بحث اینرسی مطرح شد، در راستای اینرسی یک سری اهرم‌هایی که می‌توانند در جامعه اینرسی ایجاد کنند، مطرح شدند که عبارت بودند از:
۱. مکانیسم‌های اعتباردهی و اعتبارسنجی
۲. توجه یا جمع شدن یک سری افراد به واسطه‌ی چیزی به یک فرد یا مجموعه
۳. ایجاد شرایطی که فرد بین دریاچه و اقیانوس نتواند تفاوت قائل شود.
۴. وامدار کردن افراد به نهادها
۵. ایجاد بستر برای رشد و توسعه نهادها تا اینکه تبدیل به نهادهای بزرگتری شوند تا بتوان با آن‌ها مذاکره کرد یا از طریق آنها بتوان یک سری از کارها را انجام داد.
۶. حذف مردم و نهادهای اجتماعی مثل ایجاد کمیته امداد
۷. ایجاد ابزار؛ بشر برای تسهیل یا توانمندی خود جهت انجام کارهایی که نمی‌تواند انجام دهد اما آرزوی آن‌ها را دارد، ابزار می‌سازد.

گفته شد یکی از کارهایی که حکومت‌ها انجام می‌دهند تا هزینه‌ی مخالفت با یک پارادایم غالب زیاد شود، افزایش اینرسی جامعه و افراد است. یعنی فرد اگر بخواهد تغییری یا مخالفتی ایجاد کند، نیازمند نیروی زیادی است و این چسبندگی فرد به جامعه را زیاد می‌کند. یکی از انواع ابزارها، افزایش اینرسی بود. لذا ابزار در اینرسی به این معنی است که دولت ابزارهای زندگی را به مردم می‌دهد. بنابراین فرد تصور می‌کند اگر با دولت مخالفت کند یا تغییری در حاکمیت ایجاد شود، ابزارهای زندگیِ راحت را از دست می‌دهد. این ابزار به معنای ابزار جنرال نیست، بلکه ذیل ایجاد اینرسی است. عدم تفاوت دریاچه و اقیانوس هم ذیل ایجاد اینرسی است. خواست افراد حرکت ایجاد می‌کند، فرد اگر احساس کند که خواست‌های نامحدودی می‌تواند داشته باشد، ارضا می‌شود. مواردی که وجود دارد به همین چند مورد محدود نمی‌شود. در این جلسه مصادیق دیگری مطرح خواهند شد. ممکن است مصادیق دیگری وجود داشته باشد یا دسته‌بندی‌های دیگری وجود داشته باشد.

یکی از مصادیق ایجاد تعصب است. افراد به آنچه می‌گویند، رفتار می‌کنند، بروز می‌دهند و آنچنانکه دیده می‌شوند، تعصب پیدا می‌کنند. اگر بستری فراهم شود که فرد در جهتی رفتار، گفتار و کرداری بروز دهد، نسبت به آنچه از او بروز پیدا کرده است، متعصب می‌شود. حکومت‌ها برای جوامع، بروز پیدا کردن در پارادایم غالب را تسهیل می‌کنند. اگر کسی بخواهد در حمایت از جمهوری اسلامی مقاله بنویسد یا سخنرانی کند، تریبون، روزنامه و اعتبار فراهم است. چون فرد نسبت به حرفی که می‌زند، تعصب پیدا می‌کند. ممکن است فرد در یک پاردایم خاص، زندگیِ مثبتی داشته است، اما در یک برهه زمانی عصبانی یا جوگیر می‌شود، اینجا جای آن است که یک جمله از او گرفته شده، پررنگ شود تا همه بدانند که او اظهار نظری در مخالفت با حکومت کرده است. ۹۹ درصد افراد، نسبت به آنچه از آن‌ها منتشر می‌شود، تعصب پیدا می‌کنند. خیلی از افرادی که از پاردایم جمهوری اسلامی منحرف شده‌اند، اینگونه بوده است؛ هر چقدر در حمایت از نظام حرف زده‌اند، کسی اعتنایی نکرده. اما به یکباره جمله‌ای می‌گویند که چندین هزار طرفدار پیدا می‌کنند. البته مجاز نیست شرایطی ایجاد شود که فرد در شرایط غیرارادی (شکنجه یا اضطرار) حرفی بزند و سپس آن را معیار قرار داد. حضرت امام (ره) می‌فرماید اگر بخشی از صحبت‌های فردی در رسانه‌ای منتشر شود و مردم از آن برداشتی کنند که منظور فرد نبوده، شرعا مجاز نیست. وقتی کسی به کسی فحش می‌دهد، خودبه‌خود شروع به توجیه ساختن برای آن می‌کند، سعی می‌کند برای کسانی که این رفتار را از او دیده‌اند، رفتارش را منطقی و منطبق بر عقل و برهان نشان دهد، در واقع هیچ سیستم اعتباردهی و اعتبارسنجی پشت این قضیه نیست، و این توجیه فقط به خاطر این است که آن فرد، وامدار حرفش شده است. حدیث علوی می‌گوید تا وقتی حرفی را نزده‌ای حرف در اختیار توست، وقتی حرفی زدی، تو بنده‌ی آن می‌شوی. در گفتگوی ایران و آمریکا از جمله‌ای که زده شد، چقدر استفاده شد و دولتمردان مدام در حال توجیه این جمله هستند، ولو اینکه هیچ اعتباری هم برایشان ندارد، هر چقدر هم اعتبار کسی که حرف را زده بیشتر باشد، تأثیر حرفش بیشتر است. کاری که رسانه‌ها برای آن آموزش دیده‌اند، این است که اطراف شخصیت‌های معروف حرکت می‌کنند و به محض اینکه جمله‌ای می‌گویند، آن را شکار می‌کنند. سیستم اعتباردهی هم از این مکانیسم استفاده می‌کند؛ اینکه همه می‌خواهند رفتار خودشان را رفتار عاقلانه و مبتنی بر تفکر و تعقل نشان دهند.

مکانیسم دیگر مکانیسم”خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو” است. ۹۸ درصد افراد طبق این مکانیسم رفتار می‌کنند. همه از تنها ماندن و خلاف جهت حرکت کردن واهمه دارند. اگر بتوان نشان داد که همه یک کار را انجام می‌دهند (با رسانه یا ابزارهای دیگر، مثلا جمعیت اندکی را در جایی جمع کرد، به صورتی که زیاد به نظر برسد؛ دو هزار نفر در چهارراه ولیصر کل جامعه به نظر می‌رسد) می‌توان هزینه اقلیت را بالا برد. دلیل چادری شدن عده‌ای در اوایل انقلاب و چادر برداشتن عده‌ی دیگری در حال حاضر همین مکانیسم است. وقتی در جمعی همه با یک سیستم مخالفت می‌کنند، کمتر کسی پیدا می‌شود که می‌تواند موافقت کند. شاید یکی از مکانیسم‌هایی که باعث شده به شاه “خدا بیامرز” بگویند، ولو جوان ۲۰ ساله‌ای که در آن دوران اصلا وجود نداشته، این است که همه گفته‌اند و تبدیل به پاردایم غالب شده است. انسان از همراهی خشنود می‌شود و از تنهایی و خلاف جهت، حرکت کردن واهمه دارد.

مکانیسم دیگر کنترل کردن ۲‌ درصدی است که خلاف جهت ۹۸ درصد دیگر حرکت می‌کنند. ساختارشکنی برای آن‌ها جذابیت دارد و مهم است. کسانی که مد ایجاد می‌کنند یا بیزینس جدید راه‌اندازی می‌کنند، از همین دسته هستند. باید برای این افراد چارچوب‌هایی تعریف کرد که شکستن آن‌ها به تقویت حکومت بینجامد. در غرب یکی از پارادایم‌هایی که شکسته می‌شود، پاردایم‌های بیزینسی و مدیریتی است. کسی مثل بیل گیتس که چارچوب IBM را می‌شکند، یک بیزینس بزرگ‌تر از آن را ایجاد می‌کند که برای حاکمیت ارزش دارد. ساختارشکن‌ها با شکستن ساختارها ارضا می‌شوند، اما ساختار سیاسی حاکمیتی را نمی‌شکنند. کاری که در ایران اتفاق نمی‌افتد و یکی از دلایل آن دولتی بودن است. وقتی فرد با ساختار دولتی به مشکل می‌خورد و از یک شرکت دولتی خارج می‌شود، یعنی با دولت مشکل پیدا کرده است، وقتی کسی به رئیس کارخانه فحش می‌دهد و از آنجا خارج می‌شود به حاکمیت لطمه نمی‌خورد، چون کارخانه خصوصی است. اما وقتی به وزیر یا مدیر کل فحش می‌دهد، به نماینده‌ی حاکمیت فحش داده است. وقتی کسی ساختارشکنی می‌کند بقیه هم دنبال او می‌آیند. وقتی این مسأله عادی شد، از حالت ارضا خارج می‌شود و می‌خواهد یک پله جلوتر برود. پیشروها یا “آوانگاردها” را باید کنترل کرد و ساختارهایی تعریف نمود که با شکستن آنها ارضا شوند. ایجاد ساختار برای ساختارشکن‌ها فکر می‌خواهد. در حجاب این اتفاق افتاده است. اگر کسی سه سال پیش “ساپورت”‌هایی که امروزه پوشیده می‌شود را می‌پوشید، علاوه بر اینکه گشت ارشاد با آن برخورد می‌کرد، همه با تعجب به فرد نگاه می‌کردند. اینکه همه به یک نفر نگاه کنند و فرد در معرض توجه همه باشد، هزینه دارد و هر کسی قادر به پرداخت این هزینه نیست، اما نباید مسأله را تک‌عاملی در نظر گرفت. دفاع کردن هزینه بالاتری از انتقاد کردن دارد. برای اثبات یک مسأله باید تمام آن را اثبات کرد، اما برای نقض آن، آوردن یک مثال نقض کفایت می‌کند. برای خراب کردن حجاب یا اصلاح آن درست است که عامل آوانگاردها در هر دو طرف مهم است، اما مثلا چرا با پوشیه زدن یک عده، پوشیه زدن به موج تبدیل نمی‌شود؟ عوامل دیگری هم دخیل هستند. چنانچه در زمان طاغوت آوانگاردها در طیف مذهبی طرفدار داشتند. در میان آوانگاردها شاید ۲ درصد افراد موفق به ایجاد موج می‌شوند، چون عوامل دیگری هم دخیل هستند. تشخیص اینکه چه موجی می‌گیرد و در چه جهتی باید حرکت کرد که موج ایجاد شود، بسیار مهم است و این مسأله مورد به مورد فرق دارد. عوامل چندگانه‌ای که گفته شد در برخی موارد مقابل هم قرار می‌گیرند. مثلا تعصب یک فرد می‌تواند مقابل همرنگ جماعت شدن قرار بگیرد.

یکی دیگر از عواملی که اینرسی را زیاد می‌کند، بحث‌های ایدئولوژیک است. ایدئولوژی‌سازی یک دستور کار است، آنچه افراد وابسته به نظام را نگه داشته است، ایدئولوژی است که در غرب چنین چیزی وجود ندارد. اما برای شرق وهابیت، بهائیت و … ایجاد می‌شود و همه به خاطر همین مسأله اتفاق می‌افتد و پایه‌های آن هم بر پایه‌ی ایدئولوژی‌های قبلی ایجاد می‌شود. چون عوض کردن ایدئولوژی قبلی هزینه بالایی دارد، اسلام را از پایه عوض نمی‌کنند، بلکه افراطی‌گری را در آن ایجاد می‌کنند. یکی از قدیمی‌ترین ابزارهایی که اینرسی ایجاد می‌کند، بحث‌های ایدئولوژیک است. در غرب کسی که حاضر باشد به خاطر ارزش‌های ایدئولوژیک جان دهد دیده نمی‌شود. از برتری‌های یهود نسبت به غرب شاید همین بحث ایدئولوژیک باشد، اما صهیونیست‌ها نتوانسته‌اند از این مسأله استفاده کنند؛ حمله‌ی انتهاری به ندرت در حمایت از اسرائیل دیده می‌شود. اما در شرق به وفور این مسائل دیده می‌شود. وقتی کسی به یک چیز یا یک کس اعتقاد پیدا کرد، رسوا شدن در جماعت، وابستگی و وامدار شدن یا بی‌اعتبار شدن برایش اهمیتی نخواهد داشت.

مکانیسم‌هایی که گفته شد اینرسی ایجاد می‌کنند و میزان چسبندگی مجموعه‌ها به پارادایم‌ها را کم و زیاد می‌کنند.