این روزها خیلی جاها، وقتی صحبت از فردی می‌شود خصوصا در مورد جوانان می‌شنوی که فلانی از نخبگان است. منظور هم احتمالا این است که ذهن فعالی دارد و هوش سرشار. البته این هوش سرشار معمولا تأیید شده توسط دانشگاهی، مرکزی، بنیادی یا جای دیگری نیز هست وگرنه هوش و استعداد به تنهایی برای اینکه بگویند نخبه‌ای کافی نیست. در دوستان خوش‌استعدادمان هم برخی نخبه هستند و برخی نه! به این معنی که برخی حوصله این را داشته‌اند که در چارچوب‌های تعریف شده نخبگی فعالیت کنند و حس و حال این را هم داشته‌اند که بروند و یک فرایند چند ماهه را در بنیاد نخبگان بگذرانند و به عنوان نخبه گواهی‌نامه‌ای بگیرند و برخی نداشته‌اند. البته آهسته بگویم که این گواهی‌نامه لزوما به معنی برتری اینها بر دیگران نیست.

در این نوشته می‌خواهم نگاهی تحلیلی بیندازم به این داستان نخبه شدن یا به نخبگی شناخته شدن. برای این منظور چند سؤال مطرح است. واقعا چه کسی نخبه است؟ چگونه می‌شود این نخبگی را فهمید یا اثبات کرد؟ ما الآن چگونه نخبگی را می‌فهمیم؟ با تعریف ما چه کسانی نخبه شده‌اند؟ و تعریف ما از نخبگی چیست؟ بگذارید از آخر به اول شروع کنم.

طبق آیین‌نامه‌ها و تعاریف بنیاد نخبگان و سایر مراکزی که تشخیص نخبگی برعهده آنهاست به افرادی که خروجی‌های نخبگانی (اعم از علمی، ادبی و هنری) داشته باشند نخبه می‌گویند. اینها مواردی است که در تعریف نخبه و استعداد برتر در بنیاد نخبگان ارائه شده است.

«نخبه» به فرد برجسته و کارآمدی اطلاق می‌شود که اثرگذاری وی در تولید و گسترش علم و هنر و فناوری و فرهنگ‌سازی و مدیریت کشور محسوس باشد و هوش، خلاقیت، کارآفرینی و نبوغ فکری وی در راستای تولید و گسترش دانش و نوآوری موجب سرعت بخشیدن به رشد و توسعه علمی و اعتلای جامعه انسانی کشور گردد.

«استعداد برتر» به فردی اطلاق می‌شود که به صورت بالقوه نخبه بوده ولی هنوز زمینه‌های لازم برای شناسایی کامل یا بروز استعدادهای ویژه او فراهم نشده است.

و اما سؤال بعد اینکه این نخبه چگونه شناخته می‌شود یا به عبارتی شاخص‌ها و سنجه‌های ما برای احراز نخبگی چیست؟ موارد زیر کلیات مواردی است که در بنیاد نخبگان به عنوان شاخص‌های نخبگی تعیین شده است.

افرادی که دارای یکی از ویژگی‌های زیر باشند، استعداد برتر یا نخبه شناخته می‌شوند.

  • برگزیدگان المپیادهای علمی معتبر داخلی و جهانی
  • برگزیدگان از میان آزمون‌های سراسری
  • مخترعان و مکتشفان (برگزیدگان مسابقات و جشنواره‌های علمی معتبر داخلی و خارجی) برگزیدگان از میان مخترعان و مکتشفان ایرانی که اختراع و اکتشاف آنان در مراجع ذیصلاح داخلی یا خارجی به ثبت رسیده باشد)
  • دانش‌آموختگان (برگزیدگان و دانش‌آموختگان برتر رشته‌های دانشگاهی (کارشناسی و بالاتر) داخل کشور و حوزه‌های علمیه (سطح یک و بالاتر) با معرفی «وزارتین علوم و بهداشت» و «مدیریت حوزه علمیه قم و خراسان» به عنوان استعداد برتر)
  • برترین‌های مسابقات علوم قرآنی (تشخیص اعتبار مسابقه با بنیاد است.)
  • شخصیت‌های برجسته علمی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور
  • آفرینندگان آثار بدیع و ارزنده ادبی و هنری
  • برگزیدگان اعضای هیأت علمی دانشگاه‌ها و مؤسسات پژوهشی و فناوری
  • مدرسین و محققین علوم حوزوی

حالا با نگاهی کاملا خوش‌بینانه، تحلیلی بر این تعریف و شاخص‌ها داشته باشیم. یعنی فرض می‌کنیم که همان تعریف بنیاد نخبگان بهترین تعریف است و شاخص‌ها هم شاخص‌های خوبی هستند آیا واقعا می‌توان درست افرادی را با همین شاخص‌ها و شرایط شناخت؟ آنهایی که شناخته و حمایت می‌شوند چه می‌شوند؟

در مورد المپیادی‌ها و نفرات برتر کنکور و برگزیدگان جشنواره‌ها و مسابقات کار خیلی سخت نیست یعنی فارغ از اینکه کسی که جزو نفرات برگزیده مسابقات یا کنکور است نخبه است یا نه شناختنش کار ساده‌ایست. اما در بقیه موارد مجبوریم تعریف کنیم که برجسته کیست، برگزیده کیست، اثر فخیم و مؤثر چیست و خیلی موارد دیگر که لازم است تعریف کنیم که می‌کنیم. برای اینکه این تعاریف هم مشخص شود می‌آییم آیین‌نامه‌هایی هم طراحی می‌کنیم که وزارت بهداشت در پزشکی و وزارت علوم در دانشگاه‌ها و حوزه برای حوزویان و وزارت صنایع برای صنعت‌گران و خلاصه هرکسی برای نخبگان حوزه خودش آیین‌نامه وضع می‌کند و یک گواهی‌نامه هم می‌دهد به کسانی که در این آیین‌نامه جا می‌شوند.

حالا از آن طرف نگاه کنیم! از یک عده بسیار محدود که نخبگی آنها شاخص است که بگذریم، اغلب کسانی که به عنوان نخبه شناخته می‌شوند کسانی هستند که می‌روند این آیین‌نامه‌ها را پیدا می‌کنند و مدارک و شواهدی برای اثبات نخبگی خود دست و پا می‌کنند و ارائه می‌کنند و نخبه می‌شوند. حرف اینجاست که همه این سیستم بر خوداظهاری استوار است و اول باید خود فرد ادعای نخبه بودن بکند. بعد هم مطابق با آیین‌نامه‌ها خروجی‌هایی را تنظیم کند و به مقام رفیع نخبگی نائل شود.

در این فرایند چند نکته هست که فهرست‌وار به برخی اشاره می‌کنم.

  • نخبه کسی است که معمولا در چارچوب‌ها جا نمی‌گیرد و معمولا کاری می‌کند که دیگران قادر به انجام آن نیستند و کاری هم که قبلا انجام نشده و نو است خیلی قابل اندازه‌گیری نیست. البته نو بودن قابل اندازه‌گیری است که روش اندازه‌گیری این را هم در مورد اختراعات و اکتشافات مورد بررسی قرار خواهم داد.
  • نخبه و انسان توانمند خیلی حس و حال دنبال کردن فرایندهای اداری برای اثبات نخبگی را ندارد. این را هم عقل می‌گوید و هم تجربه ما در کار کردن با آدم‌هایی با توانمندی‌های مختلف.
  • خروجی نخبگانی را می‌شود با کمک! دیگران هم تهیه کرد و تحویل داد و نخبه شد. این است که آنهایی که نخبه قدرت و ثروت هستند (یا به آنها وصل هستند) معمولا نخبه علمی و فناوری و هنری و ادبی هم می‌شوند.
  • معمولا کسانی دنبال این برچسب و احراز نخبگی خود هستند که می‌خواهند از امتیازات مادی یا معنوی آن استفاده نمایند این است که کمتر کسی دنبال دست یافتن به این عنوان است تا انجام وظیفه نماید.

اینها چند مورد بود که نشان می‌داد به فرض اینکه این تعریف از نخبگی و شاخص‌های آن درست باشد نمی‌توان امیدوار بود که با این روش بتوان سطح قابل توجهی از جامعه نخبگان را تحت پوشش قرار داد.

حال فرض کنیم به همین مقدار از پوشش نیز اکتفا کردیم و راضی شدیم به اینهایی که شناختیم، با اینها چه می‌کنیم؟ اول یک گواهی‌نامه می‌دهیم که نشان‌دهنده نخبگی فرد است بعد هم احتمالا حمایت‌های مالی یا معرفی برای تسهیل کارها یا از همین دست حمایت‌ها. بعد هم خود نخبه است و این حمایت‌ها؛ یعنی هر کاری می‌خواهد بکند، بکند و از این حمایت‌ها هم استفاده کند. نتیجه چه می‌شود؟ آنها که می‌خواهند به خارج بروند سریع‌تر و راحت‌تر می‌روند، آنها که قصد استفاده برای افزایش منافع شخصی را هم دارند بهتر و سهل‌تر به هدفشان می‌رسند و البته آنهایی هم که احتمالا قصد خدمت دارند بهتر می‌توانند خدمت کنند. که البته خواهم گفت این مکانیزم خیلی نمی‌تواند جذب‌کننده آنها که می‌خواهند خدمت کنند خصوصا صاحبان همت‌های بلند باشد!

حالا فرض کنیم این حمایت‌ها به دست همان کسانی رسید که می‌خواهند از استعداد و نخبگی خود برای خدمت به نظام و کشور استفاده کنند. با این برچسب نخبگی و حمایت‌ها چه می‌کنند؟ می‌روند یک کاری شروع می‌کنند خواه این کار علمی و پژوهشی باشد یا اجرایی و عملیاتی. تقریبا باید دوباره همه مراحلی را که بقیه -که نخبه نیستند- طی می‌کنند، طی کند. یعنی اگر طرح پژوهشی است باید سازمان درخواست‌کننده و تیم نظارتی آن در خصوص آن نظر دهد و خیلی کاری هم با اینکه این را یک نخبه داده یا نه ندارد. به همین صورت است اگر بخواهد کاری اجرایی یا عملیاتی انجام دهد.

البته این روندی که تا اینجا گفتیم خوبی‌هایی هم دارد که اگر بخواهیم منصفانه نگاه کنیم باید به آنها هم اشاره‌ای داشته باشیم. فهرست‌وار برخی موارد مثبت از نتایج کارهای بنیاد را ذیلا ذکر می‌کنم.

  • به خدمت گرفتن نخبگان در کارها و فعالیت‌های علمی و پژوهشی در دوران خدمت سربازی که از اتلاف وقت نخبگان در کارهای غیرتخصصی و نامربوط جلوگیری کرده است.
  • تسهیل در مطرح کردن ایده‌ها و ثبت آنها در سطح ملی و جهانی (البته مکانیزم‌ها معیوبند)
  • بسترسازی برای رشد شاخص‌های علم و فناوری کشور مطابق با شاخص‌های جهانی (مثل مقالات و اختراعات و غیره که در خود آن‌ها هم بحث است)

اینها چند نکته مثبت است که بر فرایند فعلی مترتب است اما برای داشتن اینها هم نه نیاز است به کسی برچسب نخبگی بزنیم نه بنیادی به این عریض و طویلی می‌خواهد.

نکات درخصوص فرایند شناخت نخبگان و اثبات نخبگی و نواقص آن فراوان است، چرا که ساختار و نوع نگاه مشکل دارد. به عبارتی نواقص معلول کم‌کاری مسئولان امر یا کمبودها نیست بلکه چون نگاه کلان اشتباه است همه تلاش‌های دلسوزانه و زحمات شبانه‌روزی برخی از مسئولین کمتر راه به جایی می‌برد. یعنی تا وقتی که با ثبت یک اختراع آنهم چه اختراعی! می‌شود نخبه شد یا با دادن یکی دو مقاله ISI نخبگی حاصل می‌شود اما پژوهش‌ها و طرح‌های جدی که مشکلی از جامعه حل می‌کنند تأثیری در نخبگی ندارند این تلاش‌ها نباید هم به نتیجه برسد.

برای اینکه این موضوع روشن‌تر شود یکی دو مثال از سیستم‌های معیوبی که ورودی‌های فرایند اثبات نخبگی را تشکیل می‌دهند ارائه می‌کنم. حدود سه سال پیش (سال ۸۶) برای ثبت یک روش برنامه‌ریزی خودکنترل مراجعه کردیم البته این هم به سفارش برخی از کسانی که دستی بر آتش بنیاد نخبگان داشتند. مدارک را خواستند و از جمله آنها نقشه فنی روش برنامه‌ریزی بود! گفتیم محصول این کار یک روش است نه قطعه که نقشه فنی داشته باشد که فرمودند تا این مدرک را نیاورید برای بررسی اقدام نخواهد شد. این در حالی است که یکی از دوستان  که نخبگی او برای بنیاد نخبگان و دیگران در داخل و خارج اثبات شده است، می‌گفت: یکی از اختراعاتی که ثبت شده یک پنکه است که پره‌های آن را درآورده‌اند و به‌جای آن ابر گذاشته‌اند. کاربردش هم این است که وقتی سی‌دی را جلوی آن می‌گیری، پاک می‌کند. می‌گفت این را خواستند با نام سی‌دی پاک‌کن ثبت کنند، گفتند این نام قبلا ثبت شده. فرد ارائه‌کننده گفته بود خوب بنویسید سی‌دی پاک‌کن خودکار گفته‌بودند این هم قبلا ثبت شده. دست آخر اسم سی‌دی پاک کن خودکار هوشمند را پیشنهاد می‌دهد که چون ثبت نشده بوده اختراع با همان نام ثبت می‌شود. انصافا اگر کسی نداند این دستگاه چیست با شنیدن سی‌دی پاک‌کن خودکار هوشمند چه تصوری خواهد کرد.

ISI و سایر مراجع علمی هم که اینقدر راجع به آنها نوشته‌اند که نیازی به توضیح نیست. همینقدر بگویم که خلاصه یک مقاله در یکی از این ژورنال‌ها تأیید شده بود که در آن حل یک روش علمی با استفاده از متد کله‌پاچه را توضیح داده بودند. وضعیت کنکور هم که ماهیت خودش زیر سؤال و معلوم است احتمالا بعد از حذف کنکور سالی ۴۰۰، ۵۰۰ نفر از نخبگان ما کم می‌شود!!! البته جای نگرانی نیست طبق آمار فرار نخبگان هم کم خواهد شد.

مسائلی نظایر اینها در سیستم فعلی زیاد است. اما چه باید کرد؟ اگر ندانیم چه کسی نخبه است و این لقب را به افراد ندهیم، چگونه از نخبگان حمایت کنیم؟ چگونه استعدادهای برتر را بشناسیم و پرورش دهیم؟

از اینجا به بعد قصد دارم در مورد راه‌حل و پاسخ سؤالات بالا مطالبی بنویسم.

در حالت ایده‌آل سیستم باید طوری باشد که هرکس به اندازه توانمندی و استعداد و نخبگی خود در آن پیشرفت کند و افراد بتوانند به صورت حداکثری استعدادهای خود را به شکوفایی رسانند. به عبارت بهتر اگر سیستم‌ها بر اساس شایسته‌سالاری – نه اصطلاح رایج در فضای عامه جامعه- بنا شده باشند نیازی به وجود سیستم و مکانیزمی جدا برای شناسایی، پرورش، حمایت و استفاه از استعدادهای برتر نخواهد بود. هر کس بنا به شایستگی به آنجا که باید برسد، می‌رسد و از منابع مورد نیاز به مقداری که باید استفاده خواهد نمود.

تصویری که در بالا ارائه شد هر چند وضعیت ایده‌آل را نشان می‌دهد اما با واقعیت فاصله زیادی دارد. به نظر می‌رسد دسترسی به این چنین نظامی نزدیک به محال باشد. البته فراموش نشود که ما در برخی سیستم‌ها چنین چیزی را با موفقیت تجربه کرده‌ایم. مثل آموزش در حوزه‌های علمیه سابق که بدون وجود سیستمی جدا برای نخبگان هرکس متناسب با میزان توانمندی خود در این سیستم آموزش می‌دید. یکی قبل از سن تکلیف به درجه اجتهاد می‌رسید و دیگری ممکن بود تا هفتاد سالگی هم مجتهد نشود. نمونه‌های این سیستم‌ها کم و بیش وجود دارد و خوشبختانه با الهام از همین سیستم‌ها، مراکزی در حال شکل‌گیری است که می‌تواند هرکس را در حد توانمندی‌هایش رشد دهد. در یک بازدید، کلاسی را دیدیم که چند اوتیسم، چند دانش‌آموز عادی، یک معلول جسمی – حرکتی و دو سه دانش‌آموز تیزهوش کنار هم تحصیل می‌کردند. هرکس متناسب با توانمندی‌هایش رشد می‌کرد و دانش‌آموزان، والدین و مربیان هم از اوضاع تحصیلی بچه‌ها کاملا راضی بودند. (در مورد سیستم‌های آموزشی نخبگان و استعدادهای برتر مطلبی جداگانه نوشته‌ام.)

بگذریم هرچند در برخی مراکز خاص و سیستم‌های معدودی شایسته سالاری در حد مطلوب برقرار بوده و هست، اما رساندن همه سیستم‌ها به این وضعیت در زمان کوتاه کار ساده‌ای نیست. پس باید راهی جست تا با همین وضعیت فعلی استعدادها برتر را شناخت و از نخبگان حداکثر استفاده را نمود. در ادامه در خصوص برخی راهکارهای مناسب برای این منظور خواهم پرداخت. در مورد این راهکارها و اصول حاکم بر آنها ذکر چند نکته لازم است.

  • روش شناسایی نخبه باید طوری طراحی شود که افراد نتوانند با استفاده از توانمندی‌های دیگران خود را نخبه معرفی کنند.
  • باید طوری برنامه‌ریزی کرد که اجرای راهکارها به مرور سیستم را به وضع مطلوبی که شرح داده شد نزدیک کند.
  • شناسایی نخبگان باید در جهت استفاده و حمایت از آنها در جهت اعتلای نظام اسلامی باشد، لذا باید فرایندها و راهکارها طوری طراحی شوند که کسانی که اعتقادی به نظام ندارند یا فعالیت‌های آنها خلاف اهداف نظام است، مورد حمایت قرار نگیرند.
  • سیستم باید به نحوی هدایت شود که افراد حس کنند به دلیل کاری که انجام داده‌اند ارج نهاده می‌شوند و از آنها حمایتی صورت می‌گیرد نه به دلیل توانمندی‌ها و استعدادهای ذاتی و خدادادی آنها.
  • مکانیزم‌ها نباید منجر به تنبلی نخبگان شود. یعنی به صرف اینکه کسی نخبه شد کار تمام باشد و او را تا ابد نخبه بدانند. نخبگی پایان‌پذیر است یعنی ممکن است کسی در سنین جوانی فعالیت‌های نخبگانی انجام داده و به دلایلی در ادامه هیچ فعالیتی که نیاز به نخبگی داشته باشد انجام ندهد. (متأسفانه به نظرم سن پایان نخبگی در کشور چندان بالا نیست و فرایندهای کنونی شناسایی و حمایت از نخبگان هم به پایین‌تر آمدن آن کمک می‌کنند).
  • باید به نحوی عمل کرد که خود جامعه، بخش خصوصی و سازمان‌های مردم‌نهاد قدر نخبه را بدانند و او را از نظر مادی و معنوی حمایت و تأمین نمایند.

راهکارهایی که این نکات در آنها لحاظ شده باشند در صورتی که در اجرا نیز انحرافی در آنها پیدا نشود احتمالا به سامان‌یافتن وضعیت شناسایی، آموزش و حمایت از نخبگان منجر خواهد شد. طراحی دقیق این راهکارها نیاز به کاری علمی دارد (این کار نیز انجام شده و خروجی‌های آن در طرحی به نام سامان‌دهی تعامل نظام و نخبگان ارائه شده است.) در اینجا اصول و مبانی و جهت‌های کلی راهکارها را متخصرا ذکر می‌کنم.

  • حذف شناسایی از طریق خوداظهاری و جایگزینی شیوه‌ی شناسایی نخبگان از طریق رصد جامعه با آن. این اصل می‌تواند از معرفی افراد غیر نخبه که به دنبال دریافت تسهیلات و امکانات هستند جلوگیری کرده و ضمنا بستر شناسایی افراد توانمندی را که تمایلی به پیگیری اثبات نخبگی خود ندارند را فراهم کند.
  • رصد خوب فراگیر به جای عالی نادر. در حال حاضر تعداد افرادی که گواهینامه نخبگی دارند خیلی نیست آن هم به گفته مسئولان بنیاد نخبگان یک دهمشان واقعا نخبه هستند. طبیعتا اینها تمام افراد نخبه و با استعداد این کشور نیستند. یعنی فقط نخبگانی که به خارج کشور رفته‌اند و نخبگی‌شان در آنجا بروز کرده و در بنیاد به عنوان نخبه شناخته نشده‌اند، بسیار بیش از شناخته‌شده‌هاست!!! لازم است فضاها و بسترهای نخبه پرور شناسایی و در صورت نیاز ایجاد شده و مدام رصد شوند تا افرادی که استعدادی از خود بروز می‌دهند شناسایی شده و برای آنها برنامه‌ها و حمایت‌های لازم طراحی شود.
  • یکی کردن فرایند شناسایی و حمایت. بروز نخبگی علاوه بر استعداد و توانمندی ذاتی و خدادادی، نیاز به بستر و امکانات لازم برای بروز را دارد. البته هرکس تا حدی می‌تواند از امکانات و بسترها استفاده نماید لذا درست این است که برای هر کس در حد توانمندی‌اش در استفاده از امکانات، تسهیلات و بسترهای لازم فراهم شود .به عبارت دیگر مرحله به مرحله و با بروز درجه‌های نخبگی و همت افراد بسترها و حمایت‌های بیشتری در اختیار آنها قرار گیرد. در این صورت شناسایی و حمایت با یکدیگر در یک فرایند دیده خواهند شد. در حال حاضر بنیاد، نخبه را معرفی می‌کند و احتمالا یک حمایت مالی به عمل آورده و بعد هم او را به امان خدا رها می‌سازد. کار شناسایی و حمایت صحیح از نخبگان را مجموعه‌هایی مثل رویان، مرکز فیزیک نظری، برخی مراکز صنایع دفاعی و غیره انجام می‌دهند که فرد را شناسایی می‌کنند و در صورت توانمندی، امکاناتی را در اختیارش قرار می‌دهند و هر قدر که استفاده کرد امکانات بیشتری برایش فراهم می‌شود. این سیستم پس از بلوغ مثل دریا خواهد شد که به صورت خودکار ضایعاتی مانند جنازه و مردار را پس خواهد زد. یعنی اگر کسی در یک مجموعه نخبگانی بدون داشتن توانمندی‌ها و استعدادهای لازم وارد شود خود به خود پس زده شده و حذف می‌گردد. نمونه این موضوع را به کرات در مجموعه‌های کوچک و بزرگ نخبگانی دیده‌ام. اما به نظر می‌رسد در بنیاد نخبگان نخبه دارد به عنوان جنازه تعریف می‌‌شود یعنی بنیاد نخبگان را پس می‌زند!!!
  • جایگزینی عناوینی برای کارهای نخبگانی به‌جای برچسب نخبگی. به این معنی که به‌جای اینکه فرایندی داشته باشیم که پس از طی آن کسی به عنوان نخبه تعیین شود شاخص‌هایی داشته باشیم که اگر کاری با آن مطابقت داشت آن کار را نخبگانی بدانیم. این کار چند نتیجه مثبت را به دنبال خواهد داشت که عبارتند از:
    • یک فرد تا وقتی حمایت می‌شود که کار نخبگانی انجام دهد نه به صرف اینکه مثلا کسی در کنکور رتبه برتر شد تا ابد بگویند نخبه است و هیچ کاری هم برای کشور انجام ندهد.
    • بسترها برای کسانی فراهم می‌شود که علاوه بر توانمندی، احساس وظیفه و همت بلند هم داشته باشند. در حال حاضر برچسب نخبگی ما عاملی شده برای تبدیل افراد توانمند و با استعداد (البته و بی‌استعداد) برای طلبکاری از نظام و جامعه. یعنی فردی که به عنوان نخبه معرفی می‌شود انتظار دارد نظام همه مشکلاتش را حل کند جامعه به او احترام ویژه بگذارند و قس علی هذا.
    • افرادی که از استعدادهای دیگران برای اثبات نخبگی استفاده می‌کنند اگر هم بخواهند با نیروی دیگران کارهای نخبگانی انجام دهند تا وقتی قصد انجام چنین کارهایی را داشته باشند محتاج افراد توانمند و با استعداد هستند و برای جلب نظر و استفاده از آنها باید آنها را از نظر مادی و معنوی تأمین نمایند که این خود یک حلقه رشد در سیستم خواهد بود. به عبارت دیگر افراد دارای ثروت و قدرت که قصد نمایش نخبگی دارند! نمی‌توانند با تهیه چند سند و مدرک و ثبت یک اختراع به عنوان نخبه معرفی شوند و برای ادامه نخبگی‌شان به صورت مستمر باید افراد توانمند را کنار خود نگه دارند.
    • آمارها نشان می‌دهد که اغلب خلاف‌کاران، و امثال آنها از افراد مستعد جامعه هستند. آیا باید از آنها هم حمایت شود. این را نوشتم که چیزهایی غیر استعداد و توانمندی هم لازم است تا کسی مقبول طبع مردم صاحب‌نظر شود. استعداد خوب نعمتی است اما باید کسانی را شناخت که اعتقاد، همت، اراده و عزم استفاده از این نعمت را هم داشته باشند. اینکه فردی از توانمندی‌های خود برای صدمه زدن به نظام استفاده می‌کند در برخی موارد به این دلیل است که بستری برای رشدش در این جهت فراهم شده است. در دوره‌ای نه چندان دور این بستر باعث رشد کلونی‌های میکروبی فراوانی شده‌ بود. حذف برچسب نخبگی و رصد کارها این امکان را خواهد داد که کارهایی را بزرگ کنیم و ارج بنهیم و حمایت کنیم که علاوه بر نیاز به استعداد و توانمندی، در راستای اهداف نظام هم باشد.
    • تنش‌های ناشی از اعلام کارهای برتر به عنوان کار نخبگانی بسیار کمتر از تنش‌های معرفی افراد به عنوان نخبه و چهره ماندگار و اینهاست. چرا که افراد غیر معصوم مخلوطی از راستی‌ها و ناراستی‌اند. برچسب نخبگی بر فرد در نظر عامه تأییدی است بر همه کارهای افراد. ضمن اینکه با تعدد سلایق و دیدگاه‌های مختلف، افراد مختلفی شایسته نخبگی هستند، اما اتفاق نظر در مورد کارها سهل‌تر حاصل می‌شود.
    • یک نکته هم در این حذف برچسب نخبگی وجود دارد و آن اینکه این روند منجر به فراموش کردن افراد تأثیرگذار خصوصا آنها که عمری را در خدمت گذرانده‌اند، نخواهد شد چرا که وقتی از فردی به صورت مدام کارهای نخبگانی دیده شود کم‌کم و به صورت غیر رسمی به عنوان نخبه شناخته می‌شود و این شناخت غیر رسمی که عموما هم از طریق جامعه صورت می‌گیرد هم عادلانه‌تر است، هم معتبرتر و هم ماندگارتر.
  • شناسایی از طریق رصد رفتارهای نخبگانی در سیستم‌های اطاعاتی. عدم وجود اطلاعات و سیستم‌های اطلاعاتی لازم برای شناسایی نخبگان، ما را مجبور کرده که از سیستم‌های خوداظهاری استفاده کنیم. حال آنکه روحیات، ویژگی‌های رفتاری و تمایلات نخبگان کاملا برای ارائه‌کنندگان سیستم‌ها و سرویس‌های اطلاعاتی شناخته شده است. یعنی آنها می‌دانند که محقق، استاد یا دانشجوی نخبه ما به دنبال چه موضوعاتی است، از چه منابعی استفاده می‌کند توانمندی‌های او چیست و چه محصولاتی تولید کرده است. گمان کنم همین متنی که الآن در حال نوشتن آن هستم قبل از این که به دست کسی در این کشور برسد به دست صاحبان سیستم‌ها و سرویس‌های اطلاعاتی خواهد رسید، چرا که برای ارسال آن ساده‌ترین راه استفاده از ایمیل (رایانامه) است! در برنامه‌ریزی‌ها و طراحی فرایند شناخت نخبگان باید به این موضوع توجه ویژه شود. در متنی دیگر به تفصیل در خصوص این مورد صحبت شده است.
  • اگر بناست افرادی مسئول شناسایی نخبگان باشند به تعبیر ظریف مقام معظم رهبری باید خود، شیرینی نخبگی را چشیده ‌باشند و حس نخبگی را درک کنند وگرنه با آیین‌نامه و روال‌های خشک اداری امکان شناخت درست نخبگان وجود نخواهد داشت، خصوصا آنکه افرادی که این مدارک و روال‌ها را چک می‌کنند صرفا یک کارمند یا کارشناس اداری‌اند که در بسیاری از سیستم‌ها مثل ثبت اختراع هستند.
  • چنانچه گفته شد لزومی ندارد یک فرد به عنوان نخبه معرفی شود و برچسب نخبگی بخورد و حتی لازم نیست خود او به نخبگی خود در قیاس با دیگران واقف باشد، اما شناسایی افراد و توانمندی‌های آنها برای مدیریت نظام و کشور امری ضروری است. شاید همین مورد، نقطه‌ی انحراف شناسایی نخبگان است یعنی این نیاز به شناسایی نخبگان به درستی حس شده اما اینکه برای چه باید شناخت و چه کسی باید بشناسد، گم شده است. لذا ایجاد بسترهایی برای ثبت اطلاعات افراد نخبه و استعدادهای برتر و ثبت رفتارها و فعالیت‌های نخبگانی و رصد افراد نخبه ضروری است. در حال حاضر به گفته خود بنیاد نخبگان ما اصلا نمی‌دانیم المپیادی‌های سال‌های پیش، رتبه‌های برتر کنکورهای گذشته و خلاصه نخبگان قدیمی‌تر (با تعریف فعلی) کجا هستند و چه می‌کنند هرچند برخی اخبار غیر رسمی تأسف‌برانگیز است. مثلا ایمیلی دریافت کردم که خبر از عاقبت ده نفر برتر کنکور ۷-۸ سال پیش داشت به غیر از یک نفر که از او خبری در دست نبود همه در مؤسسات آمریکایی و اروپایی مشغول خدمت! بودند.

در هر صورت به نظر می‌رسد روش تعریف یک برچسب برای نخبگی روش نادرستی است و بستری برای انحرافات و مفسده‌های مختلف خواهد شد. لذا لازم است این مکانیزم در یک روند نرم و با مدیریت صحیح و با توجه به نکات اشاره شده اصلاح شود.

پاییز ۸۹