جلسه‌ای داشتیم در یکی از بحث‌های وزارت صنایع و معادن در مورد بهینه‌سازی مصرف انرژی. صحبت از اعداد بسیار بزرگی بود، ارقامی مثل ۱۵ میلیارد دلار، ۵ میلیارد دلار، ۵۰ میلیون دلار، و از این قبیل اعداد. علی‌الظاهر بنا هم بود در مورد نحوه‌ی تخصیص همین‌ها تصمیم‌گیری شود. همه راهکار می‌دادند. تجهیزات پرمصرف را تعویض کنیم. پول را بدهیم خود بنگاه‌‌ها تصمیم بگیرند چه کنند. حلقه‌های  واسط تا بازار را کم کنیم. حمل و نقل را بهینه کنیم و بسیاری راهکارهای دیگر. گفتند و شنیدیم و گفتیم و شنیدند. ناگهان نکته‌ای توجهم را جلب کرد. هیچ‌کس نمی‌دانست الان اوضاع چطور است. لابه‌لای صحبت‌ها جملاتی از این قبیل شنیده می‌شد. آمارهایی داریم اما نمی‌شود به آنها اتکا کرد، بله این آمار را داده‌ایم به فلان جا جمع‌آوری کند، اما مبنا ندارد، این‌ها را خود بنگاه‌ها گفته‌اند، معلوم نیست چقدر درست باشد. به فکر فرو رفتم، هزاران مورد از این دست را در ذهن داشتم. در صنعت، در فناوری اطلاعات، در ترافیک، در فرهنگ، در پژوهش، در امور نخبگان و تقریباً هر جا که سری زده بودم، همین وضع بود. یادم می‌آید در واحد آمار سازمان ترافیک، در یک مورد آماری دادند که کمی دور از ذهن بود. به دنبال منبع آن گشتیم، منبعش سالنامه شرکت ترافیک بود، سالنامه را پیدا کردیم بله آمار از آنجا بود. منبع آن را پیگیری کردیم نوشته بود واحد آمار سازمان ترافیک!!!

بگذریم. این یکی دو مورد را گفتم که مخاطب برای ورود به یک بحث که شاید بارها شنیده باشد، گرم شود. ما همیشه فکر می‌کنیم ما چیز دیگری هستیم، این بار هم همین طور است و من فکر می‌کنم ایده جدیدی در خصوص داده‌ها و اطلاعات دارم و به همین دلیل قلم به دست شده‌ام تا در این خصوص مطالبی را بنویسم. در هر تصمیم، فرایند ذهنی، پردازش، و امثال اینها، چه فردی باشد و چه گروهی، دو عنصر در رسیدن به نتیجه درست تاثیر دارد. اول داده خوب و دوم روش پردازش و تحلیل مناسب. البته اینها عوامل مادی در رسیدن به نتیجه درست است (در مورد عوامل معنوی مؤثر هر چند که بسیار مهم است، اما من صلاحیت ورود ندارم). یعنی باید پردازشی درست و دقیق بر روی داده‌ای صحیح، دقیق و معتبر انجام شود تا یک نتیجه درست حاصل شود. پردازش صحیح ناشی از ذهن قوی، روش درست، تجربه (که البته بعداً خواهم گفت این هم داده است) و امثال اینها است که به فضل خدا ذهن قوی و قدرت تحلیل ما کم از دیگران نیست، بلکه بیشتر هم هست. البته در خصوص روش‌ها و ابزارهای تجزیه و تحلیل صحبت زیاد است که فعلاً قصد پرداختن به آن را ندارم و اگر توفیقی بود و مجالی، جداگانه به آن خواهم پرداخت. البته اثبات خواهم کرد (از مصادیق موجود) که در جاهایی که داده‌ها خوب بوده و روش مناسبی هم تولید شده یا به کار گرفته شده، نتایج قابل قبولی هم داشته‌ایم.

می‌ماند رکن دیگر یا همان داده‌ها که در عنوان از آن به «سلول بنیادی» یاد کرده‌ام؛ چرا که یک مجموعه داده خوب با روش‌های مختلف تحلیل می‌تواند به نتایج معتبر مختلفی تبدیل شود، درست مثل سلول‌های بنیادی که در فرایندهای متفاوت سلول‌های بدن را ایجاد می‌کنند. متاسفانه ما آنقدر که به روش‌های تحلیل و پردازش توجه داریم از داده غفلت می‌کنیم، خصوصا وقتی داده مربوط به انسان‌ها باشد یا جایی در تولید آنها پای انسان به میان بیاید. شاید مروری به کارهای موفق و ناموفق و بستر داده‌ای و اطلاعاتی آنها و نوع داده‌ها بتواند به آنچه می‌خواهیم بیان کنیم کمک نماید. اطلاعات و داده‌های پایه در کارهایی مثل انرژی هسته‌ای، سلول‌های بنیادی، علوم پزشکی، صنایع دفاعی و امثال آنها که پیشرفت نسبتا خوبی داشته‌اند (هر چند به قول دوستان ما در صنایع موشکی و سازمان انرژی هسته‌ای اگر این فضای کند دولتی حاکم تغییر کند ما با ده برابر سرعت پیش می‌ رویم) جنس اطلاعات مورد نیاز چه بوده و از کجا تامین شده است؟

در کارهای علمی نظیر آنچه مثال زدیم و اطلاعات اولیه یا از آزمایشات حاصل می‌شود یا از منایع علمی موجود و نکته دیگر هم اینکه معمولاً اطلاعات برای همه یکسان است، یعنی رفتار یک ماده رادیواکتیو، یک ژن، یک سفینه در ایران و امریکا و اروپا ثابت است. پس اطلاعات آمریکا برای ما هم معتبر است. این اطلاعات و داده‌های معتبر می‌رود در مغز نخبه ایرانی و خروجی‌اش می‌شود این پیشرفت‌هایی که می‌بینیم. در علوم انسانی و مدیریت و سیستم و اقتصاد و اینها چه؟ داده از آزمایشگاه که به دست نمی‌آید. داده‌های دیگران هم برای ما معتبر نیست، یعنی جامعه آمریکا با ما متفاوت است. اطلاعات روانشناسی، جامعه‌شناسی، اقتصاد و سیستم‌ها در آنجا و اینجا یکسان نیست. ما هم که سیستم درست و روش و مکانیزم قابل اتکایی برای جمع‌آوری داده‌های معتبر نداریم. نتیجه چه می‌شود؟ یک عده آدم که به تفاوت ما و آنها معتقد نیستند، پیدا می‌شوند مبنا را همان داده‌ها و اطلاعات می‌گیرند با همان روش‌ها هم تحلیل می‌کند و نتایجی می‌گیرند که می‌شود یک درصد بالایی از همین پژوهش‌ها و پایان‌نامه‌ها و مقالات که از سیستم دانشگاهی ما بیرون می‌آید. دسته دوم هم هستند که معتقدند داده‌ها و اطلاعات آنها هیچ اعتباری ندارد و ما باید روش‌ها و داده‌های خود را داشته باشیم، اما داده‌ی معتبری در اختیار ندارند و می‌نشینند و در فضا شروع می‌کنند به تحلیل و اظهار نظر که عمده مدیران کلان و مشاوران و صاحب‌نظران فرهنگی و سیاسی و اجتماعی در دستگاه‌ها و ادارات از این دسته‌اند. شاید این سوال مطرح شود که پس این همه نظرسنجی، آمارگیری و جمع‌آوری اطلاعات و پایش و این حرفها که در حال انجام است، چیست؟ یعنی اینها کار نیست یا داده‌های حاصل از اینها به هیچ دردی نمی‌خورد؟ اما پاسخ:

مبنای جمع‌آوری داده در سیستم‌های اقتصادی و اجتماعی کشور ما خوداظهاری است. یعنی جاهایی که با آدم سر و کار داریم از خودش در مورد خودش می‌پرسیم و بعد داده‌ها را تحلیل می‌کنیم. نتیجه این می‌شود که در سیستم مالیات شرکت‌ها همه بدبخت و در حال ورشکستگی می‌شوند، اما وقتی وام می‌گیرند یک طرح‌های عجیب و غریب و فوق موفق ارائه می‌دهند. این می‌شود که بر اساس نظرسنجی انجام شده از جوانان کشور مثلاً حدود ۷۰ تا ۸۰ درصد جوانان مذهبی و معتقد هستند، اما وقتی در شهر می‌چرخی تک و توک این ۷۰ الی ۸۰ درصد را می‌بینی در مترو، تاکسی، اتوبوس و دانشگاه نتیجه خلاف این است و خوب مسئولین امر هم شروع می‌کنند به برنامه‌ریزی بر اساس همین اطلاعات و حق دارند اگر برنامه‌های آنها موفقیت‌آمیز نباشد.

عنصر زمان یک متغیر پیوسته در داده‌هاست. ما هر ده سال آمارگیری می‌کنیم از نفوس و مسکن بین این ده سال چه؟ از صنایع هم همینطور هر وقت کسی بخواهد کارخانه‌ای بزند می‌آید اطلاعاتش را ثبت می‌کند. دیگر نمی‌دانیم چه می‌شود تا یک رویداد دیگر مثلاً وام بگیرد (که البته در بند بعد خواهم گفت که این دو تا هم با هم بی‌ربط است) و بعد تا کارخانه‌ای را افتتاح کند چه می‌شود. یک اعداد باور نکردنی مثلاً چه کسی باور می‌کند ما بیش از هشت هزار مجوز کارخانه لبنیات در کشور داشته باشیم، یعنی هر استان حدود ۲۵۰ تا ۳۰۰ کارخانه، اما پایگاه داده وزارت صنایع این را نشان می‌دهد. و با این اطلاعات عجیب و غریب مبنای تصمیم‌گیری قرار می‌گیرد. هیچکس واقعاً نمی‌داند در حوزه او چه می‌گذرد نه در اقتصاد، نه در صنعت، نه در کشاورزی و نه در فرهنگ (اینها را دیده‌ام و می‌گویم).

حالا اطلاعات را در حد بخور و نمیر آنهم به زور وام و مجوز و یارانه می‌گیریم یکی را در پایگاه اطلاعات مرکز آمار ذخیره می‌کنیم یکی در وزارت صنایع، یکی در بانک، یکی در وزارت علوم، یکی در وزارت بازرگانی و هیچکدام از اینها با هم مرتبط نیستند. یعنی عملاً اگر کسی در یک جا چیزی ادعا کند و در جای دیگر چیزی دیگر، کسی نمی‌فهمد. برای آرم طرح ترافیک همین طور بود، نمی‌دانستیم آدرسی که فرد می‌دهد، درست است یا نه؟ نمی‌دانستیم واقعاً کارمند جایی که می‌گوید هست یا نه، نمی‌دانستیم واقعا مسیرش کجاست و خوب اعتماد می‌کردیم و به او آرم می‌دادیم.

اهمیت یک سری داده‌ها و اطلاعات هم اصلا برای ما مشخص نشده. به همین دلیل هم اصلا دنبال جمع‌آوری آنها نیستیم. مثلا داده‌های مربوط به رفتار افراد، اطلاعات شکست‌ها (در مورد ثبت شکست و اهمیت آن مطلب جداگانه ای نوشته‌ام) و موفقیت‌ها، خروجی‌های سیستم‌ها (مثلا فارغ‌التحصیلان دانشگاه، نخبگان، مدارس خاص، …) تغییرات افراد، گروه‌ها، سیستم‌ها و جامعه و بسیاری اطلاعات مهم برای تصمیم‌گیری که از آنها غافلیم. این است که در جلسه در خصوص نخبگان، توسعه فرهنگ قرآنی، حجاب، آموزش و پرورش و بسیاری موضوعات از این دست نمی‌شود فهمید نظرات درست است یا نه؟ الآن وضعیت چگونه است و قرار است به کجا برسیم؟

این چهار مورد بخشی از موارد مشکلات و نواقصی بود که در داده‌های حوزه‌های مختلف وجود دارد. اما برای ورود به ارائه راهکار و شیوه اصلاح سیستم یک نمونه موفق و نیز کاری که کشورهای دیگر انجام می‌دهند را مورد بررسی قرار می‌دهم. یکی از حوزه‌هایی که می‌توان گفت الان اطلاعات خوبی برای تصمیم در این حوزه ایجاد شده و برنامه‌ها و طرح‌های آن نیز موفق بوده سیستم کارت هوشمند سوخت برای خودروها است. الان می‌شود ادعا کرد ما اطلاعات دقیق مصرف سوخت، رفتار مصرف‌کنندگان و تغییرات مصرف را در دو سه سال اخیر داریم این اطلاعات و داده‌ها باعث شده تصمیمات با چالش‌های کمتری مواجه باشند و طرح بسیارخوب جلو روند. (البته این یکی از عوامل موفقیت است) حال فرض کنیم می‌خواستیم با همان سیستم کوپن سهمیه بنزین بدهیم، چه اتفاقی می‌افتاد. هیچ اطلاعاتی نداشتیم و توفیق طرح هم احتمالاً در حد سال‌های قبل بود. این موضوع یک مصداق است از جمع‌آوری اطلاعات حین ارائه خدمت. یعنی فرد هم زمان با استفاده از یک خدمت، اطلاعاتش هم وارد و جمع‌آوری می‌شود. حال از همین سیستم غربی‌ها چه استفاده‌ای کردند. گشته‌اند هر خدمت و سرویسی که مورد نیاز افراد است را طوری طراحی کرده‌اند که فرد، گروه، بنگاه یا سازمان با استفاده از خدمات (چه نیاز واقعی باشد یا نیاز کاذب که ساخته خود آنهاست) اطلاعاتش را هم وارد سیستم‌های آنها می‌کند. حالا آنها می‌شوند مثل دزد چراغ به دست. اطلاعات همه زمینه‌های علمی، را دارند یعنی می‌دانند دانشجوی ما، استاد ما، پژوهشگر ما، نخبه ما چه چیزهایی را جستجو می‌کند، چه مطالبی را می‌خواند، چه می‌نویسد، با کجاها در ارتباط است. می‌داند جامعه جوان ما چه بافتی دارد چه کسانی با چه افرادی ارتباط دارند. علایق و تفریحات آنها چیست، نقاط حساس روحی و روانی آنها کجاست، اوقات فراغت را چگونه می‌گذرانند، می‌داند، چه نامه‌هایی را رد و بدل می‌کنیم هر فردی با چه سازمان‌ها و نهادهایی در ارتباط است، چه کسی با چه سازمان‌هایی مشکل دارد. حتی می‌داند مشکلات سیستم‌های ایران چیست؟ می‌داند سطح سواد جامعه چقدر است. افراد محوری و محبوب را می‌شناسد، اطلاعات صنعتی آب و هوایی، جغرافیایی و همه اطلاعاتی را هم که ما از آن بی‌خبریم دارد. خوب! حالا دیگر یک نخبه را تحریک کردن به تحصیل در خارج از کشور خیلی هم سخت نیست، چون خیلی خوب او را می‌شناسد، حالا جنبش سبز را تقویت کردن خیلی سخت نیست، چون شبکه‌های اجتماعی را می‌شناسی و متغیرها را تحلیل کرده‌ای، حالا فروختن یک محصول، خیلی هزینه‌بر نخواهد بود چون می‌دانی چه کسی چه چیزی را می‌خواهد و حاضر است برای آن چقدر هزینه کند. حالا دیگر می‌توانی مسائلت را با مغز ایرانی حل کنی و خیلی کارهای دیگر که همین اطلاعات ناقابل امکانش را برای شما فراهم کرده و البته اغلب، از آن غافلیم. شاید امروزه دیگر جاسوس‌ها و اطلاعات‌گیرندگان شکل آدم‌های خاص و غیرمحسوس را ندارند، بلکه تو می‌روی سراغ جاسوس و اتفاقا خیلی هم از اینکه اطلاعاتت را به او می‌دهی راضی هستی! با این نکته می‌روم به سراغ چند راه‌حل کلان اما نه کلی بلکه دقیق و اجرایی و قبل از آن چند نکته:

  • طرح‌های پایگاه‌های جامع اطلاعاتی، سیستم‌های یکپارچه و امثال آنها هر چند ممکن است طرح‌های خوبی باشند اما تجربه ۹-۸ ساله فناوری اطلاعات در ایران نشان داده که توفیق چندانی ندارند.
  • اطلاعات جزء دارایی‌های افراد و مجموعه‌ها و عمدتا اقلامی سری محسوب می‌شوند و حتی ساده‌ترین اطلاعات در سازمان‌ها و حتی نزد افراد مشکلات فراوانی را برای استفاده خواهند داشت.
  • فناوری اطلاعات و سرویس‌های مبتنی بر آن مطابق تکنولوژی‌های سخت‌افزاری و نرم‌افزاری تغییر می‌کنند و سیستم‌ها و سرویس‌ها به سرعت مطلوبیت خود را از دست می‌دهند. این است که طراحی و اجرا و پیاده‌سازی باید در زمانی منطقی انجام و سپس خدمات ارائه شود. مثلا در بانکداری ما وقتی از کارت استفاده کردیم که ۴۰ سال از عمر آن می‌گذشت و تکنولوژی‌های دیگری مطلوبیت داشت که خوشبختانه دراین حوزه جهش‌های خوب اتفاق افتاده است.
  • رقابت در سیستم‌های اطلاعاتی، جهانی است. یعنی برای ارائه خدمت باید با مشابه‌های خارجی که بسیار هم قدرتمند هستند رقابت کنیم که البته در راه‌کارها خواهم گفت که می‌شود از قدرت آنها در تقویت سیستم خودمان در مراحل اولیه استفاده کنیم.
  • زمان ایده تا اجرا در این حوزه بسیار مهم است. دو سرویس اطلاعاتی که ایده آن حدود یکسال پیش مطرح شده بود و کار اجرای آن در حال انجام بود چند روز پیش توسط شرکت google (یکی از شرکت‌های عظیم حوزه اطلاعات در دنیا) ارائه شد و حالا سرویس‌های مشابه به مراتب مشکل‌تر است. یعنی اول بودن در این فضا بسیار مهم است.
  • این کار یعنی ایجاد یک بستر اطلاعاتی باید اولا از یک جا خط‌دهی و سیاست‌گذاری شود و لزومی هم ندارد که معلوم باشد این جا کجاست و چه کار می‌کند، فقط باید بسترها را ایجاد کند. ضمنا کاملا باید از درگیر کردن دستگاه‌ها و سازمان‌ها با این کار به صورت مستقیم جلوگیری نمود چرا که جز ایجاد مشکل کاری از پیش نخواهد رفت و ایجاد زمزمه‌های سیستم یکپارچه، اتصال پایگاه‌های داده، ایجاد پایگاه‌های دانش در سازمان‌ها نه تنها خروجی مناسبی نخواهد داشت بلکه طرح‌ها را برای مدت یک نسل (در حوزه فناوری اطلاعات یک نسل بین ۳ تا ۵ سال است) عقب خواهند انداخت. البته گزارش‌های عملکرد مختلفی ارائه خواهد شد که نمونه‌ی آن را می‌توان در اواخر دولت هشتم جستجو کرد.

با توجه به این نکات و مشکلاتی که پیش‌تر به آنها اشاره شد راهکارهای زیر برای سازماندهی به وضعیت بسته‌های داده‌ای و اطلاعاتی کشور ضروری به نظر می‌رسد.

  • استفاده حداکثری از اطلاعات و داده‌های موجود. هم‌افزایی بین داده‌ها، ارزش آن را به صورت نمایی افزایش خواهد داد. یعنی مطلوبیت اطلاعات با افزایش اقلام و حجم آن به صورت نمایی افزایش می‌یابد. البته همانطور که اشاره شد راهکار آن، ایجاد طرح یکپارچه‌سازی پایگاه‌های داده و طراحی پایگاه جامع اطلاعات کشور نیست، این کار می‌تواند از جایی آغاز شود که فقط دسترسی به منابع اطلاعاتی و قدرت گرفتن اطلاعات از پایگاه‌های مختلف را داشته باشد. طرح این کار به صورت اجرایی طراحی شده که شامل جدا کردن لایه‌های رابط کاربری، مدل فرایندی و معماری اطلاعات است که منجر به ایجاد یک بستر یکپارچه اطلاعاتی بدون ایجاد تغییر محسوس در سازمان‌های تولیدکننده و مصرف‌کننده اطلاعات، خواهد شد.
  • طراحی خدمات اطلاعاتی مناسب با مطلوبیت بالا (با تمرکز بر قابلیت تسهیل‌کنندگی و توانمندسازی) به نحوی که کاربران با استفاده از آنها اطلاعات رفتاری و شخصی خود را نیز وارد کرده یا بروز دهند. برای این منظور لازم است گروه‌ها و قشرهای مختلف و نیازهای آنها تحلیل شده و سرویس‌ها و خدمات مناسب برای آنها طراحی شود. این کار در مورد نخبگان و قشری که تعاملات و فعالیت‌های علمی انجام می‌دهند انجام شده و در حال تکمیل و پیاده‌سازی است. البته چون رقابت از صفر کار ساده‌ای نیست، خوب است در مراحل اولیه دروازه‌های ارائه خدمات برای کاربران ایجاد شود تا علاوه بر مدیریت ارائه خدمات اطلاعات استفاده از خدمات مختلف از کاربران دریافت و ذخیره گردد. مثلا ایجاد یک شبکه علمی معتبر در کوتاه‌مدت واقعا امکان‌پذیر نیست، لذا می‌توان درگاه‌هایی ایجاد کرد که کاربران با قیمت پایین‌تر یا سهل‌تر به شبکه‌های علمی موجود وصل شوند و اطلاعات آنها ذخیره و رفتار آنها دنبال و ثبت شود. بسترهای اطلاعاتی ایجاد شده در میان‌مدت امکان برنامه‌ریزی برای ایجاد یک شبکه علمی مستقل را فراهم خواهد نمود. در سایر حوزه‌های اقتصادی، اجتماعی، تفریحی، فرهنگی و ارتباطی نیز همین موضوع قابل پی‌گیری و خدمات قابل طراحی و ارائه است.
  • یافتن خلاءهای اطلاعاتی، از تحلیل تصمیمات و اطلاعات موجود بسیار ضروری است یعنی لازم است مشخص شود برای هر برنامه‌ریزی یا تصمیمی به چه اطلاعاتی و در چه مدت زمانی نیاز است. مثلا فرضاً برای برنامه‌ریزی برای یک مدرسه به اطلاعات دانش‌آموزان و فارغ‌التحصیلان آن برای ۱۰ سال احتیاج است. این یعنی اگر این اطلاعات وجود ندارد ۱۰ سال دیگر، وقت برنامه‌ریزی است. در بسیاری از موضوعات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حتی سیستم‌هایی مثل ترافیک، بازار و … یکسری اقلام اطلاعاتی برای یک دوره زمانی لازم است تا بتوان برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری درست انجام داد. شناختن این نیازهای اطلاعاتی به همراه شناخت وضع موجود و اطلاعات کشور و بررسی سیستم‌های مشابه به معماری اطلاعات بستر مذکور منجر خواهد شد.
  • طراحی سیستم‌های ثبت موفقیت و شکست یا سیستم ثبت تجارب بسیار لازم است. در طراحی‌هایی که کما بیش انجام داده‌ایم هیچ تاریخچه یا بررسی از نتیجه خوب یا بد طرح‌ها و کارهای قبل وجود ندارد که مبنای حرکت‌های بعدی باشد. متاسفانه از طرفی خصوصا در سیستم دولتی هیچ کس هم قبول ندارد شکست خورده است و قبول هم داشته باشد حاضر به ثبت آن نیست. لازم است موفقیت و شکست در کشور در حوزه‌ها و طرح‌های مختلف تعریف و شکست‌ها و موفقیت‌ها به صورت تحلیلی و در زمان ثبت شوند. در کشورهای به اصطلاح پیشرفته با توجه به اینکه شکست‌ها مبنای تولید علم و توسعه است و افراد شکست‌ها را اعلام می‌کنند و علل آن را هم بیان می‌نمایند. اما در کشور ما که زمینه‌های فرهنگی اعلام و ثبت شکست خصوصا در دستگاه‌های دولتی و نیمه دولتی وجود ندارد، لازم است حداقل در حوزه‌ها و طرح‌های مهم، جایی ثبت موفقیت‌ها و شکست‌ها و دنبال کردن ثبت روند پیشرفت سیستم‌ها و برنامه‌ها را به عهده گیرد. این پایگاه اطلاعات در میان‌مدت منبعی بسیار غنی برای تصمیم‌گیری و شبیه‌سازی سیستم‌ها خواهد بود. لذا این کار باید در جایی فرای قوای سه گانه تعریف و شروع شود تا بتوان قبل از اجرا درخصوص نتایج احتمالی طرح‌ها و پیشنهادات اظهار نظر کرد. البته مصاحبه و پیاده‌سازی دانش ضمنی افراد خبره می‌تواند در غنای بیشتر و توسعه سریع‌تر این بستر اطلاعاتی بسیار مؤثر باشد.
  • راه‌حل آخر که کوتاه‌مدت‌تر از راه‌حل‌های قبلی است این است که در طراحی‌های قوانین، فرایندها، روال‌ها و رویه‌ها به بسترهای اطلاعاتی لازم و نحوه جمع‌آوری اطلاعات به نحوی که اطلاعات و داده‌های صحیح، دقیق و معتبر از آن حاصل شود دقت شود. برخی تکنیک‌ها وجود دارد که باعث می‌شود بتوان اعتبار اطلاعات را از خود داده‌های وارد شده تعیین و برآورد نمود که فعلا کمتر مورد استفاده قرار می‌گیرند.

پاییز۸۹