وظیفه‌ی اصلی «نظام علم‌وفناوری» در «حوزه‌های علم‌وفناوری»، «پشتیبانی از تمدن و نظام غرب» است. بنابراین با توجه به اهداف کلانی که از فعالیت‌های علمی و فناورانه مدنظر است، لازم است کارکردها و خروجی هایی را تولید نماید. بدیهی است که نظام علم‌وفناوری یک نظام مستقل و منفک از سایر نظام‌ها نیست و ارتباط و حتی همپوشانی گسترده‌ای با سایر زیرنظام‌های تمدن غرب – مانند نظام اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، سیاسی، نظامی‌امنیتی و غیره – دارد. به همین دلیل نمی توان مرز روشنی برای این نظام مشخص نمود اما کارکردهایی خاص این نظام مطرح است که مهم ترین کارکردهای اصلی آن در جهان مادی غرب عبارت‌اند از:

  • جذب و توسعه منابع انسانی متخصص، نخبه و دانش محور: در فعالیت‌های علمی، فناورانه و نوآورانه مهم‌ترین سرمایه و منبع، نیروی انسانی است. بنابراین برای چرخیدن چرخ این فعالیت‌ها، اولین کارکرد نظام علم‌وفناوری جذب و توسعه‌ی این منابع است. نظام علم و فناوری با روش‌های مختلف آنها را جذب خود می‌کند و پس از جذب زمینه‌ی افزایش ظرفیت‌های آنها را فراهم می‌آورد. به عبارتی در افزایش ظرفیت‌های منابع انسانی در نظام علم، فناوری و نوآوری از سه راهبرد استفاده می شود. اول جذب بیشترین استعدادها و ظرفیت های انسانی دوم افزایش کیفیت منابع جذب شده و سوم رشد و ارتقاع حداکثری ظرفیت ها با سازوکارهای مختلف.
  • کشف و شناخت جهان هستی: یکی از مهم‌ترین کارکردهای نظام علم‌وفناوری در غرب شناخت جهان در راستای افزایش سلطه و اختیارات جهان غرب است، زیرساخت‌های پژوهشی، آزمایشگاهی، اکتشافی و بسیاری سازوکارها در نظام علم‌وفناوری از این کارکرد پشتیبانی می‌کنند. طبیعی است که در جهان مادی غرب مبنای همه شناخت ها نیز تجربه‌ی انسانی است؛ هر چند در برخی گرایش‌ها تکیه بر روش‌های غیرتجربی نیز دیده می‌شود.
  • به کنترل در آوردن و استفاده از طبیعت و جهان هستی، پس از شناخت و قواعد و قوانین، مرحله‌ی تحت کنترل درآوردن و در نهایت استفاده از طبیعت در راستای مقاصد انسان است. این کارکرد را بیشتر، بخش‌های کاربردی و فناورانه نظام علم‌وفناوری بر عهده دارند. این اجزا می‌کوشند هر چه بیشتر و بهتر بتوانند جهان خلقت را رام کرده و از ویژگی‌ها و ظرفیت‌های آن برای مقاصد و اهداف خود استفاده کنند و حتی دست بردن در طبیعت و قواعد آن و تغییر و تحول در خلقت نیز از جمله موضوعاتی است که در ذیل این کارکرد نظام علم‌وفناوری دسته‌بندی می‌شود.
  • تولید ثروت و ارزش‌زایی: از آنجا که در جهان مادی ارزش یک فعالیت وقتی است که تولید ثروت نموده و به پول تبدیل شود، یکی از کارکردها نظام علم‌وفناوری نیز تولید ثروت و خلق پول یا به عبارتی افزایش قدرت و رفاه انسان غربی است. اغلب موضوعاتی که در نظام نوآوری مورد بحث قرار می گیرد، در راستای ایجاد این کارکرد هستند. اجزای تولیدکننده‌ی این کارکرد، معمولاً بین نظام علم‌وفناوری و نظام اقتصادی مشترک‌اند.

علاوه بر این ۴ کارکرد اصلی کارکردهای فرعی و پشتیبان دیگری نیز برای نظام علم‌وفناوری قابل تعریف است. به عبارتی در راستای این چهار کارکرد یا برای زمینه‌سازی تولید این کارکردها لازم است نظام علم‌وفناوری کارکردهای دیگری نیز داشته باشند. برخی کارکردهای دیگر نظام علم‌وفناوری در جهان عبارت‌اند از:

  • جلوگیری از دسترسی دیگران به علم‌وفناوری: هر چند نظام علم‌وفناوری اساساً برای دستیابی به علم‌وفناوری تعریف و طراحی شده است؛ لکن اجزایی در آن وجود دارند که کارکرد آنها ایجاد انحصار و ممانعت از دستیابی دیگران به یافه های علمی و فناورانه است. هر چند عمده این کارکرد توسط نظامات سیاسی، امنیتی، نظامی و اقتصادی دنبال می‌شود لکن در حوزه نظام علم‌وفناوری نیز بخش هایی به این مأموریت فعالیت می کنند.
  • ایجاد روابط و تعاملات علمی و فناورانه. این کارکرد نیز از کارکردهای فرعی و پشتیبان نظام علم‌وفناوری است که سایر کارکردها و مأموریت ها را پشتیبانی می کند. در حقیقت اجزایی در نظام علمی و فناورانه هستند که ارتباطات و تعاملات سایر اجزای این نظام با هم و با سایر نظام‌های بیرونی را ایجاد، هدایت و مدیریت می کنند.

تمام سازوکارهایی که در «جذب منابع انسانی» مطرح خواهد شد، در «کشف و توسعه‌ی علم»، «استفاده از طبیعت و جهان هستی» یا بقیه‌ی کارکردها نیز مؤثرند و در واقعیت، سازوکارها بشکل ۱۰۰٪ قابل تفکیک از هم نیستند و با هم تشکیل یک سیستم یکپارچه داده و همدیگر را پشتیبانی کرده و هم­افزایی ایجاد می کنند. در این بخش‌ها سعی می‌شود تا از منظر کارکردی که مدنظر است، به سازوکارها توجه شود تا تحلیل بهتری از آنها حاصل شود. در «جذب و توسعه‌ی منابع انسانی» در نظام علم‌وفناوری غرب، راهبردها و سازوکارهای متعددی را می‌توان مشاهده کرد که در ادامه به چند مورد از آنها اشاره می‌شود:

اولین دسته از این سازوکارها، سازوکارهایی است که تلاش می­کنند هر چه منابع انسانی باکیفیت و قوی در دنیا وجود دارد را به سیستم علم‌وفناوری غرب جذب کنند یا اگر نمی­توانند جذب کنند، آنها را در نظام علم‌وفناوری به خدمت بگیرند. طبیعتاً فرآیندهای متعددی برای این هدف تعریف می‌شود که یک سری از آنها ایجاد زیرساخت­های مهم علم‌وفناوری دنیاست؛ مثل دانشگاه­ها و پژوهشگاه­های معتبر. البته اعتباربخشی به دانشگاه­ها، پژوهشگاه­ها و سایر مؤسسات نظام علم‌وفناوری، فرآیند خاص خود را دارد که جزو فرآیندهای اصلی نظام علم‌وفناوری غرب محسوب می‌شود.

ایجاد گلوگاه­ها و زیرساخت­های جذاب برای جذب نخبگان و استعدادهای فکری کشورهای مختلف، یکی از راهکارها و سازوکارهای مهم غرب برای افزایش کمیت و کیفیت ورودی­های نظام علم‌وفناوری است. در این حوزه، فرآیندها و سازوکارهای پشتیبان متعددی وجود دارد که شناسایی، کشف، آموزش، ارتقا و جذب افراد مختلف به نظام علم‌وفناوری غرب را پشتیبانی می­کنند. روش­های شناسایی شامل ایجاد گلوگاه‌های مختلف اطلاعاتی در سیستم­های مختلف نظام علم‌وفناوری یا سایر نظام­ها است که بتوانند نیروهای علمی و استعدادهایی که توانایی فعالیت در این حوزه را دارند، شناسایی کنند.

  • بخشی از فرآیند شناسایی منابع انسانی مستعد و توانمند، در رویدادهایی صورت می‌گیرد که در دوره‌های آموزش عمومی «مدرسه»، «دانشگاه» و «پسادانشگاه» انجام می‌شود؛ مثل مسابقه‌های علمی، المپیادها و جشنواره­های مختلفی که امکان شناسایی استعدادهای برتر را فراهم می‌کنند.
  • دومین روش ایجاد زیرساخت­های انتشار مستندات علمی و اعتباربخشی به آنها است. افراد فعالیت‌های علمی خود را در این بستر انجام می­دهند و از طریق خروجی­هایی که در گلوگاه­های انتشار محتوا و محصولات علمی ارائه می‌کنند، شناسایی می­شوند؛ سپس این استعدادهای شناسایی شده، با سازوکارهای مشخصی چون «ارسال دعوتنامه‌ی رسمی» یا «ایجاد تعاملات غیررسمی علمی»، به مراکزی جذب می­شوند.
  • روش دیگر آزمون­های مختلف مثل تافل[۱]، جی‌آرای[۲]، جی‌مَت[۳] و … است. کسانی که خودشان به دلیل جذابیتی که نظام علم‌وفناوری غرب دارد، جذب آن می‌شوند و می­خواهند وارد آن شوند، در این آزمون­ها شرکت می­کنند. در حقیقت هدف این آزمون‌ها فیلتر کردن و ارتقای کیفیت منابع انسانی ورودی نظام علم‌وفناوری غرب است و با کمترین هزینه، یک نظام شناسایی و ارزیابی کیفیت نیروی انسانی ایجاد شده که متقاضیان را بر اساس توانمندی‌های ذهنی و تعاملی رتبه‌بندی می‌کند و افراد بر اساس جایگاه خود در این رتبه‌بندی می‌توانند در مؤسسات با رتبه و کیفیت متناسب جذب شوند.

روش­های فوق به بخش آموزش و پژوهش نظام علم‌وفناوری غرب مربوط می­شدند. اما از آنجایی که بخش مهمی از نظام علم‌وفناوری غرب به فعالیت­های اقتصادی شرکت­های دانش بنیان و نظام نوآوری مربوط می‌شود، در این حوزه‌ها نیز – علی‌الخصوص طی دو دهه‌ی اخیر – روش­های کشف، جذب، شناسایی و ارزیابی نیروی انسانی ایجاد شده و توسعه یافته است.

  • «سیستم ثبت اختراع و ابتکار»[۴] و نظام اقتصادی دانش­بنیان اعم از استارت‌آپ‌ها[۵] و شتاب‌دهنده‌ها[۶] برای کشف نیروی انسانی مستعد ایجاد شده­اند و می­توانند استعدادهایی را که در حوزه‌ی نوآوری، اقتصاد دانش‌بنیان وجود دارند، شناسایی و جذب کنند.
  • فرآیند جذب عموماً با «سرمایه‌گذاری­های مختلف»، «خرید شرکت­ها» و یا «استخدام افراد» صورت می­گیرد. کسانی که می­خواهند در غرب فعالیت­های اقتصادی انجام دهند، به روش­های مختلف ارزیابی می­شوند؛ چه از نظر مالی و چه توانمندی و ایده. یکی از روش­های ارزیابی، رویدادهایی مثل استارت‌آپ‌ها هستند که افراد ایده­های خود را در آن­ها ارائه می­کنند و پس از ارزیابی برای تیم­هایی که ایده­های با کیفیت مطلوب و قابلیت تجاری شدن دارند، بستری فراهم می‌شود تا در غرب و یا حتی در کشور خودشان – البته در راستای اهداف و استانداردهای پذیرفته شده در نظام علم‌وفناوری غرب – فعالیت کنند. اقتصاد دانش­بنیان، بخشی است که در نظام علم‌وفناوری و نظام اقتصادی غرب مشترک است و در همپوشانی این دو زیرنظام تمدن غرب تعریف می‌شود.

غیر از کشف، شناسایی و جذب استعدادها به نظام علم‌وفناوری، روش­هایی مبتنی بر خود فناوری هم برای ایجاد منابع و توانمندی­های انسانی نظام علم‌وفناوری غرب در دستور کار قرار دار که هر چند کاملاً به نتیجه نرسیده ولی افقی را ایجاد کرده که به نظر می­رسد به نتیجه رسیدن آن دور از ذهن نباشد؛ مثل «اصلاحات ژنتیکی برای ایجاد یک نسل برتر در آینده» که خیلی پیگیری می‌شود. در مجموع ارتقای توانمندی­های منابع انسانی به دو روش اتفاق می­افتد:

اولین روش، مهاجرت ژن­هاست. سعی بر این است که افرادی با استعداد ذاتی، هوش بالا و توانمندی­های خاص ذهنی و فکری در نظام علم‌وفناوری غرب جذب شوند. ولو اینکه خود این افراد عناصر کارآمدی در نظام موجود علم‌وفناوری نباشند؛ اما فرزندان و نسل آنها به دلایل ژنتیکی غالباً افراد باهوش و توانمندی از نظر ذهنی خواهند بود و می­توانند کارگران مؤثر و مفیدی برای نظام علم‌وفناوری غرب باشند. لذا صرف اینکه یک فرد استعداد ذاتی و توانمندی­های ژنتیکی داشته باشد، برای غرب جذاب است و آن را جذب می­کند تا زادولد کند و نسل باکیفیت‌تری در غرب ایجاد شود. معمولاً افراد توانمندی که مهاجرت می­کنند، ژن­های برتری دارند و نسل بعدی قوی­تری از تمام جنبه­های اقتصادی، سیاسی، فکری و اجتماعی ایجاد می­کنند که خودبخود به ارتقای منابع انسانی و به تبع آن نظام و تمدن غرب منجر می‌شود. بدیهی است که مهاجرت ژن­ها، برای کشورهایی که مبدأ این مهاجرت‌اند، تهدید بزرگی محسوب می‌شود.

دومین کاری که برای ارتقای کیفیت و کمیت منابع انسانی ورودی نظام علم‌وفناوری غرب انجام شده است، تلاش برای شبیه­سازی­های مصنوعی ژنتیکی است. بحث­هایی که در شبیه­سازی انسان مطرح می‌شود از جمله‌ی این سازوکارهاست. همانطور که در حیوانات شبیه‌سازی­های ژنتیکی در حل انجام است، روی انسان­ها هم این کار انجام می‌شود. بازسازی یا شبیه­سازی ژن­های افراد برتر مثل دانشمندان بزرگ در حال انجام است و پژوهش­هایی در این حوزه اتفاق می­افتد؛ به این امید که بتوانند ژن­های استعدادهای برتری را که در دنیا وجود داشته­اند، از این طریق شبیه­سازی کنند.

علاوه بر این، تلاش بسیار گسترده­ای نیز برای استفاده از ماشین بجای انسان در فعالیت­ها و پژوهش­های علمی و فناورانه در حال انجام است. در حقیقت سعی می‌شود برخی از پردازش­های لازم برای تحقیق، پژوهش و نوآوری به ماشین سپرده شود. بسیاری از تحقیقات، پژوهش­ها و پروژه­های عظیم علمی که برای شبیه­سازی مغز انسان، توسعه‌ی هوش مصنوعی و تحلیل‌های بسیار عظیم داده­ای در حال انجام است، در راستای همین موضوع است و قصدشان این است که حداقل پردازش­هایی که به خرد و دید انسانی نیاز ندارد، بطور کامل توسط ماشین انجام شود. البته ماشین تا به امروز، هنوز به حد تولید دانش نرسیده است و همچنان نیاز به عامل انسانی وجود دارد؛ اما مراحل بسیار خوبی از پژوهش­ها را به‌عنوان یک سیستم پشتیبانی هوشمند، می­تواند پیش ببرد و راه رسیدن به دستاوردهای علمی را برای عوامل انسانی خیلی آسان سازد.

روش بعدی استفاده از منابع انسانی، بهره‌گیری از منابع ذهنی است. البته همانطور که گفته شد برخی منابع ماشینی هم در حال اضافه شدن به آن است. محل استفاده از این منابع، در فعالیت­ها و فرآیندهای علمی و فناورانه و کارهای آموزشی و پژوهشی است. فرآیندهای متعدد و سازوکارهای مختلفی برای استفاده از این منابع به‌عنوان منابع اصلی فعالیت­های علمی در نظام علم‌وفناوری غرب طراحی شده و مورد استفاده قرار می­گیرد. عمده‌ی فرآیندهای حوزه استفاده از منابع انسانی و منابع ذهنی، فکری و پردازشی موجود در نظام علم‌وفناوری شامل چند سازوکار اصلی است.

یک از سازوکارهایی که مستقیماً به منابع انسانی، پردازشی، فکری و ذهنی برمی­گردد و سازوکارهای آموزشی است که در حقیقت سازوکارهایی است برای ارتقای کیفیت و توانمندی منابع انسانی برای حضور و فعالیت در نظام­های مختلف به خصوص نظام علم‌وفناوری. در حقیقت یکی از کارکردهای نظام آموزشی که در نظام علم‌وفناوری تعریف می‌شود، آماده­سازی افراد و ارتقای منابع انسانی برای حضور در سایر نظامات تمدن غرب است؛ مثل ارتقای افراد برای حضور در نظام اقتصادی، نظام فرهنگی، اجتماعی و سایر حوزه­ها. اما یکی از مهمترین کارکردهای آن – که شاید کارکرد اصلی بحث آموزش است – این است که افراد را برای فعالیت در نظام علم‌وفناوری ارتقا دهد. در حقیقت یکی از فعالیت­های اصلی نظام علم‌وفناوری تأمین نیرو برای خودش است که تربیت اساتید دانشگاه، محققین، فناوران، نوآوران و فعالان حوزه‌ی اقتصاد دانش­بنیان از جمله خروجی­های این فرآیند است. پس توسعه‌ی منابع انسانی که مهمترین روش آن آموزش است یکی از فرآیندهای کلیدی ذیل جذب و توسعه منابع انسانی در نظام علم‌وفناوری غرب محسوب می‌شود.

در حوزه‌ی استفاده نیز فارغ از اینکه این افراد در کجا مورد استفاده قرار می­گیرند، آنچه که مهم است، فرآیندها و سازوکارهای پشتیبان آنها است؛ اینکه چگونه این افراد در این حوزه­ها به خدمت گرفته می­شوند. قبل از توسعه‌ی فناوری­های ارتباطی جدید، جذب بصورت فیزیکی محقق می­شد و نیروهای جذب شده در محیط­های علمی، آموزشی، پژوهشی، فناورانه، نوآورانه یا بخش­های اقتصاد دانش­بنیان فعالیت می­کردند و یا اینکه تعامل از طریق محصولات علمی و فناورانه بود؛ مثلاً یک محصول علمی مثل کتاب یا مقاله منتقل می­شد و در جاهای دیگر مورد استفاده قرار می­گرفت. اما با توسعه‌ی فناوری­های ارتباطی جدید و فناوری اطلاعات و ارتباطات، موضوع استفاده از منابع انسانی در نظام علم‌وفناوری شکل نوینی پیدا کرد. در حقیقت امروزه همکاری­های علمی و فناورانه می­تواند بصورت توزیع شده در سراسر دنیا اتفاق بیفتد و از آنجا که بسیاری از محصولات نظام علم‌وفناوری از جنس اطلاعات است، انتقال این محصولات در بستر فناورری اطلاعات و از راه دور بسیار، براحتی ممکن است.

یکی از مهم‌ترین کارکردهای علم و فناوری، شناخت قواعد حاکم بر جهان است؛ به طوری که بتوان از آنها در کاربرد بهره گرفت. این نوع شناخت بطور کلی از طریق ۲ راهبرد کلی حاصل می شود که در ادامه مختصراً تشریح می‌شود.

در حوزه­های غیرفیزیکی و حوزه­هایی که بصورت فکری و ذهنی پیش می­روند مثل علوم پایه شامل ریاضیات و فیزیک نظری، دوره دانشمندانی مثل نیوتن و انیشتین سر آمده است؛ اینکه یک نفر بتواند به تنهایی بخشی از علم را توسعه دهد، تقریباً موضوعی است که در سال­های اخیر منتفی شده است و معمولاً دانشمندان مختلف بصورت گروهی و در قالب مؤسسات پژوهشی و تحقیقاتی معتبر و قوی فعالیت می­کنند و علم را در حوزه­های نظری و پایه توسعه می­دهند. یکی از سازوکارهایی که غرب در پیش گرفته، ایجاد مؤسساتی از این دست می‌باشد. این مؤسسات هر چند کار نظری می­کنند؛ اما بسیاری از ورودی‌های خود را از آزمایشگاه­ها و زیرساخت­های فناورانه­ تأمین می‌کنند.

این مؤسسات برای اینکه جذاب شوند نیازمند اعتبارند و اعتبار آن­ها نیز منوط به جذب افراد معتبر است و جذب افراد معتبر نیز نیازمند منابع و گذشت زمان؛ لذا بلوغ یک مؤسسه در برخی موارد بیش از ۵۰ سال طول می­کشد. شاید یکی از دلایلی که گفته می‌شود «دوره‌ی دانشمندان بزرگ تمام شده است»، این است که مدت‌زمان لازم برای دستیابی به یک یافته‌ی علمی در حوزه­های فکری و نظری بیشتر از عمر یک انسان عادی است؛ یعنی علاوه بر وسعت زیاد برای پیشبرد یک نظریه‌ی علمی، لازم است دانشمندان مختلف در علوم مختلف بر روی آن کار کنند.

از آنجا که شروع این اتفاق در غرب بوده و مؤسسات ابتدا در غرب ایجاد شده­اند و کشورهای دیگر دیرتر به این فکر افتاده­اند، چگالی اعتبار لازم در مؤسسات غربی مجتمع شده است؛ توسعه‌ی اعتبار هم یک توسعه‌ی بهمنی است؛ یعنی اگر به حدی برسد که به صورت خودتوسعه‌دهنده درآید، اعتبار خودش باعث افزایش اعتبار می‌شود. به این شکل که «اعتبار، افراد معتبر را جذب می­کند و این افراد معتبر، اعتبار مؤسسه را افزایش می‌دهند و همین اعتبار باعث می‌شود که افراد معتبر دیگری هم بخواهند وارد این مؤسسه بشوند و این خود اعتبار مؤسسه را افزایش می‌دهد و این چرخه ادامه پیدا می‌کند تا اینکه اعتبار مؤسسه دست‌نیافتنی می‌شود. چون وقتی مؤسسات به این مرحله می‌رسند، اگر کسی بخواهد مؤسسه‌ای را از صفر ایجاد کند، کار بسیار سختی در پیش خواهد داشت و یا اینکه باید زمان بسیار زیادی را صبر کند و از جذابیت­های دیگری مثل جذابیت­های مالی، بومی و اعتقادی استفاده نماید که این خود بحث مفصلی می­طلبد.

مثلاً اگر در فیزیک، یک مؤسسه بخواهد از صفر شروع کند و با مؤسسه‌ی «ماکس پلانک» رقابت کند؛ لازمه‌اش این است که بتواند افرادی در سطح افراد این مؤسسه جذب کند و قاعدتاً مؤسسه­ای که از صفر شروع می­کند، جذابیتی برای دانشمندان آن حوزه ندارد؛ مگر اینکه سایر جذابیت­ها – مثل مزایای مالی، رفاهی و بومی – به حدی برای افراد ارجحیت پیدا کند که در معادله ذهنی‌شان، حضور در این مؤسسه را به انتخاب مؤسسه­ای مثل «ماکس پلانک» ترجیح دهند. بلوغ یک مؤسسه از نظر اعتباری مدت زمان زیادی می­طلبد و هرچه فاصله‌ی بین غرب و کشورهای در حال توسعه بیشتر می‌شود، جبران آن فاصله سخت­تر و طولانی­تر خواهد شد. ضمن اینکه خیلی از مؤسسات با هم شبکه شده، تعاملات علمی شکل گرفته و مزید بر قدرت آنها شده و یک هم­افزایی بین آنها ایجاد کرده و اگر مؤسسه­ای مستقل از آنها یا در جهتی غیر از آنها بخواهد فعالیت کند، کار دشواری در پیش خواهد داشت.

بنابراین یکی از سازوکارهایی که غرب برای توسعه‌ی علوم پایه و نظری اتخاذ کرده، ایجاد مؤسسات مختلفی بود که در حال حاضر، علاوه بر اینکه برای محققین مختلف جذاب هستند و منابع ذهنی سایر کشورها را به خدمت می‌گیرند، از امکانات، تجهیزات، آزمایشگاه­ها و زیرساخت­های لازم نیز برای فعالیت­های علمی و توسعه‌ی دانش در این حوزه‌ها برخوردارند.

یکی از حوزه‌های مهمی که در بحث کشف و شناخت جهان هستی و تولید و توسعه‌ی علم وجود دارد، بحث علوم انسانی و علومی است که مبتنی بر هیچ اصول قطعی – حتی تجربی – هم نیست؛ مثل روان‌شناسی و جامعه‌شناسی که مبتنی بر یافته­های بشر و قراردادی است. عمده‌ی این علوم، مبتنی بر نظریات دانشمندان، جامعه­شناسان و نظریه­پردازان است. غرب در تولید و توسعه‌ی علم در این حوزه، متدلوژی­هایی را ارائه نموده که یکی از مسائل مهم در سلطه‌ی غرب بر این علوم محسوب می‌شود. مثل «روش­های تحقیق»، «روش­های پژوهش» و «روش­های آماری» که معمولاً بدون اینکه تفکری در مورد مبنای آنها صورت گیرد، توسط پژوهشگران، محققان و دانشجویان تمام دنیا استفاده می‌شود و آگاهی کمی (حداقل در کشورهای در حال توسعه) از مبانی آنها وجود دارد.

«ایجاد استاندارد در روش­های تحقیق» یکی از سازوکارهای مهم غرب در به دست گرفتن اختیار تولید علوم انسانی است که عمدتاً بر روش­های آماری، تجربی و نظرسنجی­ها استوار است. سازوکارهای آن نیز ایجاد شده است؛ «مؤسسات نظرسنجی» مختلفی که علاوه بر بحث علوم انسانی در حوزه­های پزشکی نیز ورود کرده و بسیاری از داروها و روش­های درمانی را با روش­های آماری تولید می­­کنند.

مباحث آماری در علوم انسانی بر اساس نظرسنجی و پایش­های اجتماعی و انسانی صورت می­گیرد. در بحث­های پزشکی همین زیرساخت­ها، فرمول­ها و روش­های آماری با استفاده از تجارب فیزیکی قابل اندازه‌گیری و مشاهده بصورت حسی انجام می‌شود. در این حوزه نیز ایجاد زیرساخت­ فرآیندهای آماری چه در حوزه‌ی علوم انسانی با نظرسنجی­های مختلف و چه در حوزه‌ی پزشکی با ایجاد آزمایشگاه­های متعدد و سازوکارهای پشتیبان مثل گرفتن داوطلب برای آزمایش­های مختلف در غرب صورت می­گیرد که در کشورهای در حال توسعه کمتر دیده می‌شود. لذا آزمایشات در غرب راحت­تر و سریعتر اتفاق می­افتند و یکی از نقاط قوت نظام علم‌وفناوری غرب همین است.

در همین راستا باید توجه داشت که با ایجاد زیرساخت­های فناوری اطلاعات – که داده­های متعددی را از زندگی افراد، رفتارها و حالت­های مختلف آنها ثبت و جمع­آوری می­کنند – و استقرار گلوگاه­های اطلاعاتی و زیرساخت­های اصلی این فناوری­ها در غرب، اطلاعات همه‌ی مردم جهان در اختیار غرب قرار می­گیرد. بنابراین علاوه بر بهره­های امنیتی، سیاسی، اطلاعاتی و فرهنگی که از این اطلاعات بُرده می‌شود، در بحث توسعه‌ی علوم انسانی و نظریات این حوزه – اعم از مدیریت، جامعه‌شناسی، اقتصاد و غیره – نیز از این اطلاعات استفاده می‌شود. اما متأسفانه در حال حاضر، هم به علت فقدان زیرساخت­ها و هم به علت عدم بلوغ استفاده از این نوع اطلاعات، فعالیت‌های علمی از این دست در کشورهای در حال توسعه کمتر مشاهده می‌شود.

یکی از تفاوت‌های جدی نگاه مادی به علم با نگاه الهی در نگاه کارکردی به علم است. در حقیقت در نگاه الهی صرف، کشف قواعد و شناخت خلقت باعث افزایش معرفت و کمال انسان می‌شود؛ اما در نگاه مادی اگر طبیعت یا قواعدی از آن کشف شود وقتی مفید فایده و مثبت است که بتواند کارکردی مادی برای انسان داشته باشد و ابزاری برای رسیدن انسان به مقاصد درست یا غلطش باشد. این به حدی است که شاید بتوان گفت در غرب تعریف علم با توجه به این نگاه تغییر کرده است؛ یعنی علم آن نیست که قاعده‌ یا حقیقتی را بیان کند قاعده یا قانونی است که بتوان از آن در تولید ثروت یا سایر مقاصد مادی انسان استفاده کرد و مقبولیت بین جامعه داشته باشد. خصوصاً در علوم غیرطبیعی و علوم انسانی این موضوع بیشتر به چشم می‌خورد یعنی اینکه یک نظریه‌ی روانشناسی یا جامعه‌شناسی علمی است یا نه با مردم محک زده می‌شود و درستی آن را مردم تعیین می‌کنند نه اینکه واقعا این یک حقیقت است یا خیر.

بر این اساس یکی از مهمترین کارکردهای نظام علم‌وفناوری در جهان مادی غرب تبدیل این قواعد و نظریات علمی از حالت تئوری به عمل و ایجاد کاربردهایی برای علوم مختلف است. شاید این بخش را بتوان بخش فناوری نظام علم‌وفناوری دانست. در حقیقت فناوری توانایی استفاده از علوم و قواعد علمی مختلف در کارها و برای رسیدن به اهداف مختلف است. بسیاری از مؤسسات و پروژه‌های فناورانه که در نظام علم‌وفناوری تعریف و ایجاد می‌شوند این کارکرد را پشتیبانی می‌کنند. از آنجا که از این مرحله به بعد تولید ثروت و ارزش‌ در چرخه علم‌وفناوری ایجاد می‌شود نظام علم‌وفناوری کارکردهای اقتصادی نیز پیدا می‌کند و طبیعتا فرایندها و ساز و کارهایی متناسب این موضوع نیز در این مرحله دیده می‌شود. شاید به صورت اجمال بتوان چنین گفت که هرچه از تولید علم به سمت فناوری و تجاری‌سازی پیش می‌رویم میزان هزینه‌بر بودن کم شده و به درآمدها افزوده می‌شود. لذا فرایندهای شناسایی و حمایت جای خود را به فرایندهای حفظ حقوق و مالکیت و تقسیم سهم از درآمد می‌دهند.

در تحقق این کارکرد دو راهبرد کلی به چشم می‌خورد: اول کنترل و استفاده از طبیعت و پدیده‌های طبیعی به نحو مطلوب و بهینه و دوم استفاده از قواعد و ویژگی‌های طبیعت برای ساخت ابزارهایی در جهت منافع و مقاصد انسانی. هرچند نمی‌توان مرز مشخصی بین این فعالیت‌های ذیل این دو راهبرد تعیین کرد؛ اما کارهایی مثل «تسخیر و کنترل آب و هوا»، «تلاش برای افزایش بهره‌وری در کشاورزی از طریق مساعد کردن شرایط زمین و آب و هوا»، «دستکاری‌های ژنتیکی»، «فناوری‌های استخراج» و «استفاده از منابع طبیعی» و امثالهم راهبرد اول را پشتیبانی می‌کنند؛ و فناوری‌هایی مثل «فناوری اطلاعات»، «ساخت تجهیزات» و «وسائل مختلف زندگی»، «ساخت تجهیزات مدرن صنعتی» و امثالهم در جهت پیشبرد راهبرد دوم قرار دارند.

برای توسعه‌ی این فناوری‌ها نیز هزینه‌ها هنگفت و آزمایش و خطاهای بسیار انجام می‌شود. تفاوت «تولید فناوری» با «تولید علم» در نوع خروجی آنها است؛ به عبارتی حاصل تولیدات علمی، «مستندات» و «قواعد» و «فرمول‌های علمی» است؛ و در فناوری معمولاً «اختراعات»، «نمونه‌ی محصولات» و «ابزارهای فناورانه» تولید می‌شود. البته از آنجا که معمولاً در بسیاری عرصه‌ها تعامل و رفت و برگشت بین تولید علم‌وفناوری وجود دارد، در بسیاری آزمایشگاه‌ها و پروژه‌هایی که حاصل‌شان فناوری است، خروجی‌های علمی نیز تولید می‌شود.

حلقه‌ی نهایی چرخه‌ی علم‌وفناوری که می‌توان گفت هدف از همه‌ی این فعالیت‌ها نیز هست، تولید ثروت و ارزش‌زایی است. به عبارتی فعالیت‌های علمی و فناورانه باید بتوانند به افزایش ثروت و سایر منافع مادی منجر شوند تا مفید باشند. لذا موضوع تجاری‌سازی روز به روز در نظام علم‌وفناوری اهمیت بیشتری یافته است. تا جایی که نظامات نوین علاوه بر علم‌وفناوری نوآوری یا تجاری‌سازی را نیز به عنوان نظام خود افزوده‌اند. در حقیقت این بخش نظام علم‌وفناوری موظف است به طرق مختلف یافته‌های علمی و تولیدات فناورانه را به پول و قدرت تبدیل کند. جمله‌ی معروفی در منابع غربی وجود دارد که می‌گوید: ««دانش قدرت است»[۷]. فهمیدنِ مبنای این جمله در غرب، علّت ارزش علم و دانش در این تمدن را نشان می‌دهد؛ دو جمله قبل از این جمله هست که علت قدرت بودن دانش در غرب را مشخص می‌کند: «پول قدرت است، دانش پول تولید می‌کند، پس دانش قدرت است». این مبنا اهمیت کارکرد تولید ثروت و ارزش‌زایی را در نظام علم‌وفناوری غرب مشخص می‌کند.

حال برای تولید ثروت از علم‌وفناوری راهبردهای زیادی وجود دارد. از اینجا به بعد محصولات علمی و فناورانه به عنوان یک محصول و خدمت تجاری محسوب می‌شود که باید حداکثر سود از آن برده شود. لذا در این بخش، نظام علم‌وفناوری همپوشانی بسیار زیادی با نظام اقتصادی پیدا می‌کند و راهبردهای آن با راهبردهای اقتصای و کسب‌وکار بسیار نزدیک می‌شود.

یکی از روش‌های درآمدزایی و تولید ثرورت از علم‌وفناوری فروش محصولات علمی و فناورانه است. همه‌ی نظام‌های مربوط به ثبت و حق کپی‌رایت و اختراعات و این نوع سازوکارها برای حفظ حق و منافع تولیدات علمی و فناورانه ایجاد شده‌اند و طبیعی است در جایی که هدف از تولید علم‌وفناوری تولید ثروت باشد، مفهومی مثل «زکات علم نشر آن است» معنا پیدا نکند. حتی در برخی محافل علمی شنیده می‌شود که علمی را که می‌توان از آن کسب درآمد کرد، نباید منتشر کرد! درآمدهای هنگفتی که برای دادن مجوز استفاده یا تولید با آرم تجاری خاص حاصل می‌شود و همچنین فروش و انتقال فناوری به شرکت‌ها و کشورهای مختلف نیز در این دسته قرار می‌گیرند.

روش دیگر، تولید محصولات فناورانه و فروش آن به جامعه و مردم است. در این مرحله اساساً به چیزی نوآوری موفق گفته می‌شود که مورد استقبال و اقبال مردم قرار گیرد. لذا ایجاد نیاز در جامعه بخشی از این فرایند است و مهم هم نیست که این نیاز درست است یا خیر. اتفاقی که در محصولات فناورانه در حوزه فناوری اطلاعات و فضای مجازی افتاده و شیوع و استفاده و حتی اعتیاد جامعه به آن از جمله این موارد است. مهم نیست که این محصولات برای بشر مفیدند یا خیر؛ مهم این است که در حال حاضر درآمدزاترین کسب‌وکار همین است و موفق‌ترین شرکت‌های فناورانه در عرف غرب، همین شرکت‌ها هستند. در فناوری‌های پزشکی و داروئی، در فناوری‌های رفاهی و مربوط به سبک زندگی و امثال این موارد نیز چنین موضوعاتی دیده می‌شود. در این فضا آنچه مهم است، کسب سود بیشتر از این فناوری است و اساساً به چیزی محصول فناورانه گفته می‌شود که قیمت آن نسبت به ارزش مواد و کاری که روی آن انجام شده، بیشتر باشد و به این موضوع «ارزش افزوده‌ی حاصل از فناوری» گفته می‌شود.

روش‌های سیاه متعددی نیز در درآمدزایی از علم‌وفناوری وجود دارد. ایجاد امراض مختلف و فروش دارو به قیمت‌های بالا، راه‌انداختن جنگ و فروش محصولات پیشرفته نظامی به طرفین یا کشورهایی که احساس خطر می‌کنند، ایجاد قدرت فناورانه در حوزه‌های مختلف و باج‌خواهی به دلیل داشتن قدرت و روش‌هایی از این دست، مسائلی است که به عرف طبیعی جهان غرب تبدیل شده است. این امر تا جایی پیش رفته است که برخی پژوهش‌های علمی اساساً پشتیبان فعالیت‌های اقتصادی و تجاری صاحبان سرمایه و قدرت در دنیا است و به سفارش آنها و اصطلاحاً برای سرکیسه کردن سایر کشورها و زمین زدن رقبا انجام می‌شود. در هر صورت، کارکرد تولید ثروت در نظام غرب به قدری اهمیت دارد که این بخش علی‌رغم اینکه نشان چندانی از علم‌وفناوری ندارد، به یکی از بخش‌های مهم نظام علم‌وفناوری تبدیل شده است.

این کارکرد پشتیبان کارکردهای فوق محسوب می‌شود و دلیل وجود این کارکرد در اغلب نظام‌های تمدن مادی غرب محدودیت منابع است. به عبارتی در کمالات و پیشرفت‌های مادی تضاد منافع پیش‌می‌آید؛ یعنی اگر کسی از منبع یا دستاوردی استفاده کرد استفاده دیگری محدود می‌شود. لذا در نظام علم‌وفناوری هم که یکی از نظامات مهم تولید قدرت و ثروت در غرب است انحصار در برخورداری از دستاوردهای علمی  و فناوری یک اصل مهم در انتفاع حداکثری از منافع آن است. بنابراین یکی از کارکردهایی که نظام علم‌وفناوری تولید می‌کند و به تدریج به یکی از کارکردهای مهم و البته طبیعی آن تبدیل شده جلوگیری از دسترسی دیگران به علوم و فناوری‌های نوین یا در صورت دستیابی جلوگیری از استفاده آنها از این فناوری‌ها و علوم است.

برای این منظور، هم در نظام علم‌وفناوری و هم در سایر نظامات از جمله نظام‌های سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی سازوکارهایی تعیین شده است. از جمله‌ی این سازوکارها که وجهه‌ی «حمایت از حقوق مؤلفین و مخترعین نیز برای آن انتخاب شده است»، این است که با توجه به اینکه بصورت طبیعی و با توجه به امکانات، زیرساخت‌ها و منابع انسانی – که از همه‌ی دنیا در غرب جذب و جمع شده‌اند – اغلب علوم و فناوری‌ها در غرب پیدا و ایجاد می‌شوند، امکان دستیابی و استفاده از آنها توسط دیگران محدود می‌گردد. یکی از مهمترین دلایل تلاش ویژه‌ی غرب برای «ایجاد یک قاعده‌ی جهانی با نهادهایی مثل سازمان تجارت جهانی و ایجاد استانداردهای مختلف و اصرار بر پیوستن همه کشورها به این نهادها»، همین مدیریت دسترسی به علم‌وفناوری است که البته در قالب حفظ منافع و حقوق صاحبان علم‌وفناوری مطرح می‌شود.

روش‌های سخت‌تر مثل ساز و کارهای نظامی، تحریم‌های مختلف، حفاظت سخت از مستندات و یافته‌های علمی و فناورانه در حوزه‌های راهبردی و راهبردهایی از این دست نیز در جلوگیری از دسترسی دیگران به علوم فناوری‌ها به چشم می‌خورد.

البته در سایر کشورها و مناطق جهان خصوصاً آنها که خود را در مقابل غرب حس می‌کنند، تلاش‌های فراوانی برای شکستن این حصر در جریان است که توفیقاتی هم داشته است. چین و روسیه حمایت از سیستم‌هایی برای دور زدن مؤسسات غربی که گلوگاه‌های انتشار مستندات علمی را در اختیار دارند، را در دستور کار قرار داده‌اند. برخی کشورهای آسیای شرقی راهبرد فرستادن دانشجو به غرب با هدف جاسوسی علمی را پیش‌گرفتند و برخی کشورها نیز زیرساخت‌های علمی و فناوری مستقلی را ایجاد کرده‌اند. اتحادیه‌ی اروپا نیز با احساس خطر در مقابل امریکا، زیرساخت‌های علمی و فناورانه‌ی مستقلی را ایجاد کرده و پروژه‌های عظیمی را کلید زده است و حتی به دنبال به دست گرفتن برخی سیستم‌های فناورانه‌ی بنیادی، مستقل از امریکا است. همزمان امریکا نیز روش‌ها و زیرساخت‌های خود را برای حفظ انحصار خود در دستور کار دارد و حتی ابایی از اعلام این موضوع در اسناد رسمی خود نیز ندارد.

همانطور که گفته شد توسعه‌ی علم‌وفناوری در دنیای امروز از یک فرایند و عملیات فردی به یک فعالیت گروهی و بر مبنای مؤسسات تبدیل شده است. در این فضا تعاملات و همکاری‌های علمی و فناورانه بسیار مهم و کلیدی هستند. همکاری‌های علمی در تولید علم یا همان مقالات و انتشارات علمی، همکاری در توسعه فناوری‌ها، انتقال دانش و فناوری بین اجزای مختلف نظام علم‌وفناوری و فرایندهای آموزش و پژوهش در تولید کارکردهای اصلی نظام علم‌وفناوری حیاتی هستند. از طرفی ایجاد تعاملات ضمن کمک به انتشار و هم‌افزایی در تولید و توسعه علم و فناوری، زمینه‌ای برای رصد و مدیریت نظام علم‌وفناوری ایجاد می‌کند.

در حقیقت وقتی یک نفر به صورت فردی در حال کار علمی و پژوهشی است، اطلاع ‌یافتن از موضوع، فرایند و میزان پیشرفت فعالیت او کار ساده‌ای نیست. البته با توجه به اینکه امروزه بسیاری از کارهای پژوهشی شخصی هم بر بستر فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی انجام می‌شود. رصد این فعالیت‌ها نیز امکان‌پذیر شده است که محقق شدن این امر که افراد بر بسترهای اطلاعاتی و ارتباطی فعالیت‌های علمی و پژوهشی خود را انجام دهند، نیز بیش از اینکه حاصل تسهیل‌گری ابزارهای کمکی فردی باشد، به دلیل وجود بسترهای تعاملی و ارتباطی در این فضا است. به عبارتی وقتی فردی برای «دسترسی به منابع»، «انتشار نتایج»، «جمع‌آوری داده» و «تعامل با افراد و مؤسسات مختلف» در این بستر فعالیت می‌کند، ترجیح می‌دهد فعالیت‌های شخصی خود را نیز بر همین بستر انجام دهد.

بنابراین تعاملات و ارتباطات علمی اساساً بخش جدایی ناپذیر فعالیت‌های علمی از ابتدا بوده است. در حقیقت اگر علم تولید شده در تعامل منتقل نشود، اساساً به کار نخواهد آمد. اما تعاملات علمی از مرحله‌ی انتشار تدریجاً به مراحل پژوهش و تولید و توسعه علم نیز گسترش یافته‌اند. «نشست‌ها و مجامع علمی»، «کتابخانه‌ها»، «پژوهشگاه‌ها»، «آزمایشگاه‌ها» و «کارگاه‌ها»، زیرساخت‌های سنتی تعاملات علمی بوده و هستند. توسعه‌ی فناوری اطلاعات با ایجاد بستر ارتباطی سریع، سهل و وسیع، این تعاملات را به طرز شگفت‌آوری توسعه داد و امروزه ارتباطات علمی ماهیتی نوین و فناورانه به خود گرفته است. نشست‌های علمی به نحوی برگزار می‌شود که حاضران از اقصانقاط جهان به تبادل نظر در یک موضوع علمی می‌پردازند. در لحظه امکان دسترسی به ده‌ها میلیون مقاله، کتاب و مستندات علمی فراهم آمده است. «شبکه‌های علمی»، «همکاری‌های علمی شبکه‌ای» را شکل داده‌اند و امکان استفاده از آزمایشگاه‌ها و تجهیزات پژوهشی از راه دور نیز فراهم آمده است.

همه‌ی اینها علاوه بر تسهیل تعاملات علمی و توسعه‌ی تولید و انتشار علم در فعالیت‌های گروهی و شبکه‌ای، زمینه‌ساز رصد و مدیریت فرایندها و تعاملات علمی را برای صاحبان این زیرساخت‌ها فراهم آورده است. رصد و هدایت اینکه چه کسی در چه زمانی به چه مستندی دسترسی پیدا می‌کند؛ چه افرادی یکدیگر را برای کارهای علمی پیدا می‌کنند؛ و چه مشارکت‌ها و همکاری‌هایی در زمینه‌های علمی ایجاد می‌شود. این امر باعث شده است که کشورهای پیشرو سرمایه‌های هنگفتی را برای توسعه زیرساخت‌ها و گلوگاه‌های تعاملات علمی ایجاد کنند.

نکته‌ی بسیار مهم و دقیق در این موضوع این است که نظامات و شاخص‌های ارزیابی و اعتبارسنجی در همین گلوگاه‌ها و زیرساخت‌ها تعریف می‌شود. چرا که اساس ارزیابی و اعتبارسنجی یک فرد، یک اثر علمی، یک فناوری، یک مؤسسه یا یک فعالیت علمی در تعامل و ارتباط اجزای مختلف معنی پیدا می‌کند. میزان اعتبار یک مقاله، زمانی مهم است که بخواهد در یک ژورنال علمی منتشر شود؛ اعتبار افراد از نظر علمی، وقتی مهم است که این افراد بخواهند توسط مؤسسات علمی و پژوهشی مورد استفاده قرار بگیرند و یا اینکه افرادی به دنبال همکاری علمی با آنها باشند. لذا معمولاً کشورها، حکومت‌ها یا نهادهایی که این گلوگاه‌ها و زیرساخت‌های ارتباطی و تعاملاتی را در حوزه علم‌وفناوری در اختیار دارند، می‌توانند شاخص‌ها و سازوکارهای ارزیابی را ایجاد و عملیاتی کنند. از طرفی طراحی و جعل شاخص یا ایجاد ساز و کار بدون در اختیار داشتن این زیرساخت‌ها و گلوگاه‌ها عملاً نمی‌تواند توفیقی کسب کند که این موضوع باید مورد توجه سیاست‌گذاران و مسئولان نظام علم‌وفناوری کشور قرار داشته باشد.

[۱] TOEFL

[۲] GRE

[۳] GMAT

[۴] Patent

[۵] start up

[۶] accelerator

[۷] Knowledg is power