حکومت میخواهد جامعه به سمت خودش بکشاند و جامعه نیز در مقابل میخواهد حکومت را مطابق با میل خود تغییر دهد. به خاطر همین است که خیلی وقتها ذهن حاکمان متمرکز هدایت و ساماندهی جامعه و ذهن جامعه مشغول نقد حکومت است. البته تعامل حکومت و جامعه در گسترهای بسیار وسیعتر از این اتفاق میافتد و هر ناظری، میتواند از این منظر شاهد فرآیندها و سازوکارهای زیادی در تعامل این دو با یکدیگر باشد.
یک سری عوامل غیرمحسوس و پشت پرده وجود دارد که شاید بسیاری سازوکارها و فرآیندها بخاطر همین عوامل اتفاق میافتد. لذا شناختن این عوامل در تحلیل تعامل بین حکومت و جامعه بسیار مهم است.
آیا بین رابطه حکومت با جامعه و رابطه جامعه با حکومت تفاوتی هست؟
حکومت خود بخشی از جامعه است، لذا این ارتباطات بین جامعه و حکومت ارتباطات درون سیستمی است. یعنی حکومت جزئی از جامعه است. این ارتباطات در دوران مختلف شکلگیری حکومتها متفاوت است. به طور مثال حکومتی در حال شکلگیری است با حکومتی که پایدار است متفاوت است که در بخش چرخه حیات حکومتها بررسی خواهد شد.
نگاه حکومت به جامعه ؛ چگونه باید باشد و چگونه نباید باشد؟
حکومت زمانی که در حوزهای احساس میکند وضعیت جامعه مناسب نیست، ممکن است با روشهای مختلفی سعی کند که روی آن تأثیر بگذارد. در جمهوری اسلامی معمولاً برای حرکت دادن جامعه در مسیر مطلوب، ابتدا سازمانی ایجاد میشود و بعد از مدتی مشخص میشود که این سازمان با عرض و طولی که برایش تعریف شده است، نمیتواند همهی وجوه این حوزه را پوشش دهد؛ بنابراین ایجادکنندگان این حوزه گام بعدی مواجهه با مشکل موجود در آن حوزه را برمیدارند و سازمان دیگری را با مأموریت بررسی بخش دیگری از مسائل آن حوزه ایجاد میکنند. این روند همچنان ادامه پیدا میکند تا اینکه تعداد این سازمانها بسیار زیاد شده و به علل مختلف مرز بین مأموریتهای آنها از بین میرود و یک رقابت نافرجام بین همین سازمانهایی که اغلب سرشان در یک آخور بیانتها (بیتالمال) است، شکل میگیرد و آنچه که در جنگ قدرت بین این سازمانها به فراموشی سپرده میشود، مشکلات همان حوزهای است که این سازمانها برای مواجهه با آنها ایجاد شدهاند.
وقتی بیاثر بودن پولهای هزینه شده توسط دستگاههای کلان کشور احساس میشود، انگشت اتهام به سمت موازیکاری این سازمانها نشانه میرود و راهکار همیشگی و البته همیشه ناکارآمد رخ میکند: «ایجاد یک شورای عالی برای هماهنگی این سازمانهای تودرتو». اما غافل از اینکه خود این شورا نیز به ابعاد مسئله اضافه میکند و تودرتویی موجود را به علت تلاش برای تثبیت جایگاه حقوقی خود، افزایش میدهد و در این بین آنچه که فراموش میشود، باز هم همان مشکلات است.
اغلب راهکارهایی که از سوی حکومت جمهوری اسلامی برای هدایت جامعه به سمت راه مدنظر خودش ارائه میشود، راهکارهایی ناکارآمد هستند. اما وقتی سیستمها بزرگ میشوند، ناکارآمدی راهکارهایی که برای رفع مشکلات ارائه میشوند، قابل فهم نیستند. در حالی که اگر راهکارهایی از همین سنخ در مقیاس کوچک بررسی شوند، واقعاً مضحک به نظر میرسند. مثلاً مدرسه به عنوان مدل کوچکی از جامعه در نظر گرفته میشود و مدیر مدرسه هم حاکم آن جامعه؛ و مشکلی که در این مدرسه وجود دارد این است که «دانشآموزان هر روز بعد از ساعت تحصیلی شدیداً با هم دعوا و زدوخورد میکنند». در این مثال کاملاً مضحک به نظر میرسد که مدیر این مدرسه برای رفع این مشکل، «محتوای درسی را عوض کند» یا در «تختهی هوشمند در کلاسها نصب کند» و راهکارهایی از این دست. البته در کشور ما از آنجا که رفع مشکلات مدرسه تقریباً از اختیار مدیر مدرسه خارج است، چنین دستورالعملهایی از وزارت آموزش و پرورش به مدارس دیکته میشود و هیچ هم اهمیت ندارد که مشکلات حل شود یا نه.
در جامعه هم اینگونه است، کارهایی که انجام میشود ناشی از تحلیل مستقیم حکومت است؛ در حالی که تحلیل مستقیم موضوعات مطرح در جامعه، کار اشتباهی است. چون منجر به راهکارهای مستقیمی میشود که هیچ اثری در جامعه ندارد. راهکارهایی از این دست در جمهوری اسلامی فراوان دیده میشود. مثلاً «در جامعه به قرآن کمتوجهی میشود؛ چاپ قرآن توسط نهادهایی چون اوقاف و سازمان تبلیغات چند برابر میشود»؛ «حجاب جامعه مشکل دارد؛ چادر ملی تولید میشود و گشت ارشاد با بدحجابها برخورد میکند»؛ «بازیهای کودکان از نظر محتوایی مشکل دارد؛ بنیاد ملی بازیهای رایانهای ایجاد میشود». «مطبوعات از خطوط قرمز عبور میکنند؛ شورای سیاستگذاری مطبوعات ایجاد میشود». جنس راهکارهای مقابله با مشکلات در جمهوری اسلامی واقعاً جالب است؛ کاملاً قابل رصد است که برای مواجهه با بسیاری از مشکلات موجود در جامعه، نهادی (شورا، سازمان، کمیته، مرکز، کارگروه، معاونت، پژوهشکده و امثالهم) ایجاد میگردد تا رفع آن مشکل در جامعه را پیگیری کند. مثلاً در سازمان ترافیک فقط ۹ شورا در ارتباط با مشکلات مختلف ترافیکی تعریف شده بود؛ شوراهایی بدون کارایی و خروجی قابل توجه؛ چون این شوراها باید دارای وجاهت قانونی باشند، اعضای آن اغلب شخصیتهای حقوقی بدون تخصص هستند. به همین خاطر در جلسات شورا نیز خیلی وقتها بحثهای بیربط و سطح پایینی مطرح میشود. مثلاً در یکی از جلسات شورای معاونین سازمان ترافیک، موضوع جلسه «چگونگی نصب آرم روی سینهی کارمندان سازمان ترافیک به منظور نشان دادن هویت سازمانی» بود.
با همین نگاه موجود، نگاه بالا به پایین متمرکز کلاسیک به جامعه نگاه غلطی است. روش کارکردن با جامعه باید به شکل دیگری باشد. به صورت یک کل، جامعه یک موجود زنده است. لذا اگر کسی بتواند یک موجود زنده مثل انسان را مثل یک رُبات مدیریت کند، جامعه را هم میتواند به سبک کلاسیک و از بالا به پایین مدیریت کند؛ یا به عبارت دیگر هر وقت توانست برای فکر کردن و راه رفتن انسان برنامهریزی کند، برای جامعه هم میتواند از بالا به پایین برنامه بریزید و با دستور و ابلاغ مطالبات خود را به انجام برساند. انسان اگر حس کند که به او زور گفته میشود -حتی اگر حرف درستی باشد- در برابر آن موضع میگیرد.
جامعه نیز دقیقاً به همین شکل است؛ وقتی احساس کند که کسی دارد زور میگوید، در برابر او مقاومت میکند و موضع میگیرد و این مستقل از درست یا نادرست بودن حرف است. اتفاقاً موضعگیریهای جامعه به علت قرار گرفتن در حلقهی تشدید، ممکن است شدیدتر از موضعگیری طبیعی انسان نیز بشود. آدمها با یکدیگر همافزایی ایجاد میکنند و از این رو است که مخالفتهای جامعه مثل مخالفتهای یک فرد نیست.