داستان قورباغه پخته یک داستان معروف است برای تأثیر تدریج بر انسان‌ها. وقتی قورباغه را داخل آب داغ  می‌اندازند می‌جهد و خود را نجات می‌دهد؛ ولی اگر آن را داخل آب سرد بیندازند و آب را کم‌کم حرارت دهند، قورباغه کم‌کم گرم و بی‌حس می‌شود و می‌پزد. تدریج باعث می‌شود قورباغه نفهمد چه دارد بر سرش می‌آید و بمیرد.

بسیاری از آقایان و آقازاده‌ها حکم همین قورباغه‌ی پخته را دارند. پخته‌اند بدون اینکه متوجه باشند. کاملاً بی‌حس شده‌اند. دیگر نه از ارزش‌ها در آنها خبری هست و نه از انقلابی‌گری؛ ولی خودشان فکر می‌کنند همان آدم‌های قدیم هستند. علل این پخته شدن متعدد است و تأثیر آن در فرزندان یا همان آقازاده‌‎ها بسیار زیاد. تاحدی که در بسیاری موارد بچه‌های قبل از مسئولیت با بچه‌های بعد از مسئولیت کاملاً متفاوت‌اند؛ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. اما پخته شدن از کجاها شروع می‌شود؟ قبل از اینکه به این بپردازم به یک داستان که از حضرت امام (ره) نقل می‌شود، اشاره می‌کنم.

گویا وقتی علی آقا نوه ایشان به‌دنیا می‌آید و شروع می‌کند به چهار دست و پا رفتن، حاج‌احمدآقا برای بالکن جماران نرده سفارش می‌دهند. با خود هم می‌گویند اگر امام از علت سئوال کردند، جواب قانع کننده‌ای وجود دارد که بچه است و ممکن است بیفتد و خدای ناکرده اتفاقی برایش بیفتد. خلاصه؛ وقتی امام نرده‌ها را می‌بینند، ناراحت می‌شوند و معترض که «مگر بنا نبود تا من هستم، دست به حسینیه نزنید؟». حاج‌‌‌احمدآقا توجیهات به نظر خودشان محکم را بیان می‌کنند. امام می‌فرماید آدم قدم به قدم طاغوتی می‌شود و برای هر قدم هم توجیهی می‌آورد (نقل به مضمون). این داستان را گفتم که بگویم یکی از نقاط شروع پخته شدن، شرایط نیاز و اضطرار است. مثلاً مسئولی که استفاده از ماشین دولتی را مجاز نمی‌داند وقتی فرزندش یا خانواده بیمار می‌شود و یا نیاز فوری برای رفتن به جایی برایش پیش می‌آید با هزار اکراه و پرداخت هزینه و سایر چیزهایی که توجیه کند استفاده‌ی ایشان را، از ماشین استفاده می‌کند. به‌تدریج این توجیهات امری بدیهی می‌شود و استفاده از ماشین عادی؛ اما برای فرزندان که حالا دیگر آقازاده شده‌اند، استفاده از این امکانات، حق طبیعی و مسلم است. به هر حال کم‌اند امثال شهید رجایی که حین بیماری شدیدِ همسرشان زیر باران، ماشین دولت را مرخص می‌کنند و منتظر تاکسی می‌ایستند تا همسرشان را به بیمارستان برسانند. دومین عامل پخته شدن آنان نیز هزینه-فایده‌ی بحث‌های ارزشی و اعتقادی در خانواده است. آقاها معتقدند به اصول؛ اما ممکن است نگاه خانواده متفاوت باشد و اصولاً زن با مرد متفاوت است. باید تحمل نمود برخی چالش‌ها و تلخی‌های لحظه‌ای را تا در بلندمدت، چالش‌ها کمتر شود؛ اما اتفاقی که عمدتاً می‌افتد، متفاوت است. آقایان که عمدتاً به دلیل کم وقت گذاشتن و رسیدگی نامطلوب به خانواده هم متهم‌اند، تا دو تا گلایه و ابراز خستگی و …. می‌شنوند شروع به محاسبه می‌کنند و به این نتیجه می‌رسند که نمی‌ارزد برای مثلاً فلان چیزک که چیز مهمی هم نیست، اوقات خودمان و خانواده را تلخ کنیم این که شروع می‌شود، زیرآبی رفتن‌ها هم شروع می‌شود؛ یعنی آقایان می‌آیند خانه و چیزهایی می‌بینند که تند می‌شوند؛ ممکن است عصبانی هم بشوند؛ ولی دیگر همه فهمیده‌اند که اهل سازش است. خلاصه خودش هم می‌شود مثل لولوی سر خرمن. این را که خودش می‌فهمد ساکت می‌شود و ‌می‌سوزد و می‌سازد!!!

هدایا عامل دیگری در این چرخه پخته شدن آقایان است این‌که می‌گویم «آقایان»، توجه شود آقازاده‌ها چند قدمی هم جلوترند احتمالاً! توجه کنید خصوصاً هدایای خوردنی و پوشیدنی و مصرفی – که توجیه‌ش راحت‌تر است و ای بسا احتیاج به توجیه هم ندارد – تأثیر مخرب بیشتری دارد.

مورد بعدی توهم شأنیت است یعنی آقایان و آقازاده‌ها فکر می‌کنند باید در حد شأن‌شان از امکانات و رفاهیات بهره‌مند باشند. این را با مورد قبل که کنار هم می‌گذاری، می‌شود «هدیه در حد شأن» – که فراوان دیده می‌شود. عامل مهم دیگر هم معاشرت مسئولین و آقایان و آقازاده‌ها با هم است. توجه شود یک سیب گندیده یک جعبه سیب سالم را خراب می‌کند ولی هیچگاه یک سیب سالم نمی‌تواند سیب‌های خراب را سالم کند. به عبارت روشن‌تر وقتی یک نفر از مجموعه آقایان و آقازاده‌های مرتبط با هم دچار انحراف می‌شود جاده را برای سایرین هموار می‌کند و توجیهی می‌شود برای بقیه. این است که این جمله‌ها را زیاد می‌شنوی: «این که چیزی نیست پسر فلانی …»، «تازه ما ساده‌ترین‌ها هستیم، خبر نداری فلانی چه کرده» و …. . این مقایسات زوجی (یعنی در هر موضوعی با بدترین مورد آن) منجر می‌شود به رشد منفی سیستم در جمیع جهات.

خوش بینانه هم این است خدای نکرده هیچ‌گونه چشم و هم چشمی و رقابت در بین آقایان و آقازاده‌ها و خانواده‌های‌شان در مسائل دنیوی وجود ندارد.

 عوامل دیگری مثل اطرافیان فرزندان یا همان آقازاده‌ها، بی‌خبری آقا از آقازاده و مسائل دیگری هم در ماجرای پخته شدن مؤثر است که به خواست خدا در نوشته‌های دیگر به آن خواهم پرداخت. اما نتایج اخلاقی و توصیه‌های پایانی این قسمت:

  • آقایان در شرایط اضطرار و نیازهای رقت‌آور بیشتر مراقبت کنند. نیاز خانواده، فرزندان، شرایط سختی اطرافیان، بیماری، فقر و …. ممکن است دام‌هایی باشد برای افتادن شما در جریان پختگی.
  • دوم اینکه نسبت به تغییرات اطراف حساس باشند. اگر کمی حوصله و تحمل کنند، برای طرف حق هم به اندازه کافی توجیه پیدا می‌شود. شاید یکی از مقامات صبر برای آقایان و آقازاده‌ها همین صبر در مقابل این توجیهات باشد. تأخیر انداختن خواسته‌ی اطرافیان بسیاری از مسائلرا حل می‌کند. ایجاد هزینه برای خواسته‌های ناصحیح – که معمولا برعکس شده و مقاومت در مقابل خواسته‌های ناصحیح هزینه دارد – می‌تواند آنها را کم کند. برآورده کردن خواسته‌های درست با تأمین نیازهای عاطفی، روحی و روانی خانواده مدیریت خواسته‌های مادی آنها را بسیار راحت‌تر خواهد نمود.
  • از توجیهات سطحی و بچه‌گانه و بی‌پایه بپرهیزید. «گران است» و «نمی‌توانیم» و «مردم ندارند» و «برای ما بد است» در بازه بلندمدت جریان را به ضرر شما تغییر خواهد داد و پدری متهم خواهید شد.
  • از آوردن هرگونه هدیه – حتی آنها که در شأن شماست – به منزل بپرهیزید و هدیه‌هایی را که به دلیل شخصیت حقوقی شما حتی در منزل به شما داده می‌شود سریعاً به محل کار انتقال دهید.
  • هر چه سریعتر ارتباطاتی نزدیک با غیر آقایان و آقازاده‌ها شروع کنید.
  • از کلونی‌های آقایان و آقازاده‌ها تا حد امکان دوری کنید. قدر رفقای قبل از مسئولیت – که مثل شما مسئول نشده‌اند – و فامیل‌های دور را بدانید. مستقیم خودتان را با مردم عادی مقایسه نکنید. اینجا واقعا دو صد گفته چون نیم کردار نیست. این مقایسه‌های لسانی به کاریکاتور می‌ماند.

فعلاً همین.