ابتدا باید اعتبار را دسته‌بندی کرد؛ در غرب دو نوع اعتبار تعریف می‌شود: اعتبار نزد خود و اعتبار نزد دیگران. اما در اسلام نوع سومی هم تعریف می‌شود و آن اعتبار نزد خداست. در غرب کسانی که خیلی آزاد‌اندیش هستند، معتقدند که باید برای خود زندگی کرد و مهم نیست دیگران در مورد فرد چه فکر می‌کنند. در مورد اعتبار نزد خداوند بحثی نخواهد شد، سیستمی هم وجود ندارد که این اعتبار را افزایش دهد. کسی که اعتبارش نزد خدا زیاد است، بیشتر از نوع دوم است که در اصل، اصالتی ندارد. اگر به نظر می‌رسد کسی مثل آقای بهجت (ره) پیش خدا عزیز است، به خاطر اعتباری است که نزد مردم دارد! البته یک مسأله هم وجود دارد: کسی که پیش خدا عزیز باشد، محبت او در میان مردم نیز زیاد می‌شود. از آن طرف گفته می‌شود کسی که مردم از او تعریف می‌کنند، ملائکه نیز در عرش از او تعریف خواهند کرد و این دو بر هم تأثیر می‌گذارند. اما آنچه در این جلسات گفته می‌شود، بیشتر مبتنی بر دو مورد اول و آن هم بیشتر مورد دوم است. چراکه اعتبار افراد نزد خودشان هم قابل اندازه‌گیری نیست، اما قابل طراحی است که افزایش پیدا کند و افراد مستقل و آزاده پرورش یابند. چگونه می‌توان کسی را که در حوزه‌های علمی مقاله‌های معتبر بین‌المللی نه تحریکش می‌کند و نه ارضا، مدیریت کرد؟ این افراد دنبال این هستند که کیفیت زندگی خود را بالا ببرند، مهم نیست دیگران در مورد آن‌ها چه فکر می‌کنند، دنبال یک زندگی آسوده هستند. این افراد بسیار ارزشمند هستند، شاید همپوشانی با آوانگاردها هم داشته باشند. اعتبار فرد نسبت به خودش یعنی میزان رضایت انسان از خود، اعتباری که دیگران به او می‌دهند یعنی میزان سرمایه‌ی مادی و معنوی فرد از نگاه دیگران که وزن او را در ذهن دیگران ایجاد می‌کند که متناسب با آن وزن به او توجه می‌کنند و روی او حساب باز می‌کنند. سرمایه‌ها یا مادی هستند یا معنوی، اما معنوی در غرب و اسلام متفاوت است. سرمایه‌ی معنوی در غرب یعنی سرمایه‌های مادی غیرفیزیکی، تعداد مقالات، میزان دانش یا هوش، معنوی نیستند. ارزیابی این سرمایه‌ها، استانداردگذاری و اعتباردهی به آن‌ها که بر اساس آن مشخص شود که فرد چقدر ارزش دارد، مهم است. مثلا در سطح کشور ده هزار دکتر وجود دارد، هزار نفر آن‌ها دانشیار هستند، از میان این‌ها پنجاه نفر در چند دانشگاه برتر کشور تدریس می‌کنند،‌ بیست نفر آن‌ها مقالات ISI بیشتری دارند و تنها تعداد معدودی هستند که مقالات با ضریب تاثیر بالاتری دارند. در سرمایه هم کسی که سرمایه و سهام بیشتری دارد، ارزش بالاتری دارد. در غرب سیستم‌های اعتباردهی دیگری هم وجود دارد؛ مثلا برای زیبایی زنان؛ دختر شایسته‌ی مدرسه، شهر، ایالت، کشور و دنیا وجود دارد. در بیهوده‌ترین و مزخرف‌ترین موارد هم سیستم اعتباردهی وجود دارد. در چیزهای کیفی مکانیسم‌های اعتباردهی اهمیت دارند. در چیزهای کمی، چون قابل شمارش هستند، خودبه‌خود اعتبار ایجاد می‌شود. بنابراین نیازی نیست برای خودرو سیستم اعتباردهی تعریف کرد؛ همه تفاوت پراید و پورشه را می‌دانند. این سیستم اعتباردهی می‌تواند برعکس باشد، یعنی وقت‌هایی میزان سر کلاس نرفتن نیز معتبر می‌شود. در ایران در میان دانشجویان میزان درس نخواندن از میزان درس خواندن، اعتبار بیشتری دارد؛ دو طیف دانشجو هستند، ۱۰ درصد درسخوان که به تعداد مقالات و نمره افتخار می‌کنند، ۹۰ درصد هم که از هرم جا مانده‌اند و چون در آن هرم نمی‌توانند جایگاهی داشته باشند، یک هرم جدید می‌سازند؛ کلاس نرفتن، معدل پایین، درس نخواندن (بازی کی بدبخت‌تره) برای خلافکاران و تبهکاران تعداد دعواها یا تعداد نفراتی که با چاقو کشته‌اند برایشان اعتبار دارد. افرادی هم هستند که تلاش می‌کنند که به این‌ها برسند. قویترین مردان ایران هم، جهت منفی اعتباردهی است. بسیاری از بیزینس‌ها در غرب بر اساس این عدم فهم‌ها توسعه پیدا کرده است. مثلا اینکه چه کسانی بیشترین عمل زیبایی را انجام داده‌اند، نفر اول بیش از هزار عمل زیبایی انجام داده است، یا تعداد حلقه‌هایی که روی نقاط مختلف صورت وصل شده است. شکستن این رکوردها صرفا به خاطر ثبت در گینس نیست، اینگونه جامعه‌ها در داخل خود یک سری اعتبار دارند، وقتی فرد در زمینه‌ای وارد می‌شود، یک سری قواعد را می‌پذیرد. برای گروهی که خون می‌دهند، رقابت بین تعداد دفعات خون دادن وجود دارد و هر کس تلاش می‌کند نفر اول این جمع شود یا کسانی که بازی رایانه‌ای انجام می‌دهند در بین خود یک سری اعتبار دارند. مکانیسم اعتباری فیسبوک به تعداد دوستان یک نفر یا تعداد لایک‌هایی است که یک مطلب می‌خورد. انسان‌ها نیاز دارند در جوامعی که هستند، معتبر باشند و اگر در یک جامعه معتبر نشدند، در جامعه‌ی دیگر معتبر شوند. اینکه گفته می‌شود در آلمان هر کس به طور متوسط در ۳۲ انجمن مردمی عضو است، بالاخره در یکی از این‌ها جزو برترین‌ها خواهد بود. مثلا بیشترین زباله را از محیط زیست جمع‌آوری کرده است (انجمن محیط زیست)، بیشترین حیوانات خانگی را غذا داده است (انجمن حمایت از حیوانات خانگی)، بیشترین موسیقی را گوش کرده است و … . انجمن‌های مردمی  توسط حکومت‌ها مدیریت‌شده هستند، یعنی باید از دولت مجوز بگیرند و قوانین کشور را بپذیرند. در داخل انجمن کوهنوردان یک مکانیسم اعتباردهی وجود دارد، مثلا اینکه یک نفر چه تعداد قله‌ی بالای چند هزار متر را فتح کرده است. یا در جمعیت هلال احمر اینکه هر فرد در چه حوادث طبیعی حضور داشته، یک سیستم اعتباردهی است. شاید در این انجمن، افراد غیرمذهبی هم حضور داشته باشند، ولی انرژی آن فرد در جهت خدمت به کشور تخلیه می‌شود. باید دید کدامیک از این‌ها در خلاف جهت پاردایم حاکم حرکت می‌کنند. حکومت‌های غربی به خوبی این مسأله را درک کرده‌اند و خیلی خوب طراحی می‌کنند. مثلا اگر در کشور بانک خون ضعیفی وجود دارد، انجمن برای آن ایجاد شود. اعضای انجمن خیرین مدرسه‌ساز در مکانیسمی وارد شده‌اند که برای چند نفر اول این انجمن کسر شأن است که چک زیر صد میلیون را امضا کنند. البته این مکانیسم‌ها به سمت غربی‌شدن پیش می‌روند، این کارها را می‌کنند که در جای دیگری اعتباری کسب کنند. مثل بیل گیتس که دو بار نصف اموال خود را بخشیده است، این کار را برای رضای خدا انجام نداده است، اما به کشور خود خدمت می‌کند. شاید برخی از خیرین مدرسه‌ساز برای رضای خدا این کار را انجام ندهند، اما به مملکت خود خدمت می‌کنند.

به طور خلاصه آنچه در این جلسه گفته شد، این بود که اعتبار، سه نوع است. یک نوع آن که اعتبار نزد خداست که بررسی نشد. برای اعتبار نزد خود مخصوصا برای افرادی که آزاده‌اند، باید سیستمی ایجاد شود که ارضا شده و معتبر شوند. به نظر می‌رسد یکی از تفاوت‌های حکومت اسلامی با حکومت‌های غربی همین درونگرایی و برونگرایی است. در اسلام فرد باید پیش خودش و خدا معتبر شود. یعنی سازوکارها را از سازوکارهای اعتبار بیرونی به سمت سازوکارهای اعتبار درونی می‌رود تا افراد ارضا شوند. البته سازوکارهای بیرونی هم وجود دارد، مثل صدقه و امر به معروف و نهی از منکر؛ منتهی سیستم اعتباردهی آن اینگونه نیست که هر کس مثلا بیشتر مسجد برود یا صدقه بدهد معتبرتر است. سیستمی که در حال حاضر تمرکز بر آن وجود دارد، سیستم اعتباردهی بیرونی است، یعنی اعتبار افراد در جامعه و مکانیسم استانداردسازی آن. همچنین گفته شد که اعتبار به دو دسته‌ی اعتبارات مادی (کمی قابل شمارش) و اعتبارات معنوی به نظر غربی‌ها (یا مادی کیفی غیرقابل شمارش به نظر اسلام) تقسیم می‌شوند، که برای اعتبارات غیرقابل شمارش مکانیسم‌های داوری، ارزیابی، اعتبارسنجی و استانداردهایی را وضع می‌کنند که یکی از آن‌ها انجمن‌های مردمی هستند. هر اجتماعی که در جامعه‌ای ایجاد می‌شود، خودبه‌خود برای خودش یک سیستم اعتباردهی و اعتبارسنجی ایجاد می‌کند. مهم این است که کدامیک از این‌ها به رسمیت شناخته شوند. می‌توان حضور افراد را در جمع‌های هم‌جهت متعدد توسعه داد. هر کس باید در یکی از این جوامع در قسمت‌های بالایی هرم اعتباردهی و اعتبارسنجی قرار گیرد؛ برای همین باید تعداد هرم‌ها را افزایش داد تا کسی در سیستم مخالف حکومت به دنبال هرمی نگردد تا در آن معتبر شود.

بحثی که انجام شد بحث مقدماتی بود، سوال این است که طراحی چگونه باید انجام شود؟ ایده‌های طراحی می‌تواند ایجاد جوامع متعدد با اهداف مدیریتی هم‌جهت باشد، به طوریکه هر فرد در یکی از آن‌ها در قسمت‌های بالایی هرم قرار گیرد. برای اینکه تشخیص داد افراد را چگونه باید وارد این سیستم‌ها کرد و چگونه کشف نمود که افراد چه انگیزه‌ها و توانمندی‌هایی دارند، سیستم‌های شناخت و رصد رفتار و توانمندی‌های افراد لازم است. در واقع باید تشخیص داد که یک فرد در چه هرمی می‌تواند اول باشد.

در سیستم ایجاد انجمن‌ها و اجتماعات برای جامعه یا اجتماع اعتبار ایجاد می‌شود. آن جامعه بر اساس سنجش، اعتبار خودش را به اعضا می‌دهد. سلسله مراتب مختلفی در اعتباردهی و اعتبارسنجی وجود دارد. در خود انجمن‌ها و جوامع اعتبارات متعددی می‌تواند وجود داشته باشد، ممکن است یک چیزی معتبر باشد یا نباشد ولی لزوما اعتبار افراد ذیل آن به اعتبار سیستم بستگی ندارد. مثلا در مورد انجمن خوش‌نویسان و دانشگاه صنعتی شریف، از نظر مجموعه‌ای اعتبار دانشگاه شریف بیشتر است اما ممکن است اعتبار استاد انجمن خوش‌نویسان در داخل این انجمن خیلی بیشتر از اعتبار استاد دانشگاه شریف در داخل دانشگاه باشد. این اعتبار داخل به بیرون هم بروز می‌کند. مثلا چند نفر پروفسور گلشنی استاد فیزیک و فلسفه علم را در جامعه می‌شناسند؟ اما استاد امیرخانی (خوش‌نویس) یا فرشچیان (نقاش) یا شجریان (خواننده) را اکثر جامعه می‌شناسند. در صورتی که اعتبار انجمن خوش‌نویسان یا نقاشان از اعتبار دانشگاه شریف کمتر است. پس ممکن است اعتبار سیستم‌های اجتماعی با اعتبار زیرسیستم‌های آن تناسبی نداشته باشد. ممکن است حسی که خود افراد، نسبت به اعتباری که در یک مجموعه دارند با حسی که در بیرون نسبت به این افراد وجود دارد، تناسبی نداشته باشد، نمونه‌ی بارز آن سمپاد است؛ در داخل سمپاد افراد به هم حسی دارند که در بیرون هیچ ارزشی ندارد یا در میان کسانی که پرورش اندام کار می‌کنند، دور بازوی یک فرد اعتبار فوق‌العاده‌ای دارد، اما بیرون از آن هیچ ارزشی برای قشر خارج از آن اجتماع ندارد. این جای بحث دارد که آیا خوب است که سیستم‌های اعتبارسنجی و اعتباردهی درست شوند که اعتبارشان اعتبار جنرال باشد و اگر خوب است برای چه منظورهایی خوب است یا سیستم‌هایی ایجاد شوند که اعتبار داخلی افزایش یابد. ممکن است این اعتبارات به رسمیت شناخته نشود، ولی افراد را ارضا می‌کند. در بنیاد نخبگان هم نباید برچسب نخبگی جنرال به کسی زده شود، چراکه به این معناست که وقتی کسی نخبه شود، یعنی هر کاری از دستش برمی‌آید. وقتی کسی ادعای نخبگی می‌کند همه سیستم‌های اداری و اجتماعی موظف می‌شوند به او توجه کنند و اگر توجه نکنند همه‌ی حاکمیت مقصر خواهد بود. اما اگر گفته شود این فرد نفر اول حل انتگرال در دنیاست، در این صورت اگر به وزارت کشاورزی مراجعه کند و کسی به او توجه نکند، جای اعتراض نخواهد داشت. در حالی که این دو نفر یکی هستند. دلیل اینکه سیستم‌های اعتباردهی و اعتبارسنجی اهمیت پیدا می‌کنند، این است که چگونه اعتبار داده می‌شود و این جای بحث دارد و مقدمه‌ای است بر اینکه اعتبار نباید گلوبال باشد که در تمام جامعه بتواند معتبر باشد. اعتبار می‌تواند اعتبار لوکال باشد، اما در ایران همه‌ی اعتبارات گلوبال هستند. ارزش اجتماعی “نیکی کریمی” ، “محمدرضا شجریان” ، “علی پروین” ، “حسین رضازاده”، “دکتر شهریاری” و “شهید بابایی” یکسان است. البته کسانیکه به رتبه‌های اول می‌رسند، ارزش یکسانی پیدا می‌کنند، مثلا “انیشتین” و “بردپیت” را همه در غرب می‌شناسند. کسانی که اول می‌شوند، از نخبگی حوزه‌ی خود خارج شده و تبدیل به نخبگان اجتماعی می‌شوند که تأثیراتی خارج از حوزه‌ی تخصصی خودشان دارند. اما اینکه یک مجری تلویزیون یا سیاهی لشکر یک مجموعه‌ی تلویزیونی فرهیخته شناخته شود، اشتباه است. همه سیستم‌ها دنبال این هستند که اعتبار خودشان را به کل جامعه تعمیم دهند. باشگاه خبرنگاران در داخل خودش یک سیستم اعتباردهی دارد و دنبال این است که این سیستم را همه به رسمیت بشناسند، اساتید، بازیگران و  ورزشکاران نیز همینطور، در صورتی که نباید اینگونه باشد.

زیاد شدن هرم‌های ارزشی و اعتباری جامعه به صورت گلوبال چالش‌آفرین است. برای توزیع منابع، توجه و … چون مقایسه مطرح می‌شود، مشکل پیش می‌آید. اینکه اعضای انجمن بازیگران بیمه شوند، اما اعضای انجمن خبرنگاران نشوند چالش ایجاد می‌کند. یا در مورد نخبگان این سوال مطرح می‌شود که چرا همه‌ی نخبگان از علوم فنی و مهندسی و علوم پزشکی انتخاب می‌شوند و به علوم انسانی توجه نمی‌شود؟ در صورتی که اگر گفته می‌شد نفرات برتر حوزه انتگرال نخبه هستند، هیچ کس از علوم انسانی ادعا نمی‌کرد که می‌خواهد نفر اول انتگرال باشد. اما در حالت فعلی، نخبگی اعتبار جنرال دارد و هر کسی می‌خواهد از این اعتبار جنرال استفاده کند.

اینکه گفته می‌شود سیستم ارزیابی و ارزشیابی را در جایی باید تعریف کرد، به این معنی است که ابتدا باید مفهوم اعتباردهی و اعتبارسنجی در آن سیستم طراحی شود و بعد از آن مشخص شود که چه سیستم ارزیابی و ارزشیابی این اعتبار را پشتیبانی می‌کند. مثلا وزارت ارشاد سفارش می‌دهد که سیستم ارزیابی و ارزشیابی مجموعه‌های قرآنی کشور را تعریف کنید که این مسأله از پایه اشتباه است؛ در واقع منظور از این کار، این است که یک سری شاخص تعریف شود، یک برنامه‌ی کامپیوتری نوشته شود که بر اساس این شاخص‌ها به هر کس یک نمره داده شود. اما برای چیست؟ در چه حوزه‌ای قرار است اعتبار داشته باشد؟ باید جنرال باشد یا لوکال؟ چه کسانی می‌خواهند اعتبار بگیرند؟ چه نوع اعتباری می‌خواهند بگیرند؟ بر اساس این اعتبار چه احساسی باید داشته باشند و چه رفتاری از خود بروز دهند؟ چگونه باید تلاش کنند که اعتبار بگیرند؟ این اعتبار در مقایسه با هرم‌های اعتباری دیگر که این افراد در آن عضو هستند چگونه باید باشد؟ در مقابل سایر هرم‌هایی که در آن عضو نیستند و با آن‌ها رقیب هستند، چگونه باید باشد؟