تأثیر حکومت بر جامعه

چگونه جامعه می‌تواند حاکمیت را تغییر دهد یا حاکمیت چگونه می‌تواند جامعه را تغییر دهد. کسانی که می‌خواهند فعالیت‌های اجتماعی شروع کنند تا بتوانند حاکمیت را تغییر دهند، چگونه باید کار کنند، حاکمان چه کارهایی باید بکنند که جامعه را اصلاح کنند. همیشه جوامع به اصلاح، بهبود و در بدترین شرایط به تغییر حاکمیت فکر می‌کنند، حاکمان هم همیشه به اصلاح و بهبود جامعه فکر می‌کنند. حاکمان نمی‌توانند به تغییر جامعه فکر کنند چون اساسشان از جامعه برآمده است، حاکم یک کشور به بهانه این که از مردم تحت حکومت خود راضی نیست، نمی‌تواند جامعه تحت تسلط خود را با جامعه دیگری عوض کند. حاکمیت چند اهرم دارد که می‌تواند با آن‌ها جامعه را تغییر دهد، یکی از این اهرم‌ها قدرت است. قدرت در انسان به طور طبیعی خضوع و تبعیت می‌آورد. مثلا” در یک محله، اراذل و اوباش تا وقتی خود را قدرت مطلقه محله خود ببینند، می‌توانند قدرت‌نمایی کنند و مردم هم در برابر آنها خاشع هستند. قدرت حاکمیت در خیلی چیزها خود را نشان می‌دهد مثل عوامل قضائی و نظامی و … . قدرت دو نوع است؛ اعمال قدرت و نشان دادن قدرت. نشان دادن قدرت تأثیر بیشتری نسبت به اعمال قدرت دارد، مخصوصا در سیستم‌های داخلی، حاکمیت باید اقتدار نشان دهد، ولی تا آنجایی که ممکن است از قدرت استفاده نکند که این بحث هم مفصل است که حاکمیت چه وقتی باید از قدرت استفاده کند. اهرم‌های موجود در دست حاکمیت استفاده‌های متعددی دارد. مثلا” گشت ارشاد یک نوع استفاده از قدرت است. فرض کنید حکومت بخواهد از گشت ارشاد استفاده کند، چه وقتی بهترین زمان استفاده است؟ فصل خرید لباس‌هایی که از نظر حکومت مشکل دارند زمستان است، وقتی گشت ارشاد کار خود را آغاز می‌کند که زمستان تمام شده و افراد خرید تابستان خود را انجام داده و آن را پوشیده‌اند. فرد چون هزینه‌هایی برای آن لباس صرف کرده، پس مقاومت نشان می‌دهد، وقتی هم دیگران در این حالت او را مشاهده می‌کنند، مقاومت او شدیدتر می‌شود، چون قدرت اعمال می‌شود و مجبور است از خود دفاع کند. بهتر است یک مکانیسم قدرتی هنگام خرید اعمال شود که فرد بداند که اگر چنین لباس‌هایی را بخرد هزینه‌هایی را در پی خواهد‌ داشت. وقتی ابزار قدرت استفاده شد، دیگر کارکرد خود را از دست می‌دهد، گذشته از این که این ابزارها مکانیسم‌های پشتیبان دارند، وقتی یک ابزار قدرت بخواهد ایجاد شود، قبل از نشان دادن قدرت یک سری ابزارهای تبلیغی، ترویجی و رسانه‌ای می‌بایست این ابزارها را پشتیبانی کند. مثلا” در محیط خانواده قدرت پدر نمی‌تواند توسط خود او ثابت شود، این مادر است که برای پدر قدرت ایجاد می‌کند. گشت ارشاد در حال حاضر کارکرد خود را از دست داده است. اساسا اینکه مکانیسم گشت ارشاد مکانیسم درستی است یا نه و آیا امر به معروف و نهی از منکر چنین مکانیسمی باید داشته باشد جای بحث دارد. در حال حاضر همه اقشار جامعه چه مذهبی و چه غیرمذهبی با این سیستم مخالف‌اند و فرد مذهبی اگر بخواهد تذکری به فردی بدهد، چون این را وظیفه گشت ارشاد می‌داند، از تذکر چشم‌پوشی می‌کند. مثال گشت ارشاد یک جنبه از امر به معروف و نهی از منکر است. از چندین نگاه مختلف می‌توان به مسأله نگاه کرد. برای تحلیل سیستم لازم است تا جایی که ممکن است جنبه‌های مختلف در نظر گرفته شود.

یکی از اهرم‌های مطلوبیت‌زا اهرم‌های اعتباری هستند. مثلا” در کشور ما کنکور اعتباری نداشت، حاکمیت کنکور را معتبر کرد. مدارک و گواهینامه‌ها را حاکمیت معتبر می‌کند. سالانه قریب به یک میلیون نفر باید حدود ۲۰۰ هزار تومان برای گواهینامه رانندگی هزینه کنند، به خاطر همان اعتباری که حاکمیت ایجاد کرده است. هیچ‌کس نمی‌تواند مثل حاکمیت به سرعت بیزینسی ایجاد کند که این تعداد افراد این مقدار هزینه برای آن صرف کنند. مثلا” شهرداری می‌تواند اعلام کند که رنگ‌های مختلف برای نمای ساختمان‌ها عوارض متفاوتی خواهد داشت، شاید این کار در ابتدای امر با اعتراضات کوچکی مواجه شود، ولی بعد از مدتی تبدیل به قانون می‌شود. البته این قانون‌گذاری‌ها تا یک حدی قابل قبول هستند، اگر قانون بیش از اندازه بی‌اساس باشد، بحران اجتماعی تولید می‌کند. این هم یک نکته مهم است که کجاها باید قانون وضع شود. یکی از راه‌های قانون‌گذاری این است که قانون‌های تخصصی وضع شود که افراد در اعتراض به قانون‌های مختلف با هم جمع نشوند، که این از هنرهای غرب است. مثلا” در ایران قانونی گذاشته می‌شود که ۶۰ میلیون نفر مقابل آن قرار دارند. مثل کنکور. وقتی که اعتراضی ایجاد می‌شود، تمام ۶۰ میلیون نفر اعتراض می‌کنند، اما اگر این قانون به ۶۰ قانون یک میلیون نفری تقسیم شود، مخالفان این قوانین نمی‌توانند با هم هم‌جهت و همسو شوند. هم نوع و هم زمان اعتراض متفاوت خواهد بود، بنابراین قدرت مخالفت‌های اجتماعی در‌ هم می‌شکند. در ایران مجلس شورای اسلامی برای جزئی‌ترین کارهای کشور قانون وضع می‌کند، وقتی قانون عمومی شد، تناقض در قانون‌ها ایجاد می‌شود، نماینده یک شهر کوچک قانونی پیشنهاد می‌کند که برای یک شهر دیگر که شرایط کاملا” متفاوتی دارد، قابل اجرا نیست. قوانین باید بر حسب تفاوت منطقه و زمان متفاوت باشند. مراجع قانون‌گذاری در ایران مشکل دارند، قانونی که در مجلس وضع می‌شود برای کل کشور لازم‌الاجراست. چه لزومی دارد که برای یک روستای کوچک، مجلس قانون وضع کند، مرجع یک قانون باید با اندازه قانون متناسب باشد. برای یک مدرسه مدیر باید قانون بگذارد، مگر اینکه با قوانین بالادستی تناقض داشته باشد، این از روش‌های کاهش بار یک حکومت است. در محدودیت‌ها هم اینگونه است، مثل مسأله فیلترینگ. شاید قریب به ۱۵۰ کشور فیلترینگ اعمال می‌کنند. ۵۰۰ روش مختلف فیلترینگ در آمریکا ثبت شده است، انواع فیلترینگ که می‌تواند برای خانواده، مدرسه، اداره و … متفاوت باشد. در ایران یک مرجع فیلترینگ وجود دارد که برای همه اقشار یک نوع فیلتر اعمال می‌کند. در آمریکا کودک را پدر و مادر فیلتر می‌کنند، مدرسه را مدیر و اداره را مدیرعامل. اگر فیلترینگ یک شرکت به عهده مدیرعامل باشد، بسیار بهتر می تواند این کار را انجام دهد، شاید بسیاری از سایت‌ها و وبلاگ‌هایی که در جمهوری اسلامی فیلتر نشده است برای شرکت بی‌مورد باشد و فقط وقت کارمندان را تلف کند، با این نوع فیلترینگ اگر هم اعتراضی ایجاد شود، متوجه مدیرعامل خواهد بود نه نظام جمهوری اسلامی. شاید توجیه هم این باشد که سود شرکت این را ایجاب می‌کند. در مدرسه ممکن است تمام سایت‌ها فیلتر شوند و فقط چند سایت که جنبه آموزشی برای دانش‌آموز دارد آزاد باشد. روزنامه‌نگار فقط سایت‌های خبری را باید مطالعه کند. فیلترینگ در کشورهای دیگر شدیدتر از ایران انجام می‌شود، اما هزینه‌های فیلترینگ در هیچ کشوری مثل ایران و کره شمالی سنگین نیست. فیلترینگ یک ابزار در دست حاکمیت است، فقط چیستی ابزار مهم نیست، این ابزارهای حاکمیتی لزوما” نباید منجر به وضع قوانین شوند، چگونه وضع کردن، زمان و مخاطب قوانین هم مهم است. بحث مجوز گرفتن هم همینطور است. همه برای گرفتن مجوز باید به یک سازمان مراجعه کنند، این کارها تمرکزگرایی ایجاد می‌کنند، در تمرکز، مطلوبیت‌ها با هم جمع نمی‌شوند، مخالفت‌ها جمع می‌شوند. مثلا در ایستگاه‌های مترو رادیو گذاشته شده است که انواع موسیقی و برنامه خبری را پخش می‌کند که هر کدام از این برنامه‌ها مورد اعتراض بخشی از مسافران قرار می‌گیرد. باید توجه کرد جمع‌کردن همه چیزهایی که افراد دوست دارند، نمی‌شود آن چیزی که همه دوست دارند.

یکی دیگر از ابزارهای حاکمیتی ابزارهای تشویقی است که دو نوع‌اند که یا از افزایش درآمد است یا کاهش هزینه. که کارکرد این دو متفاوت است. در مواردی که یک فردی راه درست می‌رود یا بخشی از جامعه مسیر درستی می‌روند، باید از مکانیسم‌های کاهش هزینه استفاده شود. البته این یک نظر عمومی است، ممکن است استثنائاتی وجود داشته باشد. در مواردی که یک عده خلاف مسیر جامعه حرکت می‌کنند یا هزینه ایجاد می‌کنند نیز با افزایش درآمد جهت‌دهنده باید اعمال کنترل کرد. مثلا” در بحث تولید ملی، اگر هزینه‌های تولید کاهش یابد و مطلوبیت برای تولید ایجاد شود، تولیدکننده تشویق به تولید بیشتر خواهد شد. در مقابل نخبه‌ای که می‌خواهد از کشور خارج شود، نباید هزینه‌های خروج او را کاهش‌داد، با پیشنهاد پول، استخدام و … باید مانع خروج او شد. البته بحث در حوزه نخبگان مفصل‌تر از این است، چون از قبل از اینکه تصمیم به رفتن بگیرد باید کارهایی انجام شود که این کارها شاید از جنس کاهش هزینه باشد. در بحث تولید ملی اگر هزینه‌ها کاهش یابد تولید‌کننده‌ای که تولید نمی‌کند نیز به سمت تولید متمایل خواهد شد، یعنی با کم‌کردن هزینه هم می‌شود تغییر جهت ایجاد کرد. این تأثیر سیستم است، اثر ابزارها شاید پس از چند سال تغییر جهت ایجاد کند. این تغییر جهت‌ها به شرط توفیق سیستم خواهد بود. آنچه اتفاق می‌افتد در بالا گفته شد، اما اینکه این ابزارها چه تأثیری دارند، بعدها مشخص می‌شود.

حاکمیت تا جایی که امکان دارد نباید از ابزارهای خود استفاده کند، یکی از بدترین چیزها برای حکومت‌ها توهم احساس وظیفه و احساس دخالت است. یک مقدار آشفتگی و نوسان طبیعت جامعه است. سیستم بازار آزاد، فرهنگ، مکانیسم‌های عرضه و تقاضا، استخدام، تخصص، آموزش هر کدام نوساناتی دارند، اما اگر دولت در آن‌ها دخالت کند، باعث اختلال و نابودی سیستم خواهد شد. چیزی که در حال نوسان است اگر اختلالی در آن وارد ‌شود کلا” از تعادل خارج می‌شود. مسئولین در جمهوری اسلامی قصد برطرف کردن یک مشکل را دارند، شاید به قصد خدمت یا خودنمایی، اما چون تخصصی ندارند در حوزه‌ای وارد می‌شوند که نباید وارد شوند. گفته می‌شود در دعوای کودکان نباید بزرگترها دخالت‌ کنند، اگر دخالت کنند چون این احساسات به تعادل نرسیده است، دوباره اگر درگیری ایجاد شود، ممکن است به هم آسیب برسانند، تا جایی که کودکان به هم آسیبی نرسانده‌اند، نباید دخالت کرد. در جامعه هم تا جایی که کسی به کسی آسیب نرسانده است، نباید دخالت کرد. اینکه دولت کجا باید دخالت کند بحث مهمی است، اینکه در هیچ جا دخالت نکند هم درست نیست. در حال حاضر چون دولت در همه حوزه‌ها دخالت می‌کند بحث اینگونه مطرح می‌شود، شاید اگر دولت در هیچ حوزه‌ای دخالت نمی‌کرد جهت بحث عوض می‌شد، مثل بحثی که در جسات گذشته مطرح شد؛ اینکه اگر کسی کتاب‌های شهید مطهری را بخواند شاید به نظرش این کتاب‌ها حمایتی از نظام لیبرالیستی باشد در صورتی که هدف از نگارش آن‌ها نقد حکومت کمونیستی بوده است. تعدد حاکمیت در ایران هم یک مشکل دیگر است، دولت، مجلس و سپاه هر کدام توهم احساس وظیفه دارند و معتقدند که دیگری مسیر را اشتباه می‌رود و باید اشتباه او را اصلاح کند، هیچکدام هم تخصصی ندارند و فقط باعث بدتر شدن وضعیت می‌شوند.

تأثیر جامعه بر حکومت

سوالی که مطرح‌ است این است که جامعه چگونه می‌تواند روی حاکمیت تأثیر بگذارد. یکی از راه‌های ساده این کار مکانیسم‌های دموکراتیک است، مقبولیت و انتخاب دوباره یک دولت به خواست جامعه بستگی دارد، البته هر دولتی که به قدرت می‌رسد، چون منابع و قدرت را در دست دارد، کاری می‌کند که مطلوبیت‌های جامعه را جذب خود کند. یکی دیگر از راه‌های تأثیرگذاری بر حکومت، نیاز است. جامعه با نیازهایش حاکمیت را تحت تأثیر قرار می‌دهد، حاکمیت ناگزیر است بخاطر آنکه نارضایتی ایجاد نشود، نیازهای جامعه را تأمین کند. اگر نیازهای یک جامعه تغییر کند حاکمیت هم تغییر می‌کند. شاید تغییر نیازها از چند لایه باشد؛ یکی اینکه باورهای افراد تغییر کند، که باعث می‌شود نیازشان هم تغییر کند، یکی هم این است که لایه باورها از لایه‌های پایین قطع شود، یعنی باورها وجود دارند اما کسانی که روحیه مصرف‌گرایی و زندگی لوکس در آنها نفوذ کرده است، نماز می‌خوانند و صدقه می‌دهند. حاکمیت ما در حال حاضر دنبال آن است که نیازهای مادی مردم را رفع کند، چون نیاز فعلی مردم نیاز مادی است. نیازهای سطح بالا و سطح پایین هر دو میتوانند حاکمیت را اصلاح کنند یا تغییر دهند. روش‌های مختلفی وجود دارد؛ یک روش غرق کردن مردم در یک سری نیازهای مادی و شهوانی است، یک روش هم بالا بردن سطح نیازهای مردم است، مثل آزادی، انسانیت و حقوق بشر، که این نوع نیازها از طریق نخبگان وارد می‌شود. نیازهای مادی از سیستم‌های کف بازار و از عوام به خواص وارد می‌شوند، هر چه سطح نیاز بالاتر برود، لایه ورود آن هم بالاتر می‌رود. قدرت‌های اجتماعی نسبت جدی با افراد جامعه دارد، اما در حاکمیت اینگونه نیست، در حاکمیت، قدرت به سطح تصمیم، سطح اراده، جایگاه، تمرکز و سازماندهی شدن بستگی دارد. تعداد افراد در جامعه می‌تواند سازمان داده شده ‌باشد، مثل حزب، یا اینکه همه یک نوع فکر کنند، ولی از جاهای مختلف یک چیز را بخواهند، مثل نیازهای اقتصادی مردم که یک نیاز سازماندهی شده نیست.

اساسا حاکمیت چگونه می‌تواند جامعه را بشناسد، این موضوع، مدخل بحث دیگری است. در جامعه ما مخلوط شدن جایگاه اجتماعی و حاکمیتی افراد باعث شده مسئول وقتی وارد خانه می‌شود، مسئول باقی بماند، دغدغه‌های خانواده می‌شوند مبنای تصمیم‌گیری او در مسئولیتش، و این باعث می‌شود در اجتماعات غیر از اینکه افراد، توده‌ها، نیازها و مطالبات تعیین‌کننده و جهت‌دهنده باشند، نزدیکی به عوامل حاکمیتی هم جهت‌دهنده باشد. اگر یک میلیون نفر هم باشند که نیازی داشته باشند، ولی ارتباطی با حاکمیت نداشته باشند، آنچنان تأثیر ندارد در مقایسه با بچه‌ای که پدرش قانون‌گذار است و همان نیاز را دارد. همان مثالی که در جلسات گذشته اشاره شد؛ تأثیر پسر رئیس جمهور آمریکا بر اقتصاد دنیا از بزرگترین اقتصاددانان دنیا بیشتر است.