مطلبی که در مورد تیم‌های نخبگانی، شیوه مدیریت و توسعه آنها نوشتم با ایده‌های بعدی منجر به مدلی شد به اسم مدل تبلور، که از شیوه ساخت نبات ایده گرفته است. البته پشت این ایده‌ی ساده مفاهیمی مثل توسعه فراکتالی و نظریه آشوب نهفته که در منابع و مراجع مختلف علمی در مورد فرکتال‌ها و نظریه آشوب مطالب فراوانی منتشر شده است. داستان از این قرار است که در مدل‌های فراکتالی یا به همین بیان ما، شیوه تبلور نبات، ما به هیچ‌یک از اجزای سیستم مستقیما حکم نمی‌کنیم که کجا باشد و چگونه عمل کند. بلکه در یک بستر مناسب و با شرایط خوب خود اجزا، بلور نبات را شکل می‌دهند. نوع و ساختار نبات حاصل نیز مستقیما به شرایط و بسترهای ایجاد شده ربط دارد وگرنه رفتار اجزا در تشکیل بلور، رفتار مشخص و درستی است.

بگذارید فرایند تولید نبات یا بلورهای دیگر را کمی بیشتر توضیح دهیم. برای تولید نبات یا هر بلور دیگری به یک محلول اشباع، یک نخ یا محور که بلورها حول آن شکل گیرند و یک فرایند مناسب تبرید که در آن حرارت محلول اشباعی که محور یا نخ در آن قرار گرفته کنترل شده و منظم کم شود، احتیاج است. اگر اینها درست تنظیم شود، ما نباتی با بلورهای خوب و ساختاری منسجم و منظم خواهیم داشت و در غیر این صورت به نسبت بد شدن شرایط، بلورها ناقص، کدر و کوچک خواهند بود، تا جایی که ممکن است چیزی شبیه شکرک داشته باشیم یا حتی آن را هم نداشته باشیم.

کار در تیم‌های نخبه نیز همینگونه است. وقتی گفتیم نخبه یعنی این آدم خودش می‌فهمد چه جایگاهی برایش بهتر است و کجا بهتر می‌تواند نقش ایفا کند. اگر هم اشتباهی در تصمیم یا روش داشته باشد، قدرت اصلاح و یادگیری دارد. لذا در سیستم نخبگانی کافی است ما یک محلول اشباع از نخبه و فعالیت نخبگانی، یک نخ یا محوری برای اینکه بلورهای نخبگانی حول آن شکل بگیرد و یک فرایند کنترل‌شده برای تبلور و جذب درست نخبگان به سیستم داشته باشیم.

هر چند قبلا در مورد نقش این سه عنصر در شکل‌گیری و فعالیت تیم‌های نخبگانی مطالبی بیان شد، اما در اینجا نیز یک دسته‌بندی از این سه مطلب را مختصرا بیان می‌کنیم.

منظور از محلول اشباع (که اولین شرط در تشکیل یک بلور خوب است)، در شکل‌گیری تیم‌های نخبگانی، این است که برای شکل‌گیری بلورهای نخبگانی باید تعداد قابل قبولی نخبه با نسبتی مناسب که بتوان به آن، مجموعه‌ای از نخبگان اطلاق کرد، وجود داشته باشد. نخبه‌های فراوانی در مجموعه‌های مختلف وارد می‌شوند که چون این محلول اشباع وجود ندارد قدرت به بروز رسیدن یا تبلور را ندارند. فهم متقابل، قدرت انتقال بالا، توانمندی‌های بالای ذهنی، فهم و تحمل نظرات مختلف، از ویژگی‌هایی است که معمولا در چنین فضاهایی دیده می‌شود.

یک تبصره بر این مورد اینکه منظور ما از افراد نخبه با تعریف بنیاد نخبگان متفاوت است. یعنی ما نخبگی را یک طیف می‌بینیم و ذوابعاد. این نیست که بتوان یک خط کشید و گفت هر که از این خط بالاتر بود نخبه است و هرکه نبود نیست. در اینجا تعریف نخبه از منظر توانمندی وسیع‌تر است، یعنی بسیاری از افراد را که در برخی زمینه‌ها نخبه‌اند را شامل می‌شود اما از منظر ویژگی‌ها تنگ‌تر است، یعنی نخبگی علاوه بر استعداد و توان‌مندی ذهنی، همت و اراده و تلاش هم می‌خواهد. بعدا خواهم گفت که خود این مجموعه‌ها تعریف نخبه را مشخص خواهند کرد. یعنی کسانی که بتوانند در این سیستم بمانند و فعالیت کنند، نخبه خواهند بود و معمولا افراد غیر همسنخ، خود به خود از سیستم حذف خواهند شد. به عبارت دیگر، بهترین تعریف برای نخبه این است که هر فردی که بتواند در تیم‌های نخبگانی فعالیت کند و فعالیت نخبگانی انجام دهد نخبه است و هر فردی، با هر توان‌مندی، که با وجود فراهم بودن شرایط نسبی مناسب، نتواند در تیم‌ها و فعالیت‌های نخبگانی وارد شود را نمی‌توان نخبه نامید.

اما منظور از عامل دوم یعنی محور یا نخ مرکزی که لازم است بلورها حول آن شکل گیرند. در مطلب قبل با عنوان نخ تسبیح مطلبی را آورده‌ام که اینجا با کمی اصلاح و با بیانی جامع‌تر آن را بیان می‌کنم. وجود یک محور برای شکل‌گیری تیم نخبگانی لازم است. چنانکه اگر در یک محلول اشباع شکر که با شرایط مناسب نیز سرد شود، محور یا نخی وجود نداشته باشد، بلور منسجمی شکل نخواهد گرفت و چیزی که آخر خواهیم داشت مقداری شکر ته‌نشین شده و مقداری شکرک بر جداره ظرف است، در فضای نخبگانی نیز چنین است، یعنی وجود محور، شرط لازم برای شکل گرفتن یک تیم یا فعالیت نخبگانی است.

اما این محور ماهیتا، هم می‌تواند یک فرد و آدم باشد و هم می‌تواند یک مسأله یا موضوع باشد که افراد حول آن مجتمع و هم‌جهت شوند. که معمولا اگر این دو با هم جمع شوند، محور بسیار کاراتر و بهتری خواهیم داشت، مثل پژوهشگاه رویان. مرحوم دکتر کاظمی آشتیانی به همراه یک موضوع و مسأله‌ی نخبگانی با عنوان سلول‌های بنیادی می‌شود محور و یک عده نخبه‌ی دیگر، بلورهایی را حول آن شکل می‌دهند که حالا هم که آن محور در میانشان نیست، انسجامشان از دست نمی‌رود. مثل اینکه نخ بین نبات را پس از خشک شدن نبات بکشی، اگر نبات شکل گرفته باشد، دیگر تغییر نخواهد کرد. البته خواهم گفت که وجود محور در برخی فضاها و برخی سیستم‌ها لازم و همیشگی است و نیز خواهم گفت که چگونه از این محور اصلی محورهایی منشعب می‌شوند که خود، شاخه‌های این درخت را تشکیل داده و باعث شکل گرفتن بلورهایی جدید می‌شوند که شاید یکی از مصداق‌های «اصلها ثابت و فرعها فی السماء» همین باشد.

محورها و نخهای مختلف هم به اندازه‌ای توان و قابلیت دارند. یعنی اگر یک نخ نازک پلاستیکی در یک ظرف محلول اشباع قرار دهیم، چیزی عایدمان نخواهد شد، اما اگر یک نخ محکم نخی در ظرف قرار گیرد، احتمالا بلورهایی درشت و زیبا بدست خواهیم آورد. یعنی یکی می‌شود امام که بلورهایی که به او متصل می‌شوند، خود محورهایی هستند برای یک خیل عظیم و همینطور این شاخه‌ها در تمام جامعه توسعه می‌یابد. و این محور قابلیت و توان این را دارد که همه مردم دنیا را به صورت بلورهای منسجم حول خود حفظ کند. البته ناگفته نماند محور امام است و مساله‌اش، همان مسأله‌ای است که برای آن به پاخاسته. محورهای ریز و درشت مختلفی هم حول این محور اصلی شکل می‌گیرند که خود منشأ تشکیل بلورهایی در حد و اندازه خودشان هستند.

شاید بهتر باشد با همین مثال مطلب دیگری را هم توضیح دهم. چنانچه قبلا هم گفتم در برخی سیستم‌ها لازم است همواره محور، به صورت دائمی وجود داشته باشد و این سیستم از همان سیستم‌ها است. یعنی نمی‌شود بعد از امام، جامعه با همان روند و بدون محور پیش رود. چرا؟ به همان نبات خودمان برگردیم وقتی می‌توان نخ را از بین نبات کشید که از محلول اولیه خارج شده و خشک شود. وقتی در محلول است، اگر نخ را بکشی بلورها از هم می‌پاشند و حل می‌شوند. این سیستم‌ها هم همینطورند، دائما محلول اشباع حول محور وجود دارد و ما نمی‌توانیم محور را از محلول بیرون بکشیم. عموما در سیستم‌های اجتماعی و فرهنگی همینطور است. یعنی بر خلاف برخی سیستم‌های مرتبط با صنعت و فناوری که اگر فردی کاری را راه‌انداخت و مدتی آن را پیش برد، می‌توان امیدوار بود که سیستم تا زمانی منطقی به راه خود ادامه دهد، در سیستم‌های فرهنگی اجتماعی چنین نیست، یعنی بدون محور، سیستم متلاشی می‌شود.

بگذریم! عنصر سوم فرایند تبرید بود که باید حرارت محلول اشباعی که محور یا نخ در آن قرار گرفته کنترل شده و منظم کم شود تا ما بلورهای خوبی داشته باشیم. دقیقا در آغاز یک کار نخبگانی، افراد داغ هستند. این داغی باید به صورت مدیریت شده و با یک فرایند تبرید مناسب طوری مدیریت شود که ما بهترین بلورها را داشته باشیم. بسیاری از مسائل هستند که باعث سردی یکباره محلول شده و از تشکیل بلورهای درست جلوگیری می‌کند. بهترین زمان برای تشکیل بلورهای نخبگانی سنین جوانی است که افراد معمولا در حداکثر دمای خود و بالاترین انرژی قرار دارند. این سنین، زمان شروع تشکیل بلور است. اما این روند باید تا وقتی که این جوان به سنین بالا و دما و انرژی کمتر و کمتر می‌رسد، طوری مدیریت شود که فرد قالب بلوری خود را حفظ کند. سرد و گرم شدن مداوم، تعویض نخ و محوری که باید بلور حول آن شکل بگیرد و عواملی از این دست می‌تواند باعث شود فرد به یک دانه سرگردان سرد تبدیل شود که دیگر قدرت تبلور را هم ندارد.

از آنجا که در مطلب قبل، مفصلا (هر چند با ساختاری متفاوت) این مطالب را بیان کرده‌ام، مطلب را خلاصه می‌کنم. فقط دو نکته را در جمع‌بندی ذکر می‌کنم. اول اینکه، یک روند سیر از کثرت به وحدت!!! در فرایندی که بیان کردم دیده می‌شود. در نبات ماهیت ظرف و محور و محلول و بلور متفاوت است. اما در تیم‌ها یا همان بلورهای نخبگانی همه‌اش از جنس انسان و آدم است. محلول، مجموعه‌ی آدم‌ها است. همین آدم با لحاظ شرایطی می‌شود محور و همین آدم‌ها می‌شوند بلور. همین محور و همین‌ آدم‌ها هستند که فرایند تبرید را مدیریت و کنترل می‌کنند و خلاصه همه‌اش آدم است آن هم از نوع نخبه با تعریفی که گفتیم.

نکته دوم در مورد اشتباهی است که سازمان‌ها و بنیادهای دارای مسئولیت در حوزه نخبگان انجام می‌دهند. اینها با این شیوه شناخت، با این شیوه‌ی تمرکز بر رخداد به جای فرایند، با این نگاه خروجی‌محور به جای رفتارمحور و با حمایت از فرد به جای کار، باعث می‌شوند شرایط تبلور پیش نیاید. تبلور نیاز به زمان دارد. محور را هم نمی‌شود تعیین کرد، خودش باید مطرح شود و محور شود. محلول را هم حسب نیازش، خودش ایجاد کند. این موضوع نه تنها در امور نخبگان که در اغلب کارهای اجتماعی و فرهنگی و کلا در سیستم‌های انسان‌مبنا در کشور وجود دارد. شاید مخلص کلام همان است که رهبری در مورد فرهنگ با مثال باغبان اشاره فرمود. به این مضمون که باید بسترها درست ایجاد شوند، کارها و وظایف به موقع انجام شوند و به موقع فرایند را انجام داد تا محصول خود به خود محصول خوبی باشد. نکته ظریف هم اینکه در باغبانی همه تلاش‌ها، یک طرف قضیه است و بدون لطف و رحمت خدا هیچ محصولی به عمل نخواهد آمد که در فرهنگ و سایر سیستم‌ها هم همینطور است.

پاییز ۸۹