قبل از هر چیز باید بگویم منظورم از کارمند دراین نوشته همه کارمندان نیستند بلکه تعریف خاصی از فردی که در یک سازمان مشغول است را به عنوان کارمند مطرح می‌کنم و خدای ناکرده قصد جسارت به همه کارمندان این سازمان‌ها و نهادها را ندارم. انتخاب این واژه برای مفهوم مورد نظر نیز از دل خود سازمان‌ها بیرون آمده است که اغلب وقتی می‌گویند فلانی کارمند است، منظورشان این نیست که فرد در این سازمان مشغول کار است بلکه منظور این است که طرف کارمندی می‌کند یا رفتار کارمندی با تعریف خاصی دارد و کارمندی کردن به طور خلاصه یعنی بیشینه (ماکزیمم) کردن منافع با کمترین هزینه و تلاش که بعدن به برخی روش‌های آن اشاره خواهم کرد. یا به عبارت دیگر بودن برای حقوق گرفتن و ارتقاء نه برای انجام امور سازمان!

اما اصل موضوع:

شاید چیزهایی راجع به لابی صهیونیستی که جهان را غارت کرده‌اند و پدر مردم و کشورهای بیچاره را درآورده‌اند شنیده باشید در اغلب سازمان‌ها و نهادهای دولتی و خصولتی، یک یا چند لابی کارمندی وجود دارد که مثل خوره به جان سازمان می‌افتد که هم مانع محقق شدن اهداف و انجام مأموریت‌های اصلی آن می‌شوند و هم عرصه را بر آن‌ها که می‌خواهند کاری بکنند تنگ می‌کنند و مانع هر اصلاح و تغییر مثبتی می‌شوند. اما ویژگی‌ها و رفتارهای اصلی این لابی کارمندی چیست؟

      • این گروه به طرز عجیبی در تعریف از هم و پوشاندن عیوب یکدیگر خصوصا پیش مدیر بالادست هماهنگ و توجیه هستند. البته این را بدانید که این تعاریف حساب و کتاب دارد و هر یکی که می‌شنوی یکی باید جای دیگری پس بدهی و گرنه ممکن است که ورق برگردد و مغضوب این حلقه شوی زیر آبت بخورد! این موضوع به قدری روشن است که تعریف‌هایی را که پشت سر هم می‌کنند را هم می‌گویند تا طرف مقابل بداند که یکی بدهکار است و یا باید در جمعی با حضور خود او جبران کند یا خبر جبران کردن را برساند.
      • تابع هدف این لابی کارمندی رضایت رئیس است و در این کار هم سخت استاد و خبره هستند. رئیس در این مجموعه حرف اول و آخر را می‌زند کسی را یارای مخالفت با او نیست همه به او می‌خندند، نظراتش را تحسین می‌کنند و اوامرش را اطاعت ولو به ظاهر!!! ناگفته نماند این جماعت اینقدر باهوش هستند که اگر فکر کنند رئیس از انتقاد و مخالفت خوشش می‌آید به صورت مدیریت شده و به حد کفایت (نه بیشتر) نقش منتقد و مخالف را بازی کنند آن هم به نحوی که آخر قانع شوند و باز نظر رئیس به کرسی بنشیند.
      • این گروه استاد تقسیم منابع و منافع سازمان بین خودشان هستند هر کدام گرفتن امتیازی یا دستوری یا امکاناتی را البته برای همه بر عهده دارد و الته این هم بده بستان است اگر یکی پاداشی را برای بقیه گرفته انتظار دارد دیگران هم کارانه‌ای، اضافه‌کاری، سفری یا حداقل تشویقی را برای او بگیرند. دو جلسه که با این‌ها می‌نشینی می‌بینی همه هم و غم آن‌ها حل مسائل شخصی و ارتقاء شغلی و مالی‌شان است و آنچه برایشان مهم نیست حل مسائل سازمان و انجام مأموریت‌های آن است.
      • برای بهتر انجام شدن بند۳ این گروه اعضای خود را به سمت سمت‌هایی که تقسیم منابع به دست آن‌هاست می‌فرستند و به شدت از آن‌ها حمایت می‌کنند. مهمترین جاها هم بخش‌های مالی، رفاهی، منابع انسانی و بیخ گوش رؤساست که برای این جماعت جذابیت ویژه‌ای دارد.
      • بالاترین پست در بین این جماعت مهمترین عضو لابی است یعنی همه تلاش می‌کنند حداقل یکی را بالا بفرستند چون قدرت و نفوذ همه آن‌ها به اندازه بالاترین فردی است که آن‌ها توانسته‌اند در سازمان بچینند. کاملا شبیه مسابقات دوچرخه‌سواری است که یکی از اعضای تیم جلو می‌افتد و مقاومت و فشار هوار را می‌شکند و سایرین از این فضای به دست آمده پشت سر او استفاده می‌کنند. البته که خدمات این فرد بی‌پاسخ نمی‌ماند چون احتمال مغضوب قرارگرفتن و تنزل او هم متناسب با جایگاهش بیشتر است اگر به دلیلی پایین آمد دیگران زحماتش را جبران خواهند کرد.
      • اینها نسبت به مدیران بالادست خضوع عجیبی دارند و معمولا هم رئیس با فحش، عتاب، بغض، تمسخر و تحقیر با اینها برخورد می‌کند تا دیگران هم بدانند چه رئیس مقتدری است. این جماعت هم که این عتاب و خطاب در مقابل هدف مقدسشان اصلا اهمیت ندارد، می‌خندند و چشمی می‌گویند حتی از رئیس تقدیر هم می‌کنند که به فحشی تحویلشان گرفته است.
      • عمده وقت این افراد در جلساتی می‌گذرد که هیچ تأثیری در آن ندارند و صرفاً می‌روند تا حضور داشته باشند و دیداری تازه کنند و شاید هم از حواشی جلسه خبر جدیدی یا مزایایی کسب کنند. اوقاتی هم که در جلسه نیستند اگر مشغول به کار شخصی‌شان نباشند مشغول صحبت با تلفن هستند. دفترچه تلفن این افراد پایگاه داده کاملی است از همه مدیران قبل و حال و احتمالا بعد سازمان که بعضا در سازمان‌های دیگر مدیر شده‌اند و قدرت لابی کارمندی را فراسازمانی کرده‌اند.
      • شلوغ‌ترین و پرمشغله‌ترین زمان‌های این گروه وقتی است که مدیری می‌رود، عزل می‌شود یا می‌میرد. همه این‌ها بسیج می‌شوند تا یکی از خود یا لااقل همراه خود را جای او بنشانند. شاید اگر تلفن‌های افراد سازمان و جلسات غیر رسمی آن‌ها را بعد از این اتفاقات چک کنید با تقریب خوبی سبکه لابی کارمندی سازمان برای شما آشکار شود.
      • بیشترین حضور و اضافه کار بین کارمندان یک سازمان متعلق به همین گروه کارمندان است. هم به خاطر اینکه ریالی از مزایایی که می‌توانند بگیرند را از دست ندهند هم برای اینکه ضرورت شایعه‌ای نباشد که این‌ها خبردار نشوند. طبیعتا علی رغم بیشترین حضور کمترین بازده را از سازمان این‌ها برمی‌دارند و بیشترین هزینه را برای سازمان دارند اگر پرونده این‌ها را بررسی کنید نه اضافه کاری هست که نگرفته باشند نه خدای ناکرده پاداش و کارانه‌ای از آن‌ها فوت شده، نه وامی را از دست داده‌اند و نه صندوقی، سبد کالایی، حق جلسه‌ای یا سفری هست که این‌ها از آن استفاده نکرده باشند. همیشه هم از شلوغی کار و بار زیادی که بر دوششان هست گلایه‌مندند و البته معتقدند ایثارگرانه و تا پای جان ایستاده‌اند که خدای ناکرده آسیبی به سازمان نرسد.
      • این لابی اغلب در بین همه کارکنان خصوصا کارکنان پایین سازمان محبوبیت زیادی دارد چرا که برای این‌که خود راحت از همه منابع بهره‌مند شوند منابع سازمان را بین کارکنان تقسیم می‌کنند و به قول معروف به جلسه می‌رسند کارکنان بیچاره هم نمی‌دانند که منابعی که باید صرف کاری می‌شده یا مشکلی را از کشور و مردم حل می‌کرده تبدیل شده به کارت هدیه و سبدکالا و هزینه سفر و حق جلسه و … . این‌ها را حامی خود می‌دانند و کسانی را که حق آن‌ها را می‌دهند -نه بیشتر -ظالم می‌پندارند که همین اغلب باعث سرنگونی افرادی می‌شود که می‌خواهند عادلانه رفتار کنند.

این ویژگی‌ها باعث می‌شود این لابی ضمن اینکه خود در کار سازمان و مأموریت‌های آن خلل ایجاد می‌کنند. بخش مهمی از سازمان و کارکنان آن را نیز با خود همراه سازند و اعتبارات، منابع و اختیارات سازمانی به وجه المعامله برای کسب نفع بیشتر و جایگاه بالاتر این جماعت تبدیل شود. اما از کجا می‌توان فهمید این لابی در سازمان هست و میزان گسترش و نفوذ آن در سازمان چقدر است؟ کار سختی نیست و روسای محترم می‌توانند وجود و حدود و ابعاد این جماعت را به سادگی کشف کنند.

چند شاخص عددی ساده برای شناختن میزان نفوذ این لابی در سازمان وجود دارد. که برخی از آن‌ها در زیر آمده است!

      • تعداد ماشین‌ها و راننده‌های سازمان شاخص مهمی است.
      • تعداد مدیرانی که مسئول دفتر دارند مهم است.
      • متوسط متراژ اتاق مدیران در سازمان و نسبت آن‌ با متراژ محل کار کارکنان پایین‌تر سطح سازمان.
      • نسبت مساحت اتاق‌ها و مکان‌های جانبی مثل اتاق جلسه و اتاق استراحت و لابی و اتاق دفتر و …. به کل مساحت سازمان.
      • نسبت خالص دریافتی از حقوق، مزایا، پاداش، هدیه، کارانه و غیره به حقوق مدیران.
      • تعداد مصوبات خدماتی، رفاهی، تسهیلات و … به مصوبات کاری و مأموریتی در جلسات تصمیم­گیری.

اگر با این شاخص‌ها هنوز نتوانسته‌اید میزان حضور این لابی کارمندی را در سازمان درک کنید چند تست می‌تواند به شما کمک کند.

چند اظهار نظر بی‌ربط و غلط بکنید؛ ببینید چه کسانی استقبال می‌کنند و از آن به عنوان یک دستور حکیمانه یاد می‌کنند. تست تناقض هم تست خوبی است: در یک جلسه اظهارنظری کنید و در جلسه بعد درست خلاف آن را بگوئید؛ اگر هر دو، مورد استقبال مدیران سازمانتان بود باید فکری اساسی برای این سازمان کرد. یک چیز غیر منطقی بخواهید، کاری که ۶ ماه زمان لازم دارد در دو هفته بخواهید. ببینید چند نفر آن را شدنی می‌دانند. تست آخر هم تست سفارش است چند نفر آشنا با موضوعات نامربوط و خواسته‌های بی‌جا به مدیران سفارش جدی کنید؛ طوری که بدانند این‌ها مورد حمایت شما هستند. بعد از آن‌ها و هم از مدیران بازخورد بگیرید تا حدی خوبی لابی کارمندی سازمانتان را خواهید شناخت.

اگر هیچ اثری از لابی کارمندی در سازمانتان نبود -که بعید است!- خوشا به حال شما و سازمانتان، اما اگر بود چه باید کرد؟

      • مواظب دفترتان باشید. مهمترین جایی که مورد توجه این جماعت منفعت طلب است دفتر رؤسا است آن‌ها بیخ گوش رئیس را به هیچ قیمتی از دست نمی‌دهند. اگر دفترتان هم عضوی از آن‌ها شده فوراً اقدام به تغییر کنید.
      • مراقب ارتباط اطرافیان و نزدیکانتان با این افراد باشید. هر ارتباطی بین فرزند، برادر، خواهر و حتی آشنایان درجه دو و سه شما می‌تواند اهرم فشاری برای شما باشد که به دست این جماعت می‌افتد از این ارتباطات به ظاهر کم خیلی مفید و خیرخواهانه است به شدت پرهیز کنید.
      • فرهنگ شفاهی را تا جای ممکن با فرهنگ مکتوب جایگزین کنید. این لابی تبحر خاصی در تعاملات غیررسمی و تفاهمات شفاهی دارد تا آن‌جا که ممکن است از هر گونه مکتوب شدن پرهیز می‌کند. کوچکترین تعاملات حتی وقت دادن به افراد و دادن کوچکترین امتیاز و پاداش و منافع را منوط به ثبت و ضبط مکتوب کنید.
      • تا آن‌جایی که ممکن است این افراد را به کارهای تخصصی کم ارتباط سوق دهید. هرچند این‌ها معمولا کاری نیستند و از عهده هیچ کار تخصصی برنخواهند آمد اما مدیر پروژه شدنشان ضرر کمتر برای سازمانتان خواهد داشت تا نشستن آن‌ها در گلوگاه‌هایی که افراد و بخش‌های سازمان با آن سر و کار دارند. بخش‌های اداری، مالی، منابع انسانی و کارگزینی، حراست و بازرسی از جاهایی است که به هیچ وجه نباید پای این افراد به آن‌ها باز شود.
      • بالاترین مدیر در بین این جماعت را پایین بیاورید! برای تنزل کلی این حلقه لازم نیست با همه درگیر شوید بالاترین فرد را پایین بیاورید سطح کلی لابی کارمندی پایین خواهد آمد و همین کار را به تدریج ادامه دهید.
      • غیر از حقوق پایه، منافع و مزایای مدیران ارشد و سطح دوم و سوم را کم یا قطع کنید. مواظب باشید در این مرحله به مزایا و دریافتی سطوح پایین کاری نداشته باشید یا حتی از بالایی‌ها کم کنید و به پایینی‌ها اضافه کنید. جماعت منفعت طلب هم خود را نشان خواهد داد و هم اگر کمی صبور باشید به فکر تغییر کار خود خواهید افتاد.
      • به هیچ وجه ارتباطات سازمان با نهادها و سازمان‌های بیرونی را از طریق این افراد انجام ندهید. خصوصا در ارتباطی که انتظار دارید منجر به نتیجه شوند یا لازم است هویت مناسبی از سازمان در بیرون ارائه شود. این افراد به هیچ وجه مناسب نیستند. این جماعت از این ارتباطات و جلسات برای ایجاد تحکیم ارتباطات شخصی و غیر رسمی خود استفاده می‌کند و شبکه خود را به صورت فراسازمانی توسعه می‌دهند.
      • تعریف کارهای مشخص با شاخص‌های نتیجه‌ای (نه فرایندی) قابل اندازه‌گیری، مشخص، پیگیری و مواخذه مستمر شاخص‌های تعیین شده در اثبات کارآمدی و یا ناکارآمدی افراد بسیار ضروری است این کار افراد حاضر در لابی کارمندی را به طور طبیعی از جریان اصلی کارها حذف کرده و تنزل خواهد داد.
      • افزودن افراد غیر رسمی، صریح و عملیاتی در شبکه ارتباطی بین این افراد می‌تواند شبکه آن‌ها را از هم بپاشد. البته این کار را با ظرافت انجام دهید چون خود افراد غیر رسمی و نتیجه گرا می‌توانند مشکل‌زا شوند.