وام‌دار کردن افراد و نهادها

نمی‌توان با کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، تعامل کرد. اما غرب چه می‌کند؟ در غرب، همه وام‌دار دولت هستند و زندگی همه وابسته به دولت است. هر کس با دولت مخالفت کند، زندگی خود را از دست خواهد داد. خانه‌های مردم متعلق به دولت است. تحقیقاتی که روی مسکن انجام شد بر خلاف آنچه تصور می‌شود که در این کشورها همه چیز خصوصی است، برخی از چیزها کاملا تحت سلطه‌ی حاکمیت است. این مسأله غیر از تبعات اقتصادی، تبعات سیاسی هم دارد. جوان ۲۵ ساله‌ای که شروع به کار می‌کند به او مسکن می‌دهد و با این کار او را مقروض می‌کند، اگر با دولت در بیفتد خانه را از او می‌گیرد، اما اگر بداند که در تقابل با دولت چیزی از دست نمی‌دهد به راحتی به مخالفت برمی‌خیزد. یکی از کارکردهای عمده‌ی وام در دنیا همین است؛ فقط بحث مالی مطرح نیست که اعتباری تخصیص داده شود که خرید کند و بعدا برگرداند، در این سیستم‌ها مردم مدیون دولت می‌شوند. این مسأله قدرت مدیریت دولت را افزایش می‌دهد.

ایجاد بستر رشد برای بزرگ شدن نهادها

در مورد فراهم کردن بستر برای رشد افراد، شرکت‌ها، سیستم‌ها و نهادهای اجتماعی مزایای جدی در وابستگی به نظام وجود دارد، یکی در ایجاد وام است. هر فعالیتی با احتمال ۹۵ درصد به شکست می‌انجامد، تمام کسانی که شکست می‌خورند مقروض به دولت می‌شوند، وقتی تسهیلات ایجاد می‌‌شود، اگر کسی با این امکانات شکست بخورد، ادعایی نمی‌تواند داشته باشد. وقتی امکاناتی نباشد فرد می‌تواند ادعا کند که اگر امکانات بود، فلان کار را می‌توانست انجام دهد. در شرکت تترا یکی از چیزهایی که وجود دارد همین است، ادعا بسیار کم است؛ همه امکانات در وسع شرکت و انتظار کارمندان از مجموعه در اختیار آنان قرار می‌گیرد، وقتی هم پروژه‌ای شکست می‌خورد، فرد به شرکت مقروض می‌شود. حاکمیت هم می‌تواند این کار را انجام دهد. این طبیعی است که از هر ۱۰۰ نفری که بخواهند کاری را انجام دهند، ۹۵ نفر شکست می‌خورند، این‌ها می‌توانند طلب‌کار نظام باشند یا بدهکار شوند. اگر امکانات از طرف دولت فراهم شود و فرد شکست بخورد، مقروض خواهد بود. اینکه گفته می‌شود نخبه‌ای که در آمریکا بیکار می‌شود، بی‌عرضه است، اما در ایران وقتی بیکار می‌شود می‌گویند دولت بی‌عرضه است به خاطر همین سازوکار معکوس است. یکی دیگر از مزایا این است که وقتی بستر فراهم شود و بخشی از کارها را دولت تأمین کند، افراد شروع به هزینه کردن می‌کنند. هر کس یک آستانه‌ی شکست دارد؛ یک نفر شاید با مشارکت ۱۰ میلیونی حاضر به شراکت نشود، اما اگر این عدد به ۳۰ میلیون برسد، شروع به هزینه کردن می‌کند، کسی که برای چیزی هزینه کند، نسبت به آن تعصب پیدا می‌کند. این سیاست اشتباه است که به هر کسی بیشتر امکانات داده شود بیشتر تعصب پیدا می‌کند، بلکه هر کس بیشتر هزینه کند، بیشتر تعصب پیدا می‌کند. این بستر باعث می‌شود افراد در پارادایم دولت شروع به هزینه کردن کنند. یک جانباز که یک پای خود را در راه کشورش داده است، بیشتر به نظام دلبسته است تا کسی که به واسطه‌ی جنگ درآمد میلیاردی داشته است. این در کشور فهم نمی‌شود؛ برای دلبسته کردن نخبه به نظام، پول داده می‌شود؛ این حماقت است. باید بستری فراهم شود که این نخبه هزینه کند. فرد یک جایی می‌شکند، یک جایی بالاخره شروع به هزینه کردن می‌کند، هر چه بیشتر هزینه کند، بیشتر وابسته می‌شود. هزینه کردن مثل باتلاق می‌ماند. یکی از عواملی که در شرکت تترا از پروژه‌هایی که شکست می‌خورد سخت‌تر می‌توان خارج شد همین است. مشخص است که “تاکسی‌پول” نتیجه نمی‌دهد، ۳۵ میلیون برای این پروژه هزینه شده است یا “چوبین”، چون هزینه صرف آن‌ها شده است. این هزینه فقط پول نیست، وقت، عمر، ایده و اعتبار صرف آن می‌شود. باید بستری فراهم شود که مردم هزینه کنند، این هزینه تعصب می‌آورد. به قول یک جمله‌ی معروف: “با هم گریه کردن است که دلبستگی می‌آورد نه با هم خندیدن”. سختی کشیدن تعصب ایجاد می‌کند، کسانی که شکست می‌خورند، ایستادگی می‌کنند، این مسأله در جامعه برعکس جا افتاده است. اشتباه در این است که زمانی که افراد ریسک‌پذیری بالایی دارند و حاضرند هزینه کنند، امکانات داده می‌شود، به دانشجو دانشگاه خوب، وام، خوابگاه و … داده می‌شود. وقتی از تمام این امکانات استفاده کرد، به راحتی از کشور خارج می‌شود. اینکه گفته می‌شود سن مسئولیت‌پذیری به واسطه‌ی فرهنگی که در تحصیل وجود دارد، بالا رفته است، از همین مسأله ناشی می‌شود. وقتی نظام می‌تواند با یک هزینه‌ی جزئی افراد را وادار به هزینه کردن کند، او را رها می‌کند، وقتی فرد از کشور خارج شد، باید برای او هزینه کند تا او را برگرداند. نخبه رها می‌شود، در شرکتی جذب می‌شود، شروع به بزرگ شدن می‌کند، پس از آنکه بزرگ شد و اعتباری برای خود کسب کرد، سعی می‌کنند او را وارد پارادایم نظام کنند. کسی که ماهیانه چندین میلیون حقوق می‌گیرد را چگونه می‌توان وارد مجموعه انقلابی کرد؟ وقتی افراد برای تأسیس شرکت اقدام می‌کنند، باید شناخته شوند و بستر تأسیس شرکت فراهم شود، وقتی شروع به پژوهش می‌کنند یا دنبال کار هستند، باید شناخته شده و بستر مناسب فراهم شود. هر کس با ایده‌ی خودش شروع کند، حاضر است برای آن هزینه کند. وقتی هم که برای چیزی هزینه کرد به آن تعصب پیدا می‌کند، به واسطه‌ی نظام چیزی به دست می‌آورد که اگر مخالفت کند آن را از دست می‌دهد. در صورتی که در حال حاضر برعکس شده است و در صورت مخالفت به منافع بیشتری دست پیدا می‌کند. نقطه‌ی شروع در چیزهایی که رشد آنها حالت نمایی دارد (شخص، سیستم یا مجموعه، نقطه‌ی شروع برای یک فرآیند) اگر از دست برود به سختی می‌توان آن را کنترل کرد. اگر یک نفر در پارادایمی شروع کرده و شکست بخورد، ورود او به پارادایم دیگر سخت است. وقتی می‌خواهد شروع به تأسیس شرکت کند، باید بستر فراهم شود. اگر وارد ساختار دولتی شد و کارمند دولت شود خیلی سخت است که بتوان او وارد فضای خصوصی کرد. یکی از دلایلی که خصوصی‌سازی در کشور نتیجه نمی‌دهد این است که می‌خواهند اشخاص دولتی را خصوصی کنند، در صورتی که شخصیت این فرد در ساختار دولتی شکل گرفته است. عوض کردن کسی که تمام عمر خود در دولت بوده و تبدیل به یک مدیر کل شده هزینه دارد. متأسفانه شرکت‌های غربی و خارجی در داخل خوب کار می‌کنند؛ افراد مذهبی در شعب شرکت‌های آمریکایی جذب شده‌اند. این که گفته می‌شود راه‌حل اصلاح کشور از مجموعه‌های کوچک می‌گذرد به همین دلیل است. تحقیقی که در حوزه‌ی کارآفرینی انجام شده بود نشان می‌داد که مردم اروپا کمتر ریسک می‌کنند، چون کسی که شکست می‌خورد سرزنش می‌شود. اما در آمریکا تحسین می‌شود، بنابراین ریسک‌پذیری در آمریکا بالاست چون در جامعه‌ی آمریکا شکست تابو نیست. در ایران خیلی از شرکت‌هایی که شکست می‌خورند، افسرده می‌شوند، در برخی موارد شکست مساوی با نابودی است.

نکته: با این حرف‌هایی که مطرح می‌شود نمی‌توان حکومت کرد یا مدل حکومت پیاده نمود، این حرف‌ها یک سری رویکردهاست که باید در فرآیند طراحی وارد شود.

مکانیزم بعدی، حذف رابط [۱] مردم و نهادهای اجتماعی است؛ اینکه همسایه از همسایه خبر ندارد، به من ربطی ندارد، هر چیزی مسئول خودش را دارد، این چیزی است که اسلامی نیست اما قدرت حکومت را افزایش می‌دهد. سوالی که در ادبیات منظومه‌ها مطرح است، این است که چگونه می‌توان منظومه‌ها را هدایت کرد؟ یکی از چهار اصل آن، رابط‌هاست. هدایت فرد بین آموزش و پرورش و وزارت علوم توسط کنکور که رابط است صورت می‌گیرد که گاج و قلم‌چی در حال حاضر این هدایت را بر عهده گرفته‌اند. دولت‌ها رابط مردم با مردم را حذف و برای هر چیزی متولی حکومتی می‌گذارند. به مردم مربوط نیست که در جامعه فقیر وجود دارد یا خیر، کمیته‌ی امداد تأسیس می‌شود که ارتباط مردم با فقرا را مدیریت کند، مردم نباید امر به معروف کنند، نهادی وجود دارد که وظیفه‌ی امر به معروف را بر عهده دارد و مردم باید به او مراجعه کنند. رابطه‌ی ستاره درست می‌شود که مرکز ستاره یک شبکه است. درخواست جامعه به جامعه در حد ممکن نباید باشد؛ جامعه به حاکمیت و حاکمیت از جامعه. کسی که از کسی طلب‌کار است نباید مستقیما مراجعه کند، باید وکیل بگیرد. برای دادن قرض‌الحسنه باید پولش را در بانک بگذارد، تشخیص اینکه به چه کسی قرض‌الحسنه داده شود، به عهده‌ی بانک است. تشخیص و تصمیم مردم خنثی می‌شود. اگر پولی که به عنوان قرض‌الحسنه به بانک‌ها سپرده می‌شود، دست خود مردم بود و خودشان وام می‌دادند حاکمیت نظام روی سیستم اقتصادی بسیار کمتر می‌شد. بنابراین یکی از رباینده‌های جدی حذف رابط بین اجزای جامعه است. ارتباط مستقیم قطع می‌شود. برای دولت بهتر است با یک فرد بزرگ طرف باشد تا اینکه انرژی خود را جزء به جزء مصرف کند. مثلا اگر کسی گوگل را با پرداخت ۱۰ میلیارد دلار اجیر کند و خواسته‌های خود را دیکته نماید، می‌تواند ذهن کاربران آن را تحت کنترل درآورد، اگر این عدد به تعداد کاربران گوگل تقسیم شود، به ازای هر نفر، ۱۰ دلار هزینه شده است، حال سوال این است که چند نفر را می‌توان با پرداخت ۱۰ دلار مطیع خود کرد. یا موسسه‌ی گاج را با پرداخت ۵ هزار میلیارد تومان می‌توان خرید، در این ده سال، هر سال ۵۰۰ هزار نفر از مسیر گاج عبور کرده‌اند. این دو عدد اگر بر هم تقسیم شود، می‌شود یک میلیون تومان به ازای هر نفر، چند نفر حاضر می‌شوند یک میلیون تومان بگیرند اما کنکور ندهند؟ چند میلیون تومان می‌دهند که وارد گاج شوند. پس یکی از رباینده‌ها این است که رابط بین اجزای جامعه حذف شود، نهادهای بزرگ به عنوان رابط گذاشته شود و معامله با آن‌ها صورت گیرد. یک شرکت نفتی چند میلیارد دلاری را بهتر از یک شرکت چند میلیون دلاری می‌توان کنترل کرد. البته تاکید می‌شود که این اسلامی نیست، اما قدرت مدیریت را زیاد می‌کند، درگیری‌های اجتماعی کم می‌شود، همبستگی اجتماعی هم کم می‌شود و مردم نمی‌توانند به یکباره کاری انجام دهند. نهادهای میانجی گذاشته می‌شود، برای این میانجی‌ها هم میانجی گذاشته می‌شود تا آن حد که در آمریکا برای رأی مردم هم یک نفر واسط گذاشته شده است، با رأی الکترال کاری کرده‌اند که رابطه‌ی مردم در رأی دادن هم قطع شده است، این اتفاق که می‌افتد دیگر تقلب مفهومی نخواهد داشت و اعتراضی هم اگر باشد در سطح ایالت خواهد بود. نیروهای مخالف اجتماعی تقسیم شده‌اند. در آمریکا هیچگاه اعتراض ملّی به تقلب انتخابات صورت نمی‌گیرد، این سیستم فوق‌العاده هوشمندانه طراحی شده است.

یکی دیگر از رباینده‌ها ابزار است. ابزار تبادل مالی پول است، ابزار خالی کردن زور، باشگاه، برای فکر کردن، کار کردن درس خواندن، برای همه چیز ابزار ساخته می‌شود. برای ابزار ساختن هم ابزار ساخته می‌شود، برای ایجاد ابزارهای جدید هم ابزار معرفی می‌شود، برای طراحی کسب‌وکار نوین، قالب‌های ایجاد آن ارائه می‌شود، به طوری که نباید با هفت قاعده‌ی کلی لیبرالیسم، کاپیتالیسم، سکولاریسم (نباید نمادهای دینی در این ابزارها آورده شود) و … تعارض داشته باشد. باید در تمام ابزارهایی که ساخته می‌شود اصول اساسی جامعه‌ی مدرن صادق باشد. این جای سوال دارد که با اسلام مطابق است یا خیر؛ دو رویکرد وجود دارد: اینکه انسان‌ها از نظر ذهنی بالغ شوند، سپس مختار باشند که طبق آنچه تصور می‌کنند وظیفه دارند عمل کنند یا اینکه لازم نیست فکر کنند، باید طبق گفته‌های اسلام عمل کنند. باید یک سری ابزار برای شکستن ساختارهای ذهنی وجود داشته باشد که باید در بحث ابزارها مطرح شود. بنابراین ابزارها، قالب‌ها و روش‌ها یک رباینده‌ی مهم است؛ اینکه برای هر کاری راهی ساخته شود. در غرب برای فساد و خلاف هم راه ایجاد شده است، وقتی اینگونه باشد این قالب‌ها قابل مدیریت خواهند بود. اتفاقا ضعف غرب در همین است، به محض اینکه چند نفر از این قالب‌ها خارج می‌شوند، بحران ایجاد می‌شود. اگر در نیویورک چند نفر مثل راننده‌های ایرانی رانندگی کنند، نیویورک قفل می‌شود، اگر مراجعه به ادارات مثل ایران باشد، ادارات قفل می‌شوند. به خاطر اعتصاب چند روزه‌ی پلیس خسارات چند میلیارد دلاری به شهر وارد می‌شود، چون نظارت بر قالب‌ها و چارچوب‌ها برداشته می‌شود، قطع چند ساعته‌ی برق در یک شهر یا ایالت آمریکا، آن شهر یا ایالت را به کلی به هم می‌ریزد. به نظر می‌رسد غرب عامدانه کاری می‌کند که در کشورهای در حال توسعه قالب‌ها شکل نگیرند. کار غرب این است یا نظم بر اساس نظمی که آن‌ها می‌گویند یا بی‌نظمی، یعنی نگذارند هیچ رباینده‌ای این بی‌نظمی را تبدیل به نظم کند غیر از چیزهایی که خودشان پیشنهاد می‌کنند. تمام سیاست غرب را می‌شود در این خلاصه کرد. هیچ نظمی اتفاق نیفتد مگر نظمی که با قواعد غرب حاکم شود. برای اینکه این اتفاق بیفتد، باید آشوب ایجاد شود. وقتی براده‌های آهن ته‌نشین می‌شود، نمی‌توان با آهنربا از بالای ظرف آن‌ها را جذب کرد، باید آن را هم زد تا بتوان براده‌ها را جذب کرد. برای ایجاد نظم جدید باید بی‌نظمی ایجاد کرد؛ جنگ، تروریسم و … برای همین است. فاز اول ایجاد بی‌نظمی است، فاز بعدی ایجاد نظم بر اساس قواعد خود. به نظر می‌رسد سیاست کلان غرب این است؛ یا نظم بر اساس قواعد غربی یا بی‌نظمی. دلیل مخالفت با جمهوری اسلامی هم این است که این نظام یک نظم خلاف نظم غرب است. گفته شد نظم بر اساس خواسته‌های غرب، این غرب یک نفر نیست، همان یک درصدی است که منافعشان از این خواسته‌ها تأمین می‌شود، این عده قلیل‌اند اما قدرتشان زیاد است، به واسطه‌ی اینکه نظم ایجاد کرده‌اند، قاعده گذاشته‌اند در جهان لیبرالیستی، احزاب، مافیا و … با هم هماهنگ شده‌اند، با به هم خوردن نظم، بیشتر از همه به این‌ها ضرر وارد می‌شود، اعتقاد به سیستم نیست که این‌ها را برای حفظ نظم دور هم جمع کرده است، منافع مشترک باعث جمع شدن این‌ها شده است. فکر منسجمی وجود ندارد، نفع مشترک است، رفتار مشترک، منافع ایشان را تضمین می‌کند. سوالی که می‌توان مطرح کرد این است که ما به خدا و جهان آخرت اعتقاد داریم، اعتقاد بر این است که کاری که می‌کنیم اگر در این دنیا نتیجه ندهد در آخرت نتیجه‌ی آن را خواهیم دید، صهیونیست‌هایی که اولین بار اسرائیل را بنا نهادند، برای کسانی که چند سال بعد در این سرزمین زندگی خواهند کرد، این کار را کردند یا کسانی که آمریکا را شروع به ایجاد کردن نمودند، سرخپوستان را از بین بردند و … خودشان می‌دانستند عمرشان کفاف نمی‌دهد که در این سرزمین زندگی کنند، پس چه عاملی باعث می‌شود که در جهان مادی یک نفر به فکر نسل‌های آینده باشد؟ یا کسی که در آستانه‌ی مرگ است چرا باید به فکر بقای نسل خود باشد؟ شاید این به خاطر تمایل انسان به بقای خود است، چون در تفکر مادی به بقای واقعی اعتقاد ندارند، بقا را اینگونه تصور می‌کنند. در مورد آن افراد هم شاید در آن مقاطع لذت‌های مقطعی خاصی از این کار می‌برند.

[۱] interface