فساد در سیستمها یا اجزای آنها، نشانهها و بروزاتی دارد. هرچه نشانههای فساد در یک سازمانها گستردهتر و بیشتر باشد، فساد در آن سیستم فراگیرتر و دامنهدارتر و مبارزه با آن سختتر و پرهزینهتر میشود. برای همین مدیران و صاحبان (Owner) سیستم باید به این نشانهها که در حقیقت پیامدهای وجود فساد هستند، حساسیت داشته باشند و آنها را به عنوان هشدارِ وجود فساد در سیستمشان در نظر بگیرند. بعضی از نشانههای فساد مثل پارتیبازی، درخواستهای نامشروع، رشوهخواری و کلاهبرداری، کاملا واضح و مشخص است. اما بعضی دیگر از نشانهها کمتر به چشم میآید و مورد توجه قرار میگیرد. در این پست میخواهم به برخی از این دست نشانهها اشاره کنم.
اول) پنهان کردن شخصیت حقوقی و عدم احساس تعلق به سیستم
بیانگیزه بودن افراد و تغییر ماموریتها، زمینه فساد را در سیستم فراهم میکند. یک نشانهی بیانگیزگی در سیستم، تلاش اعضای برای پنهان کردن شخصیت حقوقیشان است. به عبارت دیگر، مثلا چون در جامعه نسبت به سازمانی دید بدی وجود دارد، کارکنان سازمان تا حد امکان از دیگران پنهان میکنند که در آن سازمان کار میکنند [۱] و اگر هم کسی نتواند شغل خود را پنهان کند، میگوید که «به صورت موقتی در آن سازمان هستم» یا «فعلا فلان جا کار میکنم تا ببینم چه پیش میآید.» این نشانه در دستگاهها و سازمانهای حاکمیتی بیشتر دیده میشود. یک سنجه خوب برای شناخت این افراد فرمهایی است که پر میکنند؛ مثلا فرم ثبتنام مدرسهی فرزندان. اگر اغلب افراد یک سازمان از نوشتن نام سازمان متبوعشان ابا داشتند و آن را پنهان کردند باید احساس خطر کرد. بعضی افراد فرصتطلب هم که به کار کردن در یک سازمان حاکمیتی یا دولتی اعتقادی ندارند و آنجا را محل گذار و پایگاهی برای فتح جای دیگری میبینند و به دیگران اینگونه میگویند که «فعلا اینجا هستیم تا ببینیم چه میشود!» اینچنین عبارتهایی نشان از نداشتن احساس هویت و تعلق به سیستم و افتخار نکردن اعضا به حضور در آن دارد که از عوامل اولیه بروز فساد است و باید جدی گرفته شود.
دوم) دفاع نکردن از سیستم با بیان عبارتهایی مثل «من مامورم و معذور»
«من مامورم و معذور» یا «حق با شماست و سیستم ایراد دارد ولی چه میشود کرد، من هم مثل شما معتقد به فعالیت در این سیستم نیستم اما مجبورم» را شاید همه شنیدهایم. اینها افرادی هستند که میخواهند تبعات منفی کار در یک سیستم را از خود دور کنند. برای همین نه تنها از سیستم دفاع نمیکند بلکه سعی میکند تقصیرها را به گردن سیستم بیاندازند. این پدیده را بیشتر در سازمانهایی میبینیم که کارکرد سازمان، از نظر ذینفعان بیرونی کارکرد مطلوبی نیست، مثل اداره مالیات، سازمانهایی که از سدمعبر یا دستفروشی جلوگیری میکنند، تعزیرات، نیروی انتظامی، بیمه و … .
البته این حالت فقط در ارتباط بین سازمان و بیرون از سازمان خلاصه نمیشود و ممکن است در داخل سیستم هم اتفاق بیفتد. مثلا افراد یک سیستم بگویند که «اگرچه دستور و تصمیم رئیس، تصمیم بدی است، اما به هر صورت باید آن را انجام بدهیم» یا بخش ستاد به دیگران بگوید که «ما هم اعتقاد داریم حقوق و مزایای شما باید بیشتر باشد، اما چه کنیم که دستمان بسته است». وقتی این پدیده در سازمانها شایع شد، اعضای این سیستم تدریجا مجبور میشوند به سمت آنچه اظهار میکنند که اتفاقا خلاف مأموریتشان در سیستم هم هست تغییر رویه دهند. به هر حال تناقض پذیرفته نیست و بخش مالی سازمان باید اگر میگوید حق شما بیشتر از اینی است که میگیرید یک جا در عمل این حرفش را اثبات کند یا مأمور مالیاتی که کار خود را ناحق میداند باید یک جا به مؤدی امتیاز دهد و از حق سازمان و ذینفعانش کوتاه بیاید. این باعث میشود که به مرور سیستم کارکرد اصلی خودش را نداشته باشد و اتفاقا اعضای سیستم در ازای این عمل خلاف تدریجا امتیاز متقابل هم دریافت میکنند. این چرخه تمامی هم ندارد و به فساد سیستم منتهی میشود. در چنین سیستمهایی شرایط برای سوءاستفاده و رفتارهای فسادانگیز فراهم است.
سوم) غلبه گزارش خدمات غیرماموریتی
اگر یک نهاد مالی در یک برهه شروع به گزارش کارهای خیر و مسئولیت اجتماعی کرد و خود را به کارهای غیر مأموریتش معرفی کرد؛ خصوصا اگر در پاسخ به سؤالاتی که در مورد مأموریتهایش شد پاسخ بیربط از کارهای خوبی که انجام داده داد، باید به سلامتش شک کرد. در حقیقت سازمان یا بخشی از سازمان، ماموریتها و خدمات خودش را به صورت صحیح و سالم انجام نمیدهد، اما برای اینکه ضعفش را جبران کند یا بپوشاند، از کارکردهای مشروعیتسازش گزارش میدهد که این کارکردها، معمولا کارکردهای خیریهای و فعالیتهای اجتماعی هستند. این موضوع خصوصا در نهادهایی که منابع مردم یا حاکمیت در اختیار آنها است زیاد اتفاق میافتد. مثلا ماموریت یک سازمان یا وزارتخانه در حوزه اقتصاد، فرهنگ یا سیاست است، اما این دستگاه به جای آنکه درباره ماموریت اصلیاش که از او انتظار میرود، گزارش دهد، از فعالیتهای خود در حوزه محیط زیست یا کمک به رفع بحرانها و آسیبهای اجتماعی گزارش میدهد. این یعنی به احتمال زیاد، این سازمان در اجرای ماموریتهای اصلیاش موفق نبوده یا دچار فساد شده و برای اینکه فعالیتهایش را مشروع کند، ماموریتها و گزارشهایش را به سمت حوزههایی میبرد که کار اصلیاش را تحتالشعاع قرار میدهد. یا بانکی منابع مردم را در محلی که نفع سهامدارانش است سرمایهگذاری کرده و مدام به مردم گزارش کار خیر و مدرسهسازی و تأمین جهیزیه و اینها میدهد. معمولا هم این گزارشها به دو طیف از ذینفعان ارائه میشود:
- گزارشهای مشروعیتساز برای نهادها و مدیران بالادستی و کسانی که میتوانند مشکلاتشان را حل کنند.
- گزارشهای رسانهای برای اینکه ذهن مخاطب را آرام و مدیریت کنند.
این پدیده در بخش خصوصی هم مشاهده میشود و هدف از آن معمولا اغنای نهادهای حاکمیتی است. در واقع یک نهاد در بخش خصوصی رفتارهای فسادگونه -چه در سمت عرضه و چه در سمت تقاضا- انجام میدهد و برای جبران آن، برخی فعالیتهای راضیکننده هم انجام میدهد. همین است که میبینیم بسیاری از مفسدین اقتصادی در بخش خصوصی، کارهایی با روکش خیریه و کارهایی برای رفع دغدغههای ملی و اجتماعی انجام میدهند و مسئولین و نهادهای حاکمیتی را هم در این راه مشارکت میدهند و اصلا به اسم آنها کار خیر میکنند!
«ارائه گزارشهای غیر ماموریتی» علاوه بر اینکه در سطح سازمانها اتفاق میافتد، در اجزای سازمان هم ممکن است رخ دهد. یعنی یک بخش یا یک نفر در سازمان که ماموریت خود را درست انجام نمیدهد یا خلافی انجام داده است، برای جبران و سرپوش گذاشتن روی عملکردش، فعالیتهای بیربطی انجام میدهد که معمولا دغدغه رئیس و سایر اجزای سازمان را رفع میکند. این میتواند راضی کردن مشتریان و مدیران بالادست باشد یا رفع دغدغههای شخصی مثل تأمین تسهیلات و امکانات برای مدیران سازمان یا نزدیکان آنها. اگر این موضوع باب شد، افراد سازمان میتوانند سازوکارها را به نفع خود دور بزنند و بده-بستان داشته باشند که این نشان از فساد (اغلب فراگیر و سیستمی) در سازمان دارد.
چهارم) حل مسائل مخاطبان جدای از نقش و جایگاه حقوقی
معمولا همه ما این تجربه را داشتیم که یک مستخدم، مدیر (مخصوصا مدیر ستادی) یا کارشناس مالی میتواند مسائل بیربط به خودش را حل کند و مجوز یا خدمتی را به مخاطبان سیستم ارائه کند. مثلا ممکن است یک پرستار یا خدمه بیمارستان بتواند نوبت عمل افراد در بیمارستان را جابهجا کند؛ یا متصدی باجه یا مستخدم بانک بتواند برای افراد وام جور کنند یا راننده یک سیستم خدمات عمومی بتواند در فرایند دادن مجوزها و امتیازات دخالت کرده و آن را تسهیل کنند. وقتی مشتری توانست از اجزای بیربط (نزدیکترین یا ارزانترین فردی که در سیستم میشناسد) مسائلش را حل کند، میتوان فهمید که یک شبکه بده-بستان در سازمان شکل گرفته است. پس یک نشانه از شیوع فساد در سیستم این است که اعضا و اجزا، جدای از نقششان در سیستم میتوانند مسائل مشتریان و مخاطبان سیستم را حل کنند. این جنس فساد معمولا از پایین سیستم شروع میشود و به مرور به سمت بالا پیش میرود. این بحث مفصلی است که فعلا از آن میگذرم.
پنجم) تفاوت معنادار زمان انجام کارها از مجاری مختلف
همه کم و بیش دیدهایم که گرفتن یک مجوز که در حالت عادی چند ماه طول میکشد با دستور رئیس در چند روز صادر میشود. برعکسش را هم برخی دیدهاند دستور رئیس در فرایند ارجاع چند ماه میچرخد اما با دیدن دم یک مدیر میانی یا حتی کارشناس مسئولی در چند ساعت کار راه میافتد. تفاوت معنادار زمان انجام کارهای مشابه و وابسته به بودن زمان انجام کار به دریچه ورود به سیستم یک نشانه مهم فساد است. اگر ورود به سیستم از لایهی بالا باعث شود کارها سریعتر انجام شود، معمولا معادلات قدرت بر معادلات ثروت (زیادهخواهی) در آن سازمان غلبه دارد. پس میشود گفت این سازمان سیاسی است و رضایت مدیران در آن حرف اول را میزند و جایگاهها برای افراد ارزشمند است. اما اگر فساد مالی و تلاش برای کسب منفعت در سازمان بر قدرتطلبی غلبه پیدا کرد، ورود به سیستمها معمولا یک نقطه بهینه دارد و از هر نقطهای (چه از لایه بالا و چه از لایه پایین) به سیستم وارد شویم، کارها قفل یا کند میشود مگر اینکه منفعتی خارج از قاعده به برخی اجزا و افراد در سازمان برسد که متاسفانه این پدیده در برخی سیستمهای خدماتی و عمومی کشور وجود دارد.
در این سازمانها اگر فساد فراگیر نشده باشد و فقط محدود به یک جزء باشد، میتوانیم به راحتی اجزای فاسد یا اجزایی را که زمینه فساد دارند، پیدا کنیم. در واقع این اجزا، اجزایی هستند که اگر کاری از طریق مجاری غیرقانونیای که خودشان مشخص کردهاند (مثلا از طریق چند نفر که با آنها گروهی تشکیل دادهاند)، وارد شود، راحت انجام میشود، اما اگر آن کار از کانال قانونی، به آنجا ارجاع داده شود، در کار خلل ایجاد میشود. اگر در سازمانی مجرای ورود کار چه از بالا چه از کسانی که کار دست آنها است و چه از مسیرهای بدون تماس رودررو مثل فرمها و سایتها در زمان و نتیجه انجام آن تأثیر نداشت یا تأثیر ناچیزی داشت، میتوان گفت سازمان از این جهت سالم است و اجزا با سلامت کار خود را انجام میدهند.
ششم) تلاش برای ایجاد روابط غیررسمی و خارج از ساختار
اگر دیدید کارمند یک سازمان شما را به نشست در یک کافه یا به قراری بعد از ساعت اداری دعوت میکند یا شماره همراه خود را برای پیگیری کارتان به شما میدهد به سلامت او و سازمان مربوطه شک کنید (در معدود مواردی افرادی از روی دلسوزی و کار راهاندازی هم این کار را میکنند و ممکن است این نشانه فساد نباشد که آن هم از نظر سیستمی غلط است). پس نشانه دیگر فساد، تلاش اجزای سیستم برای شکل دادن روابط غیررسمی و خارج از ساختار با ذینفعان مختلف است. اما وجود روابط غیررسمی محدود به تماس از طریق موبایل شخصی نمیشود و مثلا مشاهده میکنیم که بین مشتریان و مدیران یک سازمان یا بین مدیران سازمانهای مختلف با هم روابط غیررسمی، دوستانه و حتی خانوادگی وجود دارد و آنها در محلهای تفریحی و در روزهای تعطیل مهمانیها و گعدههایی را تشکیل میدهند و بسیاری از تصمیمات کاری را از طریق این ارتباطات غیر رسمی میگیرند. مدیران و کارکنان سازمانها به مرور میفهمند که روابط بیرون سازمان مهمتر است و برای ایجاد همین روابط در مراسم مختلف مثل مجالس عروسی فرزندان مسئولان، ختم اقوام مدیران، مهمانیها و استخرهای دستهجمعی و حتی مسجدی که مدیر و صاحب منصبی در آن نماز میخواند شرکت میکنند و خود را نشان میدهند و به مرور مسائلی را مطرح میکنند (حتما به صورت طبیعی ممکن است شخصی بدون غرض در یک مراسم یا مهمانی شرکت کند که بحث آن جداست و از شیوه رفتار و مدل شرکت در مراسمات معلوم است مثلا فردی که فقط وقتی رئیس استخر میرود شناگر میشود یا در طول سال فقط روضه منزل رؤسا را شرکت میکند رفتارش طبیعی نیست). ضمنا باید توجه کرد این دورهمیهای مشکوک با جلسات رسمی و اعلام شده بین مدیران و کارکنان سازمان که هدف از آنها ایجاد هویت سازمانی و افزایش روحیه و همبستگی اجزای سازمان با یکدیگر است، تفاوت دارد.
هفتم) جمع شدن منتسبین به مدیران بالادست در یک سازمان
وقتی دیدید تعداد زیادی از اقوام، همشهریها، دوستان، همحزبیها و کلا مرتبطین و منتسبین به رؤسای بالادست در یک سیستم مشغول خدمتند در نحوه کار آن سیستم دقیق شوید. این نشانه که در بخشی از پستهای آقازادگی تا حدودی به آن پرداختم، پدیده شکلگیری ساختار حول افراد -که قبلا به عنوان یکی از زمینهسازهای فساد معرفی شد- زیاد اتفاق میافتد. در این نوع سازمانها سیاستمداران کهنهکار، آقازادهها، افراد معتمدِ صاحبمنصبان، افراد ذینفوذ و نماینده جناحها و نهادهای مختلف در یک سیستم شروع به رشد و نمو میکنند. معمولا هم کنترل و مدیریت این افراد، به صورت یکپارچه، متمرکز و در قالب سازمان امکانپذیر نیست و این افراد، سازمان را تبدیل به یک مملکت چند پادشاهی میکنند که این، زمینههای فسادهای سیستمی، انحراف از ماموریتها، ناکارآمد شدن سازمان و در بلندمدت از بین رفتن اعتماد به سیستم را فراهم میکند. دادن امتیاز به خاطر داشتن ارتباط و امکان دورزدن جریان اطلاعاتی پایین به بالای سیستم با ارتباطات غیررسمی از عواملی است که میتواند زمینهساز فساد شود.
نشانههای قابل مشاهده در درون سازمان
جدای از نشانههای قبلی که از بیرون از سازمان قابل مشاهده است، برخی دیگر از نشانههای فساد در سیستم از بیرون سازمان کمتر یا سختتر مشاهده شود و در حقیقت مدیران سازمان باید بیش از دیگران به آن توجه کنند. در ادامه این نشانهها را کوتاه معرفی میکنم:
تعدد تصمیمگیری شورایی و چولگی تصمیمات شوراها به سمت رای رئیس یا یک گروه
اگر در سازمانهایی که تصمیمگیریها مبتنی بر فرآیند رایگیری، شورایی و تقسیم مسئولیت تصمیم است [۲]، رایها به سمت رای رییس سازمان یا رای یک جناح و گروه در سازمان متمایل شد، باید فهمید این سیستم در حال فاسد شدن است. در اینگونه سازمانها به تدریج موارد خارج از ماموریت سازمان و ایبسا غیرقانونی و مشروعیتآور تصویب میشود و این، باعث رشد و افزونگی ساختارها و ماموریتها و سیاستها میشود. (باید توجه کرد که رشد طولی و عرضی سازمان نسبت به ماموریتها، یک نسبت مشخصی دارد و رعایت نکردن این نسبت به معنای این است که سازمان نمیتواند ماموریتهایش را به خوبی انجام بدهد و در حال خروج از ماموریتهایش است که نشان از بیسامانی و فساد آن سیستم دارد. بدیهی است که توسعه مدیریتشده در سازمانهای موفق و سالم هم اتفاق میافتد اما مدل توسعه با آنچه گفته شد فرق بسیار دارد.)
افزایش حجم ستاد نسبت به صف
ستاد، بخش مشروعیتساز سیستم است که میتواند گزارش دهد، ساختار سیستم را مدیریت کند و توسعه دهد و پایدار نگه دارد. اما بخشی که مستقیما ماموریتهای سیستم را انجام میدهد و کار میکند، بخش صف است. بزرگ شدن ستاد و کوچک شدن صف، نشان میدهد که سیستم به درستی ماموریتش را انجام نمیدهد و به دنبال بقا و اداره کردن خودش است. اینکه گاهی اوقات گفته میشود دولت بزرگ بد است، به شرطی حرف درستی است که دولت را ستاد جامعه تعریف کنیم. [۳] در ناکارآمدی و فساد حکومتها بخشهای ستادی، امنیتی، اداری، نظامی، سیاسی و ساختارهای بروکراتیک توسعه پیدا میکند تا شرایط را کنترل کند و ثبات و بقا حکومت را حفظ کند. در این شرایط، ممکن است کشور ثبات موقت داشته باشد، اما کارکرد حاکمیت که خدمت به مردم است، از بین خواهد رفت. در لایه سازمانی هم ممکن است همین شرایط ایجاد شود. اگر در یک سازمان ماموریتها پیچیده شود، روالها از چارچوب خارج شود، سرعت تغییرات زیاد شود، تصمیمگیریها شخصی شود یا به هر دلیل دیگری بخش صف به خوبی استقرار پیدا نکند و کارکردهایش را نداشته باشد، ستاد برای انجام فعالیتهای مقطعی خودش را توسعه میدهد، اما ستاد بعد از پایان آن فعالیت مقطعی، به راحتی نمیتواند آن بخشهای جدید و توسعهیافته درون خود را جمع کند و حتی به آن بخشها نیاز پیدا میکند. چراکه سازمانی که کارکردهایش -که عامل بقای آن در سیستم مرجع است- از بین رفته، مجبور است ستاد خود را توسعه دهد تا رفتارهایی را که برای بقایش لازم است، انجام دهد.
تجمیع اجزای دارای کارکرد متضاد
تجمیع اجزایی که با یکدیگر تضاد منافع و کارکرد دارند، علامت خطر دیگری در فاسد شدن سیستم است. اگر در سیستمی قاعدهگذار، مجری و ناظر (یا حداقل دو مورد از این سه مورد) با همدیگر تجمیع شدند، میتوان فهمید که سازمان به سمت فساد پیش میرود. مثلا در سیستمهای مشروعیتساز کارفرمای ارزیاب، حسابرس و ارزشگذار همان ارزیابی، حسابرسی و ارزشگذاری شونده است. در این شرایط اگر فرض کنیم که نظارتشونده با ناظر تبانی نکنند، خود فرآیند، زمینهساز فساد است و باید انتظار انحراف داشت. این است که معمولا مجبور میشوند لایههای نظارتی دیگری به سیستم اضافه کنند و در برخی سیستمها میبینیم ۴ یا ۵ لایه نهاد ناظر وجود دارد، اما مسئله حل نمیشود. (انشاالله اگر فرصت شود، درباره این موضوع در بروکراسی و پیچیده شدن انجام امور توضیح میدهم.) موارد فراوانی دیگری در کشور ما درباره تجمیع نهادهای دارای کارکرد متضاد وجود دارد. مثلا تعرفهگذار با کسی که از تعرفهگذاری منتفع میشود یکی است، همچون پزشکان، که خود، برای خدمات پزشکی تعرفه مشخص میکنند یا داروسازانی که بعضا خود، مسئول ارائه مجوز غذا و دارو میشوند و بسیاری موارد دیگر.
غیر از نشانههایی که بیان شد، نشانهها و پیامدهای متعدد دیگری هم وجود دارد که نشانگر وجود فساد در یک سیستم است. که در این پست، به همین موارد که اکتفا میکنم.
[۱] البته در برخی جاها مثل حوزههای امنیتی، پنهان کردن شخصیت حقوقی، جزئی از فعالیت است، که این عامل، شامل این سازمانها نمیشود.
[۲] چنانچه پیش از این بیان شد، در ساختارهای تصمیمگیری شورایی که مدیر بدون امضا و تایید دیگران، تصمیمی نمیگیرد، هدف آن است که مسئولیت یک تصمیم بین اعضای مختلف، تقسیم شود. برای همین مشاهده میکنیم که جلسات رایگیری شلوغ میشود و بعضا اعضای غیر متخصص راجع به یک موضوع نظر میدهند. در اینگونه سازمانها معمولا مدیران برای تصمیمگیریها حوزههای مختلف، شوراهای مختلفی را تشکیل میدهند و سازمان دچار افزونگی شوراها و سیاستها میشود.
[۳] در مورد اندازه بهینه دولت در جای دیگر، مفصلا صحبت کردهام و گفتهام اگر با نگاه لیبرال دولت را بخش ستاد و جامعه را بخش صف تعریف کنیم، بزرگ شدن دولت بد است، اما اگر فعالیتهای صف را هم به دولت سپردیم، بزرگ شدن دولت لزوما بد نیست. یعنی در کشورهایی که خدمات اجتماعی بر عهده دولت است، بزرگ شدن دولت (به آن میزانی که خدمت ارائه میدهد) نه تنها ممکن است بد نباشد که ممکن است ضروری هم باشد.
[اسفند ۹۸]