مدیر نخبه‌پرور، نخبه مدیریت

چند سال پیش خدمت یکی از مسئولان نظام که متولی امور نخبگان بود رسیدم. ضمن صحبت‌ها پیشنهاد کردم که نخبگان مدیریت و به صورت کلی نخبگان علوم انسانی مورد توجه بیشتری قرار بگیرند. پاسخی که شنیدم بهانه اصلی نوشتن این سیاهه است.

پاسخ این بود که برنامه‌هایی برای حمایت و تشویق مدیران نخبه پرور تدوین شده و در حال اجراست، هر چند در آن جلسه نتوانستم تفاوت این دو موضوع را با هم روشن کنم اینجا سعی خواهم کرد علاوه بر تبیین تفاوت‌های مدیر نخبه‌پرور و نخبه مدیریت برخی مسائل مرتبط با این دو موضوع را عنوان کنم.

مدیر نخبه‌پرور، کسی است که اولاً مدیر یک مجموعه‌ای است، ثانیاً تعدادی از نخبگان در این مجموعه فعالیت می‌کنند و ثالثاً اینکه نخبگان و استعدادهای موجود در مجموعه رشد و پرورش می‌یابند و جهت حرکت فردی و گروهی آنها به سمت مثبت است. اینکه آیا این فرد مدیر لزوماً باید نخبه باشد یا نه بحث‌های مختلفی در مورد آن شده و می‌شود که فعلاً از موضوع ما خارج است و اینکه اصولاً چنین فردی با علم مدیریت آشناست یا در مدیریت نخبه است این هم معلوم نیست. به عنوان مثال می‌توان مدیران دانشگاه‌های برتر کشور، مدارس خاص، پژوهشگاه‌های نخبگان موفق و برخی مجموعه‌ها و شرکت‌های دولتی و خصوصی دانش‌بنیان و نخبه‌پرور را از این دسته دانست.

اما نخبه مدیریت کسی است که اولاً ویژگی‌های شخصیتی، فکری و توانمندی‌های لازم برای مدیریت را داشته باشد و ثانیاً دانش و مهارت‌های لازم برای مدیریت را نیز بداند که دومی قابل آموزش است اما اولی استعداد مدیریتی نیاز دارد و  همچنین دانش و مهارت به همراه بستر مناسب برای رشد و کسب تجربه، می‌تواند این استعداد را به شکوفایی رسانده و نخبه مدیریتی تولید کند. نکته مهم اینکه نخبه مدیریت می‌تواند مدیر نباشد.

این یک مقدمه، اما مقدمه دوم را در مورد خود مدیریت می‌نویسم. هر چند امروزه مدیریت یک علم تخصصی محسوب می‌شود و مقالات و پژوهش‌ها و مستندات علمی مختلفی در حوزه مدیریت انجام می‌شود، اما به جرأت می‌توان گفت علم مدیریت فرعی است بر تولید یک مدیر موفق یعنی ویژگی‌های فردی، توانمندی‌ها و استعدادهای افراد مقدم بر دانش مدیریتی آنهاست. این است که اغلب در کتاب‌های مدیریتی مثال‌های موفق از افراد خاص و روش‌های خاص آنهاست نه دانش مدیریتی آنها، شاید به همین دلیل است که برخی منابع معتبر مدیریت، بهترین روش تدریس در مدیریت را تعریف داستان معرفی کرده‌اند چرا که دانش مدیریت جدای از افراد و تجربه آنها نیست. البته باید گفت که این مدیریت و آنچه گفته شد در خصوص دانش مدیریت غربی است. در شیوه اسلامی تفاوت‌های جدی وجود دارد. اصول، چارچوب‌ها و گزاره‌های همیشه درستی هست که مقدم بر تجربه انسانی است که خود بحث مفصلی را طلب می‌کند. به هر رو صرف داشتن دانش و مهارت و دانستن تکنیک‌ها و تاکتیک‌های مدیریت، یک فرد به یک مدیر موفق تبدیل نمی‌شود که هزار نکته باریک‌تر ز مو اینجاست. این دو مقدمه کوتاه را نوشتم که بگویم اگر بخواهیم مدیرانی نخبه، توانمند و کارآمد داشته باشیم باید بر روی نخبه مدیریتی سرمایه‌گذاری کنیم و این افراد را پرورش دهیم. به عبارت دیگر باید مشخص شود که برای مدیریت چه چیزهایی لازم است و سپس آن بخش‌هایی که به استعدادها و ویژگی‌های شخصیتی مدیر موفق برمی‌گردد در استعداد یابی‌ها مورد توجه قرار گیرد. در برخی موارد این استعدادها از همان سال‌های اول کودکی قابل شناسایی است توانایی جذب و اثرگذاری بر دیگران در برخی موارد در همان دوران ابتدایی در برخی کودکان دیده می‌شود. کل‌نگری، پیگیری، نظم، نگاه بلندمدت و استراتژیک در رفتارهای برخی کودکان و نوجوانان به چشم می‌خورد. البته باید اشاره کرد که این ویژگی‌های شخصیتی در افراد مستعد قابل تقویت است (ان‌شاءالله در مورد رشد ویژگی‌های مثبت شخصیتی در متن دیگری خواهم نوشت) اما این رشد زمان دارد یعنی اگر در دوران کودکی و نوجوانی پرورش یافت و به آن پرداخته شد قابل رشد و بلوغ است، اما پس از گذشتن زمان رشد، و تثبیت ویژگی‌های شخصیتی، تغییر آن کاری نزدیک به محال است. به عبارت دیگر هر چند آموزش دانش و ویژگی‌های شخصیتی مدیریتی برای افرادی که ویژگی شخصیتی و استعدادهای لازم را دارند مفید است اما آموزش مواردی همچون تفکر سیستمی، نگاه استراتژیک، کلان‌نگری، جامع‌الاطرف دیدن و تمرکز بر مسأله، و نظایر اینها به مدیر یا فردی که این ویژگی‌ها را ندارد مثل این است که انتظار داشته باشیم یک فرد بزرگسال بی‌منطق با گذراندن یک دوره کلاس منطق، منطقی فکر و بحث کند.

منطقی فکر کردن را می‌توان با برنامه‌ای بلندمدت آن هم از دوران کودکی و نوجوانی در فرد تقویت کرد. اما منطقی کردن یک فرد بی‌منطق در سنین بزرگسالی آن هم با انتقال دانش منطق به او شدنی نیست. در مدیریت هم همین طور است. اینکه ما از بودجه‌های بسیار زیاد آموزش مدیران چندان نتیجه‌ای نمی‌گیریم. اینکه بسیاری مدیران پس از نشستن بر مسند، دوران تحصیلات تکمیلی (کارشناسی ارشد و دکتری) را در حوزه مدیریت می‌گذرانند و خدا را شکر!! با هر که می‌نشینی دکتر است آن هم یا در مدیریت و یا در اقتصاد اما دردی از مملکت حل نمی‌شود یکی از دلایلش همین است. همه می‌گویند سیستمی فکر کنید، کلان نگاه کنید، کلی‌گویی نکنید اما دریغ از کم‌ترین اثری از این مباحث در بسیاری از خروجی‌های همین علمای مدیریت!!!

با توجه به اهمیتی که ویژگی‌ها و استعدادهای افراد در موفقیت آنها دارد، باید این ویژگی‌ها و استعدادها را به موقع شناخت، پرورش داد و هدایت نمود. نکته اینجاست که همه شقوق مدیریت به ویژگی‌های یکسانی یا دانش و مهارت یکسانی را نیاز ندارد. مسلماً فردی که می‌خواهد یک مدیر فنی شود با یک مدیر فرهنگی، با یک مدیر سیاسی و با یک برنامه‌ریز کلان استعدادها و مهارت‌های متفاوتی را می‌طلبند. لذا باید علاوه بر توانمندی‌های عمومی، استعدادها و مهارت‌های ویژه افراد را نیز شناخت و توسعه داد. با توجه به سیستم‌های آموزشی و نخبگانی کشور به نظر می‌رسد شناخت استعدادهای عمومی ویژگی‌های شخصیتی مهم در مدیریت، در دوران مدرسه امکان‌پذیر است و می‌توان افراد محوری، مؤثر، مستقل، مقبول و … را شناخت و استعدادها و توانمندی‌های آنها را رشد داد. رشد این توانمندی‌ها هم با برگزاری کلاس نیست بلکه با ایجاد بسترهای مدیریت به صورت غیرمستقیم است که افراد فرصت بروز استعدادهای مدیریتی خود و پرورش آنها را پیدا کنند. البته در حال حاضر هم در برخی مراکز آموزشی چنین است اما کمتر هدایت‌شده و هدفمند است. هر چند برای پرورش مدیر لازم است به دوران نوجوانی و تحصیل در مدرسه نیز توجه شود ولیکن به دلیل نبودن بسترهای مناسب به نظر می‌رسد سال‌های اولیه دانشگاه موقعیت مناسب‌تری برای رشد قابلیت‌های افراد با استعدادهای مدیریتی باشد. البته باید سیستمی برای رصد مداوم افراد، از مدرسه تا دانشگاه طراحی و استفاده شود. در حال حاضر هر چند به دلیل ماهیت سیستم دانش‌آموزی و دانشجویی تا حدودی در زمینه رشد افراد، شایسته‌سالاری وجود دارد، اما مبنای این شایسته‌سالاری در مدیریت‌های دانشجویی و دانش‌آموزی بیش از استعدادها و ویژگی‌های اساسی مدیریتی، متاثر از مواردی همچون قدرت بیان، ارائه، رانت‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی عواملی مثل اینکه چند نفر از یک مدرسه در یک دانشگاه حضور دارند، می‌باشد!! ضمن اینکه این بسترهای مدیریتی هم کمتر هدایت شده هستند (البته در سال‌های ۷۶-۸۴ یعنی دولت اصلاحات برخی برنامه‌های دقیق برای استفاده از جوانان محوری تشکل‌های دانشجویی وابسته و متمایل به اصلاح‌طلبان در سیستم‌های کشور و هدایت و پرورش آنها در بسترهای دانشجویی انجام شد که قابل بررسی و ارزیابی است).

مع‌هذا در دوران دانشگاه با تعریف مسأله و ارائه آن به حلقه‌ها و تیم‌های دانشجویی، علاوه بر پرورش نخبگان در حوزه‌های مختلف می‌توان افرادی با قابلیت مدیریتی را نیز پرورش داد و محک زد.

مطلب دیگر در پرورش نخبگان مدیریتی یا افرادی که استعدادها و توانمندی‌های ذاتی برای مدیریت دارند ایجاد ارتباط بین آنها و مسؤولین سطوح مختلف نظام است. چرا که به هر تقدیر حسب شرایط سال‌های ابتدایی و مشکلات موجود در سیستم‌ها و عدم توجه مدیران در حال حاضر داشتن ارتباط با مسؤولین و دسترسی به سطوح بالا اثرگذارترین عامل در رسیدن افراد به جایگاه‌های مدیریتی کلان است. تجربه‌های اندک برخی از مدیران متدین و فهمیده‌ی نظام در رشد دادن جوانان مستعد، نتایج چشمگیری داشته است که لازم است این روش به صورت برنامه‌ریزی شده و هدفمند توسعه یابد. روش‌ها و مکانیزم‌های این کار مفصل است که توضیح آنها مجال دیگری را می‌طلبد.

ضمناً در پرورش و رشد افراد مستعد در مدیریت و طراحی سیستم‌های کلان کشور، مطلب بسیار مهمی وجود دارد و آن این است که سن جهش معمولاً قبل از سنین ۳۰ تا ۳۵ سالگی است. یعنی باید جهش چنین افرادی قبل از این سنین آغاز شود. کمتر دیده شده کسی که جهش خود را در حوزه مدیریت قبل از ۳۰ سالگی شروع نکرده باشد به جایگاه قابل توجهی دست یابد یا به مدیر نخبه و کلان تبدیل شود. البته منظور از شروع جهش پایان راه و گذاشتن جوانان خام در سطوح بالا نیست، بلکه تعیین شدن مسیر اتصال به مراجع و سطوح تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری و حرکت در این مسیر است.

یکی از مشکلات سیستم آموزشی ما نگهداشتن افراد تا نزدیک به ۳۰ سالگی در دانشگاه برای رسیدن به مدارج بالای علمی است که پس از آن دیگر ورود افرادی که صرفاً در محیط دانشگاه بوده‌اند به سطوح مدیریتی سخت خواهد شد. خصوصاً اینکه سیاست‌های آموزش عالی قطع ارتباط دانشجو با محیط کار و پذیرش دانشجویی تمام وقت خصوصاً در مقطع تحصیلات تکمیلی است. بخشی از این جهش به واسطه دیدن سیستم‌ها، آشنایی با شرایط حوزه کاری انتخاب شده، آشنایی با افراد فعال در آن حوزه و شناختن محیط حاصل می‌شود که حضور جدی در محیط و جایگاه مدیریتی را می‌طلبد.

نکته دیگر هم اینکه در مدیریت هم غالباً این موضوع صادق است که شاگردی کردن از مبانی و اصول استاد شدن است. اما نه شاگردی در درس‌های مدیریت بلکه شاگردی نزد مدیران خبره، با تجربه، توانمند و معتقد.

نکته بسیار مهم دیگر اینکه جنبه اعتقادی و مذهبی در این افراد اهمیت دوچندانی دارد. یعنی باید برنامه‌ها و شیوه‌های ویژه‌ای برای رشد و تعمیق اعتقادات این افراد طراحی شود و شاخص‌های اعتقادی لازم برای انتخاب و ارتقای آنها تعیین گردد. ارتباط این افراد با بزرگان و اهل نظر برقرار شود. چرا که اینها افرادی خواهند بود که در رویکردها و جهت گیری‌های نظام اثرگذار می‌شوند و احتمالاً مسئولین و عناصر تأثیرگذار آینده را تشکیل می‌دهند. ممکن است یک نخبه ریاضی، یک نخبه پزشکی که اعتقادات ضعیف یا ضعف اعتقادی دارد چندان مشکل‌ساز نشود و بتوان از تخصصش در حوزه‌ای خاص استفاده کرد اما این موضوع در نخبگان مدیریتی چنین نخواهد بود.

نوع فکر مدیر کاملاً در برنامه‌ها، جهت‌گیری‌ها و اقداماتش تأثیرگذار است. هر چند ایجاد علم مدیریت اسلامی بسیار لازم و مهم است اما پرورش مدیر مسلمان و معتقد قطعاً از علم مدیریت اسلامی مهم‌تر و اثرگذارتر خواهد بود و علم مدیریت ابزاری نخواهد بود در دست او.

در هر صورت با یک برنامه‌ریزی درست می‌توان انتظار داشت در نسل آینده، مدیرانی توانمند و با مهارت تربیت شوند و این مشکل موجود که اعتماد و آشنایی مدیران سطح بالا عامل رشد افراد در لایه‌های مدیریتی باشد تا حدود زیادی حل شود ضمن اینکه متناسب با نیازها و جایگاه‌هایی که در آنها خلاء وجود دارد افراد تربیت و آماده خدمت‌رسانی باشند. امید است با بالا آمدن چنین افرادی بستری برای عملیاتی کردن نظریات مدیریت اسلامی و پیاده‌سازی سیستم‌های مبتنی بر اصول و آموزه‌های اسلامی فراهم شود.

نکته دیگر اینکه پرورش نخبه یک کار بلندمدت است. چندی پیش جدولی به صورت ایمیل به من رسید که تفاوت دوران مدیریت رؤسای دانشگاه‌های معتبر دنیا با طول دوران مدیریت رؤسای دانشگاه‌های برتر ایران را نشان می‌داد. این جدول چنین است.

دانشگاه سال های فعالیت تعداد رؤسا میانگین دوره ریاست (سال)
استانفورد ۱۲۴ ۱۱ ۱۱
هاروارد ۳۷۳ ۲۸ ۱۳
MIT ۱۴۸ ۱۸ ۸
کورنل ۱۴۴ ۱۲ ۱۲
امپریال لندن ۱۰۲ ۱۴ ۷
میشیگان ۱۹۲ ۱۹ ۱۰
فلوریدا ۱۵۸ ۱۵ ۱۱
مینه سوتا ۱۵۸ ۱۴ ۱۱
آلبرتا ۱۰۱ ۱۳ ۸
تهران ۷۵ ۳۱ ۲
صنعتی‌شریف ۴۴ ۱۳ ۳
امیرکبیر ۵۳ ۲۱ ۳
خواجه نصیر ۲۹ ۱۲ ۲
علم و صنعت ۳۱ ۱۶ ۲
شهید بهشتی ۴۰ ۱۶ ۳

چنانکه مشاهده می‌شود طول دوران مدیریتی رؤسای دانشگاه‌های معتبر که از مهم‌ترین مراکز نخبه‌پرور هستند در دانشگاه‌های دنیا بیش از ۳ برابر دوران مدیریتی رؤسای دانشگاه‌های معتبر ایران است. پرورش نخبه یک کار بلندمدت و پرمخاطره است، تغییر روش‌های پرورش نخبگان در چنین مراکزی می‌تواند بهره‌وری و موفقیت آنها را کاهش دهد. ضمن اینکه فشار ناخودآگاه وارد بر این مدیران برای ارائه خروجی در یک مدت زمان کوتاه، جلوی کارهای نخبگانی را خواهد گرفت. علاوه بر این نباید از همه اقدامات انتظار موفقیت داشت و در کوتاه‌مدت بر اساس نتایج تصمیم‌گیری نمود.

پاییز ۸۹

نخبگی، عبور از دغدغه‌‎های کوچک

به دلیل علاقه‌مندی به موضوع نخبگان و برخی فعالیت‌ها و پروژه‌هایی که بعدها در این زمینه انجام دادم، درباره نخبه و نخبگی مطالعات نسبتا مفصلی داشتم و با افراد مختلفی مصاحبه کردم (خروجی برخی از این مطالعات، قبلا در سایت منتشر شده). در این مطالعات و بررسی‌ها، در پاسخ به این سوال مهم که نخبه چه کسی است، با نظرات مختلف و متفاوتی برخورد کردم. (در پست برچسبی برای نخبگی، بعضی از نظرات به صورت مفصل بیان و واکاوی شده). مثلا در یک نگاه گفته می‌شود نخبه کسی است که می‌تواند زمینه رشد یک گروه یا جامعه را فراهم کند، پس باید از او حمایت کرد. در مقابل، نگاه دیگر می‌گوید اصلا نخبه‌ای که نیاز به حمایت داشته باشد، نخبه نیست و ما نباید از نخبگان حمایت کنیم، بلکه ما و نخبگان، هر دو، باید از اقشار ضعیف جامعه حمایت کنیم. به نظر اگر «نخبه» به درستی تعریف شود، می‌توانیم در مورد اصل حمایت کردن از او و شیوه این حمایت‌ها بهتر اظهار نظر کنیم.
برای تعریف نخبه، یک عده روی استعدادها و توانمندی‌های ذاتی تمرکز کرده‌اند و عده‌ای هم به تمرکز بر روی خروجی فعالیت‌های افراد تاکید دارند. به بیان ساده‌تر، دسته اول می‌گویند کسی نخبه است که استعداد و توانمندی‌های خاصی در موضوعات مختلف دارد مثلا یک بچه که ضریب هوشی یا استعداد هنری یا حرکتی بالایی دارد، نخبه است؛ دسته دوم معتقدند کسانی که خروجی کارهایشان، قوی و سطح بالا است، نخبه هستند؛ مثل کسی که یک مقاله باارزش نوشته یا اختراع تأثیرگذاری دارد.
وقتی که خوب نگاه کنیم، می‌بینیم که در نخبگی، یک مفهوم کلیدی وجود دارد و آن این است که انسان نخبه به هر صورت، توانسته خودش را از غم‌ها و دغدغه‌های روزمره‌ای که دیگران دارند، آزاد کند و به مسائل بزرگ‌تری فکر کند و بپردازد. یعنی نخبه از دغدغه‌های گذران روزمره و امرار معاش گذشته و توانسته برای رسیدن به اهداف و دغدغه‌های بالاتری فعالیت و حرکت کند. به صورت کلی، سه عامل باعث می‌شود که یک فرد از دغدغه‌ امور روزمره جدا شود:

  • اولین عامل که بسیار هم رایج است، استعدادهای ذاتی و خدادادی فرد است. یعنی خداوند به کسی یک ظرفیت جسمی یا ذهنی داده که آن فرد با استفاده از آن ظرفیت، راحت‌تر از دیگران توانسته مسائل جاری خود را حل کند و در نتیجه دغدغه‌های روزمره از مسیر رشد او تا حد زیادی کنار رفته است. افرادی که از بهره هوشی بالایی برخوردارند هم در مواجهه با مسائل و حل آنها موفقند، هم به دلیل موفقیت‌هایی که بر اساس این ظرفیت خدادادی به آن می‌رسند (مثل موفقیت در کنکور، المپیادها و …) جایگاه ویژه‌ای پیدا می‌کنند که باعث می‌شود کمتر با مسائل روزمره مثل شغل و درآمد و تهیه ابتدائیات زندگی، که اغلب جامعه با آن مواجهند، درگیر باشند.
  • یک عده هم به خاطر شهرت، قدرت یا ثروت خودشان یا خانواده‌شان کارکرد نخبگی پیدا می‌کنند و در جمع نخبه‌ها وارد می‌شوند. مثلا کسی به خاطر کسب‌و‌کار موفق خود یا ثروت پدر و مادرش، دغدغه‌های روزمره دیگران را ندارد و به مسائل بزرگتری فکر می‌کند یا کسی به خاطر آنکه پدرش یک مسئول سطح بالا است، اعتماد به نفس پیدا کرده و همچنین نیازهای سطح پایینش هم به دلیل ارتباطات و اعتماد به نفس و حمایت‌هایی که از آن برخوردار است، برطرف شده و وارد جرگه نخبگان می‌شود و شرایط فکر کردن به مسائل مهم‌تر را پیدا می‌کند. (درباره موضوع تاثیر ثروت و شرایط خانواده‌ها بر روی نخبه شدن فرزندان کتاب‌های متعددی در دنیا نوشته شده که معروف‌ترین کتاب، کتاب “پدر پولدار، پدر بی‌پول” است.)
  • اما غیر از این دو دسته، دسته دیگری هم هستند که به خاطر قطع دلبستگی‌های خود، به نخبگی می‌رسند. این افراد به طور کل به دلیل تسلط، اراده و مناعت طبعی که دارند درگیر و اسیر مسائل روزمره نمی‌شوند و مسائل کوچک جایی در نگاه بلند آنها ندارد. وقتی به زندگی بسیاری از پیشوایان دینی و بزرگان و مصلحانی که تغییری در جامعه ایجاد کرده‌اند، نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که اگرچه بعضا چالش‌های روزمره مردم برای آنها نیز وجود داشته و البته علی‌رغم امکان برخورداری، برخی مشکلات و سختی‌ها را برای رسیدن به اهداف عالیه خود انتخاب کرده‌اند و هم و غم و نگاهشان به اهداف و مسائلِ بسیار بزرگ‌تر و با ارزش‌تر بوده است. در واقع در هرم سلسله‌مراتب نیازهای رایج، اساسا به لایه‌های پایین هرم دلبستگی و توجه جدی نداشتند.

در دو دسته اول (یعنی کسانی که ظرفیت‌های درونی خدادادی دارند و کسانی که برخوداری‌های بیرونی دارند)، اگر این برخورداری‌ها به جای اینکه بر اهداف بلند و اصلاح جامعه و کمک به خلق متمرکز شود، به توسعه همان نیازهای روزمره متوجه شود، این افراد در وادی حرص و طمع خواهند افتاد و نه تنها کمکی به جامعه و دیگران نخواهند کرد که از توانمندی‌هایشان برای سلطه و استثمار دیگران استفاده خواهند کرد که بسیاری از مسائلی که بشر با آن روبروست حاصل همین نخبگان اسیر است. پس کسی نخبه است و می‌توان از او انتظار اصلاح و حل مسائل بزرگ را داشت که از مسائل شخصی خودش عبور کرده باشد. و البته کسی که خداوند به او ظرفیت و توانمندی داده، راحت‌تر و سریع‌تر می‌تواند از مسائل شخصی خودش عبور کند و به اهداف بلندتر بپردازد.

بنابراین تعریف نخبه این می‌شود: نخبه کسی است که به واسطه عواملی (چه عوامل خدادادی و چه عوامل اکتسابی) ماورای مسائل و نیازهای سطح پایین خودش، فکر می‌کند و موجب تغییر مثبت، اصلاح و پیشرفت در خانواده، اطرافیان و جامعه می‌شود.

وقتی این تعریف را قبول کنیم، شیوه برخورد با نخبه و حمایت از او هم مشخص می‌شود.

در واقع حمایت از نخبه، نه برای تامین نیازهای شخصی و فردی اوست که درجهت ایجاد بستری برای تحقق اهداف بالاتری است که در سر دارد و باعث ایجاد تغییر و رشد جامعه خواهد شد. پس حمایت‌هایی که منجر به برخورداری نخبه‌ها شود، اگر صرفا در جهت تأمین نیازهای شخصی و افزایش رفاه و بهره‌مندی آنها از امکانات جامعه شود، باعث زیاده‌خواهی و زیاده‌طلبی آنها می‌شود و به مرور توانمندی، ظرفیت‌ها و رفتار آن‌ها را به این جهت سوق خواهد داد که برای توسعه‌ی برخورداری‌ها و رفع نیازهای (معمولا کاذب و زیاده‌خواهانه) خودشان تلاش کنند و نه برای اصلاح و تغییر جامعه. با رفع هر نیازمندی هم احساس نیاز بزرگ‌تری، جای قبلی را می‌گیرد و نخبه نیازمندتر می‌شود. در حقیقت با این شیوه حمایتی، افراد مستغنی را به افراد نیازمندی تبدیل می‌کنیم که ظرفیت و توانمندی‌هایش را برای تأمین نیازهای بی‌پایان و روزافزون خودش صرف می‌کند. متاسفانه بعضی از سیاست‌های کشور ما در رابطه با نخبگان بر همین اساس است، این است که بسیار با اصطلاح «نخبه طلبکار» مواجه می‌شویم. با این حساب سیاست‌های حمایتی باید زمینه مصرف توانمندی‌ها و ظرفیت‌های آنها برای اهداف بزرگ‌تر و حل مسائل کشور و جامعه را فراهم کند. به تعبیر بنده حمایت‌های نخبگان باید زمینه هزینه کردن آنها برای جامعه را فراهم کند نه زمینه برداشت آنها از منابع و دسترنج دیگران را!
اما دسته سوم نخبه‌ها (یعنی افرادی که قطع تعلق کرده‌اند، نه چون بی‌نیاز هستند، بلکه چون اصلا دغدغه‌های شخصی را به حساب نمی‌آورند)، نخبه‌های کلیدی‌تر و موثرتری نسبت به دو دسته دیگر هستند. برای همین برای پرورش نخبه‌ها باید زمینه‌های قطع دلبستگی را در افراد فراهم کرد. ضمن اینکه اساسا چون این بخش از جامعه نخبگانی به دنبال حمایت هم نیستند، نظامات منفعل حمایتی ما عملا شامل این افراد نمی‌شود و معمولا دو دسته اول، آن هم اغلب آنهایی که فکری جز رفاه و برخورداری خود و آبادانی خانه خود ندارند، مشمول این حمایت‌ها می‌شوند. ان‌شاءالله با اصلاح ساختارها و سازوکارهای اداری و حمایتی، کار به دست آنها بیفتد که اعتلای اسلام، آبادانی کشور و رفع دغدغه‌های جامعه برایشان از آباد کردن خانه و حل مسائل کوچک خودشان مهم‌تر باشد.

[آذر ۹۸]

تعامل نظام با نخبگان

چکیده

تعامل نظام با نخبگان و نحوه استفاده از آنها در مدیریت و حل مسائل مختلف کشور از مسائل مهمی است که برنامه‌ها و اقدامات مختلفی برای بهبود آن طراحی و اجرا شده است. هرچند این اقدامات بعضا در جایگاه خود اثرات مثبتی نیز داشته است اما در حال حاضر در بین نخبگان رضایت چندانی از سیستم‌ها و برنامه‌های مرتبط با آنان وجود ندارد. علاوه بر این باید توجه داشت که اصرار ورزیدن بر فرایندهای غلط و اشتباه باعث تقویت این سیستم می‌گردد و در نتیجه اصلاح ساختار سخت‌تر می‌شود. با توجه به عوامل ذکر شده در بالا، نیاز به اصلاح و ارائه ساختار مناسب احساس می‌گردد. گرچه نظرات و سلایق در این زمینه متفاوت است و رسیدن به راه‌حلی که رضایت همه را جلب کند بعید به نظر می‌رسد، در این پیشنهاد سعی شده با انجام پیمایشی محدود، نظرات نخبگان و فعالان این حوزه جمع‌آوری و دسته‌بندی شود و برای ساماندهی وضعیت فعلی پیشنهادت کلان اما دقیق و واقعی ارائه گردد.

نظرات گردآوری شده در قالب بیش از ۸۰ نکته، شامل رویکردهای موجود در امور نخبگان، انتقادات به وضع موجود و پیشنهادات برای اصلاح، در چهار حوزه تنظیم شده که عبارتند از: شناسایی و جذب، حمایت، پرورش و هدایت و بالاخره استفاده از نخبگان. این نکات به همراه تحلیلهای سیستمی انجام شده مبنای ارائه پیشنهادات سیزده‌گانه‌ای ایست که رویکردهای اصلی آنها از این قرار است:

  • تغییر روش شناسایی نخبگان از خوداظهاری به رصد فعال و یافتن افراد و تیم‌های نخبه
  • تغییر روش حمایتی از حمایته‌ای خام مالی به حمایت در قالب تعریف کار و تأمین منابع لازم برای انجام آن و تبدیل حمایت‌های مالی به فرایندها و تجهیزات پشتیبان فعالیت‌های نخبگانی
  • جلوگیری از دلسردی و از هم پاشیدن تیم‌های خودجوش نخبه
  • حفظ نخبگان از طریق ایجاد مسأله، دغدغه و احساس مسؤولیت به جای استفاده از انگیزه‌های مادی و مالی
  • ایجاد امتیازهای دارای اعتبار ملی و بین‌المللی مطابق با نیازها و اهداف نظام و سپس تغییر مکانیزم‌های اعتبارسنجی و اتقا در سیستم‌های مختلف بر اساس این امتیازهای طراحی شده
  • استفاده از قابلیت‌های فوق‌العاده شبکه‌های اجتماعی و فناوریهای ارتباطی برای ایجاد مدیریت غیر متمرکز شبکه نخبگان کشور (و حتی خارج از کشور)
  • استفاده از سیستم‌ها و سرویس‌هایی برای جمع‌آوری اطلاعات واقعی نخبگان در جهت برنامه‌ریزی بر مبنای واقعیت
  • اتصال افراد و تیم‌های نخبه به مسؤولین و دستگاه‌های دارای جایگاه تصمیم‌ در کشور
  • تهیه طرح جامع تعامل نظام با نخبگان (البته کمی متفاوت از طرح‌هایی با عناوین مشابه)

در ادامه خلاصه‌ای از نتایج مصاحبه‌های انجام شده و پیشنهادات ارائه شده است.

مروری بر وضعیت موجود در حوزه نخبگان و تعامل نظام با آنها

برای شناسایی وضع موجود کشور در حوزه نخبگان، وضعیت دستگاه‌های متولی این موضوع و ارائه پیشنهاد حاضر مصاحبه‌های مختلفی از کسانی که به نحوی با نخبگان سر و کار داشته‌اند، انجام شد. بر اساس موارد اشاره شده توسط مصاحبه‌شوندگان، مسائل نخبگان را در حوزه‌های سه‌گانه شناسایی و جذب، پرورش و به کارگیری مورد بررسی قرار خواهیم داد. این سه بخش و زیربخش‌های آنها در شکل زیر به صورت خلاصه آمده است.

برای هر یک از سه بخش در بررسی‌ها و اطلاعات گردآوری شده از صاحب‌نظران مختلف چند موضوع متفاوت مشاهده می‌شود که می‌توان آنها را به صورت زیر بر شمرد:

  • تعاریف و توضیحاتی که منجر به روشن شدن رویکر افراد نسبت به موضوع می‌شود. به عبارت دیگر می‌توان گفت بخشی از اظهارات به تبیین رویکرد و زاویه نگاه افراد برمی‌گردد.
  • انتقاد به سیستم‌های موجود مرتبط با نخبگان و بیان مشکلات فعلی کشور
  • پیشنهاداتی که برای اصلاح وضع موجود و ایجاد یک نظام مناسب برای شناسایی، تربیت، مدیریت، حمایت و به‌کارگیری نخبگان ارائه شده است.

در ادامه خلاصه مطالب گردآوری‌شده از صاحب‌نظران بر اساس موارد سه‌گانه فوق به تفکیک ارائه می‌شود.

 

رویکردها و تعاریف

تعریف نخبه

در حوزه‌های مختلف مرتبط با نخبگان نگاه‌های متفاوت و بعضا متضادی وجود داردکه اولین مورد در تعریف نخبه است. تعریف نخبه که خود پایه فعالیتها و اظهار نظرات افراد است در اختلاف نظرها و تفاوت رویکردها به مقوله نخبگان تأثیر جدی دارد. به این منظور برخی تعاریف ارائه شده در مصاحبه‌ها ارائه می‌شود.

  • نخبه کسی است که توانایی انجام کارهایی متفاوت (از نظر کیفیت و پیچیدگی و بیشتر در حوزه‌های علمی و تخصصی) از مردم عادی را داشته باشد.
  • نخبه کسی است که تأثیرگذاری او بر جامعه و محیط بیش از دیگران است با این تعریف افراد دارای رانت، صاحبان قدرت و سرمایه نیز به نوعی نخبه تلقی می‌شوند.
  • نخبه کسی است که استعدادهای خدادادی او از اغلب افراد جامعه بیشتر بوده و از این استعدادها بهره برده باشد.
  • نخبه کسی است که بتواند مسائل و مشکلات کشور را در کوتاه‌ترین زمان حل کند.
  • نخبه کسی است که در خارج از ساختارهایی که برای او ترسیم شده می‌اندیشد و از زاویه‌ای غیر از دیگران به مسائل نگاه می‌کند. (محدود نبودن در قید و بند ساختارهای ترسیم شده ویژگی اصلی نخبگان است)
  • نخبه کسی است که بتواند ایده‌های خود را توسعه داده و به ثمر رساند. در این تعریف علاوه بر توانمندی‌های خدادادی، می‌بایست فرد دارای ویژگی‌های مختلفی برای پیگیری و توسعه ایده‌های خود باشد.

شناسایی نخبگان

با این رویکردها و تعاریف، طبیعی است که در شناسایی نخبگان نیز نظرات متفاوتی ارائه شود. در مورد شناسایی نخبگان هم در زمان شناسایی و هم در شیوه شناسایی مطالب متعددی بیان شد که در ادامه ارائه شده است.

زمان شناسایی نخبگان

زمان شناسایی نخبگان بر اساس دیدگاه‌های بیان شده حسب اینکه مبنای نخبگی استعدادهای ذاتی است یا توانایی‌های اکتسابی، افراد مختلف نظرات مختلفی بیان کردند. کسانی که استعدادهای ذاتی را مبنای نخبگی بیان کردند و معتقد به تربیت خاص این استعدادها بودند، سنین پایین را برای شناسایی نخبگان مناسب می‌دانستند و کسانی که جدا کردن نخبگان از سایرین را درست نمی‌دانستند و مبنای نخبگی را علاوه بر استعدادهای ذاتی، توانمندی‌های اکتسابی می‌دانستند، سنین بالاتری را برای شناسایی و جذب نخبگان مناسب می‌دانستند. به صورت مشخص می‌توان این نظرات را به سه دسته زیر تقسیم نمود.

  • استعدادهای برتر باید از همان دوران ابتدایی و حتی پیش از ابتدایی شناسایی شده و برای آموزش و تربیت آنها برنامه‌ریزی شود.
  • سال‌های راهنمایی و دبیرستان که افراد به یک خودشناسی نسبی رسیده‌اند و حس استقلال‌طلبی در آنها ایجاد می‌شود زمان مناسبی است برای شناسایی نخبگان ضمن اینکه فرصت بروز برخی استعدادها نیز در سال‌های قبل فراهم شده است.
  • سال‌های اولیه دانشگاه که افراد تمایلات علمی و تخصصی خود را شناخته و بروز داده‌اند و بلندپروازی‌های جوانی در آنها شکل می‌گیرد، سالهای مناسبی برای شناسایی و شروع کار بر روی نخبگان است. این روش در برخی کشورهای غربی نیز در حال اجراست.
  • نظر آخر اینکه نخبگی باید ملاک‌هایی برای تمام سنین داشته باشد و هر زمان فردی این معیارها را داشت باید شناسایی شده و برای حمایت و آموزش او برنامه‌ریزی کرد.

روش شناسایی نخبگان

علاوه بر تفاوت در سن شناسایی نخبگان در روش شناسایی نیز اختلاف نظرهایی وجود دارد. برخی از نظرات ارائه شده عبارتند از:

  • شناسایی نخبگان باید بر اساس خروجی‌ها و فعالیت‌های علمی، تخصصی و مهارتی افراد باشد. و افراد بر اساس خروجی‌ها امتیاز داده شده و انتخاب شوند.
  • نخبگی باید بر اساس استعدادها و توانایی‌های افراد سنجیده شود چرا که خروجی حاصل شرایط است، حال آنکه شناختن توانایی‌ها و استعدادهای برتر امکان پرورش و تربیت آنها را فراهم خواهد نمود.
  • نخبگی باید بر اساس میزان تأثیرگذاری افراد در جامعه تعیین شود افراد تأثیرگذار نخبگان جامعه هستند. این تأثیرگذاری می‌تواند ناشی از استعدادهای ذاتی یا توانمندی‌های اکتسابی و یا شرایط افراد باشد. با این رویکرد افراد صاحب قدرت و ثروت نیز جزء نخبگان جامعه خواهند بود.

البته یک نظر نیز وجود دارد که اصلا یک کشور و نظام نیاز به شناسایی نخبگان به عنوان یک فرایند مستقل ندارد. نخبگان خود با توانمندی‌ها و استعدادهایشان موفقیت بیشتری کسب کرده و در جامعه شناخته می‌شوند و اصولا نیازی به وجود فرایند مستقلی برای شناسایی و جذب نخبگان و برنامه‌ریزی مجزا برای آنها نیست.

آموزش و پرورش نخبگان

به هر ترتیب بر اساس رویکردهای متفاوت در شناسایی نخبگان، نظرات در خصوص برنامه‌ریزی و آموزش نخبگان نیز متفاوت است. اینکه آیا باید برای نخبگان سیستم‌های آموزشی و پرورشی جداگانه‌ای طراحی و اجرا شود در نظر افراد مختلف متفاوت است. سه نظر کلی در این باره عبارتند از:

  • نخبگان نباید از سایرین جدا شوند و باید در مکانیزم‌های معمول و همراه با سایر افراد جامعه رشد یابند. توان بالای آنها خود به خود باعث پیشرفت سریع‌تر آنها خواهد شد.
  • برای رشد بهتر نخبگان و استعدادهای خاص باید تمهیداتی اندیشید و سیستم‌های خاصی برای آموزش و حمایت از آنها طراحی و ایجاد نمود.
  • در یک جامعه با اجزای درست و سالم نخبگان در همان سیستم‌های معمول قابلیت‌های خود را یافته و شکوفا خواهند نمود و به همان میزان نیز پیشرفت خواهند کرد اما در کشور ما و با مشکلات متعددی که در سیستم‌های مختلف وجود دارد لازم است فعلا حمایت‌ها و مکانیزم‌های خاصی را برای نخبگان در نظر گرفت و در بلندمدت و با اصلاح سیستم‌های جامعه کم‌کم آنها را به حالت معمول نزدیک نمود.

به‌کارگیری و استفاده از نخبگان

نخبگی به هر صورت که تعریف شود و به هر روشی که به نخبگان پرداخته شود، این افراد باید در کشور و در راستای پیشبرد اهداف به کار گرفته شوند. اینکه مهمترین جایگاه برای نخبگان و بهترین نحوه‌ی استفاده از آنها در کشور چیست نیز موضوعی است که نظرات در مورد آن متفاوت است. در این مورد موارد زیر توسط صاحب‌نظران مختلف بیان شده است.

  • بر مبنای نظر مقام معظم رهبری به دست گرفتن مدیریت تحولات کشور جایگاهی است که باید نخبگان کشور در آن قرار گیرند.
  • نگاه به نخبه به عنوان ابزاری در حل مسائل کشور نگاه دیگری به استفاده از نخبه است. این رویکرد در اغلب کشورهای غربی و صنعتی دیده می‌شود.
  • از نخبگان برای تولید علم و توسعه مرزهای علمی کشور استفاده شود. البته در این مورد نیز نظرات مختلف است. متأسفانه با گرفتن تعریف علم از دیگران، نخبگان ما اغلب در جهت‌ها و چارچوب‌های تعیین شده و ترسیم شده قدم برمی‌دارند.
  • از ویژگی‌های نخبگان قدرت تأثیرگذاری بیشتر آنها در جامعه نسبت به سایر افراد است. استفاده از این توانمندی و قابلیت برای مدیریت و فرهنگ‌سازی در جامعه مطلبی است که در بیان برخی از افراد شنیده می‌شد.
  • استفاده از نخبگان برای نظام‌سازی و تولید روش‌ها و ابزارهای متناسب با نیازها و برنامه‌های کشور مورد دیگری است که به آن اشاره شده است. به نظر این مورد می‌تواند بخش‌هایی از موارد قبل را تحت پوشش قرار دهد.
  • در یک نظر نیز تعیین جایگاه برای نخبه موضوع کم‌اهمیتی شمرده شده است. به این معنی که اگر نخبه خوب شناسایی و پرورش داده شود، خود جایگاه مناسب خود را متناسب با شرایط کشور و توانمندی‌های خود پیدا خواهد نمود.

ویژگی‌های نخبگان

یک موضوع که در صحبت‌های اغلب افراد بیان شده است توجه به ویژگی‌های نخبگان در برنامه‌ریزی‌ها است. هر چند در ویژگی‌های بیان شده برای نخبگان اختلاف مشاهده می‌شود اما برخی از موارد اشاره شده عبارتند از:

  • بلندپروازی (لااقل در سنین جوانی)
  • نقادی و گاه حمله به نظرات دیگران
  • تأثیر زیاد (به صورت نسبی) بر اطرافیان و محیط پیرامون
  • مدیریت‌ناپذیری (به نسبت دیگران)
  • مسأله محوری (درگیر شدن با یک مسأله تا حل آن)
  • در بسیاری موارد داشتن انتظاراتی بیش از دیگران و بیش از حد معمول
  • فرصت‌های زیاد برای فعالیت (در داخل و خارج کشور) که یکی از علل سخت شدن جذب و نگه‌داشتن آنها در کشور و در یک مجموعه خاص است.
  • معمولا کم‌طاقتی و منتظر نتیجه نماندن
  • از شاخه‌ای به شاخه دیگر پریدن (لااقل در کشور ما اینگونه است)
  • سخت پذیرفتن حرف و نظرات دیگران (معمولا در ابتدا در مقابل نظرات غیر از نظر خودشان موضع می‌گیرند)
  • ایده‌آلیستی و فاصله با واقعیت‌ها علی‌الخصوص در سنین جوانی

مسائل مرتب با نخبگان

پس از همه موارد مختلفی که در مورد نخبگان بیان شد پاسخ این سؤال که در نهایت مسأله نظام در حوزه نخبگان چیست از صاحب‌نظران خواسته شد. مطالب بیان شده پراکندگی زیادی داشت که می‌توان آنها را در قالب موارد زیر دسته‌بندی کرد:

  • شناسایی حداکثری استعدادها و توانمندی‌های افراد جامعه و بسترسازی برای رشد و شکوفایی بهینه این استعدادها و توانمندی‌ها
  • جلوگیری از خروج نخبه‌ها و فرار مغزها از کشور مخصوصا کسانی که این کشور برای رشد و شکوفایی آنها سرمایه‌گذاری کرده است.
  • استفاده بهینه از نخبگان در جهت حل مسائل و مشکلات کشور
  • مدیریت نخبگان در جهت سیاست‌ها و اهداف نظام به منظور هدایت توانمندی‌ها و تأثیرگذاری آنها در پیشبرد اهداف نظام و جلوگیری از تأثیرات منفی نخبگان بر جامعه
  • استفاده از روش بهینه برای رشد نخبگان در لایه‌های تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری کشور و سپردن مدیریت تحولات کشور به دست نخبگان.

در بخش‌های بعد انتقادات افراد نسبت به سیستم‌ها و وضع موجود و پیشنهادات آنها برای بهبود و اصلاح شرایط و حرکت به سمت یک وضعیت مطلوب بیان شده است. در این دو بخش مطلب به چهار زیربخش شناسایی و جذب، آموزش و تربیت، حمایت و استفاده و بکارگیری نخبگان تقسیم شده و مطالب بر اساس این دسته‌بندی تدوین و ارائه می‌شود.

 مشکلات بیان شده و انتقادات به وضع موجود

موارد متعددی در خصوص مشکلات وضع موجود در ارتباط با نخبگان بیان شد که البته به صورت مسطح و غیر ساختارمند ارائه شده است. با توجه به مواردی که در ابتدا بیان شد، این مشکلات و انتقادات در یک دسته‌بندی طبقه‌بندی، جمع‌بندی و مدون شده که در ادامه آمده است.

مشکلات بیان شده در حوزه شناسایی و جذب نخبگان

در خصوص شیوه‌های ارزیابی، شناسایی و جذب نخبگان موارد مختلفی بیان شده که می‌توان آنها را در مطالب زیر خلاصه نمود.

  • معیارهای شناسایی فعلی بر اساس خروجی‌های افراد است. آنچه مسلم است خروجی‌ها علاوه بر استعدادها، توانایی‌ها و قابلیت‌ها به شرایط و امکانات نیز بستگی دارد. تا جایی که بیان می‌شود بسیاری از کسانی که به عنوان نخبه شناخته می‌شوند با استفاده از جایگاه و امکانات مادی و با استفاده از توانمندی‌های دیگران خروجی‌های مختلف را تولید می‌کنند هرچند به نظر عده‌ای این افراد نیز خود نخبه محسوب می‌شوند.
  • معیارهای تدوین شده برای نخبگی همه طبقات و صنوف را شامل نمی‌شود. این موضوع باعث شده استعدادهایی که به دنبال کسب گواهی‌نامه‌ها و مدارک نیستند یا به این مراجع دسترسی ندارند شناسایی نشوند. یکی از دلایل عدم شناسایی استعدادهای موجود در روستاها و مناطق محروم همین موضوع بیان شده است. به عبارت دیگر کسانی می‌توانند نخبگی خود را اثبات کنند که از یکی از حداقل‌های آموزشی و رفاهی برخوردار شده باشند حال آنکه در بین افرادی که به هر دلیل امکان بروز استعدادها را نیافته‌اند استعدادهای فراوانی وجود دارد.
  • با توجه به اینکه به نظر بعضی افراد سیستم‌های ارائه‌دهنده گواهی‌نامه‌ها سیستم‌های کامل و درستی نیستند، ملاک قرار گرفتن خروجی‌های آنها کار درستی نیست. مثلا با توجه به اینکه مقالات متناسب با نیازهای جامعه نیستند نمی‌توانند معیار درستی برای نخبگی باشند.
  • با توجه به اینکه برخی نخبگان به این روش اعتقاد و اعتماد ندارند به دنبال احراز نخبگی خود در این سیستم هم نمی‌باشند. این مورد در کلام افراد مختلفی و با لحن ناخوشایندی شنیده می‌شود.
  • ملاک‌های فعلی به هیچ‌وجه معیارهای اعتقادی و حتی کارایی فرد برای نظام جمهوری اسلامی را ارزیابی نمی‌کنند.
  • طولانی و کند بودن فرایندهای اثبات نخبگی اغلب افرد توانمند را خسته می‌کنند و معمولا کسانی باقی می‌مانند که راه‌ دیگری غیر از اثبات نخبگی خود برای مطرح شدن در جامعه ندارند.
  • مبنای فعلی شناسایی نخبگان کشور خوداظهاری و ارائه اسنادی برای اثبات ادعای افراد است. در این شرایط کسانی که به دنبال مطرح کردن خود نیستند شناسایی نمی‌شوند و بدتر اینکه کسانی که قابلیت ساختن گواهی‌های مختلف برای خود را دارند به عنوان نخبه مطرح و معرفی می‌شوند.
  • در حال حاضر کسی برای قبول مسئولیت یا احساس وظیفه به دنبال اثبات نخبگی خود نیست و کسانی برای اثبات نخبگی خود تلاش می‌کنند که به دنبال استفاده از امکانات و تسهیلات ارائه شده هستند.

مشکلات موجود در روش‌های فعلی آموزش و پرورش نخبگان

همانطور که اشاره شد رویکردها و دیدگاه‌های متفاوتی نسبت به آموزش و پرورش نخبگان وجود دارد. طبیعی است که از مناظر مختلف، مشکلات و انتقادات متفاوتی نیز به سیستم‌های آموزشی فعلی وارد شود. در ادامه موارد مطرح شده دسته‌بندی و ارائه شده است.

  • در سیستم‌هایی که برای آموزش و پرورش نخبگان و استعدادهای آنها وجود دارد بیشتر بر پیشرفت افراد در حوزه‌های علمی و تخصصی کار می‌شود و کمتر بر پرورش مهارت‌های زندگی، حس مسؤولیت و تعهد افراد تکیه می‌شود.
  • در این سیستم‌ها با تکیه بر نخبه بودن مخاطبانشان (با اهداف مختلف) توقعات آنها را بالا برده و آنها را از جامعه جدا می‌کند و خروجی‌های این مجموعه‌ها اغلب خود را بالاتر از دیگران دانسته و انتظارات بی‌جایی از دیگران دارند.
  • در سیستم‌هایی که استعدادهای برتر و نخبگان را به صورت جدا تربیت می‌کنند، افراد به تدریج از فضای واقعی جامعه جدا می‌شوند. این موضوع باعث می‌شود پس از ورود نخبگان به جامعه و رو در رویی با وضعیتی متفاوت با آنچه تصور می‌کرده‌اند، حالت سرخوردگی و یأس در افراد ایجاد شود و نخبگان نتوانند افکار و نظرات خود را به درستی به عموم انتقال دهند.
  • سیستم‌های تقلیدی آموزش چه برای نخبگان و چه برای عموم مردم یکی از علل ناکارآمدی نخبگان در جامعه و پیشبرد اهداف کشور است. اهدافی که نظام‌های آموزشی غربی برای آن ایجاد شده‌اند با اهداف کشور و نظام جمهوری اسلامی متفاوت است. نگاه مادی به زندگی تعریف برتری مالی و رفاهی به عنوان مطلوبیت اصلی افراد موضوعی است که این نظام‌های آموزشی افراد را برای آن تربیت می‌کنند و ما نیز این سیستم‌ها را به صورت تقلیدی و با تغییر برخی محتواهای موجود در آن برای اهداف خود استفاده می‌کنیم. این موضوع در بیان اغلب اشخاص مورد مصاحبه به طرق مختلف بیان شد.
  • “خوب” در جامعه ما فراگیر است اما “عالی” استثناست. در حال حاضر به‌جای توجه به این خوب فراگیر بر افراد بسیار توانمند و خاص تمرکز شده است.
  • عقیده اشتباهی که در سیستم‌های آموزشی این‌ چنینی در کشور وجود دارد، این است که باید از نخبگان برای آموزش نخبگان استفاده کرد. حال آنکه نخبگی یکی از ویژگی‌های افرادی است که توانایی آموزش و تربیت نخبگان را دارند. در کشور اصلا بر روی شناسایی افرادی که قابلیت آموزش موفقیت و توسعه روش‌های کسب موفقیت و شکوفایی استعدادها را دارند کار نشده است.
  • در سیستم‌های آموزشی و پرورشی فعلی دغدغه‌ها و مسائل نظام و کشور به نخبگان منتقل نمی‌شود. حال با توجه به اینکه این افراد اغلب به اشخاص تأثیرگذار در جامعه تبدیل می‌شوند، در سطح جامعه مشکلاتی را ایجاد می‌کنند.

مشکلات موجود در روش‌های فعلی حمایت از نخبگان

در حال حاضر روش‌هایی برای حمایت از نخبگان و فعالیت‌های آنها در کشور وجود دارد و کسانی که مطابق شرایط تعیین شده به عنوان نخبه تشخیص داده شوند از امکانات و تسهیلاتی برخوردار می‌شوند. در خصوص این حمایت‌ها و روش‌های حمایتی نظرات مختلفی ارائه شده که در ادامه به صورت دسته‌بندی‌شده آمده است.

  • ارائه حمایت‌های مالی و تسهیلات مادی باعث جذب افرادی می‌شود که به دنبال دریافت تسهیلات هستند.
  • فرایندهای اثبات نخبگی و دریافت حمایت‌ها به نحوی است که افراد توانمند باید بخشی از توان خود را صرف دریافت این حمایت‌ها کنند به نحوی که در برخی موارد این توان از دست رفته تأثیر جدی در روند فعالیت‌های اصلی آنها دارد.
  • حمایت‌های مالی به این شیوه هر چند به دست افراد واقعا توان‌مند هم برسد چون به ازای زحمت و فعالیتی نیست باعث تنبل شدن افراد می‌شود.
  • اگر نخبگی بر اساس استعدادها و توانمندی‌های خدادادی باشد، این موضوع مطرح می‌شود که آیا درست است کسی که استعدادهایش بیشتر است بیشتر از بیت‌المال سهم داشته باشد؟
  • اغلب افراد خود را نخبه می‌دانند و معمولا کسانی را هم که با آنها هم‌جهت و نزدیک هستند را نیز افراد ویژه‌ای می‌پندارند لذا حمایت‌ها از افراد بر مبنای توانمندی‌ها به مقایسات بین افراد دامن زده و باعث بدبینی افراد به سیستم‌های حمایتی می‌شود. ضمن اینکه سلایق افرادی که مسئولیت حمایت از نخبگان را دارند در تقسیم امکانات مهم می‌شود.
  • حتی بین نخبگانی که از حمایت‌ها برخوردار شده‌اند مقایساتی ایجاد خواهد شد که هر کس اثر‌گذاری خود را بیش از دیگران خواهد دانست. این موضوع بین هیأت علمی دانشگاه‌ها در استفاده از تسهیلات پژوهانه و فرصت‌های مختلف به وضوح دیده می‌شود.
  • این روش حمایتی قابلیت هدایت نخبگان را ندارد. در حال حاضر فردی که نخبه بودن او احراز می‌شود از حمایت‌ها و تسهیلاتی برخوردار می‌شود که می‌تواند با نظر خود و برای رسیدن به اهداف خود (درست یا غلط) آن را مصرف کند.
  • باید به حمایت‌های معنوی از نخبگان توجه بیشتری شود. حمایت‌های پولی عزت نفس افراد را زیر سؤال برده و سطح اهداف آنها را تنزل می‌دهد.
  • بطور کلی می‌توان گفت نظام انگیزشی این قشر از جامعه بدلیل خاص و متفاوت بودن آنها با سایر اقشار جامعه متفاوت می‌باشد، لذا نیاز به تدوین نظام انگیزشی متفاوت می‌باشد.

مشکلات موجود در استفاده و به‌کارگیری نخبگان

تمام فعالیت‌ها و برنامه‌هایی که برای نخبگان تدوین و اجرا می‌شود برای این است که بتوان حداکثر استفاده را از توان آنها در پیشبرد اهداف نظام و اعتلای کشور داشت. در حقیقت استفاده از توان نخبگان به صورت اثربخش و بهینه حلقه آخر و اصلی این زنجیره است. موارد زیر انتقادات و مشکلاتی است که به نظر افراد مصاحبه‌شونده در این حوزه در کشور وجود دارد.

  • عدم تعریف درست مسأله در کشور موضوعی است که باعث می‌شود توان نخبگان برای حل موضوعات غیر کلیدی و کم اهمیت صرف شود. معمولا نخبگان مخصوصا در حوزه‌های علمی مشغول حل مسائلی هستند که مسائل کشورهای دیگر است نه مسائل ما.
  • به دلیل نبودن بسترهای توسعه ایده‌ و تبدیل آن به محصول مقبول، فرایند به ثمر رسیدن ایده‌ها بسیار طولانی است. با توجه به صبر نسبتا کم نخبگان این موضوع باعث خستگی و افسردگی شده و عدم پیگیری را به دنبال دارد.
  • به دلیل سیستم‌های معیوب جامعه نخبگان یا از این نظام‌ها حذف و دفع می‌شوند یا در آنها هضم می‌شوند این است که در سازمان‌ها و نهادهای کشور کمتر از نخبگی، نوآوری، نواندیشی و نظایر آنها خبری شنیده می‌شود.
  • سیستم‌های نظارتی بر فعالیت‌ها و خروجی‌ها، مخصوصا در کارهای ویژه با اهمیت و پیچیدگی بالا، سیستم‌های مناسبی نمی‌باشند. این موضوع باعث می‌شود نخبگان نیز که به دنبال دردسر نیستند کار را در حد انتظار سیستم نظارتی و با کیفیتی پایین انجام دهند.
  • سیستم‌هایی که نخبگان را به کار می‌گیرند بسیاری از توان افراد را، به کارهای حاشیه‌ای معطوف می‌کنند.
  • نکته مهم در به کارگیری نخبگان این است که قدرت یک زنجیر به اندازه قدرت ضعیفترین حلقه آن است. حال اگر در یک فرایند بخش‌هایی از آن توسط افراد نخبه انجام شود و بخش دیگر به دست دیگران با توانمندی‌های پایین بیفتد آنکه تعیین‌کننده سرعت، دقت و کیفیت فرایند است کمترین توان و پایین‌ترین کیفیت است.
  • افراد ضعیف، مجموعه‌ای ضعیف را دور خود جمع می‌کنند. این موضوعی است که در اغلب مجموعه‌های کشور دیده می‌شود. به دلیل اینکه نخبگان و افراد توانمند نمی‌توانند در چارچوب‌های ضعیف تعریف شده فعالیت کنند..

پیشنهادات و راهکارهای ارائه شده

در میان مطالب بیان شده توسط افراد مورد مصاحبه، پیشنهادات و راهکارهایی نیز ارائه شده است که در ادامه با استخراج و دسته‌بندی این پیشنهادات در قالب پیش‌گفته، مواردی از آنها ارائه می‌شود.

پیشنهادات ارائه شده در مورد شناسایی و جذب نخبگان

  • شاخص‌ها و معیارهای نخبگی از آیات قرآن و سخنان ائمه‌اطهار (علیهم‌السلام) استخراج شود. در آیات و روایات موارد متعددی وجود دارد که مبنای برگزیدگی افراد آمده است استخراج و تدوین این معیارها می‌تواند منبعی مهم و غنی برای شناسایی نخبگان باشد. ضمنا موارد ارائه شده در بیانات حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری نیز باید استخراج شده و مورد توجه قرار گیرند.
  • شناسایی نخبگان بر اساس میزان توانایی آنها در حل مسائل کشور بسیار مناسب‌تر از سنجش شاخص‌های فعلی است که معمولا هدفمند طراحی نشده‌اند.
  • با توجه به اینکه افراد وقتی در گروه‌های مختلف قرار می‌گیرند ویژگی‌ها و شخصیت متفاوتی پیدا می‌کنند بهتر است به جای شناسایی افراد نخبه تیم‌های نخبه و توانمند شناسایی شده و مورد حمایت قرار گیرند.
  • استفاده از روش‌های شبکه‌ای در جذب نخبگان می‌تواند مفید و مؤثر باشد.
  • نباید فقط افرادی خاص شناسایی شده و به عنوان نخبه بر روی آنها سرمایه‌گذاری شود. بسیارند افرادی که در سطحی از توان‌مندی هستند و استعدادهای بالایی دارند که در صورت پرداختن به آنها می‌توانند به افراد خاص تبدیل شوند.
  • در شناسایی افراد نخبه شاخص‌های اعتقادی و تربیتی نیز مد نظر قرار گیرد. این موضوع در نخبگانی که قرار است در سطوح مدیریتی کشور نقش داشته باشند، اهمیت بیشتری خواهد داشت.

پیشنهادات ارائه شده در مورد آموزش و پرورش نخبگان

راهکارهای متفاوتی در مورد کار با نخبگان و روش‌های آموزش و تربیت آنها ارائه شد. در ادامه این موارد به صورت خلاصه شده در چند بند ارائه شده است.

  • سیستم‌های آموزشی کشور باید به نحوی بازطراحی شود که افراد بتوانند در حد استعداد و توانایی خود حداکثر شکوفایی و رشد را داشته باشند. ضمن اینکه نظام‌های آموزشی باید به نحوی برنامه‌ریزی شوند که برای استفاده از خدمات آموزشی نخبه‌پرور نیاز به قرار داشتن در یک سطح مالی، اجتماعی و رفاهی ویژه نباشد.
  • ایجاد کانون‌های مشاوره برای نخبگان می‌تواند در آشنایی آنها با روش‌های به ثمر رساندن ایده‌ها و استعدادیابی آنها مفید باشد. این کانون‌ها ضمنا می‌توانند نقش معرف استعدادهای خوب به سیستم‌های مختلف را نیز داشته باشند.
  • علاوه بر آموزشهای فنی و تخصصی به نخبگان تربیت اعتقادی و معنوی آنها نیز باید مدنظر قرار بگیرد. تهذیب نفس، افزایش معرفت و تحکیم اعتقادات نخبگان می‌تواند به توسعه این مقولات در جامعه منجر شود.
  • به جای آموزش‌های مستقیم خاص به آموزش‌های ضمنی پرداخته شود. ضمن اینکه علاوه بر انتقال مفاهیم، مهارت‌های مورد نیاز نیز می‌تواند در این روش‌ها آموزش داده شود.
  • در حال حاضر در کشور نمونه‌های موفقی وجود دارند یا وجود داشته‌اند که در حوزه شناسایی، بسترسازی و آموزش نخبگان موفقیت‌هایی را به دست آورده‌اند. بررسی روش‌های آنها و تدوین مدل‌هایی که بتوان آنها را توسعه داد می‌تواند راهکارهای خوبی را در اختیار مسؤولین قرار دهد.
  • یکی از مواردی که باید مورد توجه قرار گیرد فعالیت‌های بین رشته‌ای متناسب با نیازهای کشور است. لازم است رشته‌هایی بر گرفته از رشته‌های مختلف طراحی و اجرا شوند که دانش‌آموختگان آنها بتوانند مسائل کشور را حل کنند.

پیشنهادات ارائه شد درخصوص حمایت از نخبگان

  • به جای حمایت از نخبگان از فعالیت‌هایی که انجام آنها توانمندی‌ها و استعدادهای خاص نیاز دارد حمایت شود. البته تعریف این فعالیت‌ها باید به دقت انجام شود و متناسب با اهداف و مسائل کشور باشد.
  • به جای در اختیار گذاشتن پول و امکانات مادی که افراد خود برای صرف آن تصمیم می‌گیرند، این منابع تبدیل به بسترهایی شود که فعالیت‌های نخبگان را تسهیل می‌کند.
  • کسی که نیاز به حمایت داشته باشد نخبه نیست. اساسا این تفکر که نخبه برای زندگی خود نیاز به حمایت دارد باید از بین برود. حمایت باید به این صورت تعریف شود که کشور برای حل مسائل خود توسط نخبگان در راستای این گونه فعالیت‌ها از آنها حمایت می‌کند نه برای ایجاد رفاه در زندگی آنها.
  • به جای حمایت از نخبه‌ها از نهادها و مجموعه‌های نخبه‌پرور حمایت شود.

پیشنهادات ارائه شده در خصوص استفاده و به‌کارگیری نخبگان

با توجه به نظرات مختلف و اولویت‌هایی که در ذهن افراد وجود دارد نظرات مختلفی در خصوص جایگاه و به‌کارگیری نخبگان در کشور مطرح شد. این نظرات علاوه بر بیان جایگاه نخبگان می‌تواند نشان‌گر اولویت مسائل کشور در ذهن افراد مختلف باشد. به هر ترتیب نظرات گردآوری شده در قالب موارد ذیل تدوین شده و ارائه می‌گردد.

  • یکی از ویژگی‌های نخبگان توانایی آنها در حل مسأله است. لذا تعریف درست مسأله متناسب با نیازهای نظام و ارائه آن به نخبگان می‌توانند به راه‌حل‌های خوبی منجر شود. ضمنا لازم است یک مکانیزم شکست کار برای تبدیل مسائل بزرگ و پیچیده به مسائل کوچکتر، شفاف‌تر و قابل حل در یک زمان منطقی وجود داشته باشد.
  • ایجاد یک سیستم نظارت مناسب، که می‌تواند به صورت غیر مستقیم و توسط خود نخبگان شکل بگیرد (مبانی طراحی چنین سیستمی قابل ارائه است) در حفظ کیفیت کارهای نخبگان مؤثر خواهد بود.
  • از نخبگان در قالب تیم‌های تشکیل شده در کارها استفاده شود نه از افراد. چرا که ایجاد هم‌افزایی بین نخبگان مشکل و زمان‌بر است ضمن اینکه احتمال هضم تیم‌ها در سیستم‌های معیوب کمتر از احتمال هضم افراد است.
  • یکی از مطلوبیت‌های مهم برای افراد با توانایی‌های خاص بالا بودن میزان تأثیرگذاری آنهاست. این عامل می‌تواند به عنوان یک فرصت در به‌کارگیری نخبگان مدنظر برنامه‌ریزان قرار گیرد.
  • نخبگان می‌توانند در قالب تیم‌های مشاوره و اعضای اتاق‌های فکر مدیران کلان کشور به‌کار گرفته شوند. لازمه این موضوع اعتماد به نخبگان و شنیدن بدون موضع نظرات است.
  • برای تعریف مسائلی که حس تلاش و ذهن تحلیل‌گر نخبگان را تحریک کند لازم است نخبگانی به این منظور انتخاب شده و این کار را بر عهده گیرند. در صورت اجرای این پیشنهاد سیستم خود به خود توسعه پیدا خواهد کرد.
  • نخبگان با توجه به ویژگی‌های شخصیتی، توانمندی‌ها و مخصوصا چارچوب‌های اعتقادی طبقه‌بندی شده و مسائل مختلف به آنها واگذار شود. این نخبگان در یک طیف از نخبگان ابزاری تا کسانی که طراحی ساختارها و سیاست‌های کلان را بر عهده می‌گیرند قرار خواهند گرفت.
  • انجام کارهای یکسان و موازی توسط تیم‌های مختلف است مفید است. هرچند به نظر می‌رسد هزینه دوباره‌کاری در این موارد تحمیل شود اما نتایج حاصل از آن به نسبت هزینه‌ها بسیار بیشتر است. ضمنا باید سیستم ثبت تجربیات نیز برای مستند کردن شکست‌ها و موفقیت‌ها و درس‌های حاصل از آنها ایجاد شود.
  • رسانه‌ای شدن و اعلام عمومی کارها باعث به انحراف کشیده شدن آنها می‌شود. ضمن اینکه انتظار خروجی در بین افراد مختلف ایجاد کرده و زمان مناسب را از فرایندهای منجر به نتیجه مطلوب، می‌گیرد. هرچه فعالیت‌های خاصی که توسط نخبگان انجام می‌شود (مانند موضوع انرژی هسته‌ای) تا رسیدن به نتیجه در سکوت پیش رود و زمان منطقی در اختیار تیم‌ها و افراد قرار گیرد نتایج بهتری از این فعالیت‌ها حاصل خواهد شد.
  • کار توسط نخبگان از یک موضوع خاص و محدود شروع شده و کم‌کم توسعه یابد. شروع کار در حوزه‌های مختلف و به صورت گسترده کیفیت آن را پایین آورده و احتمالا توسعه کار را با مشکل مواجه خواهد نمود.

بر اساس مصاحبه‌ها و مطالعات انجام شده، پیشنهادات کلان زیر جهت اصلاح ساختارها و استفاده بهینه از توان نخبگان کشور ارائه می‌گردد.

با توجه به مصاحبه‌های انجام شده و بررسی‌های صورت گرفته، سه عامل اساسی در مدیریت و جهت‌دهی نخبگان شناسایی شد. اولا در سیستم‌های نخبگان رویکرد خوداظهاری رویکرد مناسبی نمی‌باشد و لازم است شیوه را از خوداظهاری به سیستم‌های نظام‌مند شناسایی و جذب نخبگان تغییر داد. ثانیا یکی از موثر‌ترین ابزارها و روش‌های قابل استفاده در نظام‌های نخبگانی استفاده از مدیریت غیرمتمرکز با استفاده از شبکه‌های اجتماعی و سیستم‌های اطلاعاتی کارامد می‌باشد و ثالثا در صورت عملکرد صحیح سیستم‌های کشور، نیازی به سیستم‌های حمایت از نخبگان نمی‌باشد و نخبگان خود در سیستم راه خود را پیدا می‌کنند. در پیشنهادات ذکر شده سعی بر این بوده است تا شیوه‌های خوداظهاری حذف شوند و همچنین از توان شبکه‌های اجتماعی حداکثر استفاده شود و نیز حرکت و جهت‌گیری پیشنهادات به سمت حذف سیستم‌های حمایت از نخبگان و اصلاح ساختارها بوده است.

  1. یکی از روش‌های جذب نخبگان، تعیین مجموعه‌هایی به عنوان بسترهای بالقوه جذب و فعالیت نخبگان از جمله دانشگاه‌های درجه یک کشور، برخی مراکز پژوهشی، برخی حوزه‌ها و مدارس علمیه و برخی مدارس خاص کشور و همچنین برخی همایش‌ها، مسابقات و جشنواره‌ها می‌باشد. توجه داشته باشید که به منظور ایجاد فرصت برابر متناسب توانایی هر فرد برای او لازم است تا اطلاع‌رسانی دقیق و شفاف در آن حوزه انجام پذیرد. به عنوان مثال به دلیل اطلاع‌رسانی ناکافی در مدارس کشور، تنها تعداد اندکی از مدارس که جزو مدارس خاص می‌باشند، مشارکت‌کنندگان در این برنامه‌های نخبگانی هستند و لذا بخش وسیعی از جامعه دانش‌آموزی از حضور و ابراز وجود محروم می‌شوند. رصد نخبگان در این مجموعه‌ها، مراکز و اجتماعات براساس تحلیل رفتارهای آنها و در مرحله بعد براساس خروجی صورت خواهد گرفت. بدین معنی که به عنوان مثال تشکیل تیم‌های خودجوش با اهداف بلندپروازانه از رفتارهای نخبگانی است. لذا چنین تیم‌هایی را می‌توان شناسایی و به صورت ضمنی پایش و در صورت نیاز حمایت نمود. رفتارهای زیر به صورت اولیه می‌توانند رفتارهای نخبگان در محیط‌های ذکر شده قلمداد شوند.
  • تشکیل تیم‌های خودجوش با اهداف بلندپروازانه با ماندگاری حداقل ۶ ماه
  • حضور داوطلبانه در مجامع علمی، فرهنگی و سیاسی
  • خروجی‌های چند بعدی شامل خروجی‌های در حوزه‌های مختلف علمی، فرهنگی اجتماعی، سیاسی (خروجی شامل نوشته‌ها، گفته‌ها، اظهار نظرات و … است.)
  • قرار گرفتن در جایگاه مراجعه دیگران (کسانی که هسته‌های غیر رسمی مجموعه‌های مختلف مراکز ذکر شده هستند.)
  • کسانی که از منظر درصد قابل قبولی به عنوان نخبه یا فراموفق در حوزه‌های خاص شناخته می‌شوند (به تجربه معلوم شده که لزوما نسبت مستقیمی با خروجی‌های رسمی وجود ندارد.)
  1. تشکیل پایگاه داده‌ای برای ثبت افراد و گروه‌های شناسایی شده و اطلاعات فعالیت‌های آنها و ثبت مراحل مختلف رشد مجموعه‌ها، بر اساس این پایگاه کارهای تعریف شده با منابع متناسب برای بقا، رشد و هدایت تیم‌ها و افراد به آنها ارائه شده و بر اساس نتایج و روند رشد آنها مراحل بعدی کار تعیین شود. به نظر می‌رسد اولا خصوصی بودن (نمای خصوصی) جذابیت بیشتری را برای تیم‌ها به همراه دارد، ثانیا بهترین عامل جلوگیری از فروپاشی و اضمحلال تیم‌ها تعریف کارها و پروژه‌های متناسب با آنها و البته با تخصیص بودجه کافی می‌باشد. ضمن اینکه می‌توان با جهت‌دار کردن کارها، افراد و مجموعه‌ها را در حوزه‌های اولویت‌دار هدایت نمود.
  2. علی‌رغم مطلوبیت کار سیستماتیک برای مدیران و سیستم‌های مدیریتی، بسیاری از حلقه‌های نخبگانی حول افراد خاص و بعضا خارج از حوزه‌های تخصصی افراد شکل می‌گیرد. به عنوان مثال در برخی جلسات مذهبی، هنری، اخلاقی و گروه‌های دوستانه نخبگانی از حوزه‌های مختلف حول محور فردی جمع می‌شوند. این جمع‌ها معمولا از یک سطح متعادل برخوردار بوده و چند بعدی هستند چرا که نخبگان یک تخصص به تنهایی آنها را شکل نمی‌دهند. این افراد محوری در سطوح مختلف از مدرسه گرفته تا جمع‌های مدیران و مسئولین نخبه یافت می‌شوند. شاید مدیریت غیررسمی شبکه‌های اجتماعی نخبگان از طریق همین افراد و جمع‌های حول آنها انجام می‌شود. یافتن این حلقه‌های نخبگانی که دغدغه‌هایی در جهت اولویت‌های نظام دارند و خصوصا حلقه‌هایی که بافت غالب آنها را جوانان تشکیل می‌دهند، می‌تواند بستر بسیار مناسبی را برای مدیریت نامحسوس شبکه‌های اجتماعی نخبگان به دنبال آن سایر شبکه‌های اجتماعی را فراهم آورد. به این منظور پیشنهاد می‌شود به صورت کاملا نامحسوس و غیررسمی (نه مثل اغلب کارهای کلیشه‌ای ایجاد بنیاد نهاد و تصویب بودجه) پایگاهی از اطلاعات این مجموعه‌ها و افراد محوری آنها تهیه شده و از طریق طرح مسئله برای آنها و استفاده از ارتباطات اجزای این حلقه‌ها با سازمان‌ها و مجموعه‌ها مسائلی برای آنها طرح شده و منابع مالی و حمایتی حل آنها نیز به صورت غیرمستقیم و حلقه‌های رابط برای آنها فراهم آید. با توجه به اینکه طراحی این سیستم ظرافت‌های ویژه‌ای دارد در صورت نیاز آمادگی ارائه طرح تفصیلی برای آن وجود خواهد داشت.
  3. طراحی پایگاه‌‌ها و سرویس‌های اطلاعاتی مبتنی بر وب برای شناسایی و تشکیل شبکه نخبگان کشور جهت دریافت اطلاعات واقعی نخبگان ضروری است. لازم است این پایگاه و سرویس‌ها به صورت تخصصی و غیر متمرکز طراحی و مدیریت شوند. منظور از سرویس ابزارهایی است که نخبگان در فعالیت‌ها و کارهای نخبگانی خود از آنها استفاده می‌کنند. این سرویس‌ها با ماهیت تسهیل‌کنندگی و توانمندسازی که دارند برای نخبگان خصوصا نخبگان جوان جذابیت‌های بالایی را ایجاد خواهد نمود.
  4. تشکیل تیم‌هایی متشکل از خبرگان و اساتید حوزه‌های مختلف برای تعریف مسائل و شکست آن‌ها به مسائل خرد جهت ارائه به تیم‌ها و افراد شناسایی‌شده. کارها باید به صورت شفاف با خروجی مشخص تعریف شوند و دارای زمان‌بندی و برآورد هزینه درست باشند. به این منظور استفاده از اساتید دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌ها و نیز صنایع فناوری‌های پیشرو کشور مثل فناوری هسته‌ای، سلول‌های بنیادی، فناوری اطلاعات و … لازم است.
  5. طراحی نشست‌ها، رقابت‌ها، جوایز، کنفرانس‌ها و نشریات معتبر علمی و تجربی در حوزه‌های اولویت‌دار کشور. نکته اول اینکه اطلاع‌رسانی دقیق در مورد شیوه برگزاری و نحوه حضور در این برنامه‌ها یکی از نکات حائز اهمیت است. ضمنا با توجه به اینکه حضور افراد معتبر باعث اعتبار چنین مجموعه‌ها، مستندات و جوایزی می‌شود، در ابتدا لازم است با مشوق‌های مالی مناسب که بهترین محل هزینه بودجه‌های حمایتی است، بستر حضور چنین افرادی را در نشست‌ها، رقابت‌ها و نشریات فراهم نمود. نمونه‌هایی مثل جشنواره خوارزمی، جایزه دکتر کاظمی آشتیانی و المپیادها از این جمله است که نسبتا توفیق داشته‌اند. ضمن اینکه اعتباربخشی به این فعالیت‌ها امکان هدایت و جهت‌دهی به فعالیت‌های علمی را فراهم می‌آورد. چنان که نشریات، کنفرانس‌ها و جوایز غربی باعث جذب دانشمندان و نخبگان کشور برای حل مسائل آنها شده است. لازم است معیارهای ارتقای شغل مثل ارتقای هیات علمی، امتیازات دانشجویی، ارتقای شغلی در صنایع، آموزش و پرورش و سایر مراکزی که به نحوی فعالیت‌های علمی، تحقیقاتی و نخبگانی در آنها قابل انجام است، مطابق با معیارهای صحیح اصلاح گردند.
  6. مزیت رقابتی ما در حفظ نخبگان و جذب فعالیت‌های آنها برای حل مسائل کشور، مزیت‌های مالی و اعتبارات دنیوی نیست، چراکه مشوق‌های مالی به تنهایی کافی نیست و در صورت کفایت نیز غرب در استفاده از این مزیت بسیار توانا‌تر است. لذا استفاده از تعریف چالش‌ها و تحریک حس مسئولیت و خودباوری بسیار مفیدتر به نظر می‌رسد. البته این موضوع در سطح محدودی آزموده شده و نتایج خوبی داشته است. لازم به ذکر است که مشوق‌ها و حمایت‌های مالی نیز می‌تواند به عنوان مکمل این موارد به کار گرفته شود. برای ایجاد چنین محرک‌هایی پیشنهاد می‌گردد مراکز تحقیق توسعه در سازمان‌ها و دستگاه‌های مختلف کشور اقدام به طرح مسائل چالشی (از نظر علمی) کرده و منابع مالی لازم برای حل و پاسخ به آنها را نیز فراهم آورند. به دلیل پرمخاطره بودن و درصد پایین موفقیت در این کارها نباید به این کارها به صورت کارهای جاری دستگاه‌ها نگاه شود و منابع مالی را متناسب با نتیجه در اختیار نخبگان قرار دهند، بلکه باید نوع کار انجام شده و فرایند آن و علت شکست بررسی شود. ایجاد یک سیستم ثبت شکست برای جلوگیری از تکرار اشتباهات و شکست‌ها در چنین اقداماتی ضروری است. این راهکار از بهترین روش‌های حفظ نخبگان است که در حال حاضر نیز باعث شده بسیاری از نخبگان (مخصوصا جوان) کشور در چنین مراکزی در کشورهای دیگر دنیا مشغول به کار شوند. پیشنهاد می‌شود چنین مراکزی به صورت پایلوت در چند دستگاه یا سازمان مستعد به همراه سیستم ثبت شکست طراحی و اجرا شوند و در یک بازه منطقی این سیستم به سایر نهادها و سازمان‌ها توسعه یابد. نمونه‌های غیرسیستمی این روش در سازمان انرژی هسته‌ای، مرکز تحقیقات موتور ایران خودرو، برخی مراکز صنایع دفاع دیده می‌شود که می‌توانند نقطه شروع خوبی برای کار سیستمی و مدون ذکر شده باشند.
  7. با توجه به اینکه در کشور اسناد بالادستی نظیر سند چشم‌انداز، نقشه جامع علمی، برنامه‌های توسعه و امثال این‌ها تدوین شده باید جایگاه نخبگان در تحقق این برنامه‌ها تعیین شود. بر اساس این جایگاه و تدوین شرایط لازم برای ایفای نقش تعیین‌شده، کارها و مسائل مشخصی در جهت تحقق برنامه‌ها و اسناد بالادستی تعریف و به افراد و تیم‌های نخبه ارائه گردد.
  8. با توجه به مشکلات موجود در سیستم‌های کشور، ارتباط موثر با تصمیم‌گیران و مسئولین یکی از عوامل اصلی موفقیت طرح‌ها و ایده‌های نخبگانی است و لذا باید فرایندهای خاصی برای ارتباط موثر با این افراد ایجاد گردد. در حال حاضر تاییدکنندگان طرح‌ها و مراجع احراز نخبگی جدای از بهره‌برداران طرح‌ها هستند، لذا استفاده‌کنندگان و بهره‌برداران حاضر به تأمین منابع و هزینه‌های مورد نیاز برای طرح‌های تأیید شده از سایر مراکز نیستند. با توجه به ویژگی‌های سازمان‌ها و دستگاه‌های بهره‌بردار و جلوگیری از مشکلات و عوارض منفی تایید طرح‌ها و تشخیص نخبگی توسط آنها، پیشنهاد می‌گردد هزینه‌های طرح‌ها و ایده‌های تأیید شده توسط تأییدکنندگان در اختیار دستگاه‌های بهره‌بردار قرار گیرد و نظارت بر اجرا را نیز مرجع تأییدکننده به عهده گیرد. نقش مراکز تأییدکننده را می‌توان به دانشگاه‌ها، پژوهشگاه‌ها و سازمان استاندارد و تحقیقات صنعتی داد و بهتر است بخش خصوصی به عنوان بهره‌بردار اصلی از طرح‌ها و ایده‌ها تعیین گردد. بودجه لازم نیز برای اجرا در اختیار بهره‌برداران قرار گرفته و مراجع فوق‌الذکر نظارت بر اجرا را بر عهده گیرند.
  9. برنامه‌ریزی و امکانات مناسب جزء جدایی‌ناپذیر رشد و توسعه فعالیت‌های نخبگای است به عنوان مثال در فناوری‌های صنعتی و آزمایشگاهی که نیاز به تجهیزات گران‌قیمت دارد، خود ایجاد چنین مراکزی که تشکیل آنها از عهده دیگران خارج است یا هزینه‌های سنگین دارد، می‌تواند باعث جذب نخبگان و فعالیت‌های آنها شود. اما در حوزه‌هایی مثل علوم انسانی، تحقیقات نظری و … ، مثلا ایجاد یک شبکه مجازی شکست کار و تقسیم کار به اجزای کوچک مستقل قابل اتصال به هم می‌تواند راه مناسبی باشد. ضمن اینکه همیشه حمایت راه ارتقا نیست. فرضا تصور کنید دنیا به جای تحریم ما از ما حمایت مالی و علمی می‌کرد. آیا باز هم وضعیت علم و فناوری و خودباوری در کشور چنین بود؟ با این تفاسیر تدوین نقشه جامع روش‌های تعامل با نخبگان در حوزه‌های مختلف به ضرورت یک نقشه راه یکی از ملزومات است به شرط اینکه دچار سرنوشتی مثل نقشه مهندسی فرهنگی نقشه جامع علمی و نظایر آنها نشود. برای تحقق این موضوع بهتر است نقشه به صورت یک سند محرمانه بدون بروز خارجی در دفتر رهبری یا دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی (البته نه به صورت یک پروژه رسمی رسانه‌ای) تعریف و انجام شود.
  10. تشکیل مجموعه‌هایی در وزارتخانه‌های صنایع، بازرگانی، ارشاد، بهداشت، علوم و دبیرخانه‌های شوراهای عالی اطلاع‌رسانی، انقلاب فرهنگی برای پشتیبانی از نخبگان و مجموعه‌های نخبگانی در حوزه‌های مرتبط با آنها. در این مجموعه‌ها خدماتی مثل مستندسازی، انتشارات مشاوره در حوزه‌های مرتبط، بازاریابی و … به مجموعه‌ها با هزینه‌های پایین ارائه می‌گردد. این باعث خواهد شد امکانات و تسهیلات از حالت خام به صورت تبدیل شده و فرآوری شده به نخبگان و مجموعه‌های نخبگانی داده شود. هدایت، گزارشگری و نظارت بر این تسهیلات راحت‌تر بوده ضمن اینکه موانع غیرتخصصی و نامحسوس فعالیت‌های نخبگانی نیز مرتفع خواهد شد.
  11. یکی از اشتباهات رایجی که در فرایند مدیریت نخبگان در کشور وجود دارد طراحی فرایندهای خاص نخبگان در کشور می‌باشد. ایجاد فرایندهای رسمی برای نخبه شدن دارای دو اشکال عمده است، اولا باعث می‌گردد، نخبگی به عنوان هدف درآید و افراد غیر نخبه، به جهت مشخص بودن فرایند احراز نخبگی به سادگی خود را به عنوان نخبه معرفی نمایند. لذا نیاز است تا سیستم‌های جاری کشور با توجه به نخبه‌سالاری بازمهندسی گردند. به عبارت دیگر باید فرایندهای موجود در کشور را طوری بازطراحی نماییم که کارهای نخبگانی تسریع گردند. ثانیا با وجود این فرایندها معمولا کار برای غیر نخبگان ساده‌تر است. زیرا نخبگان باید علاوه بر طی فرایندهای معمول، فرایندهای اثبات نخبگی جهت گرفتن تسهیلات و اعتبارات لازم برای پیشبرد اهداف را نیز طی نمایند.
  12. به نظر بسیاری از نخبگان کشور تربیت و آموزش نخبگان یکی از مهم‌ترین نکات مورد توجه در حوزه مدیریت نخبگان و همچنین یکی از مشکلات اساسی در حوزه تربیت آنها می‌باشد. متاسفانه در سال‌های اخیر سیستم‌های آموزشی کشور در حال پس‌رفت بوده‌اند. چنانچه به زعم بسیاری از صاحب‌نظران، حوزه‌های علمیه نظامی کاملا نخبه‌پرور داشته‌اند و علی‌رغم روی آرودن غرب به سمت اینگونه از آموزش کشور ما در حال آزمودن روش‌های منسوخ شده در غرب در حوزه‌های علمیه می‌باشد. برای هر شخصی یک سن رشد وجود دارد که در صورت وجود امکانات و پرورش صحیح می‌توان استعداد بالقوه فرد را به صورت بالفعل در آورد. بسیاری از نوجوانان و محصلین دوره راهنمایی و دبیرستان به دلیل عدم آموزش صحیح، علی‌رغم نخبگی به مهره‌هایی بدون تاثیر و به اصطلاح سوخته تبدیل می‌گردند. برای جلوگیری از این فرصت‌سوزی‌ها نیاز است تا تحولی در نظام آموزشی کشور ایجاد گردد و روش‌های ترکیبی، تعاملی، شناختی و … جایگزین رویکردهای فعلی گردد.

مقدمه‌ای بر آموزش‌های اعتقادی به استعدادهای برتر و مجموعه‌های نخبگانی

اصولا هدف از آموزش، انتقال مفهومی از آموزش‌دهنده به آموزش­‌گیرنده است. این مفهوم می‌­تواند دانش، مهارت، ویژگی‌های شخصیتی و اخلاقی یا رفتار و فرهنگ باشد. هر یک از این مفاهیم، روش‌ها و ملزومات خاصی را برای آموزش می‌­طلبند. به عنوان مثال، انتقال دانش از طریق روش‌هایی همچون آموزش رسمی، تالیف کتاب، تدریس، ارائه و بیان مطالب مورد نظر، امکان‌پذیر است. در این نوع آموزش باید آموزش‌ها با توجه به سطحی که آموزش‌گیرنده در آن سطح قرار دارد، شروع شده و مرحله به مرحله به سمت سطوح بالاتر تا اهداف تعیین‌شده پیش برده شود. آموزش دروس پایه – دروسی که حاوی اطلاعات است – مانند تاریخ و جغرافیا و امثال اینها که عمدتا ماهیت آنها دانشی است را می‌توان از طریق این نوع از آموزش‌، انتقال داد.

نوع دوم آموزش، آموزش مهارت است. در برخی موارد دانش و انتقال آن برای یادگیری کفایت نمی‌­کند. در فعالیت‌های مهارتی مانند دوچرخه‌سواری، نجاری، اعمال ­جراحی، حل مسأله و بسیاری موارد دیگر، دانستن و به ذهن سپردن اطلاعات مرتبط با موضوع، به معنای توانایی بر انجام یک کار نیست. ممکن است کسی اطلاعات دقیقی در مورد شنا داشته باشد لکن قادر به شناکردن نباشد. لذا در آموزش این نوع از مفاهیم، استفاده از روش‌های مهارتی، تمرین، آزمون و خطا، کارآمدی و نظایر اینها ضروری است.

 قسم سوم از آموزش، ویژگی‌های شخصیتی را مورد هدف قرار می‌­دهد. جنس این نوع از آموزش، با دو نوع آموزشی که پیش‌تر بیان شد، متفاوت است. به عبارتی توانایی انجام برخی کارها صرفا با دانش و مهارت حاصل نمی‌­شود، بلکه برخی ویژگی‌های شخصیتی را طلب می‌­کند که لازم است در انسان وجود داشته و پرورش یافته باشد. به عنوان مثال ممکن است دانش و مهارت شنا کردن در کسی وجود داشته باشد، لکن جرأت و شجاعت این کار در وی نباشد. ویژگی‌هایی نظیر شجاعت، صبر، اتکا به نفس، توان حل مسأله، خلاقیت، امید، پشت­کار، همت و بسیاری ویژگی‌های دیگر شخصیتی در این دسته قرار می‌­گیرند. جنس آموزش این مفاهیم بیشتر از نوع پرورش و تربیت است. برای انتقال این ویژگی‌ها، استفاده از روش‌های شناختی با محوریت مربی و شروع در سنین پائین ضروری است.

آخرین نوع از آموزش‌های یاد شده، مربوط به انتقال رفتار و فرهنگ مورد نظر به یادگیرنده است. رفتارها و فرهنگ یک فرد غیر از دانش، مهارت و ویژگی‌های شخصیتی او، به اعتقادات، باورها، دلبستگی­‌ها و الگوهای ذهنی او برمی‌­گردد. برای ایجاد یک رفتار در فرد یا تغییر فرهنگ در او، غیر از ارائه دانش و آموزش مهارت و تربیت ویژگی‌های شخصیتی، الگوسازی ذهنی، ایجاد باور و دلبستگی نیز لازم است. این کار از طریق وادار کردن فرد به تفکر، نشان دادن نتایج یک رفتار (کارکردها)، چشاندن لذت یک رفتار به فرد و قرار دادن او در جوی هدایت‌کننده به سمت رفتارها  و فرهنگ‌های مورد نظر، امکان‌پذیر است.

از آنچه در مورد این چهار هدف آموزش بیان شد مشخص می‌­شود که تعیین هدف آموزش (اعم از تعلیم و تربیت)، در انتخاب روش، تعیین شرایط و مفروضات آن اهمیت جدی دارد. ضمنا شناخت مخاطب، ویژگی‌ها و داشته‌­های او نیز در انتخاب روش درست آموزشی، نقشی کلیدی دارد.

آنچه عمدتا در سیستم‌های آموزشی فعلی کشور پیگیری می‌­شود، انتقال دانش و در برخی موارد محدود ارتقای مهارت است و متأسفانه آموزش و پرورش ویژگی‌های شخصیتی، رفتارها و فرهنگ مغفول مانده است. از آنجا که در آموزش مفاهیم دینی و اعتقادی، هدف صرفا انتقال یک دانش به مخاطب نیست و هدفی والاتر یعنی تغییر رفتارها و ویژگی‌های شخصیتی فرد نیز مدنظر است، استفاده از روش‌های متداول انتقال دانش که در دروس دانشی مورد استفاده قرار می‌­گیرد، کافی نیست. موضوع آموزش عقاید و پرورش دینی موضوعی گسترده است که صاحب‌نظران زیادی به آن پرداخته­‌اند. در این نوشته قصد بر آن است با توجه به شرایط موجود در سیستم‌های آموزشی حاکم در جامعه و ویژگی‌های استعدادهای برتر کشور، که توانمندی‌های ذهنی و خدادادی بیشتری نسبت به متوسط جامعه دارند، بررسی مختصری در مورد روش‌های آموزش اعتقادات و آموزش‌های دینی انجام گیرد.

برای آموزش مسائل اعتقادی و دینی به استعدادهای برتر و نخبگان، باید به عوامل مختلفی مانند سن، شرایط خانوادگی، محیط آموزشی، میزان زمانی که در اختیار آموزش‌دهنده قرار دارد، مهارت‌های افراد خصوصا مهارت‌های ذهنی و تحلیلی، میزان معلومات دینی و اعتقادی و بسیاری عوامل از این دست توجه داشت. این عوامل باعث می‌­شود برای هر فرد یا هر مجموعه نخبگانی روشی مناسب باشد که با دیگر افراد و مجموعه­­ها متفاوت است. لکن اصولی بر آموزش‌های اعتقادات به نخبگان حاکم است که با توجه به ویژگی‌های عمومی این افراد قابل ارائه و پیگیری است. در ادامه برخی از این اصول و دلایل اهمیت آنها مورد توجه قرار گرفته است. البته مخاطب افرادی که وارد حوزه‌­های دینی و فقهی شده­‌اند، نمی‌باشد بلکه آموزش عمومی اعتقادات مد نظر است. استعدادهای برتر از آنجا که توانمندی‌های ذهنی و فکری بالاتری نسبت به سایر افراد جامعه دارند، مسائل را سریع‌تر می‌فهمند و در فعالیت‌های فکری ویژگی‌هایی دارند که برخی از آنها عبارتند از:

    • سرعت انتقال: که باعث می­‌شود یک مطلب را سریع‌تر بتوان به آنها انتقال داد.
    • خستگی از تکرار: این موضوع باعث شده بسیاری از شیوه­‌های رایج که مبتنی بر تکرار مفاهیم است، باعث دلزدگی آنها شود.
    • قدرت انتزاع: این ویژگی به قدرت فهم مفاهیم از مصادیق و استخراج قوانین و الگوها از موارد متکثر اشاره دارد.
    • قدرت بسط: این خاصیت عکس خاصیت بالاست و باعث می‌­شود فرد قدرت تعمیم یک قانون یا الگو را به مصادیق متعدد و با شرایط مختلف و گوناگون داشته باشد. لازم به ذکر است مهارت‌های استفاده از این خاصیت نیز بسیار حائز اهمیت است که ضرورت دارد برای پرورش آن برنامه وجود داشته باشد که از بحث این نوشته خارج است.
    • جستجوگری و کنجکاوی: علاقه به یافتن پاسخ سئوالات خصوصا سئوالات پیچیده و دقت به ظرایف و نکات پنهان در پدیده­‌ها و موضوعات مختلف در این افراد بیشتر است.
    • درگیری ذهنی با موضوعات و سوالات: معمولا ذهن استعدادهای برتر در صورتی که با موضوعی درگیر شود حتی به صورت ناخودآگاه به آن پرداخته و تا نتیجه‌­گیری ذهنی به آن مشغول می‌­باشد به اصطلاح ذهن این افراد، با موضوعات ویروسی می­‌شود.
    • تناقض‌گریزی: تحمل تناقض در یک کار برای این افراد سخت است و نمی‌­توانند تناقض را بپذیرند. تناقض بین حرف‌های مختلف یک فرد یا صنف، تناقض بین حرف و عمل افراد و حتی تناقض در ذهن خودشان را نیز نمی‌­توانند تحمل کنند. لذا عمدتا یا در تلاش برای تطابق عمل با اعتقادات هستند یا انتطباق ذهن و باورها با عمل !!!
    • بندبازی ذهن: به غیر از موارد خاصی که تسلط خوبی بر فعالیت‌های ذهنی خود دارند، در اکثر این افراد ذهن سیال هر زمان به موضوعی مشغول است و از شاخه­‌ای به شاخه­‌ای می‌­پرد. توانمندی تحلیل موضوعات مختلف و حساسیت بیشتر به موضوعات پیرامونی، باعث تشدید این ویژگی می‌شود.
    • درک تدریجی و مرحله­‌ای بدون ورودی: در بسیاری موارد، فهم اولیه از یک موضوع در ذهن این افراد به تدریج و مرحله به مرحله تکمیل می‌­شود. به عبارتی آنچه پس از گذشت زمان نسبت به یک موضوع در ذهن این افراد شکل گرفته است، می‌­تواند بسیار متفاوت از زمان مواجهه با موضوع یا آموختن آن باشد. البته این وقتی صادق است که موضوع مدنظر دغدغه ذهنی این افراد شود. به طور کلی در بسیاری از این افراد، یادگیری فرایندی است که شروع آن با آشنایی با موضوع یا ایجاد یک ایده در ذهن بوده و ادامه آن به صورت ضمنی و تدریجی در ذهن اتفاق می‌­افتد.
    • حفظ ساختار و قوانین به جای حفظ محتوا: در بسیاری از موارد این افراد کمتر علاقه­‌ای به حفظ یک مطلب دارند. لکن قالب‌ها، الگوها و قوانین حاکم بر مطالب خوب در ذهن ماندگار می‌­شود و قدرت تولید مجدد مفاهیم، براساس قوانین ساختارها و کُدهای موجود از موضوع در این افراد وجود دارد. به عنوان مثال حفظ یک شماره تلفن در این افراد می‌­تواند با توجه به قوانین و نسبت‌های حاکم بین اعداد باشد نه حفظ خود شماره تلفن. همچنین است حفظ مثلا یک شعر که ممکن است با قافیه، موضوع و وزن باشد و شعر دوباره باز تولید شود. لذا ممکن است یادآوری یک موضوع خصوصا با گذشت زمان، طولانی­‌تر شود ضمنا چیزی که به یاد می‌­آید ممکن است تطابق کامل با عین موضوع به خاطر سپرده شده نداشته باشد، لکن از قوانین و ساختارهای کلی پیروی می‌­کند!!!
    • قدرت دفاع از باورها: عمدتا این افراد قدرت اثبات باورها و دفاع از اعتقادات خود را دارند و به دلیل قدرت ذهنی، قدرت تحلیل و استدلال، در اثبات باورها کمتر دچار مشکل می‌­شوند و به طرق مختلف در اطرافیان خود این باورها و استدلالات را با دلایلی عقلی و منطقی (یا به ظاهر عقلی و منطقی) ترویج می‌­نمایند. البته طبیعی است که این به معنای درست بودن اعتقادات آنها نیست بلکه ضعف قدرت ذهنی مخاطب، باعث برتری آنها در مباحثات است. درستی یا نادرستی گفته‌­ها در هماوردهای مبسوط نخبگانی مشخص می‌­شود که غالبا چنین مجادلاتی، در شرایط عادی پیش نمی‌آید.
    • تعصب نسبت به اعتقادات بیان شده: به دلیل تناقض‌گریزی، این افراد تصورشان در مورد مخاطب نیز همین طور است. این موضوع دو نتیجه دارد یکی محافظه­‌کاری در بیان صریح نظراتی که هنوز به صحت آن مطمئن نیستند و دیگری تعصب و دفاع نسبت به آنچه اظهار داشته­‌اند و به آن شناخته شده‌­اند. در چنین افرادی ابراز و اقرار به تغییر یا با تغییر محیط همراه است یا با روندی بسیار نرم و با بازخورد گرفتن از محیط و اطمینان از فراموشی تصاویر قبلی ایجاد شده از فرد. این نکته در آموزش‌های اعتقادی بسیار قابل توجه است.
    • عواطف و احساسات قوی­‌تر: در بسیاری از تحلیل‌ها انسان‌های باهوش عاطفی‌­تر و حساس­‌تر شمرده می‌­شوند. این موضوع می‌­تواند به دلیل حس قوی­‌تر و درک بالاتر نسبت به محیط پیرامون باشد. این ورودی‌های قوی‌­تر به همراه قدرت پردازش و فرآوری ذهنی بالاتر، فرد را نسبت به دیگران، محیط و موضوعات حساس­‌تر و عاطفی­‌تر جلوه می‌­دهد. لذا ممکن است این حساسیت و عاطفی بودن جنبه‌های روحی و روانی نداشته باشد و ناشی از ورودی‌های قوی­تر و تمرکز و تحلیل بهتر باشد. به صورت تجربی می‌­توان گفت در محیط‌های نخبگانی و در جمع استعدادهای برتر، وابستگی‌­ها، مهر و آشتی‌ها، دلبستگی‌های کوتاه‌مدت و عمیق بیشتر دیده می‌­شود.
    • ایده­‌آلیستی: اغلب این افراد نگاه­‌هایی ایده‌­آلیستی دارند و خواهان مطلوبیت کامل هستند. به همین دلیل غالبا موضوعات و ایده‌­ها را در ذهن پرورانده و به یک نقطه مطلوب ایده‌­آل می‌­رسانند. به دلیل فاصله زیاد این ایده‌­ها و افکار، عملی کردن آنها، کار سختی است. ضمنا حین عمل به دلیل تغییر و رشد فکری و بالارفتن سطح ایده‌­آل ذهنی، فکر و ایده‌ی قبلی که در حال عملی شدن و آمدن به دنیای واقعی است، جذابیت خود را از دست می‌­دهد. این موضوع عدم پشت­کار را که قبلا ذکر شد دامن می­‌زند.
    • پذیرش کل و تعمیم به زیر مجموعه: این موضوع و ویژگی در آموزش اعتقادات نقشی کلیدی دارد. به عبارتی اعتقاد به اجزا بدون اعتقاد به کل در افراد نخبه کمتر اتفاق می‌­افتد. به عبارتی ابتدا پذیرش یک کل و سپس اعتقاد به اجزا اتفاق می‌­افتد لذا پرداختن به اجزای بدون مبنا نمی‌تواند قانع‌کننده باشد. ضمنا قدرت تشخیص عدم انطباق مصادیق با کل و اصول پذیرفته‌شده وجود دارد که باعث می‌­شود مشکلات و نقص مصادیق و اجزا بدون دلیل به اصل و کل بازگردانده نشوند. این وی‍‍ژگی به قدرت بسط، انتزاع و تحلیل بالاتر این افراد برمی‌­گردد. این ویژگی‌ها که قبلا بیان شد برای نخبگان، رفتارها و شرایطی را پیش می‌­آورد که عدم توجه به آنها می‌­تواند باعث عدم توفیق در امر آموزش خصوصا آموزش‌های مرتبط با اعتقادات، رفتارها و باورها شود. نکته کلیدی در تفاوت آموزش‌های اعتقادی با سایر آموزش‌ها این است که فهم و پذیرش آموزه‌­های اعتقادی مستلزم عمل به آنها است که در غیر این صورت، باعث تناقض حرف و عمل می‌­شود که چنانچه قبلا بیان شد تحمل این تناقض در افراد مستعد و توانمند مشکل است. حال آنکه در آموزش سایر مسائل، مثل دروس ریاضی و فیزیک و تاریخ و امثال آن، فهم و درک یک مطلب یا قانون مستقیما مستلزم تغییر در رفتار و عمل نیست لذا ظرائف بسیاری در آموزش­‌هایی که مستلزم تغییر در افراد است، وجود دارد که باید به آنها توجه شود.

بر اساس موارد فوق‌الذکر مواردی در خصوص آموزش اعتقادات به استعدادهای برتر و نخبگان در قالب نکات هادی ارائه می‌­گردد.

    • در سنین پائین‌­تر – دوران ابتدایی و راهنمایی – لازم است بر روی دلبستگی‌­ها و عواطف این افراد تمرکز شود. روش‌های غیرمستقیم مبتنی بر فردمحوری، ایجاد بستر زندگی دسته جمعی با سبک دینی اسلامی، انتقال لذت این روش زندگی با پر رنگ کردن مطلوبیت‌های آن، هدایت سیستم‌های اعتباریابی کودکان و نوجوانان به سمتی که به واسطه رفتارهای دینی اعتبار پیدا کنند و نظایر این روش‌ها در این سنین مناسب و مطلوب است و لازم است متناسب با سن و عمق باورهای مذهبی افراد، مبانی عقلی و منطقی رفتارها و نگرش‌ها به آنها منتقل گردد.
    • در سنین نوجوانی که استقلال ذهنی، کم و بیش در این سنین شکل می‌­گیرد و گروه‌­ها و تعصبات گروهی بروز می‌کنند، ایجاد گروه‌های هدایت شده، حمایت یا رد آموزه­‌های خانواده به صورت استدلالی (برحسب اینکه خانواده آموزه‌­های صحیح دینی دارند یا نه) و مطلوبیت ایجاد کردن برای عضویت در گروه‌هایی با ساختارهای مذهبی می­‌تواند مفید باشد. تمرکز بر اردوهایی با اهداف غیر مستقیم خصوصا اردوهای گشت و گذار در طبیعت که فضای فکر کردن در آنها فراهم است در این ایام مناسب خواهد بود.
    • در اواخر دوران راهنمایی و اوایل دبیرستان پر رنگ کردن الگوهایی نزدیک از نظر سنی ­(با چند سال سن اختلاف) که بواسطه هزینه کردن برای اعتقادات اعتبار کسب کرده‌­اند می‌­تواند قله­‌های ذهنی این افراد را تعیین نماید (نمونه‌­هایی ساده مثل فردی که وسط جلسه المپیاد جهانی برای نماز بیرون می‌­رود، فردی که در عین توانایی به کشورش برمی­‌گردد، کسی که طلای المپیاد دارد و می‌­گوید اگر بسم الله گفتن را در ابتدای حل مسأله، فراموش نکند، آن مسئله برایش حل می‌­شود، فردی که قید پول و اعتبار را زده و با همه توانایی‌ها در یک منطقه محروم مدرسه دایر کرده، تیم روباتیکی که بدون روضه کار نمی‌­کنند، شاعری که در سن پائین مورد تشویق رهبری است و امثال اینها که باید متناسب با علایق و توانمندی‌های افراد برایشان بیان گردد.) لازم است بستر تعامل متقابل و چهره به چهره‌ی افراد با این الگوها فراهم شود و روابط میان‌مدتی بین آنها شکل گیرد. نکته اینجاست که فرد باید گزینه‌­ها و مسیرهای مطلوب متعددی را ببیند و برای خود متصور باشد تا در شرایط تصمیم بتواند با توجه به شرایط روحی، روانی و اعتقادی خود تصمیم صحیحی را اتخاذ نماید. متأسفانه الگوسازی در بعد معنوی به خلاف الگوسازی‌های مادی در یک نگاه و یا با یک بیان، شدنی نیست و باید فرد با موضوع و الگو ارتباط برقرار کند و آن را ازنزدیک تجربه و لمس کند، این موضوع حتما باید مدنظر طراحان سیستم‌های آموزش نخبگانی قرار گیرد.
    • با توجه به وی‍ژگی درگیری ذهنی استعدادهای برتر با موضوعات در سنین دبیرستان، ایجاد سئوال برای آنها در این دوران کلیدی است. لکن سوالات باید از لایه کلان مبتنی بر عقل و شامل پیچیدگی باشد. ایجاد شرایط جدی پاسخگویی به شبهات مطرح شده و این افراد را در موضع مدافع قرار دادن در طرح سوالات حائز اهمیت است، چرا که همانطور که در ویژگی‌های این افراد ذکر شد توان دفاع این آنها بالاست و حین دفاع از یک موضوع، استدلالات و تحلیل‌های لازم در ذهن آن‌ها تولید می‌­شود و اولین کسی که از این چالش منتفع می‌شود خود فرد است. به این منظور رصد رفتاری و ایجاد شبهه در رفتارهای مثبت این افراد بسیار مفیدتر است تا اشکال کردن به رفتارهای منفی آنها !!! در افرادی که اصطلاحا تیزهوش خوانده می­‌شوند، عمده استدلالات، اعتقادات و بنیان‌های ذهنی در شرایط خاص و تحت فشار شکل می‌­گیرد نه در فعالیت‌های آموزشی و فکری معمولی. شاید یکی از دلایل رشد نخبگان در انقلاب و جنگ همین باشد.
    • همانطور که در ویژگی‌ها ذکر شد، انجام کارهای به اصطلاح کارهای عجیب و غریب و کارهایی که دیگران کمتر به آنها روی می‌­آورند، در نخبگان بیشتر است. شروع این رفتارها از سنین راهنمایی و دبیرستان است هزینه کردن‌­های نامحدود برای یک سری کارها که بعدا و در طول زندگی به قله‌های زندگی این افراد بدل شده و مدام به آن رجوع می‌­کنند و سوق دادن این هزینه‌ها به سمت کارها و رفتارهای ارزشی، تا حدود زیادی این افراد را در آینده بیمه خواهد نمود. این سوق دادن از طریق تعریف کارهای نخبگانی پچیده و مشکل، تعریف رفتارهایی خلاف جهت جریان آب، فعالیت‌های تیمی مقطعی (خانه تیمی)، سپردن مدیریت به این افراد، ایجاد راه‌هایی برای استقلال مالی پیش از دیگران، قرار دادن آنها در کار انجام شده از طریق تعریف یک کار به اسم یک فرد یا یک تیم که دفاع از این عنوان برای آنها حیثیتی شود و امثال این روش‌ها خصوصا در سنین دبیرستان و اوایل دانشگاه بسیار مفید خواهد بود. این نوع کارها بر هدایت بلندپروازی‌ها و ساخت تصویر ذهنی این افراد نسبت به آینده خودشان تمرکز دارد. در سال‌های اول دانشگاه و حتی در استعدادهای ویژه در دوران دبیرستان، تخصیص این افراد به پروژه­‌های واقعی نخبگانی که سبک کاری آن دینی و روحیه حاکم بر فضای تیم‌ها ارزشی است کمک بسیار بزرگی به تعلق این افراد به ارزش‌ها، اصول و نظام خواهد نمود.
    • در آموزش اعتقادات درقالب دوره‌­های آموزشی که در سیستم‌های نخبگانی برگزار می‌­شود، می‌­توان دو نوع دوره و کلاس را تصور نمود. اول دوره­‌هایی که عمدتا به صورت داوطلبانه و براساس احساس نیاز افراد مذهبی و مقید شکل می‌­گیرد که موضوعی است که جای بررسی و بحث جدی دارد و فعلا موضوع این بند نیست. دوم دوره­‌ها و آموزش‌هایی است که متناسب با برخی فرصت‌های رسمی و غیررسمی ایجاد می‌­شود و قصد آموزش اعتقادی به گروه‌­های نخبگانی را دارد که در این گروه‌ها اقشار مختلفی از نظر اعتقادی حضور دارند. ویژگی این دوره‌­ها این است که زمان محدودی در اختیار آموزش‌دهنده است، افراد متفاوتند و معمولا حضور آنها در دوره اختیاری نیست. البته در مورد برخی دوره­‌ها که ماهیتی غیراعتقادی دارند و براساس میل مخاطبان و علاقه آنها ایجاد شده نیز می‌­توان آموزش‌های غیر مستقیمی را ترتیب داد که به صورت ضمنی در ارتقاء سطح اعتقادات افراد مؤثر باشد. در هر صورت در ادامه برخی نکات در خصوص روش‌ها و محتوای مناسب برای این دوره‌ها ارائه شده است:
    • در اصول عقاید باید تا حد امکان سطوح بالاتر اعتقادی نظیر توحید صفات خدا و نشانه­‌های او آن هم از طریق ایجاد سئوال و به جهت بازکردن پنجره­ای جدید پیش چشمان افراد طرح گردد. تمرکز بر عقایدی همچون عدم تأثیر هیچ موجودی در عالم غیر خدا، محصور نبودن خدا در زمان و مکان، اثرات اتصال به این منبع به عنوان صاحب همه اراده­‌ها، نمونه‌های حاصل از اتصال به خدا، ذکر نمونه­‌هایی که از بشر سر زده لکن بدون عنایت خداوند ممکن نبوده است و امثال این موارد. در حقیقت در این نوع آموزه­‌ها باید به دادن سرخط‌ها توجه شود و ذهن افراد با موضوعات درگیر شود. سایر اعتقادات مثل نبوت، معاد، امامت و ولایت با اتصال به خداوند در این قشر نفوذ بیشتری خواهد داشت. پذیرش زیرمجموعه­‌های یک اعتقاد کلان که در ویژگی‌های این افراد گفته شد اهمیت این نکته را آشکار می‌­سازد. لذا اتصال اعتقادات به یک نقطه کلیدی که به نظر توحید و ولایت خداوند است، اثر و جذابیت بیشتری برای این قشر خواهد داشت. ضمنا عدم تعیین مسیر تفکر و تنها ارائه سرشاخه­‌های فکری ضروری است چرا که ممکن است مسیر فکری این افراد متفاوت بوده و نبود فرصت لازم برای تبیین مسیر فکری مد نظر، به اصل موضوع ضربه بزند.
    • استفاده از تناقض گریزی و ایجاد سوال پیش روی فکر حاکم بر ذهن این افراد روشی بسیار مطلوب است و می­تواند جریان فکر، آموزش و تحلیل ذهنی را بعد از کلاس و دوره نیز امتداد دهد. موضوعاتی مثل موارد زیر می‌­تواند جرقه­‌های مفیدی در ذهن این افراد ایجاد نماید.
    • تفاوت در تولید علم و کشف علم: اعتقاد به اینکه همه چیز را خدا می‌­داند (باز هم اتصال به مبدأ و نقطه مرکزی) و فعالیت‌های بشر در جهت کشف علمی است که وجود دارد نه ایجاد چیزی که وجود ندارد. بنابراین روش کشف با تولید متفاوت است. ضمنا تلاش علمی یکی از راه­‌های کشف است. هر راه دیگری که بتواند باعث شود صاحب این علم پرده از آن بردارد می‌­تواند منجر به فهم یافته­‌های جدید شود. لذا می‌­توان از روش‌های دیگری استفاده نمود که موجبات اعطای علم از مبداء آن را فراهم کند. تقوی، عدالت، خلوص نیت و قیام برای خدا را می‌­توان در قالب این موضوع بیان نمود که بحث‌های دنباله‌­دار فردی و اجتماعی را به دنبال خود خواهد داشت.
    • تفاوت آرامش و آسایش: یکی از موضوعاتی که استعدادهای برتر را رنج می‌­دهد اختلال آسایش آنها در صورت حرکت بر مبنای ایده‌­آل‌ها و اعتقادات آنهاست. تبیین اینکه آرامش با آسایش متفاوت است و مبنای موفقیت، آرامش می‌باشد نه آسایش، نکته­‌ای کلیدی است و متاسفانه فضای حاکم بر جامعه باعث شده به صورت طبیعی افراد خیلی متوجه این موضوع نباشند. اینکه ممکن است فردی در عین آسایش آرامش نداشته باشد یا کسی در اوج سختی مشکلات آرام باشد، نکته­‌ای کلیدی و راهبردی است. این موضوع در بسیاری از مشکلات و چالش‌ها برای افراد نقطه آرامش بوده و راهگشاست و توجیه‌­کننده‌ی (البته نه توجیه بی‌مبنا) بسیاری از تناقضاتی است که در مسیر رشد و حرکت به سمت ایده‌­آل‌ها در ذهن افراد توانمند و مستعد پیش می‌­آید. ذکر مثال‌های کاربردی، ملموس و نزدیک می‌­تواند در این راستا کمک نماید. از این مدخل می‌توان به عوامل آرامش و مبانی اعتقادی آن نیز ورود کرد.
    • عدم وجود نسبت مستقیم بین کار و روزی: عمدتا یک نسبت بین کار و درآمد (روزی) به صورت پیش‌فرض در ذهن انسان‌ها وجود دارد که رابطه‌ درست و صحیحی نیست. این رابطه در بسیاری از مواقع، موجب اتخاذ تصمیمات اشتباهی شده و نتایج غلط آن به جای اینکه به این ارتباط نادرست نسبت داده شود به عواملی منتسب می‌­شوند که جهت فکری افراد را منحرف می‌­کنند. این موضوع که کار و روزی دو محور تقریبا مستقل هستند (هرچند از جنبه‌هایی به هم مرتبطند)، کار وظیفه مخلوق است و روزی بر عهده خالق و لزوما نسبتی مستقیم بین این دو وجود ندارد، موضوعی است که فهم و باور آن ساده نیست، لکن با توجه به قدرت انتزاع، تحلیل و استنتاج بالای ذهن‌های توانمند، باز کردن این پنجره پیش روی آنها و باز اتصال به مبدأ هستی و قواعد بالادستی حاکم بر نظام هستی می‌­تواند در جریان زندگی و حین بروز اتفاقات باعث تحلیل‌های درست، تقویت شکرگزاری و توکل در این افراد شود. ضمنا توجیه‌کننده‌ی برخی کاستی­‌ها و کم و زیاد شدن‌های روزی برای این افراد خواهد بود که این تناقضات را با توجیهی ارزشی، استدلالی و اعتقادی از ذهن آنها رفع می‌­نماید. موضوع مدخل ورودی بسیاری از مباحث و قابل تعمیم از مادیات به روزی‌هایی نظیر علم، دوست، خانواده، فرزند و نعمات گوناگون مادی و معنوی است که به کل دیدن سیستم هستی که خواسته ذهن افراد مستعد و توانمند نیز هست کمک شایانی خواهد نمود.
    • نگاه کل­‌نگر مراتبی در مقابل نگاه خطی چندجمله‌­ای: در حال حاضر و متأثر از نگاه غربی و مادی به زندگی، مطلوبیت‌های زندگی به صورت یک تابع چندجمله‌­ای که بین جملات آن جمع جبری وزن­‌دار وجود دارد، تصور می‌­شود. به عنوان مثال مطلوبیت‌های مادی و معنوی در عرصه‌­های مختلف باهم جمع می‌­شوند همه چیز قابل تبدیل و معامله فرض می‌­شود که عمدتا هم معیار و استاندارد مقایسه، ارزش مالی یک مطلوبیت است. این تابع مطلوبیت مبنای بسیاری مقایسه‌­ها و تصمیمات در زندگی انسان است. اینکه چقدر هزینه می­‌کنی و چقدر فایده می‌­بری با یک دید مسطح، دیدگاهی است که نگاه مادی به زندگی آن را ایجاد کرده است. این نوع نگاه علاوه براینکه باعث انحراف در تصمیمات خواهد بود در بسیاری موارد تناقضاتی لاینحل را نیز در ذهن انسان به وجود خواهد آورد. در مقابل این نوع نگاه، دیدگاه اسلام به زندگی در قالب یک کل سطح‌بندی شده و مراتبی است که سطوح مختلف را نمی‌­توان باهم سنجید و معامله نمود. اینکه اعتقادات با مسائل مالی قابل سنجش نیست، اخلاق قابل معامله نیست، جان و حقوق انسان‌ها با مسائل مالی قابل سنجیدن نیست و بسیاری مسائل از این دست، مواردی است قابل استدلال، عقلانی و جذاب خصوصا برای ذهن‌­های قوی که دنبال یافتن الگوهایی منسجم برای تحلیل موضوعات هستند. این موضوع به عنوان سبک زندگی مادی و سبک زندگی اسلامی و تفاوت‌های الگویی (که به صورت ریاضی نیز قابل بیان است) موضوعی است که هم جذابیت لازم را دارد هم معیار و الگویی کاربردی برای استعدادهای برتر خواهد بود که در مقاطع تصمیم بتوانند از آن بهره ببرند از این موضوع نیز شاخه‌های متعددی قابل استحصال است که هم اعتقادی است و هم کاربردی. از جمله شاخه­‌های کلیدی، تجزیه‌ناپذیری مفهوم موفقیت در انسان و عدم امکان حرکت به سمت کمال در یک حوزه در عین سقوط در موضوعات دیگر است. در حقیقت با این فکر در صورت حرکت به سمت کمال شکست‌ها و مشکلات رشددهنده و در صورت سقوط و تنزل، موفقیت‌های ظاهری مایه بدتر شدن وضعیت خواهند بود. شاخص‌های کلان موفقیت و سطح‌بندی شکست‌ها و موفقیت‌­ها، ذکر مثال و مواردی نظیر این‌ها به بیان این بحث کمک خواهد نمود.
    • وجود قوانین حاکم بر عالم بالاتر از قوانین عالم طبیعت: فهم قوانین و تعمیم آنها به رویدادها و مصادیق در زندگی روزمره، از ویژگی‌های ذهن‌های توانمند است. با توجه به اینکه نوع زندگی امروز، آموزش‌های کلاسیک، جریان سریع زندگی و رسانه‌ها ذهن‌ها را طوری شکل داده­‌اند که غیر از قواعد طبیعی و مادی در آنها جایگاه نداشته باشد. تبیین این موضوع که قوانینی در عالم امکان، ساری و جاری است که بالاتر از عالم طبیعت و ماده است و اغلب قوانین حاکم بر آن می­‌تواند بسیاری تناقض‌ها، بدفهمی‌­ها و مشکلات ذهنی را رفع نماید. مثال‌هایی از بروزات عینی این قوانین حتی توسط افراد غیر معتقد به اسلام مثل مرتاض‌­ها و امثال آنها باورپذیری این موضوع را بیشتر می‌­نماید. دادن کلیدهایی از این قوانین و سنت‌های حاکم بر عالم که حساب و کتاب‌های مادی لزوما قادر به تحلیل اتفاقات مبتنی بر آنها نیست و این موارد پنجره‌­ای در مقابل افراد باز خواهد نمود که هضم بسیاری از پدیده­‌ها و تصمیم‌­گیری در خیلی از شرایط برای آنها سهل­‌تر شود. باید توجه شود تمرکز بر روی فقط برخی مصادیق و عدم استدلال منطقی نوع حاکمیت این قوانین می‌­تواند منحرف‌کننده باشد. ضمنا توجه به این نکته که قوانین حاکم بر طبیعت هم در جای خود اهمیت دارند و بخشی از قوانین نظام هستی هستند نیز کلیدی است.
    • یکی از ویژگی‌هایی که در افراد مستعد ذکر شد قابلیت دفاع، استدلال و توجیه آنهاست که اگر منحرف شود علاوه بر خود آن‌ها می‌­تواند برای حوزه نفوذ آنها نیز مضر باشد. از دلایل انحراف این ویژگی پیروی استدلال و منطق این افراد از عملکردشان است. به عبارتی وقتی فرد عملی را انجام می­‌دهد یا برعکس قادر به انجام کاری نیست شروع به توجیه یا استدلال عمل خود می­‌نماید. فهم این نکته که ناتوانی در به عمل رساندن یک اعتقاد نباید منجر به انکار آن شود موضوعی است که در صورت فهم آن می‌­توان از بسیاری از مشکلات جلوگیری نمود. تمرکز بر تبیین نتایج و اثرات بد مشکلات اعتقادی انکار نسبت به ناتوانی در عمل، بیان قابلیت اصلاح عمل و دشواری اصلاح اعتقادی، عقوبت انکار و سختی آن نسبت به تقویت عمل و مواردی که باعث شود افراد در صورتی که قادر به عمل به اعتقادی نبودند آن را انکار نکنند نکته‌­ای کلیدی است. از طرف دیگر دادن راه‌کارهایی مثل بیان اعتقادات، اتصال به خوبان، مؤانست با افراد معتقد که باعث می‌­شود عمل به مرور طبق اعتقادات اصلاح شود، می‌­تواند در نزدیک کردن عمل به اعتقادات کمک کند. در ارائه این موارد نکته ظریفی وجود دارد که نباید بیان این مطالب باعث کوچک شدن انحرافات عملی در افراد شود که استناد به آیه «ثم کان عاقبه الذین اسأوا اسرءا ان کذبو به آیات الله و کانوا بها یستهزؤن» و امثال آن در این مورد بسیار کلیدی است. در حقیقت این مطالب باید در جهت بزرگ کردن مشکلات اعتقادی و جلوگیری از انکار باشد نه کوچک کردن انحرافات عملی و اباحه­‌گری که بگویند اصل اعتقاد است و نیت و عمل اهمیتی ندارد.
    • علاوه بر این موارد که رویکردها و جهت­گیری‌های ذهنی را اصلاح نموده و به این افراد ابزارهای تشخیص، تصمیم­‌گیری و انتخاب می‌­دهد برخی موارد دیگر نیز لازم است که در شرایط دیگر به کار می‌­آید. یکی از مواردی که حین عمل کردن برای انسان لازم است ابزارهایی است که درستی و نادرستی عمل را مشخص می‌­کنند. این ابزارها و رهنمودها در قالب احکام نمود پیدا می­‌کنند و هر آیین و مذهبی حسب جهان‌بینی‌­ها و اصول خود، احکامی را در عرصه عمل به پیروانش ارائه می‌‌کند. در شریعت ما نیز احکام توسط فقها در رساله­‌های توضیح المسائل و منابع دیگر نظیر استفتائات جمع شده است. نکته اینجاست که بیان مصداقی و جزئی این احکام می‌­تواند خسته‌کننده، غیراستدلالی و غیراقناعی، چالش برانگیز و غیرکاربردی باشد. این موضوع یکی از علل مهم دلزدگی نخبگان و استعدادهای برتر از دوره‌­های احکام و اعتقادات و مجالس اینچنینی است، به جای ارائه احکام، دادن مبانی شناخت هنگام عمل که اصول فقه را شامل می‌­شود می‌­تواند بسیار کاربردی­‌تر باشد. البته در این اصول هم بعضی کلیدی­‌ترند. ویژگی‌های این اصول عبارتند از:
    • کلی بودن و قابلیت تسری دادن بر موضوعات متعدد
    • عدم امکان سوء برداشت در حد امکان
    • سطح بالا بودن و عدم تناقض در سایر اصول
    • قابل استفاده بودن برای افرادی که متخصص علوم دینی نیستند

 برخی از این اصول عبارتند از:

    • الاذن العام لا ینافی المنع الخاص
    • الاذن فی الشی ء اذن فی لوازمه
    • الالتزام فی الشی ء التزام فی لوازمه
    • الامور بمقاصدها
    • البقاء اسهل من الابتداء
    • حرمه الاعانه علی الاثم و العدوان
    • رجوع الجاهل الی العالم
    • الاضطرار لایبطل حق الغیر
    • المیسور لا یسقط بالمعسور
    • نفی السبیل للکافرین علی المؤمنین
    • وجوب دفع الضرر المحتمل.
    • یتحمل الضرر الخاص لدفع الضرر العام
    • یقدم حق الناس علی حق الله
    • الیقین لا یزول بالشک
    • لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام
    • لا یدفع الضرر باضرار الغیر
    • ما اجتمع الحلال والحرام الا وقد غلب الحرام
    • ما جاز بعذر بطل بزواله
    • ما حرم فعله حرم طلبه
    • المعروف عرفا کالمشروط شرطا
    • قسم دیگری از مفاهیم و مبانی دینی و ارزشی که در مراحل زندگی این افراد مورد رجوع قرار می‌گیرد و سرخط‌هایی را برای هدایت تفکر و سبک زندگی در اختیار آنها قرار می‌دهد، موضوعاتی هستند که به سازمان‌دهی ذهن، توانمندسازی در مباحثه، مشاوره و تفکر کمک می‌نمایند. از جمله ویژگی‌های این موضوعات عبارتند از:
    • کاربردی بودن در هنگام تفکر و برنامه‌ریزی برای زندگی
    • قابلیت ترکیب و تولید مفاهیم جدید
    • متنوع به نحوی که در شرایط مختلف بتوان از آنها استفاده نمود
    • قابلیت ارائه و جذابیت برای مخاطب (از آنجا که این افراد مورد مراجعه و توجه هستند ابزارهایی که در ارائه و بیان به آنها کمک کند می‌تواند خود آنها را نیز هدایت کند.)

با توجه به این موارد برخی نکات کلیدی که در آیات قرآن، کلمات قصار و احادیث معصومین علیهم السلام آمده است می‌تواند بسیار مفید باشد. برخی دسته‌بندی‌ها و نمونه‌هایی از این متون متناسب با آنها ذیلا اشاره شده است.

    • وقت، زمان و برنامه‌ریزی: این موضوعی است که بسیاری از افراد توانمند با آن درگیر هستند و عمدتا احساس عدم بهره‌وری، کم استفاده کردن از وقت و بی‌برنامگی در آنها خصوصا در سنین نوجوانی و جوانی وجود دارد. ضمن اینکه نظر مشاوران در این حوزه کمتر برای آنها جذابیت دارد. با توجه به تفکرات غربی مبتنی بر انسان‌محوری که بر مشاوره‌های رایج حاکم شده است، توسعه مفاهیم ذکر شده می‌تواند اصلاح‌کننده شیوه‌های مشاوره نیز باشد چرا که عمدتا همین افراد توانمند و نخبگان هستند که مورد مشاوره قرار می‌گیرند. برخی جملات کلیدی در این مورد که باید به آنها پرداخت عبارتند از:
      • ما فات مضی و ما سیأتیک فاین قم فاغتنم الفرصه بین العدمین
      • و اعمل لدنیاک کانک تعیش ابدا و اعمل لاخرتک کانک تموت غدا
      • الایام ثلاثه، فیوم مضی لایدرک و یوم الناس فیه فینبعی ان یغتنموه،و غد انما فی ایدیهم امله
      • إن لربکم فی ایام دهرکم نفحات، ألا فتعرّضوا لها

بدیهی است که نوع پرداختن به این موضوعات در کلاس‌ها و دوره‌های آموزشی برای نخبگان و شیوه بیان آنها در میزان تأثیرشان بسیار کلیدی است که توضیح آن مجالی دیگر طلب می‌کند.

    • همت، اراده و پشتکار از مسائلی است که هم نیاز استعدادهای برتر است هم نظام‌دهنده ذهن آنها. تبیین درست جایگاه و قدر همت و پشتکار برای این افراد ضرورت دارد. بیان روش‌های جلوگیری از ابتر ماندن تصمیمات و کارها، دلسردی و افسردگی و ایجاد مانع در چرخه تصمیم تا عمل نیز مکمل این نکات خواهد بود. نمونه‌‌هایی از جملات کلیدی در این حوزه در ادامه آمده است.
      • قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَی قَدْرِ هِمَّتِهِ
      • مَن دَنَت هِمَّتُهُ فَلا تَصحَبهُ
      • مَن شَرُفَت هِمَّتُهُ عَظُمَت قِیمَتُهُ
      • مَن أظهَرَ عَزمَهُ بَطَلَ حَزمُهُ
      • اظهار الشیء قبل ان یستحکم مفسده له
      • ان الله اذا اراد بعبد خیراً هیأ له اسبابه
    • مبحث تفکر و تعقل و شیوه‌های آن موضوعی است که بیان لطیف و استدلالی آن برای استعدادهای برتر که از توانمندی ذهنی بالایی برخوردارند ضروری و کلیدی است. این موضوعات می‌توانند سرخط‌های تفکر و شیوه‌ها و اهمیت آن را مشخص نماید. برخی مواردی که استفاده از آنها در بیان این موضوع مفیدی است عبارتند از:
      • آیاتی که به لقوم یتفکرون، لاوالالباب و امثال این واژه‎ها ختم می‌شوند یا خطابشان با این قشر است.
      • کَمْ مِنْ صَائِمٍ لَیْسَ لَهُ مِنْ صِیَامِهِ إِلَّا الْجُوعُ وَ الظَّمَأُ وَ کَمْ مِنْ قَائِمٍ لَیْسَ لَهُ مِنْ قِیَامِهِ إِلَّا السَّهَرُ وَ الْعَنَاءُ حَبَّذَا نَوْمُ الْأَکْیَاسِ وَ إِفْطَارُهُمْ
      • لیس العباده کثره الصیام و الصلاه و انما العباده کثره التفکر فی امر الله
      • الَّذینَ یَذکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِم وَ یَتَفَکَّرُونَ فی‏ خَلقِ السَّماواتِ وَ الأَرضِ رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلاً سُبحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّار
      • العلم امام العقل
      • الْعِلْمُ یَدُلُّ عَلَی الْعَقْلِ فَمَنْ عَقِلَ عَلِمَ
    • مثال‌های قرآنی از موضوعات جذاب و مهمی است که ضمن انتقال مفاهیم عالیه قرآنی به این افراد با توجه به قدرت تجرید و ترکیب بالای آنها مبانی اعتقادی آنها را نیز متأثر می‌سازد. علاوه بر این‌ها این مثال‌ها ابزارهای بسیار خوبی خواهند بود برای استفاده در انتقال مفاهیمی که در ذهن این افراد شکل می‌گیرد به مخاطبان آنها. برخی از نمونه‌های این مثال‌ها ذیلا ارائه شده است:
      • نزل من السماء ماءً فسألت اودیه بقدرها فاحتمل السیل زبداً رابیاً فاما الزبد فیذهب جفاءً و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض
      • ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِّن بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَهِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَآءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
      • مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لاَّ یُبْصِرُونَ
      • و ضرب الله مثلا رجلین اءحدهما اءبکم لا یقدر على شى ء و هو کل على مولاه اءینما یوجهه لا یاءت بخیر هل یستوى هو و من یاءمر بالعدل و هو على صراط مستقیم
      • اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَهٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَهِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ
    • همانطور که گفته شد از ویژگی‌های افراد مستعد حساسیت عواطف آنها به نسبت دیگران است. این حساسیت به همراه عدم حس درک شدن از طرف جامعه و مخاطبان و نیز جلوتر بودن ذهن از عمل باعث چالش‌های روحی و روانی در این افراد می‌شود. به عبارتی آنها در بسیاری شرایط با مسائل انگیزشی، عاطفی و روانی مواجهند. در این شرایط وجود کلیدهایی برای برون‌رفت از چالش‌ها بسیار اهمیت دارد. در حقیقت نوع بیرون آمدن از چالش شرایط بعد از آن را رقم خواهد زد. به عنوان مثال در صورتی که فرد با بغض و حس انتقام از چالشی بیرون آید و عزم خود را برای اثبات خود به دیگران جزم نماید بسیار متفاوت خواهد بود تا فردی که از چنین چالشی با حس خضوع ناشی از توجه به بزرگی خالق و نیز کوچک دیدن مشکل بیرون آید و با یقین به کمک خداوند عزم انجام وظیفه کند. بنابراین داشتن کلیدهایی که در این شرایط به افراد کمک نماید، در شکل‌گیری شخصیت آنها بسیار مؤثر خواهد بود. از آنجا که گنجینه‌ای عظیم از این کلیدها برای ارتباط با خود و خدا در ادعیه و مناجاتهای رسیده از حضرات معصومین وجود دارد بیان آنها و دادن سرخطها و ایده‌های ارتباطی برگرفته از آنها، این افراد را در برقراری ارتباط با خود و خدا در شرایط روحی حساس کمک خواهد نمود؛ ضمن اینکه باعث خواهد شد فرد از خود به جمع فرار نکند (این موضوع مجالی مبسوط برای توضیح می‌طلبد). در هرصورت استخراج این مضامین ارزشمند و بیان لطیف آنها اهمیت ویژه‌ای دارد. برخی از این مضامین که البته در سطح فهم نگارنده تدوین شده در ادامه برای ذکر نمونه آمده است.
    • شروع صحبت با خدا، مناجات با او و توصیف خالق، انسان را از این دنیا و دغدغه‌های کوچک آن رها کرده، افق دید او را وسعت داده و دل را آرام می‌کند. از آنجا خداوند بی‌نهایتی ابدی و ازلی است، هرکس به اندازه ظرفیت خود قدرت برداشت و فهم از او و ارتباط با او را دارد. یکی از ویژگی‌های ظرفیت‌ساز در انسان نعمت هوش و استعداد و توانمندی ذهنی است که به افراد مستعد و تیزهوش بیش از بقیه داده شده است. این ظرفیت بالقوه با دادن آگاهی و سرخط‌های ارتباطی و تعامل با خداوند می‌تواند پرورش‌یافته و به فعلیت برسد. شروع ارتباط و توانایی تداوم آن نکته‌ای است که لازم است در طول دوران آموزشی به این قشر آموخته شود. توصیف خداوند، حمد و ستایش او و ذکر نعمات و اوصاف او شیوه‌ای است که در بسیاری از ادعیه معصومین علیهم السلام وارد شده است. برای انتقال این مفاهیم (در قالب دوره‌های آموزشی غیر تخصصی دینی) به استعدادهای برتر لازم است از روش‌های غیر مستقیم و با رعایت ظرائفی استفاده نمود. توجه به نکات زیر در بیان این مفاهیم مفید خواهد بود.
      • استفاده از ویژگی تصویرسازی قوی در اغلب این افراد
      • ارائه تعابیر و مفاهیم متنوعی که در حالات و شرایط مختلف جذاب و کاربردی هستند.
      • تمرکز بر سرخط‌ها و مفاهیمی که پنجره‌ای جدید در نوع تعامل با خداوند ایجاد می‌کنند.
      • استفاده از قابلیت مقایسه و سنجش نسبت‌ها در ذهن افراد مستعد.
      • دادن کلیدی‌هایی در ارتباط عاشقانه با معبود

با توجه به این نکات نمونه‌ای از مضامینی که در ادعیه وارده از معصومین علیهم السلام در این خصوص آمده است عبارتند از:

    • یَا حَبِیبَ مَنْ لا حَبِیبَ لَهُ یَا طَبِیبَ مَنْ لا طَبِیبَ لَهُ یَا مُجِیبَ مَنْ لا مُجِیبَ لَهُ یَا شَفِیقَ مَنْ لا شَفِیقَ لَهُ یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ …
    • اللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُکَ وَ عَلاَ مَکَانُکَ وَ خَفِیَ مَکْرُکَ‏وَ ظَهَرَ أَمْرُکَ وَ غَلَبَ قَهْرُکَ وَ جَرَتْ قُدْرَتُکَ وَ لاَ یُمْکِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُکُومَتِ …
    • اَلْحَمْدُ للهِ عَلى حِلْمِهِ بَعْدَ عِلمِهِ، وَالْحَمْدُ للهِ عَلى عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ، وَالْحَمْدُ للهِ عَلى طُولِ اَناتِهِ فی غَضَبِهِ، وَهُوَ قادِرٌ عَلى ما یُریدُ …
    • اَلْحَمْدُ للهِ الَّذی مِنْ خَشْیَتِهِ تَرْعَدُ السَّماءُ وَسُکّانُها، وَتَرْجُفُ الاَْرْضُ وَعُمّارُها، وَتَمُوجُ الْبِحارُ وَمَنْ یَسْبَحُ فی غَمَراتِها …
    • الْحَمْدُ لله الَّذى لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ … فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ بِحِکْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفى عَلَیْهِ الطَّلایِـعُ …
    • یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح یا من لم یواخذ بالجریره و لم یهتک الستر یا عظیم العفو یا حسن التجاوز یا واسع المغفره یا باسط الیدین بالرحمه یا صاحب کل نجوى
    • اَللّهُمَّ یا مَنْ دَلَعَ لِسانَ الصَّباحِ بِنُطْقِ تَبَلُّجِهِ … وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجانَسَهِ مَخْلُوقاتِهِ وَ جَلَّ عَنْ مُلاَّئَمَهِ کَیْفِیّاتِهِ یا مَنْ قَرُبَ مِنْ خَطَراتِ الظُّنُونِ وَ بَعُدَ عَنْ لَحَظاتِ الْعُیُونِ وَ عَلِمَ بِما کانَ قَبْلَ اَنْ یَکُونَ …
    • وَ اَنْتَ اللَّهُ لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، الدّانى فى عُلُوِّهِ، وَالْعالى فى دُنُّوِه …
    • اعتراف و معرفی خود (حدیث نفس کردن) به خداوند یکی از مضامینی است که در بسیاری از ادعیه ما آمده است. این اعتراف و معرفی اثرات مثبت بی‌شماری از جمله آرامش، خضوع، خشوع، افزایش توکل، محبت به کمال مطلق، کوچک دیدن مشکلات، چشم‌پوشی از خطاهای دیگران و بسیاری اثرات دیگر را در پی دارد. اینکه انسان روش‌ها و تعابیر مناسب برای معرفی و اعتراف را بداند و لذت آن را تجربه کرده باشد، می‌تواند در بسیاری از مراحل زندگی و بحران‌های روانی راه‌گشا باشد. دادن سرفصل‌ها و خط‌مشی‌های اعتراف و حدیث نفس به افراد مستعد و دارای ذهن‌های برتر می‌تواند روابط آنها با خود و خدا را تنظیم نماید. با توجه به اینکه توان استدلال، مقایسه، تعمیم و استنتاج در آنها بالاست دانستن نسبت‌ها، گشودن پنجره‌ها، و ذکر آنچه هست در مقایسه با آنچه باید می‌بود، می‌تواند در شرایط حساس به کمک آنها بیاید. ضمن اینکه این سرفصل‌ها در این ذهن‌ها پرورانده شده و در قالب‌های مختلف به جامعه عرضه می‌شود. نکاتی که در مورد قبل ذکر شد در این موضوع نیز قابل توجه است. ذیلا به نمونه‌هایی از مضامین موجود در ادعیه در این خصوص اشاره شده است.
      • أنا صاحب الدواهی العظمی أنا الذی علی سیده اجتری أنا الذی عصیت جبّار السماء أنا الذی أعطیت علی معاصی الجلیل الرشا أنا الذی حین بشّرت بها خرجت إلیها أسعی …
      • سیدی أنا الصغیر الذی ربّیته و أنا الجاهل الذی علّمته و أنا الضال الذی هدیته…
      • إِلَهِی وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی شِرَّهِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَهِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ
      • اِلهى قَلْبى مَحْجُوبٌ وَ نَفْسى مَعْیُوبٌ وَ عَقْلى مَغْلُوبٌ وَ هَواَّئى غالِبٌ وَ طاعَتى قَلیلٌ وَ مَعْصِیَتى کَثیرٌ …
      • انا الّذی اسات، انا الّذی اخطات … انا الّذی جهلت، انا الّذی غفلت، انا الّذی سهوت …
      • إِلَهِی قَدْ جُرْتُ عَلَی نَفْسِی فِی النَّظَرِ لَهَا فَلَهَا الْوَیْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَهَا …
    • موضوع بعد در ارتباط با خود و خدا، درخواست است. تنظیم و هدایت درخواست‌ها علاوه بر اینکه باعث توجه انسان به خدا حین نیاز می‌شود، می‌تواند دریچه‌هایی از درخواست‌های بزرگان را پیش چشم انسان بگشاید که باعث جهت دادن به زندگی می‌شود. بالا بردن سطح درخواست‌ها، چشم‌پوشی از درخواست‌های کوچک و سطح پایین، درخواست‌هایی که باعث رفع علل سایر درخواست‌ها می‌شوند و بسیاری از این نکات مسائلی است که در درخواست‌های ائمه از حضرت حق، در ادعیه وارد شده است و می‌تواند سطوح اهمیت مسائل را در ذهن تعیین و تنظیم نماید. عدم آشنایی با این موضوعات و انحصار در چارچوب‌هایی که زندگی به سبک امروز برای افراد مستعد ایجاد نموده است باعث شده سطح درخواست‌ها، افق دید و همت‌های این افراد بعضا بسیار پایین باشد. بیان درست این درخواست‌ها با توجه به قدرت تجرید و استتنتاج ذهنی استعدادهای برتر خواهد توانست سایر شئون زندگی آنها را نیز تحت تأثیر قرار داده و هدایت نماید. نمونه‌هایی از درخواست‌های وارد شده در ادعیه ما که ایجاد جرقه در ذهن افراد ناآشنا کرده و آنها را به پیگیری و جستجوگری در مورد آنها ترغیب می‌نمایند ذیلا آمده است:
      • إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّی تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَی مَعْدِنِ الْعَظَمَهِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَهً بِعِزِّ قُدْسِکَ …
      • لاَ تَفْضَحْنِی بِخَفِیِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنْ سِرِّی وَ لاَ تُعَاجِلْنِی بِالْعُقُوبَهِ عَلَى مَا عَمِلْتُهُ فِی خَلَوَاتِی …
      • فرق بینی و بین ذنبی المانع لی من لزوم طاعتک فإنما أسألک لقدیم الرجاء فیک و عظیم الطمع منک الذی أوجبته على نفسک من الرأفه و الرحمه فالأمر لک …
      • اَللّهُمَّ اشْغَلْنا بِذِکْرِکَ وَاَعِذْنا مِنْ سَخَطِکَ … وَارْزُقْنا عَمَلاً بِطاعَتِکَ وَتَوَفَّنا عَلى مِلَّتِکَ … اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِحَیِّنا وَمَیِّتِنا وَشاهِدِنا وَغآئِبِنا … وَلاتَسْلُبْنى صالِحَ ما اَنْعَمْتَ بِهِ عَلَىَّ وَارْزُقْنى مِنْ فَضْلِکَ رِزْقاً واسِعاً حَلالاً طَیِّباً اَللّهُمَّ احْرُسْنى بِحَراسَتِکَ …
      • اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِکُ الْعِصَمَ ‏اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ‏ …
      • لا تجعل ثوابی ثواب من عبد سواک فإن قوما آمنوا بألسنتهم لیحقنوا به دماءهم فأدرکوا ما أمّلوا …
      • إِلَهِی انْظُرْ إِلَیَّ نَظَرَ مَنْ نَادَیْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ اسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِکَ فَأَطَاعَکَ …
      • ‏قَوِّ عَلَى خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِیمَهِ جَوَانِحِی‏وَ هَبْ لِیَ الْجِدَّ فِی خَشْیَتِکَ…
    • برخی موارد دیگری که در ادعیه و متون رسیده است نسبت انسان را با پدیده‌ها در نظام الهی مشخص می‌نماید. بیان این موارد در قالب تک مضراب‌هایی که بتواند در حالت‌های مختلف خط مشی درستی به افراد بدهد بسیار مؤثر و مفید خواهد بود. از جمله این موارد می‌توان به برخی آیات خداوند، برخی فرصت‌های کلیدی (شامل زمان‌ها و مکان‌ها)، برخی اذکار و آثارشان، برخی قَسَم‌ها و برخی انذارها و تبشیرها اشاره کرد. این موارد در لحظات حساس به کمک افراد آمده و در استدلالات و استنتاج‌های ذهنی مفید خواهند بود. برخی نمونه‌های این موارد ذیلا ارائه شده است:
      • إِلَهِی إِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِکَ غَیْرُ مَجْهُولٍ وَ مَنْ لاذَ بِکَ غَیْرُ مَخْذُولٍ وَ مَنْ أَقْبَلْتَ عَلَیْهِ غَیْرُ مَمْلُوکٍ …
      • مناجات حضرت امیر (علیه السلام) در مسجد کوفه
      • اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَهْرَ اللَّهِ الْاَکْبَرَ، وَ یا عیدَ اَوْلِیآئِهِ. اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَکْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْاَوْقاتِ، وَ یا خَیْرَ شَهْرٍ فِى الْاَیّامِ وَ السّاعاتِ …
      • اللهم انى لو وجدت شفعاء اقرب الیک من محمد و اهل بیته الاخیار الائمته الابرار لجعلتهم شفعائى …
      • … اَللّـهُمَّ اِنّا نَشْکُو اِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنا صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَآلِهِ، وَغَیْبَهَ وَلِیِّنا، وَکَثْرَهَ عَدُوِّنا، وَقِلَّهَ عَدَدِنا، وَشِدّهَ الْفِتَنِ بِنا، وَتَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَیْنا…
      • … إلهی لم أعصک حین عصیتک و أنا بربوبیتک جاحد و لا بأمرک مستخف … فوعزتک لو انتهرتنی ما برحت من بابک و لاکففت عن تملقک لما ألهم قلبی من المعرفه بکرمک و سعه رحمتک إلی من یذهب العبد إلا إلی مولاه و إلی من یلتجئ المخلوق إلا إلی خالقه … أنا لا أنسی أیادیک عندی و سترک علی فی دار الدنیا …
      • … اَللّهُمَّ وَ کَما غِبْنا عَنْ ذلِکَ وَ لَمْ نَشْهَدْهُ وَ امَنّا بِهِ وَ لَمْ نَرَهُ صِدْقًا وَ عَدْلا …
      • اَللّهُمَّ اِنّى کُلَّما قُلْتُ قَدْ تَهَیَّاْتُ وَتَعَبَّاْتُ وَقُمْتُ لِلصَّلوهِ بَیْنَ یَدَیْکَ وَناجَیْتُکَ اَلْقَیْتَ عَلَىَّ نُعاساً اِذا اَنَا صَلَّیْتُ وَسَلَبْتَنى مُناجاتَکَ اِذا اَنَا ناجَیْتُ … لَعَلَّکَ عَنْ بابِکَ طَرَدْتَنى وَعَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیْتَنى اَوْ لَعَلَّکَ رَاَیْتَنى مُسْتَخِفّاً بِحَقِّکَ فَاَقْصَیْتَنى …
      • … و َما اَنَا یا سَیِّدى وَما خَطَرى! …
      • إِلَهِی إِنْ حَرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْزُقُنِی وَ إِنْ خَذَلْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُنِی
      • إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ …

نکات ذکر شده برخی مواردی است که به نظر می‌رسد در آموزش اعتقادات به جمع‌های نخبگانی و استعدادهای برتر در دوره‌های عمومی و غیر داوطلبانه مفید و مؤثر باشد. موضوعات و مطالب مختلف دیگری از گنجینه عظیم معارف اسلامی نیز قابل استخراج است که می‌بایست با توجه به شرایط و ویژگی‌های مخاطبان به آنها ارائه شود. در ارائه این نکات علاوه بر محتوا و موضوعات دقت در روش‌های ارائه استفاده از مطالب جذاب جانبی و دقت به ظرایف دیگری نیز اهمیت دارد. برخی نکاتی که می‌تواند در ایجاد جذابیت و انتقال هر چه بهتر مفاهیم ذکر شده کمک نماید عبارتند از:

    • استفاده از مثال‌های منطقی و استدلالی خصوصا مثال‌های ملموس و واقعی
    • استفاده از اشعار جذاب و متناسب خصوصا تک‌بیتی‌های تکان‌دهنده موجود در نظم فارسی (استفاده از اشعار سبک هندی به دلیل وجود استعارات پیچیده و معماگونه بودن آن می‌تواند بسیار مفید باشد)
    • استفاده از نمودارها، ابزار بصری‌سازی، مستندسازی و امثال آنها.
    • ایجاد بحث در این جمع‌ها و ارائه این مباحث توسط یکی از خود آنها بسیار راه‌گشا خواهد بود.
    • قرار دادن افراد در موضع دفاع به جای قرار گرفتن آنها در موضع پرسش، به تلاش برای استدلال و فهم موضوعات بیشتر کمک خواهد نمود.
    • ارائه این مباحث در غیر از دروس مربوط به معارف اسلامی خصوصا توسط معلمانی که این افراد نسبت به آنها علاقه دارند و یا در کلاس‌هایی که مورد علاقه آنهاست مؤثرتر خواهد بود.
    • استفاده از دستاوردهای علمی برای ذکر شاهد مثال از تطابق دین با علم روز، به شرط آنکه منجر به تقدم عقل بشر و دستاوردهای علمی به دین و متوقف بودن اعتقادات به اثبات علمی آنها نشود، مفید خواهد بود.
    • ذکر بسیاری از این مطالب به صورت ترکیبی بهتر از ارائه آنها با طبقه‌بندی ارائه شده است. اینکه چه مطلبی و با چه ترتیبی ارائه شود باید توسط استاد یا معلم و با توجه به شرایط و بازخوردهای گرفته شده از مخاطب تعیین شود.

بدیهی است که موضوع آموزش‌های اعتقادی به استعدادهای برتر و افراد تیزهوش موضوعی مفصل است که لازم است حول آن فعالیت‌ها و پژوهش‌های متعددی انجام شده و محتوا و شیوه‌های مناسب برای آن طراحی گردد. در این نوشته صرفا مقدمه‌ای برای فتح باب در این موضوع در حد وسع نگارنده ارائه گردید که امید است مفید واقع گردد.

شهریور ۹۰

نظام  و نخبگان هست‌ها و بایدها

تعامل نظام با نخبگان و نحوه استفاده از آنها در مدیریت و حل مسائل مختلف کشور از مسائل مهمی است که برنامه‌ها و اقدامات مختلفی برای بهبود آن طراحی و اجرا شده است. هر چند این اقدامات بعضا در جایگاه خود اثرات مثبتی نیز داشته است، اما در حال حاضر در بین نخبگان رضایت چندانی از سیستم‌ها و برنامه‌های مرتبط با آنان وجود ندارد. این نارضایتی از کجاست؟ چرا نخبگان از نظام انتظار دارند برای آنها کاری انجام دهد؟ چرا نخبگان فکر می‌کنند خارج کشور بهتر می‌توانند پیشرفت کنند؟ چرا فرار مغزها یا به اصطلاح جدید مهاجرت نخبگان داریم؟ آمار مهاجرت روزانه ۳ متخصص با مدرک دکتری از کشور، نشان‌دهنده چیست؟ آیا اگر آنها که خبر موفقیتشان را از خارج می‌شنویم در داخل می‌ماندند، باز هم خبری از موفقیتشان بود؟ آنها که در داخل موفقند اگر خارج می‌رفتند چه می‌شدند؟ معیارهای رشد در سیستم‌های کشور چقدر نخبه‌سالار است؟ آیا واقعا استعدادها در داخل کشته می‌شود؟ هیچ مجموعه موفقی در جذب و بهره‌گیری از نخبگان در کشور وجود ندارد؟ بودجه‌ی مصوب برای نخبگان چگونه صرف می‌شود؟ چند درصد از طرح‌های نخبگان تحویل گرفته می‌شود؟ وظیفه اصلی بنیادها و مؤسسات مرتبط با نخبگان چیست؟ چرا در بسیاری از کشورهای پیشرفته هیچ مکانیزم خاصی برای حمایت از نخبگان وجود ندارد و سازمان خاصی متولی این امر نیست؟ اصلا چه کسی نخبه است؟ و آیا هر نخبه‌ای باید حمایت شود؟ اگر نخبه‌ای خلاف سلیقه ما عمل کرد باید با او چه کرد؟

این سؤالات و صدها سؤال دیگر از این دست به ذهن اغلب کسانی که در حوزه نخبگان فعالیت، مطالعه یا دغدغه‌ای داشته‌اند، رسیده است معیارهای رشد در سیستم‌های کشور چقدر نخبه‌سالار است؟ آیا واقعا استعدادها در داخل کشته می‌شود؟ جواب‌های کم و بیش متعددی هم برای این سؤالات ارائه شده است. در این نوشته سعی خواهم کرد از داستان‌هایی که در کشور طی سال‌های گذشته در این حوزه اتفاق افتاده تحلیلی سیستمی ارائه کنم و راه‌حل‌های نرمی منطبق با رفتارهای سیستم‌های کشور بیان نمایم. هرچند ممکن است این راه‌حل‌ها با توجه به ساختارهای فعلی دستگاه‌ها و نهادهای کشور دور باشد و امکان گزارش‌دهی!!! به مدیر بالاتر را برای ارتقا نداشته باشند، اما گمان کنم راه‌حل درست از این جنس باشد.

تقریبا اغلب مردم وقتی رفتار خاصی از بچه خود در سنین نوزادی می‌بینند او را خاص و نخبه می‌دانند و چون همیشه با بچه خود هستند، بالاخره رفتار خاصی از او مشاهده می‌کنند و او را با هم‌سن و سال‌های خودش که هر از چندگاهی می‌بینندش مقایسه می‌کنند و فکر می‌کنند فرزندشان چیز دیگری است. این موضوع برای بچه‌هایی که مهد کودک نمی‌روند تا دوره پیش دبستانی و دبستان ادامه می‌یابد. یعنی تا بچه با سایر بچه‌ها در یک جمع قرار نگیرند، نمی‌شود او را با سایرین مقایسه کرد. از اینجا به بعد است که تفاوت‌ها در توانمندی‌های بچه‌ها به تدریج مشخص می‌شود. والدین نیز کمابیش متوجه این موضوع می‌شوند که سطح توانمندی‌ها و استعدادهای فرزندانشان چقدر است. ما اینجاست که شروع می‌کنیم به جدا کردن توانمندترها از دیگران که البته معمولا این توانمندترها توانمندان مالی هستند. چرا؟ چون مدارس خاص معمولا هزینه‌های هنگفت دارند. مثلا برای یکی از این پیش دبستانی‌های خاص (در سال ۱۳۸۹) چیز حدود دو و نیم میلیون تومان باید شهریه بپردازید (امروز حقوق پایه کارگری حدود سیصد هزار تومان در ماه است). این یعنی ۸۰ درصد جامعه حتی اگر فرزندان توانمند هم داشته باشند نمی‌توانند از این سرویس‌های آموزشی استفاده کنند.

بگذریم، این از پیش‌دبستانی و دبستان، اما برای راهنمایی و دبیرستان وضع فرق می‌کند. برخی مدارس آزمون برگزار می‌کنند. تعداد محدودی از آنها، که البته نسلشان هم رو به انقراض است، شهریه چندانی نمی‌گیرند. اما محتوای آزمون‌ها چیست؟ یک سری اطلاعات که در مدارس ابتدایی خاص و با دوره‌های گران‌قیمت به دانش‌آموزان دبستانی ارائه می‌شود. طبیعتا چه کسانی قبول می‌شوند آنها که دوره دیده‌اند. یک بررسی انجام دادم که نتیجه‌اش جالب بود. چند تا چیز با هم در مدارس استعدادهای درخشان در حال رشد است: شهریه‌ها، تعداد شعبات و دانش‌آموزان، سطح مالی و رفاهی متوسط پذیرفته شدگان و تعداد سؤالات از متون و دروسی که با معلومات بچه‌ها سر و کار دارد و نه با استعداد آنها. در عین حال برخی موارد در حال کاهش است. فعالیت‌های فوق برنامه (بخوانید نخبگانی)، رضایت دانش‌آموزان از مدرسه، تفاوت سطح این مدارس با سایر مدارس (که البته مسئولین این را جزء افتخارات خود می‌دانند و غافلند از اینکه سطح این مدارس پایین آمده به جای اینکه سطح بقیه مدارس بالا رفته باشد.) و بالاخره صمیمیت بچه‌ها با هم (این مورد کاملا بین دونسل این مدارس که حدودا ۱۰ سال با هم اختلاف سن دارند واضح است). یک مثال جالب این مورد مدارس نمونه دولتی بودند که برای ایجاد امکان تحصیل برای قشر کم‌درامد جامعه ایجاد شده بودند. بعد از گذشت پنج سال شهریه این مدرسه از صفر به یک میلیون تومان رسید و سطح معلمان از بهترین معلمان به معلمان معمولی تنزل یافت که نتیجه شد تباهی مدرسه و … .

خوب سیستم‌های آموزشی راهنمایی و دبیرستان هم که شد برای همان عده‌ای که در دبستان اوضاع خوبی داشتند. دبیرستان را هم که کم‌کم باید بی‌خیال شد. تقریبا از دوم دبیرستان آمادگی برای کنکور شروع می‌شود و تا پایان دبیرستان هر کتاب ۱۱۰ بار خوانده می‌شود و هر کلاس ۵ بار محض احتیاط اعاده می‌گردد که خدای نکرده نقصی در آن نباشد.

این دوران تحصیل در مدرسه. یک عده که لزوما هم نسبت نزدیکی با کودکانی که استعدادهای برتر بودند، ندارند وارد دانشگاه می‌شوند. (البته استثناها را کنار می‌گذارم چون باید انصاف داد که در برخی از همین کسانی که توانمند مالی هستند استعدادهای ویژه‌ای وجود دارد و همچنین به تصادف کسانی از سطوح پایین‌تر جامعه هم که مستعد هستند به جایی می‌رسند). اینجاست که سازمان‌ها و بنیادهای حامی نخبگان شروع به گرد و خاک می‌کنند. اغلب فعالیت‌های مختلفی که سالانه هزاران صفحه گزارش در سطوح مختلف برای آنها تهیه و ارائه می‌شود در همین دانشگاه‌ها متمرکز است. ناگفته نماند که در این بنیادها به خاطر اینکه صدای اقشار دیگر هم در نیاید یا بعد از اینکه صدایشان درآمده است، قسمتی از جامعه‌ی نخبه را هم به آنان اختصاص داده‌اند مثلا نخبه حوزوی (که من تا به حال نمونه‌ای از نخبگان حوزوی را سراغ ندارم که به این بنیادها مراجعه کرده باشد) یا نخبه قرآنی و امثال اینها.

اینجا را داشته باشید. حالا از دید یک دانشجو که احساس نخبگی هم دارد به قضیه نگاه کنیم (البته اغلب دانشجویان را طوری تربیت کرده‌ایم که علاوه بر اینکه حس نخبگی دارند، انتظار هم دارند به واسطه این نخبگی یک عده بیایند و بستری برای کارهایشان فراهم کنند و چون این عده نیستند، همیشه معترضند که به آنها توجه نمی‌شود. البته این دانشجویان بعدا خودشان کارمند و مهندس و دکتر می‌شوند و همه انتظار دارند یکی دیگر بیاید کارهای سطح پایین را انجام دهد تا ایشان به کارهای سطح بالاتر خودشان برسند.) این دانشجو یا در سیستم و با معیارهای تعریف شده آن موفق است یا ناموفق. (تجربه به من نشان داده که میزان نخبگی در کسانی که در این سیستم ناموفقند، اگر بیشتر نباشد، کمتر از کسانی که موفقند نیست.) آنها که موفقند این شانس را دارند که خود را به عنوان نخبه معرفی کنند و از مزایای آن استفاده نمایند. اما آنها که موفق نیستند یا به هر دلیلی اعتقاد به پیشرفت در سیستم‌های موجود ندارند یا روش‌های نخبگی و ارزیابی را زیر سؤال می‌برند و عدم موفقیت خود را گردن سیستم، نظام ارزیابی و مکانیزم‌های موجود می‌اندازند یا به دنبال عرصه‌ای خارج از این سیستم برای اثبات نخبگی خود می‌گردند. (من افراد بسیاری را می‌شناسم که در سیستم‌های داخلی ناموفق بوده‌اند و به همین دلیل خارج را برای رشد خود انتخاب کرده‌اند و الآن هم بسیار موفقند.) دسته سومی هم هستند که در همین شرایط شروع می‌کنند به تلاش که البته راه سختی را در پیش دارند. از این دسته سوم ۸۰ درصدشان بین راه به دو دسته اول ملحق می‌شوند ۱۰- ۱۵ درصدشان دلسرد می‌شوند و درسیستم هضم می‌شوند و یک ۵ درصدی در حالت خیلی خیلی خوشبینانه می‌مانند که کمتر از یک دهمشان موفق می‌شوند. اینها همان‌هایی هستند که تکانی به وضعیت کشور می‌دهند و شاید هسته اصلی حرکت‌های شجاعانه علمی و عملیاتی کشور را نیز اینها تشکیل می‌دهند. یکی می‌شود مرحوم کاظمی آشتیانی که با همه مشکلاتی که کم و بیش شنیده‌ایم، رویان را راه‌اندازی می‌کند و دیگرانی امثال ایشان در حوزه‌های دیگر.

اغلب آنهایی هم که موفقند یا سیستم‌های حمایتی موجود را قبول ندارند یا حوصله پیگیری و اثبات نخبگی را ندارند که می‌دانند این فرایند احتمالا هفت‌خوان خواهد بود پس عطایش را به لقایش می‌بخشند. می‌مانند آنهایی که حوصله پیگیری هم دارند. می‌روند و نخبه می‌شوند. البته اینها بخش کمی از مخاطبان بنیاد ملی نخبگان و سایر سازمان‌های متولی نخبگان را تشکیل می‌دهند. چرا که بخش اعظم مخاطبان بنیاد ملی نخبگان و سایر سازمان‌های متولی نخبگان (نخبگان رسمی) را، کسانی تشکیل می‌دهند که ارتباط دارند و از نخبگی و مدارک آن به عنوان یک امتیاز برای بالا بردن خودشان استفاده می‌کنند. یک بخش از نخبگان رسمی هم آقازاده‌ها هستند و نزدیکان متولیان امور نخبگان. این مخاطبان می‌شوند مؤسسین شرکت‌های دانش‌بنیان، مخترعین کشور و کسانی که طرح‌هایشان تجاری می‌شود. بگذریم، قصدم سیاه‌نمایی نیست، یعنی کارهای خوب بسیاری هم در کشور در حال انجام است، اما حرف این است که اغلب کارهای خوب انجام شده یا در حال انجام، از این طرفی که برای کارهای نخبگان تعیین شده انجام نشده و نمی‌شود. پس کارهای خوب چگونه انجام می‌شوند. به نظر می‌رسد باید همین مکانیزم‌هایی که کار خوب تحویل می‌دهند را توسعه داد نه سازمان‌ها، بنیادها و بودجه‌های نخبگان را.

این یک مختصری بود برای نخبگانی که راه تحصیل و دانشگاه را در پیش گرفته‌اند. وضع نخبگان دیگر اعم از حوزوی، تجاری و صنعتی (البته تجربی) به مراتب بدتر است. از اینجا به بعد می‌خواهم بر روی سیر تحول یک فرد نخبه، کارها و رفتارهایش تمرکز کنم و بگویم کجا و چگونه است که این نخبگی یا به هدر می‌رود یا مورد استفاده دیگران قرار می‌گیرد و می‌شود بلای جان ما، یا فرار می‌کند و یا دلسرد می‌شود. فرض کنیم با هر تعریفی یک نفر نخبه است. نخبه هم نسبی است، درجه دارد، بُعد دارد، حوزه دارد. یعنی ممکن است فردی در یک موضوع و یک بعد، نخبه باشد، آن هم یک درجه‌ای از نخبگی. نخبه معمولا ویژگیهایی دارد که هم به درجه نخبگی، همه به حوزه، هم به بعد و هم به سن او بستگی دارد. این رفتارها و ویژگی‌ها، تا شناخته نشود، نمی‌شود درست نخبگان را شناخت، جذب و هدایت نمود و از آنها استفاده درست کرد. برخی از این ویژگی‌ها عبارتند از:

  • بلندپروازی (لا اقل در سنین جوانی)
  • نقادی و گاه حمله به نظرات دیگران
  • تأثیر زیاد (به صورت نسبی) بر اطرافیان و محیط پیرامون
  • مدیریت‌ناپذیری (به نسبت دیگران)
  • مسأله‌محوری (درگیر شدن با یک مسأله تا حل آن)
  • در بسیاری موارد داشتن انتظاراتی بیش از دیگران و بیش از حد معمول
  • فرصت‌های زیاد برای فعالیت (در داخل و خارج کشور) که یکی از علل سخت‌شدن جذب و نگهداری آنها در کشور و در یک مجموعه خاص است.
  • معمولا کم‌طاقتی و منتظر نتیجه نماندن
  • از شاخه‌ای به شاخه دیگر پریدن (لااقل در کشور ما اینگونه است)
  • سخت‌پذیرفتن حرف و نظرات دیگران (معمولا در ابتدا در مقابل نظرات غیر از نظر خودشان موضع می‌گیرند)
  • ایده‌آلیستی و فاصله با واقعیت‌ها علی‌الخصوص در سنین جوانی

اما این ویژگی‌ها چگونه قابل شناسایی و هدایت است؟ برای پاسخ این سوال باید ببینیم یک نخبه چگونه رشد می‌کند؟ چگونه شروع به فعالیت می‌کند؟ کِی و کجاها را برای شروع فعالیت انتخاب می‌کند؟ برای چه فعالیت می‌کند؟ چرا دلسرد می‌شود؟ چگونه تیم‌های نخبگانی از هم می‌پاشد؟ اگر یک نخبه شکست بخورد چه می‌کند؟ چه کسانی علاقه‌مندند با نخبه کار کنند؟ نخبگان علاقه‌مندند با چه افراد و مجموعه‌هایی کار کنند و چگونه؟

اولا همانطور که قبلا هم اشاره کردم همه استعدادهای برتر در کشور به نخبه تبدیل نمی‌شوند و همه هم حس نخبگی ندارند. برخی به خاطر نبودن بسترهای رشد، هدر می‌روند. برخی را فشارهای مادی و معنوی زندگی و شرایط مجبور می‌کند به کاری تن دهند که تناسب با استعدادها و توانمندی‌هایشان ندارد.

من پسرخاله‌ای داشتم که تا دوران راهنمایی وضعیت تحصیلی و استعدادهایش بهتر از من بود، آنقدر که خودم هم این را قبول داشتم. اما الآن من مشغول اظهار نظر در مورد نخبگانم و او در یک شعبه کوچک از یکی از بانک‌های کشور آبدارچی است. هر چند احتمالا استعدادش در همان موقعیت هم کمکش خواهد کرد و کارش را بهتر انجام می‌دهد. اما کشور چه؟ چقدر از او بهره‌مند شد؟

حال آنها که شرایط نسبی برایشان مهیا می‌شود، محیط تحصیلی خوبی برایشان فراهم می‌گردد و مختصر همتی هم دارند، اگر کنکور اجازه دهد و فشار خانواده برای درس خواندن هم از حد معمول کمتر باشد، فرصت این را پیدا می‌کنند که در اواخر دوران مدرسه که نوجوانان، خود را پیدا می‌کنند، فعالیت‌هایی نخبگانی انجام دهند. شرکت در مسابقات، اختراعات دانش‌آموزی، گروه‌های فرهنگی، درست کردن نشریات و این قبیل کارها، خروجی تیم‌ها و افراد نخبه در مدارس کشور است. هرچند برخی از این فعالیت‌ها هم مثل المپیاد و مسابقات علمی، کلاسی شده و برای رتبه آوردن در آنها دو سه سالی کلاس می‌روند، اما با همه این احوال این موارد فرصت‌های خوبی است برای اینکه بلندپروازی‌های بچه‌ها بروز پیدا کند. بعد چه می‌شود اینها باید بروند دانشگاه و هر کدام هم یک دانشگاه چرا؟ چون باید کنکور بدهند. چرا که این نخبگی و این کارهای دانش‌آموزی که همه هم قبول دارند بسیار قوی‌تر از کنکور است، برای رفتن به دانشگاه کافی نیست. این است که تیم‌هایی که در ۳ – ۴ سال شکل گرفته‌اند، از هم می‌پاشند.

بعد با گذشت زمان، نخبگان در دانشگاه کم‌کم یکدیگر را پیدا می‌کنند، البته این کار یکی دو سالی طول می‌کشد. این است که اغلب فعالیت‌های نخبگانی در سال‌های آخر دوره کارشناسی یا در دوران تحصیلات تکمیلی اتفاق می‌افتد که البته به لطف کنکور ارشد باید دور سال آخر لیسانس را هم خط کشید. برای اینکه این را هم درست کنند، شرط معدل گذاشتند که آنها که دنبال شرط معدل هستند را کلا از اول باید دورشان خط کشید. یک نکته را هم بگویم که این تیم‌ها با تیم‌های دبیرستانی فرق دیگری هم دارند و آن این است که در دوره دبیرستان گرایشات و اعتقادات افراد چندان تأثیری در دور هم جمع‌شدنشان ندارد، تقریبا اگر توانمندی باشد و موضوعی مورد علاقه چند نفر باشد، تیمی تشکیل می‌شود و دنبال علاقه‌شان می‌روند. اما در دانشگاه چنین نیست. یعنی ملاحظات اعتقادی، سیاسی و غیره نیز اضافه می‌شود. مذهبی‌ها با مذهبی‌ها، راستی‌ها با راستی‌ها، چپی‌ها با چپی‌ها، بسیجی‌ها با هم و انجمنی‌ها با هم. شاید این به نظر خوب برسد که بالاخره معلوم می‌شود کدام دسته به درد نظام می‌خورند، اما توجه کنید که اگر تیم‌های دبیرستانی را دریابیم، می‌شود طوری برنامه‌ریزی کرد که اعضای تیم در راستای اهداف نظام حرکت کنند.

بگذریم حال در دانشگاه یک سری تیم تشکیل شد. این بار بلندپروازی‌ها همزمان است با ایجاد نیازهای مالی و اشتغال و احساس مسئولیت در جوانان. این یعنی اگر در کاری که این تیم تعریف می‌کند پول دربیاید، می‌توان به ماندگاری آن امید بست وگرنه باید منتظر اضمحلال تیم بود. اینجا ما چه می‌کنیم؟ حداکثر این است که به نخبه پول می‌دهیم. از او هم نمی‌توان انتظار داشت که دغدغه‌های مالی خود را رها کند و به دنبال اهداف بلند خود باشد. این است که معمولا این پول‌ها صرف دغدغه‌های مالی فردی می‌شود.

تعداد این تیم‌ها بسیار زیاد است. کافی است در خوابگاه‌ها و لابی‌های دانشگاه‌های معتبر کشور چند ساعت به دنبال آنها باشید تا تعداد قابل ملاحظه از این تیم‌ها را بیابید. اما اگر پیگیر عاقبت این تیم‌ها باشید، حتما کمتر از یک درصد آنها موفق خواهند بود. البته در دنیا هم صد در صد تیم‌ها موفق نیستند، اما آمار تیم‌های موفق نسبت به تیم‌های تشکیل شده طبق اطلاعات من حدود ۱۵ درصد است. این یعنی ما توان بسیاری را دور می‌ریزیم و موضوع به همینجا هم ختم نمی‌شود این عدم توفیق، یا ناامیدی از کار را به دنبال دارد که باعث می‌شود نخبگان دست از بلندپروازی بردارند و به کارهای ساده‌ی روتین راضی شوند، یا باعث ناامیدی آنها از سیستم می‌شود که راه خروج از کشور و فعالیت برای دیگران را انتخاب می‌کنند.

این دلسردی، ناامیدی و از هم پاشیدن تیم‌های نخبه بدترین اتفاقی است که در فضای نخبگانی کشور می‌افتد و بیشترین هزینه را برای ما به دنبال دارد. اینجاست که یک پرده دیگر از جملات حکیمانه پیر انقلاب جلوه‌گری می‌کند:

«مهمترین عامل در کسب خودکفایی و بازسازی، توسعه مراکز علمی و تحقیقات و تمرکز و هدایت امکانات و تشویق کامل و همه جانبه مخترعین و مکتشفین و نیروهای متعهد و متخصصی است که شهامت مبارزه با جهل را دارند و از لاک نگرش انحصاری علم به غرب و شرق به در آمده و نشان داده‌اند که می‌توانند کشور را روی پای خود نگه دارند. ان‌شاءالله این استعدادها در پیچ و خم کوچه‌های ادارات خسته و ناتوان نشوند.»

هر چند صحبت زیاد است راجع به مسائل خارج از دانشگاه، فضای کسب‌وکار و نخبگان غیر دانشگاهی اما فعلا همین جمله امام (ره) را می‌گذارم به عنوان استراتژی اصلی و برای تحقق این جمله یک سری مطالب را می‌نویسم. چند تا نکته را باید اول اشاره کنم:

  • اول اینکه نیازی نیست نخبگان را هل بدهیم، همین که جاده را هموار کنیم و موانع را برطرف کنیم کار نخبگان سر و سامان خواهد گرفت.
  • اگر همه سیستم‌های کشور کار خود را درست انجام دهند، نیازی به وجود فرایندها، مکانیزم‌ها و سازمان‌های جداگانه‌ای برای نخبگان نخواهد بود. لذا باید تا جای ممکن سعی شود سیستم‌های معمول کشور اصلاح شود و سازوکارهای مختص نخبگان کم‌کم حذف شود نه اینکه این وضع غلط را ثابت فرض کنیم، فرایندهای متعددی برای نخبگان طراحی کنیم که اتفاقا کارشان را پیچیده‌تر و سخت‌تر می‌کند. نکته اینجاست که نخبه، آدم ویژه‌ای نیست، فقط بیشتر تلاش می‌کند و کارهای سطح بالاتری انجام می‌دهد. حال چون فرایندها و سیستم‌های کشور مشکل دارند و کارشان را خوب انجام نمی‌دهند، چه‌ می‌شود؟ هر که بامش بیش برفش بیشتر. یعنی هر که بیشتر کار کند، مشکلاتش هم بیشتر است. من خوب که نگاه می‌کنم اصلا یکی از معیارهای نخبگی در کشور، شده میزان مشکلاتی که یک فرد یا مجموعه با این سیستم‌های فشل و کند دارد.
  • یکی از احادیث حضرات معصومین (علیهم السلام) هست، که گمان کنم اگر به همین یکی عمل شود نصف مشکلات فعلی نخبگان حل شود و آن حدیث شریف است این که می‌فرماید مزد کارگر را قبل از اینکه عرقش خشک شود، بپردازید. بگذریم که روایتی هم دیدم به این مضمون که حقوق کارگر را قبل از اینکه کارش را شروع کند، بدهید. به نظر می‌رسد همین مطلب یعنی به موقع دادن حقوق کارها و پروژه‌ها عامل بسیار مؤثری در دلگرمی، انگیزه و سرعت بخشیدن به فعالیت نخبگان است. شاید بد نباشد بگویم حدودا از تأیید شفاهی یک طرح تا تبدیل آن به قرارداد، به طور متوسط حدود ۸ – ۹ ماه طول می‌کشد و از تأیید یک خروجی مطالعاتی تا پرداخت آن نیز به طور متوسط بیش از شش ماه طول می‌کشد، تازه اگر در این بین تغییری در تیم کارفرما یا نظراتشان ایجاد نشده باشد که موجب فسخ قرارداد یا تغییرات ماهوی آن شود. البته این برای کسانی است که آشنا (بخوانید پارتی) نداشته باشند و راه‌های غیر قانونی و غیر شرعی را هم نپسندد. این یعنی اضمحلال نخبه و طرح او. قبول کنید که ایده تا وقتی داغ است، انگیزه کار کردن بر روی آن وجود دارد و بعد از هفت هشت ماه یا بیشتر دیگر حس کار کردن بر روی آن نیست، مخصوصا برای نخبه که هر روز فکرهای مختلفی به ذهنش می‌رسد. حال فرض کنیم کار را شروع کند، خوب باید به ازای کار، دستمزد بگیرد چون نخبگان هم مثل ما آدم‌ها نیازهایی دارند و نمی‌توانند فقط با انرژی خورشید زندگی کنند. نتیجه این می‌شود که نخبه مجبور می‌شود برود دنبال کارمندی تا یک حقوق مطمئن داشته باشد. این است که نگرانی همه فارغ‌التحصیلان که راهی به خارج ندارند پیدا کردن یک کار با حقوق ثابت (آب باریکه) است.
  • سن بلندپروازی و شروع جهش به جز در موارد استثنا محدود است، باید نخبگان در این سنین (قبل از ۲۰ تا ۲۲ سالگی) این رشد را آغاز کنند و در مسیر اصلی خود قرار گیرند.
  • برخی مرض‌ها در سیستم‌های کشور باعث شده ورود عناصر سالم و توانمند به آنها مشکل شود. لازم است در ابتدا به روش‌های غیرمعمول این عناصر سالم و توانمند به سیستم تزریق گردند (حتی اگر با درد همراه باشد) تا کم‌کم این نفوذها منجر به اصلاح سیستم‌ها شود.
  • یک سری کارها را خود نخبگان شروع می‌کنند، باید آنها را پیدا کرد و تقویت نمود. معمولا این کار کمتر انجام می‌شود، یعنی نخبه مجبور است بیاید کاری را که دیگران و مخصوصا دولت تعریف کرده انجام دهد، نه آنچه را خودش درست می‌داند و تشخیص می‌دهد.
  • لازم نیست همه کارهایی که شروع می‌شود و همه تیم‌ها مطابق با سلایق ما و منطبق با اصول باشد. حمایت‌های غیرمستقیم می‌تواند افراد و تیم‌ها را کم‌کم به سمت نیازهای نظام هدایت کند. ضمن اینکه برای حل همه مسائل نظام لزوما نیاز به افراد کاملا معتقد نیست چنانکه انسان‌های معتقد به نظام اسلامی ما مشغول حل مسائل نظام سرمایه‌داری غرب هستند!!!
  • بهترین ملاک برای تشخیص نخبگی تشخیص جامعه است. اگر مراجعات مردم و مراجع آنها را بر اساس داده‌های معتبر بشناسیم، می‌توان نخبگان را شناخت و شبکه‌های نخبگانی را شناسایی و مدیریت کرد.
  • بهترین راه برای دسترسی به نخبگان استفاده از شبکه نخبگان است. نخبگان راحت‌تر از مسئولان و کارمندان ادارات مرتبط با نخبگان، یکدیگر را پیدا می‌کنند. باید از این توانمندی شبکه‌های اجتماعی و شبکه‌های غیر رسمی نخبگان استفاده کرد. قابل ذکر است که همه اجزای این شبکه داخل کشور نیست. باید فراتر از مرزها فکر کرد.
  • نخبگی هدف نیست که آن را به عنوان یک مطلوب تعیین می‌کنیم و به افراد جامعه می‌گوییم برو تا به این هدف دست پیدا کنی. نخبگی یک نعمت است که بار مسئولیت را بیشتر می‌کند و باید ابزاری باشد در جهت رشد فردی و اجتماعی.
  • نخبه باید راحت‌تر بتواند ایده‌ها، طرح‌ها و فعالیت‌های مثبت خود را ارائه و پیاده نماید. نه اینکه علاوه بر روال‌ها و فرایندهای معمول بخواهد یک سری فرایندها را هم طی کند که نخبگی خود را اثبات کند. همه سیستم‌ها و فرایندهای کشور باید به نحوی باز مهندسی شوند که نخبگان سریع‌تر در آن پیش بروند و این میسر نخواهد شد مگر با استفاده از شبکه نخبگان در ارزیابی کارها و طرح‌ها.
  • نخبه را نمی‌توان در یک قالب و جایگاه خاص محدود کرد، مگر اینکه نخبگی را از او بگیریم و یکی از دلایل نخبه‌کشی در فرایندها و سازمان‌های معمول کشور نیز همین است. با توجه به این نکته واضح است که مدیریت متمرکز نخبگان امکان‌پذیر نیست و باید از سیستم‌های مدیریت غیرمتمرکز برای این مهم استفاده نمود.
  • به نظر بسیاری از صاحب‌نظرانی که نظرات آنها برای نوشتن این مستند دریافت شد، سیستم آموزشی ما یکی از عوامل مهم در هدر رفتن استعدادها و قابلیت‌های افراد است. این در حالی است که سیستم‌های آموزشی اصیل ما مثل حوزه‌های علمیه کاملا نخبه‌پروری را در خود داشته‌اند. (رسیدن به اجتهاد در سنین کمتر از ۲۰ سالگی، وجود اساتیدی با سن پایین‌تر از شاگردان و شلوغی کلاس اساتید با توجه به فایده کلاس‌ها، برخی از نشانه‌های این نخبه‌پروری در این نظام آموزشی است) ما چه می‌کنیم؟ به جای تقویت این روش موفق و استفاده از فناوری‌ها و ابزارهای نوین در تسهیل و توسعه این سیستم، حوزه را نیز به سمت فرایندهای روتین، نخبه‌کش و ناموفق آموزش کلاسیک دانشگاهی هدایت می‌کنیم که مبدعان آن، خود، به کم‌توفیقی آن رسیده‌اند و مشغول تغییر آن هستند. لازم است با الگوگیری از نظام موفق حوزه‌های قدیم و استفاده از ابزارهای نوین در تقویت آن آموزش پرورش‌ به سمت آموزش شناختی، ترکیبی، شخص محور، تعاملی و … سوق داده شود.

تا اینجا سه نکته مشخص شد که پیشنهاداتم را بر اساس این سه نکته ارائه خواهم کرد. اول پیدا کردن نخبگان به جای تعیین شرایط و درخواست از آنها برای مراجعه و اثبات نخبگی، دوم اتکا به شبکه‌های نخبگان و اعتماد به روش مدیریت غیر متمرکز و سوم حرکت به سمت حذف فرایندهای مختص نخبگان و اصلاح سیستم‌های کشور به نحوی که نیازی به وجود سازمان و مکانیزم مجزایی برای نخبگان نباشد. بر اساس این سه نکته پیشنهاداتی را ارائه می‌کنم.

  • محیط‌های نخبه‌پرور مثل دانشگاه‌های برتر، حوزه‌های علمیه تراز اول، برخی پژوهشکده‌ها و مجموعه‌های پیشرو شناخته شوند. رفتار نخبگانی نیز تعیین گردد و تیم‌ها و افراد نخبه بر اساس این رفتار شناسایی شده و نخبگی آنها احراز گردد. لازم هم نیست خودشان بفهمند که نخبه هستند یا یک مارک نخبگی بر سینه داشته باشند. پول دادن و حمایت مالی هم برای آنها لازم نیست و می‌توان انتظار حمایت شدن هم برای آنها به وجود نیاورد.
  • اطلاعات، پایه برنامه‌ریزی درست است. این اطلاعات در حوزه نخبگان، در کشور وجود ندارد. راه جمع‌آوری اطلاعات درست هم سرشماری و خوداظهاری نیست، بلکه باید سرویس‌های اطلاعاتی و خدمات مبتنی بر فناوری اطلاعات و ارتباطات به نحوی طراحی شود که نخبه ضمن بهره‌گیری از این خدمات و تسهیل کارهایش، اطلاعات مورد نیاز برای برنامه‌ریزی را نیز به سیستم وارد نمایند.
  • پیشنهاد قبل یک متمم هم دارد که به علت اهمیتش آن را در بندی جدا ارائه می‌کنم. شبکه‌های اجتماعی مجازی و حقیقی که استفاده‌کنندگان سرویس‌های نخبگانی هستند، در مدیریت غیرمتمرکز نخبگان، نقش کلیدی دارد. برای این منظور لازم است خدمات حوزه تعاملات نخبگانی اعم از تعاملات علمی، فنی و اشتراک منابع به نخبگان ارائه گردد تا شبکه‌ها به صورت هدایت شده و بر اساس برنامه‌ریزی شکل گیرند و بتوان از توان آنها در راستای اهداف نظام استفاده نمود.
  • نخبه پس از اینکه ما یا خودش فهمیدیم نخبه است باید چه کند؟ آیا باید برود طرحی را بیاورد و ارائه کند (حالا طرحش به درد بخورد یا نه، بحث دیگری است) حمایت بگیرد و طرحش را اجرا کند؟ نه! به جای این، باید مسائلی را تعریف کرد و به نخبه ارائه نمود. نخبه، متخصص حل مسأله است. حالت اول مثل انشای موضوع آزاد است، نوشتنش سخت نیست، موضوع پیدا کردنش سخت است، آخرش هم معلوم نیست موضوع به درد بخورد یا نه. پس لازم است یک سری آدم که خودشان ترجیحا نخبه هستند و به مسائل نظام و اولویت‌های آن آشنا، مسائل کلان را به مسائل شفاف قابل حل تبدیل کنند و البته برای تجمیع و استفاده از نتایج هم تدبیری بیندیشند.
  • نخبگان ما می‌دوند تا اعتبار کسب کنند. این اعتبار را چه کسی تعریف کرده و به آنها می‌دهد؟ غربی‌ها! آیا ما نمی‌توانیم چیزهای معتبری برای خودمان داشته باشیم که اعتبارش نخبگان خودمان را و حتی نخبگان سایر کشورها را ترغیب و راضی کند؟ جایزه دکتر کاظمی و جشنواره خوارزمی و بعضی موارد امثال اینها الآن نمونه‌های نسبتا موفقی هستند. باید اینها را در قالب مسابقه، جشنواره، ژورنال و دیگر مدیاها توسعه داد. خوب اولش چون ما اعتبار نداریم، باید پول خرج کنیم اعتبار بخریم. یعنی محرک اولیه برای جذب آدم‌های معتبر با معیارهای دیگران، پول باشد، بعد خود به خود، اعتبار، اعتبار می‌آورد و هزینه‌های ما کم می‌شود بلکه درآمد هم خواهیم داشت.
  • اقتصاد آمریکا و کشورهای غربی چقدر از ما قوی‌تر است؟ به همین اندازه در جذب نخبه با امکانات مالی و مادی از ما موفق‌تر است. ما باید نخبگانمان را با به جوش آوردن خونشان، تحریک رگ غیرتشان و برانگیختن حس مسئولیتشان نگه داریم، نه وعده چند میلیون تومان پول و امثال آن. ما باید روش‌های انگیزشی مبتنی بر مزایای رقابتی و اعتقادی خودمان را طراحی و برای استفاده و حفظ نخبگان به کار گیریم.
  • نخبگان باید بتوانند مثل آقازاده‌ها با مسئولین ارتباط برقرار کنند تا رشد کنند. این نمونه آقازاده‌ها برای رشد نشان می‌دهد که ارتقا در کشور ما در مرحله اول معلول ارتباط با مراکز قدرت است. خوب این قاعده بازی است. نخبگان باید به مسئولین وصل شوند آن هم از نوع غیر رسمی نه مشاوران جوان و امثال آن. چگونه؟ با حضور برخی مسئولین سطح بالا یا وابستگان نزدیکشان در گعده‌ها و مجالس نخبگانی و حضور نخبگان در جلسات غیررسمی مسئولین.
  • نخبه طرح می‌دهد، حس و حال پیگیری و کارِ گل هم ندارد. طرحش نصفه کاره می‌ماند. طی کردن فرایندهای ادارات و سیستم‌های ما هم که صبر ایوب می‌خواهد. تشکیل یک مرکزی که خدمات پشتیبانی به افراد نخبه برساند کمک بزرگی در به ثمر رساندن طرح‌های نخبگانی خواهد بود. مثلا مرکزی که کارهای اداری، ثبتی، مالی، مالیاتی و خدماتی نخبگان را انجام دهد. برایشان مستندسازی کند، خدمات دفتری ارائه نماید و از این دست کارها. در این صورت هم امکان سوء استفاده از این امکانات نسبت به وجه نقد کمتر است و هم پیش‌برندگی آن بیشتر.
  • باید رفت به سمت حذف بنیاد نخبگان و مکانیزم‌های اثبات نخبگی. باید مهندسی مجدد فرایندها و ساختارهای دستگاه‌های کشور طوری انجام شود که نخبه و هر کس دیگری حسب توانمندی و شایستگی خود بالا رود پس تقویت بنیاد نخبگان فرایند و شاخص و مکانیزم افزودن و خاص کردن نخبگان باید جای خود را به اصلاح سیستم‌های معمول بدهد. اشاره کردم که مشکل، مشکل سیستم‌هاست نه مشکل نخبگان، اما چون نخبگان بیش از دیگران مخاطبان سیستم هستند، مشکلات در مواجهه آنها با سیستم‌ها بروز می‌کند و ما خیال می‌کنیم مشکل نخبگان است، درست مثل گردش زمین به دور خورشید!!!
  • نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی مهمترین نظام‌های نخبه‌کش و فراری دهنده مغزها هستند. متأسفانه در شرایطی که خود غربی‌ها سیستم‌های کلاسیک و روتین آموزشی را معیوب می‌دانند و دارند می‌روند به سمت سیستم‌های آموزشی فردمحور، شناختی، ترکیبی و تعاملی که نخبه در آن متناسب با توانمندی‌هایش رشد می‌کند و پیش می‌رود ما حوزه‌هایمان را که این ویژگی‌ها را داشتند، تبدیل می‌کنیم به سیستم‌های ترمیک روتین! باید سیستم آموزشی با الهام از سیستم‌های آموزشی اسلامی و استفاده از فناوری‌های نوین باز طراحی شده و هر چه سریع‌تر اصلاح شوند.
  • کار نخبگان را باید به بخش خصوصی واگذار کرد (البته نه سازمان‌های دولتی خصوصی شده). یعنی بخش خصوصی است که قدر نخبه را می‌داند و می‌تواند به وسیله او ارزش‌افزایی کند. اگر شرکت‌ها و مؤسسات خصوصی پیشرو درست شناسایی شود و حمایت‌هایی آن هم از نوع تعریف کار و درخواست محصول به صورت هدفمند و هدایت‌شده برای آنها تعریف شود و البته هزینه‌های کار هم طوری در نظر گرفته شود که امکان استفاده از نخبگان باشد، قطعا برای بخش خصوصی که کارهای نخبگانی انجام می‌دهد به صرفه است که از نخبگان استفاده نماید. برای نگهداشتن آنها نیز باید نیازهایشان را نیز در حد معقولی ارضا کند. این مطلبی است که به هیچ وجه از بخش دولتی ساخته نیست، چون اصولا ارزش‌زایی در بخش دولتی مفهوم خاصی ندارد.

پاییز ۸۹

آینده‌نگاری با روش «اندیشه کارساز تر از فرمول»

مبحث آینده‌نگاری و آینده‌پژوهی موضوعی است که امروزه سر و صدای زیادی به پا کرده و الآن هم تقریبا در همه حوزه‌های ملی و فراملی مد شده! روش‌ها و تکنیک‌های مختلفی برای آینده‌نگاری وجود دارد که فقط در یک کتاب که دستنامه‌ی (hand book) آینده‌پژوهی است حدود صد تکنیک ریز و درشت معرفی شده است. اینها را نوشتم که بگویم اصلا کاری به این تکنیک‌ها ندارم. می‌خواهم یک نگاه ساده به گذشته و یک تعمیم منطقی ساده به آینده را ارائه کنم. حالا اسمش می‌شود آینده‌نگاری یا نه نمی‌دانم. «اندیشه کارسازتر از فرمول» هم اسم کتابی است که مسائل پیچیده ریاضی در آن بود که با روش‌های خلاقانه و بدون فرمول برای حل آنها راه‌حل پیدا می‌کردیم. خوب این هم تضیحی در مورد عنوان این مطلب.

مطلب قبلی که نوشتم تتمه‌ای بود بر روش شکل‌گیری و مدیریت مجموعه‌ها و تیم‌های نخبگانی که از تبلور نبات به عنوان یک مدل ملموس کمک گرفته بودم. حالا قصد دارم بگویم نتیجه‌ی این تبلور با توجه به شرایط اول انقلاب چگونه بوده که وضعیت الآن این است و با این شیوه که الآن بلورها دارند شکل می‌گیرند، احتمالا وضع ۲۰، ۳۰ سال آینده چیست و نخبگان آن زمان احتمالا چه شکلی هستند. البته خوب طبق معمول نکات و راه‌کارهایی را که به ذهنم می‌رسد بیان خواهم کرد.

اگر با همان روش تبلور تحلیل کنیم، در انقلاب اسلامی، محوری مرکزی به نام امام خمینی (رحمت‌الله علیه) داشتیم به گونه‌ای که که هر کس که در او قابلیت مختصری هم وجود داشت، می‌توانست حول ایشان متبلور شود. و از افرادی که بلورهای درشت انقلاب را تشکیل دادند برخی، خود، محورهایی شدند که دنیایی می‌توانست به آنها متصل شود. امثال مرحوم شهید مطهری، شهید مظلوم بهشتی، حضرت آقا، شهید مفتح، شهید قدوسی، شهید مدنی، آقای هاشمی و صدها شخصیت دیگر که هر کدام وزنه‌ای بودند برای خود. الآن یک و بلکه دو نسل از محوریت این بزرگان برای جوانان (به صورت مستقیم) گذشته است. حالا کار، دست کیست؟ دست همان‌هایی که حول اینها متبلور شده‌اند و در ادامه می‌خواهم نقاط قوت و ضعف و چالش‌های وضعیت فعلی را برگردانم به این محورها و نوع تبلور افراد و جوانانی که حول آنها تشکیل شدند.

حضرت امام (ره) شخصیتی بودند ذو ابعاد که بعید می‌دانم ابعاد شخصیت ایشان برای خیلی‌ها هنوز هم مشخص شده‌ باشد. حول ایشان آدم‌های مختلفی آمدند و برخی ماندند و برخی رفتند. در محلول شکر دوره‌ی اول انقلاب، ناخالصی زیادی وجود داشت، که خوب وقتی شرایط تبلور فراهم می‌شود آنها هم متبلور می‌شوند. ضمنا شرایط نیز طوری بود که حضرت امام (ره) به افراد انقلابی میدان می‌دادند و در این بین برخی از انقلابیون هم اهل افراط و تفریط بودند. خلاصه بلورها شکل گرفت محورهایی از آن محور اصیل اصلی منشعب شد. برخی هم از این شرایط آماده استفاده کردند و خواستند مستقلا محور باشند که کم‌کم هضم یا حذف شدند.

آنها که منشعب شده بودند وقتی بلورها حولشان شکل گرفت، طاقت نیاوردند و بریدند. بسیار بودند افراد بزرگ و کوچکی که کم آوردند و بریدند و فکر کردند اینهایی که دورشان را گرفته‌اند! کار خودشان است. از استاد دانشگاه و مدیران میانی داشتیم تا قائم مقام رهبری که وهم برشان داشت و البته بر زمینشان زد. کسانی هم که دور آن‌ها بودند یا دوباره در محلول انقلاب حل شدند و قدرت متبلور شدن یافتند یا مثل تکه‌های نامرغوبی که ته ظرف می‌ماند و هر چه هم می‌زنی حل نمی‌شود، اغلب ته‌نشین شدند و منزوی ماندند.

خیلی از افرادی هم که شاخه‌های اصیل آن تنه‌ی استوار بودند به دست منافقین و دشمنان قطع شدند که البته در همان نوشته قبل گفتم که وقتی بلورها شکل گرفتند و محکم شدند، دیگر اگر آن محور را هم کشیدی خود بلورها می‌مانند و پایه تبلورهای بعدی می‌شوند.

امام (ره) رفت و محوریت شد با حضرت آقا. تکانی به محلول انقلاب خورد تا بخشی از شکرک‌ها که خود را به بلور انقلاب چسبانده بودند هم بریزند. چند باری هم یکی از این نخاله‌های حل نشده و ته‌نشین شده سری بالا کرد و از آن شکرک‌ها بلوری کدر ساخت تا جلوی این نبات شیرین عرض اندام کند که هر بار به لطف الهی و درایت همان محور اصیل، سیه‌روی شد. که آخرینش همین سال ۸۸ بود که هم زدن این محلول و قاطی شدن نخاله در آن، مدتی فضا را چنان کدر کرد که امر بر برخی خوبان و نزدیکان که ضعف بینایی داشتند هم مشتبه شد!

بگذریم! اینها را نگفتم که داستان روند انقلاب را بازگو کنم که بسیاری بهتر و شیواتر از من گفته‌اند و نوشته‌اند، بلکه نوشتم به عنوان مقدمه‌ای بر تحلیل سیستمی خودم! که ربط بین طیف‌های مختلف حاضر در کشور را با آن تبلور اول انقلاب بررسی کنم.

درست که نگاه کنیم آنها که امروز صاحبان اثر یا به عبارتی نخبگان جامعه هستند (چه خوب و چه بد) همان بلورهایی هستند که حول محورهای اولیه انقلاب شکل گرفتند. در حقیقت تعداد کمی از افرادی که الآن منشأ اثر هستند، مستقیما با امام (ره) مرتبط بوده‌اند و اکثر آنها ارتباطشان از طریق یکی از ارکان و محورهای اصلی بوده است. البته برخی از آنها در همان زمان کم‌کم با خود امام (ره) به صورت مستقیم ارتباط گرفتند.

بگذریم! وقتی بررسی مختصری در حال افراد و تغییر و تحولاتشان می‌کنیم، تقریبا مشخص است که اینها با کدام یک از عناصر انقلاب مرتبط بوده‌اند. می‌بینیم که آنها که حلقه واسطشان مرحوم شهید بهشتی و شهید قدوسی و حضرت آقا و برخی افراد درجه یک نظام بوده و به اصطلاح دست‌پرورده اینها هستند، وضعشان متفاوت است با آنها که فرضا با اعضای دفتر امام (ره) مرتبط بودند یا آنهایی که با عناصر ملی، مذهبی ارتباط داشتند یا آنهایی که چپ و راست بودند یا آنهایی که به قائم مقام رهبری متصل بوده‌اند. هر چند این موضوع یک قانون کلی نیست و هستند کسانی که از گروهی به گروهی رفته‌اند و تغییر شیوه داده‌اند، اما نسبتشان خیلی کم است. البته این موضوع طبیعی است. چرا؟ چون سیستم وقتی در یک جهت شروع به حرکت کرد، خودش خودش را تقویت می‌کند. به این معنی که اطرافیان با تأیید یکدیگر و نفی طرف مقابل در تقویت ایده‌ی مؤلف هر دسته کمک می‌کنند تا جایی که افراد فقط یک سری صحبت‌های خاص و کانالیزه شده می‌شنوند که موافق افکار و عقاید خودشان است. جریان فتنه اخیر (سال ۸۸) اثباتی بر این صحبت بود که در آن همین بلورهای ناموزون اطراف برخی از بزرگان! امر را بر آنها نیز مشتبه نمود.

قصد نقد فتنه را هم ندارم هدف از طرح این موضوع چیز دیگری است که به آینده مربوط است. قبل از ذکر مطلب اصلی یک اشاره بکنم به سن جهش که در مطالب دیگری مفصلا به آن پرداخته‌ام. سن حرکت جهشی افراد معمولا محدود است یعنی اگر کسی در سنین جوانی به بروز رسید و شکوفا شد حرکت سریع خود را ادامه می‌دهد وگرنه به یک عنصر عادی تبدیل خواهد شد. حالا باز هم به سال‌های اول انقلاب برگردیم و ببینیم آنها که در آن سال‌ها حول ارکان انقلاب جمع شدند و جهش را شروع کردند الآن کجا هستند.

افرادی که در سنین زیر ۳۰ سال وزیر و وکیل و فرمانده شدند و مورد اعتماد عناصر اصلی انقلاب قرار گرفتند، همانها هستند که الآن عناصر اصلی نظامند، خاصه آنها که حول همان شخصیت‌های ناب متبلور شدند. و آنهایی هم که در همان سنین حول محورهای ناخالص متبلور شدند (البته لازمه‌اش ناخالصی خودشان هم بود!) الآن همان‌هایی هستند که باعث مشکلات بزرگ نظامند و شدند عناصر اصلی دولت اصلاحات و فتنه ۷۸ و ۸۸! بنابراین آنهایی که در سنین جهش بودند و در حال تبلور حول عناصر کلیدی آن زمان، شدند آینده نظام و عناصر کلیدی فعلی.

اما در سال ۸۴ با توجه به عدم توانایی گفتمان حاکم (اصلاحات) برای نگهداشتن اعتقادات معتقدین به نظام و انقلاب، گفتمانی از جنس همان گفتمان‌های اولیه شکل گرفت و تبلوری نو حول آن آغاز شد. آنهایی که نتوانسته بودند حول محور دولت اصلاحات و گفته‌های بی‌سر و ته آن دوره متبلور شوند، شروع کردند به تبلور حول گفتمان جدید که به لطف خدا خوب هم رشد کرد و پس از فتنه ۸۸ هم تخلیص و در دور دوم قوام‌یافته‌تر شد. با رواج گفتمان جدید و حمایت ارکان اصلی نظام از آن، محورهای جدیدی مطرح شدند و افرادی که در سن جهش هستند، حول این محورها در حال تبلور می‌باشند. اینها همان‌ها هستند که نخبگان و عناصر اصلی آینده نظام را تشکیل خواهند داد که از اینجا به بعد حول این موضوع و نقد آن مطالبی را بیان خواهم کرد.

اتفاقی که در سال‌های اخیر افتاده است، این است که از یک طرف یک تیم متعهد، توانمند و عملیاتی، دولت را به دست گرفته که از نظر رویکردها و جهت‌گیری‌ها نیز موافق اصول و ارزش‌های نظام است (خوب البته این موضوع هم نسبی است) و از طرفی هم، آنهایی که از بلورهای اول انقلاب بودند به واسطه دوران سازندگی و دوران اصلاحات کم و بیش از حلقه اجرایی کشور دور افتاده‌اند و عمدتا در ارکان نظارتی و سیاست‌گذاری و کنترل‌کننده و حداکثر نهادهای فرهنگی و مشورتی فعالند. با روی کارآمدن دولت نهم و با تغییر شیوه‌ها به سمت ارزش‌های انقلاب و با ایجاد یک اطمینان نسبی به دولت خدمتگزار، برخی کارها، ایده‌ها و حمایت‌ها به دولت ارجاع شد. به همین دلیل بسترهای رشد، جهش و تبلور در دولت شکل گرفت و هنوز نیز وجود دارد.

تا اینجا همه‌ چیز مثبت است، یعنی یک دولت خوب و یک سری جوان مستعد و متعهد که یک محلول آماده برای تبلور را تشکیل داده‌اند. می‌ماند محورها. هر چند محور اصلی نظام، رهبری هستند، اما عموما جوان‌ها با واسطه به اصل، متصل می‌شوند. حرف از اینجا شروع می‌شود. کمی تفاوت است بین محورهای موجود در دولت نهم و دهم و محورهای ناب اول انقلاب که واسط امام و جوان‌ها بودند. تیم فعلی دولت یک تیم اجرایی بسیار قوی است که از خدمات و اقداماتش هم مشخص است، اما معمولا به جوان‌ها و عناصری میدان می‌دهد که از این سنخ باشند این است که می‌بینیم رئیس سازمان بورس یک جوان خوش فکر ۲۷ ساله است. رئیس تأمین اجتماعی سی و چند ساله است و مشاور جوان می‌شود رئیس سایپا و قبل از ۳۰ سالگی هم می‌شود معاون رئیس جمهور.

اینها هم خوب است. اما نکته‌ی منفی اینجاست که کمتر به مسائل عمیق‌تر و افراد مجرب، در این حوزه میدان داده می‌شود. ترس از این است که افرادی که به این شکل متبلور می‌شوند، در آینده عناصر اصلی را تشکیل دهند که دیدگاه‌های فنی و قدرت مدیریت تخصصی بسیار بالایی دارند اما از منظر بازگرداندن فروع به اصول و کلان‌نگری به مسائل دچار ضعف‌اند. این موضوع وقتی مهمتر می‌شود که در حوزه فرهنگ و دین برخی محورهای مطرح و بلورهای در حال شکل‌گیری حول آنها به نظر ضعف‌هایی را در رویکردهای اساسی دارند. جمع این موضوع و مورد قبل یعنی مدیران تخصصی جزئی‌نگر معجون چندان خوبی را شکل نمی‌دهد که برخی از اثرات آن را در همین حدود شش سال می‌بینیم.

البته گویا این دغدغه، در برخی بزرگان و صاحب‌نظران و صاحب‌اثران هم ایجاد شده و به طرق مختلفی به دنبال چاره‌اندیشی برای این موضوع هستند. اما مشکل اصلی اینجاست که ارتباط این افراد غالبا با نخبگان و جوانان مستعد از طریق دولت و معمولا بدون نظارت مستقیم صورت می‌گیرد. کارهایی هم که اخیرا برای رفع این مشکل شروع شده که نشان از همت و دغدغه مسئولین دارد، ولیکن این کارها نیز آفاتی دارد که باید به آنها توجه کرد. کارهایی مثل طرح‌های گلخانه‌ای، نشست‌های اندیشه‌های راهبردی، تک‌زنی‌هایی که گاه از طریق مسئولین غیر دولتی انجام می‌شود و نظایر آنها، معمولا یا بر پایه‌ی عناصر مطرح پا به سن گذاشته است یا اگر بر پایه‌ی عناصر جوانان هم باشد، باز هم به طریقی یا در شناسایی یا در حمایت، به دولت متصل و منتهی می‌شود.

پاییز ۸۹

مدل تبلور نخبگان

مطلبی که در مورد تیم‌های نخبگانی، شیوه مدیریت و توسعه آنها نوشتم با ایده‌های بعدی منجر به مدلی شد به اسم مدل تبلور، که از شیوه ساخت نبات ایده گرفته است. البته پشت این ایده‌ی ساده مفاهیمی مثل توسعه فراکتالی و نظریه آشوب نهفته که در منابع و مراجع مختلف علمی در مورد فرکتال‌ها و نظریه آشوب مطالب فراوانی منتشر شده است. داستان از این قرار است که در مدل‌های فراکتالی یا به همین بیان ما، شیوه تبلور نبات، ما به هیچ‌یک از اجزای سیستم مستقیما حکم نمی‌کنیم که کجا باشد و چگونه عمل کند. بلکه در یک بستر مناسب و با شرایط خوب خود اجزا، بلور نبات را شکل می‌دهند. نوع و ساختار نبات حاصل نیز مستقیما به شرایط و بسترهای ایجاد شده ربط دارد وگرنه رفتار اجزا در تشکیل بلور، رفتار مشخص و درستی است.

بگذارید فرایند تولید نبات یا بلورهای دیگر را کمی بیشتر توضیح دهیم. برای تولید نبات یا هر بلور دیگری به یک محلول اشباع، یک نخ یا محور که بلورها حول آن شکل گیرند و یک فرایند مناسب تبرید که در آن حرارت محلول اشباعی که محور یا نخ در آن قرار گرفته کنترل شده و منظم کم شود، احتیاج است. اگر اینها درست تنظیم شود، ما نباتی با بلورهای خوب و ساختاری منسجم و منظم خواهیم داشت و در غیر این صورت به نسبت بد شدن شرایط، بلورها ناقص، کدر و کوچک خواهند بود، تا جایی که ممکن است چیزی شبیه شکرک داشته باشیم یا حتی آن را هم نداشته باشیم.

کار در تیم‌های نخبه نیز همینگونه است. وقتی گفتیم نخبه یعنی این آدم خودش می‌فهمد چه جایگاهی برایش بهتر است و کجا بهتر می‌تواند نقش ایفا کند. اگر هم اشتباهی در تصمیم یا روش داشته باشد، قدرت اصلاح و یادگیری دارد. لذا در سیستم نخبگانی کافی است ما یک محلول اشباع از نخبه و فعالیت نخبگانی، یک نخ یا محوری برای اینکه بلورهای نخبگانی حول آن شکل بگیرد و یک فرایند کنترل‌شده برای تبلور و جذب درست نخبگان به سیستم داشته باشیم.

هر چند قبلا در مورد نقش این سه عنصر در شکل‌گیری و فعالیت تیم‌های نخبگانی مطالبی بیان شد، اما در اینجا نیز یک دسته‌بندی از این سه مطلب را مختصرا بیان می‌کنیم.

منظور از محلول اشباع (که اولین شرط در تشکیل یک بلور خوب است)، در شکل‌گیری تیم‌های نخبگانی، این است که برای شکل‌گیری بلورهای نخبگانی باید تعداد قابل قبولی نخبه با نسبتی مناسب که بتوان به آن، مجموعه‌ای از نخبگان اطلاق کرد، وجود داشته باشد. نخبه‌های فراوانی در مجموعه‌های مختلف وارد می‌شوند که چون این محلول اشباع وجود ندارد قدرت به بروز رسیدن یا تبلور را ندارند. فهم متقابل، قدرت انتقال بالا، توانمندی‌های بالای ذهنی، فهم و تحمل نظرات مختلف، از ویژگی‌هایی است که معمولا در چنین فضاهایی دیده می‌شود.

یک تبصره بر این مورد اینکه منظور ما از افراد نخبه با تعریف بنیاد نخبگان متفاوت است. یعنی ما نخبگی را یک طیف می‌بینیم و ذوابعاد. این نیست که بتوان یک خط کشید و گفت هر که از این خط بالاتر بود نخبه است و هرکه نبود نیست. در اینجا تعریف نخبه از منظر توانمندی وسیع‌تر است، یعنی بسیاری از افراد را که در برخی زمینه‌ها نخبه‌اند را شامل می‌شود اما از منظر ویژگی‌ها تنگ‌تر است، یعنی نخبگی علاوه بر استعداد و توان‌مندی ذهنی، همت و اراده و تلاش هم می‌خواهد. بعدا خواهم گفت که خود این مجموعه‌ها تعریف نخبه را مشخص خواهند کرد. یعنی کسانی که بتوانند در این سیستم بمانند و فعالیت کنند، نخبه خواهند بود و معمولا افراد غیر همسنخ، خود به خود از سیستم حذف خواهند شد. به عبارت دیگر، بهترین تعریف برای نخبه این است که هر فردی که بتواند در تیم‌های نخبگانی فعالیت کند و فعالیت نخبگانی انجام دهد نخبه است و هر فردی، با هر توان‌مندی، که با وجود فراهم بودن شرایط نسبی مناسب، نتواند در تیم‌ها و فعالیت‌های نخبگانی وارد شود را نمی‌توان نخبه نامید.

اما منظور از عامل دوم یعنی محور یا نخ مرکزی که لازم است بلورها حول آن شکل گیرند. در مطلب قبل با عنوان نخ تسبیح مطلبی را آورده‌ام که اینجا با کمی اصلاح و با بیانی جامع‌تر آن را بیان می‌کنم. وجود یک محور برای شکل‌گیری تیم نخبگانی لازم است. چنانکه اگر در یک محلول اشباع شکر که با شرایط مناسب نیز سرد شود، محور یا نخی وجود نداشته باشد، بلور منسجمی شکل نخواهد گرفت و چیزی که آخر خواهیم داشت مقداری شکر ته‌نشین شده و مقداری شکرک بر جداره ظرف است، در فضای نخبگانی نیز چنین است، یعنی وجود محور، شرط لازم برای شکل گرفتن یک تیم یا فعالیت نخبگانی است.

اما این محور ماهیتا، هم می‌تواند یک فرد و آدم باشد و هم می‌تواند یک مسأله یا موضوع باشد که افراد حول آن مجتمع و هم‌جهت شوند. که معمولا اگر این دو با هم جمع شوند، محور بسیار کاراتر و بهتری خواهیم داشت، مثل پژوهشگاه رویان. مرحوم دکتر کاظمی آشتیانی به همراه یک موضوع و مسأله‌ی نخبگانی با عنوان سلول‌های بنیادی می‌شود محور و یک عده نخبه‌ی دیگر، بلورهایی را حول آن شکل می‌دهند که حالا هم که آن محور در میانشان نیست، انسجامشان از دست نمی‌رود. مثل اینکه نخ بین نبات را پس از خشک شدن نبات بکشی، اگر نبات شکل گرفته باشد، دیگر تغییر نخواهد کرد. البته خواهم گفت که وجود محور در برخی فضاها و برخی سیستم‌ها لازم و همیشگی است و نیز خواهم گفت که چگونه از این محور اصلی محورهایی منشعب می‌شوند که خود، شاخه‌های این درخت را تشکیل داده و باعث شکل گرفتن بلورهایی جدید می‌شوند که شاید یکی از مصداق‌های «اصلها ثابت و فرعها فی السماء» همین باشد.

محورها و نخهای مختلف هم به اندازه‌ای توان و قابلیت دارند. یعنی اگر یک نخ نازک پلاستیکی در یک ظرف محلول اشباع قرار دهیم، چیزی عایدمان نخواهد شد، اما اگر یک نخ محکم نخی در ظرف قرار گیرد، احتمالا بلورهایی درشت و زیبا بدست خواهیم آورد. یعنی یکی می‌شود امام که بلورهایی که به او متصل می‌شوند، خود محورهایی هستند برای یک خیل عظیم و همینطور این شاخه‌ها در تمام جامعه توسعه می‌یابد. و این محور قابلیت و توان این را دارد که همه مردم دنیا را به صورت بلورهای منسجم حول خود حفظ کند. البته ناگفته نماند محور امام است و مساله‌اش، همان مسأله‌ای است که برای آن به پاخاسته. محورهای ریز و درشت مختلفی هم حول این محور اصلی شکل می‌گیرند که خود منشأ تشکیل بلورهایی در حد و اندازه خودشان هستند.

شاید بهتر باشد با همین مثال مطلب دیگری را هم توضیح دهم. چنانچه قبلا هم گفتم در برخی سیستم‌ها لازم است همواره محور، به صورت دائمی وجود داشته باشد و این سیستم از همان سیستم‌ها است. یعنی نمی‌شود بعد از امام، جامعه با همان روند و بدون محور پیش رود. چرا؟ به همان نبات خودمان برگردیم وقتی می‌توان نخ را از بین نبات کشید که از محلول اولیه خارج شده و خشک شود. وقتی در محلول است، اگر نخ را بکشی بلورها از هم می‌پاشند و حل می‌شوند. این سیستم‌ها هم همینطورند، دائما محلول اشباع حول محور وجود دارد و ما نمی‌توانیم محور را از محلول بیرون بکشیم. عموما در سیستم‌های اجتماعی و فرهنگی همینطور است. یعنی بر خلاف برخی سیستم‌های مرتبط با صنعت و فناوری که اگر فردی کاری را راه‌انداخت و مدتی آن را پیش برد، می‌توان امیدوار بود که سیستم تا زمانی منطقی به راه خود ادامه دهد، در سیستم‌های فرهنگی اجتماعی چنین نیست، یعنی بدون محور، سیستم متلاشی می‌شود.

بگذریم! عنصر سوم فرایند تبرید بود که باید حرارت محلول اشباعی که محور یا نخ در آن قرار گرفته کنترل شده و منظم کم شود تا ما بلورهای خوبی داشته باشیم. دقیقا در آغاز یک کار نخبگانی، افراد داغ هستند. این داغی باید به صورت مدیریت شده و با یک فرایند تبرید مناسب طوری مدیریت شود که ما بهترین بلورها را داشته باشیم. بسیاری از مسائل هستند که باعث سردی یکباره محلول شده و از تشکیل بلورهای درست جلوگیری می‌کند. بهترین زمان برای تشکیل بلورهای نخبگانی سنین جوانی است که افراد معمولا در حداکثر دمای خود و بالاترین انرژی قرار دارند. این سنین، زمان شروع تشکیل بلور است. اما این روند باید تا وقتی که این جوان به سنین بالا و دما و انرژی کمتر و کمتر می‌رسد، طوری مدیریت شود که فرد قالب بلوری خود را حفظ کند. سرد و گرم شدن مداوم، تعویض نخ و محوری که باید بلور حول آن شکل بگیرد و عواملی از این دست می‌تواند باعث شود فرد به یک دانه سرگردان سرد تبدیل شود که دیگر قدرت تبلور را هم ندارد.

از آنجا که در مطلب قبل، مفصلا (هر چند با ساختاری متفاوت) این مطالب را بیان کرده‌ام، مطلب را خلاصه می‌کنم. فقط دو نکته را در جمع‌بندی ذکر می‌کنم. اول اینکه، یک روند سیر از کثرت به وحدت!!! در فرایندی که بیان کردم دیده می‌شود. در نبات ماهیت ظرف و محور و محلول و بلور متفاوت است. اما در تیم‌ها یا همان بلورهای نخبگانی همه‌اش از جنس انسان و آدم است. محلول، مجموعه‌ی آدم‌ها است. همین آدم با لحاظ شرایطی می‌شود محور و همین آدم‌ها می‌شوند بلور. همین محور و همین‌ آدم‌ها هستند که فرایند تبرید را مدیریت و کنترل می‌کنند و خلاصه همه‌اش آدم است آن هم از نوع نخبه با تعریفی که گفتیم.

نکته دوم در مورد اشتباهی است که سازمان‌ها و بنیادهای دارای مسئولیت در حوزه نخبگان انجام می‌دهند. اینها با این شیوه شناخت، با این شیوه‌ی تمرکز بر رخداد به جای فرایند، با این نگاه خروجی‌محور به جای رفتارمحور و با حمایت از فرد به جای کار، باعث می‌شوند شرایط تبلور پیش نیاید. تبلور نیاز به زمان دارد. محور را هم نمی‌شود تعیین کرد، خودش باید مطرح شود و محور شود. محلول را هم حسب نیازش، خودش ایجاد کند. این موضوع نه تنها در امور نخبگان که در اغلب کارهای اجتماعی و فرهنگی و کلا در سیستم‌های انسان‌مبنا در کشور وجود دارد. شاید مخلص کلام همان است که رهبری در مورد فرهنگ با مثال باغبان اشاره فرمود. به این مضمون که باید بسترها درست ایجاد شوند، کارها و وظایف به موقع انجام شوند و به موقع فرایند را انجام داد تا محصول خود به خود محصول خوبی باشد. نکته ظریف هم اینکه در باغبانی همه تلاش‌ها، یک طرف قضیه است و بدون لطف و رحمت خدا هیچ محصولی به عمل نخواهد آمد که در فرهنگ و سایر سیستم‌ها هم همینطور است.

پاییز ۸۹

مدل آشوب در توسعه تیم‌های نخبه

در خصوص مدیریت و کار با نخبگان روشی در ذهنم بود که با فراهم شدن بسترهایی، به صورت آزمایشی و محدود شروع به اجرای آن کردم. هر چند هنوز برای اعلام نتیجه قطعی زود است، اما نتایج قابل ملاحظه و رضایت افراد نشان از توفیق نسبی آن دارد. چون مدتی است در خصوص نخبگان و سیستم‌های مرتبط با آنها مطالعه و بررسی می‌کنیم، مستند کردن این روش را نیز مفید دیدم.

ابتدا در خصوص عنوان مطلب توضیحی لازم است که منظور از آشوب هرج و مرج و آنارشی نیست. بلکه منظور نظریه آشوب موجود در طبیعت است و مدل‌های فراکتالی که این به ظاهر بی‌نظمی‌های موجود در طبیعت که مثلا سیل و زلزله هم در آنها دیده می‌شود در نهایت به یک نظم کلان و فراگیر در سیستم منجر می‌شوند. در حقیقت این اجزای در کل سیستمی بسیار منظم را می‌سازند، هر چند در نگاه اولیه کاملا بی‌نظم باشند.

بگذریم! یک راهبرد در بکارگیری نیروهای نخبه اتخاذ کردیم به این صورت که با یک تحقیق مختصر در خصوص فرد و سوابق او و در صورتی که یک سری شرایط اعتقادی، علمی، فکری و نیز برخی دغدغه‌ها در او وجود داشت برای همکاری از او دعوت می‌کردیم. کلیات را برایش توضیح می‌دادیم و انتخاب نقش و کار را به خود او می‌سپردیم. این استراتژی در مجموعه ما با این جمله شناخته می‌شود.

«چه کار می‌توانی انجام دهی؟ خوب برو همان را انجام بده!»

برای بسیاری عجیب بود و به نظرشان می‌آمد که این که نشد استراتژی که هر کس هر کار خواست یا دوست داشت یا در آن توانمند بود انجام دهد. اما نتیجه جالب بود پس از مدتی تیم به صورت کاملاً طبیعی شکل خود را یافت. افراد نقش خود را می‌دانند هر کس کار خود را می‌کند اما نسبت خود را با اهداف مجموعه می‌فهمد. نکته اساسی اینجاست که یک ذهن خوب، توانمند و منطقی که آزادگی داشته باشد و مبانی اعتقادی مشترکی نیز با مجموعه داشته باشد، بهتر از هر کس دیگری می‌تواند جایگاه خود و نقش خود را پیدا کرده و آن را ایفا کند.

در ادامه این نوشته سعی خواهم کرد این نگرش و روش گسترش آن در سطح ملی و چالش‌ها و مشکلات پیشروی آن را کمی تشریح کنم.

از ویژگی‌های نخبه این است که برای خود ایده دارد. خصوصا نخبگان چند بعدی که معمولاً در همه مسائل نظر دارند و کمتر موضوعی را می‌توان یافت که اینها در آن بی‌نظر باشند. این موضوع باعث می‌شود که به دنبال رسیدن به نظرات خود آن هم از روش‌های مورد پسند خودشان باشند. حال اگر چنین آدمی را به کاری بگماری که نظرش چندان در آن مؤثر نباشد یا روشی غیر از روش مدنظرش را برای انجام کار تعیین کنی یا می‌بُرد و می‌رود یا نخبگی‌اش از بین می‌رود و ‌ای بسا در سیستم نیز ایجاد اخلال کند. یک نگاه و بررسی مختصر به افراد مستعد و خودباور نشان می‌دهد که تا آنجا که نیازها و فشارهای زندگی به آنها اجازه دهد، به دنبال ایده‌ها و افکار خود می‌روند، اما چون اغلب نمی‌توانند در زمان کوتاه به چنان توفیقی برسند که بتوانند از نتایج آن نیازهای خود را رفع کنند به دنبال کار و استخدام و پیدا کردن راهی برای امرار معاش می‌گردند و در یک کلام «آنچه شیران را کند روبه مزاج» به سر آنها هم می‌آید و احتیاج باعث می‌شود کم‌کم از ایده‌آل‌های خود دست بکشند. این موضوع به قدری واضح است که کمتر فرد نخبه و توانمندی را در پست‌های کارمندی یا استخدامی می‌توان یافت که تجربه‌ای از ایجاد یک کار شخصی در کارنامه‌اش نباشد. اصلا شاید بتوان به نوعی این موضوع را یکی از شاخص‌های نخبگی دانست. یعنی یک انسان هر چه قدر هم توانمند و مستعد اگر حاضر به هزینه کردن و تلاش برای دست یافتن به اهداف و به ثمر رساندن ایده‌هایش نباشد، از جرگه نخبگی خارج است که البته متأسفانه سیستم‌های شناسایی نخبگان تقریباً خلاف این کار را انجام می‌دهند، یعنی کسانی به سراغ این نهادها می‌روند که کمتر حاضرند از خود برای ایده‌هایشان هزینه کنند.

بگذریم! با تحلیل این ویژگی نخبگان مشخص است که نخبه در صورتی انگیزه خواهد داشت و تلاش خود را صرف انجام کار خواهد کرد که حس کند این کار همانی است که خود او می‌خواهد و با انتخاب خودش آن را پذیرفته است. این استراتژی نه چندان علمی از تحلیل همین یک خاصیت البته با توجه به ویژگی‌های دیگر نخبگان طراحی شده است. ذهن قوی و فهم منطقی نخبه از شرایط نیروی کنترل‌کننده بندبازی ذهنی او در ایده‌پردازی است و باز این ذهن منطقی کمک خواهد نمود که تعادلی بین این دو ویژگی برقرار شود و نخبه جای درست خود را در سیستم یافته و ایده‌های خود را در خدمت اهداف کلان پیگیری نماید. البته برخی هم به سرعت به این نتیجه می‌رسند که در این سیستم نمی‌توانند به آنچه در نظرشان است برسند. این است که ماندگاری فرد در چنین سیستمی یا بسیار کوتاه است یا طولانی. این قاعده مبنای مکانیزمی است که توضیح خواهم داد.

چند روز پیش مطلب جالبی در یکی از کتاب‌های مدیریتی که در خصوص مدیران و سیستم‌های برتر نوشته شده بود دیدم که این تحلیل ساده را تأیید می‌کرد. البته این گروه چند سال کار کرده بودند چند صد شرکت و سازمان را بررسی کرده بودند و دست آخر به این نتیجه رسیده بودند که در سیستم‌ها و سازمان‌های برتر دنیا ماندگاری نیروها یا بسیار کوتاه است یا بسیار بلندمدت. البته آخرش هم علی‌الظاهر نفهمیده بودند چرا!! در بخشی هم نوشته بود به این نتیجه رسیده‌ایم که مدیران برتر ابتدا آدم‌ها را انتخاب می‌کنند و آدم برای آنها مهم است و بعد استراتژی را تعیین می‌کنند. (در خصوص مشکل روش‌های مصداق مبنا در مدیریت و جامعه‌شناسی و سایر بخش‌های علوم انسانی حرف زیاد است که مجالی دیگر طلب می‌کند.) به موضوع اصلی برگردیم. برای تسهیل این حلقه و رفتار سیستم افراد را در سه مرحله در مجموعه به کار می‌گیریم مرحله اول حدود ۲ هفته تا یک ماه به طول می‌انجامد. عموماً خود فرد مسأله‌ای را انتخاب می‌کند و شروع می‌کند به کار کردن بر روی آن. در این مرحله شناخت نسبتاً خوبی از کارها و خصوصیات مجموعه برای شخص حاصل می‌شود.

اگر شخص تشخیص دهد که آنچه فکر می‌کرده با آنچه شناخته متفاوت است همکاری را ادامه نمی‌دهد. ولی اگر اینجا را بستر خوبی برای رشد و پیگیری ایده‌های خود دانست مرحله دوم شروع می‌شود. در این مرحله نیز با پیشنهاد خود فرد مسأله‌ای طراحی و به او واگذار می‌شود. فرق این مرحله با مرحله قبل این است که در این کار که معمولاً حدود یک تا سه ماه طول می‌کشد، خروجی مشخصی تعیین می‌گردد که البته این خروجی و زمان لازم برای آن را نیز خود فرد پیشنهاد می‌دهد. معمولاً کسانی که در این مرحله نیز بستر را برای فعالیت مناسب می‌بینند جایگاه خود و نوع ارتباطاتشان را با مجموعه تنظیم می‌کنند. از نظر آماری معمولاً از هر ۳ نفر یک نفر به صورت بلندمدت در مجموعه باقی می‌ماند. فعالیت‌ها نیز به صورت زنجیره‌وار رشد می‌کند. در برخی موارد نیز که به نظر شاخه بی‌ربطی شروع می‌شود چون کلیات، اهداف کلان و دغدغه‌ها مشابه است معمولاً خلاء‌های بین حلقات نیز به تدریج تکمیل و پر می‌شود.

این است که این به ظاهر بی‌نظمی در بلندمدت به یک نظم و یکپارچگی کلان منجر می‌شود.

علاوه بر این افراد در مدیریت مجموعه تأثیر مستقیم دارند و حوزه اختصاصی خود را رشد می‌دهند. سنجش افراد حتی برای خود آنها کار ساده است و دلبستگی افراد به مجموعه بسیار بالاست و هر کس کار را کار خود می‌داند. برای تقویت این موضوع و احساس منفعت افراد در مجموعه سازوکاری طراحی شده است به این صورت که چنانچه هر فرد یا تیمی به قدری توسعه یابد که احساس کند می‌تواند در یک مجموعه مستقل فعالیت کند، می‌تواند مجموعه‌ای جدید (البته با سهم حداقل ۵۱ درصدی مجموعه اولیه) ایجاد نموده و فعالیت نماید.

گاهی در کوتاه‌مدت به نظر می‌رسد این روش غیر بهینه است و انرژی افراد خصوصاً برنامه‌ریزان را پراکنده می‌کند، اما در بلندمدت نتایج بسیار جالب و هم‌افزایی عجیبی بین فعالیت‌ها مشاهده می‌شود.

خوب حال چگونه می‌شود این روش را توسعه داده و برای حفظ و افزایش انگیزه و دلبستگی نخبگان استفاده نمود. مسلماً وقتی در یک مجموعه کوچک با مأموریت و هدف محدود می‌توان چنین روشی را پیاده کرد، در کشور با این همه گستردگی نیز می‌توان چنین مکانیزمی را استفاده نمود. اما چالش‌های مقابل این موضوع چیست؟

در مسیر کاری که در حال انجام آن هستیم با بزرگان و صاحب‌نظران متعددی مشورت و نشست داشته‌ایم. یک نکته در اغلب آنها مشترک است. اغلب پیشنهاد می‌کنند از روشی که آنها درست می‌دانند، اقدام شود و به آن چه آنها صحیح می‌دانند پرداخته شود.

کمتر حرف‌ها شنیده می‌شود، اغلب میزان شنیدن آنها کمتر از یک پنجم راهنمایی‌ها و پیشنهاداتشان است. این مانع اول است. یعنی ابتدا باید مسئولین، صاحب‌نظران و اساتید اجازه بروز ایده‌ها و پرداختن آنها و حتی خطا کردن را به افراد و مجموعه‌های جوان بدهند.

ترس از کار موازی مانع دیگر است. درست است که دوباره کاری در بسیاری موارد مضر است و بهره‌وری و اثربخشی را پایین می‌آورد. اما در کارهای نخبگانی خصوصاً در پرورش ایده‌های نو، دوباره کاری (البته توضیح خواهم داد که این اساساً دوباره کاری نیست) نه تنها مضر نیست بلکه در برخی موارد لازم است. البته کارهای تکراری برای رسیدن به یک هدف از روش‌های مختلف را نمی‌توان دوباره کاری نامید، بلکه تفاوت روش‌ها باعث خواهد شد نتایج متفاوتی به دست آید حتی برای رسیدن به یک هدف واحد. متأسفانه صرف داشتن عنوان‌های مشترک در طرح‌ها باعث می‌شود برخی مسئولین و نهادها طرح‌های نخبگانی را رد کنند. این موضوع خصوصاً در حوزه‌های علوم انسانی که خواستگاه‌های مختلفی از واژه‌ها وجود دارد، مشکل بزرگتری است اغلب طرح‌ها را وقتی ارائه می‌کنیم با چنین جملاتی مواجه می‌شویم که بله این طرح را خود ما داریم انجام می‌دهیم یا یک تیم قبلاً این کار را برای ما انجام داده یا امثال این کار زیاد انجام شده است. کارهای متعدد بر یک موضوع باعث بلوغ آن و شناختن خطاها، اشتباهات و در نهایت یافتن راه درست می‌شود.

انتظار رسیدن به نتیجه موفق از همه کارها اشتباه و چالش دیگری مقابل این موضوع است.

اتفاقاً در برخی موارد باید از کسانی که طرح هایی نو داشته‌اند، راه را هم بدون کاهلی و تقصیر و قصور طی کرده‌اند اما شکست خورده‌اند، تقدیر کرد. که عموماً توفیقات بر پایه شکست‌ها بنا می‌شود (این موضوع در مطلب مفصلی جداگانه تشریح شده است.)

چالش‌های ریز و درشت دیگری هم وجود دارد که باعث کندی توسعه سیستم‌های این چنینی می‌شود.

به عنوان مثال ناکارآمدی برخی سیستم‌ها، معیارهای نادرست اعتباردهی، ختم شدن اغلب کارها به دولت و امثال آنها از موانع دیگر مقابل رشد چنین طرحی است. با همه این موارد طرح کلان و مفهومی چنین سیستم‌هایی در قالب ویژگی‌ها و نکاتی در ادامه ارائه می‌گردد.

  • فرد یا افراد محوری چنین مجموعه‌هایی بسیار مهم هستند، وجود انگیزه‌های مادی (اعم از مالی، اعتباری و …) در افراد محوری باعث انحراف چنین مجموعه‌هایی خواهد شد. ضمناً این افراد باید از حداقل‌های نخبگی و درک ایده‌های نخبگان برخوردار باشند و به قول رهبر فرزانه انقلاب حلاوت نخبگی را چشیده باشند.
  • ایجاد بسترهای حداقلی برای طرح موضوعات و تمرکز بر آنها شامل فضای مناسب حداقل‌های مالی و علی‌الخصوص بسترهای اطلاعاتی و داده‌های مورد نیاز که مبنایی بسیار مهم است (در خصوص داده‌ها و ارزش آنها مطلب جداگانه‌ای بیان شد). البته این بسترسازی باید موقت بوده و مجموعه به سمت استقلال سوق داده شود.
  • عدم فشار برای گرفتن خروجی در کوتاه‌مدت. لازم است این مجموعه‌ها با آرامش خاطر فعالیت کنند و فرصت لازم برای بلوغ و جوشش را پیدا کنند.
  • ایده هر چند عجیب و دست نیافتنی نباید مورد بی‌توجهی قرار گیرند. در چنین کارها و مجموعه‌هایی، اغلب دستاوردها چیزی غیر از هدف و ایده اولیه است، اما بسیار خوب مفید و با ارزش است. نخبگان، خصوصاً نخبگان جوان بعضاً ایده‌هایی می‌دهند که در ذهن آنها به عنوان یک ایده‌آل شکل گرفته و حاضرند برای این ایده‌آل تلاش و هزینه کنند. این تلاش هر چند به تحقق ایده اولیه نرسد نتایج دیگری را در پی خواهد داشت که بسیار با ارزش است. معمولاً در بین راه رسیدن به هدف اولیه ایده‌های پخته‌تر و قابل دسترس‌تری به دست می‌آید که گاه مسیر تلاش‌ها را عوض کرده و به سمت یک هدف ثانوی هدایت می‌کند. بنابراین اولا تلاش برای رسیدن به اهداف دست نیافتنی لزوماً بی‌نتیجه نیست، ثانیاً اینکه اگر هدفی در کارهای نخبگانی تعریف شد، نباید اصرار بر رسیدن آن وجود داشته باشد بلکه تغییر مسیرها و تغییر هدف‌های کنترل‌شده می‌تواند مفید و ارزشمند و ارزش‌زا باشد. ثالثا اینکه در این مسیر، نخبه از نظر روحی و ذهنی ارضا می‌شود، حتی اگر به هدف اولیه نرسیده باشد. لااقل اینکه احساس نمی‌کند فرصتی برای رسیدن و پرداختن به ایده خود نداشته است.
  • موضوع مهم بعدی را که بنده نخ تسبیح می‌نامم وجود فرد یا افرادی است که بتوانند بین این ایده‌ها، فعالیت‌ها و تلاش‌های به ظاهر مستقل به صورت ضمنی و در بلندمدت ارتباط و یکپارچگی ایجاد کنند. نمونه‌های بسیار جالبی در همین نمونه کوچک ما اتفاق افتاده که موضوعات بی‌ربط پس از مدت نه چندان طولانی به گونه‌ای مرتبط بر کل مجموعه شده‌اند و در راستای اهداف کلی قرار گرفته‌اند که شاید الآن نبودشان در مجموعه و فعالیت‌ها احساس خلا و نقص را ایجاد نماید. برخی فعالیت‌ها در حوزه مهندسی، پزشکی، علوم انسانی و حتی مهارت‌های صنعتی چنان با یکدیگر هم جهت می‌شوند که باورکردنی نیست. و جالب است که این همراهی بین دو حوزه نسبتاً دور، نتایجی را به دنبال می‌آورد که از هیچکدام از روش‌ها به صورت منسجم قابل دسترس نیست. مع‌هذا وجود فرد یا افرادی که بتوانند کلیت موضوع را فهم کنند و بین موضوعات ارتباط برقرار کنند، بسیار مهم است. این نقش نخ تسبیح نه در این حوزه که در بسیاری حوزه‌های اجتماعی،‌ فرهنگی، سیاسی و غیره مهم است که متأسفانه کمتر چنین شخصیت‌هایی پرورش یافته و استفاده می‌شوند تا جایی که گاهی اوقات تصور می‌شود این نقش را باید رأس هرم در کشور ایفا کند. این می‌شود که ورود ایشان در بسیاری موارد پیش می‌آید که اگر این نخ تسبیح‌ها بودند، ضرورتی نداشت (این موضوع هم مسئله‌ای است که حرف در مورد آن بسیار است و مجالی جدا را طلب می‌کند.)
  • ‌ ریزش و رویش آزاد ویژگی یا شاید بتوان گفت اصل دیگری در این مجموعه‌هاست. اگر معتقدیم کسی نخبه است (لااقل در حوزه خودش) احتمالا خودش می‌داند بودن یا نبودنش سود دارد یا نه. (البته فرد باید شرایطی داشته باشد که در بند بعد شروطش گفته می‌شود.) مکانیزم‌ها و فضای چنین مجموعه‌هایی باید طوری باشد که فرد بدون مشکل و دغدغه بتواند نوع همکاری خود را با مجموعه تنظیم و حتی قطع کند (البته تعهدات باید انجام شود) و در صورتی که مجدداً خواست همکاری را شروع نماید، البته این مطلب به ظاهر خیلی آشفته به نظر می‌رسد، اما خواهم گفت.
  • فراهم کردن پشتیبانی‌های اولیه از فعالیت‌های نخبگانی مطلبی است که کمتر به آن توجه می‌شود. خصوصاً وقتی که خود نخبگان تیم‌ها و مجموعه‌هایی را ایجاد می‌کنند. مسلماً مجموعه‌ای از فارغ‌التحصیلان بهترین دانشگاه‌ها نمی‌توانند یک شرکت قطعه‌سازی خوب راه بیاندازند، مگر حلقه بازاریابی، خدمات پشتیبانی، فروش، کارگران و سایر عوامل را نیز مد نظر داشته باشند. در تیم‌های جوان نخبگانی چنین موضوعی به دلیل کم‌تجربگی افراد و ضعف منابع مالی برای استخدام و استفاده از نیروها و امکانات، کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. و این کم‌توجهی یکی از عوامل مهم از هم پاشیدگی تیم‌های جوان نخبگانی است. لذا در ایجاد مجموعه‌های مورد بحث لازم است به حلقه‌های تکمیل کننده زنجیره فعالیت‌های نخبگانی توجه جدی شود. در برخی فعالیت‌ها به این نتیجه رسیدیم که به ازای هر نخبه که فکر می‌کند و ایده می‌دهد، حدود ۵ نفر لازم است تا این ایده را بپرورانند، مستند کنند، محصول تولید نموده و ارائه کنند. طبیعی است که نمی‌توان از اغلب نخبگان انتظار انجام مستمر فعالیت‌های پشتیبانی را داشت. لذا صرف جمع شدن یا جمع کردن چند نخبه و حمایت مالی از آنها نمی‌تواند موفق باشد چرا که خودشان هم معمولاً از اهمیت کارهای پشتیبانی بی‌اطلاعند.
  • نکته ظریف دیگر در ایجاد و مدیریت مجموعه‌های نخبگانی نوع حمایت‌ها، تعاملات مالی و نحوه پرداخت حق‌الزحمه نخبگان است. آنچه به آن رسیده‌ایم این است که زمان و شیوه پرداخت بسیار مهمتر از تعداد آن است. یعنی اگر مقدار کمی حمایت که حداقل‌های ذهنی نخبه را فراهم کند به موقع، با احترام و بی‌منت به او داده شود، بسیار انگیزاننده‌تر از حالتی است که مقدار حمایت قابل توجهی را پس از پیگیری‌های مکرر، با منت و تأخیر به او داده شود. متأسفانه با شرایط موجود در سیستم‌های کشور اغلب مجموعه‌ها و شرکت‌های جوان قادر به این کار نیستند. چرا که به طور متوسط فاصله بین انجام کار تا دریافت حق‌الزحمه در پروژه‌ها بدون داشتن آشنا حدود ۹ ماه تا یک سال است. غیر از یک تجربه با یک شرکت خصوصی کوچک هیچ تجربه دیگری نداشتیم که حق‌الزحمه کارها به موقع پرداخت شود!!! این موضوع باعث از دست دادن نیروهای بسیار توانمندی شده که به دلیل عدم پرداخت به موقع و نیازهای عاجل، کارمندی و استخدام در دولت را انتخاب کردند. این موضوع یکی از موانع مهم خصوصی‌سازی واقعی در کشور نیز هست که باید جداگانه در مورد آن بحث شود.

این مشخصه برخی مواردی است که پس از یک تجربه حدوداً چهار ساله و تعامل با مجموعه‌های موفق و ناموفق زیادی از این دست و مطالعات کم و بیش مرتبط، می‌توانم برای یک کار نخبگانی ذکر کنم. این مجموعه‌ها را شرکت‌های نخبگانی،‌ شرکت‌های دانش‌بنیان، گلخانه یا هر چیز دیگری که بنامیم لازم است کمی تحمل کنیم و نخواهیم دقیقاً به همان راهی بروند که ما می‌خواهیم و نیز انتظار نداشته باشیم همه کارهایشان موفق باشد، در چنین کارها و فعالیت‌هایی اگر ۲۰ درصد کار هم منجر به نتیجه مطلوب گردد، هدف‌گذاری بسیار خوبی است. مع‌هذا اعتقاد نگارنده این است که توسعه این مجموعه‌ها و تسهیل ایجاد و گسترش آنها علاوه بر ساماندهی و رفع بسیاری از مشکلات نخبگان، و ارضای آنها و جلوگیری از خروج استعدادهای کشور در بلندمدت تأثیرات بسیار شگرفی در توسعه اقتصاد خصوصی، تولید الگوها، ابزارها و روش‌های بومی و اسلامی و حتی کاهش تنش‌های اجتماعی و سیاسی خواهد داشت. بیان مشروح مواردی که در این بند به آنها اشاره شد به صورت مستدل و با یک تحلیل سیستمی امکان‌پذیر است که باید در مجالی جدا به آنها پرداخت.

پاییز ۸۹

به دنبال اعتبار

چند شب پیش گزارشی در اخبار سیما دیدم درخصوص رکود علمی اساتید. علی‌الظاهر قانونی فعال شده بود (یعنی قانون بوده و اجرا نمی‌شده و حالا می‌خواستند اجرایش کنند که این هم خود نکته‌ای است !!!) که بر اساس آن اساتید دانشگاه‌ها و مراکز علمی و پژوهشی کشور یا به عبارتی اعضای هیات علمی می‌بایست ارتقاء پیدا کنند تا بمانند. یعنی اگر طی یک دوره زمانی مشخص خروجی مناسبی نداشتند یا طبق معیارهای ارزشیابی رشد لازم را نداشتند موقعیت شغلی آنها به خطر می‌افتد. هرچند به ظاهر چیز خوبی بود، اما داغ دل مرا تازه کرد و برای نوشتن این متن انگیزه بیشتری ایجاد نمود. مواردی را که پویایی اساتید می‌خواندند و عدم وجود آن رکود نامیده می‌شد دادن مقاله، نوشتن کتاب، نظرسنجی دانشجویان و از این دست شاخص‌ها بود. در نگاه اول چیز خوبی است و همچنان که در گزارش بیان می‌کرد اگر ما می‌خواهیم طبق سند چشم‌انداز به قدرت علمی منطقه تبدیل شویم باید اساتیدمان و مراکز علمی در تولید علم کوشش کنند، که ما بشویم اول در منطقه، هر چند به نظر من چه ما بشویم اول چه ترکیه و چه عربستان با این شاخص‌هایی که به دنبال آن هستیم، برنده‌ی اصلی غرب است در استحکام پایه‌های ایدئولوژیک و تکنیکال نظام و سیستم‌های خود. بگذارید کمی این موضوع را رها کنم و یک پرانتزی باز کنم و دوباره برگردم به موضوع اصلی.

دو سه سال پیش دغدغه‌ای در خصوص استانداردهای غیرفیزیکی نظیر استانداردهای مدیریتی، برنامه‌ریزی، سیستمی و محتوایی در حقیر شکل گرفت (هر چند که به هر دری کوبیدم آن را بسته یافتم!!!) که باعث شد در برخی حوزه‌ها مطالعاتی داشته باشم. در جستجوهایی که انجام دادم یک سند جالب، توجهم را جلب کرد. برنامه سازمان ملل برای کشورهای در حال توسعه، یک برنامه راهبردی ۱۰ ساله که چی؟ استانداردها و شاخص‌هایی تعریف شده بود که به قول خودشان اگر کشورهای جهان سوم یا همان کمتر توسعه‌یافته آنها را پاس کنند، به دنیای توسعه یافته‌ها یا همان بالای شهر دنیا خواهند رسید یا بهتر بگویم راهشان خواهند داد. سازمان ملل هم که دلش به حال همه کشورهای عقب‌افتاده سوخته بود، قربه الی الله تقبل کرده بود برخی هزینه‌ها و سرمایه‌های مادی و فکری لازم برای رسیدن این کشورها به کشورهای توسعه‌یافته را بپردازد. بحمدالله و المنه مسئولین موقعیت‌شناس کشور هم که پایه همه برنامه‌ریزی‌های استراتژیک و مهمشان ماتریس SWOT یا همان قوت، ضعف، فرصت و تهدید است این فرصت طلایی را قدر دانسته بودند و به شدت به دنبال ارضای شاخص‌ها و کسب گواهینامه‌های استاندارد و ورود به WTO و غیره بودند. من کمی فکر کردم خیلی خوب بود اگر ما این استانداردها را بدست می‌آوردیم و شاخص‌ها حاصل می‌شد، می‌شدیم خود آمریکا یا کمی پایین‌تر آلمان یا سوئد. بله خوب علی‌الظاهر به دنبال همین هم هستیم!!! پرانتز بسته به موضوع اصلی برگردم! خوشبختانه یا متاسفانه یکی از پروژه‌های طراحی که دست بنده حقیر بود و البته همچنان هم هست! پروژه طراحی شاخص‌های ارزیابی پایان‌نامه‌ها و مقالات و مستندات علمی است. بگذریم که در این پروژه به سرقت علمی متهم شدیم و مجازاتمان هم این شد که پول نگیریم و کار را ادامه بدهیم و بخشی از کار را رایگان انجام بدهیم!!! این هم یک مدل مجازات است یعنی هم کار بدرد نمی‌خورد و هم کار خوب است و به درد می‌خورد که کار را از تو نگرفتند!!!

در این پروژه ما حدود پنجاه و چند شاخص در دنیا پیدا کردیم. مختصر اینکه اگر چیزی غیر از آنچه در علم رایج دنیا مطرح شود، هیچ ارزشی نخواهد داشت. این موضوع برای ما مهندس‌ها (البته مهندسی صنایع را فنی‌ها به مهندسی قبول ندارند و انسانی‌ها به علوم انسانی) خیلی بد نیست. خوب موتور خودرو غربی و اسلامی شاید خیلی فرق نکند یا کامپیوتر و پتروشیمی و نجوم و … (هر چند بعضی در این هم تشکیک دارند) پزشکی را هم می‌گیریم که شبیه باشد هر چند شباهت تا حیطه فیزیولوژی است و مباحث سایکولوژیک تفاوت ماهوی دارد، چرا که نگاه ماتریالیستی و اسلامی به انسان روح و روان او کلاً متفاوت است. اما موضوع اسف‌بار از وقتی شروع می‌شود که وارد حیطه علوم انسانی می‌شویم. اقتصاد، مدیریت، جامعه‌شناسی، روانشناسی، علوم تربیتی، فلسفه، علوم شناختی، علم‌سنجی و امثال اینها. دو راه داریم یا معتبر شویم یا حرف خودمان را بزنیم و دچار رکود شویم. ترمینولوژی، متدولوژی و حتی قالب‌های رایج دنیا تناسبی با حرف‌های ما ندارد، چرا؟ چند مثال می‌زنم. الآن اگر در دانشگاه‌ها و دانشکده‌های مدیریت، جامعه‌شناسی و روانشناسی را بگردید و پایان‌نامه‌های تحصیلات تکمیلی را ورق بزنید متوجه خواهید شد که بیش از هشتاد درصد آنها بر مبنای نمونه آماری و آزمون فرض بنا شده است. اطلاعات از کجا جمع شده؟ از انسانها. نتیجه چه می‌شود؟ می‌شود اینکه نتایج آماری نشان داد که میزان درآمد نسبت مستقیم با آرامش روانی افراد دارد. یا می‌شود اینکه مدیرانی موفقند که توانسته‌اند رقبا را از میدان به در کنند. یا می‌شود اینکه سیاست پنجره‌های باز (برنامه‌ریزی برای ساعت‌های خالی دبیرستان‌های دخترانه و پسرانه به گونه‌ای که در این ساعت‌ها دختران و پسران بتوانند با هم قرار بگذارند) باعث آمادگی ورود آنها به جامعه می‌شود. این سه، تنها نمونه‌هایی از صدها نمونه‌ی مد نظرم بود که به آن اشاره کردم. البته در ادامه مثال‌هایی می‌زنم که فاجعه‌آمیزتر از این‌هاست. هر چند کمتر معلوم و ملموس است!!! در این سه نمونه چه کنیم با «الا بذکرالله تطمئن القلوب». چه کنیم این حدیث را که می‌گوید قبل از هم‌صنفی‌ها به بازار نرو بعد از آنها هم نمان. با قضیه پنبه و آتش بودن دختر و پسر کنار هم را که نمی‌شود کاری کرد. اما آمار نشان داده پس درست است. و متاسفانه خود این سه موضوع، مبنا و زیربنایی برای اثبات مسائلی دیگر قرار می‌گیرند و صدها تحقیق و پایان‌نامه تعریف می‌شود در کاربردی کردن آنها در جاهای مختلف. صدها پایان‌نامه در روش افزایش درآمد و آرامش نیروی انسانی در فلان وزارتخانه و فلان شرکت و فلان صنعت و … صدها پایان‌نامه در روش‌های انگیزش انسان‌ها و صدها پایان‌نامه در روش‌های بیرون کردن رقیب از فضای رقابت تدوین می‌شود و طرح پنجره‌های باز در دولت اصلاحات تا سطوح عالی وزارتخانه هم بالا می‌آید. بیایید بگردیم ببینیم چند تا از پایان‌نامه‌های جمهوری اسلامی در مبانی نظریش گزاره‌های همیشه درست اسلامی هست و آنها که هست چند مقاله ISI از آنها در آمده و آنوقت خواهیم فهمید چرا دوست ما در دانشکده مدیریت دانشگاه شریف برای تصویب پایان‌نامه‌ای با عنوان فرهنگ سازمان در منظر اسلام چند ماه معطل شد و با کلی اصلاح و استفاده از کلی مبانی غربی توانست با یکی از اساتید ضعیف (نسبی) دانشکده پایان‌نامه خود را انجام دهد و هیچ مقاله‌ای هم نتوانست چاپ کند. و خواهی فهمید که چرا عنوان چارچوب نظر اسلام در حوزه مدیریت استراتژیک (البته در اینکه اسم دقیق باشد شک دارم) در دانشگاه علامه طباطبایی تبدیل می‌شود به اولویت‌های استراتژیک (این هم قطعی نیست) آنهم با مبانی کاملا غربی و اصلا ارائه‌کننده پشیمان است از ارائه این پیشنهاد. در ساختار پایان‌نامه می‌گویند بخش اول باید مرور ادبیات باشه! شما به من بگویید من در خصوص روش‌های برنامه‌ریزی راهبردی در اسلام چه می‌توانم پیدا کنم که به قول اساتید حداقل ۱۰۰ الی۱۵۰ مرجع برای پایان‌نامه‌ام داشته باشم آنهم از مقالات معتبر روز (البته یکی دو تا کتاب و مقاله‌ای هم که از دانشمندان مسلمان یافته‌ام همه‌اش خوراندن اسلام به مفاهیم تولیدشده غربی است). برای بنده جای تردید نیست که با این وضع سیستم آموزش عالی در حوزه علوم انسانی هر کس کمتر خوانده باشد، ذهن سالم‌تر و آزادتری دارد. کارشناسی ارشد از دکتر بهتر و کارشناس از ارشد بهتر و دیپلم از همه بهتر است!!! البته در بخش علوم انسانی وضعیت حوزوی‌ها بهتر است، اما متاسفانه از پنج لایه ایدئولوژی، فلسفه، متدولوژی، روش (متد) و ابزار، فقط در دو تای اول ورود دارند و این است که چیزی از آنجا به متن زندگی جامعه نمی‌آید. هر چند متاسفانه آنها هم که دیده‌اند از قافله اعتبار عقب افتاده‌اند، دنبال مدرک معادل و ترمیک کردن حوزه و وارد کردن دروس معتبر!! دانشگاهی به حوزه هستند. این موضوع یعنی سیستم آموزشی امروز ما و وضع دانشگاه مصیبتی است جدا که مجال خاص خود را می‌طلبد که ان‌شاءالله در مورد آن هم خواهم نوشت. نوشتن از فضای موجود کافی است و گمان کنم کم و بیش مسئولین هم از این موضوع مطلعند. فی‌الجمله اینکه الآن آنچه ما داریم معتبر نیست و اعتبار را دیگران تعیین می‌کنند. و اساتید و نخبگان هم برای رشد خود و کسب اعتبار به دنبال کسب شاخص‌های معتبر هستند. ما هم سیستم‌ها را طوری طراحی و هدایت می‌کنیم که به تقویت این مشکل دامن می‌زند انتظار هم داریم که نخبگان مسائل مبتلا به خودمان را حل کنند و فرار مغزها نداشته باشیم. از اینجا به بعد کمی روی راه‌حل‌ها از منظر سیستمی تمرکز خواهم نمود. بگذارید مساله را از نگاه سیستمی بار دیگر تعریف کنم. انسان نیاز به کسب اعتبار و ارزش در محیط و جامعه خود دارد. در جامعه و محیط چیزهایی معتبر شناخته می‌شوند و فرد تلاش خود را برای کسب آنها متمرکز می‌کند. چیزهایی که باعث اعتبار یک فرد می‌شود یا اصیلند مثل صفات انسانی صداقت، شجاعت، دانش و نظایر اینها و یا مرتبط با عرفند و قراردادی مثل پست، مقام و دارایی‌های مادی مانند پول، مدرک تحصیلی و مشابه اینها. و از آنجا که برخی ارزش‌های اصیل قابل اندازه‌گیری نیستند برای آنها معیارهای جایگزین یا شاخص‌های تابع وضع می‌شود. دانش می‌شود مدرک تحصیلی، تعداد مقالات، سخاوت می‌شود مقدار اعانه و کمک به NGO های بشردوستانه، خلاقیت می‌شود تعداد پتنت ثبت‌شده، شغل و کار می‌شود بیمه بودن و حقوق گرفتن از جایی، توسعه می‌شود آب و برق، خورد و خوراک و پوشاک و رفاه، ارزش می‌شود درآمدزایی و امثال اینها. پس تا اینجا شاخص‌هایی هست که باعث اعتبار یک فرد، گروه، شرکت،  سازمان و … می‌شود. مشکل اینجاست که واضعان این شاخص‌ها از نظر ایدئولوژیک در نقطه مقابل ما قرار دارند و مبانی فکر و نظری واضعان تاثیر مستقیم در تعیین شاخص‌ها دارد. چرا؟ به این دلیل که چیزهای اصیل خرد شده‌اند و به شاخص‌های جزئی تبدیل شده‌اند. حالا اگر مثل نظام سرمایه‌داری غرب اصالت اصلی به پول بود همه شاخص‌ها طوری طراحی می‌شود که اگر پول تولید کرد، معتبر است. یعنی مقاله و علم و دانش هم در انتها به تولید پول منجر می‌شود. اصلا یک جمله در مباحث مدیریت دانش دیدم که ته حرف را زده بود.

Money is power,

Knowledge made money,

knowledge is power.                                      

دانش قدرت است. چرا؟ چون دانش پول تولید می‌کند و پول قدرت است، پس دانش هم قدرت است. حالا ما این شاخص‌ها را گرفته‌ایم برای ارزیابی توسعه علم اسلامی که در آن علم نور دانسته شده و برای ارزیابی توسعه جامعه اسلامی که نمی‌دانم پول کجایش قرار می‌گیرد. یعنی اگر این چیزی را که من از نزدیک در وزارت بهداشت، علوم، صنایع و بنیاد نخبگان به عنوان چرخه تولید علم دیده‌ام، مبنا قرار دهیم ملاصدرا حتی یک امتیاز هم نمی‌آورد چون هیچ پولی از علمش درنمی‌آید و هیچوقت صنعتی نخواهد شد.

حلقه وضع موجود چیزی شبیه نمودار زیر خواهد شد:

از این حلقه و مدلی که در سیستم ارائه شد به نظر می‌رسد دو نکته باعث تقویت سیستم است. اول اعتبار که اعتبار می‌آورد، یعنی هر چه اعتبار افراد، مجموعه‌ها، روش‌ها، قراردادها بالا می‌رود، جذابیت آن برای افراد بیشتر شده و استقبال از آن افزایش می‌یابد که این خود باعث افزایش اعتبار می‌شود و این حلقه همینطور ادامه دارد. یک حلقه دیگر که داخل این حلقه فعال است، حلقه‌ای است که باعث رشد فرد می‌شود یعنی کسی که وارد این حلقه شد اگر بخواهد اعتبارش را افزایش دهد (که معمولا می‌خواهد) به هر سطح از اعتبار که دست پیدا کند، تلاشش را برای افزایش اعتبار و بهبود شاخص‌های سنجش اعتبار بیشتر می‌کند. این دو حلقه بر یکدیگر نیز تاثیر دارند یعنی یکدیگر را نیز تقویت می‌کنند یعنی تلاش فرد برای افزایش اعتبار خود بر اساس شاخص‌ها، علاوه بر اعتبار خود او، اعتبار و مطلوبیت سیستم را نیز افزایش می‌دهد. و همچنین افزایش اعتبار شبکه و سیستم، اعتبار افراد درون آن را ارتقاء می‌دهد. مثلا ارائه مقاله توسط یک محقق و دانشمند هم اعتبار خودش را افزایش می‌دهد هم اعتبار ژورنال، کنفرانس، مجموعه و گروه‌هایی را که او با آنها همکاری دارد را. برعکس این موضوع هم صادق است فرض کنید یک دانشگاه تازه تاسیس وجود دارد که اعتبار چندانی ندارد، مدرک فردی هم که از این دانشگاه فارغ‌التحصیل می‌شود نیز چندان اعتباری نخواهد داشت. بعد از ۱۰ سال اعتبار این دانشگاه افزایش یافته و به دانشگاه‌های برتر کشور تبدیل می‌شود. فرد فارغ‌التحصیل بدون اینکه هیچ تلاشی کرده باشد، مدرکش معتبر خواهد شد. یعنی می‌گویند فلانی فارغ‌التحصیل فلان دانشگاه معتبر است. این موضوع برای ژورنال، کنفرانس، NGOها، شرکت‌ها، و دیگر موارد اعتبارساز هم صدق می‌کند. نکته مهم در این دو حلقه این است که تعیین جهت شاخص‌ها و روش معتبر شدن با صاحبان این عناصر اعتبارساز است. یعنی آنهایی که این حلقه رشد به نفعشان در حال توسعه است مثل دانشگاه‌ها، ژورنال‌ها و شرکت‌ها و مؤسسات تحقیقاتی غربی. کار به جایی می‌رسد که آرزوی یک دانشمند ما می‌شود مقاله دادن در فلان ژورنال و افتخار اساتیدمان می‌شود داوری فلان کنفرانس آنهم با شاخص‌هایی که خود آنها وضع کرده‌اند. این دو حلقه‌ی رشد، مرتب به افزایش قدرت و اعتبار صاحبان عناصر اعتبارساز و بالتبع رشد شاخص‌های وضع شده منجر می‌شود. این اعتبار به گونه‌ای طراحی، هدف‌گذاری و مدیریت شده و می‌شود که نهایتاً اهداف و منافع صاحبان آن را تامین کند. یعنی هر تلاشی در این سیستم صورت می‌گیرد به حل مسائل آنها منجر می‌شود. و ما هم به جای اینکه مسائل خودمان را حل کنیم، مسائلمان را شبیه مسائل آنها می‌کنیم که با راه‌حل‌های آنها هم حل شود. این موضوع خصوصا در علوم انسانی و حتی در علوم تجربی و برخی حوزه‌های علوم پایه و مهندسی کاملا به چشم می‌خورد. مثلا چون کارکردن با روش‌های آموزشی متناسب با فرهنگ و آموزه‌های خودمان یا روان‌شناسی بر اساس مبانی دینی چندان اعتبار ندارد اغلب اساتید، دانشجویان، محققان و صاحب‌نظران برای ارائه نظرات و مقالات خود به علوم غربی این حوزه روی می‌آورند و مبانی آنها را می‌پذیرند و بعد از مدتی مسائلمان هم تغییر می‌کند. یعنی چون پژوهشگر اصول را پذیرفته وقتی هم به عنوان مثال برای آموزش و پرورش طرحی می‌دهد یا سیستمی طراحی می‌کند مسئله را مثل مسائلی که قبلا حل کرده می‌بینید و مسئله را به راه حل می‌خوراند. اما چاره چیست؟ به هر حال نمی‌شود همه را در مورد اینکه باید دنبال ارزش‌های واقعی بود و این چیزهایی که در دنیا معتبر است اصالتا ارزشمند نیست، قانع کرد. انتظار هم این نیست. متاسفانه رویکرد ما و مدیران ما هم این نیست چرا که اغلب شیوه‌های ارزیابی، آیین‌نامه‌های ارتقاء، سیستم‌های حقوق و دستمزد و پاداش‌ها و جوایز براساس همین شاخص‌ها و اعتبارات جهانی طراحی و اجرا می‌شوند.

با توجه به شرایط موجود و عنایت به اینکه کارگاه‌ها و عناصر اعتبارساز دست دیگران و ورود به این حلقه نیز بدون قبول قوانین در آن امکان‌پذیر نیست چه می‌توان کرد؟ مسلما راه معتبر شدن و تغییر سیستم از درون نیست چرا که بسیاری با این ایده که ابتدا در این سیستم معتبر می‌شویم سپس آن را اصلاح خواهیم کرد وارد آن شده‌اند ولیکن نتیجه، هضم آنها بوده و یا اگر خیلی محکم بوده‌اند، حذف شده‌اند. کلا سیستم‌های این چنینی خصوصا در طراحی جهان لیبرالیسم طوری طراحی می‌شوند که مثل باتلاق عمل می‌کنند، یعنی اگر کسی پایش را در آنها فرو کرد، شروع می‌کند به پایین رفتن و هرچه بیشتر تلاش می‌کند بیشتر پایین می‌رود. پس از داخل سیستم نمی‌توان خودش را اصلاح کرد. از خارج سیستم چه طور؟ فرض کنیم شاخص‌ها و عناصر معتبری طراحی شد، مسلما در ابتدا مقبولیت نخواهد داشت و مورد استقبال قرار نمی‌گیرند. لذا بدون وارد آوردن نیروهای دیگر، این شاخص‌ها و عناصر توفیقی نخواهد داشت، چنانچه بعضی تلاش‌ها در این زمینه انجام شده که چندان توفیقی نداشته است.

نگاهی دوباره به حلقه‌های رشد اعتبار یک سیستم بیندازیم. چه عواملی از بیرون می‌تواند یک سیستم جدید ایجاد کند یا جهت سیستم را تغییر دهد. مسلما نیاز به ضربه است یعنی یک نیروی قوی اولیه که موتور محرکه را راه بیندازد تا حلقه‌های رشد کار خود را شروع کنند و سیستم در جهت مثبت رشد نماید. این کار دقیقا مثل باتری ماشین است که وقت استارت نیروی اولیه را تامین می‌کند و سپس برق ماشین از خود موتور و دینام تامین می‌شود. اما این ضربه و نیروی محرک اولیه چگونه می‌تواند ایجاد شود. از دو نقطه می‌توان وارد سیستم شد اول تمرکز بر تابع مطلوبیت ذهنی دانشمندان و ایجاد یک حلقه رشد مکمل طوری که سایر پارامترهای مطلوبیت‌زای افراد در مقابل اعتبارخواهی آنها ارضا شود. و تلاش آنها برای افزایش مطلوبیتشان به رشد سیستم کمک کند. این حلقه جانبی با حلقه رشد اعتبار هم‌افزایی ایجاد کرده و بعد از مدتی حلقه رشد اعتبار در سیستم ایجاد خواهد شد.

دوم تمرکز بر توان افرادی است که علاوه بر توانمندی از نظر علمی و تخصصی حاضر باشند از اعتبارات رایج و مدارج موجود بگذرند. استفاده درست از این توان‌ها و تقویت آنها با حمایت‌های مختلف، اعتبار اولیه داخلی را و بعد از مدتی جهانی را برای راه‌اندازی حلقه رشد اعتبار ایجاد خواهد نمود.

سوم تلاش برای ایجاد علوم، روش‌ها، ترمینولوژی‌های جدید است. معمولا اعتبار در این شرایط به دست پیشگامان خواهد بود. یعنی واضع یک علم، مبدع یک روش و طراح یک ترمینولوژی یا متدولوژی، مرجع موضوع و معتبرترین نسخه است که می‌تواند شاخص و مبنایی باشد که حلقه اعتبار افزایی را بر اساس اعتقادات و نظرات خود ایجاد نماید.

در ادامه سه راه گفته شده را تا حدودی تبیین خواهم نمود. به نظر می‌رسد توجه به این سه روش و رفتار سیستم اعتبارزایی بتواند در یک زمان معقول (مثلا تا قبل از سال ۱۴۰۴) حلقه‌های مستحکم، پایدار و خود توسعه‌دهنده‌ای را برای اعتبارسازی بر مبنای اهداف، ارزش‌ها و نیازهای جمهوری اسلامی ایجاد نماید.

اما راه حل اول، با یک نگاه واقع‌بینانه واضح است که ما در غیر از برخی رشته‌های خاص پزشکی (بسیار معدود) ژورنال، کنفرانس و یا مجامع علمی معتبری نداریم. لذا برای دانشمندان خارجی و حتی داخلی جذابیت چندانی برای ارائه دستاوردهای علمی به برنامه‌های ما وجود ندارد. مثلا به صورت وضوح در دانشگاه‌های خودمان وقتی کسی مقالاتش را به نشریات داخلی یا کنفرانس‌های داخلی ارائه می‌کند که نتوانسته باشد آن را در مجامع و ژورنال‌های خارجی ارائه کند. چرا که فعلاً تنها پارامتر مهمی که در این زمینه نقش بازی می‌کند، اعتبار است. حال می‌توان پارامترهای دیگری را موازی با اعتباری که در ذهن افراد و نخبگان مطلوبیت دارد وارد نمود. مطلوبیت‌های مالی مثل جوایز ارزشمند که به اندازه کافی جذاب باشد، گرنت‌های پژوهشی ابزارهای بسیار مهمی است. متاسفانه فعلاً از این ابزار هم استفاده درست نمی‌کنیم. اول اینکه ما هم پولمان را خرج کمک به غربی‌ها می‌کنیم. یعنی در دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌های کشور به هر کس که یک مقاله ISI ارائه کند بین یک تا سه میلیون تومان پرداخت می‌شود یا هزینه سفرهای خارجی برای ارائه مقالات در کنفرانس‌های خارجی تامین می‌شود. دوم اینکه مبالغ آنقدر جذاب نیست و برای یک نخبه و پژوهشگر این مبالغ جذابیت چندانی ندارد و اعتبار یک مقاله ISI بسیار بیشتر از این مقادیر برای یک محقق ارزش خواهد داشت. اگر نگاهی کنیم به جوایز خارجی مثل نوبل (بگذریم که الان اعتبارش ارزشمندتر از جایزه‌اش است، اما از ابتدا چنین نبوده است) این جوایز که بالغ بر یک میلیون دلار می‌باشند، هر پژوهشگر و تیم تحقیقاتی را برای تلاش در جهت کسب جایزه تحریک می‌کنند و یک بررسی مختصر ملاحظه می‌کنیم که بین ارزش مادی بسیاری از این دست جوایز، با میزان اعتبار آنها همبستگی واضحی وجود دارد. البته این هزینه هم همیشگی نخواهد بود. حلقه اعتبار که شروع شد و در مسیر خود افتاد نه تنها این هزینه‌ها جبران خواهد شد بلکه احتمالا درآمدزایی هم خواهد داشت. در کشور خودمان هم نمونه‌های نسبتا موفقی داشته‌ایم. جشنواره خوارزمی که کم و بیش توانسته مخترعان و مبتکران را جذب کند و می‌شود گفت رشد اعتبار آن در مسیر افتاده است، هر چند که در  مصاحبه با کسانی که دست اندرکاران این جشنواره یا برگزیدگان آن بودند انتقاداتی نیز به آن وارد شد، اما در مجموع موفقیت نسبی آن را همه قبول دارند یا جایزه جدید رویان در زمینه دانش سلول‌های بنیادی توانسته دانشمندان داخلی و خارجی را در این حوزه جذب نماید. به طور خلاصه به نظر می‌رسد که لازم است مسائل نظام درست تعریف شود و عوامل جذاب برای جذب تلاش‌های محققان و تیمهای تحقیقاتی درست تعریف شود تا از نتایج بتوان در پیشبرد اهداف و حل مسائل، استفاده نمود لذا به نظر می‌رسد روند برگزاری نشست‌ها و همایش‌های علمی و نیز دادن تسهیلات مالی به محققان و پژوهشگران نیازمند اصلاحات اساسی است.

راه حل اول برای کسانی است که قواعد بازی و مطلوبیت‌های رایج دنیا را پذیرفته‌اند که تعدادشان هم کم نیست و متاسفانه قشر غالب دانشگاهیان علمی غیر حوزوی کشور را تشکیل می‌دهند. اما راه حل دوم استفاده از توانمندی کسانی است که به اصطلاح سر بالا حرکت می‌کنند و خیلی مقهور این هیاهوی علمی جهان شلوغ ما نشده‌اند. این افراد حاضرند برای رشد ارزش‌های اصیل و اعتبار بخشیدن به آن هزینه کنند. به قول دوستی شهدا جانشان را فدا کردند که اسلام و جمهوری اسلامی بماند، ما نیز باید طور دیگری شهید بشویم، یعنی نام و اعتبار و رشد ظاهری خود را فدا کنیم برای ارزش بخشیدن به برخی موارد ارزشمند که مهجور و مغفول مانده‌اند. برای این کار فقط باید بسترها را برای کار و تلاش این افراد فراهم کرد و در سیستم‌های مختلف به آنها بها داد تا حلقه اعتباری غیر از حلقه‌های مرسوم ایجاد شده و شروع به رشد کند. مسلما با معتبر شدن این حلقه‌ها جذابیت برای سایرین که به دنبال معتبر شدن هستند نیز ایجاد خواهد شد. البته این کار نیاز به صبر دارد و یک تاخیر منطقی بین شروع این کار تا ثمردهی آن وجود دارد. با توجه به اینکه بالاخره نیازهای این افراد باید در این دوره تاخیر تامین شود (چرا که در حال حاضر بدون به دنبال اعتبارات رایج بودن نمی‌توان حتی نیازهای روزمره را تامین نمود) لازم است برخی سازوکارهای حمایتی نیز برای این افراد مشخص گردد. هر چند سیستم‌های موجود کشور ارزیابی مبتنی بر همین شاخص‌های رایج را در دستور کار دارند و به اصطلاح بحران مدرک‌گرایی و اپیدمی PHD زدگی در آنها غوغا می‌کند اما تجربه نشان داده که خود سازمان‌ها و سیستم‌ها هم متوجه شده‌اند که با این PHDها و مقالات کمتر مسأله‌ای حل می‌شود و همت، آزادگی و جسارت علمی افراد است که مشکلات را حل می‌کند. خوشبختانه روزنه‌هایی از امید در برخی سیستم‌های بالغ در حال شکل‌گیری است که به صورت ناخودآگاه ارزش‌های اصیل مبنای ارزیابی و تصمیم قرار می‌گیرند به اصطلاح رزومه و مدارک افراد گروه‌ها. جمله جالبی از یکی از مسئولین نظام شنیدم که جالب بود و می‌تواند نشانگر و شاهد مطلبی باشد که اشاره شد. در خصوص مدارک دانشگاهی در حوزه علوم انسانی بحثی شد که ایشان گفت با این دروس و مدارکی که در حوزه علوم انسانی ارائه داده می‌شود به نظر می‌رسد هر چه افراد از سیستم‌های آموزش عالی در حوزه علوم انسانی دورتر باشند صلاحیت بیشتری برای اظهار نظر در مباحث مهم مرتبط کشور دارند. این که این حرف چقدر درست است بماند، اما با توجه به اینکه حوزه فعالیت ما تقریبا همین موضوع است مشکلات و انحرافات موجود در این دروس را به وضوح حس می‌کنیم. خلاصه اینکه لازم است سیستم‌های کشور یا لااقل برخی سیستم‌های خاص وجود داشته باشند تا افراد صاحب فکری که به قول حضرت امام (ره) جرأت مبارزه با جهل را دارند و از بند شرق و غرب درآمده‌اند، میدان داده و آنها را حمایت کنند، به نظر می‌رسد در یک زمان منطقی در داخل کشور و سپس در کشورهای اسلامی برای تولید علم و علم سنجی ایجاد شود. البته روش‌های اجرایی این کار نکات ظریفی دارد که لازم است به آنها توجه شود تا سیستم‌های اعتبارساز جهانی و معتقدان به آن کمترین ضربه را به سیستم موجود وارد نمایند. در خصوص این نکات و روش‌ها تحقیقات نسبتا مفصلی انجام شده و استراتژی‌های نشر و توسعه نظریات و شاخص‌ها طراحی شده که ان‌شاءلله در فرصتی دیگر در آن موضوع قلم خواهم زد.

اما راه حل سوم که اساسی‌تر از دو راه حل اول است علاوه بر توانایی بر ایجاد حلقه‌ای جدای از حلقات و سیستم‌های اعتبارساز رایج دنیا، خواهد توانست روند را عکس نماید و غرب را به ما وابسته کند در یک افق بلندمدت، مطالبه مقام معظم رهبری را درخصوص تبدیل شدن زبان فارسی به زبان مرجع و تبدیل مسلمانان به مرجع علمی جهان را جامه عمل بپوشاند. این راه تمرکز بر علوم جدید است که یا هنوز ایجاد نشده است و مبدعان آن خواهند توانست دیگران را به دنبال خود بکشانند یا تمرکز بر علومی است که بشود در آنها به یک بن‌بست نسبی رسیده و رویکردهای علم ناب الهی خواهد توانست این علوم را از بن‌بست خارج نماید. متاسفانه ما فعلا کمتر چنین رویکردی را در کشور شاهدیم، یعنی فعلا دنباله‌رو علوم دیگرانیم و معمولا هم یک فاصله نه چندان کمی با آنها داریم. البته این کار غلط نیست یعنی ما باید در تمام علوم تلاش کنیم در سطح اول دنیا باشیم، اما نکته این است که در این علوم واضعان قوانین، شاخص‌ها، ترمینولوژی‌ها و تا حدود زیادی متدولوژی‌ها، مبدعان علوم هستند و اما برای برگرداندن این چرخه که معمولا به نفع آنهاست، دست گذاشتن بر برخی علوم بسیار مهم است. دانشمندان ما باید متوجه شوند حوزه‌های علوم تنها همین‌هایی که در غرب توسعه داده شده و بر روی آنها کار می‌شود، نیست. باید به دنبال شکافتن حوزه‌های علوم به جای مرزهای آن بود. این حوزه‌های جدید دیگران را به دنبال ما خواهد کشاند. برخی از علوم هستند که بشر به دلایل نداشتن اعتقادات درست در آنها به بن‌بست خورده ولیکن ما و اعتقادات ما که سرمایه عظیمی است توان بیرون آوردن این علوم از بن‌بست را خواهیم داشت. به عنوان مثال در حوزه‌ای که  اندک تجربه‌ای هم در این خصوص دارم، علوم شناختی و به خصوص شبیه‌سازی مغز انسان است که به نظر می‌رسد مبانی نظریات و رویکردهای فعلی مشکلاتی دارد که ما با استفاده از آموزه‌های اعتقادی خود قادر به اصلاح آنها هستیم. (البته اگر قبل از اینکه دیگران از منابع ما استفاده کنند و مشکل را حل نمایند دست به کار شویم). اصولا ما برخلاف غربی‌ها معتقدیم ما تولید علم نمی‌کنیم، علم نزد خداوند است و ما آن را کشف می‌کنیم. یکی از راه‌حل‌های کشف علم، تلاش علمی است که فعلا غربی‌ها از ما جلوترند اما ما برتری‌ها یا به عبارتی ابزارهایی برای کشف علم داریم که غرب فاقد آن است و متاسفانه کاملا از آنها غافلیم.

پاییز ۸۹