آینده‌نگاری حوزه‌ی علم‌وفناوری

قبل از ورود به بحث سیاست­ها و رویکردهای حکومت­های مختلف بهتر است تصویری از چشم­انداز ترسیم شده برای آینده‌ی علم‌وفناوری دنیا در مستندات آینده­نگارانه، پیش­بینی­ها و پیشگویی­ها ترسیم شده، ارائه گردد. این پیش­بینی­ها معمولاً در دو سطح صورت می­گیرد؛ یکی سطح علمی که روندها را بررسی کرده و توسعه‌ی حوزه­های علوم را تشریح می­کند؛ و حدس می‌زند که چه دستاوردهای علمی در آینده حاصل خواهد شد. اما بخش جذاب­تر که معمولاً بخش عمومی است و از آن در سیاست­گذاری­ها استفاده می‌شود و جهت­گیری­ها را هم تعیین می­کند، توصیف تأثیراتی است که این پیشرفت­ها در زندگی بشر خواهد گذاشت؛ یعنی ترسیم اینکه زندگی در آینده چگونه خواهد شد. شاید این نوع آینده­نگاری شبیه داستان­های علمی‌تخیلی باشد که قبلاً امثال «ژول ورن»[۱] نوشته­اند و اتفاقاً بسیاری از آن هم امروزه محقق شده است.

امروزه تعداد زیادی از آینده‌نگاری­ها توسط افراد مختلف ارائه گردیده که علمی­تر از آثار پیشگویانه قدیمی است و بر اساس روندهای موجود نوشته شده است. در این قسمت سعی می‌شود بر اساس پیش‌بینی‌هایی که در مورد حدود ۲۰۰ فناوری نوظهور – که امروزه روی آنها کار می‌شود و نتایج خوبی نیز در این کارها حاصل شده است – توصیفی از زندگی انسان در سال ۲۰۵۰ ارائه گردد.

پیش­بینی می‌شود جمعیت جهان در سال ۲۰۵۰ بیش از ۹ میلیارد نفر باشد؛ وضعیت زندگی به کلی تغییر خواهد کرد. به ندرت کار فیزیکی وجود خواهد داشت؛ مگر در مورد افرادی که بخواهند کارهای غیرقانونی بکنند. آنگونه که امروز هم در حوزه‌ی کارهای چندصد سال پیش، کاری انجام نمی‌شود؛ مگر برای مقاصد خاص. همه‌ی اشیاء شناسه و بارکددار می‌شوند و قابل رصد و پیگیری در سیستم­های اطلاعاتی خواهند بود. بنابراین فناوری اینترنت اشیاء کاملاً گسترش پیدا می­کند؛ میلیاردها شیء، انسان و جاندار بارکد مخصوص به خود داشته و در سیستم­های مختلف رصد می­شوند و کاملاً معلوم است که چه چیز یا چه کسی در کجا قرار دارد.

«فناوری­های واقعیت افزوده»[۲]، «واقعیت مجازی» و «حسگرهای شبیه­سازی» و «منتقل کننده‌ی احساس» به بلوغ خود رسیده و تجاری می­شوند. بشر می­تواند با استفاده از این فناوری­ها در هر زمان و مکان با هر فردی که دوست دارد ملاقات داشته باشد. شام را در کنار سواحل مدیترانه با دوستان خود باشد بدون اینکه بخواهد از منزل خارج شود. عینک واقعیت افزوده زده می‌شود، لباس هوشمند (که در حال حاضر ساخت آن آغاز شده و برخی از محصولات آن هم بصورت آزمایشگاهی تولید و آزمایش شده که حس لامسه را منتقل می کند یا بو را ایجاد می­کند) می­پوشد و در یک اتاق که احساس را منتقل می­کند می نشیند و این میهمانی آغاز می‌شود. باد مدیترانه را با همان بو و نسیم احساس می­کند، دریا را می­بیند، صدای آن را می­شنوید، وقتی با دوستان خود دست می­دهد، همان احساسی که در دست دادن منتقل می‌شود با همان فشار و همان حرارت انتقال می­یابد.

این تصویری است که از فناوری واقعیت افزوده در ۲۰۵۰ تصویر شده است و حسگرهای مختلفی که علاوه بر اینکه استفاده­های شخصی دارند، کاربرد پزشکی در اعمال جراحی از دور نیز دارند. پزشکان امروز نیز از راه دور بوسیله‌ی ربات عمل می­کنند؛ اما یکی از مشکلات مهم این قضیه این است که لمس بافت­ها توسط پزشک در برخی از اعمال جراحی بسیار مهم است؛ در حال حاضر سنسورهای انتقال­دهنده حس لامسه تولید شده­اند و پیش­بینی می‌شود تا ۲۰۲۰ یا ۲۰۲۵ به حد بلوغ خود برسند. پزشک می­تواند بافت را از راه دور لمس کرده و احساس نماید. حسگرها و منتقل­کننده­های احساس، بو و طعم در کاربردهای دیگر هم توسعه پیدا می­کنند.

وضعیت تأمین غذا تغییرات اساسی خواهد کرد؛ محصولات کشاورزی بسیار بیشتر شده و کمبود غذا به معنای امروزی وجود نخواهد داشت. استفاده از فناوری­های مختلف کشاورزی، مثل «کشاورزی دقیق»[۳] باعث می‌شود بازده‌ی کشاورزی بسیار بالاتر رفته و منابع طبیعی مورد نیاز کاهش پیدا کند. «کشاورزی عمودی»[۴] توسعه پیدا می­کند؛ به عبارت دیگر در یک هکتار زمین لزوماً به اندازه یک هکتار کشت صورت نمی­گیرد. امروزه نیز نمونه­هایی از زمین­های با بیش از ده طبقه نیز وجود دارد و در طرح‌های مفهومی که برای ۱۰ تا ۱۵ سال آینده ارائه شده، باغ­های بسیار مرتفع با طبقات متعدد در برنامه توسعه وجود دارد. فناوری خاک مصنوعی و محیط­های کشت بدون خاک، کشت داخل هوا و آب توسعه پیدا می­کند. حتی طرح­هایی برای زیست­بومهای بسته که در فضا هم بتوان کشاورزی کرده و هم زندگی نمود، وجود دارد.

حدود ۳۰ سال است پروژه­ای با میلیاردها دلار بودجه به نام «بیوسفر۲»[۵] در امریکا کلید خورده و طرح پایلوت آن انجام شده و یک تیم به مدت ۱.۵ سال بدون ورود آب و هوا در آن زندگی کرده­اند. حتی عوامل طبیعی مثل باد و باران و رعد و برق هم در آن شبیه­سازی شده­اند و پیش­بینی می‌شود که از این فناوری در سال­های ۲۰۳۰ تا ۲۰۵۰ بتوان برای زندگی در فضا و محیط­های ایزوله­ای که در فضا ایجاد می‌شود، استفاده نمود. منابع کشاورزی متعدد خواهند بود، ضمن اینکه فناوری­های کنترل آب و هوا که از سال ۹۵ در پروژه­ای به نام «مالکیت آب و هوا» – که در یکی از اسناد دفاعی امریکا به آن اشاره شده است – به نتیجه می­رسد. قابلیت کنترل باد و باران، فصول و دمای کره زمین امکان­پذیر خواهد شد و کشاورزی از این منظر نیز ماهیت متفاوتی خواهد داشت. باران تولید می‌شود و منابع طبیعی ایجاد می­گردند!

در زمینه­های دیگری هم در حوزه تأمین غذا پیشرفت­هایی حاصل می‌شود؛ از جمله استفاده از محصولات آزمایشگاهی یعنی کشت بافت­های گیاهی و حیوانی و گوشت‌های آزمایشگاهی که علیرغم آنکه در حال حاضر استقبال چندانی از آن نشده و ذائقه‌ی انسان با آن سازگار نیست؛ اما پیش­بینی می‌شود با ایجاد طعم، بخش مهمی از غذای انسان را بافت­های کشت داده شده فراهم کند. غذاها با طعم­هایی که افراد تعیین می­کنند تولید خواهند شد؛ یعنی طعم هم طراحی می‌شود و با استفاده از فناوری چاپگرهای بافتی می­توان غذا را بصورت سه بعدی با اشکالی که مد نظر است چاپ کرد. البته امروزه هم برای برخی غذاهای ساده بصورت پایلوت و نمونه این کار انجام شده و غذاهایی مثل همبرگر را می توان چاپ کرد.

در سال ۲۰۵۰ خیلی از اجناس (اعم از غذا، لباس یا تجهیزات) از راه دور سفارش داده می‌شود و طرح آن ارسال شده و توسط دستگاهی که در منازل وجود دارد چاپ می­گردد؛ مواد هم از این طریق منتقل می­شوند چاپگرهای سه‌بعدی که پیش­بینی می‌شود تا ۲۰۲۰ کاملاً فراگیر و تجاری شوند، به عرصه‌ی چاپ بافت­های مختلف وارد خواهند شد؛ چه بافت­های زنده‌ی گیاهی و حیوانی، چه مواد مختلف و چاپ کردن بسیاری از وسایل از تولید و انتقال آنها ارزان‌تر تمام می‌شود. البته در سال ۲۰۱۳ اولین ماشین و در سال ۲۰۱۴ اولین خانه با این فناوری چاپ شد. حتی نمونه­های زنده، مثل نمونه‌ی مینیاتوری از کلیه در سال ۲۰۱۳ بصورت زنده چاپ شد که تحول عظیمی در حوزه‌ی پزشکی محسوب می‌شود. پیش­بینی می‌شود از سال ۲۰۲۵ به بعد، امکان چاپ اعضای بدن بصورت زنده فراهم شود و در دهه‌ی ۲۰۴۰ انسان خواهد توانست بسیاری از اندام­ها را در داخل بدن چاپ کند. به جای اینکه از جسد یا بدن افراد دیگر عضوی خارج شده و پیوند صورت گیرد، عضو در داخل بدن متناسب با نیاز فرد چاپ می‌شود که این تنها یکی از ابعاد توسعه در حوزه‌ی سلامت و پزشکی است.

در برخی پیش­بینی­ها گفته شده که مشکل افزایش سن و پیری با تجدیدپذیری اجزا حل خواهد شد که البته بر اساس برخی مسائل فلسفی رسیدن به آن شاید توهمی بیش نباشد؛ اما روندهای علم‌وفناوری در نظام مادی و تجربه­گرای غرب نشان می­دهد که رسیدن به این امر نیز امکان­پذیر است.

دو روند مهم در علم‌وفناوری با سرعت بیشتری اتفاق خواهد افتاد؛ یکی «افزایش سرعت» و دیگری «تسلط انسان بر اجزای کوچکتر از ابعاد نانو» تا حدی که بتواند مواد هوشمند در آن مقیاس تولید نمود. یعنی در سطح اتمی و مولکولی بتوان بافت مولکول­های مواد را بصورت هوشمند طراحی کرده و مواد با خاصیت‌های مختلف از آنها تولید کرد. در فیلم­های مفهومی که از سال ۲۰۵۰ منتشر شده است، کاربری مواد توسط انسان تعریف می‌شود؛ شیر آب از داخل یک دیوار صاف بدون اینکه چیزی داخل آن باشد بیرون می­آید، پس از اینکه فرد صورت خود را شست دوباره شیر را در دل دیوار جای می­دهد. یا فیلم­های مفهومی دیگری که در آنها کیف با دست فرد شکل گرفته و تبدیل به صندلی می‌شود. حوزه‌ی مواد هوشمند به‌سرعت در حال پیشرفت و رسیدن به محصول است و پیش­بینی می‌شود تا سال ۲۰۵۰ به مرحله دستکاری ترکیبات و پیوندهای مولکولی و اتمی برسد.

از آثار دیگر این حوزه ربات­های اتمی، مولکولی و سلولی هستند که می­توانند کارکردهای متعددی داشته باشند. ربات­های سلولی که برنامه­ریزی شده و  هدف­دار به قسمت­های مختلف بدن فرستاده می‌شود و کارکرد خاصی که بیرون از بدن قابل کنترل بوسیله‌ی ماشین یا انسان است، انجام می­گیرد. در دهه‌ی ۲۰۴۰ امکان ارتباط بدون واسطه‌ی انسان با رایانه فراهم شده و انتقال داده­ها در زمان کوتاهی بین انسان و رایانه انجام می‌شود. پروژه­های بسیار بزرگی در این حوزه در اتحادیه اروپا، ژاپن و امریکا در حال انجام است و به نتایج اولیه هم رسیده که از بخش­های مختلف تشکیل شده از جمله عصب­شناسی، شناخت سازوکار مغز انسان و بحث هوش مصنوعی و یادگیری ماشین که بتوانند این ارتباط را برقرار کنند و بحث‌های ارتباطی و فناوری‌هایی که بتوانند اطلاعات را از مغز انسان به کامپیوتر و از کامپیوتر به مغز منتقل نمایند. در حقیقت امکان بارگذاری و دریافت اطلاعات در مغز فراهم شود. بدین ترتیب مشکلات فراموشی، ظرفیت پایین یادگیری و تمام مشکلاتی که به مغز و حافظه مربوط می‌شود تا حد بسیار زیادی رفع خواهد شد.

در حوزه‌ی ژنتیک نیز فناوری به جایی می­رسد که پدر و مادر می­توانند فرزند خود را با تمام ویژگی‌های مدنظر طراحی کرده و با ژنی که دستکاری شده یا در رحم مادر یا در رحم مصنوعی آن را رشد داده و به دنیا بیاورند. یکی از سناریوهایی که به دلیل مسائل اخلاقی، دینی و حقوقی ممکن است دسترسی به آن ممکن نباشد؛ اما از نظر فناوری امکان­پذیر خواهد بود، ساخت «انسان­های استاندارد» است. هر شرکتی بتواند افرادی با ویژگی­های خاص برای خود تولید کند. چنانچه امروز در حوزه­های غیرانسانی این اتفاق می­افتد. شرکت‌هایی که نیاز به چوب دارند، با فعالیت­های ژنتیکی درختانی با ویژگی­های خاص در جنگل­های طراحی شده ایجاد کرده و از منابع چوب آن بهره­مند می­شوند و انواع میوه­ها و محصولات کشاورزی استاندارد در اندازه­های مشخص تولید می‌شود.

بشر به دنبال آن است که به استانداردسازی انسان نیز دست یابد. ربات­ها بخش گسترده­ای از فعالیت‌های انسانی را بر عهده خواهند گرفت. نیاز به کارهای فیزیکی کم شده، حمل ونقل کاملاً ماشینی می‌شود. ربات­های پرنده فعالیت گسترده­ای داشته و کار نقل و انتقال را انجام می­دهند. در حال حاضر هم شرکت­های بزرگی مثل «آمازون» برای رساندن اجناس از انبار به دست مشتریان از ربات­های پرنده و کوادکوپترها استفاده می­کنند؛ حتی در سال ۲۰۱۴ یک شرکت تولید فست­فود، برای ارسال غذا به درب منازل از ربات­های پرنده استفاده می­کرد؛ امروزه کاربرد این ربات­ها در صنعت فیلم­سازی، سمپاشی و امدادرسانی گسترش پیدا کرده و پیش­بینی می‌شود کارکردهای فراوانی در آینده خواهند داشت.

روابط انسانی متفاوت شده، جوامع انسانی دچار تغییر خواهند شد، مرزهای جغرافیایی از بین خواهند رفت. جنس کار کردن متفاوت می‌شود. منازل و ماشین­ها کاملاً هوشمند شده، پروژه­هایی که بیش از ده سال است آغاز شده­اند – مثل خانه­ها، اتومبیل­ها و تلویزیون­های هوشمند – به حد بلوغ می‌رسند و بدون واسطه با انسان‌ها تعامل خواهند داشت؛ مالک خود را با کدی که دارد و ویژگی­های بیومتریک – مثل مردمک چشم، صدا و اثر انگشت – تشخیص خواهند داد. مالکیت اشیاء به یک یا چند فرد تعلق می­گیرد و فقط آنها می­توانند از آن وسیله استفاده نمایند و اشیاء بصورت هوشمند اجازه استفاده از خود را به دیگران نمی­دهند. تعامل انسان با اشیاء نزدیک­تر می‌شود و از طریق صحبت کردن و لمس صورت می­گیرد که تا امروز هم در طرح­ها و پروژه­های آزمایشی و پایلوت بخشی از آن محقق شده است.

روشنایی، گرما، سرما، رطوبت و سایر شرایط در خانه‌ها به روش­های مختلف نور مصنوعی، چرخش به سمت خورشید و انواع روش­هایی که امروزه در حال آزمایش است، تغییر می­کند؛ اتومبیل‌های بدون سرنشین توسعه پیدا خواهند کرد؛ اتومبیل‌هایی که امروزه از حالت آزمایشگاهی خارج شده و از آزمایش‌های عملیاتی تا حد مناسبی سربلند بیرون آمده­اند، قابل هدایت بصورت هوشمند یا اتوپایلوت می‌شوند. انواع تجهیزات آشپزخانه مثل چاپگرهای سه بعدی – که با دستورات مالکین خود یا کسانی که دسترسی برای آنها تعریف شده کار می­کنند – گسترش پیدا خواهد کرد.

طبیعتاً این حجم از فعالیت­های ماشینی نیازمند انرژی بسیار زیادی است. شیوه‌ی تأمین انرژی در جهان نیز تغییرات گسترده­ای خواهد داشت. مخصوصاً در دهه ۲۰۳۰ فناوری­هایی مثل «همجوشی هسته‌ای»، «تولید انرژی از عوامل طبیعی مختلف»، «بالا بردن بازده‌ی تجهیزاتی که انرژی مصرف می­کنند»، «ایجاد چرخه­های انرژی برای ذخیره‌ی دوباره‌ی انرژی مصرف شده»، عمده‌ی منابع انرژی خواهند بود و استفاده از ذخایر فسیلی کمتر خواهد شد. حتی در برخی پیش­بینی­ها گفته شده است که هزینه‌ی بسیاری از انرژی‌ها مثل انرژی هسته­ای و انرژی­های طبیعی مثل انرژی خورشیدی و باد و جزر و مد از هزینه­های استخراج و استفاده از سوخت­های فسیلی کمتر می‌شود؛ لذا قبل از اینکه منابع فسیلی به پایان برسد نیاز به آن از بین می­رود؛ یعنی میزان نیاز به سوخت­های فسیلی کمتر شده و آلایندگی و مسائل پیرامون آن نیز کمتر خواهد بود. بنابراین با فناوری­های نوظهوری که امروزه ایجاد شده و پیش­بینی می‌شود در آینده نزدیک به بلوغ برسد، جنس تأمین انرژی متفاوت خواهد بود.

یک بخش مهم در بحث تأمین انرژی، ذخیره انرژی است. انواع باتری­هایی که با فناوری­های متعدد تولید می­شوند؛  مثل «لیتیم‌هوا»، «لیتیم‌یون»، «لیتیم‌آهن»، «لیتیم‌گوگرد» و «باتری­های نمک گداخته» و پیش‌بینی می‌شود باتری­هایی با ظرفیت و طول عمر مناسب تولید شود و امکان ذخیره­سازی انرژی در حجم کوچک و توان بالا و برای مدت طولانی را فراهم نماید. بسیاری از تجهیزات با استفاده از این باتری­ها کار خواهند کرد. فناوری پرتابل کاملاً رایج خواهد شد یعنی اغلب تجهیزات قابل حمل خواهند بود و نیاز به ثابت بودن در یک محل نخواهند داشت چنانچه روندهای اولیه آن در حوزه فناوری­های رایانه­ای و اخیراً در موتورها و ماشین­های الکتریکی قابل مشاهده است.

یک روند کلی در فناوری­ها، «شخصی­سازی تجهیزات بصورت حداکثری» است؛ یعنی فرد هر جا بخواهد تجهیزات شخصی خود را بصورت حداکثری می­تواند همراه خود داشته باشد. چه بسا همانطور که امروزه اپراتورهای مختلفی برای خدمات اینترنت و برق و گاز در کشورهای مختلف وجود دارد، اپراتورهایی هم برای خدمات فیزیکی مثل مسکن، ماشین و .. ایجاد خواهند شد. مالکیت افراد فقط از طریق فناوری منتقل خواهد شد.

موضوع بسیار مهمی که محل بحث است این است که با توجه به این تغییرات فناورانه و تغییرات بنیادی زندگی در سال­های آینده فضای کسب‌وکار چه تغییری خواهد کرد؟ جنس نیاز انسان تغییر می­کند ولی انسان باز هم نیازمند است و هرچه بیشتر پیش برود نیازها تخصصی­تر می‌شود و یک فرد امکان تأمین نیازهای خود را نخواهد داشت. هرچه انسان به ماشین وابسته­تر می‌شود استقلالش نیز کمتر می‌شود؛ اگر صد سال پیش فردی تبعید می­شد، امکان اینکه زندگی روزمره خود را بگذراند فراهم بود؛ اما در دنیای پیشرفته‌ی سال ۲۰۵۰ اگر منابع آب و برق و اینترنت از یک فرد گرفته شود، زندگی فرد مختل می‌شود.

اگر فناوری و خدمات فناورانه توسط اپراتورهای مربوطه قطع شود، زندگی فرد مختل خواهد شد؛ چنانچه در فیلم­های علمی‌تخیلی که ساخته می‌شود، بنگاه­هایی که اجزای بدن افراد را تهیه می‌کنند، اگر هزینه‌ی خدمات‌شان تأمین نشود، قلب فرد یا اجزای دیگر را از سرویس خارج می­کنند؛ مثل امروز که آب و برق را بعد از دو بار اخطار قطع می­کنند. یا اگر هزینه­های غذا و لباس که بصورت الکترونیکی منتقل و چاپ می­شوند، پرداخت نشود، دیگر منتقل نخواهند شد! چه بسا در برخی شرایط مثل زیست­بوم­های مستقلی که طراحی شده، حتی هوا و نور هم بصورت خدماتی و کنترل شده است و باید هزینه­های آن پرداخت شود.

سؤال این است که چه کارهایی آینده‌ی کار اقتصادی افراد را تشکیل می­دهد و افراد از طریق آن، هزینه­های گرفتن تمام این خدمات را می­پردارند؟ جنس کار از کار فیزیکی به کار فکری و کارهای سطح بالاتغییر خواهند کرد. تولیدات افراد بیشتر از جنس کارهای اپراتوری، دستور دادن به ماشین­ها و در سطوح بالاتر تفکر، خلاقیت، ایجاد فناوری­های مختلف و توسعه فناوری خواهد بود. طبیعتاً اعمال قدرت در آن شرایط بیشتر خواهد شد. یعنی شرکت­ها نیازی به محل فیزیکی نخواهند داشت و هر کس در منزل خود می­تواند خدماتی ارائه کند. اگر الآن آشپز بصورت فیزیکی آشپزی می­کند، در آن شرایط طرح آشپزی و ایجاد یک غذا ارزش پیدا می­کند و آن چیزی که فروخته می‌شود، دستور غذایی است که به چاپگر داده می‌شود تا آن را جاپ کند. اگر امروزه خیاط، لباس می­دوزد، در آن شرایط طراحی که نقشه لباس را طراحی می­کند و به پرینتر یا دستگاه افراد می­فرستد، ارزش پیدا می­کند.

بیشتر کارها از جنس کارهای فکری و نرم خواهد بود. با ایجاد و توسعه‌ی چاپگر­های سه بعدی، پیش­بینی می‌شود در سال ۲۰۲۰ مهمترین بازار، بازار نقشه­هایی باشد که پرینت می­شوند. در سال ۲۰۱۳ لباس، کفش و وسایل مختلف بصورت پایلوت توسط پرینترهای سه­بعدی پرینت شدند. خرید لباس اهمیت نخواهد داشت افراد نقشه لباس را می­خرند و با چاپگرهای سه­بعدی خود چاپ می­کنند. آنچه اهمیت دارد مواد اولیه نیست، نقشه­ای است که باید منتقل شود؛ لذا افراد در منازل آنها را طراحی می­کنند. بحث خدمات آموزشی، کارهای پژوهشی و طراحی کارهای محتوایی ارزش پیدا خواهند کرد. منبع درآمد افراد نیز از طریق انجام همین کارها خواهد بود.

طبیعتاً افرادی که گلوگاه­های انتقال این طرح‌ها را دارند و در درگاه­های خدمات و محتوا قرار دارند، بیشترین سود را به دست خواهند آورد. ضمن اینکه سلطه‌ی این شرکت­ها در فضای اقتصادی آینده بیشتر خواهد شد؛ چرا که الآن با توجه به اینکه ارتباط رودررو بین مشتری و خریدار هنوز وجود دارد، راه­های دور زدن وجود دارد؛ اما در آینده، اینکه کسی بتواند دستور غذایی یا طرح تجهیزات یا پوشاک را از طریقی غیر از طریقی که تعریف شده به افراد برساند، بسیار سخت خواهد شد.

در حال حاضر سایت­های تخصصی، ژورنال­ها و کتب مختلفی در مورد آینده‌ی جهان نوشته شده است و حتی برنامه­هایی که کشورها نوشته­اند بصورت جامع به پیشرفت­های علمی اشاره کرده­اند و تصویرهای عجیب و غریبی ارائه شده است؛ اما در تصویری که ارائه شد، سعی بر این بود که معقول­ترین پیش­بینی­ها ذکر شود؛ و از ذکر پیش‌بینی‌های دور از واقعیتی مثل «نمردن انسان»، «خلق موجودات جدید» خودداری شود. در این گفتار سعی بر این بود که نتایج اولیه‌ی فناوری­هایی که در حال حاضر آغاز شده‌اند مطرح شده و پیش­بینی­های معقولی که در مورد آنها وجود دارد، ارائه گردد.

در کنار همه‌ی این پیش‌بینی‌ها باید به این نکته نیز دقت داشت که در سیستم­های آشوبی، اتفاقات ناگهانی بسیار زیادی رخ می­دهد و بروز برخی از این اتفاقات ناگهانی و پیش­بینی نشده، روندها را کاملاً تغییر می­دهد. در ۳۵ سال آینده نیز با وجود بالا بودن سرعت رشد فناوری و ایجاد تغییرات بسیار زیاد علم‌وفناوری، احتمال اینکه رویکردها، فلسفه­ها و جهان­بینی­های دیگری ایجاد شود و ناگهان روندها را تغییر دهد، وجود دارد. اتفاقاً عده­ای هستند که روی موضوعاتی از این دست، کار می­کنند. در حوزه‌ی علوم انسانی و فنی، دانشمندانی هستند که رویکردهای نقادانه به رشد تکنولوژی دارند و معتقدند روند موجود به حدی می­رسد که به انفجار می­انجامد و انسان نمی­تواند فناوری را بیش از یک حد مشخصی توسعه دهد و به حدی می­رسد که از خودش جا می­ماند؛ یعنی انسان نمی­تواند با سرعتی که تکنولوژی پیش می­رود، پیش برود و یک نقطه‌ی شکست در فناوری اتفاق می­افتد و امکان توسعه‌ی بیش از آن وجود نخواهد داشت.

این نگاه یک نگاه نقادانه و متفاوت به فناوری است که طیف وسیعی دارد و از «افرادی که فکر می­کنند فناوری متوقف می‌شود یا بخاطر تبعات منفی اخلاقی، روحی، فرهنگی و زیست­محیطی که فناوری دارد، خود انسان جلوی توسعه آن را می­گیرد» تا «کسانی که معتقدند انسان به جایی می­رسد که فناوری را نابود می­کند و یک برگشت به عقب اتفاق خواهد افتاد» را شامل می‌شود.

[۱] Jules Verne

[۲] Augmented Reality

[۳] Precision Farming

[۴] Vertical Farming

[۵] Biosphere 2

وضعیت علم و فناوری

پس از بررسی نظام علم‌وفناوری در غرب و ذکر کارکردها، فرآیندها، سازوکارها و ساختارهای آن، لازم است وضعیت علم‌وفناوری در دنیا بررسی شود و مشخص شود که این عرصه‌ی وسیع و گسترده در حال حاضر در چه مرحله و وضعیتی به سر می­برد. طبیعی است که با توجه به وسعت بسیار گسترده‌ی این عرصه، امکان یک ارزیابی و نگاشت دقیق و جامع در قالب یک کار پژوهشی مختصر، وجود ندارد. مؤسسات بسیار بزرگی در این حوزه کار می­کنند و نمی­­توان نگاشتی جامع از وضعیت علم‌وفناوری در دنیا ارائه نمود؛ صرفاً برای اینکه وسعت این حوزه مشخص شود به چند عدد و رقم و واقعیت اشاره می‌شود.

در دسته­بندی­ها و نگاشت­هایی که از حوزه­ها و شاخه­های مختلف علم وجود دارد، بعضاً بیش از چندصد و در برخی طبقه­بندی­ها به بیش از چندهزار شاخه‌ی علمی اشاره شده است که هر روز هم به این شاخه­ها افزوده می‌شود. از ترکیب علوم مختلف و شاخه­های مختلف علمی، علوم جدید تولید می‌شود. رشد و توسعه فناوری­ها هم خیلی بیشتر از علوم است، چون از ترکیب شاخه­های علمی مختلف، فناوری­های گوناگون بوجود می­آید و کاربردهای مختلفی از آن ایجاد می‌شود. فقط در یک لیست که در سایت ویکی­پدیا وجود دارد، بیش از ۲۰۰ فناوری نوظهور یعنی فناوری هایی که هنوز زمان زیادی از ایجاد آنها نگذشته ذکر شده است. وسعت دانش و اطلاعات تولید شده هم به یک سرعت و وضعیت بهمنی رسیده است و هر سال یا هر دو سال یک بار (در آمارهای مختلف متفاوت است) میزان دانشی که بشر تولید می­کند به اندازه دانشی است که قبل از آن تولید شده است.

البته تعاریفی که از دانش و اطلاعات می‌شود متفاوت است و این لزوماً به معنای دو برابر شدن علم بشر نیست. دانشی که تعریف می‌شود از مستندات، اطلاعات و داده­هایی است که ثبت می‌شود و این آمار از این طریق به دست می­آید؛ وگرنه بعید است علم بشر به معنای شناخت نسبت به جهان هستی و پیرامون آن، دو برابر شود. به هر حال وسعت این عرصه و اعداد و ارقامی که گفته شد، امکان اینکه بتوان یک وضعیت دقیق لحظه­ای از علم‌وفناوری در دنیا ارائه نمود را پیچیده و دشوار می­کند.

اگر رصد وضعیت شروع شود تا وقتی تمام حوزه­ها به اتمام برسد، پویایی و رشد به قدری زیاد است که بخش­های ابتدایی اعتبار خود را از دست می­دهند و لذا اولاً نگاشت وضعیت علم وفناوری در قالب یک تصویر لحظه­ای امکان­پذیر نبوده و نیاز به سیستم­هایی دارد که پویایی را هم بتوانند رصد کنند و در لحظه اطلاعات و آمار بگیرند که زیرساخت­های آن فراهم نیست؛ ثانیاً اینکه شاید اساساً رصد، ارزیابی و نگاشت این وسعت چندان هم در لایه­های سیاست­گذاری و برنامه­ریزی­های کلان نیاز نباشد و فقط پیچیدگی­ها را بیشتر کند. لذا لازم است یک خلاصه­سازی و کلی­نگری صورت گرفته و بخش­های مهم نگاشت، ارزیابی و رصد شوند؛ در عین حال تمرکز بیشتر روی روندها تغییرات صورت گیرد تا روی وضعیتی که در یک لحظه یک حوزه از علم یا فناوری دارد.

نکته ای هم که باید خاطر نشان کرد این است که کلی­نگری به معنای ارزیابی کلی و غیردقیق نیست. در حقیقت لازم است بخش­ها بصورت دقیق مشخص شوند؛ اما بصورت کلان به آنها نگاه شود؛ گاهی اوقات در دید کلان، یک رویداد خیلی کوچک تأثیر بزرگ و وسیعی دارد که باید پایش و رصد شود؛ یک وقت هم یک سطح وسیع در حوزه علم‌وفناوری به دلیل نقش کم یا تغییرات ناچیز تأثیر چندانی ندارد و همینکه یک بررسی اجمالی و کلی روی آن بخش وسیع صورت گیرد، کفایت می­کند. در تصویری که در این نوشتار از وضعیت علم‌وفناوری ارائه می‌شود، صرفاً به ارائه روندهای کلان در حوزه علم‌وفناوری و یک سری اتفاقات مهم و رویدادهای کلیدی و تاثیرگذار در آینده علم‌وفناوری اشاره می‌شود و هدف از آن هم شاید حتی ارائه یک گزارش ارزیابی و رصد نباشد؛ یک نگاه سیاست­گذارانه و ایجاد یک تصویر ذهنی از فضای علم‌وفناوری مد نظر است. سرعت رشد علم، فناوری و نوآوری یک موضوع مهم در ارزیابی است؛ خود این سرعت باید پایش شود؛ گسترش حوزه­های مختلف پایش شود؛ فارغ از اینکه در خود آن چه اتفاقی می­افتد. این روند رشد نکته مهمی است و چگونگی رشد بحث پراهمیتی در داشتن دید درست و ارزیابی دقیق نسبت به فضای علم‌وفناوری است.

علم به «علوم پایه»، «کاربردی» و «علوم بین رشته­ای» یا آنهایی که از ترکیب علوم مختلف حاصل می‌شود تقسیم می‌شود. البته منظرهای تقسیم­بندی علوم و فناوری مناظر متفاوتی است. تقسیم­بندی­های متعددی مثل تقسیم­بندی به «علوم سخت» و «علوم نرم» وجود دارد؛ منتهی در تعریف علم در این نوشتار، لایه­های مختلف علوم از منظر کاربردی و رسیدن به هدف غایی غرب یعنی ایجاد ثروت و ارزش مدنظر است. بنابراین علم به «علوم پایه»، «کاربردی» و ؛علومی که به فناوری تبدیل می­شوند»، تقسیم­بندی می‌شود. فناوری­ها هم به فناوری­های پایه و فناوری‌هایی که روی مسائل خاص و صنایع ویژه تمرکز می­کنند. فعالیت اقتصادی هم ممکن است بر اساس یک فناوری با استفاده از سازوکارها و روش­های متعدد ایجاد شود.

طبیعتاً در سطوح بالاتر یعنی در «علوم پایه»، وسعت و گوناگونی حوزه­ها و رشته­های مختلف کمتر می‌شود و در سطح فعالیت­های اقتصادی، یعنی علوم کاربردی و فناوری­های روز و تجاری و شرکت­های فناورانه و فعالان اقتصادی حوزه دانش­بنیان علاوه بر آنکه بر وسعت زیاد گوناگونی و تغییرات هم افزایش می­یابد. تغییراتی که هر روز در سطح شرکت­های دانش­بنیان اتفاق می­افتد بسیار بیشتر از اتفاقاتی است که در حوزه علوم بخصوص علوم پایه می­افتد و طبیعتاً تأثیراتی هم که تغییرات علوم پایه می­گذارد بسیار گسترده­تر است؛ یعنی یک کشف در علوم پایه ممکن است حجم وسیعی از علوم کاربردی، فناوری­ها و به تبع آن با یک تأخیر فعالیت­های ارزش­زا و تولیدکننده ثروت را ایجاد کند.

با همین دسته‌بندی، سه دسته از فعالان علمی نیز تعریف می­شوند؛ «دانشمندان»، «فناوران» و «نوآوران و فعالان حوزه اقتصاد دانش­بنیان». دانشمندان، کسانی هستند که در حوزه‌ی تولید علم تلاش می‌کنند و فناوران، کسانی هستند که در حوزه‌ی توسعه فناوری کار می­کنند. فعالان حوزه اقتصاد دانش­بنیان نیز از دستاوردهای فناورانه برای خلق ثروت استفاده می­کنند.

نکته‌ی بسیار کلیدی، تفکیک بین دانشمندان و فناوران است. معمولاً کارهای حوزه‌ی علم، کارهای بنیادین، عمیق و معمولاً طولانی‌مدت هستند. لذا مؤسسات و دانشمندانی که در حوزه‌ی علوم کار می­کنند، بعضاً چندده سال از عمر خود را صرف یک حوزه‌ی خاص علمی کرده و سال‌ها روی آن کار می­کنند و ممکن است به نتیجه هم نرسد. مثل انیتشین که نظریه‌ی «یکپارچگی نیروهای موجود در طبیعت» را مطرح کرد؛ اما نتوانست آن را به نتیجه برساند. پس از مرگش نیز تا به امروز علیرغم اینکه نظریات متعددی ارائه شده اما نظریه جامعی که بتواند تمام این نیروها را در یک قالب واحد تفسیر کند، بصورت موفقیت آمیزی ارائه نشده است. شاید نزدیک به ۸۰ سال است که فعالیت روی این نظریه در حال انجام است ولی هنوز به نتیجه نرسیده است.

در مقابل، در حوزه‌ی فناوری معمولاً فعالیت­ها کوتاهتر، پژوهش­ها مشخص­تر، سازوکارها و روش­های تحقیق دقیق­تر و ساختاریافته­تر و نتایج هم قابل فهم­تر و به حوزه کاربرد نزدیک­تر است. بسیاری از کارهایی که نام فعالیت علمی به خود می­گیرند، فعالیت­های فناورانه هستند؛ حتی اگر در علوم پایه و علوم انسانی اتفاق بیفتند. مدلسازی­هایی که حتی در علوم انسانی انجام می­گیرد، فناوری­های علوم انسانی هستند. مثلاً ارائه‌ی مدل برای مدیریت یک سازمان، ارائه مدل اقتصادی برای بانک­داری، ارائه‌ی مدل­های متعدد یا کارهایی که بر اساس مطالعات آماری در حوزه پزشکی و علوم انسانی انجام می‌شود یا بحث­هایی که در کاربردهای قوانین و قواعد فیزیکی اتفاق می­افتد همه فناوری هستند و افرادی هم که این کارها را انجام می­دهند فناور محسوب می‌شوند و نه دانشمند.

این نکته در کشور ایران فراموش شده و دانشمند – به معنای کسی که روی علوم پایه بصورت عمیق کار کند یا مؤسساتی که روی علوم کار می­کنند – بسیار کم هستند؛ حتی در علوم انسانی. تا وقتی روی علوم بصورت پایه­ای و زیربنایی کار نشود، مبانی قابل تغییر نیست و شاید یکی از دلایلی که مخصوصاً در حوزه‌ی علوم انسانی که تفاوت­های زیادی بین علوم اسلامی با علوم غربی وجود دارد، اتفاق جدی نمی­افتد همین باشد؛ اینکه افرادی که در حوزه علوم انسانی کار می­کنند در واقع فناوران علوم انسانی هستند و فناوری را بر مبنای همان روش­ها و قواعد علمی کشف شده در حوزه علوم انسانی در تمدن غرب، در این حوزه توسعه می­دهند.

در علوم پایه، تغییرات نیز بسیار کمتر، کندتر و البته بنیادی­تر است. به عبارتی هنوز هم با اینکه علوم کاربردی و فناوری­ها به سرعت در حال تغییر هستند، در تقسیم­بندی علوم، همان ۶ حوزه‌ی اساسی مطرح است که شامل «ریاضیات»، «نجوم و ستاره­شناسی»، «فیزیک»، «شیمی»، «زیست­شناسی» و «جامعه‌شناسی» است. البته همانطور که گفته شد، دسته­بندی­ها متفاوت هستند؛ اما این دسته­بندی­ یک دسته­بندی پایه است و معمولاً علوم مختلف ذیل این­ها تعریف می­شوند و توسعه علومی که بیشتر هم جنبه فناورانه و کاربردی پیدا می­کنند از ترکیب علوم مختلف است. به ندرت شاخه‌ی اصلی علوم تغییر می­کند.

در حوزه‌‌ی فناوری هم همینطور است؛ فناوری­های قدیمی که دسته­بندی­های قبلی را دارند و ۴ حوزه‌ی جدید هم به آنها اضافه شده است که عبارت‌اند از «نانو»، «بایو»، «فناوری اطلاعات» و «فناوری­های شناختی» که در حال حاضر حوزه­های اصلی فناوری محسوب می‌شوند. البته فناوری هم دسته­بندی­های مختلفی دارد؛ همانطور که گفته شد یک سری از دسته­بندی­ها بر اساس «مبانی فناوری» است؛ اینکه از چه شاخه­ای منشعب می­شوند و یکی هم بر اساس «کارکردها و کاربردهای فناوری» است؛ مثلاً فناوری­های کشاوری و صنعتی، آب و هوا، ساخت، معماری، فضا و نظامی.

آنچه در حال حاضر بیشتر در نظام علم‌وفناوری باید توجه کرد، بیش از حوزه‌ی علوم، حوزه‌ی فناوری است. چرا که تأثیر فناوری در زندگی خیلی ملموس­تر است؛ اینکه احساس می‌شود زندگی خیلی سریع پیش می­رود و خیلی سرعت تغییرات در زندگی بیشتر شده است، بخاطر تغییرات و تحولاتی است که در حوزه فناوری و کاربردهای مسائل علمی و فناوری رخ می­دهد. هر روز یک دستگاه جدید، مکانیسم تازه و ابزار نو وارد بازار می‌شود و به سرعت هم فناوری­هایی که ایجاد می­شوند کند می­شوند. البته باز می­توان گفت خیلی از این­ها حاصل خود فناوری و تغییرات آن نیستند، بلکه حاصل نوآوری­ها و بحث نظام اقتصادی و کسب‌وکارهای مبتنی بر این فناوری­هاست.

مثال خیلی ساده این مسئله فناوری­ها، سرویس­ها و خدمات مبتنی بر فناوری اطلاعات است. چه بسا خیلی از فناوری­های سخت­افزاری پشتیبان آنها تغییر نمی­کند اما ایده­ها، نوآوری­ها و کسب‌وکارهایی که روی آنها سوار می‌شود، سرعت تغییرات و اثرات آن را در زندگی بشر خیلی بیشتر می­کند. البته طبیعی است که خود فناوری هم باید تغییر کند اما سرعت تغییر فناوری به اندازه سرعت تغییر خدمات و کسب‌وکارهایی که در حوزه دانش و فناوری وجود دارد نیست. تغییرات در حوزه علوم نیز به اندازه تغییرات در حوزه فناوری نیست.

روند قابل­توجهی که امروزه در حوزه علم‌وفناوری به چشم می­خورد و در مستندات مختلف ذکر می‌شود، مخصوصاً در حوزه‌ی فناوری، همگرا شدن فناوری­ها است. یعنی در یک دوره، فناوری­ها با توجه به حوزه­های مختلف بیو، نانو و … جدا شدند و حوزه­های خاصی برای آنها تعریف شد؛ اما در چند سال اخیر به دنبال ترکیب و یکپارچه کردن آنها و کاربردشان هستند و حاصل آن فناوری­های بسیار نوین در حوزه ساخت، علوم زیستی و علوم شناختی است.

به عنوان مثال حوزه‌ی نانو با حوزه فناوری اطلاعات و حوزه­های زیستی ترکیب شده و نانوربات­هایی برای استفاده در بدن انسان برای اهداف دارویی و سلامت ابداع شده­اند یا علوم شناختی، زیستی و فناوری اطلاعات برای تأثیرگذاری روی مغز انسان یا گرفتن و دادن اطلاعات به یک دستگاه خارجی از مغز انسان (یعنی بارگذاری و دریافت اطلاعات بین مغز و کامپیوتر یا سیستم ماشینی) با هم ادغام شده­اند. یا در بحث شبیه­سازی های مغز این ترکیب در حوزه­های مختلف اتفاق افتاده است. یا فناوری اطلاعات، ساخت، نانو و زیست در کنار هم فناوری «چاپگرهای اندام زنده» را ایجاد کرده­اند که اعضای بدن را می­توان با استفاده از آنها چاپ کرد.

ساختارهای نظام علم‌وفناوری

در هر نظامی برای پشتیبانی از فرآیندها و سازوکارها، به ساختاری نیاز است. ساختار، متشکل از اجزایی است که کنار هم سیستمی تشکیل می­دهد و وظیفه‌ی آن انجام فعالیت­ها، فرآیندها و سازوکارهایی است که در راستای تولید کارکردهای هر نظام است. بنابراین لازمه‌ی اجرای درست و هدفمند سازوکارها و فرآیندها و تحقق کامل کارکردها، وجود یک ساختار متناسب است.

ساختارها معمولاً شامل اجزا و روابط بین آنها است. در برخی موارد، ساختارها بصورت عامدانه و با یک طراحی قبلی به شکل «متمرکز» ایجاد می­شوند. گاهی اوقات ساختارها بصورت «ارگانیک و طبیعی» رشد می­کنند. در نظام گسترده­ای مثل نظام علم‌وفناوری – آن هم در سطح بین­المللی و جهانی – هر دو نوع این ساختار­ها مشاهده می­شوند. یعنی هم ساختارهایی وجود دارند که با برنامه و طراحی ایجاد شده­اند و هم ساختارهایی که بصورت ارگانیک و در تعامل اجزای این نظام بایکدیگر و برای ایجاد کارکردهای خردتر ایجاد شده­اند.

ساختارها و اجزایی که بصورت ارگانیک رشد می­کنند، از قواعد «رشد فراکتالی» توسعه پیدا می­کنند؛ یعنی بر اساس قواعدی که در این سیستم حاکم است خودشان را توسعه و رشد می­دهند. این قواعد، همان قواعدی است که برای این نظام طراحی شده و حاکم بر تعاملات اجزای آن است. بنابراین اجزایی که بدون طراحی و بصورت خودجوش ایجاد شده­اند و جزء اجزای غیربرنامه‌ریزی شده محسوب می‌شوند نیز از قوانینی که بر این سیستم حاکم است تبعیت می کنند. به همین خاطر است که در نظام علم‌وفناوری – هرچند که بسیاری از اجزا بدون برنامه­ریزی ایجاد شده و خودشان رشد کرده­اند – باز هم یک نظام منسجم با کارکردهای مشخص بوده و به دنبال رسیدن به همان اهداف ۴گانه‌ی اصلی می‌باشد. طبیعتاً اجزا و نهادهای متعددی در نظامی با این وسعت وجود دارد که برخی از آنها در ادامه ذکر شده و توضیحات مختصری راجع به هر کدام ارائه می‌شود.

یکی از سازوکارهای نظام علم‌وفناوری مربوط به نیروی انسانی است؛ اعم از سازوکارهای جذب، ارتقا، رشد و فعالیت آنها. یک سری نهادها از این فرآیندها و کارکردها پشتیبانی می­کنند که شامل دانشگاه­ها، پژوهشگاه­ها و مؤسسات علمی و تحقیقاتی مختلف هستند. کارکرد اولیه‌ی دانشگاه­ها جذب و ارتقای افرادی است که می‌خواهند کارهای علمی و دانش­بنیان انجام دهند. البته اشاره شد که کارکرد دانشگاه­ها و مراکز آموزشی غیر از خدمت­رسانی به خود نظام علم‌وفناوری، آماده کردن افراد برای سایر نظام­ها نیز هست؛ اما کل این نهاد جزء نظام علم‌وفناوری دسته­بندی می‌شود. نهادهای دیگر مثل پژوهشگاه­ها، مؤسسات تحقیقاتی و آزمایشگاه­ها جاهایی هستند که افرادی که در این نظام رشد کرده­اند در آن کار می­کنند.

همچنان که پیشتر گفته شد امروزه هم بحث کار کردن فردی تقریباً در بسیاری از علوم منتفی است و هم برای کارهای علمی و فناورانه به امکانات مناسب نیاز است. بنابراین کارهای علمی و فناورانه به‌صورت گروهی و در قالب سیستم­های علمی‌پژوهشی انجام می‌شود که این وظیفه را پژوهشگاه­ها و مؤسسات علمی‌پژوهشی بر عهده دارند. نکاتی در مورد دانشگاه­ها، پژوهشگاه­ها و مؤسسات علمی‌پژوهشی وجود دارد که به چند مورد آن اشاره می‌شود:

دانشگاه­ها و مؤسسات آموزشی در نظام علم‌وفناوری چند نوع‌اند که یکی از آنها سیستم آکادمیک رایجی است که در ایران نیز وجود دارد؛ البته انواع مختلفی از آن به وجود آمده که از نظر ساختاری، حقوقی و حتی فناوری (دانشگاه­های مجازی و آموزش از راه دور) متفاوت‌اند. سازوکار دانشگاه­ها به این صورت است که یک رشته‌ی­ خاص با یک سری دروس مشخص تعیین می‌شود و افراد با انتخاب خود یا هدایت دیگران وارد آن شده و با آموختن یک سری مهارت­ها از آن رشته‌دانشگاه فارغ­التحصیل می­شوند.

مدل­های دیگری از آموزش نیز در غرب وجود دارد؛ مثل «آکادمی­های علوم» که در مقابل دانشگاه و در نقد دانشگاه ایجاد شدند؛ ایده‌ی اصلی این آکادمی‌ها این است که مدرک دانشگاهی مفید نیست و بسیاری از دروسی که در دانشگاه­ها ارائه می‌شود، به هیچ دردی نمی‌خورد. کسی که نیاز دارد در یک حوزه‌ی خاص به تخصص نیاز دارد، مطابق حوزه­ای که انتخاب می­کند ممکن است درس­های بیشتر یا کمتری را بگذراند و مدرک تخصصی آن حوزه را بگیرد؛ نه مدرک یک رشته‌ی خاص؛ یعنی مدرک گذراندن یک درس خاص با استاد خاص یا انجام پژوهش با یک پژوهشگر خاص. در فضای مجازی هم سایت­هایی ایجاد شده­اند که  همین رویکرد را برای ارائه درس­های مختلف و دادن مدرک در پیش گرفته­اند.

وضع در مورد پژوهشگاه­ها نیز به همین شکل است و مدل‌های مختلفی از پژوهشگاه‌ها وجود دارد. یک سری پژوهشگاه­ها هستند که حول محور موضوعات خاص کار می­کنند و در کنار دانشگاه­ها قرار دارند یا پژوهشگاه­هایی که در حوزه­های علوم پایه و علوم انسانی کار می­کنند. یک سری از پژوهشگاه‌ها نیز برای حل مسئله‌ها و انجام پروژه­ها ایجاد شده­اند که ساختارهای متفاوتی دارند.

مؤسسات علمی‌پژوهشی معمولاً متفاوت از پژوهشگاه­ها هستند و مأموریت خاصی را در نظاماتی غیر از نظام علم‌وفناوری دنبال می­کنند. مؤسسات علمی‌پژوهشی را شاید بتوان مراکز تحقیق و توسعه یا R&D حاکمیت­ها دانست. برخی از این مؤسسات، کارهای علمی و پژوهشی را برای دستیابی به یک هدف خاص دنبال می­کنند. مثلاً «ناسا»[۱] در چارچوب اهداف امریکا مأموریتی دارد و بنا است بستری برای توسعه‌ی دانش، فناوری­ها و محصولاتی که مربوط به حوزه‌ی فضایی است، فراهم کند. یا «دارپا»[۲] در وزارت دفاع یا «رند»[۳] در بحث سیاست­گذاری کلان، مأمویت­هایی دارند و مطابق آن مأموریت­ها فعالیت علمی‌پژوهشی انجام می­دهند که تفاوت ساختار و کارکردهای این مؤسسات با پژوهشگاه­ها بسیار مهم است. اگرچه بسیاری از محصولات علمی اعم از مستندات و محصولات علمی و فناورانه از همین مؤسسات ناشی می‌شود؛ اما اینها از نظر کارکرد با پژوهشگاه‌هایی که روی موضوعات خاص کار می­کنند، متفاوت‌اند. متأسفانه در ایران چنین مؤسساتی به‌ندرت دیده می‌شود. البته در برخی حوزه­های استراتژیک مثل حوزه‌ی دفاعی و هسته­ای، مؤسساتی ایجاد شده­اند و خروجی­های نسبتاً خوبی نیز داشته­اند.

آزمایشگاه­ها نیز همینطورند؛ البته آزمایشگاه­ها معمولاً ذیل دانشگاه­ها تعریف می‌شوند یا با همکاری دانشگاه­ها، مؤسسات علمی‌پژوهشی و پژوهشگاه­ها ایجاد می­شوند. اما آزمایشگاه­های مستقل و بزرگی هم هستند که زمینه را برای تحقیقات مؤسسات مختلف فراهم می­کنند؛ آزمایشگاه­هایی با تجهیزات بسیار پیشرفته که پژوهشگاه­ها و دانشگاه­های مختلف از آن استفاده می­کنند. البته آزمایشگاه­های درون مجموعه­های مختلف نیز می­توانند شبکه­های آزمایشگاهی ایجاد کنند که یک زیرساخت بزرگ پژوهشی محسوب می‌شود.

نهاد بعدی که نهاد بسیار مهمی در دنیای علمی امروز است، مؤسسات نشر مستندات و آثار علمی هستند که از تعاملات علمی، تولید علم و حفاظت از حقوق افراد پشتیبانی می­کنند. این مؤسسات در حال حاضر جزء بزرگترین مؤسسات در نظام علم‌وفناوری غرب هستند که کارکردهای متعددی هم دارند. مؤسساتی مثل إسکوپوس[۴] و إلزِویر[۵] که کار انتشار اسناد علمی و به تبع آن بحث ارزش­گذاری و اعتباردهی را نیز انجام می­دهند. امروزه بسیاری از مقالات علمی از طریق این نهادها و در قالب استانداردهای آنها منتشر می‌شود که معمولاً گلوگاه­های تولید و توسعه‌ی علم را نیز در اختیار دارند.

این مؤسسات از اجزای کوچکتری که ژورنال­ها هستند، تشکیل شده­اند؛ ژورنال­ها نیز نهادهایی هستند که زمینه‌ی نشر مقالات را فراهم می­کنند و اعتباردهی خاص خود را دارند. ژورنال­های معتبر مختلفی وجود دارند که دانشمندان و پژوهشگران، آثار خود را از طریق آنها منتشر می­کنند. نکته‌ی قابل توجه این است که صاحب ژورنال معمولاً سیاست­گذار آن نیز هست و لایه‌ی بالاتر، کسانی هستند که به ژورنال­ها اعتبار می­دهند و برای کیفیت آنها سیاست­گذاری می­کنند؛ برای اینکه یک ژورنال یا نشریه‌ی علمی معتبر باشد، باید حائز شاخص­هایی باشد که برای آنها گذاشته شده تا بتوانند اعتبارشان را ارتقا دهند؛ همین اعتبار خودش جاذب افراد معتبرتری برای ارائه‌ی آثار و مقالات‌شان به این ژورنال‌ها است. البته سازوکارها و نظامات داوری مختلفی وجود دارد که در شبکه­های داوری به آنها اشاره خواهد شد.

مؤسسات دیگری که در نظام علم‌وفناوری غرب وجود دارند، مؤسسات ثبت مالکیت معنوی هستند که اختراعات[۶] و حق کپی­رایت[۷] را ثبت می­کنند. این مؤسسات معمولاً مؤسسات ملی هستند و معتبرترین آنها مؤسسه‌ی ثبت مالکیت معنوی امریکا[۸] است که کار ثبت و حمایت از حقوق کسانی که فناوری خاصی را توسعه می­دهند، بر عهده دارد. نکته‌ی قابل توجه این است که نظامات مربوط به انتشارات علمی و ثبت مالکیت معنوی، هماهنگ و یکپارچه عمل می­کنند و کسی که در یکی از ژورنال­های ثبت شده در این مجموعه یک مقاله، نظریه‌ی علمی یا فناوری را ارائه کند، خودبه‌خود حمایت­هایی که در مورد مالکیت معنوی از او صورت می­گیرد، اتفاق می­افتد. هرچند که برای حصر تجاری و حفاظت از حقوق مادی، لازم است در قالب اختراع ثبت شود.

نهاد بعدی، مؤسسات ارزیابی و رصد علم‌وفناوری هستند که به دلیل اینکه اساس کارشان، آمار و اطلاعات علم‌وفناوری است، خیلی به مؤسسسات نشر آثار علمی نزدیک‌اند و کارهای مختلفی بر روی آمار و ارقام موجود انجام می­دهند؛ مثل «پایش دانشگاه­ها»، «پژوهشگاه­ها و مؤسسات علمی»، «ارزیابی و رصد انتشارات علمی»، «ارزیابی وضعیت علم‌وفناوری کشورهای مختلف»، «روندهای مختلفی که در حوزه علم‌وفناوری وجود دارد» و «آینده­نگاری علم‌وفناوری». مهمترین مؤسسه‌ای که در حال حاضر در این زمینه، فعال است، تامسون‌رویترز[۹] است که وب‌آوساینس[۱۰] را در اختیار دارد. گارتنر[۱۱]، رند[۱۲] و مؤسسات بین‌المللی – مثل بخش UNDP یا کشورهای در حال توسعه‌ی سازمان ملل و امثالهم – نهادهای دیگری‌اند که در ارزیابی و رصد علم و فناوری فعالیت می‌کنند. البته اغلب کشورها برای ارزیابی و رصد علم‌وفناوری خود، نهادهای ملی نیز ایجاد کرده‌اند.

مؤسسات سیاست­پژوهشی و آینده­نگاری علم‌وفناوری نیز مجموعه‌هایی هستند که شاید به‌نوعی با مؤسسات ارزیابی و رصد علم‌وفناوری در هم تنیده‌اند. مثل گارتنر و رند که روندها و سیاست­ها را تعیین می­کنند، در واقع سیاست­های حوزه‌ی علم‌وفناوری را برای حاکمیت­ها می­سازند.

نهاد بعدی نهادهایی هستند که در علم‌وفناوری اعتباردهی، اعتبارسنجی و استانداردگذاری می­کنند؛ نهادهایی که در قالب مسابقات، جوایز و مؤسسات مختلف فعالند. بسیاری از مؤسساتی که قبل از این اشاره شد می­توانند کارکردهای اعتباردهی و اعتبارسنجی داشته باشند. بسیاری از دانشگاه­ها مؤسساتی از این دست دارند. جوایز مختلفی مثل نوبل[۱۳] و امثالهم – که سازوکارهایی برای اعتباردهی و اعتبارسنجی دارند – و مؤسساتی مثل آی‌اس‌آی[۱۴] –  که «ضریب تأثیرگذاری»[۱۵] را تعیین می‌کند – مؤسساتی هستند که سازوکارهای مختلف اعتباردهی و استانداردسازی در حوزه‌ی علم‌وفناوری را ایجاد می­کنند.

در بحث حاکمیتی نیز یک سری نهادهای دولتی و حاکمیتی در حوزه‌ی علم‌وفناوری وجود دارند که در موضوع دانش و فناوری مؤثرند؛ از آنجا که بسیاری از پروژه­های بزرگ علم‌وفناوری به‌علت هزینه­های بالا از عهده‌ی مؤسسات، بنگاه‌ها و شرکت­ها خارج است، معمولاً حکومت­ها ورود کرده و مؤسساتی را ایجاد می­کنند تا این تیپ پروژه­ها را پیش ببرند. بنابراین بخش­های حاکمیتی علم‌وفناوری در غرب هم بخش­های مهمی هستند که با توجه به کارکردهای مختلف به بخش­های آموزشی، پژوهشی و فناورانه تقسیم می­شوند. گاهاً مؤسسات علمی‌پژوهشی نیز ذیل نهادهای حاکمیتی و ملی فعالیت می‌کنند.

بخش­های مربوط به شرکت­ها و بنگاه­های اقتصادی دانش­بنیان نیز نقش مهمی در نظام علم‌وفناوری و توسعه‌ی فناوری دارند؛ هرچند نقش‌شان در توسعه‌ی علم کمرنگ‌تر است. علی‌الخصوص با توجه به افزایش اقبال جامعه به استفاده از محصولات فناورانه، این بنگاه‌ها هم بخش مهمی از نظام اقتصادی محسوب می‌شوند و هم بخش مهمی از نظام فناوری. اتفاقاً بخش عمده­ای از توسعه‌ی فناوری در شرکت‌های دانش­بنیان اتفاق می­افتد و نه در قالب پروژه­های بزرگ نهادهای حاکمیتی. شرکت­هایی مثل گوگل[۱۶]، یاهو[۱۷]، مایکروسافت[۱۸]، اینتل[۱۹]، اپل[۲۰] و شرکت‌هایی که اساس‌شان فناورانه بوده است. البته شرکت‌های خودروسازی، شرکت‌های نفتی، پتروشیمی و دارویی، هر چند ممکن است خودشان دانش­بنیان محسوب نشوند، اما بخش‌های تحقیق و توسعه‌ی آنها در توسعه‌ی فناوری مؤثر بوده و فناوری­ها در بسیاری از موارد در رقابت بین همین شرکت­ها توسعه پیدا کرده و می­کند.

از سایر نهادها می­توان به صندوق­های خطرپذیر[۲۱] و مؤسسات مالی که از پروژه­های دانش­بنیان و فناورانه حمایت می­کنند و شرکت­های خدماتی و مشاوره که خدمات مختلفی – از جمله خدمات ثبت اختراع، تجاری‌سازی و بازاریابی محصولات دانش­بنیان – را در حوزه‌ی علم‌وفناوری ارائه می­کنند، اشاره کرد.

بخش دیگری از نهادهایی که در ساختار نظام علم‌وفناوری غرب باید به آن توجه کرد، شبکه­هایی است که در این نظام شکل گرفته و در حال رشد هستند و کارکردهای بسیار مهمی در این نظام دارند؛ امثال شبکه­های آزمایشگاهی، دانشگاهی و پژوهشگاهی که در بخش قبل اشاره شد. بسیاری از مسائل علمی امروز در قالب همین شبکه­های دانشگاهی و آزمایشگاهی و در تعاملات بین آنها اتفاق می­افتد. در حال حاضر بسیاری از محصولات علمی شامل مستندات، مقالات و کتاب‌ها در ارتباط بین مؤسسات مختلف تولید می‌شوند و پدیدآورندگان آنها کسانی هستند که در مؤسسات مختلف مشغول فعالیت هستند.

برخی از شبکه‌ها کارکردهای ویژه و مهم‌تری دارند؛ مثل «شبکه­های داوری کور»[۲۲] که برای داوری محصولات علمی ایجاد شده‌اند تا داور و پدیدآورنده در فرآیند داوری آثار علمی، یکدیگر را نشناسند. بسیاری از مؤسساتی که اعتباردهی و اعتبارسنجی حوزه‌ی نشر آثار علمی را بر عهده دارند، از این شبکه­ها برای ارزیابی و داوری استفاده می­کنند. خود داوران نیز در این شبکه­ها اعتبارسنجی می­شوند؛ و پدیدآورندگان و مؤلفین نیز جزئی از این شبکه داوری می­شوند. این شبکه یکی از اجزای بسیار مهم در اعتباردهی و اعتبارسنجی مولفه­های مختلف نظام علم‌وفناوری اعم از افراد، محصولات، مستندات، مؤسسات و سایر اجزای این نظام است و توجه کمتری هم به آن شده است.

موضوع بعدی سیستم­های اطلاعاتی گسترده­ای است که پشتیبان این ساختارها، سازوکارها و فرآیندها است؛ «سیستم­های اطلاعاتی شامل اطلاعات پژوهشگران، اساتید، دانشجویان، مؤسسات»، «سیستم‌های اطلاعاتی مربوط به مستندات علمی» و «سیستم‌های اطلاعاتی رفتاری و پژوهشی افراد». سیستم­هایی که روندهای علم‌وفناوری را رصد می­کنند، سیستم­های اطلاعاتی بزرگ و مهمی هستند که یکی از اجزای بسیار مهم و راهبردی نظام علم‌وفناوری غرب هستند؛ خصوصاً در مدیریت راهبری و برنامه­ریزی این نظام این سیستم‌های اطلاعاتی اهمیت ویژه­ای دارند.

 ساختار بعدی، مؤسسات فعال در عرصه‌ی علوم انسانی هستند. همانطور که گفته شد، اگرچه ماهیت علوم انسانی غربی با آنچه که در ایران هست، متفاوت است؛ اما برای همین علوم هم مؤسسات بزرگی در غرب وجود دارد که کارهای توسعه‌ی علوم و فناوری را در حوزه‌ی علوم انسانی دنبال می­کنند. مثل مؤسسات اقتصادی، جامعه­شناسی، سیاست­پژوهی که عمدتاً دانش­بنیان‌اند و در توسعه‌ی علم‌وفناوری تأثیر می‌گذارند. موضوعات مطرح شده در این مؤسسات، غالباً باید به کاربرد برسد و تولید ثروت و ارزش کند و اگر این اتفاق نیفتد، فرآیند کاری این مؤسسات، ناقص محسوب می‌شود؛ بنابراین معمولاً در این مؤسسات، ترکیبی از دانشمندان و پژوهشگران علوم انسانی، علوم مهندسی و ریاضیات با هم فعالیت می­کنند تا بتوانند نظریه‌ها و فرضیه‌های متخصصین حوزه‌ی علوم انسانی را با تکنیک­ها و مدل­های ریاضی و مهندسی به کاربرد برسانند. بسیاری از روش­های تحقیق، فعالیت‌های اجتماعی و مهندسی­های نرمی که اتفاق می­افتد، و بسیاری از فرمول­های اقتصادی، توسط دانشمندان ریاضی یا مهندسین انجام می‌شود. این همکاری یک همکاری پذیرفته شده در این نوع مؤسسات است. با این وجود در نهادهای پژوهشی علوم انسانی در ایران، کمتر به چنین مؤسساتی توجه شده است.

کارکرد دیگری که در نظام علم‌وفناوری غرب به آن اشاره شد، بحث کنترل و استفاده از علم است. به عبارتی وقتی تولید علم اتفاق افتاد، طبیعت کشف شد و یک قاعده و قانون شناخته شد، استفاده از آن است که اهمیت پیدا می‌کند؛ یعنی اینکه چگونه می­توان با بهره‌گیری از علوم بر بخشی از هستی تسلط پیدا کرد. فهم­ این نکته در بحث­های فیزیکی ساده است. در برخی موارد فاصله‌ی زمانی بین «لحظه­ای که بشر قانونی را کشف می‌کند» تا «زمانی که بتواند از آن استفاده کند»، مدت‌زمان زیادی طول می‌کشد؛ و گاهی این زمان کوتاه است. برای مثال، «استفاده از انرژی هسته­ای حاصل از شکافت» در مدت زمان کمتری حاصل شد؛ اما در «همجوشی هسته­ای» با وجود اینکه فعالیت­های زیادی انجام شده، هنوز توانایی و چگونگی استفاده از آن حاصل نشده است.

البته در بطن همین فعالیت­ها نیز توسعه و کشف اتفاق می­افتد؛ لذا «کشف علم» و «استفاده از علم»، مرز مشخص ندارد؛ اما در مباحث چرخه‌ی «علم، فناوری، کشف و استفاده» – که همان فناوری استفاده از قواعد علمی است – اینها را دو مرحله‌ی متفاوت در نظر می‌گیرند و «کنترل و استفاده از علم» را یکی از کارکردهایی اصلی نظام علم‌وفناوری در غرب برمی‌شمارند.

همانطور که پیشتر نیز گفته شد با توجه به هدفی که غرب از تولید علم دنبال می‌کند[۲۳] اگر علمی کشف شد؛ ولی کنترل و استفاده­ای از آن نشد، علم به کمال مدنظر غرب نرسیده است. برای این کارکرد مهم، سازوکارها و فرآیندهای مختلفی در نظام غرب تعریف شده است که از یک زمان به بعد – که چند دهه­ای از آن گذشته – بحث فناوری و نظام فناوری نیز به بحث علوم و پژوهش اضافه شد، که بخش مهمی نیز محسوب می‌شود.

برای اینکه قدرت فناوری در اختیار غرب قرار گیرد چند موضوع در دستور کار قرار گرفته است. اول اینکه برای توسعه‌ی فناوری به فناوری نیاز است؛ به عبارتی با دست نمی­توان بیشتر از یک حد مشخص ابزار دقیق و بزرگ ایجاد کرد؛ برای این کار نیاز به دستگاه وجود دارد. اگر صنعت درستی وجود نداشته باشد، کامپیوتر هم نمی­توان ساخت تا فناوری اطلاعات و پردازش­های اطلاعاتی را توسعه دهد. چون ساخت سخت­افزارهای آن نیاز به صنایع قبلی دارد. بنابراین این چرخه باید چرخه‌ی کاملی باشد. اینگونه نیست که بتوان روی یک فناوری خاص بخصوص فناوری­های جدید تمرکز کرد و به تنهایی آن را به بلوغ رساند. باید فناوری مواد، مکانیک، الکترونیک و.. دست به دست هم دهند تا یک فناوری نوین ایجاد شود.

یکی از کارهایی که غرب در چند دهه و حتی چند قرن گذشته انجام داده است، ایجاد این زنجیره‌ی فناوری­ها است که باعث شده است فناوری در شیب رشد نمایی خود قرار گرفته و فناوری‌ها، ایجاد فناوری‌های جدید را تسهیل کنند و به همین دلیل است که دسترسی به بعضی فناوری‌ها برای سایر کشورها به سادگی فراهم نیست. برای مثال اگر یک کشور در حال توسعه بخواهد زیرساخت­های ایجاد یک فناوری نوین را از صفر تا صد در دستور کار خود قرار بدهد، طبیعی است که هزینه­های زیاد و سرمایه­گذاری­های سنگین و مدت زمان طولانی نیاز دارد. علاوه بر آن، سرعت رشد فناوری به حدی است که تا زیرساخت­هایی برای رسیدن به آن ایجاد شود، فناوری چند گام جلوتر می­رود و این کشور از رسیدن به فناوری روز عقب می­ماند. همین امر باعث ایجاد سلطه در برخی از حوزه­های خاص برای غرب شده است. معمولاً اگر کشورها بخواهند فناوری را در سطح بالا ایجاد کنند، فناوری را از کشورهای پیشرفته‌تر می‌خرند؛ اما آنچه که غرب روی آن تمرکز کرده، فناوری­های پایه است که آنها را در اختیار دیگران قرار نمی­دهد؛ مخصوصاً در فناوری‌های راهبردی و استراتژیک مثل فناوری­های دارویی و فناوری­های ساخت.

ساختار دیگری که برای پشتیبانی از نظام فناوری ایجاد شده و در اختیار غرب است، نظام ثبت اختراعات است. اختراعات همان فناوری­ها هستند؛ یعنی نحوه‌ی استفاده و بکارگیری یک علم و به عمل در آوردن آن. اما از آنجا که گلوگاه­های آن در اختیار غرب است، استفاده از این فناوری­ها برای دیگران با چالش‌هایی مواجه می‌شود؛ حتی اگر دسترسی به این ساختار از نظر فنی شدنی باشد. البته برخی کشورها مثل ایران بخاطر قرار نگرفتن در پروتکل مربوطه در استفاده از برخی از آنها آزادانه­تر عمل می­کنند که این عمل کردن آزادانه محدودیت­هایی را در حوزه­های دیگر ایجاد می­کند.

کارکرد اصلی و نهایی نظام علم‌وفناوری در غرب که تمام این اتفاقات رخ می­دهد که به آن نتیجه منجر شود، بحث تولید ثروت از علم‌وفناوری و ارزش­زایی آن است. یعنی در نظام مادی، علم‌وفناوری وقتی مفید خواهد بود که بتوان از آن تولید ثروت و ارزش نمود. لذا زیرساخت­های ایجاد ثروت از تمام اقلام، محصولات و فرآیندهای علمی و فناورانه در نظام علم‌وفناوری غرب در نظر گرفته شده است. از فعالیت­های اولیه علمی مثل پژوهش و تولید ثروت از یافته­های پژوهشی و خرید و فروش آنها گرفته تا بحث فناورانه و نوآورانه و رساندن آن به کاربرد و تولید انبوه، موضوعاتی هستند که در نظام علم‌وفناوری غرب ایجاد شده است و زیرساخت­های پشتیبان آن نیز فراوان است. در حقیقت سازوکارهای دقیق و فراوانی در این حوزه وجود دارد که یکی از مهمترین حوزه­های نظام علم‌وفناوری در غرب است.

یکی از ساختارهای مهم در ثروت‌زایی فناوری، سازوکار خرید و فروش دانش فنی و اختراعات است که هم ثبت آن هزینه­های فراوانی دارد، هم خرید آن حسب ارزشی که برای آن تعیین می‌شود. فرآیندهای قیمت­گذاری بر روی محصولات علمی و فناورانه به نوبه خود سازوکارهای پشتیبانی دقیقی دارد؛ مثل سازوکارهای حفاظت از مالکیت معنوی. اساساً مالکیت معنوی یعنی کسی امکان تولید ثروت از یک محصول علمی و فناورانه نداشته باشد؛ مگر با اجازه‌ی کسی که آن علم یا فناوری یا دانش فنی را تولید کرده است. لذا بخش­هایی که مربوط به قانون کپی­رایت و حفاظت از حقوق تولیدکنندگان محتواها و مالکیت­های معنوی است، از جمله فرآیندها و سازوکارهای پشتیبان تولید ثروت و ارزش در نظام علم‌وفناوری غرب هستند. اگر بحث تولید ثروت و ارزش مادی وجود نداشته باشد، نیازی به وجود قوانین مالکیت معنوی و حقوق مولفین نیست[۲۴].

از جمله موارد دیگری که در بحث تولید ثروت و ارزش­زایی وجود دارد سازوکارهای اقتصاد حوزه‌ی دانش­بنیان و شرکت­های دانش­بنیان است که سازوکارهای متعددی دارند؛ سازوکارهایی نظیر «جمع‌آوری و کشف ایده»، «سرمایه­گذاری خطرپذیر»، «تولید محصول در قالب محصولات دانش­بنیان»، «فروش محصول»، «تبلیغات مختلف»، «مباحث مختلف مربوط به تجاری­سازی» و … که گاهاً بحث تجاری‌سازی بمعنی رساندن فناوری به بازار تا ۱۶ مرحله را شامل می‌شود. با توجه به اهمیت این مسئله و اینکه آخرین مرحله نظام علم‌وفناوری و آخرین کارکرد اصلی نظام غرب است[۲۵] سازوکارها، سازوکارهای بسیار مهمی هستند و بخش عمده­ای از آن با نظام اقتصادی غرب مشترک است.

یکی از کارکردهای حفظ محرمانگی، بحث جلوگیری از دسترسی دیگران است که یک کارکرد منفی محسوب می‌شود؛ اما جزو کارکردهای پشتیبان بسیار مهم در نظام علم‌وفناوری غرب است. به این معنی که چگونه از دسترسی دیگران به یک دستاورد علمی جلوگیری شود. بسیاری از سازوکارهای پشتیبان این کارکرد در نظام­هایی غیر از نظام علم‌وفناوری اتفاق می­افتد؛ مثل نظام­های اقتصادی، سیاسی، امنیتی و حتی نظامی که با روش­های مختلف – چه مستقیم، مثل تحریم­ها و ممانعت­های سیاسی؛ و چه روش­های غیرمستقیم مثل مشغول کردن جوامع، فقیر نگه داشتن آنها و مشغول کردن آنها به بحث­هایی غیر از علم‌وفناوری – این کارکرد عملی می شود.

در خود نظام علم‌وفناوری نیز روش­هایی برای جلوگیری از دسترسی یا حداقل دسترسی مدیریت شده دیگران به علم‌وفناوری وجود دارد. استانداردها و روش­های دسترسی به علم‌وفناوری در غرب تعیین می‌شود و بسیاری از کشورها مطابق این استانداردها و قواعد تلاش می­کنند تا به آن علم‌وفناوری دست پیدا کنند و این خودبه‌خود توسعه‌دهنده‌ی همان نظام و تمدن مادی غرب است. بعنوان مثال مقالات آی‌اس‌آی[۲۶] سازوکاری دارد و هر مقاله­ای تأیید نمی‌شود و اعتباری در این سیستم پیدا نمی­کند؛ مگر اینکه مبتنی بر شاخص­ها و استانداردهای تعیین شده باشند. یا بعنوان مثالی دیگر، دانشجویان کشورهای خاص در رشته­هایی که اهمیت راهبردی دارند در دانشگاه‌های معتبر دنیا پذیرفته نمی‌شوند. اینها سازوکارهایی هستند که نظام علم‌وفناوری غرب برای جلوگیری از دسترسی دیگرن یا دسترسی مدیریت شده‌ی آنها به علم‌وفناوری طراحی و اعمال کرده است.

آخرین کارکرد پشتیبان در نظام علم‌وفناوری غرب، بحث روابط و تعاملات علمی است. همانطور که گفته شد، امروزه علم بصورت فردی پیش نمی­رود؛ یعنی دوران دانشمندان بزرگی مثل نیوتن و انیشتین به سر آمده است. لذا لازم است بین اجزای مختلف نظام علم‌وفناوری برای توسعه علم، توسعه‌ی دانش فنی و تجاری­سازی فناوری تعامل ایجاد شود.

این تعاملات با سازوکارهای بسیار دقیق و حساب­شده­ای پشتیبانی می­شوند؛ و «شامل همکاری­های پژوهشی»، «سازوکارهای داوری» و «شبکه­های داوری»، «سازوکارهای انتشار شبکه­ای مقالات در مجلات» و «استانداردهای مختلف برای تعاملات» است. «همکاری­های پژوهشی در قالب آزمایشگاه­ها و شبکه‌ی آزمایشگاهی»، «استفاده از آزمایشگاه­ها بصورت بین­المللی»[۲۷]؛ «شبکه­های آزمایشگاهی متعدد» و اتفاقات جدیدتری مثل «تعاملات روی داده­ها و انتشار آن­ها»، «سازوکارهای مربوط به جشنواره­ها، کنفرانس­ها و نشست­ها» و «جوایز مختلف علمی» که تعاملات علمی را مدیریت و راهبری می­کنند.

علاوه بر پژوهش، در بحث آموزش نیز ساختارهای آموزشی مختلفی طراحی شده و فناوری اطلاعات آن را تسهیل کرده است؛ مثل «سیستم­های آنلاین و سیستم­های جهانی و بین­المللی آموزشی» که به شدت در حال فراگیر شدن هستند.  زیرساخت­های این تعاملات و روابط علمی در اختیار صاحبان این سیستم­های پشتیبان است که می­توانند این روابط و تعاملات را مدیریت کنند. یکی از کلیدی­ترین فرآیندها و سازوکارها در اینکه یک کشور یا جامعه بتواند جهت­گیری علمی و فناوری خود را توسعه دهد، روابط و تعاملات علمی و مدیریت این بخش است که معمولاً نیز در اختیار مؤسسات بزرگ و کشورهای پیشرفته‌ی این حوزه است و کمتر کشورهای در حال توسعه تسلط و مدیریتی روی روابط و تعاملات علمی دانشمندان جهان حتی دانشمندان کشورهای خود دارند.

[۱] NASA

[۲] DARPA

[۳] RAND

[۴] Scopus

[۵] Elsevier

[۶] Patent

[۷] Copyright Right

[۸] US-Patent

[۹] Thomson-Reuters

[۱۰] Web of science

[۱۱] Gartner

[۱۲] Rand

[۱۳] Nobel Prize

[۱۴] ISI

[۱۵] Impact Factor

[۱۶] Google

[۱۷] Yahoo

[۱۸] Microsoft

[۱۹] Intel

[۲۰] Apple

[۲۱] Venture Capital

[۲۲] blind review

[۲۳] از نظر غرب، کشف خلقت برای حصول کمال نیست و علم در رشد انسان و آگاهی بخشی و کمال او نقشی ندارد. اینگونه نیست که از علم برای فهم قدرت خدا یا حصول یک معرفت استفاده شود؛ بلکه علم زمانی معنی و ارزش دارد که بصورت یک قانون در خدمت بشر قرار گیرد و در راستای ساختن جهان، کسب ثروت و افزایش رفاه استفاده گردد.

[۲۴] در نظام علم‌وفناوری اسلامی، مخصوصاً از نظر علمای قدیم، چنین چیزی وجود ندارد و نیازی به چنین سازوکارهایی نیست؛ که البته محل بحث و اختلاف بین صاحب­نظران این حوزه است.

[۲۵] کل نظام غرب(تمام زیر نظام­های جهان مادی) تلاش می­کنند که ارزش­زایی کنند و شاید تنها کارکرد مشترک بین تمام زیرنظام­های نظام مادی همین باشد که همه چیز باید به تولید ثروت و تولید پول و ارزش ختم شود

[۲۶] ISI

[۲۷] مثل شتاب دهنده‌ی CERN در اروپا که دانشمندان کشورهای مختلف دنیا برای انجام پروژه‌های پژوهشی و تحقیقاتی در آن حاضر می‌شوند.

کارکردهای نظام علم‌وفناوری در تمدن غرب

وظیفه‌ی اصلی «نظام علم‌وفناوری» در «حوزه‌های علم‌وفناوری»، «پشتیبانی از تمدن و نظام غرب» است. بنابراین با توجه به اهداف کلانی که از فعالیت‌های علمی و فناورانه مدنظر است، لازم است کارکردها و خروجی هایی را تولید نماید. بدیهی است که نظام علم‌وفناوری یک نظام مستقل و منفک از سایر نظام‌ها نیست و ارتباط و حتی همپوشانی گسترده‌ای با سایر زیرنظام‌های تمدن غرب – مانند نظام اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، سیاسی، نظامی‌امنیتی و غیره – دارد. به همین دلیل نمی توان مرز روشنی برای این نظام مشخص نمود اما کارکردهایی خاص این نظام مطرح است که مهم ترین کارکردهای اصلی آن در جهان مادی غرب عبارت‌اند از:

  • جذب و توسعه منابع انسانی متخصص، نخبه و دانش محور: در فعالیت‌های علمی، فناورانه و نوآورانه مهم‌ترین سرمایه و منبع، نیروی انسانی است. بنابراین برای چرخیدن چرخ این فعالیت‌ها، اولین کارکرد نظام علم‌وفناوری جذب و توسعه‌ی این منابع است. نظام علم و فناوری با روش‌های مختلف آنها را جذب خود می‌کند و پس از جذب زمینه‌ی افزایش ظرفیت‌های آنها را فراهم می‌آورد. به عبارتی در افزایش ظرفیت‌های منابع انسانی در نظام علم، فناوری و نوآوری از سه راهبرد استفاده می شود. اول جذب بیشترین استعدادها و ظرفیت های انسانی دوم افزایش کیفیت منابع جذب شده و سوم رشد و ارتقاع حداکثری ظرفیت ها با سازوکارهای مختلف.
  • کشف و شناخت جهان هستی: یکی از مهم‌ترین کارکردهای نظام علم‌وفناوری در غرب شناخت جهان در راستای افزایش سلطه و اختیارات جهان غرب است، زیرساخت‌های پژوهشی، آزمایشگاهی، اکتشافی و بسیاری سازوکارها در نظام علم‌وفناوری از این کارکرد پشتیبانی می‌کنند. طبیعی است که در جهان مادی غرب مبنای همه شناخت ها نیز تجربه‌ی انسانی است؛ هر چند در برخی گرایش‌ها تکیه بر روش‌های غیرتجربی نیز دیده می‌شود.
  • به کنترل در آوردن و استفاده از طبیعت و جهان هستی، پس از شناخت و قواعد و قوانین، مرحله‌ی تحت کنترل درآوردن و در نهایت استفاده از طبیعت در راستای مقاصد انسان است. این کارکرد را بیشتر، بخش‌های کاربردی و فناورانه نظام علم‌وفناوری بر عهده دارند. این اجزا می‌کوشند هر چه بیشتر و بهتر بتوانند جهان خلقت را رام کرده و از ویژگی‌ها و ظرفیت‌های آن برای مقاصد و اهداف خود استفاده کنند و حتی دست بردن در طبیعت و قواعد آن و تغییر و تحول در خلقت نیز از جمله موضوعاتی است که در ذیل این کارکرد نظام علم‌وفناوری دسته‌بندی می‌شود.
  • تولید ثروت و ارزش‌زایی: از آنجا که در جهان مادی ارزش یک فعالیت وقتی است که تولید ثروت نموده و به پول تبدیل شود، یکی از کارکردها نظام علم‌وفناوری نیز تولید ثروت و خلق پول یا به عبارتی افزایش قدرت و رفاه انسان غربی است. اغلب موضوعاتی که در نظام نوآوری مورد بحث قرار می گیرد، در راستای ایجاد این کارکرد هستند. اجزای تولیدکننده‌ی این کارکرد، معمولاً بین نظام علم‌وفناوری و نظام اقتصادی مشترک‌اند.

علاوه بر این ۴ کارکرد اصلی کارکردهای فرعی و پشتیبان دیگری نیز برای نظام علم‌وفناوری قابل تعریف است. به عبارتی در راستای این چهار کارکرد یا برای زمینه‌سازی تولید این کارکردها لازم است نظام علم‌وفناوری کارکردهای دیگری نیز داشته باشند. برخی کارکردهای دیگر نظام علم‌وفناوری در جهان عبارت‌اند از:

  • جلوگیری از دسترسی دیگران به علم‌وفناوری: هر چند نظام علم‌وفناوری اساساً برای دستیابی به علم‌وفناوری تعریف و طراحی شده است؛ لکن اجزایی در آن وجود دارند که کارکرد آنها ایجاد انحصار و ممانعت از دستیابی دیگران به یافه های علمی و فناورانه است. هر چند عمده این کارکرد توسط نظامات سیاسی، امنیتی، نظامی و اقتصادی دنبال می‌شود لکن در حوزه نظام علم‌وفناوری نیز بخش هایی به این مأموریت فعالیت می کنند.
  • ایجاد روابط و تعاملات علمی و فناورانه. این کارکرد نیز از کارکردهای فرعی و پشتیبان نظام علم‌وفناوری است که سایر کارکردها و مأموریت ها را پشتیبانی می کند. در حقیقت اجزایی در نظام علمی و فناورانه هستند که ارتباطات و تعاملات سایر اجزای این نظام با هم و با سایر نظام‌های بیرونی را ایجاد، هدایت و مدیریت می کنند.

تمام سازوکارهایی که در «جذب منابع انسانی» مطرح خواهد شد، در «کشف و توسعه‌ی علم»، «استفاده از طبیعت و جهان هستی» یا بقیه‌ی کارکردها نیز مؤثرند و در واقعیت، سازوکارها بشکل ۱۰۰٪ قابل تفکیک از هم نیستند و با هم تشکیل یک سیستم یکپارچه داده و همدیگر را پشتیبانی کرده و هم­افزایی ایجاد می کنند. در این بخش‌ها سعی می‌شود تا از منظر کارکردی که مدنظر است، به سازوکارها توجه شود تا تحلیل بهتری از آنها حاصل شود. در «جذب و توسعه‌ی منابع انسانی» در نظام علم‌وفناوری غرب، راهبردها و سازوکارهای متعددی را می‌توان مشاهده کرد که در ادامه به چند مورد از آنها اشاره می‌شود:

اولین دسته از این سازوکارها، سازوکارهایی است که تلاش می­کنند هر چه منابع انسانی باکیفیت و قوی در دنیا وجود دارد را به سیستم علم‌وفناوری غرب جذب کنند یا اگر نمی­توانند جذب کنند، آنها را در نظام علم‌وفناوری به خدمت بگیرند. طبیعتاً فرآیندهای متعددی برای این هدف تعریف می‌شود که یک سری از آنها ایجاد زیرساخت­های مهم علم‌وفناوری دنیاست؛ مثل دانشگاه­ها و پژوهشگاه­های معتبر. البته اعتباربخشی به دانشگاه­ها، پژوهشگاه­ها و سایر مؤسسات نظام علم‌وفناوری، فرآیند خاص خود را دارد که جزو فرآیندهای اصلی نظام علم‌وفناوری غرب محسوب می‌شود.

ایجاد گلوگاه­ها و زیرساخت­های جذاب برای جذب نخبگان و استعدادهای فکری کشورهای مختلف، یکی از راهکارها و سازوکارهای مهم غرب برای افزایش کمیت و کیفیت ورودی­های نظام علم‌وفناوری است. در این حوزه، فرآیندها و سازوکارهای پشتیبان متعددی وجود دارد که شناسایی، کشف، آموزش، ارتقا و جذب افراد مختلف به نظام علم‌وفناوری غرب را پشتیبانی می­کنند. روش­های شناسایی شامل ایجاد گلوگاه‌های مختلف اطلاعاتی در سیستم­های مختلف نظام علم‌وفناوری یا سایر نظام­ها است که بتوانند نیروهای علمی و استعدادهایی که توانایی فعالیت در این حوزه را دارند، شناسایی کنند.

  • بخشی از فرآیند شناسایی منابع انسانی مستعد و توانمند، در رویدادهایی صورت می‌گیرد که در دوره‌های آموزش عمومی «مدرسه»، «دانشگاه» و «پسادانشگاه» انجام می‌شود؛ مثل مسابقه‌های علمی، المپیادها و جشنواره­های مختلفی که امکان شناسایی استعدادهای برتر را فراهم می‌کنند.
  • دومین روش ایجاد زیرساخت­های انتشار مستندات علمی و اعتباربخشی به آنها است. افراد فعالیت‌های علمی خود را در این بستر انجام می­دهند و از طریق خروجی­هایی که در گلوگاه­های انتشار محتوا و محصولات علمی ارائه می‌کنند، شناسایی می­شوند؛ سپس این استعدادهای شناسایی شده، با سازوکارهای مشخصی چون «ارسال دعوتنامه‌ی رسمی» یا «ایجاد تعاملات غیررسمی علمی»، به مراکزی جذب می­شوند.
  • روش دیگر آزمون­های مختلف مثل تافل[۱]، جی‌آرای[۲]، جی‌مَت[۳] و … است. کسانی که خودشان به دلیل جذابیتی که نظام علم‌وفناوری غرب دارد، جذب آن می‌شوند و می­خواهند وارد آن شوند، در این آزمون­ها شرکت می­کنند. در حقیقت هدف این آزمون‌ها فیلتر کردن و ارتقای کیفیت منابع انسانی ورودی نظام علم‌وفناوری غرب است و با کمترین هزینه، یک نظام شناسایی و ارزیابی کیفیت نیروی انسانی ایجاد شده که متقاضیان را بر اساس توانمندی‌های ذهنی و تعاملی رتبه‌بندی می‌کند و افراد بر اساس جایگاه خود در این رتبه‌بندی می‌توانند در مؤسسات با رتبه و کیفیت متناسب جذب شوند.

روش­های فوق به بخش آموزش و پژوهش نظام علم‌وفناوری غرب مربوط می­شدند. اما از آنجایی که بخش مهمی از نظام علم‌وفناوری غرب به فعالیت­های اقتصادی شرکت­های دانش بنیان و نظام نوآوری مربوط می‌شود، در این حوزه‌ها نیز – علی‌الخصوص طی دو دهه‌ی اخیر – روش­های کشف، جذب، شناسایی و ارزیابی نیروی انسانی ایجاد شده و توسعه یافته است.

  • «سیستم ثبت اختراع و ابتکار»[۴] و نظام اقتصادی دانش­بنیان اعم از استارت‌آپ‌ها[۵] و شتاب‌دهنده‌ها[۶] برای کشف نیروی انسانی مستعد ایجاد شده­اند و می­توانند استعدادهایی را که در حوزه‌ی نوآوری، اقتصاد دانش‌بنیان وجود دارند، شناسایی و جذب کنند.
  • فرآیند جذب عموماً با «سرمایه‌گذاری­های مختلف»، «خرید شرکت­ها» و یا «استخدام افراد» صورت می­گیرد. کسانی که می­خواهند در غرب فعالیت­های اقتصادی انجام دهند، به روش­های مختلف ارزیابی می­شوند؛ چه از نظر مالی و چه توانمندی و ایده. یکی از روش­های ارزیابی، رویدادهایی مثل استارت‌آپ‌ها هستند که افراد ایده­های خود را در آن­ها ارائه می­کنند و پس از ارزیابی برای تیم­هایی که ایده­های با کیفیت مطلوب و قابلیت تجاری شدن دارند، بستری فراهم می‌شود تا در غرب و یا حتی در کشور خودشان – البته در راستای اهداف و استانداردهای پذیرفته شده در نظام علم‌وفناوری غرب – فعالیت کنند. اقتصاد دانش­بنیان، بخشی است که در نظام علم‌وفناوری و نظام اقتصادی غرب مشترک است و در همپوشانی این دو زیرنظام تمدن غرب تعریف می‌شود.

غیر از کشف، شناسایی و جذب استعدادها به نظام علم‌وفناوری، روش­هایی مبتنی بر خود فناوری هم برای ایجاد منابع و توانمندی­های انسانی نظام علم‌وفناوری غرب در دستور کار قرار دار که هر چند کاملاً به نتیجه نرسیده ولی افقی را ایجاد کرده که به نظر می­رسد به نتیجه رسیدن آن دور از ذهن نباشد؛ مثل «اصلاحات ژنتیکی برای ایجاد یک نسل برتر در آینده» که خیلی پیگیری می‌شود. در مجموع ارتقای توانمندی­های منابع انسانی به دو روش اتفاق می­افتد:

اولین روش، مهاجرت ژن­هاست. سعی بر این است که افرادی با استعداد ذاتی، هوش بالا و توانمندی­های خاص ذهنی و فکری در نظام علم‌وفناوری غرب جذب شوند. ولو اینکه خود این افراد عناصر کارآمدی در نظام موجود علم‌وفناوری نباشند؛ اما فرزندان و نسل آنها به دلایل ژنتیکی غالباً افراد باهوش و توانمندی از نظر ذهنی خواهند بود و می­توانند کارگران مؤثر و مفیدی برای نظام علم‌وفناوری غرب باشند. لذا صرف اینکه یک فرد استعداد ذاتی و توانمندی­های ژنتیکی داشته باشد، برای غرب جذاب است و آن را جذب می­کند تا زادولد کند و نسل باکیفیت‌تری در غرب ایجاد شود. معمولاً افراد توانمندی که مهاجرت می­کنند، ژن­های برتری دارند و نسل بعدی قوی­تری از تمام جنبه­های اقتصادی، سیاسی، فکری و اجتماعی ایجاد می­کنند که خودبخود به ارتقای منابع انسانی و به تبع آن نظام و تمدن غرب منجر می‌شود. بدیهی است که مهاجرت ژن­ها، برای کشورهایی که مبدأ این مهاجرت‌اند، تهدید بزرگی محسوب می‌شود.

دومین کاری که برای ارتقای کیفیت و کمیت منابع انسانی ورودی نظام علم‌وفناوری غرب انجام شده است، تلاش برای شبیه­سازی­های مصنوعی ژنتیکی است. بحث­هایی که در شبیه­سازی انسان مطرح می‌شود از جمله‌ی این سازوکارهاست. همانطور که در حیوانات شبیه‌سازی­های ژنتیکی در حل انجام است، روی انسان­ها هم این کار انجام می‌شود. بازسازی یا شبیه­سازی ژن­های افراد برتر مثل دانشمندان بزرگ در حال انجام است و پژوهش­هایی در این حوزه اتفاق می­افتد؛ به این امید که بتوانند ژن­های استعدادهای برتری را که در دنیا وجود داشته­اند، از این طریق شبیه­سازی کنند.

علاوه بر این، تلاش بسیار گسترده­ای نیز برای استفاده از ماشین بجای انسان در فعالیت­ها و پژوهش­های علمی و فناورانه در حال انجام است. در حقیقت سعی می‌شود برخی از پردازش­های لازم برای تحقیق، پژوهش و نوآوری به ماشین سپرده شود. بسیاری از تحقیقات، پژوهش­ها و پروژه­های عظیم علمی که برای شبیه­سازی مغز انسان، توسعه‌ی هوش مصنوعی و تحلیل‌های بسیار عظیم داده­ای در حال انجام است، در راستای همین موضوع است و قصدشان این است که حداقل پردازش­هایی که به خرد و دید انسانی نیاز ندارد، بطور کامل توسط ماشین انجام شود. البته ماشین تا به امروز، هنوز به حد تولید دانش نرسیده است و همچنان نیاز به عامل انسانی وجود دارد؛ اما مراحل بسیار خوبی از پژوهش­ها را به‌عنوان یک سیستم پشتیبانی هوشمند، می­تواند پیش ببرد و راه رسیدن به دستاوردهای علمی را برای عوامل انسانی خیلی آسان سازد.

روش بعدی استفاده از منابع انسانی، بهره‌گیری از منابع ذهنی است. البته همانطور که گفته شد برخی منابع ماشینی هم در حال اضافه شدن به آن است. محل استفاده از این منابع، در فعالیت­ها و فرآیندهای علمی و فناورانه و کارهای آموزشی و پژوهشی است. فرآیندهای متعدد و سازوکارهای مختلفی برای استفاده از این منابع به‌عنوان منابع اصلی فعالیت­های علمی در نظام علم‌وفناوری غرب طراحی شده و مورد استفاده قرار می­گیرد. عمده‌ی فرآیندهای حوزه استفاده از منابع انسانی و منابع ذهنی، فکری و پردازشی موجود در نظام علم‌وفناوری شامل چند سازوکار اصلی است.

یک از سازوکارهایی که مستقیماً به منابع انسانی، پردازشی، فکری و ذهنی برمی­گردد و سازوکارهای آموزشی است که در حقیقت سازوکارهایی است برای ارتقای کیفیت و توانمندی منابع انسانی برای حضور و فعالیت در نظام­های مختلف به خصوص نظام علم‌وفناوری. در حقیقت یکی از کارکردهای نظام آموزشی که در نظام علم‌وفناوری تعریف می‌شود، آماده­سازی افراد و ارتقای منابع انسانی برای حضور در سایر نظامات تمدن غرب است؛ مثل ارتقای افراد برای حضور در نظام اقتصادی، نظام فرهنگی، اجتماعی و سایر حوزه­ها. اما یکی از مهمترین کارکردهای آن – که شاید کارکرد اصلی بحث آموزش است – این است که افراد را برای فعالیت در نظام علم‌وفناوری ارتقا دهد. در حقیقت یکی از فعالیت­های اصلی نظام علم‌وفناوری تأمین نیرو برای خودش است که تربیت اساتید دانشگاه، محققین، فناوران، نوآوران و فعالان حوزه‌ی اقتصاد دانش­بنیان از جمله خروجی­های این فرآیند است. پس توسعه‌ی منابع انسانی که مهمترین روش آن آموزش است یکی از فرآیندهای کلیدی ذیل جذب و توسعه منابع انسانی در نظام علم‌وفناوری غرب محسوب می‌شود.

در حوزه‌ی استفاده نیز فارغ از اینکه این افراد در کجا مورد استفاده قرار می­گیرند، آنچه که مهم است، فرآیندها و سازوکارهای پشتیبان آنها است؛ اینکه چگونه این افراد در این حوزه­ها به خدمت گرفته می­شوند. قبل از توسعه‌ی فناوری­های ارتباطی جدید، جذب بصورت فیزیکی محقق می­شد و نیروهای جذب شده در محیط­های علمی، آموزشی، پژوهشی، فناورانه، نوآورانه یا بخش­های اقتصاد دانش­بنیان فعالیت می­کردند و یا اینکه تعامل از طریق محصولات علمی و فناورانه بود؛ مثلاً یک محصول علمی مثل کتاب یا مقاله منتقل می­شد و در جاهای دیگر مورد استفاده قرار می­گرفت. اما با توسعه‌ی فناوری­های ارتباطی جدید و فناوری اطلاعات و ارتباطات، موضوع استفاده از منابع انسانی در نظام علم‌وفناوری شکل نوینی پیدا کرد. در حقیقت امروزه همکاری­های علمی و فناورانه می­تواند بصورت توزیع شده در سراسر دنیا اتفاق بیفتد و از آنجا که بسیاری از محصولات نظام علم‌وفناوری از جنس اطلاعات است، انتقال این محصولات در بستر فناورری اطلاعات و از راه دور بسیار، براحتی ممکن است.

یکی از مهم‌ترین کارکردهای علم و فناوری، شناخت قواعد حاکم بر جهان است؛ به طوری که بتوان از آنها در کاربرد بهره گرفت. این نوع شناخت بطور کلی از طریق ۲ راهبرد کلی حاصل می شود که در ادامه مختصراً تشریح می‌شود.

در حوزه­های غیرفیزیکی و حوزه­هایی که بصورت فکری و ذهنی پیش می­روند مثل علوم پایه شامل ریاضیات و فیزیک نظری، دوره دانشمندانی مثل نیوتن و انیشتین سر آمده است؛ اینکه یک نفر بتواند به تنهایی بخشی از علم را توسعه دهد، تقریباً موضوعی است که در سال­های اخیر منتفی شده است و معمولاً دانشمندان مختلف بصورت گروهی و در قالب مؤسسات پژوهشی و تحقیقاتی معتبر و قوی فعالیت می­کنند و علم را در حوزه­های نظری و پایه توسعه می­دهند. یکی از سازوکارهایی که غرب در پیش گرفته، ایجاد مؤسساتی از این دست می‌باشد. این مؤسسات هر چند کار نظری می­کنند؛ اما بسیاری از ورودی‌های خود را از آزمایشگاه­ها و زیرساخت­های فناورانه­ تأمین می‌کنند.

این مؤسسات برای اینکه جذاب شوند نیازمند اعتبارند و اعتبار آن­ها نیز منوط به جذب افراد معتبر است و جذب افراد معتبر نیز نیازمند منابع و گذشت زمان؛ لذا بلوغ یک مؤسسه در برخی موارد بیش از ۵۰ سال طول می­کشد. شاید یکی از دلایلی که گفته می‌شود «دوره‌ی دانشمندان بزرگ تمام شده است»، این است که مدت‌زمان لازم برای دستیابی به یک یافته‌ی علمی در حوزه­های فکری و نظری بیشتر از عمر یک انسان عادی است؛ یعنی علاوه بر وسعت زیاد برای پیشبرد یک نظریه‌ی علمی، لازم است دانشمندان مختلف در علوم مختلف بر روی آن کار کنند.

از آنجا که شروع این اتفاق در غرب بوده و مؤسسات ابتدا در غرب ایجاد شده­اند و کشورهای دیگر دیرتر به این فکر افتاده­اند، چگالی اعتبار لازم در مؤسسات غربی مجتمع شده است؛ توسعه‌ی اعتبار هم یک توسعه‌ی بهمنی است؛ یعنی اگر به حدی برسد که به صورت خودتوسعه‌دهنده درآید، اعتبار خودش باعث افزایش اعتبار می‌شود. به این شکل که «اعتبار، افراد معتبر را جذب می­کند و این افراد معتبر، اعتبار مؤسسه را افزایش می‌دهند و همین اعتبار باعث می‌شود که افراد معتبر دیگری هم بخواهند وارد این مؤسسه بشوند و این خود اعتبار مؤسسه را افزایش می‌دهد و این چرخه ادامه پیدا می‌کند تا اینکه اعتبار مؤسسه دست‌نیافتنی می‌شود. چون وقتی مؤسسات به این مرحله می‌رسند، اگر کسی بخواهد مؤسسه‌ای را از صفر ایجاد کند، کار بسیار سختی در پیش خواهد داشت و یا اینکه باید زمان بسیار زیادی را صبر کند و از جذابیت­های دیگری مثل جذابیت­های مالی، بومی و اعتقادی استفاده نماید که این خود بحث مفصلی می­طلبد.

مثلاً اگر در فیزیک، یک مؤسسه بخواهد از صفر شروع کند و با مؤسسه‌ی «ماکس پلانک» رقابت کند؛ لازمه‌اش این است که بتواند افرادی در سطح افراد این مؤسسه جذب کند و قاعدتاً مؤسسه­ای که از صفر شروع می­کند، جذابیتی برای دانشمندان آن حوزه ندارد؛ مگر اینکه سایر جذابیت­ها – مثل مزایای مالی، رفاهی و بومی – به حدی برای افراد ارجحیت پیدا کند که در معادله ذهنی‌شان، حضور در این مؤسسه را به انتخاب مؤسسه­ای مثل «ماکس پلانک» ترجیح دهند. بلوغ یک مؤسسه از نظر اعتباری مدت زمان زیادی می­طلبد و هرچه فاصله‌ی بین غرب و کشورهای در حال توسعه بیشتر می‌شود، جبران آن فاصله سخت­تر و طولانی­تر خواهد شد. ضمن اینکه خیلی از مؤسسات با هم شبکه شده، تعاملات علمی شکل گرفته و مزید بر قدرت آنها شده و یک هم­افزایی بین آنها ایجاد کرده و اگر مؤسسه­ای مستقل از آنها یا در جهتی غیر از آنها بخواهد فعالیت کند، کار دشواری در پیش خواهد داشت.

بنابراین یکی از سازوکارهایی که غرب برای توسعه‌ی علوم پایه و نظری اتخاذ کرده، ایجاد مؤسسات مختلفی بود که در حال حاضر، علاوه بر اینکه برای محققین مختلف جذاب هستند و منابع ذهنی سایر کشورها را به خدمت می‌گیرند، از امکانات، تجهیزات، آزمایشگاه­ها و زیرساخت­های لازم نیز برای فعالیت­های علمی و توسعه‌ی دانش در این حوزه‌ها برخوردارند.

یکی از حوزه‌های مهمی که در بحث کشف و شناخت جهان هستی و تولید و توسعه‌ی علم وجود دارد، بحث علوم انسانی و علومی است که مبتنی بر هیچ اصول قطعی – حتی تجربی – هم نیست؛ مثل روان‌شناسی و جامعه‌شناسی که مبتنی بر یافته­های بشر و قراردادی است. عمده‌ی این علوم، مبتنی بر نظریات دانشمندان، جامعه­شناسان و نظریه­پردازان است. غرب در تولید و توسعه‌ی علم در این حوزه، متدلوژی­هایی را ارائه نموده که یکی از مسائل مهم در سلطه‌ی غرب بر این علوم محسوب می‌شود. مثل «روش­های تحقیق»، «روش­های پژوهش» و «روش­های آماری» که معمولاً بدون اینکه تفکری در مورد مبنای آنها صورت گیرد، توسط پژوهشگران، محققان و دانشجویان تمام دنیا استفاده می‌شود و آگاهی کمی (حداقل در کشورهای در حال توسعه) از مبانی آنها وجود دارد.

«ایجاد استاندارد در روش­های تحقیق» یکی از سازوکارهای مهم غرب در به دست گرفتن اختیار تولید علوم انسانی است که عمدتاً بر روش­های آماری، تجربی و نظرسنجی­ها استوار است. سازوکارهای آن نیز ایجاد شده است؛ «مؤسسات نظرسنجی» مختلفی که علاوه بر بحث علوم انسانی در حوزه­های پزشکی نیز ورود کرده و بسیاری از داروها و روش­های درمانی را با روش­های آماری تولید می­­کنند.

مباحث آماری در علوم انسانی بر اساس نظرسنجی و پایش­های اجتماعی و انسانی صورت می­گیرد. در بحث­های پزشکی همین زیرساخت­ها، فرمول­ها و روش­های آماری با استفاده از تجارب فیزیکی قابل اندازه‌گیری و مشاهده بصورت حسی انجام می‌شود. در این حوزه نیز ایجاد زیرساخت­ فرآیندهای آماری چه در حوزه‌ی علوم انسانی با نظرسنجی­های مختلف و چه در حوزه‌ی پزشکی با ایجاد آزمایشگاه­های متعدد و سازوکارهای پشتیبان مثل گرفتن داوطلب برای آزمایش­های مختلف در غرب صورت می­گیرد که در کشورهای در حال توسعه کمتر دیده می‌شود. لذا آزمایشات در غرب راحت­تر و سریعتر اتفاق می­افتند و یکی از نقاط قوت نظام علم‌وفناوری غرب همین است.

در همین راستا باید توجه داشت که با ایجاد زیرساخت­های فناوری اطلاعات – که داده­های متعددی را از زندگی افراد، رفتارها و حالت­های مختلف آنها ثبت و جمع­آوری می­کنند – و استقرار گلوگاه­های اطلاعاتی و زیرساخت­های اصلی این فناوری­ها در غرب، اطلاعات همه‌ی مردم جهان در اختیار غرب قرار می­گیرد. بنابراین علاوه بر بهره­های امنیتی، سیاسی، اطلاعاتی و فرهنگی که از این اطلاعات بُرده می‌شود، در بحث توسعه‌ی علوم انسانی و نظریات این حوزه – اعم از مدیریت، جامعه‌شناسی، اقتصاد و غیره – نیز از این اطلاعات استفاده می‌شود. اما متأسفانه در حال حاضر، هم به علت فقدان زیرساخت­ها و هم به علت عدم بلوغ استفاده از این نوع اطلاعات، فعالیت‌های علمی از این دست در کشورهای در حال توسعه کمتر مشاهده می‌شود.

یکی از تفاوت‌های جدی نگاه مادی به علم با نگاه الهی در نگاه کارکردی به علم است. در حقیقت در نگاه الهی صرف، کشف قواعد و شناخت خلقت باعث افزایش معرفت و کمال انسان می‌شود؛ اما در نگاه مادی اگر طبیعت یا قواعدی از آن کشف شود وقتی مفید فایده و مثبت است که بتواند کارکردی مادی برای انسان داشته باشد و ابزاری برای رسیدن انسان به مقاصد درست یا غلطش باشد. این به حدی است که شاید بتوان گفت در غرب تعریف علم با توجه به این نگاه تغییر کرده است؛ یعنی علم آن نیست که قاعده‌ یا حقیقتی را بیان کند قاعده یا قانونی است که بتوان از آن در تولید ثروت یا سایر مقاصد مادی انسان استفاده کرد و مقبولیت بین جامعه داشته باشد. خصوصاً در علوم غیرطبیعی و علوم انسانی این موضوع بیشتر به چشم می‌خورد یعنی اینکه یک نظریه‌ی روانشناسی یا جامعه‌شناسی علمی است یا نه با مردم محک زده می‌شود و درستی آن را مردم تعیین می‌کنند نه اینکه واقعا این یک حقیقت است یا خیر.

بر این اساس یکی از مهمترین کارکردهای نظام علم‌وفناوری در جهان مادی غرب تبدیل این قواعد و نظریات علمی از حالت تئوری به عمل و ایجاد کاربردهایی برای علوم مختلف است. شاید این بخش را بتوان بخش فناوری نظام علم‌وفناوری دانست. در حقیقت فناوری توانایی استفاده از علوم و قواعد علمی مختلف در کارها و برای رسیدن به اهداف مختلف است. بسیاری از مؤسسات و پروژه‌های فناورانه که در نظام علم‌وفناوری تعریف و ایجاد می‌شوند این کارکرد را پشتیبانی می‌کنند. از آنجا که از این مرحله به بعد تولید ثروت و ارزش‌ در چرخه علم‌وفناوری ایجاد می‌شود نظام علم‌وفناوری کارکردهای اقتصادی نیز پیدا می‌کند و طبیعتا فرایندها و ساز و کارهایی متناسب این موضوع نیز در این مرحله دیده می‌شود. شاید به صورت اجمال بتوان چنین گفت که هرچه از تولید علم به سمت فناوری و تجاری‌سازی پیش می‌رویم میزان هزینه‌بر بودن کم شده و به درآمدها افزوده می‌شود. لذا فرایندهای شناسایی و حمایت جای خود را به فرایندهای حفظ حقوق و مالکیت و تقسیم سهم از درآمد می‌دهند.

در تحقق این کارکرد دو راهبرد کلی به چشم می‌خورد: اول کنترل و استفاده از طبیعت و پدیده‌های طبیعی به نحو مطلوب و بهینه و دوم استفاده از قواعد و ویژگی‌های طبیعت برای ساخت ابزارهایی در جهت منافع و مقاصد انسانی. هرچند نمی‌توان مرز مشخصی بین این فعالیت‌های ذیل این دو راهبرد تعیین کرد؛ اما کارهایی مثل «تسخیر و کنترل آب و هوا»، «تلاش برای افزایش بهره‌وری در کشاورزی از طریق مساعد کردن شرایط زمین و آب و هوا»، «دستکاری‌های ژنتیکی»، «فناوری‌های استخراج» و «استفاده از منابع طبیعی» و امثالهم راهبرد اول را پشتیبانی می‌کنند؛ و فناوری‌هایی مثل «فناوری اطلاعات»، «ساخت تجهیزات» و «وسائل مختلف زندگی»، «ساخت تجهیزات مدرن صنعتی» و امثالهم در جهت پیشبرد راهبرد دوم قرار دارند.

برای توسعه‌ی این فناوری‌ها نیز هزینه‌ها هنگفت و آزمایش و خطاهای بسیار انجام می‌شود. تفاوت «تولید فناوری» با «تولید علم» در نوع خروجی آنها است؛ به عبارتی حاصل تولیدات علمی، «مستندات» و «قواعد» و «فرمول‌های علمی» است؛ و در فناوری معمولاً «اختراعات»، «نمونه‌ی محصولات» و «ابزارهای فناورانه» تولید می‌شود. البته از آنجا که معمولاً در بسیاری عرصه‌ها تعامل و رفت و برگشت بین تولید علم‌وفناوری وجود دارد، در بسیاری آزمایشگاه‌ها و پروژه‌هایی که حاصل‌شان فناوری است، خروجی‌های علمی نیز تولید می‌شود.

حلقه‌ی نهایی چرخه‌ی علم‌وفناوری که می‌توان گفت هدف از همه‌ی این فعالیت‌ها نیز هست، تولید ثروت و ارزش‌زایی است. به عبارتی فعالیت‌های علمی و فناورانه باید بتوانند به افزایش ثروت و سایر منافع مادی منجر شوند تا مفید باشند. لذا موضوع تجاری‌سازی روز به روز در نظام علم‌وفناوری اهمیت بیشتری یافته است. تا جایی که نظامات نوین علاوه بر علم‌وفناوری نوآوری یا تجاری‌سازی را نیز به عنوان نظام خود افزوده‌اند. در حقیقت این بخش نظام علم‌وفناوری موظف است به طرق مختلف یافته‌های علمی و تولیدات فناورانه را به پول و قدرت تبدیل کند. جمله‌ی معروفی در منابع غربی وجود دارد که می‌گوید: ««دانش قدرت است»[۷]. فهمیدنِ مبنای این جمله در غرب، علّت ارزش علم و دانش در این تمدن را نشان می‌دهد؛ دو جمله قبل از این جمله هست که علت قدرت بودن دانش در غرب را مشخص می‌کند: «پول قدرت است، دانش پول تولید می‌کند، پس دانش قدرت است». این مبنا اهمیت کارکرد تولید ثروت و ارزش‌زایی را در نظام علم‌وفناوری غرب مشخص می‌کند.

حال برای تولید ثروت از علم‌وفناوری راهبردهای زیادی وجود دارد. از اینجا به بعد محصولات علمی و فناورانه به عنوان یک محصول و خدمت تجاری محسوب می‌شود که باید حداکثر سود از آن برده شود. لذا در این بخش، نظام علم‌وفناوری همپوشانی بسیار زیادی با نظام اقتصادی پیدا می‌کند و راهبردهای آن با راهبردهای اقتصای و کسب‌وکار بسیار نزدیک می‌شود.

یکی از روش‌های درآمدزایی و تولید ثرورت از علم‌وفناوری فروش محصولات علمی و فناورانه است. همه‌ی نظام‌های مربوط به ثبت و حق کپی‌رایت و اختراعات و این نوع سازوکارها برای حفظ حق و منافع تولیدات علمی و فناورانه ایجاد شده‌اند و طبیعی است در جایی که هدف از تولید علم‌وفناوری تولید ثروت باشد، مفهومی مثل «زکات علم نشر آن است» معنا پیدا نکند. حتی در برخی محافل علمی شنیده می‌شود که علمی را که می‌توان از آن کسب درآمد کرد، نباید منتشر کرد! درآمدهای هنگفتی که برای دادن مجوز استفاده یا تولید با آرم تجاری خاص حاصل می‌شود و همچنین فروش و انتقال فناوری به شرکت‌ها و کشورهای مختلف نیز در این دسته قرار می‌گیرند.

روش دیگر، تولید محصولات فناورانه و فروش آن به جامعه و مردم است. در این مرحله اساساً به چیزی نوآوری موفق گفته می‌شود که مورد استقبال و اقبال مردم قرار گیرد. لذا ایجاد نیاز در جامعه بخشی از این فرایند است و مهم هم نیست که این نیاز درست است یا خیر. اتفاقی که در محصولات فناورانه در حوزه فناوری اطلاعات و فضای مجازی افتاده و شیوع و استفاده و حتی اعتیاد جامعه به آن از جمله این موارد است. مهم نیست که این محصولات برای بشر مفیدند یا خیر؛ مهم این است که در حال حاضر درآمدزاترین کسب‌وکار همین است و موفق‌ترین شرکت‌های فناورانه در عرف غرب، همین شرکت‌ها هستند. در فناوری‌های پزشکی و داروئی، در فناوری‌های رفاهی و مربوط به سبک زندگی و امثال این موارد نیز چنین موضوعاتی دیده می‌شود. در این فضا آنچه مهم است، کسب سود بیشتر از این فناوری است و اساساً به چیزی محصول فناورانه گفته می‌شود که قیمت آن نسبت به ارزش مواد و کاری که روی آن انجام شده، بیشتر باشد و به این موضوع «ارزش افزوده‌ی حاصل از فناوری» گفته می‌شود.

روش‌های سیاه متعددی نیز در درآمدزایی از علم‌وفناوری وجود دارد. ایجاد امراض مختلف و فروش دارو به قیمت‌های بالا، راه‌انداختن جنگ و فروش محصولات پیشرفته نظامی به طرفین یا کشورهایی که احساس خطر می‌کنند، ایجاد قدرت فناورانه در حوزه‌های مختلف و باج‌خواهی به دلیل داشتن قدرت و روش‌هایی از این دست، مسائلی است که به عرف طبیعی جهان غرب تبدیل شده است. این امر تا جایی پیش رفته است که برخی پژوهش‌های علمی اساساً پشتیبان فعالیت‌های اقتصادی و تجاری صاحبان سرمایه و قدرت در دنیا است و به سفارش آنها و اصطلاحاً برای سرکیسه کردن سایر کشورها و زمین زدن رقبا انجام می‌شود. در هر صورت، کارکرد تولید ثروت در نظام غرب به قدری اهمیت دارد که این بخش علی‌رغم اینکه نشان چندانی از علم‌وفناوری ندارد، به یکی از بخش‌های مهم نظام علم‌وفناوری تبدیل شده است.

این کارکرد پشتیبان کارکردهای فوق محسوب می‌شود و دلیل وجود این کارکرد در اغلب نظام‌های تمدن مادی غرب محدودیت منابع است. به عبارتی در کمالات و پیشرفت‌های مادی تضاد منافع پیش‌می‌آید؛ یعنی اگر کسی از منبع یا دستاوردی استفاده کرد استفاده دیگری محدود می‌شود. لذا در نظام علم‌وفناوری هم که یکی از نظامات مهم تولید قدرت و ثروت در غرب است انحصار در برخورداری از دستاوردهای علمی  و فناوری یک اصل مهم در انتفاع حداکثری از منافع آن است. بنابراین یکی از کارکردهایی که نظام علم‌وفناوری تولید می‌کند و به تدریج به یکی از کارکردهای مهم و البته طبیعی آن تبدیل شده جلوگیری از دسترسی دیگران به علوم و فناوری‌های نوین یا در صورت دستیابی جلوگیری از استفاده آنها از این فناوری‌ها و علوم است.

برای این منظور، هم در نظام علم‌وفناوری و هم در سایر نظامات از جمله نظام‌های سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی سازوکارهایی تعیین شده است. از جمله‌ی این سازوکارها که وجهه‌ی «حمایت از حقوق مؤلفین و مخترعین نیز برای آن انتخاب شده است»، این است که با توجه به اینکه بصورت طبیعی و با توجه به امکانات، زیرساخت‌ها و منابع انسانی – که از همه‌ی دنیا در غرب جذب و جمع شده‌اند – اغلب علوم و فناوری‌ها در غرب پیدا و ایجاد می‌شوند، امکان دستیابی و استفاده از آنها توسط دیگران محدود می‌گردد. یکی از مهمترین دلایل تلاش ویژه‌ی غرب برای «ایجاد یک قاعده‌ی جهانی با نهادهایی مثل سازمان تجارت جهانی و ایجاد استانداردهای مختلف و اصرار بر پیوستن همه کشورها به این نهادها»، همین مدیریت دسترسی به علم‌وفناوری است که البته در قالب حفظ منافع و حقوق صاحبان علم‌وفناوری مطرح می‌شود.

روش‌های سخت‌تر مثل ساز و کارهای نظامی، تحریم‌های مختلف، حفاظت سخت از مستندات و یافته‌های علمی و فناورانه در حوزه‌های راهبردی و راهبردهایی از این دست نیز در جلوگیری از دسترسی دیگران به علوم فناوری‌ها به چشم می‌خورد.

البته در سایر کشورها و مناطق جهان خصوصاً آنها که خود را در مقابل غرب حس می‌کنند، تلاش‌های فراوانی برای شکستن این حصر در جریان است که توفیقاتی هم داشته است. چین و روسیه حمایت از سیستم‌هایی برای دور زدن مؤسسات غربی که گلوگاه‌های انتشار مستندات علمی را در اختیار دارند، را در دستور کار قرار داده‌اند. برخی کشورهای آسیای شرقی راهبرد فرستادن دانشجو به غرب با هدف جاسوسی علمی را پیش‌گرفتند و برخی کشورها نیز زیرساخت‌های علمی و فناوری مستقلی را ایجاد کرده‌اند. اتحادیه‌ی اروپا نیز با احساس خطر در مقابل امریکا، زیرساخت‌های علمی و فناورانه‌ی مستقلی را ایجاد کرده و پروژه‌های عظیمی را کلید زده است و حتی به دنبال به دست گرفتن برخی سیستم‌های فناورانه‌ی بنیادی، مستقل از امریکا است. همزمان امریکا نیز روش‌ها و زیرساخت‌های خود را برای حفظ انحصار خود در دستور کار دارد و حتی ابایی از اعلام این موضوع در اسناد رسمی خود نیز ندارد.

همانطور که گفته شد توسعه‌ی علم‌وفناوری در دنیای امروز از یک فرایند و عملیات فردی به یک فعالیت گروهی و بر مبنای مؤسسات تبدیل شده است. در این فضا تعاملات و همکاری‌های علمی و فناورانه بسیار مهم و کلیدی هستند. همکاری‌های علمی در تولید علم یا همان مقالات و انتشارات علمی، همکاری در توسعه فناوری‌ها، انتقال دانش و فناوری بین اجزای مختلف نظام علم‌وفناوری و فرایندهای آموزش و پژوهش در تولید کارکردهای اصلی نظام علم‌وفناوری حیاتی هستند. از طرفی ایجاد تعاملات ضمن کمک به انتشار و هم‌افزایی در تولید و توسعه علم و فناوری، زمینه‌ای برای رصد و مدیریت نظام علم‌وفناوری ایجاد می‌کند.

در حقیقت وقتی یک نفر به صورت فردی در حال کار علمی و پژوهشی است، اطلاع ‌یافتن از موضوع، فرایند و میزان پیشرفت فعالیت او کار ساده‌ای نیست. البته با توجه به اینکه امروزه بسیاری از کارهای پژوهشی شخصی هم بر بستر فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی انجام می‌شود. رصد این فعالیت‌ها نیز امکان‌پذیر شده است که محقق شدن این امر که افراد بر بسترهای اطلاعاتی و ارتباطی فعالیت‌های علمی و پژوهشی خود را انجام دهند، نیز بیش از اینکه حاصل تسهیل‌گری ابزارهای کمکی فردی باشد، به دلیل وجود بسترهای تعاملی و ارتباطی در این فضا است. به عبارتی وقتی فردی برای «دسترسی به منابع»، «انتشار نتایج»، «جمع‌آوری داده» و «تعامل با افراد و مؤسسات مختلف» در این بستر فعالیت می‌کند، ترجیح می‌دهد فعالیت‌های شخصی خود را نیز بر همین بستر انجام دهد.

بنابراین تعاملات و ارتباطات علمی اساساً بخش جدایی ناپذیر فعالیت‌های علمی از ابتدا بوده است. در حقیقت اگر علم تولید شده در تعامل منتقل نشود، اساساً به کار نخواهد آمد. اما تعاملات علمی از مرحله‌ی انتشار تدریجاً به مراحل پژوهش و تولید و توسعه علم نیز گسترش یافته‌اند. «نشست‌ها و مجامع علمی»، «کتابخانه‌ها»، «پژوهشگاه‌ها»، «آزمایشگاه‌ها» و «کارگاه‌ها»، زیرساخت‌های سنتی تعاملات علمی بوده و هستند. توسعه‌ی فناوری اطلاعات با ایجاد بستر ارتباطی سریع، سهل و وسیع، این تعاملات را به طرز شگفت‌آوری توسعه داد و امروزه ارتباطات علمی ماهیتی نوین و فناورانه به خود گرفته است. نشست‌های علمی به نحوی برگزار می‌شود که حاضران از اقصانقاط جهان به تبادل نظر در یک موضوع علمی می‌پردازند. در لحظه امکان دسترسی به ده‌ها میلیون مقاله، کتاب و مستندات علمی فراهم آمده است. «شبکه‌های علمی»، «همکاری‌های علمی شبکه‌ای» را شکل داده‌اند و امکان استفاده از آزمایشگاه‌ها و تجهیزات پژوهشی از راه دور نیز فراهم آمده است.

همه‌ی اینها علاوه بر تسهیل تعاملات علمی و توسعه‌ی تولید و انتشار علم در فعالیت‌های گروهی و شبکه‌ای، زمینه‌ساز رصد و مدیریت فرایندها و تعاملات علمی را برای صاحبان این زیرساخت‌ها فراهم آورده است. رصد و هدایت اینکه چه کسی در چه زمانی به چه مستندی دسترسی پیدا می‌کند؛ چه افرادی یکدیگر را برای کارهای علمی پیدا می‌کنند؛ و چه مشارکت‌ها و همکاری‌هایی در زمینه‌های علمی ایجاد می‌شود. این امر باعث شده است که کشورهای پیشرو سرمایه‌های هنگفتی را برای توسعه زیرساخت‌ها و گلوگاه‌های تعاملات علمی ایجاد کنند.

نکته‌ی بسیار مهم و دقیق در این موضوع این است که نظامات و شاخص‌های ارزیابی و اعتبارسنجی در همین گلوگاه‌ها و زیرساخت‌ها تعریف می‌شود. چرا که اساس ارزیابی و اعتبارسنجی یک فرد، یک اثر علمی، یک فناوری، یک مؤسسه یا یک فعالیت علمی در تعامل و ارتباط اجزای مختلف معنی پیدا می‌کند. میزان اعتبار یک مقاله، زمانی مهم است که بخواهد در یک ژورنال علمی منتشر شود؛ اعتبار افراد از نظر علمی، وقتی مهم است که این افراد بخواهند توسط مؤسسات علمی و پژوهشی مورد استفاده قرار بگیرند و یا اینکه افرادی به دنبال همکاری علمی با آنها باشند. لذا معمولاً کشورها، حکومت‌ها یا نهادهایی که این گلوگاه‌ها و زیرساخت‌های ارتباطی و تعاملاتی را در حوزه علم‌وفناوری در اختیار دارند، می‌توانند شاخص‌ها و سازوکارهای ارزیابی را ایجاد و عملیاتی کنند. از طرفی طراحی و جعل شاخص یا ایجاد ساز و کار بدون در اختیار داشتن این زیرساخت‌ها و گلوگاه‌ها عملاً نمی‌تواند توفیقی کسب کند که این موضوع باید مورد توجه سیاست‌گذاران و مسئولان نظام علم‌وفناوری کشور قرار داشته باشد.

[۱] TOEFL

[۲] GRE

[۳] GMAT

[۴] Patent

[۵] start up

[۶] accelerator

[۷] Knowledg is power

پیشران‌های پایه‌ی علم‌وفناوری در تمدن غرب

در سطح اول، پیشران همه‌ی تلاش‌های علمی و فناورانه‌ی جهان را می‌توان در چند مورد برشمرد: اولین پیشران، «تلاش برای غلبه بر مرگ و فناپذیری انسان» است که با پیگیری رد بسیاری از علوم و فناوری‌ها، می‌توان این هدف را مشاهده کرد. دومین پیشران یا هدف، «بسط سلطه‌ی بشر بر کائنات اعم از زمین، هوا، فضا، جانداران و حتی سایر انسان‌ها چه از بعد شناختی و چه از بعد قدرت تغییر در آنها» است. سومین پیشران و جهت‌دهنده‌ی مهم در این عرصه، «رقابت با سایر انسان‌ها در برخورداری از منابع مختلف عالم، اعمّ از سرزمین، منابع مالی، منابع انسانی، منابع اطلاعاتی و سایر منابع متصور است» که البته خود رقابت را می‌توان زیرشاخه‌ای از بسط سلطه دانست؛ چرا که سلطه بر سایر انسان‌ها مستلزم رقابت و تقابل با آنها است. چهارمین و آخرین پیشران و انگیزه‌ی کلان در تلاش‌های علمی و فناورانه‌ی جهان غرب «رسیدن به رفاه و لذت حداکثری و ساخت بهشت موعود در این دنیا» است. این چهار رکن و هدف مهم که هرچند منحرف شده اما ریشه در فطرت و سرشت انسانی دارد خود را به طرق مختلف در تلاشها، برنامه‌ها و تصمیمات عرصه علم‌وفناوری نشان می‌دهد.

برای نیل به هدف اول یعنی بقای انسان در این دنیا تلاشهای زیادی شده است. پیش‌بینی‌های علمی و فناوری از اوائل قرن بیستم زمانی را برای حل مسئله مرگ معین کرده بودند که البته هیچکدام از آنها تا کنون محقق نشده است. هنوز نیز تلاش‌ها و پیش‌بینی‌هایی از این دست بسیارند. «ری کورزویل» یکی از مشهورترین آینده‌پژوهان و آینده‌نگاران علم‌وفناوری در یکی از سخنرانی‌های خود بعد از تبیین ابعاد مختلف رشد در علوم و فناوری‌های زیستی و شناختی چنین می‌گوید:

«اگر به موضوع طول عمر انسان نگاهی بیاندازید در می یابید که در طی قرن هیجدهم هر ساله «چند روز» امید به زندگی افزایش یافت. در قرن نوزدهم هر ساله «چند هفته» به طول عمر اضافه شد. روند افزایش طول عمر نیز تصاعدی است؛ بگونه‌ای که امروزه هر ساله «صد روز» عمر انسان را افزایش می‌دهیم. با استمرار این روند و شتاب گرفتن آن ظرف ده سال آینده هر ساله بیش از «یک سال» طول عمر زیاد می شود. زمانی که نسل ما پیر می‌شود روند تصاعدی افزایش طول عمر آنقدر سریع خواهد شد که با خوش‌بینی می‌توان گفت که ما آخرین نسلی هستیم که زود خواهد مرد! در واقع نسل کنونی مجبور است با همان روش‌های قدیمی و سنتی، خودش را سالم و زنده نگه دارد؛ اما فرزندان ما که تا آن زمان ۲۰، ۳۰ و ۴۰ ساله خواهند شد به کمک این فناوری‌ها، طول عمری تقریباً نامحدود خواهند داشت.»

در این عرصه تلاش‌های متعددی برای «جلوگیری از پیری»، «اصلاحات ژنتیکی»، «بازسازی ارگان‌ها و اندام‌های مختلف بدن»، «ساخت اندام‌ها و ارگان‌های مصنوعی» و بسیاری موضوعات دیگر انجام شده و می‌شود. «فناوری‌های دارویی» مختلف که می‌کوشند تا بیماری‌ها را کنترل و درمان کنند، یکی از عرصه‌های مهم علم‌وفناوری در دنیای امروز به شمار می‌رود. فعالیت‌های زیادی برای دستیابی به «نانوربات‌های هوشمند» در حال انجام است که قرار است مأموریت‌های شناسایی و درمان را در بدن انسان انجام دهند. «فناوری ترمیم اعضا و بازسازی آنها» با استفاده از روش‌های سلولی و بهره‌گیری از سلول‌های بنیادی پا به عرصه‌ی نوینی گذاشته است. ساخت پروتز و اعضای بدن انسان از اعضای مصنوعی بی‌جان و مکانیکی  و الکترونیکی فراتر رفته و امروزه تلاشی شدید برای «ساخت اعضای زنده‌ی بدن انسان» در جریان است. «پرینت اعضا و اجزای زنده‌ی بدن» با استفاده از مواد اولیه‌ی سلولی که نمونه‌های اولیه‌ی آزمایشگاهی آن نیز انجام شده است، خبر از آینده‌ی موفق این فناوری‌ها می‌دهد و پیش‌بینی‌ها نشان می‌دهد که در سال‌های آینده بتوان اعضایی مثل کلیه و کبد را در داخل بدن پرینت کرد.

به منظور بسط سلطه‌ی انسان بر جهان هستی نیز تلاش‌های گذشته برای تسخیر و تصرف زمین و فضا و سایر موجودات با سرعت و شدت بیشتری در جریان است. «رسیدن به سایر کرات»، برنامه‌های فضایی مختلفی را به وجود آورده و پروژه‌های متعددی در راستای «شبیه‌سازی زندگی انسان در فضا و شرایط خلأ و نبود جاذبه» در حال انجام است. «تسلط بر عوامل طبیعی مثل آب و هوا» در دهه‌های اخیر به شدت مورد توجه بوده است؛ تا جایی که نام یک سند ملی ۳۰ ساله که در سال ۱۹۹۵ در امریکا تدوین شده است، «تصاحب یا در اختیارگرفتن آب و هوا» است. فعالیت‌های مختلف برای «رسیدن به اعماق اقیانوس‌ها، اعماق زمین، دل کویر و مرکز قطب»، مؤسساتی بزرگ و تخصصی را برای هریک از آنها ایجاد کرده و عناوین «اقیانوس‌شناسی» و «قطب‌شناسی» و «کویرشناسی» تبدیل به رشته‌های دانشگاهی شده‌اند. «شکافتن دل ذرات و رسیدن به مقیاس‌های میکروسکوپی» برای تسلط بیشتر بر مواد و قواعد کوانتومی از دیگر روندهای مهم علمی و فناورانه در جهان است.

انسان برای تسلط هرچه بیشتر بر جهان، طی یک قرن اخیر پای خود را از کشف و استفاده از طبیعت و خلقت فراتر برده و به خلق موجودات و پدیده‌هایی با طراحی انسانی قدم نهاده و مهندسی خلقت را هدف گرفته است. عمدتاً «شبیه‌سازی موجودات زنده» که غایتش نیز خلق انسان ایده‌آل و استاندارد است، در همین راستا انجام می‌شود. توسعه‌ی علم رباتیک و «طراحی ربات‌های انسان‌نمای دارای هوش و حس انسانی»، بُعد دیگری از تلاش برای خلق موجوداتی با قابلت‌های انسانی است. «خلق موجودات مجازی در عالمی غیر از عالم ماده» نیز بخشی از خلقت ذهنی انسان را محقق می‌کنند. در همین راستا است که علوم مختلفی چون «ژنتیک»، «علوم شناختی»، «هوش مصنوعی»، «رباتیک»، «مواد هوشمند» و برخی حوزه‌های دیگر در «علوم مواد» و «فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی» به منظور پشتیبانی از این هدف به‌سرعت در حال رشد و توسعه‌اند و مؤسسات علمی و تحقیقاتی عظیمی با بودجه‌های هنگفت برای این منظور ایجاد شده‌اند.

رقابت یکی دیگر از پیشران‌های مهم علم‌وفناوری است که البته می‌توان آن را ذیل سلطه‌طلبی نیز دسته‌بندی کرد. در حقیقت رقابت همان سلطه‌طلبی بر سایر انسان‌ها است که اغلب نیز دو طرفه است؛ یعنی در حقیقت افراد و حکومت‌ها همزمان با اینکه می‌خواهند خود را باقی نگه‌دارند و جهان را به تسخیر درآورند، می‌کوشند دیگران را در همین عرصه‌ها محدود کنند و تحت سلطه‌ی خود درآورند. با این هدف و به منظور غلبه و برد در این رقابت، علوم و فناوری‌های گوناگونی ایجاد شده و در حال توسعه است. فناوری‌های مختلف نظامی و دفاعی که اتفاقاً جزء فناوری‌ها و علوم پیشرو نیز هستند، مهمترین نمونه‌ی تلاش‌های علمی  و فناورانه با این هدف است.

یکی از مهمترین جهات توسعه‌ی علم‌وفناوری با هدف برتری‌جویی و رقابت در دنیای امروز، «تلاش برای تسلط بر مجاری و واسطه‌های ارتباطی و اطلاعاتی بین انسانها و مجموعه‌های انسانی با سایرین» است. این تلاش‌ها حتی به ارتباطات درونی افراد نیز وارد شده‌اند و اشراف و تأثیر بر ارتباطات عصبی و روانی افراد را هدف گرفته‌اند. در حقیقت آنچه در دنیای امروز بسیار برای آن تلاش می‌شود آن است که بستری فراهم شود که هیچ ارتباط و تعاملی در هیچ سطحی، خارج از اشراف سلطه‌گران ایجاد نشود. یکی از مهمترین علت «توسعه‌ی روزافزون فناوری‌های پیشرفته‌ی ارتباطی و اطلاعاتی و زیرساخت‌های سخت‌افزاری و نرم‌افزاری آن»، همین موضوع است. هدف نهایی این تلاش‌ها این است که افراد و گروه‌های انسانی تماس مستقیمی که تنها خود بر آن اشراف داشته باشند با هیچ موجودی برقرار نکنند و تمامی ارتباط آنها با عالم پیرامونی از طریق زیرساخت‌های فناورانه قابل کنترل باشد. تلاش‌های زیادی برای «انتقال سریع و دقیق اطلاعات، تصاویر، صداها، بوها، و سایر پدیده‌های قابل حس مثل طعم‌ها و احساسات لمسی از طریق فناوری»، همین مسئله را دنبال می‌کند. تا جایی که امروزه برای «انتقال لذات مادی و حتی خود ماده» نیز فناوری‌هایی در حال توسعه است. امکان «چاپ لوازم مورد نیاز و حتی غذا در خانه» و از طریق فناوری یا تلاش برای «فراهم کردن روابط جنسی از راه دور» نیز همین هدف را پشتیبانی می‌کنند.

تصور کنید یک فرد تمام نیازهای خود اعم از مادی، روانی و عاطفی را از طریق فناوری رفع کند و نیاز به ارتباط مستقیم با هیچ موجودی غیر از فناوری‌های واسط نداشته باشد. مثلاً میهمانی‌ها از طریق فناوری‌های واقعیت افزوده[۱] برگزار شوند و همه‌ی افراد – هرچند دور از هم – بتوانند کنار هم جمع شوند و با هم دست بدهند، مصافحه کنند و دور هم شام بخورند. مدیریت چنین فردی برای کسانی که زیرساخت‌های این حوزه از علم‌وفناوری را در اختیار دارند، کار چندان دشواری نخواهد بود.

تلاش برای راحتی و رفاه حداکثری در همین دنیا نیز عامل شکل‌گیری بخش مهمی از فعالیت‌های علمی و فناورانه است؛ «رسیدن به بهشت موعود» که در آن از ناراحتی، زحمت، درد و رنج خبری نیست و هرچه از تمتعات و لذت‌هایی که انسان اراده کند در اختیارش خواهد بود. ایجاد این زندگی، انگیزه‌ی بسیاری از فعالیت‌های انسان مادی است و طبیعتاً بخش قابل توجهی از فعالیت‌های حوزه‌ی علم‌وفناوری نیز در نوک پیکان نیل به این آرزو قرار می‌گیرد.

حوزه‌های علمی و فناورانه‌ای که در تلاش برای توسعه‌ی اتوماسیون و ماشینی کردن زندگی‌اند، با هدف تأمین همین انگیزه‌ی بشر رشد کرده‌اند. «صنایع لوکس» برخی فناوری‌ها را توسعه داده‌اند؛ در پزشکی، «حوزه‌ی زیبایی و جراحی‌های غیردرمانی» به یک حوزه‌ی وسیع علمی و فناورانه تبدیل شده است. فناوری‌هایی که در «مواد خوراکی و تولیدات غذایی» رشد می‌کنند، این نیاز را پاسخ می‌دهند. بسیاری فناوری‌های نرم و فناوری‌های نرم‌افزاری و مجازی نیز به دنبال تحقق همین هدف در جوامع انسانی‌اند. جالب‌تر اینجا است که به دلیل نقص انسان و فعالیت‌هایش، بسیاری از فناوری‌ها نیز برای کاهش و از بین بردن مضرات و اثرات منفی فناوری‌های دسته اول توسعه داده می‌شوند.

در سیر مرفه شدن و حرکت به‌سمت راحتی و لذت بیشتر، نسل‌های مختلف فناوری به کارهای ستادی و سطح پایین تبدیل می‌شوند و نسل جدید پا به عرصه‌ی ظهور می‌گذارد و در جوامع پیشرفته رفتن به‌سمت نسل جدید به معنی تأمین قطعی نسل‌های قبل است. به عبارتی در عصر صنعت، کشاورزی که نسل ماقبل فناوری بود به ستاد و پشتیبان تبدیل شد و تمرکز نخبگان جامعه بر صنعت قرار گرفت. در عصر اطلاعات و فناوری‌های نوین اطلاعاتی، صنعت (به معنای صنایع مکانیکی و الکتریکی) نیز به کشاورزی پیوسته و کار پشتیبانی و ستاد نسل پیشرو را بر عهده دارد. در کشورهای پیشرفته، نسبتِ «کشاورزان» و «صنعتگران» به «فعالان جامعه‌ی اطلاعاتی»، کمتر و کمتر می‌شود و کارهای کشاورزی و صنعتی جزء مشاغل پرزحمتی محسوب می‌شوند که افراد کمتری به آنها تمایل دارند.

معمولاً این ۴ پیشران به‌صورت ترکیبی، عامل تولید و توسعه‌ی حوزه‌های مختلف علوم و فناوری در جهان مادی را تشکیل می‌دهند. بسیاری از اهداف و پیشران‌های دیگری که برای تولید علم و توسعه‌ی فناوری بیان می‌شود، ریشه در همین عناصر دارد. بعنوان مثال، «تولید ثروت» که یکی از اهداف مهم فعالیت‌های علمی و فناورانه بیان می‌شود، خودش ابزاری برای تحقق این ۴ هدف است که امکان سلطه‌ی بیشتر، برتری در رقابت و برخورداری بیشتر را فراهم می‌آورد. البته طبیعی است که این ۴ رکن، در مستندات علمی بعنوان اهداف نظام علم‌وفناوری غرب (به معنی تمدن مادی و سلطه‌طلب غرب) بیان نشوند و تنها در نوشته‌های آینده‌نگاران و داستان‌های علمی‌تخیلی بتتوان نشانی از آنها پیدا کرد و جالب اینکه معمولاً همین نوشته‌های پیشگویانه و داستان‌های علمی‌تخیلی، جهات رشد علم‌وفناوری را تعیین کرده و به واقعیت‌های آینده بدل شده‌اند.

این پیشران‌های چهارگانه در نظام علم‌وفناوری غرب خود را در شاخص‌ها، سازوکارها و نهادهای مختلف نشان داده‌اند و متناسب با عرصه‌ها، موضوعات و کارکردها به زبان‌های مختلفی ترجمه شده و مورد استفاده قرار گرفته‌اند. سیر شکل‌گیری و بلوغ تمدن غرب و نظامات آن از جمله نظام علم‌وفناوری به شکلی بوده است که سخت می‌توان مقاصد و اهداف اصلی و بنیادی را در سطوح پایین و کارکردهای این نظام مشاهده کرد. نکته‌ی بسیار مهم در این زمینه این است که تمدین غرب برای غافل کردن فعالان علم‌وفناوری و سایر افراد جوامع انسانی از اهداف اصلی فعالیت‌هایش، اهدافی را برای شاخص‌ها و اجزای نظام علم‌وفناوری خود بیان کرده و ارائه می‌کند که نه تنها نشانی از اصول ذکر شده ندارد؛ بلکه بعضا با آن متناقض است. مسائلی که در عدالت، اخلاق، حقوق افراد و امثالهم در نظام علم‌وفناوری ذکر می‌شود، در اصل همجهت با همان ۴ هدف اصلی تنظیم شده‌اند و تا وقتی اعتبار دارند که اصول اصلی را نقض نکنند؛ حتی اگر سطوح پایین نظام علم‌وفناوری‌شان، واقعاً به آن معتقد باشند.

بنابراین باید دقت داشت که با توجه به نگاه مادی تمدن غرب و جهان سلطه به موضوعات مختلف از جمله علم‌وفناوری، ما در برخی موضوعات مثل «ارزش علم و عالم»، «اخلاق علمی»، «امانت‌داری در فعالیت‌های علمی و پژوهشی» و موضوعاتی از این قبیل با آنها فقط اشتراک لفظی داریم.

[۱] augmented reality

ما و علم و فناوری؛ مسأله چیست؟

کسانی که بعد از انقلاب صنعتی و آغاز دوران صنعتی در جهان غرب، چرخ این جهان را می‌گرداندند، کارگران بودند. بنابراین دسترسی به منابع اولیه و نیروی کار قوی و ارزان از هر روشی به دغدغه‌ی اصلی آن سالها تبدیل شد. «کشتار رنگین‌پوستان امریکا»، «استعمار کشورهای مختلف»، «برده‌داری»، «کودکان کار» و بسیاری پدیده‌های نامطلوب این دوران، حاصل این نگرش و دغدغه بود.

همانطور که کشاورزی در عصر صنعت، به ستادی برای توسعه‌ی فعالیت‌های صنعتی تبدیل شد، با شروع عصر اطلاعات و دانش، صنعت نیز حکم ستاد را پیدا کرد و تمرکز جهان غرب بر تولید، استخراج، فرآوری و تولید ثروت از اطلاعات و دانش شد. به‌سان عصر صنعت، که نام تمدن بر این نظام ظالمانه و سرشار از رفتارهای غیر انسانی نهاده شد، در عصر اطلاعات نیز تولید علم و دانش به عنوان نماد و شعار تلاش جهان سلطه برای بسط سلطه و ثروت‌اندوزی شد.

بنابراین در این عصر نیز دسترسی به منابع لازم برای تولید دانش و فناوری، تبدیل به دغدغه‌ی اصلی جهان غرب شد و ایجاد زیرساخت‌های جمع‌آوری و استفاده از این منابع در دستور کار قرار گرفت. بجای مواد اولیه و معدنی، اطلاعات و منابع علمی برای غرب جذاب شد و بجای نیروی کار قوی و ارزان، نیروهای فکری و علمی مدنظر صاحبان قدرت و ثروت قرار گرفت. دانشگاه‌ها و مؤسسات پژوهشی به‌سرعت و پی‌درپی بعنوان کارخانه‌های تولید علم بنا شدند و توسعه یافتند و جذب سرمایه‌های انسانی و فکری از سراسر جهان به روش‌های مختلفی آغاز شد.

«انحصار در حوزه‌های مختلف علوم و فناوری»، «ممانعت از دسترسی سایرین به دستاوردهای علمی»، «استفاده‌های غیرانسانی از فناوری‌های مختلف» و حتی «تست و آزمایش برخی دستاوردهای علمی بر روی مردم جوامع عقب‌افتاده‌تر»، از جمله‌ی برنامه‌ها و اقدامات جهان سلطه در این عصر است. بنابراین بدیهی است که این عصر، اقتضائات خود را داشته باشد: منابع اولیه – که همان اطلاعات و منابع علمی است – بدون حمله و استعمار مستقیم و با تمایل خود دارندگان آن منابع، گردآوری می‌شود؛ کارگران محترم این عصر، نه با زور و شلاق که با اشتیاق و اصرار خود به خدمت این نظام درمی‌آیند و دیگر در کلبه‌های کثیف و متروک زندگی نمی‌کنند و تا وقتی که مشغول به چرخاندن چرخ‌های کارخانه‌های عصر دانش و اطلاعات اند، بهترین شرایط زندگی برای‌شان فراهم می‌شود. زیرساخت‌ها آنچنان رشد کرد که حتی برای پیوستن و کارکردن در این نظام، نیازی به مهاجرت به غرب نیست. غرب، امروز افراد مناسب برای کارهای خود را در کشورها و یا حتی خانه‌های خودشان به خدمت می‌گیرد و حقوق و مزایای آنها را نیز از دولت‌ها و حکومت‌های خودشان تأمین می‌کند و البته این کارگران، هم به خودشان و کارهایی که انجام می‌دهند، افتخار می‌کنند هم مایه‌ی افتخار دولت‌ها و کشورهای‌شان هستند.

شباهت این دوران با دوران صنعتی در این است که همانطور که از شرافت و رشددهنگی کار به عنوان یک مفهوم مقدس در عصر صنعتی خبری نبود و کارِ کارگران فقط برای ثروت‌اندوزی عده‌ای در دنیای سرمایه‌گذاری تعریف شده بود، در این دوره نیز از شرافت و کمال در علم و علم‌اندوزی اثری دیده نمی‌شود؛ علم و دانش برای جهان غرب مهم است؛ نه به این دلیل که مایه‌ی کمال انسان می‌شود، بلکه به این دلیل که مایه‌ی تولید ثروت و قدرت برای عده‌ای در جهان سرمایه‌داری است. بر این اساس، مبانی رشد و توسعه علم‌وفناوری و معیارها و شاخص‌های ارزیابی آن نیز همین نگاه و رویکرد را پشتیبانی می‌کنند. مهم نیست کسی که مقاله‌ای می‌نویسد، خودش به آن معتقد است یا نه و یا اینکه اساساً یافته‌های او درست است یا خیر؛ مهم این است که این دانش تولیدی، مقبول بیفتد؛ و «مقبول افتادن» در جهان غرب به این معنا است که یا موجب تولید ثروت بشود و یا مبنای تولید محصولی شود که بسط قدرت و ثروت را به دنبال دارد. طبیعی است که شاخص‌های ارزش‌گذاری و سازوکارهای اعتباردهی غرب نیز باید همین رویکرد را در ارزیابی تولیدات علمی دنبال کنند.

از طرفی چون در تولید ثروت و قدرت، رقابت بر سر منابع محدود است، غرب، دیگران را رقیب خود در استفاده از این ابزار مهم قدرت و ثروت می‌داند و به همین دلیل از دستیابی آنها به علم‌وفناوری ممانعت می‌کند؛ همکاری‌های علمی بین بسیاری کشورهای غربی نیز بر اساس نفع مشترک در استفاده از همین منابع محدود است. البته در بین همین کشورهای غربی نیز رقابت‌های درونی در فعالیت‌های علمی و دستیابی به فناوری‌های مختلف به شدت در جریان است؛ لکن بر سر برخی اهداف، مثل استثمار علمی سایر کشورها، تفاهمی بین‌شان حاصل شده است. این ممانعت از دستیابی به علم‌وفناوری، جایی شدت می‌یابد که جهت فعالیت‌های علمی یا جهت‌گیری کشورهایی که مشغول فعالیت‌های علمی‌اند، خلاف قواعد جهان سلطه و برهم‌زننده‌ی نظم قراردادی جهان غرب باشد؛ حال چه این مخالفت در اصلِ موضوعات علمی و فناورانه باشد و نظام علم‌وفناوری غرب را زیرسؤال ببرد و چه با همان ابزارهای غربی، قدرتی را در مقابل قدرت مسلط بر جهان یا قواعدی را خلاف قواعد جهان سلطه تقویت کند.

به منظور استمرار و استحکام سلطه علمی جهان غرب، راهبردهای متعددی در برنامه‌ی غرب به چشم می‌خورد؛ مستقیم یا غیرمستقیم؛ سخت یا نرم. «جلب و جذب استعدادهای فکری و علمی کشورها»، «مشغول و منحرف کردن ذهن جوانان کشورهای ضعیف از فعالیت‌های علمی» – چه از طرق سخت مثل جنگ و ویرانی و نابسامانی و چه از روش‌های نرمی چون سرگرم کردن آنها به مسائل غیرمهم فرهنگی و سیاسی – ، «ایجاد سازوکارها و نظامات اعتباردهی و اعتبارسنجی»، «تعیین استاندارد برای فعالیت‌های علمی»، «ایجاد و تعیین الگوهای علمی و فناورانه»، «طراحی و ایجاد نهادهای قدرتمند در این عرصه»، «چهره‌سازی» و «فراهم کردن زیرساخت‌های سخت و نرم فعالیت‌های علمی با الگوها و استانداردهای جهان غرب» از جمله راهبردهایی است که برای جهت‌دهی به فعالیت‌های علمی و فناورنه در جهت حل مسائل و رشد و توسعه جهان سلطه و تمدن مادی‌گرای غرب مورد استفاده قرار گرفته است.

برای کشورهایی که مثل جمهوری اسلامی ایران نمی‌خواهند به قواعد سلطه تن دهند، دو مسئله‌ی مهم وجود دارد که توجه به هر دو لازم است:

  1. ارتقاء قدرت و سطح علمی بر اساس همین نظامات رایج علمی و فناورانه دنیا و شاید از منظر ملی با هدف تولید ثروت که باعث اقتدار کشور در مقابله با نظام سلطه خواهد شد؛
  2. فعالیت و تلاش برای تغییر نظامات و سازوکارهای مسلط بر نظام علم‌وفناوری و تغییر جهت تولید و آموزش علم از رویکردهای مادی به رویکردهای الهی و کمال‌دهنده به افراد و جوامع انسانی است.

بعید بنظر می‌رسد که با عدم توجه به مسئله‌ی اول بتوان زیرساخت‌های توفیق بُعد دوم را فراهم نمود و از طرف دیگر، بی‌توجهی به بُعد دوم نیز به انحطاط فعالیت‌های علمی و فناورانه و به تبع آن انحراف جامعه و بسط سبک زندگی مادی غرب منجر خواهد شد. ضمن اینکه علاوه بر مطالب بیان شده در خصوص وابستگی قدرت، اقتدار و تولید ثروت کشور به علم‌وفناوری، این عرصه از ابعاد دیگری نیز برای کشور ما دارای اهمیت راهبردی است و آن اینکه «علم‌وفناوری بخش مهمی از نظام فرهنگی ما را تشکیل می‌دهد»؛ و این بدین معنا است که تفاوت نگاه به علم و علم‌آموزی از منظر جمهوری اسلامی و جهان غرب، خود را در «سبک زندگی نخبگان و به تبع آن سایر اقشار جامعه»، «کاربردها و کارکردهای علم‌وفناوری» و «نظامات ارزشی و اجتماعی» نشان می‌دهد. بنابراین از این دو مسئله‌ی کلان، مسئله‌های متعددی حاصل می‌شود که سیاست‌ها، برنامه‌ها و اقدامات کشور در حوزه‌ی علم‌وفناوری باید ناظر به حل همه‌ی این مسئله‌ها باشد؛ برخی از مسئله‌ها عبارت‌اند از:

      • شیوه‌های توسعه و ترویج علم و علم‌آموزی
      • روش‌های و راهکارهای توسعه پژوهش و تولید علم
      • سازوکارهای ارزیابی و رصد وضعیت علمی کشور
      • تعیین اولویت بین حوزه‌های مختلف علوم و فناوری
      • استفاده از علم‌وفناوری در تولید ثروت و رساندن علم‌وفناوری به کاربرد در جامعه
      • حفظ و ارتقاء منابع انسانی حوزه‌ی علم‌وفناوری؛ خصوصاً نخبگان علمی