پررنگ‎‌تر باشه و رفتارهای غیرمعمول (نه رفتارهای نامطلوب و ضد ارزشی بلکه رفتارهای خلاقانه) در اون پذیرفته شده باشه و ساختارها و فرایندهای آموزشی منعطف‎‌تر باشه. به عبارتی مدارسی که اولا آزمون ورودی اون‌ها روی هوش و خلاقیت متمرکزه و فرایندها و برنامه‌‎های خلاقانه و منعطفی دارند برای این کار بهتر هستند. و مدارسی که ورودی‎‌هاشون بر اساس معدل و آزمون‌های درسی و اعتقادی است و برنامه آموزشی اون‌ها هم خشک و محتوامحوره کمتر برای پرورش کارآفرینی مناسب هستند. تجربه مدارس سمپاد در این زمینه تجربه خوبی است. یعنی فارغ از اینکه خروجی‌های این مدارس خوب بودند یا نه (که نقدهای جدی به اون‌ها وارده) در دوره‌‎های اول خلاقیت و کارآفرینی در خروجی‌های سمپاد بسیار بالا است که با رفتن این مدارس به سمت آموزش‌های درسی و کنکوری و تمرکز امتحانات ورودی بر آزمون‌های درسی، این ویژگی به شدت در اون‌ها کاهش پیدا کرده.

از این موارد که بگذریم، تمریناتی هم برای رشد کارآفرینی لازمه که با خلاقیت و هوش و استعداد تنها فراهم نمی‌شه. کارآفرینی در همه جا خصوصا در ایران صبر می‌‎خواد که معمولا افراد خلاق و باهوش کمتر دارند و تحملشون برای شکست کمتره. لذا بالا بردن صبر بچه‌‌ها برای تبدیل شدنشون به یک کارآفرین موفق لازمه. در مورد صبر هم حرف زیاده و خودش یک پست می‌طلبه. اما نکته کلیدیش اینه که صبر با آموزش و دوره و کلاس زیاد نمی‌شه و باید از همون بچگی یعنی سه چهار سالگی تدریجا افزایش پیدا کنه و بچه بتونه برای رسیدن به نتیجه صبر کنه. پیگیری و تکرار و نظم هم مثل صبر برای کارآفرینی لازمه که اون‌ها هم فرایند رشدشون تدریجی است و جزء ویژگی‌های شخصیتی هستند که با آموزش و فرایندهای مهارت‎‌افزا رشد نمی‌کنه. البته محیط‌های آموزشی و برنامه‌‎های آموزشی در رشد یا ضعف این ویژگی‌ها بسیار مؤثرند که متأسفانه سیستم تست زدن و یادگیری برای امتحان ما داره این ویژگی‌ها رو ضعیف بلکه نابود میکنه. به این اضافه کنید سطحی شدن زندگی‎‌ها رو که به واسطه سبک زندگی جدید دامن‌گیر ما شده.

غیر از مواردی که به ویژگی‌های شخصیتی برمی‌گرده یک سری مهارت‌ها هم هست که برای کارآفرینی مهمه و این‌ها رو می‌شه با دوره‌‎ها و فعالیت‌های مهارت‌‎افزایی ارتقا داد. قدرت تعامل و ارائه بسیار مهارت مهمی است که هرچند در اون هم ویژگی‌های ذاتی مهمه، اما آموزش‌ها نیز نقش مهمی در ارتقا اون دارند. متأسفانه سیستم آموزش رسمی ما در این زمینه بسیار ضعیفه و حتی فارغ‌التحصیلان دانشگاه‎‌های خوب کشور در بیان و نوشتن فکرها و ذهنیاتشون با مشکل جدی مواجه هستند. تمرینات نوشتن و بیان کردن که در سیستم ما به یک انشاء فرمالیته بسنده شده از مهمترین مهارت‌هایی است که باید از سال‌های سوم و چهارم ابتدایی شروع بشه و بچه که به سن نوجوانی یعنی حدود سال نهم رسید به راحتی بتونه مکنونات ذهنیش رو بگه و مهم‌تر اینکه بنویسه.

آشنایی با محدودیت‌ها و موانع و دیدن فضای واقعی کسب‌وکار و حتی فعالیت‌های محدود در این فضا برای نوجوانان بسیار مفیده. شاگردی کردن که در قدیم خیلی رسم بود یکی از مهمترین عوامل رشد کارآفرینی در کودکان و خصوصا نوجوانانه. به تدریج خانواده‌‎ها با این دلسوزی (خائنانه!!) و برای اینکه بچه به درس و مشقش بچسبه اون رو از این فضا جدا کردند و می‌بینیم که یکی از مهمترین توصیه‌های پدر و مادرها حتی تا لیسانس  و فوق لیسانس هم اینه که تو نمی‌خواد حالا کار کنی مگه ما مردیم! تو فقط فکر درسِت باش. این می‌شه که جوان ۲۴ – ۲۵ ساله از دانشگاه درمیاد و دست راست و چپش رو بلد نیست. برای رشد کارآفرینی در بچه‌ها آشنا شدنشون با محیط واقعی کسب‌وکار ضروری است، اون هم نه با بازدید و اردو و گردش علمی بلکه با کار کردن و زندگی کردن در این محیط. حالا بعضی مدارس خاص این فضا رو برای بچه‎‌ها فراهم می‌‎کنند و بچه تا حدودی این فضای کاری جدی رو تجربه می‌کنه که البته خیلی کم هستند. در این فضاها علاوه بر اینکه بچه یا نوجوان یاد می‌گیره که چطور تعامل کنه، چطور کار رو تحویل بده، چطور ارزش‌‎زایی کنه و چطور خودش و کارش رو مدیریت کنه، با محدودیت‌ها و موانع آشنا می‌شه و می‌فهمه که همه جا خونه نیست که هر چی بخواد مهیا باشه و باید تلاش کنه، پیگیری کنه، توسری بخوره، شکست بخوره و به تدریج رشد کنه. علاوه بر این‌ها در هر حوزه‎ای که کاری انجام بده مسائل تخصصی و مهارت‌های مربوط به اون حوزه رو هم یاد می‌گیره که بسیار مفید خواهد بود. لذا پدر مادرها باید این نقص و ضعف نظام آموزشی رو پر کنند و خصوصا مادرها فکر نکنند که اگه بچه رو نذارند کار کنه یا فضای واقعی رو تجربه کنه بهش لطف کردن. البته اینکه حضور بچه در چه فضاهای کاری و چطور باشه هم موضوعی است که الآن فرصت تفصیلش نیست. فقط همین قدر که شاگردی کردن لازمه‌ی اوستا شدنه (به زبان امروزیا بخونید کارآفرینی است).

مهارت‌های مربوط به فروش و ارائه و بازاریابی و این‌ها هم در اینجا خوبه که منتقل بشه وگرنه صرف اینکه به بچه بگی یک چیزی رو بفروش یا یک چیزی بساز و بفروشش کارآفرین درست نمی‌کنه البته ممکنه رو و توقعش رو بالا ببره!

یک سری مسائل و موضوعات دیگه هم هست که نیازمند انتقال دانش و تجربه است که در قالب کلاس و آموزش و مطالعه قابل انتقاله. خواندن داستان‌های کارآفرینان موفق و البته شکست‌های آنها برای نوجوانان و جوانان مفیده. البته به شرط اینکه سایر جنبه‌‌‎ها در اون‌ها تقویت شده باشه وگرنه خواندن این‌ها یا آموزشش فقط توهمات بچه‌‎ها رو زیاد می‌کنه. آموزش مسائل حرفه‌‎ای، آشنایی با فرصت‌های موجود، آموزش قوانین و مقررات مختلف و خصوصا برگزاری کارگاه‎‌هایی برای ارائه موضوعات مرتبط با کارآفرینی می‌تونه بسیار مفید باشه. این نوع آموزش‌ها برای سال‌های آخر دبیرستان و اوائل دانشگاه خوبه، اون هم همونطور که گفتم برای کسانی که زمینه‎‌های قبلی در سنین پایین‎‌تر در اون‌ها شکل گرفته.