مبحث آینده‌نگاری و آینده‌پژوهی موضوعی است که امروزه سر و صدای زیادی به پا کرده و الآن هم تقریبا در همه حوزه‌های ملی و فراملی مد شده! روش‌ها و تکنیک‌های مختلفی برای آینده‌نگاری وجود دارد که فقط در یک کتاب که دستنامه‌ی (hand book) آینده‌پژوهی است حدود صد تکنیک ریز و درشت معرفی شده است. اینها را نوشتم که بگویم اصلا کاری به این تکنیک‌ها ندارم. می‌خواهم یک نگاه ساده به گذشته و یک تعمیم منطقی ساده به آینده را ارائه کنم. حالا اسمش می‌شود آینده‌نگاری یا نه نمی‌دانم. «اندیشه کارسازتر از فرمول» هم اسم کتابی است که مسائل پیچیده ریاضی در آن بود که با روش‌های خلاقانه و بدون فرمول برای حل آنها راه‌حل پیدا می‌کردیم. خوب این هم تضیحی در مورد عنوان این مطلب.

مطلب قبلی که نوشتم تتمه‌ای بود بر روش شکل‌گیری و مدیریت مجموعه‌ها و تیم‌های نخبگانی که از تبلور نبات به عنوان یک مدل ملموس کمک گرفته بودم. حالا قصد دارم بگویم نتیجه‌ی این تبلور با توجه به شرایط اول انقلاب چگونه بوده که وضعیت الآن این است و با این شیوه که الآن بلورها دارند شکل می‌گیرند، احتمالا وضع ۲۰، ۳۰ سال آینده چیست و نخبگان آن زمان احتمالا چه شکلی هستند. البته خوب طبق معمول نکات و راه‌کارهایی را که به ذهنم می‌رسد بیان خواهم کرد.

اگر با همان روش تبلور تحلیل کنیم، در انقلاب اسلامی، محوری مرکزی به نام امام خمینی (رحمت‌الله علیه) داشتیم به گونه‌ای که که هر کس که در او قابلیت مختصری هم وجود داشت، می‌توانست حول ایشان متبلور شود. و از افرادی که بلورهای درشت انقلاب را تشکیل دادند برخی، خود، محورهایی شدند که دنیایی می‌توانست به آنها متصل شود. امثال مرحوم شهید مطهری، شهید مظلوم بهشتی، حضرت آقا، شهید مفتح، شهید قدوسی، شهید مدنی، آقای هاشمی و صدها شخصیت دیگر که هر کدام وزنه‌ای بودند برای خود. الآن یک و بلکه دو نسل از محوریت این بزرگان برای جوانان (به صورت مستقیم) گذشته است. حالا کار، دست کیست؟ دست همان‌هایی که حول اینها متبلور شده‌اند و در ادامه می‌خواهم نقاط قوت و ضعف و چالش‌های وضعیت فعلی را برگردانم به این محورها و نوع تبلور افراد و جوانانی که حول آنها تشکیل شدند.

حضرت امام (ره) شخصیتی بودند ذو ابعاد که بعید می‌دانم ابعاد شخصیت ایشان برای خیلی‌ها هنوز هم مشخص شده‌ باشد. حول ایشان آدم‌های مختلفی آمدند و برخی ماندند و برخی رفتند. در محلول شکر دوره‌ی اول انقلاب، ناخالصی زیادی وجود داشت، که خوب وقتی شرایط تبلور فراهم می‌شود آنها هم متبلور می‌شوند. ضمنا شرایط نیز طوری بود که حضرت امام (ره) به افراد انقلابی میدان می‌دادند و در این بین برخی از انقلابیون هم اهل افراط و تفریط بودند. خلاصه بلورها شکل گرفت محورهایی از آن محور اصیل اصلی منشعب شد. برخی هم از این شرایط آماده استفاده کردند و خواستند مستقلا محور باشند که کم‌کم هضم یا حذف شدند.

آنها که منشعب شده بودند وقتی بلورها حولشان شکل گرفت، طاقت نیاوردند و بریدند. بسیار بودند افراد بزرگ و کوچکی که کم آوردند و بریدند و فکر کردند اینهایی که دورشان را گرفته‌اند! کار خودشان است. از استاد دانشگاه و مدیران میانی داشتیم تا قائم مقام رهبری که وهم برشان داشت و البته بر زمینشان زد. کسانی هم که دور آن‌ها بودند یا دوباره در محلول انقلاب حل شدند و قدرت متبلور شدن یافتند یا مثل تکه‌های نامرغوبی که ته ظرف می‌ماند و هر چه هم می‌زنی حل نمی‌شود، اغلب ته‌نشین شدند و منزوی ماندند.

خیلی از افرادی هم که شاخه‌های اصیل آن تنه‌ی استوار بودند به دست منافقین و دشمنان قطع شدند که البته در همان نوشته قبل گفتم که وقتی بلورها شکل گرفتند و محکم شدند، دیگر اگر آن محور را هم کشیدی خود بلورها می‌مانند و پایه تبلورهای بعدی می‌شوند.

امام (ره) رفت و محوریت شد با حضرت آقا. تکانی به محلول انقلاب خورد تا بخشی از شکرک‌ها که خود را به بلور انقلاب چسبانده بودند هم بریزند. چند باری هم یکی از این نخاله‌های حل نشده و ته‌نشین شده سری بالا کرد و از آن شکرک‌ها بلوری کدر ساخت تا جلوی این نبات شیرین عرض اندام کند که هر بار به لطف الهی و درایت همان محور اصیل، سیه‌روی شد. که آخرینش همین سال ۸۸ بود که هم زدن این محلول و قاطی شدن نخاله در آن، مدتی فضا را چنان کدر کرد که امر بر برخی خوبان و نزدیکان که ضعف بینایی داشتند هم مشتبه شد!

بگذریم! اینها را نگفتم که داستان روند انقلاب را بازگو کنم که بسیاری بهتر و شیواتر از من گفته‌اند و نوشته‌اند، بلکه نوشتم به عنوان مقدمه‌ای بر تحلیل سیستمی خودم! که ربط بین طیف‌های مختلف حاضر در کشور را با آن تبلور اول انقلاب بررسی کنم.

درست که نگاه کنیم آنها که امروز صاحبان اثر یا به عبارتی نخبگان جامعه هستند (چه خوب و چه بد) همان بلورهایی هستند که حول محورهای اولیه انقلاب شکل گرفتند. در حقیقت تعداد کمی از افرادی که الآن منشأ اثر هستند، مستقیما با امام (ره) مرتبط بوده‌اند و اکثر آنها ارتباطشان از طریق یکی از ارکان و محورهای اصلی بوده است. البته برخی از آنها در همان زمان کم‌کم با خود امام (ره) به صورت مستقیم ارتباط گرفتند.

بگذریم! وقتی بررسی مختصری در حال افراد و تغییر و تحولاتشان می‌کنیم، تقریبا مشخص است که اینها با کدام یک از عناصر انقلاب مرتبط بوده‌اند. می‌بینیم که آنها که حلقه واسطشان مرحوم شهید بهشتی و شهید قدوسی و حضرت آقا و برخی افراد درجه یک نظام بوده و به اصطلاح دست‌پرورده اینها هستند، وضعشان متفاوت است با آنها که فرضا با اعضای دفتر امام (ره) مرتبط بودند یا آنهایی که با عناصر ملی، مذهبی ارتباط داشتند یا آنهایی که چپ و راست بودند یا آنهایی که به قائم مقام رهبری متصل بوده‌اند. هر چند این موضوع یک قانون کلی نیست و هستند کسانی که از گروهی به گروهی رفته‌اند و تغییر شیوه داده‌اند، اما نسبتشان خیلی کم است. البته این موضوع طبیعی است. چرا؟ چون سیستم وقتی در یک جهت شروع به حرکت کرد، خودش خودش را تقویت می‌کند. به این معنی که اطرافیان با تأیید یکدیگر و نفی طرف مقابل در تقویت ایده‌ی مؤلف هر دسته کمک می‌کنند تا جایی که افراد فقط یک سری صحبت‌های خاص و کانالیزه شده می‌شنوند که موافق افکار و عقاید خودشان است. جریان فتنه اخیر (سال ۸۸) اثباتی بر این صحبت بود که در آن همین بلورهای ناموزون اطراف برخی از بزرگان! امر را بر آنها نیز مشتبه نمود.

قصد نقد فتنه را هم ندارم هدف از طرح این موضوع چیز دیگری است که به آینده مربوط است. قبل از ذکر مطلب اصلی یک اشاره بکنم به سن جهش که در مطالب دیگری مفصلا به آن پرداخته‌ام. سن حرکت جهشی افراد معمولا محدود است یعنی اگر کسی در سنین جوانی به بروز رسید و شکوفا شد حرکت سریع خود را ادامه می‌دهد وگرنه به یک عنصر عادی تبدیل خواهد شد. حالا باز هم به سال‌های اول انقلاب برگردیم و ببینیم آنها که در آن سال‌ها حول ارکان انقلاب جمع شدند و جهش را شروع کردند الآن کجا هستند.

افرادی که در سنین زیر ۳۰ سال وزیر و وکیل و فرمانده شدند و مورد اعتماد عناصر اصلی انقلاب قرار گرفتند، همانها هستند که الآن عناصر اصلی نظامند، خاصه آنها که حول همان شخصیت‌های ناب متبلور شدند. و آنهایی هم که در همان سنین حول محورهای ناخالص متبلور شدند (البته لازمه‌اش ناخالصی خودشان هم بود!) الآن همان‌هایی هستند که باعث مشکلات بزرگ نظامند و شدند عناصر اصلی دولت اصلاحات و فتنه ۷۸ و ۸۸! بنابراین آنهایی که در سنین جهش بودند و در حال تبلور حول عناصر کلیدی آن زمان، شدند آینده نظام و عناصر کلیدی فعلی.

اما در سال ۸۴ با توجه به عدم توانایی گفتمان حاکم (اصلاحات) برای نگهداشتن اعتقادات معتقدین به نظام و انقلاب، گفتمانی از جنس همان گفتمان‌های اولیه شکل گرفت و تبلوری نو حول آن آغاز شد. آنهایی که نتوانسته بودند حول محور دولت اصلاحات و گفته‌های بی‌سر و ته آن دوره متبلور شوند، شروع کردند به تبلور حول گفتمان جدید که به لطف خدا خوب هم رشد کرد و پس از فتنه ۸۸ هم تخلیص و در دور دوم قوام‌یافته‌تر شد. با رواج گفتمان جدید و حمایت ارکان اصلی نظام از آن، محورهای جدیدی مطرح شدند و افرادی که در سن جهش هستند، حول این محورها در حال تبلور می‌باشند. اینها همان‌ها هستند که نخبگان و عناصر اصلی آینده نظام را تشکیل خواهند داد که از اینجا به بعد حول این موضوع و نقد آن مطالبی را بیان خواهم کرد.

اتفاقی که در سال‌های اخیر افتاده است، این است که از یک طرف یک تیم متعهد، توانمند و عملیاتی، دولت را به دست گرفته که از نظر رویکردها و جهت‌گیری‌ها نیز موافق اصول و ارزش‌های نظام است (خوب البته این موضوع هم نسبی است) و از طرفی هم، آنهایی که از بلورهای اول انقلاب بودند به واسطه دوران سازندگی و دوران اصلاحات کم و بیش از حلقه اجرایی کشور دور افتاده‌اند و عمدتا در ارکان نظارتی و سیاست‌گذاری و کنترل‌کننده و حداکثر نهادهای فرهنگی و مشورتی فعالند. با روی کارآمدن دولت نهم و با تغییر شیوه‌ها به سمت ارزش‌های انقلاب و با ایجاد یک اطمینان نسبی به دولت خدمتگزار، برخی کارها، ایده‌ها و حمایت‌ها به دولت ارجاع شد. به همین دلیل بسترهای رشد، جهش و تبلور در دولت شکل گرفت و هنوز نیز وجود دارد.

تا اینجا همه‌ چیز مثبت است، یعنی یک دولت خوب و یک سری جوان مستعد و متعهد که یک محلول آماده برای تبلور را تشکیل داده‌اند. می‌ماند محورها. هر چند محور اصلی نظام، رهبری هستند، اما عموما جوان‌ها با واسطه به اصل، متصل می‌شوند. حرف از اینجا شروع می‌شود. کمی تفاوت است بین محورهای موجود در دولت نهم و دهم و محورهای ناب اول انقلاب که واسط امام و جوان‌ها بودند. تیم فعلی دولت یک تیم اجرایی بسیار قوی است که از خدمات و اقداماتش هم مشخص است، اما معمولا به جوان‌ها و عناصری میدان می‌دهد که از این سنخ باشند این است که می‌بینیم رئیس سازمان بورس یک جوان خوش فکر ۲۷ ساله است. رئیس تأمین اجتماعی سی و چند ساله است و مشاور جوان می‌شود رئیس سایپا و قبل از ۳۰ سالگی هم می‌شود معاون رئیس جمهور.

اینها هم خوب است. اما نکته‌ی منفی اینجاست که کمتر به مسائل عمیق‌تر و افراد مجرب، در این حوزه میدان داده می‌شود. ترس از این است که افرادی که به این شکل متبلور می‌شوند، در آینده عناصر اصلی را تشکیل دهند که دیدگاه‌های فنی و قدرت مدیریت تخصصی بسیار بالایی دارند اما از منظر بازگرداندن فروع به اصول و کلان‌نگری به مسائل دچار ضعف‌اند. این موضوع وقتی مهمتر می‌شود که در حوزه فرهنگ و دین برخی محورهای مطرح و بلورهای در حال شکل‌گیری حول آنها به نظر ضعف‌هایی را در رویکردهای اساسی دارند. جمع این موضوع و مورد قبل یعنی مدیران تخصصی جزئی‌نگر معجون چندان خوبی را شکل نمی‌دهد که برخی از اثرات آن را در همین حدود شش سال می‌بینیم.

البته گویا این دغدغه، در برخی بزرگان و صاحب‌نظران و صاحب‌اثران هم ایجاد شده و به طرق مختلفی به دنبال چاره‌اندیشی برای این موضوع هستند. اما مشکل اصلی اینجاست که ارتباط این افراد غالبا با نخبگان و جوانان مستعد از طریق دولت و معمولا بدون نظارت مستقیم صورت می‌گیرد. کارهایی هم که اخیرا برای رفع این مشکل شروع شده که نشان از همت و دغدغه مسئولین دارد، ولیکن این کارها نیز آفاتی دارد که باید به آنها توجه کرد. کارهایی مثل طرح‌های گلخانه‌ای، نشست‌های اندیشه‌های راهبردی، تک‌زنی‌هایی که گاه از طریق مسئولین غیر دولتی انجام می‌شود و نظایر آنها، معمولا یا بر پایه‌ی عناصر مطرح پا به سن گذاشته است یا اگر بر پایه‌ی عناصر جوانان هم باشد، باز هم به طریقی یا در شناسایی یا در حمایت، به دولت متصل و منتهی می‌شود.

پاییز ۸۹